مبادى اخلاق در قرآن كريم

آيت الله عبدالله جوادى آملى

- ۱۷ -


فصل ششم: نقش اخلاق در كارگزاران نظام

در نظام اسلامى همه ما مسئوليم و مسئوليت‏براى مسئول، مسبوق به صيانت و سياست نفس است. در بيانات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام)، كه هم در مسائل اخلاقى و هم در كشوردارى انسان كامل است، آمده:

«...ان يسوس نفسه قبل ان يسوس جنده‏» (1) :

هر مسئولى قبل از اين كه ديگران را رعايت كند بايد خود را رعايت كند; و قبل از سياستمدارى نسبت‏به ديگران، بايد سياستمدار داخلى نفس خود باشد.

در درون انسان، خواسته‏هاى زيادى هست كه اگر انسان، سياستمدار نباشد و آنها را تعديل نكند، قبل از اينكه براى نجات ديگران قدم بردارد، خود در مهلكه گمراهى و ضلالت فرو مى‏رود. از اين رو در بيان نورانى ديگر از حضرت على (عليه السلام) آمده است:

«اجل الامراء من لم يكن الهواء عليه اميرا» (2) :

بزرگترين امير و مسئول، كسى است كه اسير هوى نباشد. چون هوى و هوس، گاهى شهوت غريزى و غضب طبيعى نمى‏خواهد; بلكه امارت و سلطنت، آن هم سلطنت‏بر درون را طلب مى‏كند و معناى سلطنت‏بر درون اين است كه هوس، بر بالاى كرسى مى‏نشيند و بر تمام فرآورده‏هاى علمى و تجربى و قوا و شئون نفس دستور مى‏دهد; مثلا، به علم دستور مى‏دهد كه چنين فتوا بده; به فرزانگى دستور مى‏دهد كه چنين دسيسه بازى و شيطنت كن.

رياست طلبى، بدترين و تلخترين صفتى است كه انسان در درون‏نفس به آن مبتلاست و هيچ كسى هم از گزند آن مصون نيست. از اين رو در باره خطر نفس گفته‏اند:

«اعدى عدوك نفسك التي بين جنبيك‏» (3) :

دشمن‏ترين دشمنان تو نفس تو است.

يكى از شرارتهاى هوس اين است كه هرگز نمى‏خواهد دشمن خود يعنى عقل، هوش و دانش را ازپاى‏درآورد و اعدام كند; بلكه مى‏خواهد آنها را اسير بگيرد و بر آنها فرمانروايى كند.

اين كه مى‏بينيد نظم نوين جهانى! آرامش بشريت را به هم مى‏زند براى آن است كه آنان درس، زياد خوانده‏اند و علم صناعى، زياد دارند; اما نه براى تامين رفاه بشريت‏بلكه براى تامين خواسته‏هاى چيزى كه بر كرسى رياست نشسته است‏يعنى هوس!

هيچ كس را در هيچ حالى از گزند اين دشمن; گريزى نيست، لذا براى اين كه بفهميم مبتلا به بيمارى جاه‏طلبى هستيم يا نه، بايد خود را ارزيابى كنيم; از اين رو فرموده‏اند: اگر ديديد كه حالات شما در شرايط گوناگون عوض شد، بدانيد كه به دام هوس نزديكيد و اگر عوض نشد، خوشحال باشيد و بدانيد مانند آن طاير خوش پروازى هستيد كه در فضاى باز، دام را مى‏بيند و در آن نمى‏افتد.

در حديث آمده است:

«المرء يتغير في ثلاث: لقرب من الملوك و الولايات و الغنى بعد الفقر و من لم يتغير في هذه فهو ذو عقل قويم و خلق مستقيم‏» (4)

يعنى، وضع غالب انسانها در شرايط گوناگون عوض مى‏شود; اما اگر كسى مسئوليتى پيدا كرد يا به دستگاه مسئولى نزديك شد يا وضع مالى وى بهتر شد، ولى اخلاق او عوض نشد، فرزانگى‏اش به فرومايگى و فروتنى‏اش به تكبر مبدل نگشت، او داراى عقل قويم و خلق مستقيم است.

