هجدهم: سكون
سالك وقتى به مرحله يقين رسيد، مىآرمد و چيزى او را مضطرب نمىكند. زيرا مشاهده
مىكند و مىيابد كه كارگردان جهان هستى خداست و او قائم به قسطى است كه بر محور
قسط و عدل، جهان را اداره مىكند و سراسر كار او حكمت است; نيز مىيابد كه اگر خود
را به او بسپارد، بهره مىبرد. از اين رو خود را به او وا مىگذارد و آنگاه به
«طمانينه» مىرسد، اضطرابها از او رختبرمىبندد و مىآرمد.
اقسام سكون
سكون دو قسم است: سكون قبل از حركت كه مذموم است و سكون بعد از وصول كه بسيار
ممدوح است، چنانچه در حركتهاى ظاهرى نيز همين گونه است. كسى كه اهل تلاش و كوشش و
حركت نيست، در گوشهاى آرميده و ساكن است; يعنى اصلا حركت نكرده است; اما كسى كه
حركت كرده و به مقصد رسيده، مقصود خود را در مقصد مىيابد در آن جا آرام مىشود.
سكون قبل از حركت تحجر، ركود، جمود و غفلت است ولى سكون بعد از حركت، وصال، شهود،
طمانينه و امن است.
قرآن كريم از كسى كه حركت نكرده و در راه تهذيب روح قدم ننهاده است و بى خبر از
همه جا، امنيت كاذبى دارد مذمت مىكند:
«فلا يامن مكر الله الا القوم الخاسرون» (1)
و از آنها به عنوان كسانى كه خسارت ديده و سرمايه را باختهاند و خود را در امان
مىبينند و نمىدانند كار به دست ديگرى استياد مىكند. اين همان، سكون قبل از حركت
است.
اما كسى كه غافل نيست و مىفهمد مقصدى هست و راه رسيدن به آن مقصد را با ارشاد
راهنمايان الهى طى مىكند و به مقصد مىرسد و مقصود خود را مشاهده مىكند، مىآرمد
و مطمئن مىشود. اين احساس آرامش و امنيت همان طمانينهاى است كه قرآن كريم در باره
آن مىفرمايد:
«الا بذكر الله تطمئن القلوب» (2)
و در جاى ديگر نيز مىفرمايد افراد مطمئن از امنيت صادق برخوردارند:
«الذين آمنوا و لم يلبسوا ايمانهم بظلم اولئك لهم الامن و هم مهتدون» (3)
«الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا هم يحزنون» (4) .
اين، امنيت و سكون بعد از وصول است.
اضطراب در اثناى حركت
قرآن حكيم همان طور كه در باره سكون قبل از حركت و سكون بعد از وصول سخنى دارد،
در مورد اضطراب اثناى حركت كه زمينه سكون و آرامش را فراهم مىكند هم سخن مىگويد.
كسانى كه در راهند، چون مىدانند راهزن خطرناكى بر سر راهشان كمين كرده است:
«لاقعدن لهم صراطك المستقيم» (5)
مضطربند. آنها مىدانند انسان سالكجنگ تنگاتنگ با ابليسى دارد كه با هيچ كسى از
سر صلح و صفا سخنى نگفته و نمىگويد. او نسبتبه همه «عدو مبين» است و حيلههاى
فراوان ودامهاى بى شمارى دارد و هر كسى را با دام مناسب شكار مىكند:
«لقد اضل منكم جبلا كثيرا افلم تكونوا تعقلون» (6) .
او هر كدام از عالمان، زاهدان، عابدان، تاجران، زنان، مردان، جوانان و نوجوانان،
سالمندان فرتوت، مسئولان و مردم را با دام مخصوصى شكار مىكند و بنابراين، سالك راه
خدا بايد قهرمانى باشدتا بتواند در اين جهاد اكبر پيروز شود. اين جنگ، جنگ كوچك
نيست تا با
«كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله» (7)
پايان پذيرد، بلكه جنگ بزرگى است كه تنها با عنايت الهى بايد به پيروزى برسد. از
اين رو چون چنين دشمنى با«خيل» و «رجل» خود در مقابل، صف آرايى كرده و گفته است:
«لازينن لهم فى الارض و لاغوينهم اجمعين» (8)
«لاضلنهم و لامنينهم و لامرنهم» (9) .
انسان سالك در اضطراب است كه با اين دشمن نيرومند اهل نبرد چگونه جنگ تنگاتنگ
كند.
از طرف ديگر آيات فراوانى دلالت دارد كه شيطان، همانند «كلب معلم» است و با همه
قدرت و عداوتى كه دارد، تابع دستور تكوينى حق است، گرچه تشريعا تبهكار است:
«انا ارسلنا الشياطين على الكافرين تؤزهم ازا» (10)
«انا جعلنا الشياطين اولياء للذين لا يؤمنون» (11) .
