اكنون در اين فصل و فصل پس
از آن به بحث درباره شمار ديگرى از اين عوارض منفى مى پردازيم كه در
برابر ما خصوصيات نفسانى و روانى اينگونه كسان را مجسم مى كند، و ما را
از نزديك با ترازهاى روحى آنان آشنا مى سازد. و بدينگونه حق اين بحث و
آموزش اسلامى و انسانى و تربيتى و اجتماعى و اقتصادى سازنده تا حدى ادا
مى شود. ما اميدوايم كه اجتماعات بيدار اين بحثها را وسيله اى بشمارند
براى انگيختن راستين شعورها، و بر حذر دارايى قاطع از حضور
((تكاثر)) و خاستگاههاى
آن ، و عوامل دوام آن ، تا در نتيجه ، چنان شورش بنيانكنى در برابر اين
پديده مهلك بر پا شود كه آن را از بيخ و بن برافكند. اينك آياتى از
قرآن كريم و تعاليمى از احاديث در اين باره :
اء- سرمستى از مال و نعمت
قرآن :
1 الذين ياءكلون الربا لا يقومون اءلا كما يقوم
الذى يتخبطه الشيطان من المس ...(38)
كسانى كه (در اين جهان ) ربا مى خورند، (در رستاخيز) مانند كسانى (از
گور) برمى خيزند كه از آسيب ديو ديوانه شده باشند... (نامتعادل ، آنسان
كه اهل محشر آنان را بشناسند كه ربا خواران بوده اند)...
حديث :
1 الامام على (ع ): ...ذاك حيث تسكرون من غير
شراب ، بل من النعمة و النعيم ...(39)
امام على (ع ): ...در آن زمان (كه فساد مى گسترد) مست مى شويد، اما نه
از شراب ، بلكه از نعمت و غوطه ورى در آن ...
2 الامام السجاد (ع ): ...و اعلم - ويحك - يا
ابن آدم ! ان قسوة البطنة ، و فترة الميلة ، و سكر الشبع ، و عزة الملك
، مما يثبط و يبطى ء عن العمل ، و ينسى الذكر، و يلهى عن اقتراب الاجل
، حتى كان المبتلى بحب الدنيا به خبل من سكر الشراب ...(40)
امام سجاد (ع ): ...بدان - افسوس بر تو - اى پسر آدم ! كه سنگدلى پديد
آمده از شكم پرستى ، و سستى حاصل از اميال ، و مستى سيرى ، و قدرت
فرمانروايى ، همه از چيزهايى است كه آدمى را در كارها كند مى كند و از
عمل باز مى دارد، و ياد خدا را به فراموشى مى سپارد، و انسان را از
نزديك شدن مرگ غافل مى سازد، و چنان است كه گويى انسان مبتلا به دوستى
دنيا، از ميگسارى گيج و منگ شده است ...
3 الامام الصادق (ع )- فيما رواه عن الامام على
: السكر اربع سكرات ، سكر الشراب ، و سكر المال ، و سكر النوم ، و سكر
الملك .(41)
امام صادق (ع ): به روايت از امام على (ع ): مستى بر چهار گونه است :
مستى شراب ، و مستى مال ، و مستى خواب ، و مستى فرمانروايى .
ب - تباه شدن و از دست
رفتن دين
قرآن :
1 و الذين ينفقون اموالهم رئاء الناس و لا يؤ
منون بالله ...(42)
كسانى كه مالهاى خود را براى ريا و نشان دادن به مردم انفاق مى كنند، و
به خدا ايمان ندارند...
حديث :
1 عيسى المسيح (ع ): فيما رواه الامام على بن
ابى طالب : الدنيار داء الدين ...(43
)
عيسى مسيح (ع ): به روايت امام على بن ابيطالب (ع ): دينار (مال )،
آسيب دين است ...
2 امام على (ع ): و اعلموا ان كثرة المال مفسدة
للدين .(44)
امام على (ع ): بدانيد كه فدونى مال سبب تباهى دين است .
3 الامام الصادق (ع ): ما ذئبان ضاريان فى غنم
قد فارقها رعاؤ ها، احدهما فى اولها و الاخر فى آخرها، بافسد فيها من
حب المال و الشرف ، فى دين المسلم .(45)
امام صادق (ع ): فساد دو گرگ در يك گله بدون چوپان ، يكى در جلو و
ديگرى در عقب آن ، كمتر است از فساد مالدوستى و جاه طلبى در دين شخص
مسلمان .
# شرف در اينجا به معنى جاه طلبى و مقام دوستى است ، يعنى اينكه شخص
خواستار مقام و رياست و برترى بر ديگران باشد.
ج - ستمگرى ، ناسپاسى ،
غفلت
قرآن :
1 يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا، وهم عن الاخرة
هم غافلون
(46)
(بيشتر مردم ) اندكى از ظاهر زندگى دنيا مى دانند، و اينان از آخرت
غافل غافلند.
2 ان قارون كان من قوم موسى فبغى عليهم ...(47)
قارون از قوم موسى بود، و سپس بر ايشان ستم كرد...
حديث :
1 النبى (ص ): انما اءتخوف على اءمتى من بعدى ،
ثلاث خلال : ...اءو يظهر فيهم المال حتى يطغوا و يبطروا...(48)
پيامبر (ص ): بر امتم پس از خود از سه چيز بيمناكم : ...(سوم اينكه )
مال در ميان ايشان چندان فزون شود (و اهميت پيدا كند) كه طغيان ورزند و
ناسپاسى كنند...
2 الامام على (ع ): ان استغنى بطر و فتن .(49)
امام على (ع ): اگر (انسان ) مالدار شود تكبر پيدا كند (و نعمت را سپاس
نگزارد)، و در معرض فتنه و آزمايش قرار گيرد.