همه ما در هر لحظه بايد خود را بيازماييم. صحنه درون، ميدان جنگ است و اين جنگ، آتش بس پذير نيست. هيچ كسى در هيچ دوره‏اى از عمر خود آسوده از نبرد داخلى نيست; البته ميدان جنگ فرق مى‏كند. اگر كسى در دوران جوانى بيدار نشود، بيدار كردنش در دوران پيرى، بسيار مشكل است. مى‏گويند خواب در موقع سحر، سنگين‏تر از خواب اوايل شب است. چون هرچه خواب، ديرتر مى‏شود سنگين‏تر مى‏شود، مگر به پايان خود نزديك گردد.

نظام اسلامى در سايه اخلاق

در نظام اسلامى، همان طور كه در صيانت و اخلاق اسلامى معيار، نان و گوشت و ... نيست‏بلكه فضايل اخلاقى است، در جذب و جلب اعتماد مردم هم معيار، مسائل اخلاقى است.

در يكى از بيانات اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:

«قلوب الرعية خزائن راعيها فما اودع فيها او زرع فيها من خير او شر وجدها» (5)

مسئولين در نظام اسلامى با دلهاى مردم، سر و كار دارند و دلهاى آنان مزرعه مسئولين است. هر كسى در هر مزرعه‏اى هرچه كشت، درو مى‏كند. مردم سختيها را تحمل مى‏كنند ولى ظلم، رشوه و بداخلاقى را تحمل نمى‏كنند.

حضرت على (عليه السلام) مى‏فرمايد:

«يستدل على ادبار الدول باربعة‏»

يعنى اگر انسان خواست‏ببيند نظامى مى‏ماند يا سقوط مى‏كند، چهار معيار را بايد بررسى كند: اگر خداى ناكرده اين چهار چيز در نظامى وجود داشت، آن نظام سقوط مى‏كند و اگر نبود، براى هميشه مى‏ماند. اين چهار معيار، عبارتند از:

«تضييع الاصول، و التمسك بالغرور، و تاخير الافاضل و تقديم الاراذل‏» (6)

يعنى، اگر اصول ارزشى واخلاقى ضايع گردد، ظلم جايگزين عدل و خيانت، جايگزين امانت و انسان، مغرور شود; افراد حزب اللهى، امين، لايق و با تجربه، منزوى گردند و اشخاص رذل، بدسابقه، بد اخلاق و سست اعتقاد مصدر كار قرار گيرند، در آن صورت مى‏توان نتيجه گرفت كه سقوط مى‏كند.

حال براى اصلاح و حفظ نظام اسلامى خود بايد خودمان را اصلاح و حفظ كنيم، به طورى كه مسائل ارزشى در تدوين و تهيه برنامه‏ها كاملا ملحوظ گردد و رعايت‏حقوق مجريان فاضل و تقديم آنان در مقام اجرا بر ديگران، محفوظ باشد.

شبيخون دشمن داخلى

اگر جنگى مانند جنگ تحميلى عراق بر ايران باشد كه دشمن اولا سلاحهاى بيشتر و پيشرفته تر داشته باشد و ثانيا غافلگيرانه حمله را شروع كند، اين جنگ، جنگى نابرابر است در جهاد اكبر مشكل ما همين است; زيرا قبل از آمدن نيروهاى خودى به ميدان، نيروهاى دشمن به ميدان آمده و صحنه‏ها را گرفته و سنگربندى كرده‏اند و مبارز، طلب مى‏كنند. ما عقل، علم و سلسله دستوراتى دينى داريم كه نيروهاى خودى است و در مقابل، شهوت، غضب، جهل و هوى پرستى نيروهاى بيگانه است. قبل از اينكه عاقل شويم و چيزى ياد بگيريم، شهوت و غضب و... آمده‏اند صحنه را پر كرده‏اند و اين همان جنگ نابرابر در ميدان جهاد اكبر است. براى پيش‏گيرى از چنين نبرد نابرابرى به ما گفتند در گوش راست فرزندانتان براى اولين بار، قبل از اين كه هيچ حرف ديگر را بشنود، اذان و در گوش چپ او اقامه بگوييد; يعنى قبل از اينكه دشمن بيايد سنگر بگيرد شما او را مسلح كنيد.

