فصل ششم: نقش اخلاق در كارگزاران نظام
در نظام اسلامى همه ما مسئوليم و مسئوليتبراى مسئول، مسبوق به صيانت و سياست
نفس است. در بيانات نورانى اميرالمؤمنين (عليه السلام)، كه هم در مسائل اخلاقى و هم
در كشوردارى انسان كامل است، آمده:
«...ان يسوس نفسه قبل ان يسوس جنده» (1) :
هر مسئولى قبل از اين كه ديگران را رعايت كند بايد خود را رعايت كند; و قبل از
سياستمدارى نسبتبه ديگران، بايد سياستمدار داخلى نفس خود باشد.
در درون انسان، خواستههاى زيادى هست كه اگر انسان، سياستمدار نباشد و آنها را
تعديل نكند، قبل از اينكه براى نجات ديگران قدم بردارد، خود در مهلكه گمراهى و
ضلالت فرو مىرود. از اين رو در بيان نورانى ديگر از حضرت على (عليه السلام) آمده
است:
«اجل الامراء من لم يكن الهواء عليه اميرا» (2) :
بزرگترين امير و مسئول، كسى است كه اسير هوى نباشد. چون هوى و هوس، گاهى شهوت
غريزى و غضب طبيعى نمىخواهد; بلكه امارت و سلطنت، آن هم سلطنتبر درون را طلب
مىكند و معناى سلطنتبر درون اين است كه هوس، بر بالاى كرسى مىنشيند و بر تمام
فرآوردههاى علمى و تجربى و قوا و شئون نفس دستور مىدهد; مثلا، به علم دستور
مىدهد كه چنين فتوا بده; به فرزانگى دستور مىدهد كه چنين دسيسه بازى و شيطنت كن.
رياست طلبى، بدترين و تلخترين صفتى است كه انسان در دروننفس به آن مبتلاست و
هيچ كسى هم از گزند آن مصون نيست. از اين رو در باره خطر نفس گفتهاند:
«اعدى عدوك نفسك التي بين جنبيك» (3) :
دشمنترين دشمنان تو نفس تو است.
يكى از شرارتهاى هوس اين است كه هرگز نمىخواهد دشمن خود يعنى عقل، هوش و دانش
را ازپاىدرآورد و اعدام كند; بلكه مىخواهد آنها را اسير بگيرد و بر آنها
فرمانروايى كند.
اين كه مىبينيد نظم نوين جهانى! آرامش بشريت را به هم مىزند براى آن است كه
آنان درس، زياد خواندهاند و علم صناعى، زياد دارند; اما نه براى تامين رفاه
بشريتبلكه براى تامين خواستههاى چيزى كه بر كرسى رياست نشسته استيعنى هوس!
هيچ كس را در هيچ حالى از گزند اين دشمن; گريزى نيست، لذا براى اين كه بفهميم
مبتلا به بيمارى جاهطلبى هستيم يا نه، بايد خود را ارزيابى كنيم; از اين رو
فرمودهاند: اگر ديديد كه حالات شما در شرايط گوناگون عوض شد، بدانيد كه به دام هوس
نزديكيد و اگر عوض نشد، خوشحال باشيد و بدانيد مانند آن طاير خوش پروازى هستيد كه
در فضاى باز، دام را مىبيند و در آن نمىافتد.
در حديث آمده است:
«المرء يتغير في ثلاث: لقرب من الملوك و الولايات و الغنى بعد الفقر و من لم
يتغير في هذه فهو ذو عقل قويم و خلق مستقيم» (4)
يعنى، وضع غالب انسانها در شرايط گوناگون عوض مىشود; اما اگر كسى مسئوليتى پيدا
كرد يا به دستگاه مسئولى نزديك شد يا وضع مالى وى بهتر شد، ولى اخلاق او عوض نشد،
فرزانگىاش به فرومايگى و فروتنىاش به تكبر مبدل نگشت، او داراى عقل قويم و خلق
مستقيم است.
همه ما در هر لحظه بايد خود را بيازماييم. صحنه درون، ميدان جنگ است و اين جنگ،
آتش بس پذير نيست. هيچ كسى در هيچ دورهاى از عمر خود آسوده از نبرد داخلى نيست;
البته ميدان جنگ فرق مىكند. اگر كسى در دوران جوانى بيدار نشود، بيدار كردنش در
دوران پيرى، بسيار مشكل است. مىگويند خواب در موقع سحر، سنگينتر از خواب اوايل شب
است. چون هرچه خواب، ديرتر مىشود سنگينتر مىشود، مگر به پايان خود نزديك گردد.
نظام اسلامى در سايه اخلاق
در نظام اسلامى، همان طور كه در صيانت و اخلاق اسلامى معيار، نان و گوشت و ...
نيستبلكه فضايل اخلاقى است، در جذب و جلب اعتماد مردم هم معيار، مسائل اخلاقى است.
در يكى از بيانات اميرالمؤمنين (عليه السلام) آمده است:
«قلوب الرعية خزائن راعيها فما اودع فيها او زرع فيها من خير او شر وجدها»
(5)
مسئولين در نظام اسلامى با دلهاى مردم، سر و كار دارند و دلهاى آنان مزرعه
مسئولين است. هر كسى در هر مزرعهاى هرچه كشت، درو مىكند. مردم سختيها را تحمل
مىكنند ولى ظلم، رشوه و بداخلاقى را تحمل نمىكنند.