3 الامام السجاد (ع ): ...وازرعنى من المال ما
يحدث لى مخيلة ، اءوتاءديا الى بغى ...(50)
امام سجاد (ع ): ...مالى را از من دور كن كه مرا دچار پندار نادرست
سازد، يا به ستمگرى انگيزد...
4 الامام الصادق (ع ): ...و اءعظم الفساد اءن
يرضى العبد بالغفلة عن الله . و هذا الفساد يتولد من طول الامل و الحرص
و الكبر، كما اءخبر الله عزوجل فى قصة قارون ، فى قوله :
((و لا تبغ الفساد فى الارض ، ان الله لا يحب
المفسدين )). و كانت هذه الخصال من صنع قارون و
اعتقاده . و اءصلها من حب الدنيا و جمعها و...(51)
امام صادق (ع ): ...بزرگترين تباهى آن است كه بنده به غفلت ورزيدن از
خدا رضا دهد. و اين تباهى از آرزوى دراز داشتن و آزمندى و تكبر به وجود
مى آيد، چنانكه خداى بزرگ درباره قارون از آن چنين خبر داده است :
و لاتبغ الفساد فى الارض ، ان الله لا يحب
المفسدين در زمين خواستار فساد و تباهى مباش ، كه خدا تبهكاران
را دوست نمى دارد. و اين خصلتها برخاسته از كردار قارون و پندار او
بود. و ريشه آن دوستى دنيا و جمع كردن مال دنياست و...
د - زياد شدن گناهان و
فراموش كردن آنها
قرآن :
1 و من اءظلم ممن ذكر بآيات ربه فاءعرض عنها و
نسى ما قدمت يداه ، انا جعلنا على قلوبهم اءكنة اءن يفقهوه و فى آذانهم
و قرا، و ان تدعهم الى الهدى فلن يهتدوا اذا اءبدا.(52)
كيست ستمكارتر از كسى كه چون آيات پروردگارش را به ياد او آرند، از
آنها رويگردان شود، و آنچه را كه پيشتر كرده است فراموش كند؛ ما (در
نتيجه اين كردارها) بر دلهاى ايشان پوششهايى نهاده ايم كه نمى توانند
فهميد، و در گوشهاشان سنگينيى ؛ و چون ايشان را به راه نجات بخوانى ،
هرگز پوينده آن نخواهد گشت .
حديث :
1 الامام على (ع ): المال مادة الشهوات .(53)
امام على (ع ): مال ماده (سرچشمه ) شهوتهاست .
2 الامام على (ع ): كثرة المال يفسد القلوب و
ينسى الذنوب .
امام على (ع ): مال زياد دلها را تباه مى كند و گناهان را از ياد مى
برد.
3 الامام الصادق (ع ): فيما قال الله عزوجل
لموسى : يا موسى ! لاتركن الى الدنيا ركون الظالمين ... و اعلم اءن كل
فتنه بدؤ ها حب الدنيا؛ و لا تغبط اءحدا بكثرة المال ، فان مع كثرة
المال تكثر الذنوب لواجب الحقوق .(54)
امام صادق (ع ): از جمله سخنان خداوند به موسى اين بود:
((اى موسى ! دل در دنيا مبند چنانكه ستمگران بندند))...
و بدان كه هر فتنه (و گرفتارى ) از دوستى دنيا آغاز مى شود. و بر كسى
به فزونى مال غبطه مخور، كه زيادى مال سبب افزايش گناهان است ، به دليل
حقوق (بسيار) كه (اداى آنها بر توانگر) واجب مى شود (و كمتر توانگرى آن
حقوق را ادا مى كند).
مراد از ((دنيا)) در
احاديث ، اغلب همان ((مال ))
است ، زيرا كه مال مهمترين چيزى است كه مردمان در دنيا مى خواهند، و
بوسيله آن به چيزهاى ديگر دنيا دسترس پيدا مى كنند.
4 الامام الصادق (ع ): - فيما رواه عن الامام
الباقر (ع ): اءوحى الله - تبارك و تعالى - االى موسى (ع ):
((لاتفرح بكثرة المال ... فان كثرة المال تنسى
الذنوب ...))(55)
امام صادق (ع ) - به روايت از امام باقر (ع ): خداى متعال به موسى (ع )
چنين وحى كرد: ((از فزونى مال شادمان مباش ...
چه زيادى مال سبب فراموش كردن گناهان است ...))
ه طمع و آزمندى
قرآن :
1 و جعلت له مالا ممدودا... ثم يطمع اءن اءريد.(56)
به او مالى فزاينده دادم .... باز طمع آن دارد كه آن را افزونتر كنم .
حديث :
1 الامام على (ع ): اءما بعد، فان الدنيا مشغلة
عن غيرها، ولم يصب صاحبها منها شيئا الا فتحت له حرصا عليها، و لهجا
بها...(57)
امام على (ع ): ...دنيا آدمى را از جز خود باز مى دارد، و چيزى از آن
نصيب كسى نمى شود مگر اينكه حرص او را بر آن افزايش دهد و بر آزمندى او
بيفزايد...
2 الامام على (ع ): لا يجمع المال الا الحريص .
و الحريص شقى مذموم .(58)
امام على (ع ): مال را كسى جز حريص جمع نمى كند، و حريص بدبخت و
نكوهيده است .
3 الامام الصادق (ع ): ما فتح الله على عبد بابا
من اءمر الدنيا، الا فتح الله عليه من الحرص مثله .(59)
امام صادق (ع ): خدا بر بنده اى درى از امر دنيا نمى گشايد، مگر اينكه
درى از حرص و آز - همانند آن - بر او بگشايد.
