نوزدهم: توكل (1)
توكل كه يكى از مراحل سير سالكان الى الله است، همان، «گزينش و پذيرش وكيل» است
و «وكيل» كسى است كه از سوى موكل خود، تدبير و سرپرستى كارى را بر عهده مىگيرد.
هر كس در كارى كه «خبره» آن نيستيا توان آن را ندارد، وكيل مىگيرد و چون انسان،
بدون علم و قدرتى كه خداى سبحان به او عطا مىكند، در كارهاى خود نه خبره است و نه
قدرت انجام آن را دارد، پس بايد بر مبدئى كه خبير و قدير است تكيه و اعتماد كند.
پس، توكل آن است كه انسان در همه كارها خود را جاهل و عاجز بداند و كار خود را به
خداى عليم قدير واگذار كند.
ما براى انجام كارها و دستيابى به اهداف خود همواره از اسباب و وسايلى استفاده
مىكنيم و براى رسيدن به مرحله توكل بايد نه تنها همه آن اسباب و وسايل را از خدا و
خدا را «مسبب الاسباب» بدانيم، بلكه بايد نه خود مدعى استقلال در برابر خدا باشيم
و نه براى اسباب و ابزار فعل، استقلال در سببيت قائل باشيم; البته توكل آن نيست كه
انسان كار را به خود يا ساير اسباب و علل نسبت ندهد، بلكه بايد خداى سبحان را سبب
اصيل و سببساز هر كارى بداند و همه ماسوا را شئون و مظاهر فاعليتخدا بداند; زيرا
هيچ سببى در تاثير و سببيتخود مستقل نيست و تنها به ميزانى كه خداى سبحان به آن
سببيتبخشيده، قدرت تاثير دارد.
خداى سبحان بهترين وكيل انسانى است كه از خود هيچ علم و قدرتى ندارد; زيرا او
تنها وكيلى است كه هر چه را اداره كند خبيرانه و قديرانه مىتواند به انجام رساند:
«كذلك الله يفعل ما يشاء» (2)
«ولكن الله يفعل ما يريد» (3)
«و من يتوكل على الله فهو حسبه ان الله بالغ امره قد جعل الله لكل شىء قدرا»
(4)
و هر حكمى بخواهد مىكند:
«ان الله يحكم ما يريد» (5) .
پس او سبب غير مغلوب و شكستناپذير است و هيچ مانعى نمىتواند جلو نفوذ اراده او
را بگيرد و او را از رسيدن به مرادش بازدارد و يا به گونهاى بين او و هدف فعل او
حايل شود:
«و الله يحكم لا معقب لحكمه» (6)
و چون همه علل و اسباب به او منتهى مىشود او براى هر متوكلى «كافى» است:
«فاعرض عنهم و توكل على الله و كفى بالله وكيلا» (7) .
اوست كه انسان را هدايت مىكند، هرگز به او خيانت نمىكند و جز خير و نيكى برايش
نمىخواهد، پس تنها بر او بايد اعتماد و توكل كرد:
«و ما لنا الا نتوكل على الله و قد هدانا سبلنا... و على الله فليتوكل
المتوكلون» (8) .
قرآن كريم مىگويد هر مؤمنى كه چهره جانش را به سوى خدا متوجه كند و بر او
اعتماد كند به دستاويزى ناگسستنى تمسك جسته است:
«فمن يكفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها»
(9)
اما كسى كه بر غير خدا تكيه كند به تار عنكبوت چنگ زده است:
«مثل الذين اتخذوا من دون الله اولياء كمثل العنكبوت اتخذت بيتا و ان اوهن
البيوت لبيت العنكبوت لو كانوا يعلمون» (10) .
متوكل راستين كسى است كه اراده خدا را بر اراده خويش ترجيح دهد و كار خداپسند را
بر كار هوسپسند برگزيند; يعنى، به دين و احكام الهى عمل كند.
