هفتم: خلوت (1)
از امورى كه «سالك الى الله» بايد آن را تحصيل كند، «خلوت» و تنهايى است.
خلوت كه يكى از مراحل سير و سلوك عرفانى و از مقامات عارفان استبايد به خوبى
تبيين شود تا اين امر مثبتبا انزواى مذموم، مشتبه نشود; گاهى انسان به اين خيال كه
در حال سير و سلوك و رياضت است از جامعه، جدا مىشود و از انجام فرايض و نوافل
اجتماعى دور مىماند و تنها به عبادتهاى فردى اعم از فرايض و نوافل مىپردازد و اين
كار روا نيست; زيرا قرآن كريم كه خود را «شفا» مىداند، راه درمان را ارائه كرده،
به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد:
«و لا تكن كصاحب الحوت اذ نادى و هو مكظوم لولا ان تداركه نعمة من ربه لنبذ
بالعراء و هو مذموم» (2)
مانند يونس نباش كه از قوم خود جدا شد. اين كه ذات اقدس اله در آيات گوناگون
مىفرمايد:
«و اذكر فى الكتاب ابراهيم» (3)
«و اذكر فى الكتاب موسى» (4)
«واذكر...»;
يعنى به ياد اين رهبران الهى و ادامه دهنده راه آنان باش; ولى در آيه مورد بحث
مىفرمايد: مانند يونس نباش كه مسئوليتخود را ترك كرد و خدا را ندا داد، و اگر
نعمت ولايت، شامل حال او نمىشد، او از دل ماهى و درياى تاريك نجات نمىيافت، ولى
از آن جا كه نعمت الهى شامل حالش شد او ديگر مذموم نيست; بلكه ممدوح و محمود است.
بنابراين، خلوت به معناى اعراض از جامعه و انزواى از وظيفه اجتماعى، مذموم است، نه
ممدوح.
خلوت و شب زنده دارى
خداى سبحان مىفرمايد: شب زنده دارى را فراموش نكنيد; زيرا شما در روز، كار
فراوان داريد و مشاغل زياد، شما را به خود جذب مىكند و در نتيجه تنهايى و خلوت
نداريد:
«ان ناشئة اليل هى اشد وطا و اقوم قيلا ان لك فى النهار سبحا طويلا» (5)
انسان در كارهاى فراوان روزانه، شناور است و تو، به منزله سباح و غواصى هستى كه
در مسائل اجتماعى، شنا مىكنى و شناورى در كثرت، با تنهايى سازگار نيست. براى
شناورى كه خود در حال عبور از اين درياى ناپيدا كرانه است و همراهانى را نيز به
همراه خود مىبرد و «جهد مىكند كه بگيرد غريق را»، طبيعى است كه اين سباحت و
شناورى شاغل فكرى است. حاصل آن كه معناى آيه شريفه اين است كه تو در روز كارهاى
فراوانى دارى، ولى شبهنگام، مزاحمى ندارى و كسب پايگاه محكم و سخن مستحكم تنها در
سحر ميسر است.
انسان وقتى سخن متكلم را خوب دريافت مىكند كه خود حرف نزند و آرام بوده، مستمع
خوبى باشد، و وقتى مستمع خوبى است كه در برابر كلام خدا،حرفى از غير او، خواه از
درون و خواه از بيرون، نشنود. بنابراين، قرآن كريم،سكوت و تنهايى را به عنوان
مرحلهاى از مراحل سير و سلوك، لازم مىداند.
اگر چه بدن در شب بهتر مىآرمد و خوابيدن بدن، نعمت است و خداوند آن را به عنوان
يتخود، ذكر مىكند:
«و جعلنا نومكم سباتا و جعلنا اليل لباسا» (6)
اما «سبات»، آرامش و خواب، براى عقل و فكر، نقمت است و از اين رو حضرت على
(صلوات الله عليه) مىفرمايد:
«نعوذ بالله من سبات العقل» (7)
از خواب عقل به خدا پناه مىبريم.
بنابراين، شب براى خوابيدن و آرامش بدن و بيدار شدن عقل است. از اين رو رؤياهاى
صادق و صالح در خواب، نصيب كسانى مىشود كه بدنشان مىخوابد، نه جانشان و همين گروه
هستند كه در سحرها برمىخيزند و شب زندهدارى و عبادت مىكنند.
