الحياة ، جلد ۴

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۳ -


... گفتند: پدران ما داراى آيينى (راه و روشى ) بودند، و ما راه آنان را ادامه مى دهيم# همچنين پيش از تو در هيچ شهرى بيم دهنده اى (بيدارگرى ) نفرستاديم مگر اينكه شادخواران آنجا گفتند: پدران ما داراى آيينى بودند، و ما نيز به راه آنان مى رويم # (آن بيم دهنده ، پيامبر) گفت : اگر من آيينى بهتر (و هدايتى متعالى تر) از آيين پدريتان براى شما آورده باشم (باز هم به راه پدرانتان خواهيد رفت )؟، گفتند: ما به آيين شما پيامبران نخواهيم گرويد#
حديث :
1 الامام على (ع ): ...اءطفاءوا سنن المرسلين ، و اءحيوا سنن الجبارين ...(119)
امام على (ع ):...سنتهاى فرستادگان خدا را از ميان بردند، و سنتهاى جباران را زنده كردند...
ب - تكذيب حق و جبهه گرى در برابر انقلابگران بر حق
قرآن :
1 و ذرنى و المكذبين اءولى النعمة و مهلهم قليلا#(120)
(اى محمد!)، تكذيب كنندگان (حق ) را، كه برخوردارانند، به من واگذار (تا كيفر آنان را خود بدهم )، و به آنان اندكى مهلت ده (تا اين چند روز كوتاه را بگذرانند و پا به دادگاه عدل رستاخيز بگذراند)#
2 مناع للخير معتد اءثيم # عتل بعد ذلك زنيم # اءن كان ذامال و بنين # اذا تتلى عليه آياتنا قال اءساطير الاولين# (121)
بازدارنده اى از خير (رسيدگى به ديگران )، متجاوزى گناهكار # درشتخويى - با اينهمه - بى اصل # (و چنين است ) از آنكه ثروتى دارد و پسرانى # هر گاه آيات ما بر او خوانده شود، مى گويد اينها افسانه هاى پيشينيان است #
3 قال الملاء الذين استكبروا من قومه للذين استضعفوا لمن آمن منهم . اءتعلمون اءن صالحا مرسل من ربه ؟...(122)
سران مستكبر قوم او (صالح ) به مستضعفانى از آن قوم كه ايمان آورده بودند گفتند: آيا شما چنان مى دانيد كه صالح فرستاده پروردگار خويش است ؟...

4 و قال الملاء من قوم فرعون : اءتذر موسى و قومه ليفسدوا فى الارض و يذرك و الهتك ؟ قال : سنقتل اءبناءهم و نستحى نساء هم و انا فوقهم قاهرون# (123)
سران قوم فرعون (به او) گفتند: آيا موسى و قوم او را به حال خود وا مى گذارى تا در زمين تباهى كنند، و (موسى ) تو را و بتان تو را فرو گذارد؟!
گفت : پسران ايشان را خواهيم كشت ، و زنانشان را (براى بردگى ) زنده نگاه خواهيم داشت ، ما بالاتر از ايشانيم و بر آنان چيره ايم .
5 فما آمن لموسى الا ذرية من قومه ، على خوف من فرعون و ملاهم اءن يفتنهم ، و ان فرعون لعال فى الاءرض و انه لمن المسرفين# (124)
به موسى نگرويدند جز اندكى از قوم وى ، به سبب ترس از فتنه و ستم فرعون و سران قوم او؛ و فرعون در زمين برترى طلب بود و از زمره مسرفان#
آگاهى
نبايد بر پژوهشگر پوشيده بماند كه طاغوتهاى سياسى ، تنها دشمنان پيامبران نبودند، بلكه طاغوتهاى اقتصادى نيز چنين بودند و سياستمداران را به جبهه گيرى در برابر ايشان تشويق مى كردند، سران قوم فرعون او را به درگيرى با موسى بر مى انگيختند و به او مى گفتند: ((آيا موسى را به حال خود وا مى گذارى كه ...؟))؛ پس آنان به تحريك و تشجيع سياستگران و فرمانروايان بر ضد پيامبران الاهى برمى خاستند. در آيه پنجم مى بينيم كه بيم موسى و قوم وى تنها از فرعون نبود، بلكه از سران قوم فرعون نيز در هراس بودند. و اينهمه دليل بر آن است كه اين دو طاغوت در ضديت با حق و پيروان آن و عدل و ياران آن ، همداستانند.
ج - تحقير مبلغان اصلاح و اشاعه گران فضيلت
قرآن :
1 اءم اءنا خير من هذا الذى هو مهين ، و لا يكاديبين# (125)
آيا من از اين (موسى ) بهتر نيستم كه بى چيز و خوار است ، و نمى تواند به آسانى سخن بگويد؟#
2 قال الملاء الذين كفروا من قومه : انا لنراك فى سفاهة و انا لنظنك من الكاذبين# (126)
كلانتران قوم او (هود) كه كافر بودند، گفتند: ما تو را دچار سفاهت مى بينيم ، و چنان گمان داريم كه تو از دروغگويانى#
حديث :
1 الامام على (ع ): فان الله سبحانه ، يختبر عباده المستكبرين فى اءنفسهم ، باءوليائه المستضعفين فى اءعينهم ، و لقد دخل موسى بن عمران و معه اءخوه هارون - صلى الله عليهما- على فرعون ، و عليهما مدارع الصوف و باءيديهما العصى ، فشر طاله - ان اءسلم - بقاء ملكه و دوام عزه ، فقال : اءلا تعجبون من هذين ، يشرطان لى دوام العز و بقاء الملك ، و هما بماترون ، من حال الفقر و الذل ، فهلا اءلقى عليهما اءساور من ذهب ؟ اعظاما للذهب و جمعه ، و احتقارا للصوف و لبسه .(127)
امام على (ع ): ...خداوند سبحان ، بندگان مستكبر خويش را بوسيله دوستان خود - كه در نظر آنان مستضعف مى نمايند - آزمايش مى كند؛ موسى بن عمران همراه با برادر خود هارون - درود خداوند بر ايشان باد - بر فرعون وارد شد، در حالى كه هر دو جامه هاى پشمين بر تن و عصا به دست داشتند، و با اين حال با او شرط كردند كه اگر ايمان آورد، فرمانروايى و قدرت او ادامه پيدا خواهد كرد. فرعون گفت : ((آيا از اين دو تعجب نمى كنيد كه با من براى دوام عزت و بقاى ملك شرط مى گذارند، در حالى كه مى بينيد خود چه حالى از ذلت و فقر دارند؟ چرا دستياره هايى از طلا بر دست ندارند؟)). و اين از آنروى بود كه طلا و داشتن آن را بزرگ مى شمردند، و جامه پشمين و پوشيدن آن را كوچك مى پنداشتند.
