فصل چهارم: مراقبت و محاسبه
بعد از مرحله رياضت، مقام «مراقبت» و «محاسبه» است. وقتى نفس اماره انسان،
مطيع عقل عملى او شود و ديگر امر به سوء نكند، او فراغتى براى مراقبت و محاسبه پيدا
مىكند.
مراقبت اين است كه انسان كاملا «رقيب» باشد. «رقيب» يعنى كسى كه «رقبه»
(گردن) مىكشد تا اوضاع را زير نظر داشته باشد. انسان بايد رقيب و مراقب خود باشد و
بر اعمال خود، اشراف داشته باشد كه چه مىكند; به اين معنا كه، اگر تصميم گرفت كار
خوبى انجام بدهد، زود اين تصميم را اجرا كند و اگر تصميم گرفت كار بدى انجام دهد،
فورا از آن برگردد و البته هر تصميمى را هم كه گرفت و هر كارى را انجام داد، ثبت
كند تا در محاسبه سودمند باشد.
در كنار مراقبت، «محاسبه» مطرح است. انسانى كه سير و سلوك دارد، اهل حساب است و
اعمال ثبتشده خود را حسابرسى مىكند; اميرمؤمنان (عليه السلام) مىفرمايد:
«عباد الله زنوا انفسكم من قبل ان توزنوا و حاسبوها من قبل ان تحاسبوا» (1)
.
قبل از اين كه انسان را در روز توزين و حساب، وزن كنند يا او را به محاسبه فرا
خوانند او بايد خود را توزين و به حسابرسى، دعوت كند. اگر او «حسنات» و «سيئات»
را به خوبى شناسايى و ثبت كند، در محاسبه معلوم خواهد شد كه طاعات او بيشتر ستيا
سيئات او. اگر سيئات او بيشتر بود بايد جدا متاثر باشد و توبه و ترميم كند و اگر
سيئات و حسنات او مساوى است، بايد بكوشد كه حسنات را بيشتر از سيئات كند; زيرا
محاسبه در دو بخش تنظيم مىشود: در بخش اول انسان بين حسنات و سيئات، محاسبه
مىكند. اگر در نتيجه محاسبه، خوبيهاى او بر بديهاى وى فزونى داشت، آنگاه خوبيها و
طاعات خود را در برابر نعمتهاى الهى مىشمارد و نعمت و كمالات هستى و حتى نعمت
توفيق بر اطاعت را از خدا مىداند و قهرا خود را مقصر مىبيند و در برابر نعم بى
پايان الهى مىبيند هرگز طاعات او قابل ارزيابى و محاسبه با آن نعمتها نيست; آنگاه
به تقصير خود اعتراف مىكند و همواره مانند فرشتگان مىگويد:
«سبحانك ما عبدناك حق عبادتك» (2)
خدايا! آن طور كه شايسته عبادت توست ما تو را نپرستيدهايم.
انسانى كه اهل محاسبه باشد، خود را بدهكار مىبيند; وقتى بدهكار ببيند، هرگز اهل
تمرد، غرور، تكبر و مانند اينها نيست و خاضع و خاشع مىشود و نتيجهاش نيز در همه
شئون زندگى او مخصوصا در نماز ظهور مىكند:
«قد افلح المؤمنون الذين هم فى صلاتهم خاشعون» (3) .
لزوم محاسبه از ديدگاه قرآن
قرآن كريم در باره محاسبه چنين هشدار مىدهد:
«و ان تبدوا ما فى انفسكم او تخفوه يحاسبكم به الله» (4)
آنچه را در دل داريد يا اظهار مىكنيد همه مورد محاسبه خداست. ممكن است علم فقه،
اهتمام بر گناه را گناه و منافى با عدل معتبر در برخى از شئون دينى همانند امامت
نماز جماعت نداند، ولى از نظر علم كلام اهتمام بر گناه يقينا اثر دارد; يعنى اگر
كسى تصميم بگيرد كار زشتى انجام دهد، گرچه به آن دست نيابد، همين تصميم زشت روح او
را تيره مىكند; چنانكه قرآن در بخش ديگر مىفرمايد:
«و اعلموا ان الله يعلم ما فى انفسكم فاحذروه» (5)
بدانيد آنچه را در دل داريد خدا مىداند; پس، از آن حذر كنيد.
