دوم: ثبات
مرحله دوم از مراحل سير و سلوك، ثبات و استوارى است; ممكن استبر اثر پيدايش
حالتى براى انسان، جذبهاى حاصل شود و دفعتا عوض شود يا فكرى او را به حق راهنمايى
كند و او تصميم پيمودن راه بگيرد ولى در اين تصميم، ثابت نباشد و علل و عواملى او
را از اين تصميم پشيمان كند. بنابراين، صرف ايمان براى سلوك، كافى نيست و سالك بايد
به مرحله ثبات در اعتقاد و ايمان برسد. از اين رو ذات اقدس خداوند در قرآن كريم يكى
از اوصاف برجسته سالكان كوى حق را ثبات مىداند:
«يثبت الله الذين امنوا بالقول الثابت فى الحيوة الدنيا و فى الاخرة» (1)
يا مىفرمايد:
«انا لننصر رسلنا و الذين امنوا فى الحيوة الدنيا و يوم يقوم الاشهاد» (2)
.
خداوند نعمت ثبات را به مردم با ايمان عطا مىكند. به همين جهت آنان در آخرت،
روزى كه قدمها در «صراط» مىلغزد و هم چنين در حالى كه ديگران گرفتار وسوسه
مىشوند در اخلاص پايدارند.
براى اين كه انسان عملا تربيتشود و به مقام رفيع بار يابد به او دستور داده شده
است كه در وضو هنگام مسح پا بگويد:
«اللهم ثبت قدمي على الصراط يوم تزل فيه الاقدام» (3)
بار خدايا! روزى كه قدمها مىلغزد، قدمهاى مرا بر صراط استوار بدار تا نلغزم.
گرچه «ظهور» اين دعا در مسئلت ثبات قدم و نجات از لغزش براى قيامت است، ولى اطلاقش
شامل دنيا نيز خواهد شد. از اين رو مردان الهى در جبهههاى جنگ از خدا ثبات قدم
مىخواستند و مىگفتند:
«ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين» (4)
زيرا ثبات قدم در ميدان جنگ از فضايل و لوازم يك رزمنده است; خواه در جهاد اصغر
و خواه در جهاد اكبر. اگر چه جهاد اصغر، دائمى نيست و گاهى به صلح با بيگانه ختم
مىشود; چنانكه قرآن كريم مىفرمايد:
«عسى الله ان يجعل بينكم و بين الذين عاديتم منهم مودة» (5)
با دشمنانتان، كينه توزانه رفتار نكنيد; بلكه بر محور قسط و عدل رفتار كنيد;
زيرا ممكن است زمانى ميان شما و آنان صلح برقرار شود، ولى در جهاد اكبر، اين راه
براى هميشه بسته است; يعنى ممكن نيست روزى دشمن ديرين ما يعنى شيطان با ما وستشود;
زيرا او «عدو مبين» است و هستى خود را در ادامه عداوت با انسانها مىداند و اصولا
او زنده است تا افراد بشر را وسوسه كند.
شيطان همواره در جنگ با بشر است و او را نه در خواب رها مىكند و نه در بيدارى;
ماموران و جنود او بيدار و منتظر فرصت هستند تا انسان، غافل شود و در حال غفلتبر
او تهاجم كنند. گاهى ممكن است انسان خوابهاى خوبى ببيند و با رؤيا بيدارى معنوى
نصيبش شود، ولى شيطان در او وسوسه كرده و رؤياى او را هم تيره مىكند.
اگر انسان در ايمان متزلزل باشد،
«كالذى استهوته الشياطين فى الارض حيران» (6)
خواهد بود; يعنى گاهى به سمتحق و گاهى به سمتباطل خواهد رفت و روشن است كه
مجموع حق و باطل، باطل است; زيرا:
«الا لله الدين الخالص» (7) .
كسى كه گاهى تبهكار و گاهى پرهيزكار است، مجموعا انسان تبهكارى است. چون مجموع
بدى و خوبى، بد، و مجموع زشتى و زيبايى، زشت است; مثلا، اگر كسى در نقاشى يك صحنه،
سمت راستش را زيبا و سمت چپش را زشت ترسيم كند، نقاشى آن صفحه، زيبا نخواهد بود;
زيرا زيبايى، زشتى را و حق، راهى باطل را نمىپذيرد. از اين رو براى سالكان كوى حق،
راهى جز ثبات قدم وجود ندارد.
اگر ما ثابت قدم شويم، ديگر چيزى ما را نمىلرزاند; سرد و گرم روزگار، ما را از
پا در نمىآورد و زرق و برق جهان طبيعتبراى ما جاذبه ندارد; نه آمدن نعمتى ما را
چنان مسرور و طربناك مىكند كه از وظيفه بيرون برويم و نه از كف دادن نعمتى ما را
چنان غمناك مىكند كه ما در انجام وظيفه، كوتاهى كنيم و اين همان است كه قرآن كريم
مىفرمايد:
«لكيلا تاسوا على ما فاتكم و لا تفرحوا بما اتاكم» (8) .
منظور از ثبات قدم، ثبات در سيرت و سنت دينى است و به طور كلى، ثبات در هر چيز
به اندازه و در محدوده همان چيز است; بنابراين، وقتى مىگويند: فلان شخص «ثابت
قدم» است; يعنى آن جا كه مىانديشد، «ثابت فكر» و آن جا كه بايد سخن بگويد، «ثابت
قول» و... است; ولى از آن جا كه رونده بيش از هر چيز، به نيروى «پا» محتاج است و
از آن كمك مىگيرد، «ثبات»، بيشتر به «قدم» اسناد داده مىشود و نيز اين كه
مىگويند: فلان سالك، «پايدار» است، از همين قبيل است.