د - نفرت از بيچارگان و ناكامان
قرآن :
1 و اذا قيل لهم : اءنفقوا مما رزقكم الله ، قال الذين كفروا للذين آمنوا: اءنطعم من لو يشاء الله اءطعمه ؟ ان اءنتم الا فى ضلال مبين# (128)
چون به ايشان گفته شود: از آنچه خدا روزى شما كرده است (به محرومان ) انفاق كنيد، كسانى كه كافرند به مؤ منان مى گويند: آيا به كسانى خوراك دهيم كه اگر خدا مى خواست به ايشان خوراك مى داد؟ شما آشكارا گمراهيد#
گمان مكنيد كه اين سخن ثروتمندان روزگاران گذشته است كه كافر بودند و از حق دورى مى جستند، نه ، بلكه اين سخن و اعتقادى است كه از ماهيت و جوهر ثروتمندى مايه مى گيرد، و اگر چنين نبود، ثروتها به حد تكاثر نمى رسيد. و آيات و احاديثى كه پيش از اين گذشت - و پس از اين نيز خواهد آمد - حكايت از آن دارد كه : آنان با مالهاى فراوان خود بر مردمان ستم روا مى دارند، و با مصرف كردنهاى تجملى و شادخوارانه خويش ارزاق خلق را مى دزدند.
و آيا ممكن است ستم از جز دشمنى باشد؟ و آيا بهره كشى جز از بغض و نفرت داشتن نتيجه مى شود؟ و آيا مى شود نگريستن به ناكامان و كارگران كوشنده - با چشم كوچك بينى - جز از پليدى نفس و پستى نهاد برخيزد؟ و آيا ممكن است نيرومند، جز با تجاوز و عدوان ، ناتوان را طعمه خود سازد؟ در حديث نبويى كه اندكى بعد مى آيد، اين موضوع با صراحت گفته شده است .
2 و كم قصمنا من قرية كانت ظالمة ، و اءنشاءنا بعدها قوما آخرين # فلما اءحسوا باءسنا اذاهم منها يركضون # لاتركضوا و ارجعوا الى ما اءترفتم فيه و مساكنكم ، لعلكم تساءلون # قالوا: يا ويلنا انا كنا ظالمين# (129)
چه بسيار مردم شهرهايى را كه ستمگر بودند هلاك كرديم ، و پس از ايشان گروهى ديگر آفريديم # چون عذاب ما را حس كردند، ناگهان پا به فرار گذاشتند # (فرشتگان گفتند:) فرار نكنيد و به آنجا كه از نعمت آن برخوردار بوديد و به خانه هاى خود باز گرديد، كه درباره آنچه كرده اند از شما پرسش خواهد شد # گفتند: واى بر ما كه بيقين از ستمكاران بوديم#
حديث :
1 النبى (ص ):فيما رواه الامام على (ع ): اذا اءبغض الناس فقراءهم ، و اءظهروا عمارة اءسواقهم ، و تباركوا على جمع الدراهم ، رماهم الله باءربع خصال : بالقحط من الزمان ...(130)
پيامبر (ص ) - به روايت امام على بن ابيطالب (ع ): چون مردمان از فقيران خود نفرت داشته باشند، و بازارهاى خود را آباد كنند، و بر جمع مال همت گمارند، خداوند آنان را به چهار چيز گرفتار خواهد كرد: قحطى و...
و براى ديدن همه اين حديث و بحث درباره آن ، به فصل سى و هشتم از اين باب مراجعه كنيد، و ((نگاهى به سراسر فصل )) در آنجا.(131)
2 الامام الصادق (ع ): اذا اءبغض الله عبدا حبب اليه المال و بسط له ، و اءلهمه دنياه ، و وكله الى هواه ، فركب العناد، و بسط الفساد، و ظلم العباد.(132)
امام صادق (ع ): چون خدا بنده اى را ناخوش دارد، مال را محبوب او گرداند، و فراوان در اختيارش نهد، و فكر او را مشغول دنيا سازد، و او را به هواى نفسش باز گذارد؛ پس بر مركب سركشى سوار شود، و به گستردن تباهى بپردازد، و بر بندگان خدا ستم كند.