كسى كه «خاطرات» خود را جزو «اعمال» خويش بداند، يقينا مواظب صحنه نفس خواهد
بود. نتيجه آن كه سالك محاسب همان طور كه مواظب زبان خويش است مواظب نشستن و
برخاستن، خوردن و آشاميدن، امضا كردن و انديشيدن خود نيز هست. نيز مواظب است كه در
مسائل علمى به مغالطه نيفتد و ديگران را به غلط نيندازد و هم مىكوشد كه در مسائل
عملى به ضلالت مبتلا نشود و ديگران را گمراه نكند و اين از بهترين دلايل بر لزوم
محاسبه است.
انسانى كه سالك طريق حق است، بايد اهل محاسبه بوده، خود را بيازمايد كه آيا در
مسير و مصعد خير و سعادت خويش حركت مىكند يا در مهواى شر و شقاوت. گاهى انسان كار
خير را نمىشناسد و چيزى را خير مىپندارد، ولى وقتى انديشه خود را بر وحى الهى
عرضه مىكند به اشتباه خود پى مىبرد و با اين حال در همان مهواى باطل سقوط مىكند
و آن را تكامل مىپندارد. در حالى كه، وحى خدا ميزان حق است و انسان موظف است
انديشه خود را بر ميزان الهى عرضه كرده و با آن توزين كند. بنابراين، گاهى انسان در
تشخيص خير و شر و گاهى بعد از تشخيص، در گرايش به خير و گريز از شر، لرزان است.
وقتى انسان از نظر دانش و پذيرش سالم باشد، درتشخيص و گرايش، متحير و لرزان
نيست. دست لرزان نمىتواند از آتش فاصله بگيرد; زيرا اگر كمى از آتش جدا شود،
دوباره بىاختيار به طرف آتش مىرود يا اگر دست مرتعشى بخواهد از سم دور بماند، به
همان اندازه كه از آن جدا مىشود، يا احيانا بيشتر از آن به سمتسم حركت مىكند،
چون دست لرزان در اختيار صاحب آن نيست.
فكر و دل لرزان هم چنين است، گاهى انسان در بخش انديشه، فلج است. از اين رو، به
جاى جزم، شك دارد و اگر گاهى به سمت تشخيص حق حركت كند، معادل آن به سمت تشخيص باطل
مىرود; يعنى باطل را حق مىپندارد و بدين جهت همواره در تحير و شك به سر مىبرد.
در بخش گرايش نيز اگر چيزى را خوب و مقابل آن را بد، تشخيص داد و عزم بر حركتبه
سمتخير و خوبى و پرهيز از قبيح و شر كند يك قدم به سمتخير و قدم ديگرى به سمتشر
برمىدارد. چون از نظر گرايش، مرتعش و لرزان است.
آزمون تشخيص صحيح و گرايش سالم
ارزيابى ثبات و لغزش انديشه يا گرايش بايد با ميزان حق باشد. اگر چيزى را «حق»
تشخيص داديم و بدان عمل كرديم، اگر به سرعت و سهولت، صحت و دقت آن را انجام داديم،
بايد خد را شاكر باشيم كه هم از نظر انديشه سالم هستيم و هم از نظر گرايش، فلج
نيستيم، ولى اگر چيزى را خوب، تشخيص و تشخيص خوب داده و فهميديم كه آن چيز حق است،
اما در عمل، گاهى به سمت آن مايليم و گاهى از آن فاصله مىگيريم، بايد بدانيم عقل
عملى كه گرايشهاى ما را تنظيم مىكند، واقعا فلج و مرتعش است و عضو فلج را بايد
معالجه كرد; مثلا، كسى كه مىداند اعتياد به مواد مخدر بد است ولى توان ترك آن را
ندارد، در تشخيص اشتباه نكرده است، ليكن گرايش او فلج است.
در اين صورت، بايد ارتعاش را بر طرف كند يا گرايش فلج را سالم سازد. البته اگر
احساس كرديم كه در بعضى از موارد، از نظر تشخيص و گرايش، مستقيم هستيم، صرف اين
توفيق مقطعى و موردى براى تشخيص سلامتيا مرض ما كافى نيست.
در كتب بزرگانى كه قرنها قبل از ميلاد مسيح زندگى مىكردند مانند افلاطون و
ارسطو آمده است كه اگر كسى خواستببيند سالم استيا نه، با آزمونهاى موضعى
نمىتواند آن را بفهمد. آنگاه آنان اين مثل را ذكر مىكردند كه خواندن بلبل يا
اعتدال هوا دليل بر فرارسيدن فصل بهار نيست; نظير مثل معروف فارسى زبانها كه
مىگويند: «با يك گل، بهار نمىشود». به هر تقدير، اگر كسى در يك مورد علمى يا عملى
موفق شود، نبايد نتيجه بگيرد كه بهگونهاى بنيادين سالم است; چون هنوز آزمايشهاى
فراوانى در پيش دارد.