مرز توكل و توسل به اسباب
برخى مىپندارند كه مرز «توكل» از مرز «تسبب» (استفاده از اسباب) جداست; بدين
معنا كه هرگاه ابزارها، اسباب و عوامل كار فراهم است نيازى به توكل نيست و تنها در
جايى كه اسباب و عوامل كار فراهم نيست انسان بايد بر خدا اعتماد و توكل كند;
جداسازى مرز توكل و تسبب پيامش آن است كه تا آن جا كه اسباب دستيابى به هدف فراهم
است نياز به توكل نيست و آن جا كه توكل مىكند نيازى به استفاده از اسباب ندارد و
بايد اسباب را رها كند; مثلا در جهاد، بخشى از كار را با توسل به اسباب و
«اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» (11)
و بدون توكل انجام دهد و بخش ديگر را با
«على الله فتوكلوا» (12)
و بدون تمسك به اسباب انجام دهد; يعنى هنگامى كه به مرز توكل رسيد اسباب و ابزار
فعل را رها كند.
در باره دعا و توسل نيز چنين پندارى مطرح است كه مرز دعا و توسل از آن جاآغاز
مىشود كه از اسباب و عوامل عادى و مادى كارى بر نيايد. در حالى كههر دو پندار
باطل، و اين مرزبنديها نارواست; چنين نيست كه انسان بخشى ازكار را با اسباب عادى
بدون توكل انجام دهد و بخش ديگر را با توكل، توسلودعا، بلكه اينها در همه بخشهاى
فعل آدمى حضور و ظهور دارد و حتى درجايى كه انسان با وسايل و اسباب كار مىكند،
بايد بر خدا توكل كند وهمانگونه كه گلاب در برگ گل مفروش است توكل، توسل و دعا در
همه جاىفعل و همه كارهاى ما جريان داشته باشد. ما حتى در تهيه كردن ابزار و
اسبابفعل و همچنين در استفاده از ابزارها بايد اهل دعا و توكل باشيم; زيرا از
يكسو اسباب موجود فعل را خداى «سببساز» فراهم آورده است و از سوى ديگرممكن استبر
اثر علل خاصى همان خداى سببساز كه «سببسوز» نيزهست، ابزار موجود فعل را از دست ما
بگيرد و ميان ما و هدفمان حايلى ايجادكند.
حاصل اين كه، توكل همانند دعا و توسل مربوط به خارج از محدوده علل و اسباب ظاهرى
و مادى نيست و متوكل بايد در همه شئون هستى و در همه كارهايش و از جمله، در تحصيل
اسباب از خدا بخواهد و بر او اعتماد كند و كار خود را به او واگذار كند.
در احاديث آمده است:
«و اعقل راحلتك و توكل» (13)
هم زانوى شترت را محكم ببند و هم بر خدا توكل كن و اين بدان معنا نيست كه عقال
كردن شتر براى حفظ آن، كار بنده خداست و حفظ شتر در غياب او، كار خدا; زيرا اين
همان مرزبندى و محدود ساختن توكل است، بلكه بدين معناست كه «اعقل متوكلا»; يعنى حتى
عقال كردن و بستن زانوى شتر نيز بايد با توكل همراه باشد، چنانكه گفتهاند: «با
توكل زانوى اشتر ببند».
آثار توكل
قرآن كريم براى توكل انسان مؤمن بر خدا، آثار فراوانى بر مىشمارد; از جمله اين
كه متوكل محبوب خداست:
«ان الله يحب المتوكلين» (14)
و چون ذات اقدس خداوند محب و محبوب خود را رها نمىكند و آثار هر محبوب به دست
محب او ظهور مىكند خداوند امور متوكلان را كفايت مىكند:
«و من يتوكل على الله فهو حسبه» (15)
«و كفى بالله وكيلا» (16)
و چون او وكيلى نفوذناپذير و سنجيدهكار است:
«و من يتوكل على الله فان الله عزيز حكيم» (17)
پس بهترين وكيل است:
«حسبنا الله و نعم الوكيل» (18) .
در باره جنگ احد نيز مىفرمايد: با اين كه رزمندگان مسلمان مجروح بودند، عده و
عده آنان نيز كم بود، گروهى فرار كرده و گروهى نيز كشته شده بودند; اما چون بر خدا
توكل كردند بر اثر امداد غيبى زمينهاى فراهم شد تا آسيب نبينند و با خوشنامى و
سرفرازى برگردند و كفار را نيز بترسانند:
«الذين قال لهم الناس ان الناس قد جمعوا لكم فاخشوهم فزادهم ايمانا و قالوا
حسبنا الله و نعم الوكيل فانقلبوا بنعمة من الله و فضل لم يمسسهم سوء و اتبعوا
رضوان الله و الله ذو فضل عظيم» (19) .