ه‍- تن زنى از تكليفهاى دينى و اجتماعى و بازدارى ديگران از تحقق بخشى به آنها
قرآن :
1 فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله ، و كرهوا اءن يجاهدوا باءموالهم و اءنفسهم فى سبيل الله ، و قالوا: لا تنفروا فى الحر، قل : نار جهنم اءشد حرا لو كانوا يفقهون# (133)
آنان كه از رفتن به جهاد به همراه رسول خدا تن زدند، از اين كار شادمان گشتند، و جهاد در راه خدا را با مال و جان ، ناخوش داشتند، و (به ديگران ) گفتند: در اين هواى گرم بسيج مشويد، بگو - اگر بخواهند فهميد -: گرمى آتش جهنم بسى شديدتر است #(134)
2 فان رجعك الله الى طائفة منهم فاستاءذنوك للخروج فقل : لن تخرجوا معى اءبدا و لن تقاتلوا معى عدوا، انكم رضيتم بالقعود اءول مرة ، فاقعدوا مع الخالفين# (135)
اگر خدا تو را به سوى گروهى از آنان بازگرداند، و آنان سپس براى رفتن به جنگ از تو اجازه خواستند، بگو: هرگز با من (براى جنگ ) بيرون نخواهيد رفت ، و هرگز همراه من با دشمنى كارزار نخواهيد كرد؛ شما در نخستين بسيج ، با رضايت خاطر، در خانه نشستيد، پس هم اكنون نيز در كنار واماندگان (از جهاد) بنشينيد#
3 و اذا اءنزلت سورة اءن آمنوا بالله و جاهدوا مع رسوله ، اءستاءذنك اءولوا الطول منهم و قالوا: ذرنانكن مع القاعدين# (136)
هر گاه سوره اى فرود آيد كه به خدا ايمان آوريد، و با فرستاده او به جهاد برويد، مالداران ايشان از تو رخصت مى جويند و مى گويند: ما را بگذار تا با خانه نشينان (ناتوان بر جنگ ) بمانيم#
حديث :
1 الامام على (ع ): ما بال من خالفكم اءشد بصيرة فى ضلالتهم ، و اءبذل لما فى اءيديهم منكم ؟ ماذاك الا اءنكم ركنتم الى الدنيا فرضيتم بالضيم ، و شححتم على الحطام ، و فرطتم فيما فيه عزكم و سعادتكم و قوتكم على من بغى عليكم ؛ لا من ربكم تستحيون فيما اءمركم ، و لا لانفسكم تنظرون ، و اءنتم فى كل يوم تضامون ، و لا تنتبهون من رقدتكم ، و لا ينقضى فتوركم .(137)
امام على (ع ): چرا زيركى مخالفان شما در گمراهى خود و بخشندگى آنان از آنچه دارند، بيش از شماست ؟ براى اينكه شما به دنيا دل سپرده ايد، پس به ستم ديدن رضا داديد، و بر مال دنيا حريص گشتيد، و در پاسدارى از عزت و سعادت و قدرت خويش ، در برابر دشمن ستمگر، كوتاهى كرديد؛ نه از پروردگارتان در (عدم اجراى ) فرمانى كه به شما داده است شرم مى كنيد، و نه نظرى به حال خود مى اندازيد، همه روزه در معرض ستم قرار مى گيريد، و از خواب خود بيدار نمى شويد، و سستى شما به پايان نمى رسد.
2 الامام على (ع ): قد اءصبحتم فى زمن لايزداد الخير فيه الا ادبارا، و الشر فيه الا اقبالا... اضرب بطرفك حيث شئت من الناس ، فهل تبصر الا فقيرا يكابد فقرا، اءو غنيا بدل نعمة الله كفراء...(138)
امام على (ع ): شما در روزگارى قرار گرفته ايد كه مردمان از كار خير روى مى گردانند و به پيشباز كار بد مى روند... به هر جاى جامعه كه مى خواهى بنگر و ببين ، آيا جز فقيرى گرفتار رنج نادارى ، يا ثروتمندى كفران كننده نعمت خدا، كس ديگرى مى بينى ؟!
و - محور و معيار قرار دادن مال
قرآن :
1 لقد سمع الله قول الذين قالوا: ان الله فقير و نحن اءغنياء...(139)
خداوند گفته كسانى را شنيد كه گفتند: خدا فقير است و ما بى نيازيم ...
2 و قال لهم نبيهم : ان الله قد بعث لكم طالوت ملكا، قالوا: اءنى يكون له الملك علينا؟ و نحن اءحق بالملك منه و لم يؤ ت سعة من المال ...(140)
پيامبر ايشان (بنى اسرائيل ) به آنان گفت : خداوند طالوت را پادشاه شما قرار داد، گفتند: چگونه مى تواند به پادشاهى برسد، در صورتى كه ما براى پادشاهى از او شايسته تريم ، او كه مال فراوانى ندارد...
3 و قالوا: نحن اءكثر اءموالا و اءولادا و ما نحن بمعذبين# (141)
گفتند: مالها و فرزندان ما افزونتر است ، و ما گرفتار عذاب نخواهيم شد#
حدى -ث
1 النبى (ص ):فواعجباه لقوم آلهتهم اءموالهم ؟(142)
پيامبر (ص ): ...شگفتا از مردمى كه معبودهاى ايشان مالهايشان است .
2 النبى (ص ): شرفهم الدارهم و الدنانير، و همتهم بطونهم ، اولئك (هم ) شر الاءشرار.(143)
پيامبر (ص ): شرف ايشان به داشتن درهم و دينار است ، و همت ايشان مصروف شكم ؛ آنان بدترين بدانند.
ز - آسودگى و آرزو، نه كوشش و كار
قرآن :
1 ذرهم ياءكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل ...(144)
به حال خود واشان گذار تا بخورند و بهره مند شوند، و آرزو آنان را به خود مشغول دارد...
حديث :
1 الامام على (ع ): المال يفسد المآل ، و يوسع الآمال .(145)
امام على (ع ): مال عاقبت را تباه مى كند، و دامنه آرزوها را مى گسترد.
