آيين بندگى و نيايش ( ترجمه ى عدة الداعى )

جمال و السالكين شيخ احمد بن فهد حلى (قدس سره الشريف)
ترجمه : حسين غفارى ساروى

- ۱۲ -


تنبيه  
ممكن است گفته شود كه اين كارها صرف تعبد است و ما علت و حكمتش ‍ را نمى دانيم و ممكن است وجوهى براى آن ذكر كرد:
اما در رغبت كه كف دستها به سوى آسمان قرار مى گيرد: انسان در اين حال اميد دارد كه به آمال و آرزوهايش برسد و حسن ظن به بخشش ‍ پروردگارش دارد، پس انسان راغب ، آمالش را طلب مى كند و دستهايش را مى گشايد به اميد آنكه احسان حق در آن قرار گيرد.
و اما در رهبت كه پشت دستها به سمن آسمان واقع مى شود : گويا بنده با اين عمل ، با زبان ذلت و حقارت به خدايى كه به خفيات و اسرار، عالم است مى خواهد بگويد: (خدايا!) من به خود جرات نمى دهم كه دستهايم را در برابرت بگشايم بلكه از روى خجالت و ذلت ، باطنش را به طرف زمين قرار داده ام .
و اما در تضرع كه انگشتان را به سمت راست و چپ مى گرداند: شايد بنده مى خواهد خود را چون انسان جوان مرده قلمداد كند كه هنگام مصيبتهاى ناگوار، دستهايش را به چپ و راست مى گرداند و به همراهش ‍ نوحه سر مى دهد.
و اما در تبتل كه انگشان را بالا و پايين مى برد: تبتل به معناى قطع شدن است ، بنده با اين حالت مى خواهد به خدايش بگويد: از همه چيز قطع اميد كردم و فقط به سوى تو آمدم ، چون تو را يگانه معبود مى دانم ، در اين حال با يك انگشت اشاره مى كند بر وحدانيت خداوند.
و اما در ابتهال كه رو به سمت قبله ، دو دستش را در برابر چهره اش ‍ مى كشد: اين عمل خود نوعى بندگى و حقير شمردن خود و ذلت و خردى است و يا اينكه بنده مى خواهد خود را همچون غريقى قلمداد كند كه دستهايش را براى نجات ، بالا آورده تا به دامن رحمت الهى چنگ زند و به ريسمان رافت او آويخته گردد كه تنها ناجى هلاك شده ها و كمك كار گرفتاران بوده ، عالم را تحت سيطره خود قرار داده است .
اين مقامى بس بزرگ است كه بنده سزاوار ادعاى آن نيست مگر آن هنگام كه اشكش جارى شد، ناله و فريادش بالا رفت ؛ چون بنده اى ذليل در برابر آن ذلت يگانه قرار گرفت و به جاى سوال و در خواست آرزوهاى خود، به خالق جليلش مشغول و در آن حال غرق گرديد.
و اما اينكه در حال استكانت و فروتنى ، دستها را بر دوش بگذارد، براى اين است كه خود را همچون بنده جنايتكارى قرار دهد كه او را به طرف مولايش مى برند، در حالى كه بنده هاى هواى نفس ، او را محكم به هم بسته با زبان حالش اينگونه مناجات مى كند: (پروردگار من !) اين دو دست من است كه به خاطر ظلم و جرات بر تو، آن دو را غل و زنجير كردم .
نكته  
يكى از علما مى گفت : دعا كننده هنگام مدح و ثناى خداوند سبحان آن اسمهايى كه با خواسته او مناسبت دارد ار متذكر شود، مثلا اگر روزى مى خواهد، اين اسامى را بر زبان جارى كند: رزاق ، وهاب ، جواد، مغنى ، منعم ، مفضل ، معطى ، كريم ، واسع ، مسبب الاسباب ، منان ، رازق من يشاء بغير حساب .
اگر خواسته اش آمرزش و توبه از گناهان است ، اين اسامى را متذكر شود:
تواب ، رحمن ، رحيم ، رووف ، عطوف ، صبور، شكور، عفو، غفور، ستار، غفار، فتاح ، مرتاح ، ذى المجد، سماح محسن ، مجمل ، منعم ، مفضل .
اگر انتقام از دشمن ، مطلوب اوست ، متذكر اين اسامى گردد: عزيز، جبار، قهار، منتقم ، بطاش ، ذى البطش الشديد، فعال لما يريد، مدوخ الجبابره ، قاصم المرده ، طالب ، غالب ، مهلك ، مدرك ، الذى لا يعجزه شى ء، الذى لا يطاق انتقامه .