توكل بر خدا باعث مىشود كه همه ابزارها از كارآيى لازم برخوردار شود و كمبودها
نيز به خوبى ترميم و جبران شود.
اعتماد به نفس يا توكل بر خدا؟
يكى از افكارى كه از مغرب زمين به حريم انديشه ناب توحيدى مسلمانان و موحدان
نفوذ كرده، اين است كه اعتماد به نفس از فضايل است و بايد ديگران را به آن ترغيب
كرد; در حالى كه اسلام هرگز اعتماد به نفس را تاييد نكرده است; زيرا انسانى كه مالك
هيچ شانى از شئون خود نيست:
«لا يملك لنفسه نفعا و لا ضرا و لا موتا و لا حياة و لا نشورا» (20)
چگونه مىتواند بر خود تكيه كند؟
آنچه از نظر اسلام فضيلتبه شمار مىرود و دين به آن بها مىدهد اعتماد و توكل
بر خداست، چنانكه حضرت امام جواد (عليهالسلام) فرمودند:
«الثقة بالله تعالى ثمن لكل غال و سلم الى كل عال» (21)
اعتماد به خدا بهاى هر كالاى گرانبها و نردبان صعود به هر درجه بلندى است.
تكيهگاه مؤمن، قدرت بىكران و مستقل خداى سبحان است، نه قدرت خودش و نه قدرت
ديگران.
اما اعتماد به نفس يا اعتماد به ديگران از نظر اسلام رذيلت است; زيرا معناى
اعتماد به نفس آن است كه انسان به حول و قوه خود اعتماد كند، در حالى كه خداى سبحان
در معرفى مؤمنان مىفرمايد: آنان در برابر تهاجم بيگانگان مىگفتند:
«حسبنا الله و نعم الوكيل» (22) .
آنان نمىگفتند قدرت نظامى و توان رزمى ما كافى است.
انسانى كه در برابر خدا عاجز است و مالك چيزى نيست، بايد بر خدا توكل كند نه بر
نفس خود. امام سجاد (عليهالسلام) در ابتداى دعاى ابوحمزه به خداى سبحان عرض
مىكند:
«من اين لي الخير يا رب و لا يوجد الا من عندك و من اين لي النجاة و لا تستطاع
الا بك. لا الذي احسن استغنى عن عونك و رحمتك و لا الذى اساء و اجترء عليك و لم
يرضك خرج عن قدرتك... و لولا انت لم ادر ما انت» (23)
از كجا خيرى توانم يافت؟ در صورتى كه خير جز نزد تو نيست و از كجا راه نجاتى
خواهم جست و حال آن كه جز به لطف تو نجات ميسر نيست... نه نيكوكاران از يارى و لطف
و رحمتتبىنيازند و نه تبهكاران بىباك، از سلطه و قدرت تو بيرونند.. . اگر بر اثر
هدايت تو نبود، نمىدانستم تو كيستى.
اشتباه در تطبيق
گاهى امر بر انسان مشتبه مىشود و «كل بر مردم بودن» را «توكل» مىپندارد. در
حالى كه بر اساس روايات، بدترين مردم كسى است كه سربار ديگران باشد:
«ملعون من القى كله على الناس» (24)
و از اين رو برخى از علماى دين كل بر مردم بودن را حرام دانستهاند.
انسان نبايد در مسافرت و حالات ديگر مزاحم و سربار ديگران باشد و با همراه
نداشتن زاد و توشه، به عنوان توكل خود را بفريبد، چنانكه گفتهاند: برخى در سفر
جبدون زاد و توشه حركت مىكردند و بر اين عقيده بودند كه انسان متوكل بر خدا نيازى
به زاد و توشه ندارد.