4 الامام الصادق (ع ): كلما نقص من القناعة زاد
فى الرغبة . و الطمع و الرغبة فى الدنيا اءصلان لكل شر، و صاحبهما لا
ينجو من النار الا اءن يتوب .(60)
امام صادق (ع ): هر چه از مقدار قناعت كاسته شود، بر مقدار ميل و هوس
افزوده خواهد شد. آزمندى و تمايل به دنيا ريشه هر شر است ، و دارنده
اين صفات جز به توبه از آنها (و ترك آنها)، نمى تواند از آتش رهايى
پيدا كند.
5 الامام الرضا (ع ): لايجتمع المال الا بخمس
خصال : ببخل شديد، و اءمل طويل ، و حرص غالب ، و قطيعة الرحم ، و ايثار
الدنيا على الاخرة .(61)
امام رضا (ع ): مال جز با چند خصلت گرد نمى آيد: با بخل شديد، و آرزوى
دراز، و حرص چيره ، و قطع رحم ، و برگزيدن دنيا بر آخرت .
و. بخل ، خست ، شكم پرستى
قرآن :
1 و اءما من بخل و استغنى و كذب بالحسنى فسنيسره
للعسرى .(62)
آن كس كه بخل ورزد و به توانگرى نازد و پاداش بهتر را (در جهان ديگر)
دروغ شمارد او را تسليم سختى (عذاب دوزخ ) خواهيم كرد (و راه افتادن در
عذاب را به روى او خواهيم گشود).
2 و لا يحسبن الذين يبخلون بما آتاهم الله من
فضله هو خيرا لهم ، بل هو شر لهم ، سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامة
...(63)
كسانى كه از بخشيدن نعمتهاى خداداد به ديگران بخل مى ورزند، گمان نكنند
كه بخل ورزيدن براى آنان بهتر است ، بلكه براى ايشان بدتر است (زيرا)
آنچه را از بخيلى نبخشيده اند، در روز قيامت ، همچون طوقى به گرد گردن
ايشان خواهند آويخت ...
3 و تاءكلون التراث اءكلا لما، و تحبون المال
حبا جما.(64)
ميراث (سهم خود و ديگران و يتيمان ) را دربست مى خوريد و مال را بسيار
دوست مى داريد.
حديث :
1 النبى (ص ) ان صلاح اءول هذه الامة بالزهد
واليقين ، و هلاك آخرها بالشح و الامل .(65)
پيامبر (ص ): سامانيابى كار اين امت - در آغاز - به زهد و يقين است ، و
بيسامانى آن - در پايان - به آزمندى (خست ) و آرزو دارى .
2 النبى (ص ) - فيما رواه الامام الصادق (ع ):
منهومان لايشبعان ، منهوم دنيا و منهوم علم .(66)
پيامبر (ص ) - به روايت امام صادق (ع ): دو گرسنه اند كه هرگز سير نمى
شوند: گرسنه دنيا و گرسنه دانش .
3 الامام على (ع ): لا يبقى المال الا البخيل .(67)
امام على (ع ): جز بخيل كسى مال را نگاه نمى دارد.
4 الامام الصادق (ع ): مثل الدنيا كمثل ماء
البحر، كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتى يقتله .(68)
امام صادق (ع ): مثل دنيا (و مال و خواسته دنيا) همچون مثل آب درياست ،
كه هر چه تشنه از آن بخورد بر تشنگى او افزوده مى شود تا عاقبت او را
بكشد.
5 الامام الرضا (ع ): لايجتمع المال الا بخمس
خصال : ببخل شديد...(69)
امام رضا (ع ): مال جز با پنج خصلت فراهم نمى آيد: بخل شديد...
ز. چسبيدن به زندگى زمينى
(برگزيدن زندگى نابود شدنى بر زندگى جاودانى )
قرآن :
1 يحسب اءن ماله اءخلده
(70)
چنان مى پنداريد كه مال او، او را جاودانى خواهد كرد.
2 و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون
(71)
كوشكها(ى بلند) مى سازيد تا شايد هميشه بمانيد.
3 الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخرة و
يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا اءولئك فى ضلال بعيد(72)
كسانى كه زندگى دنيا را - به جاى آخرت - دوست مى دارند، و جلو راه خدا
(و معرفت خدا و عمل به دين خدا) را مى گيرند، و به كجروى مى گرايند،
اينگونه كسان گرفتار گمراهيى بس گرانند.
حديث :
1 النبى صلى الله عليه و آله : يبنون الدور، و
يشيدون القصور، و يزخرفون المساجد، ليست همتهم الا الدنيا، عاكفون
عليها، معتمدون فيها، آلهتهم بطونهم ؛ قال الله تعالى :
((و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون )).(73)
پيامبر صلى الله عليه و آله : خانه ها مى سازند و كاخها مى افرازند، و
به نقش و نگار مساجد مى پردازند، جز به دنيا توجه ندارند، و دلداده
آنند و بر آن تكيه دارند؛ معبودهاى ايشان شكمهاى آنان است ؛ خداى متعال
فرموده است : و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون
كوشكها(ى بلند) مى سازيد، تا شايد جاودانه بمانيد.
2 النبى صلى الله عليه و آله : فيما رواه الامام
الصادق (ع ): اءتى النبى رجل فقال : مالى لا اءحب الموت ؟ فقال له :
اءلك مال ؟ قال : نعم . قال : فقدمته ؟ قال : لا. قال : فمن ثم لا تحب
الموت !(74)
پيامبر (ص ) به روايت امام صادق (ع ): مردى نزد پيامبر آمد و گفت : چرا
من مرگ را دوست نمى دارم ؟ پيامبر فرمود: مالى دارى ؟ گفت : آرى .
فرمود (چيزى از) آن را از پيش فرستاده اى (انفاق كرده اى و براى آن
جهان ذخيره ساخته اى )؟ گفت : نه . فرمود: به همين سبب است كه مرگ را
دوست نمى دارى .