و اگر طالب علم است اين اسامى را بگويد: عالم ، فتاح ، هادى ، مرشد، معز، رالع (163).
آداب بعد از دعا 
الف - هميشه اهل دعا بودن ، چه اجابت شده باشد و چه نشده باشد. 
- اما در صورت اجابت :
ترك دعا در اين حال ، جفاست بلكه سزاوار است در مقابل اجابت الهى ، مدح و ثنايش را تكرار نماييم ؛ چون خداوند متعال در چند موضع از قرآن ، كسانى را كه خلاف اين عمل را انجام داده اند، سرزنش نموده است .
- و اذا مس الانسان ضر دعا ربه منيبا اليه ثم اذا خوله نعمه منه نسبى ما كان يدعوا اليه من قبل . (164).
يعنى : چون به آدمى گزندى رسد، چه بر پهلو خفته باشد چه نشسته يا ايستاده ، ما را به دعا مى خواند و چون آن گزند را از او دور سازيم ، چنان مى گذرد كه گويى ما را براى دفع آن گزندى كه به او رسيده بود، هرگز نخوانده است ، اعمال اسرافكاران اين چنين در نظرشان آراسته شده است .
از حضرت امام باقر - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
526 - ينبغى للمومن ان يكون دعاوه فى الزخاء نحوا من دعائه فى الشده ، ليس اذا اعطى فترولا يمل من الدعاء فانه من الله بمكان .
يعنى : بر مومن سزاوار است همانگونه كه در شدت و سختى دعا مى كند، در روزگار آسايش و نعمت نيز دعا نمايد. و شايسته نيست كه چون حاجتش ‍ بر آورده شد ، سست شود و از دعا خسته گردد، زيرا دعا نزد خداوند سبحان ، منزلت دارد.
- و اما در صورت عدم اجابت :
چه بسا تاخير اجابت به خاطر اين باشد كه خداوند سبحان صداى بنده اش ‍ را دوست دارد و مى خواهد او هر چه بيشتر مشغول به دعا باشد، در اين صورت سزاوار است آنچه را كه خدا دوستش دارد ترك ننمايد.
مگر روايت احمد بن محمد بن ابى نصر را نشنيدى كه گفت :
به امام رضا - عليه السلام - عرض كردم : فدايت شوم ! چند سال است از خدا چيزى خواستم (ولى اجابت نشد) و در اثر تاخير آن ، در قلبم نگرانى پديد آمد، فرمود:
527 - يا احمد، اياك و الشيطان ان يكون له عليك سبيل حتى يقنطك ، ان ابا جعفر - عليه السلام - كان يقول : ان المومن ليسال الله حاجه فقوخر عنه تعجيل اجابته حبا لصوته و استماع نحيبه ثم قال ، والله ما اخر الله عن المومنين ما يطلبون فى هذه الدنيا خير لهم عجل لهم فيها و اى شى ء الدنيا؟ .
يعنى : اى احمد! خود را از شيطان دور كن ، مبادا راهى بر تو بيايد و نا اميدت كند كه امام باقر - عليه السلام - مى فرمود:
بسا مومن از خدا حاجتى بخواهد ولى اجابتش به تاخير بيفتد، چون خداوند صداى دعا و آواز گريه اش را دوست دارد. آنگاه فرمود: به خدا سوگند! تاخير آنچه مومنين در اين دنيا طلب مى كنند از جانب ذات اقدس ‍ الهى ، از تعجيلش بهتر است ، دنيا چه ارزشى دارد؟
.
از حضرت صادق - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
528 - ان العبد الولى لله يدعو الله فى امر ينوبه فقال للملك الموكل به : اقض لعبدى حاجته ولا تعجلها فانى اشتهى ان اسمع نداءه و صوته ، و ان العبد العدو لله فى امر ينوبه فقال للملك الموكل به : اقض لعبدى حاجته و عجلها فانى اكره ان اسمع دعاءه و صوته . قال : فيقول الناس ، ما اعطى هذا الا لكرامته ، و ما منع هذا الا لهوانه .
