فصل دوم: ابن سينا و اخلاق
جناب ابن سينا در علم اخلاق كتابهايى نگاشت. او بسيار مؤدب و بزرگوار بود و آثار
عظمت و ادب در نوع نوشتارهاى او كاملا به چشم مىخورد. از همين رو عارف نامدار «ابو
سعيد ابوالخير» از او مىخواهد تا رسالهاى در زمينه تهذيب و تزكيه نفس، براى وى
بنگارد. مرحوم بوعلى نيز رساله سودمند كوتاهى براى جناب ابوسعيد ابوالخير مىنگارد.
مرحوم شيخ رئيس رسالههاى فراوانى در بحث اخلاق دارد چنانكه رسالههاى متعددى در
مسئله «عهد» دارد و اخلاق نويسى غير از تعهد اخلاقى است. تعهد اخلاقى هم ابتدا، از
عهد با خدا شروع مىشود. قرآن كريم هم به ما آيين عهد با خدا را مىآموزد:
«لقد كانوا عاهدوا الله من قبل»
كه
«لا يولون الادبار» (1)
و خدا هم با ما تعهد مىكند كه:
«ا لم اعهد اليكم يا بنى ادم ان لا تعبدوا الشيطان» (2) .
اين عهد عبد و مولا را قرآن و عترت امضا كردهاند; يعنى خدا آن قدر به ما نزديك
است كه ما مىتوانيم با او عهد ببنديم:
«هو معكم اين ما كنتم» (3) .
كسانى كه سعى مىكنند به آنچه فراگرفتهاند عمل كنند و علم را براى گفتن، شنيدن،
نوشتن و تدريس نپندارند و اولين بهرهاى كه از نوشتهها و خواندههاى خود مىبرند
تعهد دينى و تخلق اخلاقى باشد، در حقيقتبا خدا عهد مىبندند، قرار داد خاصى بين
خود و مولا امضا مىكنند و مرحوم شيخ رئيس از كسانى بود كه رسالههايى در عهد نوشته
است.
عهد عملى مرحوم بوعلى
رساله «عهد» شيخ رئيس گرچه در زمينه عهد است ولى بخش مهمى از آن، بحثهاى اخلاقى
يعنى ارائه راههاى اخلاقى و فنى است. رساله عهد ديگرى نيز از شيخرئيس در حاشيه
«شرح الهداية الاثيريه» صدرالمتالهين (4) آمده است كه عهد عملى است.
اولين ماده اين رساله دوم كه در حقيقت، رساله عمليه است اين است: «عهد كردم كه
عالمى از عوالم عقلى بشوم». چون حكيمان در تعريف حكمت گفتهاند: «صيرورة النفس
عالما عقليا مضاهيا للعالم العيني» (5) بوعلى نيزمىگويد عهد كردم كه
در تحقيق معارف، سخنى را بدون برهان نپذيرم; چون انسان تا حكيم نباشد، تخلقى هم
ندارد; زيرا هر گونه گرايشى مسبوق به بينش و معرفت است.
بوعلى سپس مىگويد. براى اين كه نفسم بر بدنم مسلط باشد، بايد اين گونه فضايل را
انجام بدهم تا نوبتبه جزئيات زندگيم برسد. كسانى كه راه اخلاق را طى كردهاند، از
اولين دستور العملهاى آنها كم خوردن، كم خوابيدن، كم حرف زدن، تنها بودن، ذكر دائم
داشتن است:
صمت و جوع و سهر و خلوت و ذكرى به دوام
ناتمامان جهان را كند اين پنج تمام
مواظبتبر اين امور، خامهاى جهان را پخته مىكند. عصاره اين مطالب پنجگانه در
مواد عهد نامه بوعلى آمده است. او در رساله خود مىگويد: «عهد بر اين است كه انسان
متعهد لب به مشروب نزند»: «لا تلهيا ولا تشفيا و لا تقويا» (6) نه براى
ميگسارى، نه براى تقويت و نه براى شفا يابى. اين جمله ناظر به آن است كه:
«ليس في حرام شفاء» (7) .
معجزه برخاسته از حوزه
ابن سينا طبيب معروفى بود. روزى كه در اروپا سخنى از پزشكى نبود، بوعلى از
حوزههاى علمى برخاست و طبيبانه كتابهاى مهم طب را نوشت. بهمنيار، كه از شاگردان
ابن سيناست در كتاب خود «تحصيل» از هيچ كس حتى از بوعلى نام نمىبرد; ولى مىگويد
صاحب اين رشته (بوعلى) در زمانى زندگى مىكرد كه در آن، حوزه علميه، كتابخانه رسمى
نبود و اساتيد فن نبودند و اگر صاحب اين صناعت در حوزه علميهاى رشد مىكرد كه
اساتيد و معلمينى او راتربيت مىكردند و كتابخانههاى فراوانى در اختيار مىداشت كه
از مطالعه آنها طرفى مىبست، باز وجودش معجزه بود; ولى او بدون استاد و حوزه و
كتابخانه به اين اوج عظيم علمى و فنى، بار يافته است. البته در هر هزار سال يا
بيشتر چنين انسانهايى ظهور مىكنند (8) .
