مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۲۲ -


هفدهم: يقين

عرفان و معرفت تا به مرحله يقين نرسد، از منازل ابتدايى سالكان كوى حق است; اما وقتى به مرحله يقين رسيد منازل و مراحل آن يكى پس از ديگرى پيموده مى‏شود; زيرا خود يقين داراى سه مرحله «علم اليقين‏»، «عين اليقين‏» و «حق اليقين‏» است. گرچه براى معرفت درجاتى ذكر شده است، ولى بخشى از درجات معرفت، جزو محدوده يقين به شمار مى‏آيد.

«يقين‏» همان جزم مطابق با واقع است; يعنى معرفت‏به گونه‏اى است كه چون مطابق با واقع است جهل در آن راه ندارد و چون ترديد پذير نيست، جزمى است. البته يقين بسيار كم است و كمترين رزقى كه بين بندگان تقسيم شده، يقين است،

چنانكه امام رضا (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«لم يقسم بين العباد شي‏ء اقل من اليقين‏» (1)

و هر كسى به مقام يقين نمى‏رسد. ممكن است انسان گاهى ظن متراكم را يقين بپندارد; زيرا بعضى از گمانها خيلى قوى است و دير از بين مى‏رود و دوام دارد; اگر چه، شبهه در آن نفوذ مى‏كند و ضرورت ندارد. بنابراين، معرفتهاى ظنى يقين نيست. يقين آن است كه شبهه پذير و نيز زوال پذير نباشد. به اين مرحله از معرفت، «يقين‏» گفته مى‏شود.

علم اليقين و حق اليقين

قرآن كريم، علم اليقين را پلى براى عين اليقين قرار داده، مى‏فرمايد:

«كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم‏» (2)

اگر به مرحله علم اليقين برسيد، ره توشه‏اى داريد كه شما را به عين اليقين آشنا مى‏كند. معناى آيه اين نيست كه شما بعد از مرگ به عين اليقين مى‏رسيد; چون بعد از مرگ، همه افراد، اعم از عارف، عامى، ملحد و موحد به عين اليقين مى‏رسند; زيرا وقتى ملحد را به جهنم مى‏برند و آتش را به او نشان مى‏دهند، مى‏گويند:

«افسحر هذا ام انتم لا تبصرون‏» (3)

در دنيا مى‏گفتيد پيامبر ساحر است ولى اكنون كه جهنم را مى‏بينيد آيا باز هم مدعى سحريد؟ در آن روز ملحدان هم مى‏گويند:

«ربنا ابصرنا و سمعنا فارجعنا نعمل صالحا انا موقنون‏» (4) .

پس اين كه خدا در قرآن مى‏فرمايد:

«كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجحيم‏»،

ناظر به قبل از مرگ و دنياست; يعنى، شما مادامى كه در دنيا هستيد اگر به علم اليقين برسيد، مى‏توانيد جهنم را ببينيد.

ذكر جهنم در اين آيه شريفه به عنوان مثال است و انتخاب اين مثال براى آن است كه قرآن بر «انذار» تاكيد بيشترى دارد تا «تبشير»، از اين رو اگر كسى علم اليقين داشته باشد، بهشت، صراط، حساب، ميزان و خود صحنه «ساهره‏» قيامت را هم مى‏تواند ببيند. بنابراين، در حقيقت، معناى آيه كريمه مذكور اين مى‏شود كه: «كلا لو تعلمون علم اليقين لترون الجنة و الصراط و الكوثر و الميزان و تطاير الكتب و انطاق الجوارح و الساهرة و...».

بالاتر از علم‏اليقين مقام «حق اليقين‏» است. حق اليقين آن است كه انسان نه تنها شاهد حق باشد بلكه عين شهود حق قرار گيرد، «فانى‏» از غير و «باقى بالله‏» شود، از خود چيزى نداشته باشد و در معرفت الهى غرق شود. حق اليقين يعنى يقين حقى كه بالاتر از آن در بخش معرفت نمى‏توان فرض كرد:

«و انه لحق اليقين‏» (5) .