يعنى : بنده اى كه دوست خداست ، در بلا و مصيبت دعا مى كند و خداوند متعال به فرشته اى كه مامور آن كار است مى گويد: حاجت بنده ام را بده اما عجله نكن ، چون من خوش دارم صدايش را بشنوم ، اما يك وقت بنده اى كه دشمن خداست در مصيبت دعا مى كند، در اينجا ذات اقدس ‍ الهى به آن فرشته مامور مى گويد: با عجله حاجت اين بنده ام را بر آور، چون من خوش ندارم صدايش را بشنوم . آنگاه حضرت فرمود: اما مردم مى گويند: اين كه حاجتش داده شد، حتما صاحب كرامت بود و آنكه حاجتش داده نشد، فرد پست و خوارى بوده است .
529 - لا يزال المومن بخير و رجاء و رحمه من الله ما لم يستعجل فيقنط فيترك الدعاء. فقلت له : كيف يستعجل ؟ قال : يقول : قد دعوت الله منذ كذا و كذا ولا ارى حاجه .
يعنى : مومن هميشه در مسير خير و اميد به حق و رحمت الهى است تا وقتى كه عجله به خرج ندهد كه در اثر آن نا اميد مى شود و دعا را ترك مى نمايد. راوى گويد عرض كردم : چگونه عجله به خرج مى دهد؟ فرمود : اينكه مى گويد: مدتى است خدا را مى خوانم ولى حاجتم بر آورده نمى شود.
530 - ان المومن ليدعوالله عزوجل فى حاجته فيقول عزوجل : اخروا اجابته شوقا الى صوته و دعائه ، فاذا كان يوم القيامه قال الله تعال : عبدى دعوتنى و اخرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا، و دعوتنى فى كذا و كذا فاخرت اجابتك و ثوابك كذا و كذا. قال - عليه السلام -؟ فيتمنى المومن انه لم يستجب له دعوه فى الدنيا مما يرى من حسن الثواب .
يعنى : مومن ، خداوند عزيز و جليل را براى حاجتش مى خواند و او در جواب مى گويد: اجابتش را به تاخير بيندازيد؛ چون من مشتاق صدا و دعاى اويم و آنگاه كه قيامت بر پا شد مى گويد: بنده من ! مرا خواندى اما من اجابتت را به تاخير انداختم ، ثواب تو چنين و چنان است و نيز در فلان كار هم مرا خواندى و آنجا هم اجابت تو را به تاخير انداختم ، ثواب تو چنين و چنان است . آنگاه حضرت فرمود: در اينجا مومن به خاطر ديدن پاداشهاى عظيم الهى ، آرزوى مى كند كه اى كاش ! در دنيا خدا هيچ يك از دعاهايش را مستجاب نمى كرد.
531 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم -: رحم الله عبدا طلب الى الله حاجه فالح فى الدعاء استجيب له او لم يستجب له .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم -: رحم الله عبدا طلب الى الله حاجه فالح فى الدعاء استجيب له او لم يستجب له .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: رحمت كند خدا بنده اى را كه از او حاجتى بخواهد و بر آن اصرار نمايد، چه مستجاب شده و چه نشده باشد.
آنگاه حضرت ، اين آيه شريفه را تلاوت فرمودند:
- و ادعوا ربى عسى الا اكون بدعاء ربى شقيا . (165).
يعنى : پروردگار خود را مى خوانم ، باشد كه به سبب خواندن او، به بدبختى نيفتم .
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل شده است كه فرمود:
- ان الله يحب السائل اللحوح (166).
يعنى : خداوند متعال ، سائل اصرار كنند را دوست دارد.
كعب الاحبار گويد: در تورات آمده است كه :
532 - يا موسى ، من احبنى لم ينسنى ، و من رجا معروفى الحى فى مسالتى يا موسى ، انى لست بغافل عن خلقى ولكن احب ان تسمع ملائكتى ضجيج الدعاء من عبادى ، وترى حفظتى تقرب بنى ادم الى بما انا مقويهم عليه و مسببه لهم . يا موسى ، قل لبنى اسرائيل لا تبرنكم النعمه فيعاجلكم السلب ولا تغفلوا عن الشكر فيقار عكم الذل ، و الحوا فى الدعاء تشملكم الرحمه بالا جابه و تهنئكم العافيه .
يعنى : موسى ! كسى كه مرا دوست دارد، فراموشم نمى كند و كسى كه به نيكيهاى من اميدوار است ، درخواستش اصرار مى نمايد.
اى موسى ! من از مخلوقاتم غافل نيستم (و خبر دارم ) ولى دوست دارم كه ملائكه ام صداى ضجه دعا را از بندگانم بشنوند و ملازمان من ببينند كه چگونه بنى آدم به خاطر چيزهايى كه قدرت و اسبابش در دست من است ، به من تقرب مى جويند.