حضرت على (عليه السلام) مىفرمايد:
«يستدل على ادبار الدول باربعة»
يعنى اگر انسان خواستببيند نظامى مىماند يا سقوط مىكند، چهار معيار را بايد
بررسى كند: اگر خداى ناكرده اين چهار چيز در نظامى وجود داشت، آن نظام سقوط مىكند
و اگر نبود، براى هميشه مىماند. اين چهار معيار، عبارتند از:
«تضييع الاصول، و التمسك بالغرور، و تاخير الافاضل و تقديم الاراذل» (6)
يعنى، اگر اصول ارزشى واخلاقى ضايع گردد، ظلم جايگزين عدل و خيانت، جايگزين
امانت و انسان، مغرور شود; افراد حزب اللهى، امين، لايق و با تجربه، منزوى گردند و
اشخاص رذل، بدسابقه، بد اخلاق و سست اعتقاد مصدر كار قرار گيرند، در آن صورت
مىتوان نتيجه گرفت كه سقوط مىكند.
حال براى اصلاح و حفظ نظام اسلامى خود بايد خودمان را اصلاح و حفظ كنيم، به طورى
كه مسائل ارزشى در تدوين و تهيه برنامهها كاملا ملحوظ گردد و رعايتحقوق مجريان
فاضل و تقديم آنان در مقام اجرا بر ديگران، محفوظ باشد.
شبيخون دشمن داخلى
اگر جنگى مانند جنگ تحميلى عراق بر ايران باشد كه دشمن اولا سلاحهاى بيشتر و
پيشرفته تر داشته باشد و ثانيا غافلگيرانه حمله را شروع كند، اين جنگ، جنگى نابرابر
است در جهاد اكبر مشكل ما همين است; زيرا قبل از آمدن نيروهاى خودى به ميدان،
نيروهاى دشمن به ميدان آمده و صحنهها را گرفته و سنگربندى كردهاند و مبارز، طلب
مىكنند. ما عقل، علم و سلسله دستوراتى دينى داريم كه نيروهاى خودى است و در مقابل،
شهوت، غضب، جهل و هوى پرستى نيروهاى بيگانه است. قبل از اينكه عاقل شويم و چيزى ياد
بگيريم، شهوت و غضب و... آمدهاند صحنه را پر كردهاند و اين همان جنگ نابرابر در
ميدان جهاد اكبر است. براى پيشگيرى از چنين نبرد نابرابرى به ما گفتند در گوش راست
فرزندانتان براى اولين بار، قبل از اين كه هيچ حرف ديگر را بشنود، اذان و در گوش چپ
او اقامه بگوييد; يعنى قبل از اينكه دشمن بيايد سنگر بگيرد شما او را مسلح كنيد.
حيا، نشانه عقل
نيز گفتهاند: بيازماييد اگر شخصى در برابر كار بد خجالت مىكشد، بدانيد نبوغى
دارد. چون حيا با عقل هماهنگ است. از حياى او مىفهميم كه مىتواند عاقل خوبى باشد.
همان گونه كه از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه جبرئيل بر حضرت آدم
(عليه السلام) نازل شد و او را ميان عقل، حيا و دين مخير كرد، آن حضرت عقل را
برگزيد; دين و حيا گفتند ما ماموريم هر جا كه عقل هست ما هم باشيم (7) .
گاهى انسان احساس تنهايى مىكند چون با كسى نيست در اين حال از ارتكاب گناه
پروايى ندارد; زيرا كسى او را نمىبيند تا خجالتبكشد ولى بررسى مىكند و مىبيند
كه در حقيقت تنها نيست،
«كرام كاتبين»
فرشتگان، انبيا و اوليا و از همه بالاتر، ذات اقدس اله بر همگان آگاه است، آنگاه
خجالت مىكشد; و اگر انسان در مشهد، مرئى و منظر اين همه ذوات نورانى باشد و احساس
شرم نكند، معلوم مىشود يا وجود آنها را باور نكرده و يا باور را جدى نگرفته است;
اما اگر انسان اين راهها را طى كند، بر هواى خود امير است; وقتى بر هواى خود امير
بود، سياستمدار خوبى در حوزه نفس خود است و وقتى در حوزه نفس خود سياستمدار خوبى
بود، مىتواند امير، فرمانروا و سياستمدار ديگران نيز باشد و جامعه اسلامى را جامعه
برين عقلى كند و به دست صاحب اصليش ولى عصر امام زمان (ارواحنا فداه) بسپارد.
صالح ترين كارها
انسانهاى كاملى كه خلق آنها قرآن است، اشتغال به تهذيب نفس را صالحترين كارها
مىدانند.
اميرالمؤمنين (عليه السلام) مىفرمايند:
«الاشتغال بتهذيب النفس اصلح» (8)
صرف عمر در تهذيب روح، صالحترين كارهاست.
البته اين، بدان معنا نيست كه انسان از هر كارى دستبردارد و به تهذيب روح
بپردازد; بلكه به اين معناست كه در هر كارى به فكر نزاهت روح باشد و اصولا بيكارى
مايه «وهن» است. انسان بيكار، ناچار است «كل» بر ديگران باشد و همين، مايه
فرومايگى روح است و روح فرومايه هرگز فرزانه و مهذب نخواهد شد و نمىتواند بر
جامعهاى رياست كند، چون در سياست درون وامانده و در نبرد داخلى درمانده است.