3 الامام على (ع ): فاياك اءن تغتر بما ترى ، من
اخلاد اءهلها اليها، و تكالبهم عليها...(75)
امام على (ع ): مبادا به دليل آنچه مى بينى كه مردمان سخت به دنيا
چسبيده اند، بر سر آن (مانند سگان ) به ستيزه گرى با يكديگر پرداخته
اند، فريب خورى ...
4 الامام الرضا (ع ): لا يجتمع المال الا بخمس
خصال : ...و ايثار الدنيا على الآخرة .(76)
امام رضا (ع ): مال جز به پنج خصلت گرد نمى شود: ...برگزيدن دنيا بر
آخرت .
از اين بيان رضوى چنان مفهوم مى شود كه مال اندوزى از مهمترين انگيزه
هاى انتخاب دنياى گذران به جاى آخرت جاودان و دل دادن به ماديات پست و
نابود شونده است ؛ زيرا كه مال چون از اندازه كفاف درگذرد، عنوان غايب
و هدف پيدا مى كند، و خواهنده آن از ديگر هدفهاى متعالى زندگى انسانى
غافل مى ماند، و خود را در راه به دست آوردن چيزى كه آن را هدف مى
شمارد به هلاكت مى اندازد؛ با اينكه مال و مال اندوزى هدف زندگى انسان
نيست . پس مال و ثروت را اصل شمردن چيزى است كه معنويت و فضيلت را فرع
قرار مى دهد و به دست فراموشى مى سپارد، و آدمى را به چسبيدن به چيزهاى
نابود شونده و دورى گزيدن از آنچه ماندگار است مى كشاند.
ح - پرستش درهم و دينار
(پول پرستى )
قرآن :
1 اءف لكم و لما تعبدون من دون الله ، اءفلا
تعقلون ؟(77)
(ابراهيم (ع ) به نمروديان گفت :) بيزارى باد بر شما و بر آنچه - جز
خداى - مى پرستيد، مگر عقل نداريد؟
2 و يعبدون من دون الله مالم ينزل به سلطانا...(78)
جز خداى چيزى را مى پرستند كه هيچ برهانى براى آن به ((وحى
)) نيامده است ...
حديث :
1 النبى (ص ): ملعون ملعون ، من عبد الدينار و
الدرهم .(79)
پيامبر (ص ): هر كس دينار و درهم (پول ) را بپرستد، ملعون است ، ملعون
.
شيخ صدوق گفته است : ((اين سخن پيامبر (ص ): هر
كس دينار و درهم را بپرستد به معنى كسى است كه زكات مال ندهد، و از
مواسات با برادران (و دادن مقدارى از ثروت و امكانات خود به آنان )
خوددارى كند، كه در اين صورت پرستش دينار و درهم (مال و ثروت ) را به
جاى پرستش آفريدگار خويش برگزيده است )).(80)
2 الامام على (ع ): من اءحب الدينار و الدرهم
فهو عبدالدنيا.(81)
امام على (ع ): هر كس دينار و درهم را دوست بدارد، بنده دنياست .
3 الامام على (ع ): ...اءماتت الدنيا قلبه ، و
ولهت عليها نفسه ، فهو عبد لها و لمن فى يده شى ء منها، حيثمازالت زال
اليها، و حيثما اءقبلت اءقبل عليها.(82)
امام على (ع ): ...(درباره انسان دنيا دوست ): ...دنيا قلب او را
ميرانده ، و جان وى شيفته دنيا گشته است ، او بنده دنياست و بنده هر كس
كه چيزى از دنيا در دست دارد؛ دنيا به هر سوى بگردد او نيز بگردد، و هر
جا روى آورد او نيز روى آورد.
4 الامام على (ع ): تعبدوا للدنيا اءى تعبد، و
آثروها آى ايثار.(83)
امام على (ع ): دنيا را پرستيدند، چه پرستيدنى ؟! و آن را برگزيدند، چه
برگزيدنى ؟!
5 الامام على (ع ): فتاهوا فى حيرتها، و غرقوا
فى نعمتها، و اءتخذوها ربا، فلعبت بهم و لعبوابها، و نسوا ماوراءها.(84)
امام على (ع ): ...در دنيا دچار حيرت شدند، و در نعمت آن غرق گشتند، و
آن را پروردگار خويش گرفتند، پس دنيا به بازى كردن با ايشان پرداخت و
ايشان به بازى كردن با دنيا پرداختند، و آنچه را پس از زندگى دنيا
خواهد آمد فراموش كردند.
ط - به خود نازيدن و فريب
خوردن
قرآن :
1 و الله لا يحب كل مختال فخور # الذين يبخلون و
ياءمرون الناس بالبخل ...(85)
خداوند به خودنازندگان و خويشتن ستايان را دوست نمى دارد # كسانى كه
بخل مى روزند و مردمان را به بخل ورزيدن فرمان مى دهند...
2 يحسب اءن ماله اءخلده .(86)
گمان مى كند كه مال او، او را هميشه ماندگار خواهد ساخت .
3 اءيحسب اءن لن يقدر عليه اءحد # يقول اءهلكت
مالا لبدا(87)
آيا چنين مى پندارد كه هرگز كسى بر او توان نخواهد يافت # (با افتخار)
مى گويد، من مال فراوانى از دست دادم (و در راه مبارزه با ارزشها و
دعوتگران راستين هزينه كردم )#
4 اءيحسب اءن لم يره اءحد؟(88)
آيا چنين مى پندارند كه كسى او را نديده است ؟
# شيخ ابو جعفر طوسى مى گويد: ((معنى
اءيحسب اءن لن يقدر عليه اءحد؟ آن است كه
: آيا اين انسان چنين مى پندارد كه هيچ كس بر كيفر دادن او - در صورت
نافرمانى كردن خداى متعالى و ارتكاب گناهان - قادر نيست ؟ و اين بد
پندارى است ))(89)
شيخ ابوعلى طبرسى مى گويد: ((اين استفهامى
انكارى است ، يعنى هرگز نبايد كسى چنين گمان كند. نيز گفته اند كه معنى
آيه اين است . ((آيا اين فريب خورده مال چنان مى
پندارد كه كسى نمى تواند مال او را بگيرد؟)) و
به قولى : ((آيا گمان مى كند كه هيچ كسى از او
نخواهد پرسيد كه اين مال را از كجا به دست آورده و آن را چگونه مصرف
كرده است ؟...))(90).