از آيه كريمه
«ان لك فى النهار سبحا طويلا»
دو مطلب استفاده مىشود: يكى لزوم شركت در مجامع و كارهاى اجتماعى و ديگر لزوم
شركت در آن به صورت شناگرى. كسى كه وارد استخرى مىشود گاهى در گوشهاى از آن
مىآرمد و در اين صورت او تنها خودش را خنك مىكند; ولى اگر شنا كند، ديگران را هم
از غرق نجات مىدهد.
ذات اقدس خداوند به رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايد: تو در روز
كارهاى فراوان دارى; زيرا آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، مامور استبه پرسشهاى
مردم پاسخ دهد و به مشكلاتشان رسيدگى كند; همان گونه كه قرآن كريم مىفرمايد:
«يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة» (8)
يا مىفرمايد:
«فاحكم بين الناس بالحق» (9)
و همه اينها جزو برنامههاى رسمى و روزانه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
بود; اما شب، آن هم آخر شب، مناسبترين فرصتبراى خلوت با خداست; زيرا انسان متهجد
در آن حال، بدون مزاحمت مىتواند فيض را از خدا دريافت كند.
در سوره مباركه «اسراء» از شب زندهدارى به عظمتياد شده است; چنانكه مىفرمايد:
«و من الليل فتهجد به نافلة لك عسى ان يبعثك ربك مقاما محمودا» (10)
.
انسان وقتى به «مقام محمود» مىرسد كه در كمال آرامش با خدا سخن بگويد.
بنابراين، اثر شب زنده دارى كه در حقيقت، خلوت با خداست نيل به مقام محمود است.
خلوت در متن جامعه
قرآن كريم خلوت را چنين تبيين مىكند كه در عين حال كه با ديگران هستى و در
كارهاى روز مره شناورى، در كار باطل مردم شركت نكن; و اين شناورى در مسائل اجتماعى
و شئون جامعه تو را به خود مشغول نكند تا كوله بارى از «خاطرات» را به همراه داشته
باشى و شب، هنگام نماز مزاحم تو باشند. بنابراين، همواره صبغه الهى و فراطبيعى به
مردم بده ولى از مردم صبغه طبيعى نپذير.
ممكن است انسان در متن جامعه به سر ببرد; اما در عين حال كه رنگ مىدهد رنگ هم
بپذيرد و در نتيجه خاطرات روز، چنان او را مشغول كند كه هنگام سحر با تلى از خاطرات
با خدا سخن بگويد كه قهرا نماز شب او نيز مانند نماز روز، «پر خاطره» مىشود، ولى
وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه مامور بود در متن جامعه زندگى كند،
موظف بود به مردم «صبغه الهى» بدهد كه بهترين صبغههاست:
«صبغة الله و من احسن من الله صبغة» (11)
و از مردم رنگى نپذيرد و «ز هرچه رنگ تعلق پذيرد» آزاد باشد. از اين رو ذات اقدس
خداوند ضمن اين كه شناورى روز پيامبر را تشريح كرد و فرمود با مردم باش، در آياتى
چند از آن حضرت خواست تا از مردم رنگ نپذيرد; مانند:
1. «و اهجرهم هجرا جميلا» (12)
از خلق و خوى اين مردم فاصله بگير.
2. «و ذر الذين اتخذوا دينهم لعبا و لهوا و غرتهم الحيوة الدنيا» (13)
كسانى را كه دينشان را به بازيچه گرفتهاند و دنياى نيرنگ باز، آنها را به فريب
سرگرم كرده است رها كن;
زيرا سخن در آنان اثر نمىكند و همنشينى آنان زيانبار است; يعنى، رسول اكرم صلى
الله عليه و آله و سلم در عين حال كه در متن جامعه به سر مىبرد، امور دنيايى را به
دل راه نمىدهد.
3. «قل الله ثم ذرهم فى خوضهم يلعبون» (14)
بگو خدا، و ديگران را در كارشان رها كن; زيرا آنان دارند در گرداب طبيعت غرق
مىشوند; يعنى، تا آخرين لحظه به فكر درمان و نجات آنها باش، ولى اگر آنها به پيام
تو كه منادى غيب و نجات انسانها هستى گوش ندادند، آنان را رها كن. اين در حقيقت،
خلوت كردن يعنى در بين مردم بودن ولى با مردم نبودن و با خواستههاى نامعقول آنان
هماهنگ نشدن است.
4. «و اذا رايت الذين يخوضون فى اياتنا فاعرض عنهم حتى يخوضوا فى حديث غيره»
(15)
گروهى را كه در باره آيات الهى به ياوه سرايى و بيهوده گويى سرگرمند، رها كن تا
وارد مطلب ديگر شوند.