2 الامام على (ع ): من لهج قلبه بحب الدنيا، التاط منها بثلاث : هم لا يغبه ، و حرث لايتركه ، و اءمل لا يدركه .(146)
امام على (ع ): هر كس دلش گرفتار دوستى دنيا شود، سه چيز گريبانگيرش گردد: اندوهى كه هرگز او را رها نسازد، آزى كه دست از او برندارد، و آرزويى كه به آن دست نيابد.
3 الامام الصادق (ع ): اعلم يا مفضل !... جعل الخبز متعذرا لاينال الا بالحيلة و الحركة ، ليكون للانسان فى ذلك شغل يكفه عما يخرجه اليه الفراغ من الاءشر و العبث ؛ اءلا ترى ان الصبى يرفع الى المؤ دب - و هم طفل لم يكمل ذاته - للتعليم ؟ كل ذلك ليشتغل عن اللعب و العبث اللذين ربما جنيا عليه و على اءهله المكروه العظيم . و هكذا الانسان لو خلا من الشغل لخرج من الاءشر و العبث و البطر الى ما يعظم ضرره عليه و على من قرب منه . و اعتبر ذلك بمن نشاء فى الجدة و رفاهية العيش و الترفه و الكفاية ، و ما يخرجه ذلك اليه .(147)
امام صادق (ع ): اى مفضل ! بدان كه (خدا) نان را دور از دسترس قرار داد كه دست يافتن به آن جز با ابزار و كوشش ميسر نيست ، تا آدمى براى به دست آوردن آن نيازمند به كار كردن باشد؛ و همين او را از شر ناسپاسى و بيهوده گردى برخاسته از بيكارى و آسودگى باز دارد. آيا نمى بينى كه كودك را در صورتى كه هنوز وجودش كمال پيدا نكرده است ، براى تعليم به نزد آموزگار مى برند؟ و اين براى آن است كه از بازى و بيهوده كارى ، كه چه بسا براى او و كسانش نتايج ناپسند بزرگى ببار مى آورد جلوگيرى به عمل آيد.
انسان نيز چنين است كه اگر داراى كار نباشد، از سرخوشى و بيهوده گرى و ناسپاسى به كارى مى پردازد كه براى خود او و كسانش زيان بزرگ دارد. اين چگونگى را با كسانى بسنج كه در توانگرى و رفاه و خوشگذرانى و بى نيازى پرورش يافته اند، و چه عاقبتى داشته اند؟
4 الامام الصادق (ع ): ...و كان الناس اءيضا يصيرون بالفراغ الى غاية الاءشر و البطر، حتى يكثر الفساد، و يظهر الفواحش ...(148)
امام صادق (ع ): ...مردمان در نتيجه آسودگى به منتهاى سرخوشى و طغيان مى رسند، تا اينكه تباهى بسيار پديد مى آيد و كارهاى ناپسند و زشت همه گير مى شود...
ح - گرفتارى در دام شيطان و مغلوب گشتن
قرآن :
1 استحوذ عليهم الشيطان فاءنساهم ذكر الله ، اءولئك حزب الشيطان ، اءلا ان حزب الشيطان هم الخاسرون# (149)
شيطان بر آن چيره گشت ، و ذكر ((الله )) را از يادشان برد؛ اينان حزب شيطانند؛ آگاه باشيد كه حزب شيطان همان زيانكارانند#
2 الشيطان يعد كم الفقر ياءمركم بالفحشاء، و الله يعدكم مغفرة منه و فضلا...(150)
شيطان شما را (به هنگام انفاق ) از فقر مى ترساند، و به كارهاى زشت امر مى كند؛ و اين خداوند است كه آمرزش خويش را و فزون بخشى را به شما وعده مى دهد...
حديث :
1 الامام على (ع ): آثروا عاجلا، و اءخروا آجلا، و تركوا صافيا، و شربوا آجنا... ازدحموا على الحطام ، و تشاحوا على الحرام ... و دعاهم الشيطان فاستجابوا و اءقبلوا...(151 )
امام على (ع ): دنياى زودگذر را برگزيدند، و كار جهان ديگر را به تاءخير انداختند؛ آب صاف را رها كردند، و به نوشيدن آب تيره و ناگوار پرداختند... بر سر متاع ناچيز دنيا ازدحام كردند و براى دسترس يافتن به حرام با يكديگر به رقابت برخاستند... شيطان آنان را فرا خواند، پس پذيرفتند و به او روى آوردند...
2 الامام سجاد (ع ): ... فليس فى غنى الدنيا راحة ، و لكن الشيطان يوسوس الى ابن آدم ، اءن له فى جمع ذلك راحة ، و انما يسوقه الى التعب فى الدنيا، و الحساب عليه فى الآخرة .(152)
امام سجاد (ع ): ...در ثروتمندى دنيا آسايشى نيست ، ليكن شيطان آدمى را وسوسه مى كند كه مال اندوزى مايه راحت و آسايش است ؛ و همين مال اندوزى انسان را در دنيا به رنج و تعب گرفتار مى كند؛ و در آخرت و به حساب پس دادن مى كشاند.
3 الامام الصادق (ع ): ان الشيطان يدير ابن آدم فى كل شى ء، فاذا اءعياه جثم له عند المال فاءخذ برقبته .(153)
امام صادق (ع ): شيطان فرزند آدم را در همه چيز (چنانكه مى خواهد) مى چرخاند، و چون (از فريب دادن او) ناتوان گردد، در كنار مال در كمين او مى نشيند و ((خر)) او را مى گيرد.
ط - در چنگال آزمون و بلا
قرآن :
1 و لا تمدن عينيك الى مامتعنابه اءزوجا منهم ، زهرة الحياة الدنيا، لنفتنهم فيه ، و رزق ربك خير و اءبقى# (154)
به آن زندگى خوش دنيا كه مردان و زنانى از ايشان را از آن برخوردار ساخته ايم - تا بدينگونه آنان را بيازماييم - خيره مشو، و (بدانكه ) روزى پروردگار تو نيكوتر و پاينده تر است #
2 و اعلموا اءنما اءموالكم و اءولادكم فتنة ...(155)
بدانيد كه دارايى و فرزندان شما وسيله اى براى آزمايشند...
