مبادى اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۱۸ -


بخش چهارم: فرزانگان و اخلاق

اهميت اخلاق از نظر شاگردان معصومين (ع)

شاگردان معصومين با الهام از قرآن و روايات و سيره معصومين (عليهم السلام) مهمترين كارشان يا نوشتن فن اخلاق براى ديگران بود و يا اگر به كارهاى عميق علمى ديگر مى‏پرداختند، در كنار آن از فن اخلاق نمى‏گذشتند; حكماى بزرگوار و متالهان، از متقدمان و متاخران، سعى مى‏كردند در فن اخلاق، كتابى بنگارند; يعنى هم معلم اخلاق و هم مؤلف كتاب اخلاق باشند.

مرحوم فارابى، شيخ رئيس، ابن مسكويه، ابوريحان بيرونى و صدرالمتالهين از بزرگان علم و عمل، شيفتگان اهل بيت عصمت (عليهم‏السلام) و تربيت‏يافتگان قرآن و عترت بودند و ارسطو و افلاطون نيز از شاگردان انبياى گذشته بودند.

استاد ما، حكيم متاله محمد حسين فاضل تونى (رضوان الله‏عليه) مى‏فرمودند: من شبهاى جمعه براى جناب ارسطو فاتحه مى‏خوانم; زيرا قرآن كريم در آياتى مانند

«منهم امة مقتصدة‏» (1)

و

«ليسوا سواء من اهل الكتاب امة قائمة يتلون ايات الله‏» (2)

از آنان به عظمت‏ياد مى‏كند; همه پيروان حضرت موساى كليم و عيساى مسيح، يكسان نبودند; در بين آنان بزرگانى از اهل معرفت و اخلاق بودند كه آيات الهى كتاب آسمانى عصر خود را شبانه روز تلاوت مى‏كردند. بدين گونه، قرآن از بزرگان اهل كتاب، حق شناسى و از آنان به بزرگى ياد مى‏كند.

در اين بخش به بررسى اجمالى رابطه و پيوند اين فرزانگان با اخلاق مى‏پردازيم.

فصل يكم: فارابى و اخلاق

جناب فارابى گرچه «مدينه فاضله‏» نوشته اما در «فصول منتزعه‏» و مانند آن، بحثهاى فراوانى در باره تهذيب روح دارد. وى در آغاز آن رساله مى‏گويد: همان طور كه بدن، سلامتى و بيمارى دارد، روح آدمى و جامعه انسانى هم گاهى بيمار و گاهى سالم است. جناب ابونصر فارابى اين مطلب را از پيشينيان و پيشگامان فن تهذيب روح نقل مى‏كند و اين همان ره‏آورد معرفتى قرآن كريم است كه جامعه بدون قرآن، مريض و انسان بدون وحى، بيمار است:

«و ننزل من القران ما هو شفاء و رحمة للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا» (3)

و از اين كه انبيا به عنوان «اطباء»، معرفى شده‏اند و صحايف آسمانى آنان به «كتاب طب‏» تشبيه شده است، حكما مدد گرفته‏اند.

البته طبيب برتر كسى است كه «انسان‏» را درمان كند، نه آنكه كار او تنها درمان بيماريهاى مشترك انسان و حيوان باشد. گاهى دست‏يا پاى انسان مى‏شكند و آسيب مى‏بيند و پزشك معالج آنها را ترميم مى‏كند ولى دست و پا، حقيقت انسان نيست، حقيقت انسان روح اوست نه بدن او، پس طبيب انسان كسى است كه مشكلات اخلاقى و روحى او را درمان كند; نه بيماريهاى بدنى او را.

ممكن است پاى طبيبى مصدوم يا دست وى شكسته باشد ولى در عين حال بتواند پا يا دست مصدوم ديگرى را درمان كند; اما طبيب روح چنين نيست. يك عالم حوزوى يا دانشگاهى اگر جانش مريض باشد، هرگز توان تربيت ديگران را ندارد: «خفته را خفته كى كند بيدار». ما، قبل از اين كه به درمان تن خود يا ديگرى بينديشيم، بايد به معالجه جانمان فكر كنيم و قبل از اين كه به معالجه جانمان بپردازيم بايد سرى به خويشتن خويش بزنيم كه آيا سالميم يا بيمار؟ اگر بيمار بوديم، ابتدا خود را درمان كنيم و اگر سالم بوديم، سلامت‏خود را نگه داريم.

فارابى مى‏گويد: همان طور كه تحصيل سلامت‏بدن بر عهده طبيب است، تحصيل سلامت جامعه نيز بر عهده ملك يعنى مسئول مدينه فاضله است. در بخشهاى ديگرى از رساله‏هاى جناب فارابى آمده است كه مسئول رهبرى و هدايت جامعه، هم ملك، هم فيلسوف و هم امام ناميده مى‏شود. همان طور كه اميرالمؤمنين (سلام الله عليه) مى‏فرمايد:

«من اتخذ الحق لجاما اتخذه الناس اماما» (4) :

كسى كه همه كارها را با لگام حق، كنترل كند. امام جامعه است. مؤمن، نه تنها «ملجم‏» يعنى دهان او لگام دارد و سخن و كار و نگاه و شنيدن ناحساب ندارد، بلكه اين لگام در سراسر هستى او وجود دارد. چنين كسى كه حق را لجام خود قرار داد و لجام گسيخته زندگى نكرده است، مردم او را به عنوان امام مى‏پذيرند يعنى وظيفه مردم هم اين است كه با او بيعت كنند. اين گونه از تعبيرات كه عترت طاهرين (عليهم السلام) در روايات خود فرموده‏اند، شاگردان خود را هم برابر آنها پرورانده‏اند.


پى‏نوشت‏ها:

1. سوره مائده، آيه 66.

2. سوره آل‏عمران، آيه 113.

3. سوره اسراء، آيه 82.

4. شرح غرر الحكم، ج 5، ص 321.