برگزارى انتخابات درونى
در ارزيابى تربيتى اعضايى كه در قلمرو حيات ما زندگى مىكنند، اين قافله طولانى
و پر جمعيتى از انديشهها و بينشهاى علمى از يك سو و از خواستهها و گرايشهاى عملى
از سوى ديگر كه هستى ما را تشكيل مىدهند، در مدت عمر، بايد انتخابات آزادى در درون
جان خود برگزار بكنيم و گزينش اعتقادى و رفتارى آنها را جويا شويم.
تا اين صحنه آزمون را پشتسر نگذاريم، موفقيتخويش را در گذر از نشئه طبيعت
احراز نمىكنيم; زيرا هر كس و هر چيزى را انتخاب كنيم، با همان همسفريم و سرانجام
با او محشوريم.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) به نوف بكالى فرمودند:
«يا نوف! من احبنا كان معنا يوم القيامة و لو ان رجلا احب حجرا لحشره الله معه»
(6)
هر كسى با محبوبش محشور مىشود; حتى اگر كسى به سنگى علاقمند باشد، با همان سنگ
محشور مىشود; چنانكه بت پرستها همراه با بتهايشان به جهنم مىروند. اگر بشر را هم
به حال خود رها كنند، آنان بدون انبيا و اوليا راههاى تباهى را طى مىكنند.
اكنون كه عصر پيشرفت علم است، همان جاهليتى كه چندين قرن قبل در جهان حكومت
مىكرد كه مردم در برابر سنگ و خاك خضوع مىكردند، هنوز هم در برخى از نقاط جهان
ادامه دارد. در ميان هندوهاى افراطى، گفتن «لا اله الا الله» و ساختن خانه خدا جرم
محسوب مىشود و از اين رو مسجد «بابرى» را تخريب كردند و در برابر يك سنگ، خضوع، و
گاو را تقديس مىكنند و بدون شك در ميان بتپرستان، افراد تحصيلكردهاى هم يافت
مىشود.
پس، ممكن است كسى در علوم طبيعى، ترقى كرده باشد، ولى در معارف الهى تنزل كند.
بنابراين، انسان بايد خود را بيازمايد و انديشه و كردارش را بر وحى الهى كه ميزان
است، عرضه كند اگر كسى نخواهد در حوزه جانش انتخاباتى داشته باشد، بلكه بر اساس
انتصاب رفتار كند، بايد ببيند چه كسى را نصب مىكند; آيا زمام كار را در بخش عمل،
به دستشهوت و غضب و در بخش انديشه، به دستخيال و وهم مىسپارد يا به دست عقل و
اراده، و كدام نيرو را فرمانده ساير نيروها مىكند.
حاصل اينكه، خودآزمايى يك ضرورت است و پيش از آن، ما از حال خود ناآگاهيم و
انسان نادان را به جايگاه علم، راه نيست. بهشت، جايگاه علم و شهود، و جهنم، جايگاه
جهل است; زيرا اهل جهنم نمىدانند كه غذاى بهشتى بر آنها حرام است و بدين جهت، هوس
خام در سر مىپرورانند و از اهل بهشت آب و غذاى بهشتى درخواست مىكنند. قرآن كريم
از جهنميها نقل مىكند كه به بهشتيها پيشنهاد مىدهند: مقدارى از آب و غذاى بهشت را
به ما برسانيد; آنگاه بهشتىها مىگويند:
«ان الله حرمهما على الكافرين» (7)
خداوند، آب و غذاى بهشت را بر كافران، حرام كرده است (8) .
كودك هشتاد ساله!
بسيارى از بزرگان اخلاق گفتهاند: «ما بخشى از فضايل عاليه اخلاق را در اين
كتابها ذكر مىكنيم تا آنها كه عمرى را در طى مسائل اخلاقى گذراندهاند بهره ببرند
و گرنه، نوسالان از آنها طرفى نمىبندند». مراد از نوسالان، نوسالان سنى نيستند،
ممكن است كسى جوان باشد و در دوران نوسالى و جوانى همه اين راهها را يك شبه طى كرده
باشد، بلكه منظور نوسال فكرى است. ممكن است كسى هفتاد سال عمر كند، اما كودك هفتاد
ساله باشد; زيرا نه فكرش فكر عاقل و نه گرايش او گرايش خردمند است.