3 انما اءموالكم و اءولادكم فتنه ...(156)
مالها و فرزندان شما ابزارى براى آزمايشند...
حديث :
1 الامام على (ع ): الوله بالدنيا اءعظم فتنة .(157)
امام على (ع ): شيفتگى به دنيا بزرگترين آزمايش (گرفتارى ، پريشانى ) است .
2 الامام على (ع ): المال فتنه النفس ، و نهب الرزايا(158).
امام على (ع ): مال مايه آزمايش (گرفتارى ، پريشانى ) نفس است ، و دستخوش تاراج حوادث .
3 الامام على (ع ): ...من كانت الدنيا اءكبر همه ، طال شقاؤ ه و غمه .(159)
امام على (ع ): ...آن كس كه دنيا بزرگترين هدف وى باشد، همواره گرفتار بدبختى و اندوه خواهد بود.
ى - هراسهاى بزرگ
1- هنگام رسيدن مرگ
قرآن :
1 كلا اذا بلغت التراقى # و قيل : من راق # و ظن اءنه الفراق # و التفت الساق بالساق # الى ربك يومئذ المساق# (160)
خير، چون جان به بالاى سينه رسد # و (نزديكان بيمار) بگويند: افسونخوان كيست (و كجاست تا چاره اى كند؟) # و بيمار دريابد كه هنگام جدايى است # و ساقهاى پا بهم پيچند # چنان روزى هنگام راندن (و بردن روح انسان ) است به نزد پروردگار تو#
حديث :
1 الامام على (ع ): كيف نزل بهم ما كانوا يجهلون ، و جاءهم من فراق الدنيا ما كانوا ياءمنون ، و قدموا من الآخرة على ما كانوا يوعدون ، فغير موصوف نزل بهم : اجتمعت عليهم سكرة الموت ، و حسرة الفوت ، ففترت لها اءطرافهم ، و تغيرت لها اءلوانهم ، ثم ازداد الموت فيهم ولوجا فحيل بين اءحدهم و بين منطقه ، و اءنه لبين اءهله ينظر ببصره ، و يسمع باءذنه - على صحة من عقله و بقاء من لبه - يفكر فيم اءفنى عمره ، و فيم اءذهب دهره ، و يتذكر اءموالا جمعها، اءغمض فى مطالبها، و اءخذها من مصر حاتها و مشتبهاتها، قدلزمته تبعات جمعها، و اءشرف على فراقها، تبقى لمن وراءه ينعمون فيها، و يتمتعون بها، فيكون المهناءلغيره ، و العب ء على ظهره ؛ و المرء قد غلقت رهونه بها، فهو يعض يده ندامة على ما اءصحر له عند الموت من اءمره ، و يزهد فيما كان يرغب فيه اءيام عمره ، و يتمنى اءن الذى كان يغبطه بها و يحسده عليها قد حاز ها دونه . فلم يزل الموت يبالغ فى جسده حتى خالط لسانه سمعه ، فصاربين اءهله لاينطق بلسانه ، و لا يسمع بسمعه ، يردد طرفه بالنظر فى وجوههم ، يرى حركات اءلسنتهم ، و لا يسمع رجع كلامهم . ثم ازداد الموت التياطا، فقبض ‍ بصره كما قبض سمعه ، و خرجت الروح من جسده ، فصار جيفة بين اءهله ، قد اءو حشوا من جانبه ، و تباعدوا من قربه ، لا يسعد باكيا و لا يجيب داعيا؛ ثم حملوه الى محط فى الاءرض فاءسلموه فيه الى عمله ، و انقطعوا عن زورته ...(161)
امام على (ع ) - درباره كسانى كه در حال غفلت مرگشان فرا مى رسد: چگونه آنچه از آن غافلند (مرگ )، برايشان فرود مى آيد، و جدايى از دنيا كه خود را از آن ايمن مى دانند به ايشان روى مى نهد، و به جهان ديگر كه از آن بيمشان مى دادند (و توجه نمى كردند) وارد مى شوند. آنچه برايشان فرود مى آيد وصف ناشدنى است : سختى مرگ و حسرت از دست دادن دنيا؛ اين احوال اندامهاى ايشان را سست مى كند و رنگهايشان را دگرگون مى سازد.
