مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۲۲ -


نوزدهم: توكل (1)

توكل كه يكى از مراحل سير سالكان الى الله است، همان، «گزينش و پذيرش وكيل‏» است و «وكيل‏» كسى است كه از سوى موكل خود، تدبير و سرپرستى كارى را بر عهده مى‏گيرد. هر كس در كارى كه «خبره‏» آن نيست‏يا توان آن را ندارد، وكيل مى‏گيرد و چون انسان، بدون علم و قدرتى كه خداى سبحان به او عطا مى‏كند، در كارهاى خود نه خبره است و نه قدرت انجام آن را دارد، پس بايد بر مبدئى كه خبير و قدير است تكيه و اعتماد كند. پس، توكل آن است كه انسان در همه كارها خود را جاهل و عاجز بداند و كار خود را به خداى عليم قدير واگذار كند.

ما براى انجام كارها و دستيابى به اهداف خود همواره از اسباب و وسايلى استفاده مى‏كنيم و براى رسيدن به مرحله توكل بايد نه تنها همه آن اسباب و وسايل را از خدا و خدا را «مسبب الاسباب‏» بدانيم، بلكه بايد نه خود مدعى استقلال در برابر خدا باشيم و نه براى اسباب و ابزار فعل، استقلال در سببيت قائل باشيم; البته توكل آن نيست كه انسان كار را به خود يا ساير اسباب و علل نسبت ندهد، بلكه بايد خداى سبحان را سبب اصيل و سبب‏ساز هر كارى بداند و همه ماسوا را شئون و مظاهر فاعليت‏خدا بداند; زيرا هيچ سببى در تاثير و سببيت‏خود مستقل نيست و تنها به ميزانى كه خداى سبحان به آن سببيت‏بخشيده، قدرت تاثير دارد.

خداى سبحان بهترين وكيل انسانى است كه از خود هيچ علم و قدرتى ندارد; زيرا او تنها وكيلى است كه هر چه را اداره كند خبيرانه و قديرانه مى‏تواند به انجام رساند:

«كذلك الله يفعل ما يشاء» (2)

«ولكن الله يفعل ما يريد» (3)

«و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شى‏ء قدرا» (4)

و هر حكمى بخواهد مى‏كند:

«ان الله يحكم ما يريد» (5) .

پس او سبب غير مغلوب و شكست‏ناپذير است و هيچ مانعى نمى‏تواند جلو نفوذ اراده او را بگيرد و او را از رسيدن به مرادش بازدارد و يا به گونه‏اى بين او و هدف فعل او حايل شود:

«و الله يحكم لا معقب لحكمه‏» (6)

و چون همه علل و اسباب به او منتهى مى‏شود او براى هر متوكلى «كافى‏» است:

«فاعرض عنهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا» (7) .

اوست كه انسان را هدايت مى‏كند، هرگز به او خيانت نمى‏كند و جز خير و نيكى برايش نمى‏خواهد، پس تنها بر او بايد اعتماد و توكل كرد:

«و ما لنا الا نتوكل على الله و قد هدانا سبلنا... و على الله فليتوكل المتوكلون‏» (8) .

قرآن كريم مى‏گويد هر مؤمنى كه چهره جانش را به سوى خدا متوجه كند و بر او اعتماد كند به دستاويزى ناگسستنى تمسك جسته است:

«فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها» (9)

اما كسى كه بر غير خدا تكيه كند به تار عنكبوت چنگ زده است:

«مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون‏» (10) .

متوكل راستين كسى است كه اراده خدا را بر اراده خويش ترجيح دهد و كار خداپسند را بر كار هوس‏پسند برگزيند; يعنى، به دين و احكام الهى عمل كند.

مرز توكل و توسل به اسباب

برخى مى‏پندارند كه مرز «توكل‏» از مرز «تسبب‏» (استفاده از اسباب) جداست; بدين معنا كه هرگاه ابزارها، اسباب و عوامل كار فراهم است نيازى به توكل نيست و تنها در جايى كه اسباب و عوامل كار فراهم نيست انسان بايد بر خدا اعتماد و توكل كند; جداسازى مرز توكل و تسبب پيامش آن است كه تا آن جا كه اسباب دستيابى به هدف فراهم است نياز به توكل نيست و آن جا كه توكل مى‏كند نيازى به استفاده از اسباب ندارد و بايد اسباب را رها كند; مثلا در جهاد، بخشى از كار را با توسل به اسباب و

«اعدوا لهم ما استطعتم من قوة‏» (11)

و بدون توكل انجام دهد و بخش ديگر را با

«على الله فتوكلوا» (12)

و بدون تمسك به اسباب انجام دهد; يعنى هنگامى كه به مرز توكل رسيد اسباب و ابزار فعل را رها كند.

