فصل سوم: رياضت
مرحله بعد مقام «رياضت» يعنى تمرين است.
حضرت على (عليهالسلام) مىفرمايد:
«و انما هى نفسى اروضها بالتقوى» (1)
من نفس خود را با تقوا رياضت مىدهم. همچنين آن حضرت مىفرمايد:
«لاروضن نفسي رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما و تقنع بالملح
مادوما و لادعن مقلتي كعين ماء نضب معينها مستفرغة دموعها» (2)
چنان نفس خود را رياضت و تمرين مىدهم كه به قرصى نان، هرگاه به آن دستيابم،
كاملا متمايل شود و به نمك، به جاى نان خورش قناعت كند و چنان از چشمهايم اشك بريزم
كه همچون چشمهاى خشكيده، ديگر اشكم جارى نگردد. كسى كه با تمرين بخواهد حيوان
سركشى را رام كند مىگويند آن را رياضت مىدهد و «رائض» كسى است كه با تمرين حيوان
سركش را رام مىكند.
رياضتبراى سالكان الهى اين است كه نفس سركش خود را رام كنند تا به طرف
«بهيميت»، «سبعيت» و يا «شيطنت» حركت نكند و فقط راه چهارم را كه راه «فرشته
منشى» است طى كند و مطيع عقل عملى (3) باشد.
به هر تقدير، رياضتيعنى تمرين دادن. انسان وقتى نفس اماره را تمرين بدهد، آن را
از اماره بالسوء بودن مىرهاند و از تمرد و سركشى بيرون مىآورد و مطيع عقل عملى
مىكند و در اين اطاعت هم آن را ثابت قدم و راسخ مىگرداند كه در نتيجه، اطاعت از
عقل عملى براى آن ملكه مىشود.
پيروز در دو جبهه
اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در نبرد درونى و بيرونى، پيروز شده درباره نفس
اماره مىفرمايد:
«و انما هي نفسي اروضها بالتقوى»
من نفس خودم را با تقوا رياضت مىدهم.
ما موظفيم كه نفس را تمرين بدهيم. نفس اگر از ما كار حرامى را بخواهد، مانند اين
است كه اسب زير پاى انسان بخواهد به بيراهه برود كه بايد لجامش را گرفت و آن را به
راه آورد. اگر ما به خواستههاى نفس پاسخ ندهيم، كم كم عادت مىكند تا در سختيها
صبر كند. اين كار مبارزه با نفس است. از نظر جنگ با زرق و برق بيرون نيز آن حضرت
مىفرمايد:
«يا دنيا... اعزبي عني» (4) :
اى دنيا از من دور و غايب شو و خودت را به من نشان مده كه خريدار تو نيستم. آن
حضرت (عليه السلام) اين سخن را در بحبوحه قدرت و حكومت مىفرمود، نه در دوران
انزوا.
ممكن است كسى منزوى باشد و زاهدانه به سر ببرد و به دنيا چنين خطاب كند; اما كسى
كه منزوى نيست، بلكه شهرت جهانى دارد، اگر زاهدانه به سر ببرد كار هنرمندانهاى
كرده است. خود آن حضرت در نامهاى به عثمان بن حنيف انصارى كه كارگزار آن حضرت در
بصره بود مىفرمايد: اگر بخواهم، مىتوانم بهترين غذاها را فراهم كنم; ولى اين كار
را نمىكنم. شايد در دورترين مناطق اين كشور، گرسنهاى به سر ببرد:
«و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز
ولكن هيهات ان يغلبني هواي و يقودني جشعي الى تخير الاطعمة و لعل بالحجاز او
اليمامة من لا طمع له في القرص و لا عهد له بالشبع او ابيت مبطانا و حولي بطون غرثى
و اكباد حرى» (5) .
آن حضرت در همين نامه مىفرمايد: شما مثل من نمىتوانيد زندگى كنيد، ولى از حلال
خدا نگذريد و وارد مرز حرام نشويد:
«الا و انكم لا تقدرون على ذلك ولكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد»
(6) .