سرمايه يقين

همان گونه كه در اجرام طبيعى و امور حسى، بعضى پاك و برخى ناپاك است، در خاطرات نفسانى نيز چنين است. آنچه به توحيد الهى و رضاى به قضاى حق، تفويض و تسليم و توكل منتهى مى‏شود، جزو خاطرات پاك است و روحى كه متصف به آنهاست، پاك خواهد بود و آنچه انحراف از توحيد را به همراه دارد، از خاطرات ناپاك بوده روح مبتلاى به آن هم ناپاك خواهد بود.

يكى از برجسته‏ترين خاطرات پاك روح، يقين است. كسى كه به مبدا و معاد و اسما و صفات الهى يقين داشته باشد، از گزند خاطرات آلوده مى‏رهد و به فيض خاطرات پاك نايل مى‏شود.

رسول گرامى صلى الله عليه و آله و سلم مى‏فرمايد:

«كفى باليقين غنى و بالعبادة شغلا» (6)

براى روح، بهترين توانگرى يقين و بهترين كار عبادت است،

انسان متيقن، تواناست و چيزى او را از پا در نمى‏آورد و با داشتن سرمايه يقين مى‏تواند بسيارى از امور علمى و عملى را كسب كند.

غنا و توانگرى در سايه مال نيست، بلكه در سايه يقين به قضا و قدر است. ممكن است كسى توانگر مالى باشد، ولى چون داراى يقين نيست، در فقر شك و ترديد و دلهره بسوزد و ممكن است كسى توانگر مالى نباشد، ولى بر اثر يقين، داراى روحى آرام و نفسى مطمئن باشد و چيزى او را نلرزاند. در دعاى شريف كميل آمده است كه

«طاعته غنى‏» (7)

اين طاعت از يقين نشئت مى‏گيرد. پس كسى كه يقين دارد، قهرا اطاعت هم مى‏كند و در نتيجه توانمند هم خواهد بود.

ذيل اين آيه كه ذات اقدس اله از زبان ابراهيم خليل (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«رب ارنى كيف تحيى الموتى قال ا و لم تؤمن قال بلى ولكن ليطمئن قلبي‏» (8)

در روايتى آمده كه از حضرت امام رضا (عليه السلام) پرسيدند: آيا حضرت ابراهيم ترديد داشت؟ امام رضا (عليه السلام) فرمودند: نه، حضرت ابراهيم يقين داشت، ليكن يقين بيشتر طلب كرد:

«اكان في قلبه شك؟ قال: لا، كان على يقين ولكنه اراد من الله الزيادة في يقينه‏» (9) .

چون يقين هم درجاتى دارد و از اين رو توانگرى درجاتى دارد. «اغنى الاغنياء» خداوند متعال است و يقين خدا از هر يقينى بالاتر است. گرچه يقين او شهودى و حضورى است و حصولى نيست، چنانكه عنوان يقين، به خداوند اسناد داده نشد، ولى چون علم او از همه علوم بالاتر است، يقين او هم از همه يقينها بالاتر است.

درباره سيره امام سجاد (سلام الله عليه) گفته شده است:

«كان علي بن الحسين (عليهما السلام) يطيل القعود بعد المغرب، يسئل الله اليقين‏» (10)

تعقيب را بعد از نماز مغرب طولانى مى‏كرد و زياد مى‏نشست و از خدا درخواست‏يقين مى‏كرد. اين كه مى‏بينيم مصيبتهاى سنگين براى اين خاندان پيش مى‏آيد و آنان تحمل مى‏كنند، براى آن است كه توانمند و توانگرند و توانگريشان در سايه يقين آنهاست; چون مى‏دانند چيزى از آنان كم نمى‏شود و مى‏دانند كه عاقبت از آن اهل تقوا و يقين است.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) معيار سود و زيان را آخرت مى‏داند و مى‏فرمايد:

«اعلموا انه لا يصغر ما ضر يوم القيامة لا يصغر ما ينفع يوم القيامة فكونوا فيما اخبركم الله كمن عاين‏» (11)

چيزى كه در قيامت ضرر دارد، يا نافع است، كوچك نيست. بنابراين، بررسى بزرگ و سودمند بودن چيزى يا كوچك و زيانبار بودن آن، بايد با ترازوى قسط و عدل معاد صورت گيرد، نه با ترازوى دنيا. نيز آن حضرت مى‏فرمايد: مطالبى را كه دين به شما آموخته و خدا و معصومان به شما مى‏گويند، به منزله يقين و مشهود بدانيد.