در باره دعا و توسل نيز چنين پندارى مطرح است كه مرز دعا و توسل از آن جاآغاز مى‏شود كه از اسباب و عوامل عادى و مادى كارى بر نيايد. در حالى كه‏هر دو پندار باطل، و اين مرزبنديها نارواست; چنين نيست كه انسان بخشى ازكار را با اسباب عادى بدون توكل انجام دهد و بخش ديگر را با توكل، توسل‏ودعا، بلكه اينها در همه بخشهاى فعل آدمى حضور و ظهور دارد و حتى درجايى كه انسان با وسايل و اسباب كار مى‏كند، بايد بر خدا توكل كند وهمان‏گونه كه گلاب در برگ گل مفروش است توكل، توسل و دعا در همه جاى‏فعل و همه كارهاى ما جريان داشته باشد. ما حتى در تهيه كردن ابزار و اسباب‏فعل و همچنين در استفاده از ابزارها بايد اهل دعا و توكل باشيم; زيرا از يك‏سو اسباب موجود فعل را خداى «سبب‏ساز» فراهم آورده است و از سوى ديگرممكن است‏بر اثر علل خاصى همان خداى سبب‏ساز كه «سبب‏سوز» نيزهست، ابزار موجود فعل را از دست ما بگيرد و ميان ما و هدفمان حايلى ايجادكند.

حاصل اين كه، توكل همانند دعا و توسل مربوط به خارج از محدوده علل و اسباب ظاهرى و مادى نيست و متوكل بايد در همه شئون هستى و در همه كارهايش و از جمله، در تحصيل اسباب از خدا بخواهد و بر او اعتماد كند و كار خود را به او واگذار كند.

در احاديث آمده است:

«و اعقل راحلتك و توكل‏» (13)

هم زانوى شترت را محكم ببند و هم بر خدا توكل كن و اين بدان معنا نيست كه عقال كردن شتر براى حفظ آن، كار بنده خداست و حفظ شتر در غياب او، كار خدا; زيرا اين همان مرزبندى و محدود ساختن توكل است، بلكه بدين معناست كه «اعقل متوكلا»; يعنى حتى عقال كردن و بستن زانوى شتر نيز بايد با توكل همراه باشد، چنانكه گفته‏اند: «با توكل زانوى اشتر ببند».

آثار توكل

قرآن كريم براى توكل انسان مؤمن بر خدا، آثار فراوانى بر مى‏شمارد; از جمله اين كه متوكل محبوب خداست:

«ان الله يحب المتوكلين‏» (14)

و چون ذات اقدس خداوند محب و محبوب خود را رها نمى‏كند و آثار هر محبوب به دست محب او ظهور مى‏كند خداوند امور متوكلان را كفايت مى‏كند:

«و من يتوكل على الله فهو حسبه‏» (15)

«و كفى بالله وكيلا» (16)

و چون او وكيلى نفوذناپذير و سنجيده‏كار است:

«و من يتوكل على الله فان الله عزيز حكيم‏» (17)

پس بهترين وكيل است:

«حسبنا الله و نعم الوكيل‏» (18) .

در باره جنگ احد نيز مى‏فرمايد: با اين كه رزمندگان مسلمان مجروح بودند، عده و عده آنان نيز كم بود، گروهى فرار كرده و گروهى نيز كشته شده بودند; اما چون بر خدا توكل كردند بر اثر امداد غيبى زمينه‏اى فراهم شد تا آسيب نبينند و با خوشنامى و سرفرازى برگردند و كفار را نيز بترسانند:

«الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا رضوان الله و الله ذو فضل عظيم‏» (19) .

توكل بر خدا باعث مى‏شود كه همه ابزارها از كارآيى لازم برخوردار شود و كمبودها نيز به خوبى ترميم و جبران شود.