سپس مرگ هر چه بيشتر به درون جان هر يك در مى آيد، و از سخن گفتن بازش مى دارد، در حالى كه در ميان كسان خويش است و با چشم آنان را مى بيند و با گوش سخنانشان را مى شنود - و عقلش سالم و خردش بر جاى است - در آن مى انديشد كه عمر خويش را در چه چيز به پايان رسانده و روزگار او چگونه سپرى شده است . به ياد مالهايى مى افتد كه آنها را گرد آورده ، و در راه كسب آنها چشم فروبسته و به حلال و شبهه ناك آن نينديشيده است ، و اكنون وبال آن مال اندوزى بر گردن اوست ، در حالى كه بايد چشم از آنها بپوشد، و آنها را براى كسانى ديگر برجاى گذارد كه از نعمت آن متنعم و بهره مند شوند. بدينگونه لذت مصرف كردن مال به دست آمده بى رنج از آن ديگران مى شود، و بار سنگين پاسخ گفتن درباره آن بر دوش وى مى ماند؛ و او كه خويش را سخت در گروه مؤ اخذه آن اموال مى بيند، از آنچه در هنگام مرگ به او رخ مى نمايد، انگشت حسرت و ندامت به دندان مى گزد، و در آن حال از آنچه پيوسته خواستار آن بود دل مى كند؛ و آرزو مى كند كه كاش آن كس كه بر او رشك مى برد و حسرت او را مى خورد، به جاى وى به آنها دست يافته بود. و مرگ پيوسته در تن او بيشتر تاءثير مى كند تا زبان و گوش هر دو از كار باز مى ماند؛ و او در ميان كسان خويش به حالى مى افتد كه نه مى تواند با زبان چيزى بگويد و نه با گوش چيزى بشنود: چشم را براى نگاه كردن به ايشان از اين سو به آن سو مى گرداند. حركات زبان ايشان را مى بيند، ليكن از آنچه مى گويند هيچ چيز دستگير او نمى شود. سپس مرگ بيشتر در او چنگ مى اندازد، و به همانگونه كه شنوايى را از او گرفته بود، بينايى را نيز از او مى گيرد، و روح از تنش بيرون مى رود؛ و به صورت مردارى در ميان نزديكان خويش در مى آيد، كه از او وحشت مى كنند و از نزديك او دور مى شوند، نه مى تواند با گريه كننده اى هماواگردد و نه كسى را پاسخ دهد؛ سپس او را به مغاكى در زمين مى برد، و به دست اعمالش (و نتيجه آن اعمال ) مى سپارند، و ديده از ديدار او بر مى گيرند...
2 - در صحراى محشر
قرآن :
1 كلا لينبذن فى الحطمة # و ما اءدراك ماالحطمة # نارالله الموقدة # التى تطلع على الاءفئدة #(162)
نه چنان است (كه مى پندارد)؛ به حطمه (آتش خرد كننده - دوزخ ) افكنده خواهد شد # و تو چه دانى كه حطمه چيست ؟! # آتش افروخته خداست (نه مردمان ) # كه بر دلها مستولى مى شود (و تا عمق وجود را مى سوزاند)#
حديث :
1 النبى (ص ) - فيما رواه الامام الكاظم (ع )، عن آبائه : ما قرب عبد من سلطان الا تباعد من الله تعالى ؛ و لا كثر ماله الا اشتد حسابه : و لا كثر تبعته الا كثر شياطينه ... طوبى لمن اءسلم و كان عيشه كفافا...(163)
پيامبر (ص ) - به روايت امام كاظم (ع ) از پدران خويش : بنده به سلطانى (و صاحب قدرت و مقامى ) نزديك نمى شود مگر آنكه از خداى متعال دور شده باشد؛ و مالش فزونى پيدا نمى كند، مگر اينكه رسيدگى به حسابش سخت تر مى شود؛ و پيروانش زيادتر نمى شوند مگر آنكه شياطين (فريبندگان ) او افزايش پيدا مى كنند... خوشا به حال كسى كه ايمان داشته باشد، و در زندگى به اندازه كفاف بسنده كند...
# اينهمه تاءكيد در نكوهش مال و فراوانى آن ، براى آن نيست كه آدمى از طلب مال خوددارى كند يا در آن اهمال ورزد - چنانكه پيشتر يادآورى شد(164) - بلكه مراد برانگيختن صاحبان ثروت و توانگران است ، بر اينكه يك معيشت كفافى سالم براى خود و بستگان خود اختيار كنند، و باقى اموال خويش را ميان مردمان پراكنده سازند، تا به همگان برسد؛ و بدين ترتيب نه از كسى حقى ضايع شود، و نه نيازمند محتاج به نان شبى باقى بماند.
2 عيسى المسيح (ع ): بحق اءقول لكم ان اءكناف السماء لخالية من الاءغنيا؛ و لدخول جمل فى سم الخياط اءيسر من دخول غنى فى الجنة .(165)
عيسى مسيح (ع ): بحق به شما مى گويم : همه جاى آسمان خالى از توانگران است ؛ و در آمدن شتر در سوراخ سوزن آسانتر است از در آمدن شخص ثروتمند به بهشت .
نگاهى به سراسر فصل
محور و معيار قراردادن مال :
جريان مال در اجتماع بايد چنان باشد كه درآمدهاى مالى را در خدمت انسان و كارهاى مربوط به انسان قرار دهد - با مصرف كردنى مشروع و معتدل - و قضاياى اقتصادى را از ارزشهاى اخلاقى جدا نكند؛ بنابراين شالوده ، انگيزه هاى مادى و اقتصادى محض جاى خود را به انگيزه هاى معنوى و انسانى خواهد داد، و مال جز به خير و سود همه مردم به كار نخواهد افتاد.
ليكن اگر مال محور و معيار و هدف شود، همه جهتگيريهاى اقتصادى به جهتگيريهايى مادى محض بدل مى شود، و تمايلات ماديگرايانه پست بر آنها فرمان مى راند، و اصالت يابى مال و كسب آن بر فرهنگ و اخلاق و سياست و اقتصاد فردى و اجتماعى و ديگر روابط جامعه مستولى مى گردد. و در اين هنگام همه نشاط آدمى برگرد محور مال و زياد كردن آن به گردش در مى آيد، و تخصص از تعهد، و ثروتمندى از گوش فرا دادن به نداى وجدان جدا مى شود، و علم و دانش به صورت كالايى در مى آيد كه در بازارهاى توليد و بهره كشى در معرض خريد و فروش قرار مى گيرد، تا از اين راه درآمدهاى متكاثران و زراندوزان تاءمين شود. در چنين محيطى به كارگران و كشاورزان و ديگر افراد همچون كالايى نظر مى شود كه بهاى آن بستگى به مقدار بهره اى دارد كه بهره كشان مى توانند از آن به دست آورند.