شاگرد نماز
مرحوم بوعلى در زندگينامه خود مىگويد: من شاگرد نمازم; زيرا هر وقت مشكل عملى
براى من پيش مىآمد وضو مىگرفتم و به جامع شهر (مسجد جامع) مىرفتم و در آنجا دو
ركعت نماز مىخواندم و حل مشكلم را از خدا مىخواستم و حل مىشد! (9) .
از بهمنيار نيز نقل شده است كه گفت: روزى ابن سينا براى تدريس آمد. در همان
ابتدا براى وى معلوم شد كه ما درس ديروز را نفهميدهايم. استاد ماهر از چهره و نگاه
شاگرد، مىفهمد كه او مطلب قبلى را فهميده يا نفهميده است. و چون برايش معلوم شد كه
ما شب گذشته را به مجلس انس گذراندهايم و مطالعهاى نكردهايم. متاثر شده اشك از
چشمان شريفش جارى شد و به عنوان نصيحت، به ما گفت: طناببازهاى شهر مىكوشند تا در
رشته خود، متخصص شوند; چرا شما در علوم الهى اين شوق را نداريد؟ پس از پايان درس،
موقع نماز فرا رسيد و شاگردان نماز جماعت را به امامتشيخ رئيس خواندند. واظبتبر
نماز جماعت، نماز اول وقت و اينكه اگر انسان مشكلى داشت، نماز را به عنوان حلال
مشكل خود تلقى كند، انسان را به كمال مىرساند و اگر به مقام شيخ رئيس نرسد، از
سالكان اين كوى مىگرداند.
مرحوم شيخ رئيس در رساله عهد خود مىافزايد: «و المسموعات...» در مورد آهنگ و
موسيقى و شنيدنيها، تعهد مىسپارم كه از آنچه در پرورش روح، مؤثر است استفاده كنم
(10) ; ابن سينا در مبحث «مقامات عارفين» در «نمط نهم» كتاب «اشارات» به
«نغمه رخيمه» (11) اشاره كردهاند كه سالك، احتياج به حسن صوت دارد
(12) ; اما اگر نامحرمى صداى نامحرم ديگر را بشنود، انسان را از اوج ماوراى
طبيعتبه حضيض طبيعت، تنزل مىدهد، و آهنگى كه انسان را فرشته منش نكند، از تعهدات
افرادى مانند بوعلى، دور است. حسن صوتى كه خواندن قرآن با آن توصيه شده، يا نغمه
رخيمهاى كه گفتهاند سالك، به آن نيازمند است، صوتى است كه نه در آن از نظر محتوا
لهو و لعب باشد و نه آهنگش جنبه طبيعى را تقويت كند; بلكه نغمهاى است كه جنبه
ماوراى طبيعى داشته باشد.
اين مطلب را حكماى ديگر مانند شيخ اشراق نيز در نوشتههايشان دارند. اين حكيمان
و عالمان اخلاق، در باره مشروبات و مسموعات براى خود برنامهاى ذكر كردهاند. اينها
كسانى بودند كه سعى كردند آن «دفائن عقول» را در سايه تعليم كتاب و عترت، شكوفا
كنند و از اين رو از مرز حلال نگذشتهاند.
ابن سينا همان طور كه در باره معاد مىگويد: معاد روحانى را عقل مىفهمد; ولى
معاد جسمانى را شريعتخاتم انبيا صلى الله عليه و آله و سلم آورده و ما را بى نياز
كرده است. در رساله عهد، در باره جزييات مسائل مىگويد: اين جزييات را بايد
ريعتبگويد و عقل، پيرو محض است. نتيجه اين كه خطوط كلى را هم شرع مىگويد و هم عقل
مىفهمد; ولى هيچ راهى براى تشخيص مسائل جزيى جز شرع وجود ندارد; مسائلى مانند
جزييات نماز، روز، زكات و حج، هرگز در عقل راه ندارد. البته عقل مىفهمد كه بسيارى
از احكام را نمىفهمد و سيره شرع را امضا مىكند و در پيشگاه آن خاضع است و از
اينجا روشن مىشود كه عقل در برابر نقل است نه در برابر شرع; زيرا خود عقل نيز در
محدوده منابع غنى و قوى شرع است و هرگز مقابل آن نيست.
1. سوره احزاب، آيه 15.
2. سوره يس، آيه 60.
3. سوره حديد، آيه 4.
4. شرح الهداية الاثيريه، حاشيه صفحه 336.
5. اسفار، ج 1، ص 20.
6. عبارت رساله اين است: «واما المشروب فانه يهجر شربه تلهيا بل تشفيا وتداويا
وتقويا» (شرح الهداية الاثيرية، ص 337).
7. كافى، ج 8، ص 193، ح 229.
8. التحصيل، ص 817.
9. روضات الجنات، ج 3، ص 160.
10. عبارت رساله چنين است: «والمسموعات يديم استعمالها على الوجه الذي توجبه
الحكمة لتقوية جوهر النفس وتاييد جمع القوى الباطنة لا لما يرتبط بهذه من الامور
الشهوانية» (شرح الهداية الاثيرية، حاشيه صفحه 336).
11. نغمه رخيمه: صداى نرم و آرام.
12. «وواحد يرجع الى هيئة اللفظ وهو ان يكون بنغمة رخيمة فان لين الصوت يفيد
هيئة ما نحو المسامحة في القول...» (خواجه طوسى، شرح اشارات، ج 3، ص 383).