اين آيات نشان مىدهد كه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم كه اسوه
سالكان كوى حق است موظف است در متن جامعه به سر ببرد و از خلق خدا و خدمتبه آنان
انزوا حاصل نكند، اما از رذايل اخلاقى و دنيا منزوى باشد; زيرا انزوا از چيزى كه
انسان را از خدا باز مىدارد فضيلت است; اما خدمتبه خلق خدا براى تامين رضاى الهى،
عبادت محسوب مىشود.
راز خلوت
خلوت از نظر قرآن كريم، ممدوح است; اما چرا خلوت، ممدوح است؟ در پاسخ به اين
پرسش بايد گفت: چند «ندا» هست كه به طرق گوناگون به بشر ابلاغ مىشود.
اول: نداى خدا; خدا مستقيما ندا دارد و اين ندا گاهى «يا ايها الناس»، گاهى «يا
ايها الذين آمنوا» و گاهى «يا بنى آدم» است. البته نداى الهى نظير نداى مناديان
عادى نيست كه لحظهاى حاصل و بعد تمام شده باشد; بلكه دائما اين صدا به گوش مىرسد:
موسىاى نيست كه تا صوت «انا الحق» شنود
ورنه اين زمزمه اندر شجرى نيست، كه نيست
اين نداها نيز در يك سطح نيست; زيرا برخى خيلى عام است، مانند: «يا ايها الناس»
و «يا بنىآدم» و بعضى مخصوص اهل كتاب است مانند: «يا اهل الكتاب» و برخى ويژه
مؤمنان است مانند: «يا ايها الذين آمنوا» و بعضى از نداها هماز نداهاى گذشته
محدودتر است مانند تذكره و تبصرههايى كه متوجه، «اولى الالباب» و «اولى الابصار»
است و بالاخره آخرين ندا كه از همه نداها و خطابها محدودتر است همان نداى به
انبياست مانند: «يا ايها الرسل».
دوم: نداى فرشتگان; در بعضى از نصوص آمده است كه خداوند فرشتگانى را مامور كرده
است تا هر روز به بنىآدم بگويند: زاد و ولد داشته باشيد ولى بدانيد كه پايان
زندگى، مرگ است و مال بيندوزيد ولى بدانيد كه پايانش فناست و ساختمانها بسازيد ولى
آگاه باشيد كه نهايتش ويرانى استبنابراين، شما چيزى بسازيد كه ويران شدنى نباشد:
«ان لله ملكا ينادي في كل يوم: لدوا للموت و اجمعوا للنفاء و ابنوا للخراب»
(16) .
اين نداى فرشتههاست. بسيارى از نداها در روايات به فرشتهها نسبت داده شده است.
سوم: نداى انبيا و اولياست; خداوند به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
مىفرمايد «به مردم بگو»:
«تعالوا اتل ما حرم ربكم عليكم» (17)
مانند اين كه، به ابراهيم خليل مىفرمايد:
«و اذن فى الناس بالحجياتوك رجالا» (18)
يا مىفرمايد:
«و اذان من الله و رسوله الى الناس يوم الحج الاكبر ان الله برىء من المشركين و
رسوله» (19) .
اين نداها و همچنين نداى فطرت از يك سو و نداى عقل از سوى ديگر، نداهايى است كه
به طور مستقيم و غير مستقيم به «الله» ارتباط دارد و همواره هست; اما گوشى كه
بخواهد مستمع اين نداها باشد بايد در جاى آرامى قرار گيرد كه در آن جا هياهو نباشد;
زيرا هنگام ازدحام و پيدايش امواج و اصوات گوناگون، شنيدن نداى حق دشوار است، مگر
براى كسانى كه صداى آشنا را خوب بفهمند و چون در روز، صداها زياد است، شنيدن اين
نداها دشوار است و از اين رو گفتهاند آرام بگيريد و خلوت كنيد تا اين نداها را
بشنويد. بنابراين، معناى خلوت كردن برطرف كردن مزاحمتهاست و اگر اين مزاحمتها برطرف
شود، فيض خدا يقينا ظهور و حضور دارد.
