مراحل اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۱۲ -


فصل سوم: رياضت

مرحله بعد مقام «رياضت‏» يعنى تمرين است.

حضرت على (عليه‏السلام) مى‏فرمايد:

«و انما هى نفسى اروضها بالتقوى‏» (1)

من نفس خود را با تقوا رياضت مى‏دهم. همچنين آن حضرت مى‏فرمايد:

«لاروضن نفسي رياضة تهش معها الى القرص اذا قدرت عليه مطعوما و تقنع بالملح مادوما و لادعن مقلتي كعين ماء نضب معينها مستفرغة دموعها» (2)

چنان نفس خود را رياضت و تمرين مى‏دهم كه به قرصى نان، هرگاه به آن دست‏يابم، كاملا متمايل شود و به نمك، به جاى نان خورش قناعت كند و چنان از چشمهايم اشك بريزم كه همچون چشمه‏اى خشكيده، ديگر اشكم جارى نگردد. كسى كه با تمرين بخواهد حيوان سركشى را رام كند مى‏گويند آن را رياضت مى‏دهد و «رائض‏» كسى است كه با تمرين حيوان سركش را رام مى‏كند.

رياضت‏براى سالكان الهى اين است كه نفس سركش خود را رام كنند تا به طرف «بهيميت‏»، «سبعيت‏» و يا «شيطنت‏» حركت نكند و فقط راه چهارم را كه راه «فرشته منشى‏» است طى كند و مطيع عقل عملى (3) باشد.

به هر تقدير، رياضت‏يعنى تمرين دادن. انسان وقتى نفس اماره را تمرين بدهد، آن را از اماره بالسوء بودن مى‏رهاند و از تمرد و سركشى بيرون مى‏آورد و مطيع عقل عملى مى‏كند و در اين اطاعت هم آن را ثابت قدم و راسخ مى‏گرداند كه در نتيجه، اطاعت از عقل عملى براى آن ملكه مى‏شود.

پيروز در دو جبهه

اميرالمؤمنين (عليه السلام) كه در نبرد درونى و بيرونى، پيروز شده درباره نفس اماره مى‏فرمايد:

«و انما هي نفسي اروضها بالتقوى‏»

من نفس خودم را با تقوا رياضت مى‏دهم.

ما موظفيم كه نفس را تمرين بدهيم. نفس اگر از ما كار حرامى را بخواهد، مانند اين است كه اسب زير پاى انسان بخواهد به بيراهه برود كه بايد لجامش را گرفت و آن را به راه آورد. اگر ما به خواسته‏هاى نفس پاسخ ندهيم، كم كم عادت مى‏كند تا در سختيها صبر كند. اين كار مبارزه با نفس است. از نظر جنگ با زرق و برق بيرون نيز آن حضرت مى‏فرمايد:

«يا دنيا... اعزبي عني‏» (4) :

اى دنيا از من دور و غايب شو و خودت را به من نشان مده كه خريدار تو نيستم. آن حضرت (عليه السلام) اين سخن را در بحبوحه قدرت و حكومت مى‏فرمود، نه در دوران انزوا.

ممكن است كسى منزوى باشد و زاهدانه به سر ببرد و به دنيا چنين خطاب كند; اما كسى كه منزوى نيست، بلكه شهرت جهانى دارد، اگر زاهدانه به سر ببرد كار هنرمندانه‏اى كرده است. خود آن حضرت در نامه‏اى به عثمان بن حنيف انصارى كه كارگزار آن حضرت در بصره بود مى‏فرمايد: اگر بخواهم، مى‏توانم بهترين غذاها را فراهم كنم; ولى اين كار را نمى‏كنم. شايد در دورترين مناطق اين كشور، گرسنه‏اى به سر ببرد:

«و لو شئت لاهتديت الطريق الى مصفى هذا العسل و لباب هذا القمح و نسائج هذا القز ولكن هيهات ان يغلبني هواي و يقودني جشعي الى تخير الاطعمة و لعل بالحجاز او اليمامة من لا طمع له في القرص و لا عهد له بالشبع او ابيت مبطانا و حولي بطون غرثى و اكباد حرى‏» (5) .

آن حضرت در همين نامه مى‏فرمايد: شما مثل من نمى‏توانيد زندگى كنيد، ولى از حلال خدا نگذريد و وارد مرز حرام نشويد:

«الا و انكم لا تقدرون على ذلك ولكن اعينوني بورع و اجتهاد و عفة و سداد» (6) .