در نتيجه اين محور سازى مال ، انسان متكاثر مسخ مى شود و وجدان او مى ميرد، تا جايى كه مال را ملاك ارزش و ارزيابى قرار مى دهد، و آن را سببى براى برترى بر مردم و تحميل تسلط و فرمانروايى بر ايشان مى شناسد.
محور سازى مال در محيطها و اجتماعهاى دينى نيز رخ مى دهد، منتها با پرده پوشى و حيله گرى ، و محورسازان مال به دين و مردان دين براى آن نزديك مى شوند تا جهتگيريهاى آنان را به سود خويش و درآمدهاى خويش تغيير دهند. به همين جهت مى كوشند تا فقط بخشى از تعاليم و احكام اسلامى - به صورتى جدا از ديگر بخشها - عملى گردد، تا بهره بردارى از اين بخش - كه ناقص مطرح گشته است - براى ايشان امكانپذير شود.
از جمله چيزهايى كه اين محورسازان مال به آن متوسل مى شوند، منحرف كردن درك مردم و آموختن سخنان و جهتگيريهاى باطل به مردم است . به همين منظور مسئوليت ناكامى و بينوايى و ديگر دشواريهاى اقتصادى و بحرانهاى معيشتى مردم را به گردن تقدير و بخت مى اندازد(166)؛ و اين انديشه را رواج مى دهند كه تفحص براى دست يافتن به ريشه هاى فقر و علتهاى آن و بدبختى اقتصادى ، بايد در خارج ميدانهاى اقتصادى و سياست مالى حاكم بر اجتماع صورت پذيرد، و در بيرون از چارچوب مسئوليتهاى فقاهت و حكومت اسلامى پى گرفته شود. و اين طرز تفكر ويرانگر است ، كه بايد هرچه سخت تر طرد گردد و اذهان مردم از استيلاى آن رهايى پيدا كند.
سپس گوييم : اين امرى آشكار است كه مال را محور اصلى قرار دادن ، كه بر فرهنگ جامعه هاى تكاثرى سرمايه دارى و بر اخلاق و سياست و حكومت و صنعت و مبادلات آنها حاكم است ، به همينگونه برگروههاى متكاثرى حكومت دارد كه ادعاى مسلمانى مى كنند و لباس دين بر تن دارند. و اين خود امرى است كه براى طبيعت و ماهيت تكاثر مالى و طاغوتيگرى اقتصادى ضرورت دارد. كسانى كه چنان مى پندارند كه با ماركسيگرى مبارزه مى كنند، و مخالف با اين سخنند كه اقتصاد زيربناى اجتماع است ، و در عين حال تكاثر را جايز مى شمارند و تجاوز و تعدى مالى را طرد نمى كنند، در تاريكستانى سياه به سر مى برند و به گمان خود در جستجوى دميدن سپيده بامدادند، در صورتى كه خود شالوده هاى شبى قيرگون را پى مى نهند. و هر چه نام عوض شود، تفاوتى در اين امر پديد نمى آيد. آنان بايد بدانند كه استوارى پايگاههاى دين و طرد انديشه هاى مادى و الحادى ، جز با كوشش و تلاش جدى پيوسته براى تقويت اين دو انديشه بنيادين ميسر نخواهد گشت :
اول : گسترش دادن روحيه دينى در ميان مردم ، در زندگى فردى و اجتماعى ، از راه آشنا كردن ايشان با تعاليم درست و دست اول دين ، از جمله ضرورت بدل ناپذير اجراى راستين عدالت اجتماعى و قسط قرآنى ، تا زندگى آنان رنگ دينى به خود بگيرد، و فعاليتهاى ايشان براى هدفهاى بلند انسانى صورت پذيرد...
دوم : رواج يافتن ميانه روى و توازن در نظام اقتصادى جامعه ، تا طرز معيشت مردم صورتى اسلامى پيدا كند. و اين جز با پيريزى اقتصادى سالم و متوازن تحقق نخواهد يافت ، اقتصادى كه نه ((تكاثر)) را برتابد نه ((فقر)) را.
فصل نوزدهم : اسلام و نظام تكاثرى اترافى ، مبارزه اى فراگستر (12)
- ايجاد حركتهاى ارتجاعى و تبهكارانه و پديد آوردن تنشهاى اجتماعى براى هدفهاى مرتجعانه
قرآن :
1 ولا تطيعوا اءمر المسرفين # الذين يفسدون فى الاءرض و لا يصلحون# (167)
به فرمان اسرافكاران گوش مدهيد # كسانى كه در زمين به تباهى مى پردازند و به اصلاحات دست نمى يازند#
بنگريد!
اين آيه آسمانى در اين صراحت دارد كه مسرفانى كه ديگران را امر و نهى مى كنند (و بطبع ، ثروتمندان مستكبر و خود برتر دانند، و بر اين باورند كه از طبقه ممتازند و بايد فرمان بدهند و ديگران از ايشان فرمانبردارى كنند) مفسد فى الارض اند، و كارشان تباهى كردن و فساد در زمين است ، فسادى تمام كه به هيچ اصلاحى گردن نمى نهد. و حكم (مفسد فى الارض ) در شرع معلوم است . درباره اين موضوع در جايى ديگر نيز سخن خواهيم گفت .(168)
2 و اذا اءردنا اءن نهلك قرية ، اءمرنا مترفيها ففسقوا فيها، فحق عليها القول ، قدمرناها تدميرا#(169)
هنگامى كه بخواهيم مردم آباديى را هلاك كنيم ، شادخواران آنجا را فرمان (به اطاعت ) مى دهيم ، و ايشان سر به نافرمانى مى گذارند، تا اينكه (در نتيجه كردار آنان )، وعده عقوبت در حق ايشان تحقق مى يابد، پس ‍ آن آبادى را بسختى درهم مى كوبيم #
حديث :
1 النبى (ص ): سياءتى من بعدى اءقوام ياءكلون طيبات الطعام و اءلوانها، و يركبون الدوات ... يبنون الدور، و يشيدون القصور، و يزخرفون المساجد... الفتنة منهم و اليهم تعود.(170)
پيامبر (ص ): پس از من مسلمانانى خواهند آمد كه خوراكهاى پاكيزه و رنگارنگ مى خورند، و از وسايل سوارى استفاده مى كنند، و خانه ها مى سازند، و كوشكها مى افرازند، و مسجدها را مى آرايند... فتنه از ايشان است و كار ايشان .