اى موسى ! به بنى اسرائيل بگو: مبادا نعمت ، شما را به طغيان بكشاند كه در اين صورت ، بزودى از شما گرفته خواهد شد. و مبادا از شكر آن غافل بمانيد كه در نتيجه آن ، به ذلت خواهيد افتاد، در دعا اصرار كنيد تا با اجابتم ، رحمت من شامل حالتان شود و عافيت گوارايتان گردد
.
از امام باقر - عليه السلام - است كه فرمود:
- لا يلح عبد مومن على الله فى حاجته الا قضاها له (167).
يعنى : هرگز بنده مومنى در حاجتش بر خدا اصرار نكرد مگر آنكه آن را بر آورده نمود.
از منصور صيقل نقل شده است كه گويد:
533 - قلت لا بى عبد الله - عليه السلام -: ربما دعا الرجل فاستجيب له ثم اخر ذلك الى حين ؟ قال : نعم قلت : و لم ذلك ليزداد من الدعاء؟ قال : نعم .
يعنى : به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : آيا مى شود فردى دعا كند، اجابت هم بشود اما تا مدتى به تاخير بيفتد؟ فرمود: بله ، گفتم : چرا؟ آيا براى اين است كه بيشتر دعا كند؟ فرمود: بله .
از اسحاق بن عمار نقل شده است كه گويد:
534 - قلت لابى عبد الله - عليه السلام -: ايستجاب للرجل الدعاء ثم يوخر؟ قال : نعم عشرون سنه .
يعنى : به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم آيا مى شود دعاى بنده اى اجابت شود امام به تاخير بيفتد؟ فرمود: بلى ، حتى بيست سال .
از هشام بن سالم نقل است كه آن حضرت فرمود:
535 - كان بين قول الله عزوجل : قد اجيبت دعوتكما و بين اخذ فرعون ، اربعون عاما (168).
يعنى : از زمان وعده خداوند و به حضرت موسى و حضرت هارون - عليهما السلام - كه فرمود: دعاى شما اجابت شد، تا زمان نزول عذاب بر فرعون ، چهل سال فاصله بود.
از ابى بصير هم نقل است كه آن حضرت فرمود:
536 - ان المومن ليدعو فيوخر با جابته الى يوم الجمعه .
يعنى : مومن دعا مى كند ولى اجابتش تا جمعه به تاخير مى افتد.
نصيحت  
بر انسان عاقل سزاوار است كه هميشه اهل دعا باشد و آن را به هيچ وجه قطع نكند، به چند دليل :
اول - دانستنى كه دعا چقدر فضيلت دارد و عبادت به حساب مى آيد، بلكه دعا مغز و جان عبادت است (169).
دوم - با دعا كردن جزء افرادى مى گردى كه قبل از بلا دعا مى كنند، در نتيجه اگر بلاى مقدرى در ميان باشد كه تو آن را نمى دانى ، با اين دعا برطرف مى گردد (170).
سوم - اگر زياد دعا كنى ، صدايت در آسمان معروف مى شود، در نتيجه هنگام احتياج ، دعايت محجوب نمى ماند (171).
چهارم - مشمول دعاى رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - گردى كه فرمود: خداى رحمت كند بنده اى را كه از او چيزى بخواهد و بر آن اصرار هم بنمايد، چه اجابت شده و چه نشده باشد (172).
پنجم - اگر صدايت محبوب حق است ، با دعايت آنچه را كه او دوست دارد انجام داده اى و اگر محبوب نيست يا صلاحيت اجابت ندارى ، پس ‍ بدانكه او كريم و رحيم است ، شايد به واسطه تكرار دعايت ، رحمتش را شامل حالت گرداند، اميدت را نا اميد نكند، استغاثه ات را بالا برد، بالاخره دعايت را اجابت مى نمايد، چگونه چنين نكند در حالى كه منادى او هر شب ندا مى دهد كه :
- هل من داع فاجيه ؟ (173).
يعنى : آيا دعا كننده اى هست تا اجابتش كنم ؟.
- يا طالب الخير اقبل (174).
يعنى : اى كه به دنبال خير مى گردى ، بيا.
مگر سخن امام امير المومنين - عليه السلام - را نشنيدى كه فرمود:
- متى تكثر قرع الباب يفتح لك (175).
يعنى : اگر باب رحمت الهى را زياد بكوبى (و نا اميد نشوى ) آن در، به رويت گشوده مى شود.