البته آنچه گفته شد، در باره متوسطان از مؤمنان است و گرنه حساب اوحدى از
انسانها از ديگران جداست و ممكن است انسان به جايى برسد كه رهتوشه او همان توكل بر
خدا باشد و اصلا به اسباب عادى اعتنا و اعتماد نداشته باشد، چنانكه حضرت
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در برخى جنگها بدون زره به ميدان مىرفتند و يا برخى
شبها به تنهايى به گشتزنى مىپرداختند و هنگامى كه قنبر، غلام آن حضرت، سرّ آن را
پرسيد، فرمودند اين حاصل يقين است:
«عن ابي عبدالله (عليه السلام): كان قنبر غلام على يحب عليا (عليه السلام) حبا
شديدا فاذا خرج علي صلوات الله عليه خرج على اثره بالسيف فرآه ذات ليلة، فقال: يا
قنبر ما لك؟ فقال جئت لامشي خلفك يا اميرالمؤمنين. قال: ويحك ا من اهل السماء
تحرسني او من اهل الارض؟ فقال: لا بل من اهل الارض. فقال: ان اهل الارض لا يستطيعون
لي شيئا الا باذن الله من السماء فارجع فرجع» (25) .
گاهى انسان بر اثريقينچنان اعتماد و توكلى پيدا مىكند كه منطق او
«ان معى ربى سيهدين» (26)
است ولى گاهى در حال عادى به سر مىبرد و بايد هر يك از «توكل»و«تسبب»رادر جاى
خود حفظ كند; يعنى، در همه بخشهاى كار و درهمهكارهاىخود هم اهل توكل بر خدا باشد
و هم اسباب لازم فعل را فراهمكند.
نكات تكميلى
براى روشنتر شدن حد توكل فائده استعانتبه توكل، ترغيب قرآن و عترت طاهرين
(عليهم السلام) به توكل، استمرار سنت و سيرت انبيا و مرسلين (عليهم السلام) بر توكل
و مانند آن، چند نكته در پايان مبحث توكل ارائه مىشود.
يكم: توكل بر خدا همراه با اعتقاد توحيدى به حسيب و كافى بودن اوست; يعنى، متوكل
راستين بر خدا، معتقد است كه تنها مبدا كفايت او خداوند است، چنانكه از آيه:
«فان تولوا فقل حسبى الله لا اله الا هو عليه توكلت» (27)
از جهت تقديم خبر بر مبتدا، حصر حسيب و كافى بودن خداوند استنباط مىشود و در
چنين فضاى توحيدى، توكل، مطرح مىشود، و آن نيز به صورت حصر; زيرا از تقديم كلمه،
«عليه» بر «توكلت» چنين برمىآيد كه تنها تكيهگاه موحد ناب همانا خداى حسيب است،
از اين رو امام على (عليه السلام) فرمودهاند:
«لا شهيد غيره و لا وكيل دونه» (28) .
دوم: چون خداوند تنها حسيب و كافى است، از اين رو در جهاد (اصغر و اكبر) تنها
پشتوانه مجاهد نستوه توكل بر خداوند خواهد بود. بر اين اساس حضرت نوح در مصاف و
هماوردى با قوم تبهكار خويش دستور يافت تا بگويد:
«فعلى الله توكلت فاجمعوا امركم و شركائكم» (29) .
و خداوند نيز درباره وارستگان از سلطه وسوسهگر و سيطره اغواگر و هيمنه
اضلالكننده، يعنى ابليس فرمود:
«انه ليس له سلطان على الذين آمنوا و على ربهم يتوكلون» (30) .
پس مهمترين عامل رهايى از دشمن در جهاد اصغر و اكبر، همان توكل به خداوند در
سايه ايمان به او خواهد بود.
سوم: حضرت امام صادق (عليه السلام) حد توكل را، مقام يقين، معرفى كرده، چنين
فرمودند:
«ليس شيء الا و له حد»،
آنگا ابوبصير عرض كرد: حد توكل چيست؟ فرمود:
«الا تخاف مع الله شيئا» (31)
يعنى حد يقين كه مرحله نهايى توكل مىباشد اين است كه انسان متوكل و متيقن با
ادراك همراهى خداوند از هيچ چيز هراسناك نيست، نه از دشمن كوچك و نه از عدو بزرگ;
زيرا تنها كسانى كه از خداوند مىترسد عالمان الهى هستند:
«انما يخشى الله من عباده العلماء» (32)
و اين گروه كه همان مبلغان راستين پيامهاى خداوند هستند، تنها از او مىترسند نه
از شخص يا چيز ديگر:
«الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احدا الا الله» (33)
.