بنابر اين ، مسلمان بايد خود را براى پاسخ گفتن به پرسش
((از كجا آورده اى )) آماده كرده باشد.
حديث :
1 النبى (ص ): طوبى لمن اكتسب من المؤ منين مالا
من غير معصية ... و عادبه على اءهل المسكنة ، و جانب اءهل الخيلاء و
التفاخر و الرغبة فى الدنيا.(91)
پيامبر (ص ): خوشا به حال مؤ منى كه مال را از راهى بدون معصيت به دست
آورد... و آن را به مسكينان بازگرداند، و از افاده داران و فخرفروشان و
دنيا طلبان دورى جويد.
2 الامام على (ع ) - فيما رواه عن النبى (ص )،
عن الله تعالى ، فى ليلة المعراج : ...يا اءحمد!... ان النفس ماءوى كل
شر... تتكبر اذا استغنت ...(92)
امام على (ع ) - به روايت از پيامبر اكرم (ص )، از سخنان خداى متعال در
شب معراج : ... اى احمد!... نفس انسان جايگاه بديهاست ... و چون بى
نياز گردد تكبر ورزد...
3 الامام الصادق (ع ): جاء موسر الى رسول الله
(ص ) نقى الثوب ، فجلس الى رسول الله ، فجاء رجل معسر درن الثوب ، فجلس
الى جنب الموسر، فقبض الموسر ثيابه من تحت فخذيه ؛ فقال له رسول الله
(ص ) اءخفت اءن يمسك من فقره شى ؟)) قال : لا،
قال : ((فخفت اءن يصيبه من غناك شى ء؟))
قال : لا، قال : ((فخفت اءن يوسخ ثيابك ؟))
قال : لا. قال : ((فما حملك على ما صنعت ؟))
فقال : يا رسول الله ! ان لى قرينا يزين لى كل قبيح و يقبح لى كل حسن ،
و قد جعلت له نصف مالى . فقال رسول الله (ص ) للمعسر:
((اءتقبل ؟)) قال : لا. فقال له الرجل :
و لم ؟ قال : اءخاف اءن يدخلنى ما دخلك .(93)
امام صادق (ع ): ثروتمندى با جامه اى پاكيزه نزد رسول خدا (ص ) آمد و
در نزديك او نشست ؛ پس از او مرد تهيدستى با جامه اى چركين درآمد و در
كنار آن مرد ثروتمند نشست ، توانگر دامن لباس خود را از زير ران او
بيرون كشيد؛ رسول خدا (ص ) به او فرمود: ((آيا
ترسيدى كه از فقر او چيزى به تو سرايت كند؟))
گفت : نه . فرمود: ((پس بيم آن داشتى كه چيزى از
ثروت تو به او برسد؟)) گفت : نه . فرمود:
((پس چه چيز تو را به كارى كه كردى برانگيخت ؟))
توانگر گفت : يا رسول الله ! مرا همدمى است كه هر زشت را بر من زيبا و
هر زيبا را زشت جلوه گر مى سازد. من نيمى از مالم را به اين مرد دادم .
رسول خدا (ص ) به آن مرد تهيدست رو كرد و فرمود: ((آيا
مى پذيرى ؟)) گفت : نه . مرد توانگر پرسيد: چرا؟
گفت : مى ترسم كه آنچه در تو هست در من نيز پيدا شود.
علامه مجلسى مى گويد: ((مقصود آن مرد ترس از آن
بوده است كه كبر و غرور، و خود را برتر از مردمان ديگر شمردن ، و
ديگران را كوچك تصور كردن ، و ديگر خلقهاى نكوهيده اى كه از ملازمات
توانگرى و ثروتمندى است ، در جان وى نيز پديد آيد.(94
)))
ى - جاه و مقام خيالى
(كاذب )
قرآن :
1 و قال لهم نبيهم : ان الله قد بعث لكم طالوت
ملكا، قالوا: اءنى يكون له الملك علينا؟ و نحن اءحق بالملك منه و لم يؤ
ت سعة من المال ...(95)
پيامبر ايشان (بنى اسرائيل ) به آنان گفت : خدا طالوت را پادشاه شما
قرار داد؛ گفتند: چگونه وى مى تواند به پادشاهى برسد، در صورتى كه ما
براى پادشاهى از او شايسته تريم ، او كه مال فراوانى ندارد؟...
2 فلو لا اءلقى عليه اءسورة من ذهب ؟...(96)
چرا او دستبرنجهاى زرين ندارد؟...
3 و قالوا: لو لا نزل هذا القرآن على رجل من
القريتين عظيم ؟(97)
گفتند: چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (ثروتمندى ) از اين دو شهر (مكه و
طائف ) نازل نگشت ؟
توانگران متكاثر براى خود جاه و مقامى بزرگ و شخصيتى ممتاز تصور مى
كنند، چه مى نگرند كه مالك مالهاى فراوانى شده اند، كه توده مردم چيزى
از آنها ندارند (در صورتى كه - به تصريح قرآن كريم - اينگونه اموال
بسيار متعلق به توده هاى مردم و براى اداره شدن زندگى آنان است ؛ و به
گفته ((حديث ))، مايه
سامانيابى معيشت توده هاست ). بنابراين ، آنچه توانگران امتهاى گذشته
به پيامبر و مصلحان و انقلابيون مى گفتند، سخن توانگران اين روزگار نيز
هست ، پس متكاثران در حقيقت تمايلات جالوتى دارند، اگر چه روزگار، در
محيطى ، يا افروخته شدن آتش انقلاب در جايى ، آنان را وادارد تا در صف
طالوتيان (مجاهدان عدالتخواه ) قرار گيرند؛ پس ، از اين نكته غافل
مباشيد!