حيا، نشانه عقل

نيز گفته‏اند: بيازماييد اگر شخصى در برابر كار بد خجالت مى‏كشد، بدانيد نبوغى دارد. چون حيا با عقل هماهنگ است. از حياى او مى‏فهميم كه مى‏تواند عاقل خوبى باشد.

همان گونه كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه جبرئيل بر حضرت آدم (عليه السلام) نازل شد و او را ميان عقل، حيا و دين مخير كرد، آن حضرت عقل را برگزيد; دين و حيا گفتند ما ماموريم هر جا كه عقل هست ما هم باشيم (7) .

گاهى انسان احساس تنهايى مى‏كند چون با كسى نيست در اين حال از ارتكاب گناه پروايى ندارد; زيرا كسى او را نمى‏بيند تا خجالت‏بكشد ولى بررسى مى‏كند و مى‏بيند كه در حقيقت تنها نيست،

«كرام كاتبين‏»

فرشتگان، انبيا و اوليا و از همه بالاتر، ذات اقدس اله بر همگان آگاه است، آنگاه خجالت مى‏كشد; و اگر انسان در مشهد، مرئى و منظر اين همه ذوات نورانى باشد و احساس شرم نكند، معلوم مى‏شود يا وجود آنها را باور نكرده و يا باور را جدى نگرفته است; اما اگر انسان اين راهها را طى كند، بر هواى خود امير است; وقتى بر هواى خود امير بود، سياستمدار خوبى در حوزه نفس خود است و وقتى در حوزه نفس خود سياستمدار خوبى بود، مى‏تواند امير، فرمانروا و سياستمدار ديگران نيز باشد و جامعه اسلامى را جامعه برين عقلى كند و به دست صاحب اصليش ولى عصر امام زمان (ارواحنا فداه) بسپارد.

صالح ترين كارها

انسانهاى كاملى كه خلق آنها قرآن است، اشتغال به تهذيب نفس را صالح‏ترين كارها مى‏دانند.

اميرالمؤمنين (عليه السلام) مى‏فرمايند:

«الاشتغال بتهذيب النفس اصلح‏» (8)

صرف عمر در تهذيب روح، صالحترين كارهاست.

البته اين، بدان معنا نيست كه انسان از هر كارى دست‏بردارد و به تهذيب روح بپردازد; بلكه به اين معناست كه در هر كارى به فكر نزاهت روح باشد و اصولا بيكارى مايه «وهن‏» است. انسان بيكار، ناچار است «كل‏» بر ديگران باشد و همين، مايه فرومايگى روح است و روح فرومايه هرگز فرزانه و مهذب نخواهد شد و نمى‏تواند بر جامعه‏اى رياست كند، چون در سياست درون وامانده و در نبرد داخلى درمانده است.


پى‏نوشت‏ها:

1. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 17، ص 19.

2. شرح غرر الحكم، ج 2، ص 438.

3. بحار، ج 67، ص 64.

4. شرح غرر الحكم، ج 2، ص 146.

5. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 11، ص 94.

6. شرح غرر الحكم، ج 6، ص 450.

7. «هبط جبرئيل على آدم (عليه السلام)فقال: يا آدم اني امرت ان اخيرك واحدة من ثلاث...» (كافى، ج 1، ص 10، كتاب العقل والجهل، ح 3).

8. شرح غرر الحكم، ج 1، ص 348.