بنابراين، مستفاد از مجموع اين دو حصر اين است كه، عالمان الهى كه اهل توكل و
يقين هستند فقط از خداوند هراسناكند و از هيچ شى يا شخص ديگرى ترس ندارند و چون،
يقين به عنوان حد توكل، مطرح است همه مزايا و كمالهاى وجودى كه از لوازم يقين شمرده
مىشود، بر توكل مترتب خواهد بود; زيرا آن كمالها حد توكل است كه مقام توكل به آن
فضايل محدود مىگردد.
چهارم: از جهتسير صعودى كه براى مراحل سالكان كوى حق ذكرمىشود، توكل پايينتر
از رضا و نيز پايينتر از تفويض است، ليكن در برخى ازجوامع روايى همانند كافى، يك
عنوان براى هر دو ذكر شده; يعنى، مرحوم كلينىچنين فرموده است:«باب التفويض الى
الله و التوكل عليه». البته چنين كارىوقتى مصحح دارد كه روايات تفويض و نيز
احاديث توكل يكجا جمعآورى شده باشد، گر چه آن هم با نظم صناعى مناسب نيست; زيرا،
لازم استحديثهر عنوانى جداى از احاديث عناوين ديگر گردآورى گردد. ليكن برخى
ازصاحبنظران اخلاقى، مرحله نهايى توكل را با مرحله ابتدايى تفويض هماهنگمىدانند،
از اين رو هر دو عنوان ياد شده را، در يك، باب، ذكر مىكنند.
مشابه اين التقاط و اختلاط نا هماهنگ، در بعضى از مطالب فقهى نيز راهيافته است،
چنانكه در مبحثخيارات مكاسب شيخ انصارى (ره) و ديگران، وكيل در عقد به چند قسم
منقسم شده است كه بعضى از آنان وكيل مفوض، نام گرفتهاند; يعنى وكيلى كه موكل، همه
اختيارهاى خود را به او تفويض كرده است. چنين وكيلى، احكام بايع و مشترى را داراست.
البته سر نامگذارى، باب، به عنوان تفويض و توكل، همان طور كه از روايات باب
مزبور استظهار مىشود، اشتمال همان روايات بر دو عنوان تفويض و توكل است، چنانكه از
حضرت ابىالحسن اول (عليه السلام) سؤال شد، معناى آيه
«و من يتوكل على الله فهو حسبه» (34)
چيست، فرمودند: توكل بر خداوند داراى درجاتى است و يكى از آن درجات اين است كه
در همه كارهاى خودت بر خداوند توكل كنى، هر چه درباره تو كرده است از او راضى باشى،
بدانى كه هيچ خيرى را از تو باز نداشته و كوتاهى نكرده، و بدانى كه حكم تنها در
اختيار خداست. پس با تفويض همه كار به خداوند، بر او توكل و در آنها به خدا اعتماد
كن (35) .
در اين حديث عنوان رضا و تفويض و توكل با هم ياد شده استبا اين كه از لحاظ
طبقهبندى منازل سالكان در مصطلحات علم اخلاق، عنوان رضا بالاتر از توكل و پائينتر
از تفويض است.
پنجم: آنچه از حديث مذكور در نكته سابق برمىآيد اين است كه توكل داراى درجات
است، البته اين مطلب همچون مطالب ديگرى كه در نصوص اين باب آمده، صحيح و سودمند
است، توكل كه يكى از منازل اخلاق و يكى از دستورهاى دينى است، گاهى از جهت مبدا
فاعلى و زمانى از لحاظ ساختار درونى و گاهى نيز از جهت مبدا غايى، قابل بررسى است و
تفاوتهايى نيز از اين لحاظ، پديد مىآيد; همان طور كه نماز و روزه گاهى براى خوف از
عذاب خداست و زمانى براى شوق به بهشت اوست و گاهى نيز براى شكر نعمت او و نيل به
لقاى او، توكل نيز از لحاظ مبدا غايى مراتب گوناگون دارد كه برترين آن توكل عارفان
است; زيرا هدف اصيل آنان تنها لقاى خداست كه در دعاى كميل، چنين آمده است:
«يا غاية آمال العارفين» (36) .