از طرف ديگر گفتهاند: از پيرانتان كمك بگيريد; ولى منظور از پير، پير روزگار
نيست: «پير گردون نى، ولى پير رشاد». پير و جوان، مانند تير و كمانند، در ادبيات
تازى و فارسى به صورت نثر و نظم آمده است كه اگر تيرى بخواهد به هدف برسد، نبايد
مغرور تندى، تيزى، استقامت و صلابتخود بشود. تير اگر چه تيز، صاف، مستقيم، ستبر و
مستحكم است، ولى هرگز به هدف نمىرسد; مگر اين كه كمانى منحنى او را راهنمايى كند.
جوان، مثل تير تيز و تند، صاف و مستقيم، با صلابت و سرعت است، و پير مثل كمانى است
كه تير در سايه تقويت و ارشاد آن به مقصد مىرسد. از اين رو گفتهاند:
جوانا سر متاب از پند پيران
كه راى پير از بخت جوان، به
همان گونه كه گفته شد، منظور از پير، «پير رشاد است، نه پير گردون»; زيرا كسى
كه گذشت و تغير روزگار را مىبيند و متنبه نمىشود، در حقيقت، كودك است. زيباترين
خوبى دنيا همين تغير و دگرگونى آن و بهترين مدرسه، مدرسه تغير پذيرى آن است كه
انسان بداند آنچه امروز در دست اوست، ماندنى نيست. به هر تقدير، اگر كسى روزانه در
كنار سفره طبيعت آموزنده بنشيند و پند نگيرد، «پير گردون» است و «پير رشاد» نيست.
نشانه انتخاب درست
ما بايد، نه در انديشه فلجباشيم تا شك و حيرت، دامنگير فكر ما شود و نه در
گرايش و انتخاب به بيراهه برويم و نه در انتصاب، راه باطل را بپيماييم. همين كه لذت
معارف الهى را بچشيم، معادل آن، بوى بد عالم طبيعتبه مشام ما مىرسد. اگر شامه دل
باز شد، از رياست، ثروت، تكاثر، شهرت، حب جاه، مدح و ستايش و كرنش، بوى بد به مشام
ما مىرسد.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمودند:
«تعطروا بالاستغفار لا تفضحنكم روائح الذنوب» (9)
خود را با استغفار معطر كنيد تا بوى بد گناه شما را رسوا نكند.
روشن است انسانى كه داراى شامه بسته ومزكوم است، بوى بد تباهى را استشمام
نمىكند.
على بن ابيطالب (عليه افضل صلوات المصلين) مىفرمايد: عالم بى عمل، مردهاى در
ميان زندههاست:
«... فالصورة صورة انسان و القلب قلب حيوان... و ذلك ميت الاحياء» (10)
و ما مىدانيم كه مردار، متعفن است; يعنى عالم بى عمل، بد بوست; اما براى احساس
اين بوى بد، شامه علوى لازم است. اگر شامهاى مانند شامه يعقوب (عليه السلام) باشد
كه فرمود:
«انى لاجد ريح يوسف لولا ان تفندون» (11)
و از هشتاد فرسنگى بوى يوسف را از پيراهن وى استشمام مىكرد، بوى بد تباهى را
مىفهمد. همچنين او بوى بد دغلكاران و گناهكاران را استشمام مىكند، گرچه «مصلحت
نيست كه از پرده برون افتد راز». از اين رو، آن حضرت، بوى خوش يوسف را ابراز كرد،
اما بوى بد مصريها را ابراز نكرد.
تقوا در مراقبت و محاسبه
قرآن كريم افزون بر دستور مراقبت و محاسبه، رعايت تقوا در اين دو را نيز از ما
مىخواهد.
در هر دو امر مراقبت و محاسبت، انسان بايد «تقوا» را رعايت كند; چنانكه در سوره
مباركه «حشر» آمده است:
«يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد و اتقوا» (12)
.
در اين آيه كوتاه، قبل و بعد از محاسبه، كلمه «تقوا» ياد شده است; يعنى، انسان
قبل از محاسبه بايد تقوا را رعايت كند. انسان در مراقبتبايد متقى باشد تا هر چيزى
را در جاى خود ثبت كند و چنين نباشد كه حسنات را ضبط و سيئات را فراموش كند. چون
محاسبه صحيح بدون ثبتحسنات و سيئات، ميسر نيست. همچنين در محاسبه بايد مراقب باشد
كه حب نفس، او را وادار نكند تا به سود خود داورى كند. چون «حبك للشىء يعمى و
يصم» (13) ; يا بغض نسبتبه شيطان در داورى او اثر كند.