حديث :
1 النبى (ص ): يا ابن مسعود! يتفاضلون باءحسابهم
و اءموالهم ...(98)
پيامبر (ص ): اى ابن مسعود: آنان به تبار و دارايى خويش به يكديگر
برترى نشان مى دهند...
2 النبى (ص ): و طلبوا المدح بالمال ...(99)
پيامبر (ص ): ...با بخشش مال خواستار ستايش (و تملق گويى در برابر خود)
باشند....
3 الامام على (ع ): الغنى يسود غير السيد. المال
يقوى غير الاءيد.(100)
امام على (ع ): ثروت ، انسان حقير را بزرگ مى كند. مال به آدم بى قدرت
(و ناتوان ) قدرت مى بخشد (و به هر كس كه بدان دست يافت شخصيت كاذب مى
دهد).
4 الامام على (ع ): اءيها الناس !... من كثر
ماله راءس .(101)
امام على (ع ): اى مردم !... هر كس مالش زياد شود، (شايسته يا ناشايسته
) به سرورى رسد.
5 الامام على (ع ): الدولة ترد خطاء صاحبها
صوابا و صواب ضده خطاء.(102)
امام على (ع ): دولتمندى ، خطاى صاحبدولت را به صواب ، و صواب مخالف او
را به خطا مبدل مى كند.
يعنى دارايى و ثروت ، سبب مى گردد تا نظر نادرست و كار اشتباه شخص دارا
و ثروتمند، درست و بدون اشتباه به شمار آيد، و نظر درست و كار صحيح
كسانى كه مخالف اويند و در برابر او قرار دارند، نادرست و اشتباه محسوب
شود. و اينهمه از همان شخصيت كاذب و موقعيت دروغين و ناروايى است كه
ثروت براى كسانى پديد مى آورد، و آن كسانى نيز - بيشتر- در دام اين
پندار مى افتند. در احاديث اين هشدار بسيار آمده است . حديث بعد نيز به
همين موضوع نظر دارد.
6 الامام الرضا(ع ): عن اءبيه ، عن جده جعفر
الصادق (ع ): اذا اءقبلت الدنيا على انسان اءعطته محاسن غيره ...(103)
امام رضا(ع ): از پدر خويش ، از جد خويش ، امام جعفر صادق (ع ): چون
دنيا به انسانى رو كند، نيكوييهاى ديگران را به او مى بخشد (و كسى را
كه داراى نيكويى و مزيتى نيست ، نيكو و با مزيت جلوه مى دهد)...
نگاهى به سراسر فصل
ماهيت اقتصادى تكاثرى و مصرفى ، در احوال و صفات متكاثران و
سرمايه داران و توانگران تجسم پيدا مى كند. شايد نظرى گذرا كه شخص بر
احوال و صفات يادشدگان بيندازد، بتواند اختلاف جوهرى و بنيادينى را كه
ميان دو اقتصاد تكاثرى و اسلامى وجود دارد به او نشان دهد. به همين جهت
تعاليم اسلامى به آشكار ساختن اين صفات و نشان دادن آنها - تعبيرهاى
نكوهنده - بفراوانى پرداخته است ، تا انسان جامعه اسلامى را بر حقيقت
امر واقف سازد، و او را براى مقابله با سيل بنيان كن اقتصاد تكاثرى (از
راه آگاه ساختن از اين تضاد ريشه دار و ژرفسارى اين آگاهى و گسترش
دامنه آن ) مجهز گرداند.
هر چه باشد، اقتصاد اسلامى ، هيچ رنگى جز رنگ انسانى و مردمى همگانى
نخواهد داشت . اقتصاد اسلامى اقتصادى انسانى است ، زيرا كه انسان را
هدف قرار مى دهد و مال و ثروت را وسيله ؛ و مال را فداى انسان مى كند
نه انسان را فداى مال ؛ و مردمى همگانى است زيرا كه مى گويد:
يا اءيها الناس ! كلوا مما فى الارض حلالا طيبا(104)
اى همه مردم ! از هر حلال و پاكيزه اى كه در زمين است بخوريد. و
بدينگونه همه مردم را طرف خطاب قرار مى دهد... و امام على بن ابيطالب
(ع ) مى گويد:عياله الخلائق ،(105)
ضمن اءرزاقهم و قدر اءقواتهم
(106) آفريدگان خانواده و روزى خواران خدايند، و
او ضامن روزى ايشان است و قوتشان را معين كرده است . و چون خلايق
خانواده خدايند، او كه روزى دهنده اى نيرومند و استوار است ، آنان را
فراموش نخواهد كرد.
و چون روزى آنان را تضمين كرده است ، پس بينوايى و گرسنگى را براى آنان
نمى پسندد. و چون قوت آنان را مقدر كرده است ، نرسيدن آن به دست مردمان
از سوى خداوند سبحان نيست ، بلكه از ستمگرى ستمگران است . اسلام از اين
حد نيز تجاوز مى كند و درباره تاءمين ارزاق جانوران به تاءكيد سخن مى
گويد؛ امام على بن ابيطالب (ع ) مى فرمايد: لكل
ذى رمق قوت
(107) هر صاحب رمقى (جاندارى ) را قوت و روزيى
است )) (كه بايد به او برسد). پس همه چيز براى
همگان است
(108)؛ و بنابراين بايد در دسترس همگان قرار گيرد، و هر
كس - بدون تفاوتهاى فراوان - از آن بهره مند شود. و بدينگونه روشن مى
گردد كه اقتصاد تكاثرى اقتصادى غير انسانى و غير همگانى است . و اين
انحصار گرايى در طبيعت متكاثران نهفته است و از اخلاق آنان سرچشمه مى
گيرد.