خلوت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم قبل از بعثت و پيش از مسئوليت
سالتسالى چند روز از جامعه فاصله مىگرفت و در غار حرا، واقع در «جبل النور» به
عبادت مىپرداخت. كوه نور تقريبا از بلندترين كوههاى اطراف مكه است كه بر مكه اشراف
دارد و اگر برجها حايل نباشد كعبه كاملا تحت اشراف كسى است كه بر بالاى آن قرار
مىگيرد. وجود مبارك اميرالمؤمنين (صلوات الله عليه) مىفرمايد:
«و لقد كان يجاور فى كل سنة بحراء فاراه و لا يراه غيرى» (20)
هر ساله نبى اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در غار حرا مجاور بود و تنها من او
را مىديدم و ديگران او را نمىديدند.
بعضى نقل كردهاند كه رفتن پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم به غار حرا از سال
ولادت على بن ابى طالب (عليهالسلام) شروع شد و قبل از آن، حضرت رسول صلى الله عليه
و آله و سلم براى عبادت به حرا نمىرفت.
بنابراين، همان طور كه ميلاد پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در «عام الفيل»
نقشى داشت و كعبه را از گزند «ابرهه» حفظ كرد، ميلاد على ابن ابى طالب (سلام الله
عليه) نيز بركتى بود كه از آن مىتوان رفتن پيغمبر به كوه حرا را تبيين كرد; يا
بركت رفتن پيغمبر به كوه حرا باعثشد كه در آن سال، على ابن ابى طالب به دنيا بيايد
يا بركت هر دو معلول يك سبب نهايى است و آن عامل فائق، باعثشد كه پيغمبر به حرا
برود و در همان سال، على بن ابى طالب به دنيا بيايد.
پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بعد از رسالت هم سالى چند روز در پايان
ماه مبارك رمضان، به اعتكاف مىپرداختند و برخى از شئون اجتماعى را ترك مىكردند و
سحرها نيز موظف بودند به نماز شب برخيزند.
گرچه تلاوت بخش پايانى سوره آل عمران براى همه انسانها در همه شرايط، قابل عمل
است، ولى نقل شده است كه وجود مبارك پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم هنگام
برخاستن از خواب، سحرگاه به آسمان، نگاه مىكرد و اين آيات را قرائت مىكرد:
«ان فى خلق السموات و الارض و اختلاف اليل و النهار لايات لاولى الالباب الذين
يذكرون الله قياما و قعودا و على جنوبهم و يتفكرون فى خلق السموات و الارض ربنا ما
خلقت هذا باطلا سبحانك فقنا عذاب النار ربنا انك من تدخل النار فقد اخزيته و ما
للظالمين من انصار ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان ان امنوا بربكم فامنا ربنا
فاغفر لنا ذنوبنا و كفر عنا سيئاتنا و توفنا مع الابرار ربنا و اتنا ما وعدتنا على
رسلك و لا تخزنا يوم القيامة انك لا تخلف الميعاد» (21)
و شايسته است كسانى كه به پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تاسى مىكنند و شب
زنده دارند نيز اين چند آيه را قبل از نماز شب، قرائت كنند. انسان شب زندهدار كه
در سحر مىگويد:
«ربنا اننا سمعنا مناديا ينادى للايمان...»
بايد به گونهاى باشد كه صداى نداى الله، ملائكة الله و رسول الله صلى الله عليه
و آله و سلم را بشنود. چنين انسانى در اين مواقع خلوت مىكند.
خلوت و شاغل زدايى
خلوت كردن «شاغل زدايى» است و شواغل، متعدد است، ولى مىتوان آنها را در چهار
بخش خلاصه كرد:
بخش اول، شواغل حسى است، مانند ديدنيها، نغمهها و آهنگها، بوييدنيها، نرمى فرش
و لباس و گوارايى غذا كه انسان را به خود جذب مىكند و بنابراين، انسان از راه
ذائقه، شامه، لامسه، باصره و سامعه، مجذوب محسوسات خود مىشود، و اين شواغل حسى در
خلوت شبانه، بسيار كم و محدود است.
بخش دوم، شواغل خيالى و وهمى است كه امور ادراكى است نه تحريكى. خاطرات فراوانى
از خيال انسان مىگذرد كه تصورات است و احيانا تصديقاتى را نيز به همراه دارد.
خيالات، مجموعه تصورات است كه قضيه نيست ولى به صورت قضيه ظهور مىكند; اما تصديق
آن را همراهى نمىكند، و همين قسم از تصورهاى متراكم و تصديقنما، زمينه تشكيل قياس
شعرى را فراهم مىكنند.