اميرالمؤمنين(عليه السلام) در باره بهرهورى از حلال نيز مىفرمايد:
«اسهروا عيونكم و اضمروا بطونكم... و خذوا من اجسادكم فجودوا بها على انفسكم و
لا تبخلوا بها عنها» (7) :
چشمهاى خود را به كمخوابى و بىخوابى عادت دهيد تا بتوانيد در آخر شب بيدار
باشيد، شكمهاى خود را هم لاغر كنيد. عقل، نقل و علم، پرخورى را بد مىداند; زيرا
مقدار زيادى از غذاهايى كه مىخوريم مورد نياز بدن نيست و بدن وادار مىشود براى
تبديل آن تلاش و كوشش و بعد آن را دفع كند در نتيجه روح كه بايد به فرزانگى نايل
شود، سرگرم زبالهروبى مىگردد. مانند اين كه مهندسى كه مىتواند نقشهاى جامع براى
شهرى تهيه و اجرا كند به زبالهروبى وادار كنيم. روح مىتواند معمار و مهندس بسيار
خوبى باشد، ولى ما بر اثر پرخورى او را به زبالهروبى وادار مىكنيم و اين جفاى به
روح است.
كسى در جبهه جنگ، كامياب است كه اهل ايثار و نثار باشد. از اين رو آن حضرت
فرمودند: شما در جنگ با هوس و لهو و لعب درون و بيرون بايد سخاوتمندانه از جسمتان
بكاهيد و به سود جانتان حركت كنيد.
دنيا از راه نفس اماره انسان را فريب مىدهد، كه بايد آن را در صحنه جهاد اكبر
سركوب كرد و اگر منزه شويم، تعلقات ما كم مىشود. آنگاه وارد قلعه امنى مىشويم كه
هيچ كس به ما دسترسى ندارد، و از گناه به آسانى مىگذريم.
نقش تمرين در مسايل اخلاقى
تمرينهاى عادى، تنها از يك نظر كار سخت را آسان مىكند و آن، عادت كردن است; اما
تمرينهاى معنوى، از دو جهت كار سخت را آسان مىكند: يكى اعتياد و ديگرى درون بينى.
توضيح اين كه: اگر ناتوانى بخواهد بار سنگينى بردارد براى او دشوار است، ولى اگر
سالهاى متمادى زورآزمايى و تمرين كند، عادت كرده، قوى مىشود و آن بار سنگين را به
آسانى برمىدارد. اگر چه بار، همان بار سنگين قبلى است، ولى چون تمرين كرده حمل
همان بار سنگين براى او آسان شده است.
اما در امور معنوى اگر كسى كارى واجب را مكرر انجام دهد، بعدها براى او عادى
مىشود و سخت نيست، يا اگر حرامى را مكرر ترك كرده، ترك اين حرام براى او عادى
مىشود و عامل ديگر براى آسان شدن انجام واجبات و ترك محرمات، عارف شدن است. كسى كه
طى سالهاى متمادى، اهل فضيلتباشد; يعنى كارهاى واجب را انجام دهد و از كارهاى حرام
بپرهيزد، درون كار واجب را كه شيرين و شكوفاست و درون كار حرام را كه بدبو و متعفن
است مىبيند و به اين ترتيب، اين معرفتبر آن عادت افزوده مىشود. اگر كسى بخواهد
كارى لذيد و گوارا انجام دهد، چون به گوارا بودنش علم دارد آن را به آسانى انجام
مىدهد; مثلا، خوردن غذا زحمت دارد، ولى لذت اين غذا آن زحمت را جبران مىكند.
تمرين بر انجام واجبات و ترك محرمات، انسان را درونبين مىكند و درون كارهاى
واجب، كه شهد و روح و ريحان است، براى انسان متعبد، آشكار مىشود و از اين رو
كارهاى واجب را به آسانى انجام مىدهد; چنانكه پيغمبر اكرمصلى الله عليه و آله و
سلم هنگام نماز به بلال مىفرمود:
«ارحنا يا بلال» (8)
اذان بگو تا خستگى ما برطرف شود. پرهيز از محرمات نيز همين گونه است; كسى كه
ساليان متمادى تمرين و در نتيجه عادت كند كه كار حرام نكند، معرفت الهى نصيبش
مىشود و درونبين خواهد شد; يعنى درون گناه را كه بد و متعفن است مىبيند. آنگاه
از اين كار متعفن، به سرعت و آسانى مىگذرد.