از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
537 - ان العبد ليقول : اللهم اغفرلى و هو معرض عنه ثم يقول : اللهم اغفر لى و هو معرض عنه ، ثم يقول : اللهم اغفر لى ، فيقول الله سبحانه للملائكه : الا ترون الى عبدى ؟ سالنى المغفره و انا معرض عنه ، ثم سالنى المغفره و انا معرض عنه ، ثم سالنى المغفره علم عبدى انه لا يغفر الذنوب الا انا اشهد كم انى قد غفرت له .
يعنى : بنده اى مى گويد: خدايا! مرا بيامرز، اما خداوند از او اعراض دارد، مجددا مى گويد: خدايا مرا بيامرز، باز هم در حالى است كه خداوند از او اعراض دارد، براى بار سوم مى گويد: خدايا! مرا بيامرز، در اينجا ذات اقدس ‍ الهى به ملائكه مى گويد:
آيا بنده مرا نمى بينيد؟ از من آمرزش خواست در حالى كه من از او اعتراض ‍ داشتم ، مجددا آمرزش خواست ، باز هم من از او اعراض داشتم ، براى بار سوم ، آمرزش خواست ، بنده ام فهميد كه گناهان را غير از من كسى نمى آمرزد، شما را شاهد مى گيرم كه او را آمرزيدم
.
ششم - اگر صدايت محبوب درگاه الهى باشد، او اجابت را محبوس مى كند تا تو دعايت را ادامه دهى ، در اين حال اگر اهل مداومت بودى ، ديگر حبس ‍ اجابت فايده اى نخواهد داشت (و حاجت تو بزودى داده خواهد شد)؛ چون او مى داند كه خواه حاجت تو را بدهد خواه ندهد، تو دعايت را ادامه خواهى داد مگر آنكه تاخير اجابت به خاطر ذخيره سازى اجرهاى اخروى باشد كه در نتيجه ، خوشحالى و سرور تو. بيشتر خواهد بود، چون عطاى اخروى دائم است و عطاى دنيوى منقطع و چه فاصله عظيمى است بين دائم و منقطع ، اگر اهل تعقل باشى ؟
هفتم - به اين فوز عظيم مى رسى كه محبوب خداوند متعال مى گردى ؛ چون رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
538 - ان الله يحب من عباده كل دعاء .
يعنى : خداوند متعال از بين بندگانش آن ار كه بيشتر اهل دعاست ، دوست دارد.
هشتم - از امام خود پيروى كرده اى ؛ چون حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
- و كان امير المومنين رجلا دعاء (176).
يعنى : امير المومنين - عليه السلام - مردى بود بسيار اهل دعا.
ممكن است بگويى : چيزى مانع از دعايم مى شود و آن مشروط بودن دعاست به حضور قلب و قيام به مناجات با پروردگار كه امير المومنين - عليه السلام - فرموده است :
-لا يقبل الله دعاء قلب لاه (177).
يعنى : خداوند متعال دعاى قلب غافل را قبول نمى كند.
و نيز امام صادق - عليه السلام - فرموده است :
- لا يقبل الله دعاء قلب قاس (178).
يعنى : خداوند متعال دعاى كسى را كه قساوت قلب داشته باشد، قبول نمى كند.
با اين اوصاف ، وقتى به خودم نظر مى كنم مى بينم در غالب اوقات ، توجه و حضور، برايم حاصل نيست و قساوت بر قلبم مستولى است و اين موجب دورى من از پروردگار متعالى است .
در جواب ، بايد بدانى با اين حالاتى كه بر شمردى ، اگر دعا را هم ترك كنى ، دشمنت را بيشتر بر عليه خود يارى كرده اى و پيروزى اش را نزديكتر ساخته اى ، بدان اين نفس اماره است كه از طريق ناسازگار شمردن دعا و سنگين دانستن گريه و ميل به شهوات ، دشمن را يارى كرده است . تو و دشمنت همچون دو هوو مى مانيد كه بر هم مى پرند.
بنابر اين ، هر گاه خود را در حال كسالت و ترس از جنگ با او يافتى ، مبادا با اين حال ، بدون سلاح ، دشمنت را ملاقات كنى كه او فرصت را غنيمت شمرده با سرعت به سويت حمله مى آورد و پيروزى مى شود.
بنابر اين ، بر تو لازم است كه مسلح باشى و شكيبا و دليرى گردى و در برابرش صف آرايى كنى كه تو قدرت كشتن او و فرار نكردن از ميدان را دارى .