اعتماد به نفس يا توكل بر خدا؟

يكى از افكارى كه از مغرب زمين به حريم انديشه ناب توحيدى مسلمانان و موحدان نفوذ كرده، اين است كه اعتماد به نفس از فضايل است و بايد ديگران را به آن ترغيب كرد; در حالى كه اسلام هرگز اعتماد به نفس را تاييد نكرده است; زيرا انسانى كه مالك هيچ شانى از شئون خود نيست:

«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا» (20)

چگونه مى‏تواند بر خود تكيه كند؟

آنچه از نظر اسلام فضيلت‏به شمار مى‏رود و دين به آن بها مى‏دهد اعتماد و توكل بر خداست، چنانكه حضرت امام جواد (عليه‏السلام) فرمودند:

«الثقة بالله تعالى ثمن لكل غال و سلم الى كل عال‏» (21)

اعتماد به خدا بهاى هر كالاى گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندى است. تكيه‏گاه مؤمن، قدرت بى‏كران و مستقل خداى سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت ديگران.

اما اعتماد به نفس يا اعتماد به ديگران از نظر اسلام رذيلت است; زيرا معناى اعتماد به نفس آن است كه انسان به حول و قوه خود اعتماد كند، در حالى كه خداى سبحان در معرفى مؤمنان مى‏فرمايد: آنان در برابر تهاجم بيگانگان مى‏گفتند:

«حسبنا الله و نعم الوكيل‏» (22) .

آنان نمى‏گفتند قدرت نظامى و توان رزمى ما كافى است.

انسانى كه در برابر خدا عاجز است و مالك چيزى نيست، بايد بر خدا توكل كند نه بر نفس خود. امام سجاد (عليه‏السلام) در ابتداى دعاى ابوحمزه به خداى سبحان عرض مى‏كند:

«من اين لي الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك و من اين لي النجاة و لا تستطاع الا بك. لا الذي احسن استغنى عن عونك و رحمتك و لا الذى اساء و اجترء عليك و لم يرضك خرج عن قدرتك... و لولا انت لم ادر ما انت‏» (23)

از كجا خيرى توانم يافت؟ در صورتى كه خير جز نزد تو نيست و از كجا راه نجاتى خواهم جست و حال آن كه جز به لطف تو نجات ميسر نيست... نه نيكوكاران از يارى و لطف و رحمتت‏بى‏نيازند و نه تبهكاران بى‏باك، از سلطه و قدرت تو بيرونند.. . اگر بر اثر هدايت تو نبود، نمى‏دانستم تو كيستى.

اشتباه در تطبيق

گاهى امر بر انسان مشتبه مى‏شود و «كل بر مردم بودن‏» را «توكل‏» مى‏پندارد. در حالى كه بر اساس روايات، بدترين مردم كسى است كه سربار ديگران باشد:

«ملعون من القى كله على الناس‏» (24)

و از اين رو برخى از علماى دين كل بر مردم بودن را حرام دانسته‏اند.

انسان نبايد در مسافرت و حالات ديگر مزاحم و سربار ديگران باشد و با همراه نداشتن زاد و توشه، به عنوان توكل خود را بفريبد، چنانكه گفته‏اند: برخى در سفر ج‏بدون زاد و توشه حركت مى‏كردند و بر اين عقيده بودند كه انسان متوكل بر خدا نيازى به زاد و توشه ندارد.

البته آنچه گفته شد، در باره متوسطان از مؤمنان است و گرنه حساب اوحدى از انسانها از ديگران جداست و ممكن است انسان به جايى برسد كه ره‏توشه او همان توكل بر خدا باشد و اصلا به اسباب عادى اعتنا و اعتماد نداشته باشد، چنانكه حضرت اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در برخى جنگها بدون زره به ميدان مى‏رفتند و يا برخى شبها به تنهايى به گشت‏زنى مى‏پرداختند و هنگامى كه قنبر، غلام آن حضرت، سرّ آن را پرسيد، فرمودند اين حاصل يقين است:

«عن ابي عبدالله (عليه السلام): كان قنبر غلام على يحب عليا (عليه السلام) حبا شديدا فاذا خرج علي صلوات الله عليه خرج على اثره بالسيف فرآه ذات ليلة، فقال: يا قنبر ما لك؟ فقال جئت لامشي خلفك يا اميرالمؤمنين. قال: ويحك ا من اهل السماء تحرسني او من اهل الارض؟ فقال: لا بل من اهل الارض. فقال: ان اهل الارض لا يستطيعون لي شيئا الا باذن الله من السماء فارجع فرجع‏» (25) .

گاهى انسان بر اثريقين‏چنان اعتماد و توكلى پيدا مى‏كند كه منطق او

«ان معى ربى سيهدين‏» (26)

است ولى گاهى در حال عادى به سر مى‏برد و بايد هر يك از «توكل‏»و«تسبب‏»رادر جاى خود حفظ كند; يعنى، در همه بخشهاى كار و درهمه‏كارهاى‏خود هم اهل توكل بر خدا باشد و هم اسباب لازم فعل را فراهم‏كند.