اميرالمؤمنين(عليه السلام) در باره بهره‏ورى از حلال نيز مى‏فرمايد:

«اسهروا عيونكم و اضمروا بطونكم... و خذوا من اجسادكم فجودوا بها على انفسكم و لا تبخلوا بها عنها» (7) :

چشمهاى خود را به كم‏خوابى و بى‏خوابى عادت دهيد تا بتوانيد در آخر شب بيدار باشيد، شكمهاى خود را هم لاغر كنيد. عقل، نقل و علم، پرخورى را بد مى‏داند; زيرا مقدار زيادى از غذاهايى كه مى‏خوريم مورد نياز بدن نيست و بدن وادار مى‏شود براى تبديل آن تلاش و كوشش و بعد آن را دفع كند در نتيجه روح كه بايد به فرزانگى نايل شود، سرگرم زباله‏روبى مى‏گردد. مانند اين كه مهندسى كه مى‏تواند نقشه‏اى جامع براى شهرى تهيه و اجرا كند به زباله‏روبى وادار كنيم. روح مى‏تواند معمار و مهندس بسيار خوبى باشد، ولى ما بر اثر پرخورى او را به زباله‏روبى وادار مى‏كنيم و اين جفاى به روح است.

كسى در جبهه جنگ، كامياب است كه اهل ايثار و نثار باشد. از اين رو آن حضرت فرمودند: شما در جنگ با هوس و لهو و لعب درون و بيرون بايد سخاوتمندانه از جسمتان بكاهيد و به سود جانتان حركت كنيد.

دنيا از راه نفس اماره انسان را فريب مى‏دهد، كه بايد آن را در صحنه جهاد اكبر سركوب كرد و اگر منزه شويم، تعلقات ما كم مى‏شود. آنگاه وارد قلعه امنى مى‏شويم كه هيچ كس به ما دسترسى ندارد، و از گناه به آسانى مى‏گذريم.

نقش تمرين در مسايل اخلاقى

تمرينهاى عادى، تنها از يك نظر كار سخت را آسان مى‏كند و آن، عادت كردن است; اما تمرينهاى معنوى، از دو جهت كار سخت را آسان مى‏كند: يكى اعتياد و ديگرى درون بينى.

توضيح اين كه: اگر ناتوانى بخواهد بار سنگينى بردارد براى او دشوار است، ولى اگر سالهاى متمادى زورآزمايى و تمرين كند، عادت كرده، قوى مى‏شود و آن بار سنگين را به آسانى برمى‏دارد. اگر چه بار، همان بار سنگين قبلى است، ولى چون تمرين كرده حمل همان بار سنگين براى او آسان شده است.

اما در امور معنوى اگر كسى كارى واجب را مكرر انجام دهد، بعدها براى او عادى مى‏شود و سخت نيست، يا اگر حرامى را مكرر ترك كرده، ترك اين حرام براى او عادى مى‏شود و عامل ديگر براى آسان شدن انجام واجبات و ترك محرمات، عارف شدن است. كسى كه طى سالهاى متمادى، اهل فضيلت‏باشد; يعنى كارهاى واجب را انجام دهد و از كارهاى حرام بپرهيزد، درون كار واجب را كه شيرين و شكوفاست و درون كار حرام را كه بدبو و متعفن است مى‏بيند و به اين ترتيب، اين معرفت‏بر آن عادت افزوده مى‏شود. اگر كسى بخواهد كارى لذيد و گوارا انجام دهد، چون به گوارا بودنش علم دارد آن را به آسانى انجام مى‏دهد; مثلا، خوردن غذا زحمت دارد، ولى لذت اين غذا آن زحمت را جبران مى‏كند.

تمرين بر انجام واجبات و ترك محرمات، انسان را درون‏بين مى‏كند و درون كارهاى واجب، كه شهد و روح و ريحان است، براى انسان متعبد، آشكار مى‏شود و از اين رو كارهاى واجب را به آسانى انجام مى‏دهد; چنانكه پيغمبر اكرم‏صلى الله عليه و آله و سلم هنگام نماز به بلال مى‏فرمود:

«ارحنا يا بلال‏» (8)

اذان بگو تا خستگى ما برطرف شود. پرهيز از محرمات نيز همين گونه است; كسى كه ساليان متمادى تمرين و در نتيجه عادت كند كه كار حرام نكند، معرفت الهى نصيبش مى‏شود و درون‏بين خواهد شد; يعنى درون گناه را كه بد و متعفن است مى‏بيند. آنگاه از اين كار متعفن، به سرعت و آسانى مى‏گذرد.

به همين جهت، خداى سبحان مى‏فرمايد:

«اما من اعطى و اتقى و صدق بالحسنى فسنيسره لليسرى‏» (9)

كسى كه حقوق الهى را رعايت و به واجبها عمل كند و به آنچه كه مربوط به اصول و فروع است تصديق داشته، ايمان بياورد و عمل كند; يعنى اين تمرين را داشته باشد، ما او را براى انجام كارها و عاقبت‏خير «آسان‏» مى‏كنيم و در نتيجه، او به آسانى به طرف خير مى‏رود.

سر اين كه عده‏اى انفاق در راه خدا را «غرامت‏» مى‏دانند و عده‏اى آن را «غنيمت‏» مى‏شمارند نيز همين تمرين و درون‏بينى است. قرآن كريم اين دو ديد را نقل كرده، مى‏فرمايد:

«و من الاعراب من يتخذ ما ينفق مغرما» (10)

عده‏اى انفاق در راه خدا را غرامت مى‏دانند; مثلا مى‏گويند: اين چه مالياتى است كه اسلام از ما مى‏خواهد؟ در حالى كه انفاق مالى براى رفع نياز نيازمندان نظام، عبادت است; اما مؤمنان اين انفاق و تعاون را غنيمت مى‏دانند; چون مال، ماده شهوات و تعلق به آن، غبار دل و انفاق در راه خدا غبارروبى است.