ششم: توكل بر خداوند گذشته از آن كه مايه تحقق مطلوب است، خود توكل نيز، صبغه
عبادى دارد و خالى از ثواب نيست، و عزت و بىنيازى در موطن توكل مىآرمد و هرگز
متوكل را رها نمىكند،
حضرت امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
«ان الغنى و العز يجولان فاذا ظفرا بموضع التوكل اوطنا» (37)
بىنيازى كه بالاتر از استغناء است و همچنين عزت و بزرگوارى و كرامت در جولان و
گردش سريعند تا جايگاه استقرار خود را كه جايگاه توكل استبيابند، وقتى كه به آن
دسترسى يافتند در آن مىآرمند
پس انسان متوكل بر خداوند، گذشته از نيل به مقصود محدود خويش به مقام منيع
بىنيازى و عزت نيز بارمىيابد.
شايد همين فايده و منفعت را بتوان از آيهاى كه دلالت دارد بر اين كه خداوند،
حسيب متوكل است استنباط كرد; زيرا خداى غنى عزيز، اگر كفايت كار كسى را بر عهده
گرفت، حتما چنان شخصى از بىنيازى و عزت نسبى، برخوردار خواهد شد.
حسيب بودن خداوند براى متوكل در لسان حديثبه عنوان امرى قطعى تلقىشده است;
زيرا امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد:
اگر به كسى سه چيز عطا شد از سه چيز ديگر ممنوع نمىشود: كسى كه توفيق دعا يافت،
اجابت دعا را دريافت مىكند و جواب مثبتبه او داده مىشود، و كسى كه توفيق
شكرگزارى بهره او شد، زياده نعمت و افزودن كمال وجودى، نصيب او مىگردد، و كسى كه
توكل بر خدا به او داده شد كفايت امور به او عطا مىشود:
«من اعطى ثلاثا لم يمنع ثلاثا: من اعطي الدعاء اعطي الاجابة و من اعطي الشكر
اعطي الزيادة و من اعطي التوكل اعطي الكفاية» (38) .
آنگاه امام صادق (عليه السلام) به راوى فرمودند: آيا قرآن تلاوت كردهاى، خداوند
مىفرمايد:
«من يتوكل على الله فهو حسبه» (39)
«لئن شكرتم لازيدنكم» (40)
و
«ادعوني استجب لكم» (41) .
مشابه همين سه مطلب را شخصى كه براى امام سجاد (عليه السلام) متمثل شد، به عرض
آن حضرت رساند و سپس از منظر غايب شد (42) .
هفتم: آنچه راجع به اصول كلى و جامع توكل از قرآن و سنت معصومين (عليهمالسلام)
استفاده مىشود، مورد ارزيابى حكماى اسلامى در تبيين حكمت عملى بهويژه در مبحث
توكل است; حكيم سبزوارى (قدس سره) در باره توكل مىگويد:
توكل ان تدع الامر الى
وليس هذا ان تكف عن عمل
مخصصات فاعل مقدس
مقدر الامور جل وعلا
اذ رب امر بوسائط حصل
وان تجد فكف في الهواجس (43)
يعنى توكل آن است كه كار را به خداوند، كه تقديركنند امور است واگذار كنى و
معناى آن اين نيست كه خود را از كار بازدارى; زيرا بسيارى از كارها به وسايط و
وسايل، پديد مىآيد، تمام و همه آن وسايل، تنها مجارى فيض خدايى است كه منزه از حصر
و مبراى از قيد و حد است و هيچ يك از آن وسايط، جنبه فاعليت الهى و حقيقى ندارد و
اگر تو مىخواهى كار نيكى انجام دهى، هرگز از اسباب و وسايل پرهيز نكن، بلكه فقط در
غبارروبى هواجس و خواطر نفسانى كه حظوظ شخصى در آن مطرح است كوشش كن، نه آن كه در
مشتهيات نفسانى و براى تكاثر و افزونطبى جديت كنى و يا از كار بازمانى.