بخش سوم، كارهاى تحريكى است كه قواى شهوى و غضبى آن را بر عهده دارد; مثل اين
كه، انسان مىخواهد از راه صحيح به چيزهايى حلال دستيابد يا از راه ناصحيح به امور
باطل راه پيدا كند و يا اين كه نسبتبه دشمن، قهر و كينه توزى دارد و سعى مىكند كه
در محدوده قوه شهوت و غضب، نسبتبه دشمن خودشتمنى زوال داشته باشد و حسد بورزد و
يا اميدوار است در مسائل اجتماعى به درجات برتر برسد:
«ان تكون امة هى اربى من امة» (22)
يا رقبا را از صحنه بيرون كند.
اگر كسى توانست از شواغل حسى برهد و نه تنها نسبتبه رقيب خود، برترى جويى
نداشته باشد، بلكه براى او طلب خير و مغفرت كند، آنگاه نوبتبه بخش چهارم از شواغل
مىرسد.
بخش چهارم، اين است كه انسان مثلا در حين نماز، قرائت قرآن يا ذكر و...سرگرم
انديشهها و افكارى مىشود كه از خود يا ساير دانشمندان فراهم كرده است.
اگر انسان از اين شواغل چهارگانه رهايى يابد، آنگاه قدرت فكر كردن پيدا مىكند و
ذات اقدس خداوند كه هر لحظه به دل بنده خود مىنگرد وقتى صحنه قلب را مستعد ببيند
به آن فيض مىرساند و سالك كوى الهى از اين فيض بهره مىبرد، چيزى را مىفهمد كه او
را آرام مىكند، از چيزى كه مايه اضطراب است نجات پيدا مىكند، به چيزى دل مىبندد
كه ماندنى است و چيزى را كه رفتنى است رها مىكند. چون چيز رفتنى، انسان را رها
مىكند و تنها مىگذارد و او را به اندوه فراقش مبتلا مىكند; پس اگر قبل از اين كه
آن چيز انسان را ترك كند انسان آن را ترك كند بهتر است; زيرا دوست نگرفتن، بهتر از
آن است كه انسان، دوستبى وفا بگيرد كه روزى او را ترك كند و به غم فراقش مبتلا
سازد.
از اين رو درخطبههاى اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:
«اوصيكم عباد الله بتقوى الله... و آمركم بالرفض لهذه الدنيا التاركة لكم
الزائلة عنكم و ان لم تكونوا تحبون تركها» (23)
قبل از اين كه اين دنيا شما را ترك كند شما آن را ترك كنيد; چون اگر انسان به
چيزى كه رفتنى است دل ببندد او آن چيز را كه متعلق علاقه اوست از دستخواهد داد و
در نتيجه فقط علاقه با فقدان متعلق آن خواهد ماند و مايه رنجورى او خواهد شد.
بنابراين، چون خداوند
«دائم الفضل على البرية» (24)
و
«نور السماوات والارض» (25)
است و دائما نور مىدهد، اگر كسى قلب خود را غبار روبى كند، نور بر دل او
مىتابد و بهترين نور، همان فكرى است كه ذكر و شكر را به همراه داشتهباشد.
رابطه سحر خيزى با كار روزانه
براى اين كه انسان هم حضور خود را در متن جامعه حفظ كند و هم سرگرمى فراهم نكند
تا موفق به سحر خيزى شود توصيه كردهاند كه انسان كار را در حد ضرورت و لزوم، انجام
دهد و كارى كه مىكند واجب و يا مستحب باشد و وقتى هم در كارى وارد مىشود بگويد:
«رب ادخلنى مدخل صدق واخرجنى مخرج صدق» (26)
انسان بايد طورى باشد كه در هر كارى وارد مىشود بگويد: خدايا! به نام تو
صادقانه وارد مىشوم، و از هر كارى كه بيرون مىآيد بگويد: خدايا! به نام تو
خالصانه از اين كار رختبر مىبندم; يعنى با دست پر و نتيجه درست از اين كار بيرون
مىآيم. روشن است كه انسان در مورد كار حرام يا مكروه نمىتواند بگويد: «رب ادخلنى
مدخل صدق»; چنانكه كار حرام و مكروه، پايان صادق و خالصى ندارد تا در باره آن
«واخرجنى مخرج صدق» گفته شود. هر كارى كه انسان شروع مىكند بايد به گونهاى باشد
كه در آغاز آن بتواند بگويد:
«بسم الله الرحمن الرحيم»
و آن كار، واجب يا مستحب است. اين كه گفتند هنگام ورود در كار و آغاز عمل، نام
خدا را فراموش نكنيد; يعنى نام خدا كليد واجب و مستحب است; زيرا كار حرام و مكروه
را نمىشود به نام خدا انجام داد.