در اين صورت چه بسا او بترسد و از ميدان جا خالى كند و تسليم شود.
ممكن است با دليرى و صبورى ، قلبت قوى گردد و نفست نشاط يابد و كسالت و زبونى ، رخت بر بندد. و ممكن است با صبر و شكيبايى و فراهم ساختن اسلحه ، خداوند سبحان ، رحمتش را شامل حالت گرداند و با نصرتش تو را تاييد فرمايد.
و لذا رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - دعا را سلاح ناميده فرمود:
- الا ادلكم على سلاح ينجيكم من اعدائكم و يدر ارزاقكم ؟ قالوا: بلى يا رسول الله : قال : تدعون ربكم بالليل و النهار فان سلاح المومن الدعاء (179).
يعنى : آيا اسلحه اى را به شما معرفى كنم كه هم شما را از شر دشمنانتان نجات مى دهد و هم روزيتان را زياد مى نمايد؟ گفتند: بلى يا رسول الله ! - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: پروردگارتان را در شب و روز بخوانيد و دعا كنيد؛ چون دعا اسلحه مومن است .
(اى سالك سبيل حق )
بدانكه تو چهار دشمن دارى : هواى نفس ، دنيا، شيطان و نفس اماره كه در دعاى معصومين - عليهم السلام - نامشان اينگونه آمده است .
539 - فيا غوثاه ! ثم و اغوثاه ! بك يا الله ، من هوى قد غلبنى ، و من عدو استكلب على ، و من دنيا قد تزينت ليت و من نفس اماره بالسوء الا ما رحم ربى .
يعنى : خدايا! كمكمكن ، به دادم برس ، از هوايى كه بر من غالب شده !، از دشمنى كه چون سگ بر من پارس مى كند، از دنيايى كه خود را برايم زينت داده و از نفسى كه دائما مرا به سوى كارهاى زشت مى خواند مگر آنكه تو رحمى كنى .
به اين دعا نظر كن و ببين كه چگونه هنگام ذكر اينها فرياد استغاثه معصوم - عليه السلام - بلند است ، در حالى كه مى دانيم استغاثه زمانى واقع تسليم بلند كند، حتما هلاك خواهد شد، بنابر اين ، بر تو لازم است كه دعا و تضرع كنى اگر چه قلبت اقبالى نداشته باشد. و مبادا منتظر فراغت خاطر باشى كه اين بسيار كمك است و نادر، پس هر طور كه مى توانى و در هر حال كه هستى ، دعا كن ، چون صرف دعا كردن و ذكر خداوند سبحان نمودن ، شيطان را از تو طرد خواهد كرد.
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
540 - على كل قلب حاثم من الشيطان ، فاذا ذكر اسم الله خنس ‍ الشيطان و ذاب ، و اذا ترك الذكر التقمه الشيطان فجذبه و اغواه و استزله و اطغاه .
يعنى : بر هر دلى ، شيطانى نشسته كه اگر ذكر خدا شود، مى رود و ذوب مى گردد . و اگر ذكر خدا ترك شود، چون لقمه اى در دهان شيطان ، فرو مى رود و جذب او مى گردد، در نتيجه شيطان او را خواهد فريفت و به لغزش و طغيانش وا مى دارد.
چه بسا دعايى را با تكلف و زحمت و بدون توجه قلبى ، آغاز كرديم ، ولى آخرش با گريه و زارى و اصرار در سوال پايان پذيرفت ، بلكه ترك دعا و در خواست از ذات اقدس الهى ، موجب قساوت قلب مى گردد و آن را تيره و تار مى كند كه اگر اين عمل به درازا بكشد، ديگر هرگز نفس ، ميل باز گشت بدان را نخواهد داشت ، اما اگر بدان عادت كند و خوب گيرد، با آن مانوس ‍ شده ، عاشقش مى گردد و مشتاقش مى شود كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
541 - الخير عاده .
يعنى : كار نيك ، عادت كردنى است .
و بسيار از افراد را ديده ايم كه بعضى از اوقات ، به دعا و گريه اشتياق پيدا كرده بودند مانند اشتياق مريض به سلامتى و شفا، و تشنه به آب گوارا. و به هنگام خلوت با پروردگار، نفسشان در راحتى ، باطنشان در فراغت ، عقلشان در آسايش و قلبشان در طمانينه و آرامش بود، نورى ايشان را تجليل كرده بود و تاج قيمتى بر سر گذاشته با خداى خود همنشين بودند، سخن دل به او مى گفتند و از رازقشان چيز طلب مى كردند، او را كه هم مالك دار فناست و هم مالك دار بقا، صدا مى كردند و سلطان آسمان را نظر مى نمودند.