نكات تكميلى

براى روشنتر شدن حد توكل فائده استعانت‏به توكل، ترغيب قرآن و عترت طاهرين (عليهم السلام) به توكل، استمرار سنت و سيرت انبيا و مرسلين (عليهم السلام) بر توكل و مانند آن، چند نكته در پايان مبحث توكل ارائه مى‏شود.

يكم: توكل بر خدا همراه با اعتقاد توحيدى به حسيب و كافى بودن اوست; يعنى، متوكل راستين بر خدا، معتقد است كه تنها مبدا كفايت او خداوند است، چنانكه از آيه:

«فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت‏» (27)

از جهت تقديم خبر بر مبتدا، حصر حسيب و كافى بودن خداوند استنباط مى‏شود و در چنين فضاى توحيدى، توكل، مطرح مى‏شود، و آن نيز به صورت حصر; زيرا از تقديم كلمه، «عليه‏» بر «توكلت‏» چنين برمى‏آيد كه تنها تكيه‏گاه موحد ناب همانا خداى حسيب است،

از اين رو امام على (عليه السلام) فرموده‏اند:

«لا شهيد غيره و لا وكيل دونه‏» (28) .

دوم: چون خداوند تنها حسيب و كافى است، از اين رو در جهاد (اصغر و اكبر) تنها پشتوانه مجاهد نستوه توكل بر خداوند خواهد بود. بر اين اساس حضرت نوح در مصاف و هماوردى با قوم تبهكار خويش دستور يافت تا بگويد:

«فعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم‏» (29) .

و خداوند نيز درباره وارستگان از سلطه وسوسه‏گر و سيطره اغواگر و هيمنه اضلال‏كننده، يعنى ابليس فرمود:

«انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون‏» (30) .

پس مهمترين عامل رهايى از دشمن در جهاد اصغر و اكبر، همان توكل به خداوند در سايه ايمان به او خواهد بود.

سوم: حضرت امام صادق (عليه السلام) حد توكل را، مقام يقين، معرفى كرده، چنين فرمودند:

«ليس شي‏ء الا و له حد»،

آنگا ابوبصير عرض كرد: حد توكل چيست؟ فرمود:

«الا تخاف مع الله شيئا» (31)

يعنى حد يقين كه مرحله نهايى توكل مى‏باشد اين است كه انسان متوكل و متيقن با ادراك همراهى خداوند از هيچ چيز هراسناك نيست، نه از دشمن كوچك و نه از عدو بزرگ; زيرا تنها كسانى كه از خداوند مى‏ترسد عالمان الهى هستند:

«انما يخشى الله من عباده العلماء» (32)

و اين گروه كه همان مبلغان راستين پيامهاى خداوند هستند، تنها از او مى‏ترسند نه از شخص يا چيز ديگر:

«الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله‏» (33) .

بنابراين، مستفاد از مجموع اين دو حصر اين است كه، عالمان الهى كه اهل توكل و يقين هستند فقط از خداوند هراسناكند و از هيچ شى يا شخص ديگرى ترس ندارند و چون، يقين به عنوان حد توكل، مطرح است همه مزايا و كمالهاى وجودى كه از لوازم يقين شمرده مى‏شود، بر توكل مترتب خواهد بود; زيرا آن كمالها حد توكل است كه مقام توكل به آن فضايل محدود مى‏گردد.

چهارم: از جهت‏سير صعودى كه براى مراحل سالكان كوى حق ذكرمى‏شود، توكل پايينتر از رضا و نيز پايينتر از تفويض است، ليكن در برخى ازجوامع روايى همانند كافى، يك عنوان براى هر دو ذكر شده; يعنى، مرحوم كلينى‏چنين فرموده است:«باب التفويض الى الله و التوكل عليه‏». البته چنين كارى‏وقتى مصحح دارد كه روايات تفويض و نيز احاديث توكل يكجا جمع‏آورى شده باشد، گر چه آن هم با نظم صناعى مناسب نيست; زيرا، لازم است‏حديث‏هر عنوانى جداى از احاديث عناوين ديگر گردآورى گردد. ليكن برخى ازصاحب‏نظران اخلاقى، مرحله نهايى توكل را با مرحله ابتدايى تفويض هماهنگ‏مى‏دانند، از اين رو هر دو عنوان ياد شده را، در يك، باب، ذكر مى‏كنند.