به همين جهت، خداى سبحان مىفرمايد:
«اما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى» (9)
كسى كه حقوق الهى را رعايت و به واجبها عمل كند و به آنچه كه مربوط به اصول و
فروع است تصديق داشته، ايمان بياورد و عمل كند; يعنى اين تمرين را داشته باشد، ما
او را براى انجام كارها و عاقبتخير «آسان» مىكنيم و در نتيجه، او به آسانى به
طرف خير مىرود.
سر اين كه عدهاى انفاق در راه خدا را «غرامت» مىدانند و عدهاى آن را
«غنيمت» مىشمارند نيز همين تمرين و درونبينى است. قرآن كريم اين دو ديد را نقل
كرده، مىفرمايد:
«و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما» (10)
عدهاى انفاق در راه خدا را غرامت مىدانند; مثلا مىگويند: اين چه مالياتى است
كه اسلام از ما مىخواهد؟ در حالى كه انفاق مالى براى رفع نياز نيازمندان نظام،
عبادت است; اما مؤمنان اين انفاق و تعاون را غنيمت مىدانند; چون مال، ماده شهوات و
تعلق به آن، غبار دل و انفاق در راه خدا غبارروبى است.
مؤمن مىداند درون انفاق، روح و ريحان بهشت است و خداوند در دنيا هم چند برابر
به او عطا مىكند:
«و يربى الصدقات» (11) .
از طرف ديگر، مؤمن چون تمرين كرده و عارف و درونبين شده، به آسانى انفاق
مىكند; اما كسى كه معتقد نيستيا تمرين نكرده، انفاق را غرامت مىداند.
در مسائل عبادى نيز چنين است; فرد غير مؤمن مسائل عبادى را تكليف يعنى كلفت و
رنج مىداند; در حالى كه مؤمن، آن را تشريف و شرافت مىداند.
امام صادق (سلام الله عليه) مىفرمايد:
«شرف المرء صلاته بالليل و عزه كف الاذى عن الناس» (12)
شرافت هر كسى به نماز شب و عزتش در اين است كه كسى را نيازارد.
جوان متشرع، به آسانى چشم و گوش خود را از حرام مىبندد; آهنگ حرام را نمىشنود
و منظره حرام را نمىبيند.
اميرالمؤمنين (عليهالسلام) در پايان قصه عقيل مىفرمايد:
رشوه خوردن، مانند آن است كه كسى قى يا لعاب دهان مار را بخورد (13)
و اين همان درونبينى است و هيچ گونه اغراق و مبالغه در اين كلام نيست. هيچ
عاقلى حاضر نيست آب دهان مار را بخورد و واقعيتحرام نيز همين است.
اگر شرافت را در قناعتبدانيم، راحتيم. امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) قناعت
را به عنوان ملك و سلطنت، و از مصاديق حيات طيب مىشمارد كه در آيه شريفه
«من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة» (14)
آمده است:
«كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيما و سئل (عليه السلام) عن قوله تعالى
«فلنحيينه حياة طيبة» فقال: هي القناعة» (15) .
ما اگر اين هنر را داشته باشيم كه هر لباسى بر تن ديگران بود، هر فرشى در خانه
ديگران و هر چيزى را كه در دست ديگران ديديم نخواهيم، راحتيم. بايد معيار ارزشها را
هم خوب تشخيص بدهيم. حكما گفتهاند: «اختر من الثياب ما، يخدمك لا ما تخدمه». كسى
كه لباس نو و فاخر بر تن كردهاست و همه فكرش متوجه حفظ زيبايى آن است، او خدمتگزار
آن لباس است نه لباس، خدمتگزار او. ساير لوازم زندگى نيز همين طور است. بعضى
خدمتگزار لباس و فرش خود هستند ولى نمىدانند كه لباس و فرش و مانند آن، لذت وهمى
انسان را تامين مىكند و رفتن در پى لذات وهمى رفتن به دنبال سراب است; اما او كار
خارجى و عينى درباره آن كالاها دارد و تمام وقتخود را صرف مىكند كه باغ وراغ را
تزيين كند.