از حضرت صادق - عليه السلام - سوال شد: چرا شب زنده داران ، چهره هايشان از ديگران زيباتر است ؟ فرمود:
542 - لا نهم خلوا بالله سبحانه فكساهم بنوره .
يعنى : چون آنان با خداى سبحان خلوت مى كنند و او هم آنان را با نور خود مى پوشاند.
از امام صادق - عليه السلام - از پدرش امام باقر - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود:
543 - كان فيما اوحى الله الى موسى بن عمران - عليه السلام -: كذب من زعم انه يحبنى فاذا جنه الليل نام . يابن عمران ، لو رايت الذين يصلون لى فى الدجى و قد مثلث نفسى بين اعينهم يخاطبونى و قد جليت عن المشاهده و تكلمونى و قد عززت عن الحضور. يا بن عمران ، هب لى من عينيك الدموع و من قلبك الخشوع و من بدنك الخضوع ثم ادعنى فى ظلم الليالى تجدنى قريبا مجيبا .
يعنى : از جمله چيزهايى كه خداوند متعال بر موسى بن عمران وحى كرد اين بود: دروغ مى گويد كسى كه گمان مى كند مرا دوست دارد، اما وقتى كه شب او را فرا گرفت ، مى خوابد. اى فرزند عمران ! چه خوب مى شد اگر مى ديدى افرادى را كه در تاريكيها براى من نماز مى ايستند در حالى كه خود را در برابر چشمهايشان تمثيل داده ام ، با اينكه مقامك من رفيع است ، اما آنان به صورت شهود با من خطاب مى كنند و با اينكه من عزت دارم اما آنان به صورت حضور با من گفتگو مى نمايند. اى فرزند عمران ! به من از چشمانت اشك ، از قلبت خشوع و از بدنت خضوع بده ، آنگاه مرا در تاريكهاى شب بخوان تا مرا نزديك اجابت كننده بيايى .
روزى حضرت صادق - عليه السلام - به مفضل بن صالح فرمود:
545 - يا مفضل ، ان لله عبادا عاملوه بخالص من سره فعاملهم بخالص ‍ من بره فهم الذين تمر صحفهم يوم القيامه فرغا و اذا و قفوا بين يديه تعالى ملاها من سرما اسروا اليه . فقلت : يا مولاى ، و لم ذلك ؟ فقال : اجلهم ان تطلع الحفظه على ما بينه و بينهم .
يعنى : اى مفضل ! خداوند متعال را بندگانى است كه از روى صفاى اخلاصشان با او معامله مى كنند و او نيز با خالص ترين نيكيهايش با آنان معامله مى نمايد، اينان كسانى اند كه روز قيامت ، نامه اعمالشان خالى است و وقتى در برابر حق قرار مى گيرند، آنان نامه ها را از همان اسرارى كه با او داشتند، پر مى نمايد.
مفضل گويد: عرض كردم : اى مولاى من ! چرا چنين است ؟ فرمود: ذات اقدس الهى آنان را بزرگترين از آن مى داند كه ملائكه از اسرارى كه بين او و ايشان هست آگاه گردند
.
اى عزيز سالك ! مبادا از اين مقامات شريفى كه از بهشت هم نفيس تر است ، غافل بمانى ، چرا نفيس تر نباشد و حال آنكه اين مقامات ، انسان را، هم به بهشت مى رساند و هم به چيزى كه از بهشت برتر است و آن مقام ، رضوان الهى است كه مى فرمايد:
- رضى الله عنهم و رضوا عنه (180).
يعنى : هم خدا از آنان راضى است و هم ايشان از خداوند.
- و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم (181).
يعنى : و رضوان و خشنودى خدا از هر چيزى برتر است كه آن پيروزى بزرگى است .
در حديث قدسى آمده است :
546 - عبادى الصديق تنعموا بعبادتى فى الدنيا فانكم بها تتنعون فى الجنه .
يعنى : بندگان صديق من ! در دنيا به نعمت عبادت من متنعم باشيد؛ چون در بهشت از همين است كه بهره خواهيد برد.
امير المومنين و سيد الوصيين - عليه السلام - فرمود:
547 - الجلسه فى الجامع خير لى من الجلسه فى الجنه ، فان الجلسه فيها رضى نفسى و الجامع فيها رضى ربى .