مشابه اين التقاط و اختلاط نا هماهنگ، در بعضى از مطالب فقهى نيز راه‏يافته است، چنانكه در مبحث‏خيارات مكاسب شيخ انصارى (ره) و ديگران، وكيل در عقد به چند قسم منقسم شده است كه بعضى از آنان وكيل مفوض، نام گرفته‏اند; يعنى وكيلى كه موكل، همه اختيارهاى خود را به او تفويض كرده است. چنين وكيلى، احكام بايع و مشترى را داراست.

البته سر نامگذارى، باب، به عنوان تفويض و توكل، همان طور كه از روايات باب مزبور استظهار مى‏شود، اشتمال همان روايات بر دو عنوان تفويض و توكل است، چنانكه از حضرت ابى‏الحسن اول (عليه السلام) سؤال شد، معناى آيه

«و من يتوكل على الله فهو حسبه‏» (34)

چيست، فرمودند: توكل بر خداوند داراى درجاتى است و يكى از آن درجات اين است كه در همه كارهاى خودت بر خداوند توكل كنى، هر چه درباره تو كرده است از او راضى باشى، بدانى كه هيچ خيرى را از تو باز نداشته و كوتاهى نكرده، و بدانى كه حكم تنها در اختيار خداست. پس با تفويض همه كار به خداوند، بر او توكل و در آنها به خدا اعتماد كن (35) .

در اين حديث عنوان رضا و تفويض و توكل با هم ياد شده است‏با اين كه از لحاظ طبقه‏بندى منازل سالكان در مصطلحات علم اخلاق، عنوان رضا بالاتر از توكل و پائينتر از تفويض است.

پنجم: آنچه از حديث مذكور در نكته سابق برمى‏آيد اين است كه توكل داراى درجات است، البته اين مطلب همچون مطالب ديگرى كه در نصوص اين باب آمده، صحيح و سودمند است، توكل كه يكى از منازل اخلاق و يكى از دستورهاى دينى است، گاهى از جهت مبدا فاعلى و زمانى از لحاظ ساختار درونى و گاهى نيز از جهت مبدا غايى، قابل بررسى است و تفاوتهايى نيز از اين لحاظ، پديد مى‏آيد; همان طور كه نماز و روزه گاهى براى خوف از عذاب خداست و زمانى براى شوق به بهشت اوست و گاهى نيز براى شكر نعمت او و نيل به لقاى او، توكل نيز از لحاظ مبدا غايى مراتب گوناگون دارد كه برترين آن توكل عارفان است; زيرا هدف اصيل آنان تنها لقاى خداست كه در دعاى كميل، چنين آمده است:

«يا غاية آمال العارفين‏» (36) .

ششم: توكل بر خداوند گذشته از آن كه مايه تحقق مطلوب است، خود توكل نيز، صبغه عبادى دارد و خالى از ثواب نيست، و عزت و بى‏نيازى در موطن توكل مى‏آرمد و هرگز متوكل را رها نمى‏كند،

حضرت امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل اوطنا» (37)

بى‏نيازى كه بالاتر از استغناء است و همچنين عزت و بزرگوارى و كرامت در جولان و گردش سريعند تا جايگاه استقرار خود را كه جايگاه توكل است‏بيابند، وقتى كه به آن دسترسى يافتند در آن مى‏آرمند

پس انسان متوكل بر خداوند، گذشته از نيل به مقصود محدود خويش به مقام منيع بى‏نيازى و عزت نيز بارمى‏يابد.

شايد همين فايده و منفعت را بتوان از آيه‏اى كه دلالت دارد بر اين كه خداوند، حسيب متوكل است استنباط كرد; زيرا خداى غنى عزيز، اگر كفايت كار كسى را بر عهده گرفت، حتما چنان شخصى از بى‏نيازى و عزت نسبى، برخوردار خواهد شد.

حسيب بودن خداوند براى متوكل در لسان حديث‏به عنوان امرى قطعى تلقى‏شده است; زيرا امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايد:

اگر به كسى سه چيز عطا شد از سه چيز ديگر ممنوع نمى‏شود: كسى كه توفيق دعا يافت، اجابت دعا را دريافت مى‏كند و جواب مثبت‏به او داده مى‏شود، و كسى كه توفيق شكرگزارى بهره او شد، زياده نعمت و افزودن كمال وجودى، نصيب او مى‏گردد، و كسى كه توكل بر خدا به او داده شد كفايت امور به او عطا مى‏شود:

«من اعطى ثلاثا لم يمنع ثلاثا: من اعطي الدعاء اعطي الاجابة و من اعطي الشكر اعطي الزيادة و من اعطي التوكل اعطي الكفاية‏» (38) .