سكون بعد از اضطراب
انسان سالك در اوايل امر از يك سو، هراسناك است و مىلرزد و از سوى ديگر، وقتى
خود را به بارگاه قدس خداوند نزديك مىبيند جلال و شكوه خدا او را مرعوب مىكند;
اما وقتى از منطقه خطر گذشت و به محور امن رسيد، كم كم اضطرابش فرو مىنشيند
ومىآرمد:
«انما المؤمنون الذين اذا ذكر الله وجلت قلوبهم و اذا تليت عليهم آياته زادتهم
ايمانا و على ربهم يتوكلون» (12) .
اين تپش دل و اضطراب قلب، به اين جهت است كه انسان مؤمن خدا را، هم به عنوان
مبدا «قهر» مىشناسد و هم به عنوان مبدا «مهر»، و مىترسد مبادا از دستور او تخلف
كند و از قهر او در امان نباشد. در سوره مباركه «زمر» مىفرمايد:
«تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم ثم تلين جلودهم و قلوبهم الى ذكر الله»
(13)
مؤمنان و سالكان، كسانى هستند كه در ابتدا هنگامى كه آيات الهى بر آنها تلاوت
مىشود و نام خدا برده مىشود، پوستهايشان مىلرزد و مضطرب مىشوند و سپس تن و جان
آنان مىآرمد و مطمئن مىشود.
آنچه در باره برخى امامان (عليهم السلام) نقل شده است كه در هنگام نماز پهلويشان
از شدت هراس مىلرزيد ولى كم كم آرام مىشدند، يا در هنگام لبيك گفتن، صدايشان در
گلو مىشكست و اشك از چشمانشان فرو مىريخت ولى بعد در اثناى مناسك، آرام مىشدند،
اين دو حالتبر اساس دو منزلتى است كه در آيات مذكور سوره زمر بيان شده است.
مهمانى كه به جايى نا آشنا مىرود، ابتدا مضطرب است، اما وقتى نشانه لطف ميزبان
را ديد مىآرمد. انسان سالك مىبيند همراه او خداى اوست و راه او نيز صراط خداى
اوست. او در صراطى گام مىنهد كه راه محبوب اوست و همراه كسى اين راه را طى مىكند
كه محبوب اوست: «مرا همراه و هم راه استيارم». از اين رو مىآرمد و اين، سكون
ممدوح است.
گاهى در حادثهاى سخت، عارف همانند سنگى كه در كنار او آرميده، آرام است، ولى
ديگران مضطربند. آن سنگ، آرام است، چون جاهل يا غافل است و نمىداند كه چه توفان
توفندهاى در پيش است، اما آرامش عارف از آن جهت است كه مىداند همه كارها به دست
مصلح كل، يعنى
«رب العالمين»
است، ولى ديگران كه كم و بيش از آن رخداد سهمگين با خبرند، در حال اضطرابند كه
آينده چه مىشود; زيرا آنان براى بعد از اين عالم، چيزى تهيه نكردهاند و آنچه تهيه
كردهاند مربوط به همين دنياست. از اين رو مىترسند مطلوبشان از دستبرود و آنان با
دست تهى به جايى سفر كنند كه براى آن جا زاد و توشهاى فراهم نكردهاند و به همين
جهت هم مضطربند و اضطراب هم هميشه نشانه نرسيدن است. كسى كه اصلا حركت نكرده است،
اضطرابى ندارد و مانند شخص خوابيده، غافلانه به سر مىبرد و سالكى كه به مقصد رسيده
است نيز مىآرمد چون راضى به رضاى
«رب العالمين»
است; اما كسى كه حركت كرده، ولى هنوز به مقصد نرسيده، گاهى مضطرب است و گاهى
مىآرمد. براى چنين كسى بهتر از توكل و اعتماد به قدرت حق چيزى نيست. چون مىداند
كه خودش توان حل مشكلات را ندارد و بايد كارش را بر عهده كسى بگذارد كه هم توان آن
را دارد و هم معرفت آن را و هم جود و بخشش او زياد است و بخل نمىورزد.
از اين بيان روشن مىشود كه درجات سكون وابسته به يقين و درجات يقين، وابسته به
درجات معرفت است و درجات معرفت همان طور كه از يك سو يقين را به لحاظ بينش به دنبال
دارد از سوى ديگر به لحاظ گرايش، آرامش را به بار مىآورد، محبتها را نيز به بار
مىآورد; يعنى، درجات محبت هم به درجات معرفت، وابسته است.