و ما مطمئنيم كه خوانندگان - پس از ملاحظه آيات و احاديث و بحث ها و
نظرهايى كه گذشت - بر بسيارى از نشانه ها و آثار جدا كننده اين دو مكتب
اقتصادى وقوف يافته اند، و از آنچه دورى تعاليم اسلامى را از پذيرش
تكاثر و اتراف - در هر تراز - روشن مى سازد، آگاه گشته اند. از اينرو
در اينجا سخن را نمى گستريم ، بلكه تنها به سه نمونه از احوال و صفات
مورد بحث در اين فصل نظر مى كنيم :
1- تباه شدن دين و از دست
رفتن آن :
پيوند ميان دين و دنيا چگونه بايد باشد؟ اين موضوعى است كه هر
كس خواستار عملى شدن مكتب اقتصادى اسلامى است ، بايد آن را بخوبى كشف
كند و در روشنى كامل قرار دهد. و از همين راه است كه مى توانيم حدود
اصلى مسائل اقتصادى در اسلام ، و آيات و احاديثى را كه - با تعبيرهاى
گوناگون - بر ما معلوم مى دارند كه مال فراوان و طلب آن و توجه به آن ،
مايه تباهى دين و پايمال شدن حق و عدالت است ، درست بفهميم .
ده مسئله روشنگر
چون در نظر گرفتن برخى از مباحث گذشته - نيز آنچه پس از اين خواهد آمد
- براى دريافت و اكتشاف اين موضوع به ما كمك مى كند، ده مسئله را در
اينجا به صورت فشرده يادآورى مى كنيم :
(1)- داشتن مال فراوان ملازم با بهره كشى از ديگران است .
(2)- مال فراوان آدمى را به ولخرجى و اسراف و بلند پروازى مى كشاند.
(3)- مايه كار نكردن شخص و بى اعتنايى به امور مى شود.
(4)- محروميت و فقر را براى توده ها در پى مى آورد.
(5)- با نظر اسلامى كه خواستار انفاق مال و پراكندن آن است مخالف است .
(6)- ضد قوام بودن مال و گردش آن در ميان توده هاست .
(7)- باعث اندوختن و احتكار و انحصارى بودن بازرگانى و بالا رفتن نرخها
خواهد شد.
(8)- محيط مساعد، براى آنكه اموال و امكانات در انحصار ثروتمندان باشد،
فراهم مى آورد.
(9)- پايه هاى موازنه و عدالت اجتماعى را متزلزل مى كند.
(10)- متكاثران را از خدا و گردن نهادن به شرايع و قوانين الاهى -
چنانكه بايد - باز مى دارد.
و همه آنچه ذكر شد، پديده هايى است متضاد با اسلام ، كه به سست كردن
اعتقاد دينى در جامعه اسلامى مى انجامد، و اسلام را به ناتوانى در
اصلاح مردم و خوشبخت كردن ايشان متهم مى سازد.(109)
2- پرستش درهم و دينار
(پول پرستى ):
هدف گشتن مال براى فعاليت آدمى در زندگى ، شالوده مفاسد اصلى و
فرعى برخاسته از نظام تكاثرى است . ارتباط انسان با مال در اين نظام
ارتباطى سالم نيست تا در آن ، مال بتواند وسيله اى براى خدمت كردن به
انسان باشد. هر تلاشى كه به دست متكاثر صورت مى گيرد، براى رشد دادن
توليد يا افزايش سود و بهره بردارى هر چه بيشتر است ، در صورتى كه هدف
تلاش اسلامى ، پيشبرد زندگى آدمى و اصلاح شئون وى و بالا بردن آن شئون
است . يك تلاش ، در دو مكتب اقتصادى اسلامى و تكاثرى ، چنان است كه در
يكى به اداى تكليف و عبادت خداى متعال مى انجامد، و در ديگرى به پرستش
شيطان و نفس و درهم و دينار.
و اين دو جهتدارى ، دو امر ذهنى نيست ، بلكه واقعيتى وجود دارد كه آنها
را تاءييد مى كند؛ چه بسيار اتفاق مى افتد كه آدمى چنان گمان مى كند كه
همه براى هدفهاى درست اسلامى مى كوشد و به ارزشها و معيارهاى الاهى
ايمان دارد، ليكن در واقع خارجى ، نتيجه اى جز اين به دست مى آيد، زيرا
از تجاوز و ستمگرى و فريبكارى براى كسب مال بيشتر و سود بيشتر دست
برنمى دارد، و همه روزگار خود را در طلب مال سپرى مى كند، بى آنكه همه
حقوقى را كه بر عهده دارد بپردازد، يا براى رفع نياز بيچارگان بصورتى
گسترده و راستين و شايسته به چاره گرى برخيزد.
3- جاه و مقام خيالى
(كاذب ):
شخصيت اصلى و واقعى انسان ، در تصور اسلامى ، برخاسته از پيروى
اصول انسانيت ، همچون عقل و معرفت و علم و پرهيزگارى و عاطفه و مردم
دوستى و نيكى كردن به مردمان و صفات و خصلتهاى نيك ملكوتى ديگر است .