آنگاه امام صادق (عليه السلام) به راوى فرمودند: آيا قرآن تلاوت كرده‏اى، خداوند مى‏فرمايد:

«من يتوكل على الله فهو حسبه‏» (39)

«لئن شكرتم لازيدنكم‏» (40)

و

«ادعوني استجب لكم‏» (41) .

مشابه همين سه مطلب را شخصى كه براى امام سجاد (عليه السلام) متمثل شد، به عرض آن حضرت رساند و سپس از منظر غايب شد (42) .

هفتم: آنچه راجع به اصول كلى و جامع توكل از قرآن و سنت معصومين (عليهم‏السلام) استفاده مى‏شود، مورد ارزيابى حكماى اسلامى در تبيين حكمت عملى به‏ويژه در مبحث توكل است; حكيم سبزوارى (قدس سره) در باره توكل مى‏گويد:

توكل ان تدع الامر الى

وليس هذا ان تكف عن عمل

مخصصات فاعل مقدس

مقدر الامور جل وعلا

اذ رب امر بوسائط حصل

وان تجد فكف في الهواجس (43)

يعنى توكل آن است كه كار را به خداوند، كه تقديركنند امور است واگذار كنى و معناى آن اين نيست كه خود را از كار بازدارى; زيرا بسيارى از كارها به وسايط و وسايل، پديد مى‏آيد، تمام و همه آن وسايل، تنها مجارى فيض خدايى است كه منزه از حصر و مبراى از قيد و حد است و هيچ يك از آن وسايط، جنبه فاعليت الهى و حقيقى ندارد و اگر تو مى‏خواهى كار نيكى انجام دهى، هرگز از اسباب و وسايل پرهيز نكن، بلكه فقط در غبارروبى هواجس و خواطر نفسانى كه حظوظ شخصى در آن مطرح است كوشش كن، نه آن كه در مشتهيات نفسانى و براى تكاثر و افزون‏طبى جديت كنى و يا از كار بازمانى.


پى‏نوشت‏ها:

1. محقق طوسى مباحث: توكل، رضا، تسليم، توحيد، اتحاد و وحدت را در باب پنجم كتاب «اوصاف الاشراف‏» آورده و با عنوان «حالهايى كه اهل وصول را سانح شود» از آن ياد كرده است. (ص 139).

2. سوره آل عمران، آيه 40.

3. سوره بقره، آيه 253.

4. سوره طلاق، آيه 3.

5. سوره مائده، آيه 1.

6. سوره رعد، آيه 41.

7. سوره نساء، آيه 81.

8. سوره ابراهيم، آيه 12.

9. سوره بقره، آيه 256.

10. سوره عنكبوت، آيه 41.

11. سوره انفال، آيه 60.

12. سوره مائده، آيه 23.

13. بحار، ج 68، ص 138.

14. سوره آل عمران، آيه 159.

15. سوره طلاق، آيه 3.

16. سوره نساء، آيه 81.

17. سوره انفال، آيه 49.

18. سوره آل عمران، آيه 173.

19. سوره آل عمران، آيات 173 174.

20. مفاتيح الجنان، تعقيب نماز عصر.

21. بحار، ج 75، ص 364.

22. سوره آل عمران، آيه 173.

23. مفاتيح الجنان، دعاى ابوحمزه ثمالى.

24. بحار، ج 74، ص 140.

25. اصول كافى، ج 2، ص 59.

26. سوره شعراء، آيه 62.

27. سوره توبه، آيه 129.

28. نهج البلاغه، نامه 26، بند 1.

29. سوره يونس، آيه 71.

30. سوره نحل، آيه 99.

31. اصول كافى، ج 2، ص 57.

32. سوره فاطر، آيه 28.

33. سوره احزاب، آيه 39.

34. سوره طلاق، آيه 3.

35. اصول كافى، ج 2، ص 65.

36. مفاتيح الجنان، دعاى كميل.

37. اصول كافى، ج 2، ص 65.

38. اصول كافى، ج 2، ص 65.

39. سوره طلاق، آيه 3.

40. سوره ابراهيم، آيه 7.

41. سوره غافر، آيه 60.

42. اصول كافى، ج 2، ص 64.

43. شرح منظومه، بخش حكمت، مقصد هفتم، ص 352.