2 الامام على (ع ): المال للفتن سبب .(171)
امام على (ع ): مال سبب برپا شدن فتنه ها (آشوبها) ست .
3 الامام على (ع ): اءلا! و ان حب الدنيا راءس كل خطيئة ، و باب كل بلية ، و مجمع كل فتنة ، و داعية كل ريبة .(172)
امام على (ع ): آگاه باشيد كه دوستى دنيا سر هر خطاكارى است ، و در هر گرفتارى ، و فراهم گاه هر فتنه ، و فراخوان به هر بدگمانى .
4 الامام على (ع ): ان الشيطان يسنى لكم طرفة ، و يريد اءن يحل دينكم عقدة عقدة ، و يعطيكم بالجماعة الفرقة ، و بالفرقة الفتنة ، فاصدفوا عن نزغاته و نفثاته ، و اقبلوا النصحية ممن اءهداها اليكم ، و اعقلوها على اءنفسكم .(173 )
امام على (ع ): شيطان راههاى خودش را براى (گمراهى ) شما هموار مى سازد، و مى خواهد كه پيوندهاى شما را با دين - يكى پس از ديگرى - بگشايد، و ميان شما، به جاى با هم بودن پراكندگى پديد آورد، و با اين جدايى و پراكندگى فتنه انگيزد. پس از دمدمه ها و وسوسه هاى او روى بگردانيد، و اندرز را از كسى كه آن را به شما اهدا مى كند قبول كنيد، و به جان و دل بپذيريد.
5 الامام الصادق (ع ): فيما قال الله عز و جل لموسى (ع ): يا موسى ... و اعلم اءن كل فتنة بدؤ ها حب الدنيا...(174)
امام صادق (ع ): از سخنانى كه خداوند بزرگ به موسى (ع ) فرمود: اى موسى ... بدان كه آغاز هر فتنه ، دوستى دنياست .
نگاهى به سراسر فصل
ارتباطهاى مردمان با يكديگر در هر اجتماع از فكر و فرهنگ و سياست و اقتصاد و هنر رايج در آن اجتماع رنگ مى گيرد... پس اگر اين امور سالم باشد، پيوندهاى مردم با يكديگر نيز سالم خواهد بود، و اجتماعى با چنين خصوصيت لقمه چربى براى بهره كشان نخواهد شد؛ چه گردانندگان مسئول چنين اجتماعى به ژرفسازى فهم و فرهنگ مردم مى پردازند، و در نتيجه مردمان - و از جمله ايشان افراد حاكم بر اجتماع - صاحبان اذهانى ژرفنگر و شخصيتهايى قاطع خواهند بود، كه از فريبها و سازشكاريهاى غير انسانى بسرعت آگاه مى شوند و به مبارزه با آنها مى پردازند و فرصتى براى شايع شدن آنها باقى نمى گذارند.
متكاثران زمينه را براى رسيدن به منظور خود هموار مى سازند، و اين كار را با ايجاد آشوب و آشفتگى در نظامهاى سياسى و اقتصادى و فرهنگى - و بويژه اقتصادى - انجام مى دهند، و از اين راه اجتماع را از داخل ، از هر چه سبب مقاومت و زنجير گسلى و پايدارى مى شود تهى مى سازند.
هدفهاى تكاثرى
متكاثران مردمان را براى رسيدن به اين منظورها و هدفها مى خواهند:
1- به صورتى خوب و مطلوب ، با مزدى اندك ، براى ايشان كار كنند، و پيوسته بر توليد بيفزايند.
2- كالاها را به بهايى كه صاحبان كارخانه ها و واردكنندگان تعيين مى كنند بخرند و هر چه بيشتر مصرف كنند.
3- در اينجا و آنجا با حالت تسليم و خضوع به خدمت ايشان برخيزند، بى آنكه به چيزى آسيب رسانند، يا مايه ناراحتى شوند، يا خواب راحت آنان را آشفته سازند؛ بلكه هماره آنان خداوندگاران باشند، و توده مردم ، بردگان كمر بسته به خدمت .
و اينها از امورى است كه دست متكاثران بسادگى به آنها نمى رسد، از اينرو به هر كارى كه در اين خصوص به سود ايشان باشد دست مى يازند، يعنى آشفته سازى اوضاع مخالف ، پراكندن ولنگارى و فساد در جامعه ، تحريف كردن مفاهيم تربيتى و دينى از صورت اصلى آنها (كه آموزگار مبارزه با بهره كشى است و زنده كننده روح ستم ناپذيرى و سربلندى )، به صورتى كه مستلزم تسليم و قبول بى چون و چرا باشد. و از اين راهها سياستى اقتصادى را بر مردم تحميل مى كنند كه در آن نيرومندان در دژى مستحكم قرار مى گيرند، و ضعف مستضعفان هر روز بيش از روز پيش آشكار مى شود. و با كسانى كه دسيسه هاى ايشان را افشا مى كنند، و مردم را به بدبختيهاى حاصل از گرسنگى و بدبختى و ديگر مفاسدى كه به دست ايشان ايجاد مى شود توجه مى دهند، به گونه هاى مختلف به مبارزه برمى خيزند.

 

next page

fehrest page

back page