مؤمن مى‏داند درون انفاق، روح و ريحان بهشت است و خداوند در دنيا هم چند برابر به او عطا مى‏كند:

«و يربى الصدقات‏» (11) .

از طرف ديگر، مؤمن چون تمرين كرده و عارف و درون‏بين شده، به آسانى انفاق مى‏كند; اما كسى كه معتقد نيست‏يا تمرين نكرده، انفاق را غرامت مى‏داند.

در مسائل عبادى نيز چنين است; فرد غير مؤمن مسائل عبادى را تكليف يعنى كلفت و رنج مى‏داند; در حالى كه مؤمن، آن را تشريف و شرافت مى‏داند.

امام صادق (سلام الله عليه) مى‏فرمايد:

«شرف المرء صلاته بالليل و عزه كف الاذى عن الناس‏» (12)

شرافت هر كسى به نماز شب و عزتش در اين است كه كسى را نيازارد.

جوان متشرع، به آسانى چشم و گوش خود را از حرام مى‏بندد; آهنگ حرام را نمى‏شنود و منظره حرام را نمى‏بيند.

اميرالمؤمنين (عليه‏السلام) در پايان قصه عقيل مى‏فرمايد:

رشوه خوردن، مانند آن است كه كسى قى يا لعاب دهان مار را بخورد (13)

و اين همان درون‏بينى است و هيچ گونه اغراق و مبالغه در اين كلام نيست. هيچ عاقلى حاضر نيست آب دهان مار را بخورد و واقعيت‏حرام نيز همين است.

اگر شرافت را در قناعت‏بدانيم، راحتيم. امام اميرالمؤمنين (عليه السلام) قناعت را به عنوان ملك و سلطنت، و از مصاديق حيات طيب مى‏شمارد كه در آيه شريفه

«من عمل صالحا من ذكر او انثى و هو مؤمن فلنحيينه حياة طيبة‏» (14)

آمده است:

«كفى بالقناعة ملكا و بحسن الخلق نعيما و سئل (عليه السلام) عن قوله تعالى «فلنحيينه حياة طيبة‏» فقال: هي القناعة‏» (15) .

ما اگر اين هنر را داشته باشيم كه هر لباسى بر تن ديگران بود، هر فرشى در خانه ديگران و هر چيزى را كه در دست ديگران ديديم نخواهيم، راحتيم. بايد معيار ارزشها را هم خوب تشخيص بدهيم. حكما گفته‏اند: «اختر من الثياب ما، يخدمك لا ما تخدمه‏». كسى كه لباس نو و فاخر بر تن كرده‏است و همه فكرش متوجه حفظ زيبايى آن است، او خدمتگزار آن لباس است نه لباس، خدمتگزار او. ساير لوازم زندگى نيز همين طور است. بعضى خدمتگزار لباس و فرش خود هستند ولى نمى‏دانند كه لباس و فرش و مانند آن، لذت وهمى انسان را تامين مى‏كند و رفتن در پى لذات وهمى رفتن به دنبال سراب است; اما او كار خارجى و عينى درباره آن كالاها دارد و تمام وقت‏خود را صرف مى‏كند كه باغ وراغ را تزيين كند.


پى‏نوشت‏ها:

1. نهج‏البلاغه، نامه 45، بند 10.

2. نهج‏البلاغه، نامه 25، بند 26.

3. محقق طوسى در اين بحث عقل عملى را بر «نيروى اجرايى و عملى‏» اطلاق كرده است. گرچه در اصطلاح، عقل عملى بر قوه‏اى كه حكمت عملى را درك مى‏كند اطلاق مى‏شود، ولى اگر ما اصطلاح را چنين قرار دهيم، بهتر است: عقل عملى يعنى نيروى مدبر، مدير و نيروى اجرايى كه «عبد به الرحمن واكتسب به الجنان‏» (اصول كافى، ج 1، ص 11); نه نيرويى كه مسائل و حكمت عملى را درك مى‏كند; زيرا درك همه مسائل، خواه نظرى و خواه عملى، بر عهده عقل نظرى است.

4. نهج‏البلاغه، نامه 45، بند 26.

5. نهج‏البلاغه، نامه 45، بند 11.

6. نهج‏البلاغه، نامه 45، بند 5.

7. نهج البلاغه، خطبه 183، بند 20.

8. بحار، ج 79، ص 193.

9. سوره ليل، آيات 5 7.

10. سوره توبه، آيه 98.

11. سوره بقره، آيه 276.

12. بحار، ج 72، ص 52.

13. نهج‏البلاغه، خطبه 224، بند 8.

14. سوره نحل، آيه 97.

15. نهج‏البلاغه، حكمت 229.