ضرب المثل معروف «شنيدن كى بود مانند ديدن‏» از بيان نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام) اقتباس شده كه فرمود:

«ليس العيان كالخبر» (12)

ديدن و شنيدن يكسان نيست; ولى اگر معصوم (عليه السلام) به انسان خبر دهد و راه يقين را هم به او بياموزد، انسان مى‏تواند بكوشد خبر سمعى را مانند ديدن عينى قرار دهد و اگر به مرحله «مثل ديدن‏» برسد، كم‏كم به مرحله بالاتر، كه خود «ديدن‏» است، مى‏رسد.

آثار يقين

براى اين كه انسان به مقام رفيع يقين بار يابد، بايد تسليم محض خداوند باشد; زيرا كسى كه به اين مقام، بار مى‏يابد در قلب او جز خواسته خدا چيزى نيست و اگر در قلب كسى جز خواسته خدا نباشد، كم‏كم مفهوم و معقولش، مشهود و خبر و گزارشش، معاينه مى‏شود.

گروهى به حضور پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مشرف شدند; حضرت از آنان پرسيد: در چه حالى هستيد؟ عرض كردند: ما «مؤمن‏» هستيم. سپس آن حضرت پرسيد: حقيقت ايمان شما چيست؟ عرض كردند: اهل رضا به قضاى الهى، تفويض (13) و تسليم امر خداييم.

حضرت فرمود:

«علماء حكماء، كادوا ان يكونوا من الحكمة انبياء، فان كنتم صادقين فلا تبنوا ما لا تسكنون و لا تجمعوا ما لا تاكلون و اتقوا الله الذي اليه ترجعون‏» (14)

عالمان الهى و حكيمان دينى هستيد، به گونه‏اى كه حكمت‏شما نزديك است‏به مرحله نبوت برسد و اگر راست مى‏گوييد كه اهل تفويض، تسليم و رضاييد، چيزى را كه در آن سكونت نمى‏كنيد، نسازيد و چيزى را كه نمى‏خوريد، ذخيره و پس‏انداز نكنيد، شما كه انباردار نسل آينده نيستيد!

سر مذموم و زشت‏بودن ذخيره آن است كه انسان به پس‏انداز خود اطمينان پيدا مى‏كند و به آنچه كه در مخزن الهى است وثوق ندارد، در حالى كه خداوند، وعده رزق داده است و چنين نويدى حتما مؤثر است; زيرا هم مخزن الهى نفادناپذير است و هم خداوند از خلف عهد و تخلف وعد مصون است.


پى‏نوشت‏ها:

1. بحار، ج 67، ص 139; اصول كافى، ج 2، ص 52.

2. سوره تكاثر، آيات 5 6.

3. سوره طور، آيه 15.

4. سوره سجده، آيه 12.

5. سوره حاقه، آيه 51.

6. بحار، ج 67، ص 176; محاسن برقى، ج 1، ص 385.

7. مفاتيح الجنان، دعاى كميل.

8. سوره بقره، آيه 260.

9. بحار، ج 67، ص 176; محاسن برقى، ج 1، ص 385.

10. بحار، ج 67، ص 176; محاسن برقى، ج 1، ص 387.

11. بحار، ج 67، ص 178; محاسن برقى، ج 1، ص 387.

12. شرح غررالحكم، ج 5، ص 74.

13. تفويض آن است كه انسان حدوثا كار را به خداوند واگذار كند و تسليم آن است كه بقائا در برابر هر تصميمى كه خدا در باره وى گرفته، منقاد باشد.

14. بحار، ج 64، ص 286; محاسن برقى، ج 1، ص 354.