در اين طرز تصور، مال و ثروت به هيچ كس ارزش يا شخصيتى نمى بخشد، بلكه
وسيله اى است براى رشد دادن شخصيت ، از راه مصرف كردن آن بر وفق
مقياسهاى درست . و در مقياس تكاثرى و فزونخواهانه قضيه بر عكس اين
است ، زيرا كه مال در آنجا بخشنده شخصيت و تثبيت كننده آن است ، كه -
بنابر احاديث - يسود غير السيد، و يؤ يد غير
الاءيد آن كسى را كه بزرگ نيست بزرگ مى كند، و آن را كه ناتوان
است نيرومند مى سازد)). و در اين ديدگاه ، هر چه
مال بيشتر باشد شخصيت بزرگوارتر، و هر چه سود فراوانتر شود شخصيت
بزرگتر خواهد شد. و از اينجاست كه شخصيت واقعى انسان به شخصيتى دروغين
و موهوم و ساختگى مبدل مى شود. و فقر (كه نتيجه اى از تكاثر است )، در
اين مقياس ، شخصيت انسان را مى زدايد و آن را محو مى كند. بنابراين ،
تكاثر و نظام تكاثرى و سرمايه دارى ، از دو سو به انسان و انسانيت و
اجتماع بشرى و ارزشها آسيب مى رساند: از سوى متكاثر، با بخشيدن شخصيت
خيالى و فاقد ارزش به او؛ و از سوى نادار، با زدودن شخصيت اصلى او، كه
هيچ غبارى بر آن ننشسته است .
و ثروتمندان ، با تكيه بر اين شخصيت خيالى ، خود را سرپرستان و وكيلان
و مدافعان و حقوق محرومان مى پندارند، و از اين راه سلطه هاى تجاوز
كارانه خود را بر اجتماع تحميل مى كنند، و بواقع فرمانروايان بر مردم
مى شوند، هر چند بظاهر چنين سمتى نداشته باشند. آرى ، آنجا كه حديث از
واقعيتى سخت اسف انگيز سخن گفته است : من كثر
ماله راءس
(110) هر كس مالش فراوان شود به سرورى مى رسد))،
راست گفته است . و هيچ زيان و خسارتى - براى جامعه - بزرگتر از اين
نيست ، زيرا كه آنان - به نص حديث نبوى - بدترين بدان امتند،(111)
و آيا زيانى از اين بالاتر مى شود، اگر آنان - چه بظاهر و چه در واقع -
رياست يابند، و در آن نفوذ داشته باشند، و در احزاب سياسى و اجتماعى و
مجالس قانونگذارى و دستگاههاى حكومت دخالت كنند؟(112)
آيا ممكن است كه اينگونه كسان - بگونه اى راستين و شايسته - براى خير
توده ها و فراهم آوردن وسايل آسايش مردم و پايين آوردن نرخها و امورى
مهم مانند اينها اقدامى به عمل آورند؟
و قرآن آسمانى ، اين باليدن به شخصيت خيالى دروغين و مركزيت بخشيدن به
آن را از سوى متكاثران و اطرافيان شادخوار ايشان ، از آشكارترين نشانه
هاى اجتماعات جاهلى ، و از نيرومندترين وسايلى مى شمارد كه مستكبران و
سرمايه داران ، بوسيله آن جنگ با پيامبران و انذارگران مى پرداختند و
مى گفتند: و نحن اءحق بالملك منه و لم يؤ ت سعة
من المال
(113) - ما براى پادشاهى شايسته تر از اوييم ،
كه مال فراوانى ندارد، يا فلولا اءلقى عليه
اءسورة من ذهب
(114) پس چرا دستبرنجنهاى زرين ندارد (و با طلا
او را نياراسته اند؟). و اينهمه را از آنروى مى گفتند كه در نظر آنان
برترين ارزش از آن مال و طلا بود.
جامعه اى كه برترى در آن به مال باشد، و شخصيت انسانى با داشتن مال
ارزيابى شود، و شرف و بزرگوارى با درهم و دينار به دست آيد، اجتماعى
منحط و جاهلى است ، كه به معيارهاى جاهليت نخستين پايبند است ، چنانكه
پيامبر اكرم (ص ): به آن اشاره كرده است :
يتفاضلون باءحسابهم و اءموالهم
(115) به حسبها و مالهاى خود (مانند دوران
جاهليت ) براى خويش فضيلت قائل مى شوند))، و در
بخش ديگرى از حديث شريف چنين فرموده است : ... و
شرفهم الدراهم و الدنانير...(116)
اينان شرف خويش را در درهم و دينار (پول و پولدارى ) مى دانند... .
و اينهمه تعاليم گوناگون كه در اسلام بر ضد تكاثر و اتراف آمده است ،
همه تلاشى است دايمى و مستمر و قاطع براى ويران كردن معيارهاى دروغين ،
و متزلزل ساختن پايگاههاى اشرافيت ، و دگرگونسازى وسيع نظام ارزشى ، با
محكم كردن ارزشهاى الاهى و انسانى و فرو ريختن هر چه بر ضد آن است ، تا
ريشه فرمانروايى ((باند))هاى
متكاثر و متكبر كنده شود، و تمايلات تكاثرى و استكبارى و آثار آنها در
زندگى آدمى و اجتماعات انسانى برافتد.
فصل هيجدهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ،
مبارزه اى فراگستر(11)
- پاره اى از احوال متكاثران و توانگران و صفات
ايشان (2)
اء- پايمال كردن ارزشهاى والا براى تثبيت
ارزشهاى ناچيز
قرآن :
1 و قال الملاء الذين كفروا من قومه : لئن
اتبعتم شعيبا انكم اذا لخاسرون
(117)
سران كافر قوم او (شعيب ) گفتند: اگر از شعيب پيروى كنيد، در آن صورت
از زيانكاران خواهيد بود.
2 بل قالوا: انا وجدنا آباءنا على اءمة و انا
على آثارهم مهتدون # و كذلك ما اءرسلنا من قبلك فى قرية من نذير، الا
قال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على اءمة و انا على آثارهم مقتدون # قال
: اءولو جئتكم باءهدى مما وجدتم عليه آباءكم ؟ قالوا: انا بما اءرسلتم
به كافرون#
(118)