يعنى : نشستن در مسجد جامع براى من بهتر است از نشستن در بهشت ؛ چون اگر در بهشت بنشينم خودم راضى شده ام ، ولى اگر در مسجد بنشينم پروردگارم راضى شده است .
به راهبى گفتند: چگونه بر تنهايى صبر مى كنى ؟
گفت : (تنها نيستم بلكه ) همنشين پروردگارم مى باشم ، هرگاه بخواهم او با من سخن بگويد، كتابش را مى خوانم و هرگاه بخواهم من با او حرف بزنم ، نماز مى گزارم .
از حضرت امام حسن - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
548 - من انس بالله استوحش من الناس ، و علامه الانس بالله الوحشه من الناس .
يعنى : كسى كه با خدا مانوس شد از مردم وحشت دارد و علامت انس با او، وحشت از مردم است .
مگر نخوانده اى آنچه را كه ضرار بن ضمره ليثى از مقامات امير المومنين - عليه السلام - بيان كرد؟ ماجرا از آنجا شد كه معاويه - لعنه الله - به او گفت : على - عليه السلام - را برايم توصيف كن .
ضرار گفت : مرا از اين كار معاف بدار.
معاويه گفت : معافت نمى كنم .
ضرار (شروع به ذكر اوصاف آن حضرت كرد و) گفت : به خدا قسم ! او مردى دور انديش و قوى پنجه بود، سخنش موجب فيصله يافتن خصومت مى شد و حكمش عين عدالت بود، علم از اطراف و جوانبش مى باريد و سخنان حكمت آميز از وجودش سرازير بود، از دنيا و زيباييهايش وحشت داشت و با شب و وحشت آن ، مانوس بود.
به خدا سوگند! كه او اشكهاى فراوان داشت و فكرهاى طولانى ، در حالى كه كف دست خود را زير و رو مى كرد با خود سخن مى گفت و با پروردگارش ‍ مناجات مى نمود. لباس سخت و غذاى خشن را دوست مى داشت .
در ميانمان چون يكى از ما بود، وقتى به خدمتش مى رفتيم ، به ما نزديك مى شد و چون از او چيزى مى خواستيم ، اجابتمان مى كرد، با اينكه به ما نزديك بود و ما نيز نسبت به او احساس نزديكى مى كرديم ، ولى به خاطر هيبتش با او حرف نمى زديم و به خاطر عظمتش چشمهايمان را به سويش ‍ بلند نمى كرديم ، اگر تبسمى مى كرد آنقدر كم بود كه فقط دندانهاى جلوى حضرت چون مرواريد به رشته كشيده ، پيدا بود، دينداران را بزرگ مى شمرد و مساكين و بيچارگان را دوست مى داشت ، نه افراد نيرومند در او طمع مى كردند كه به باطل گرايش پيدا كند و نه ضعفا از عدالتش مايوس ‍ مى گشتند.
خداى را شاهد مى گيرم كه او را در نيمه هاى شبى كه تاريكى همه جا را فرا گرفته و ستارگان پنهان گشته بودند، ديدم در حالى كه در محرابش ايستاده ، محاسن مبارك و ستارگان پنهان گشته بودند، ديدم در حالى كه در محرابش ‍ ايستاده ، محاسن مبارك را در دست گرفته چون مار گزيده اى به خود مى پيچيد و صداى گريه و ناله جانسوزى از او بلند، گويا همين الان مى شنوم كه مى گويد:
549 - يا دنيا، يا دنيا، ابى تعرضت ام الى تشوقت ؟ هيهات ! هيهات ! لا حان حينك غرى غيرى لا حاجه لى فيك قد طلقتك ثلاثا لا رجعه فيها فعمرك قصيرو خطرك يسير و املك حقيرت آه ! آه ! من قله الزاد و بعد السفر و وحشه الطريق و عظيم المورد .
يعنى : اى دنيا! اى دنيا! آيا خودت را بر شخصى مانند من عرضه مى دارى يا به اظهار علاقه مى كنى ؟ هيهات ! الان وقت تو نيست ، غير مرا فريب بده ، من نيازى به تو ندارم ، تو را سه مرتبه طلاق داده ام كه بعد از آن رجوع ، جايز نيست ، عمر تو كوتاه ، پست و مقامت بى ارزش و اميد داشتن به تو خوارى است .
آه ! آه ! از كمى توشه و دورى سفر و وحشتناك بودن راه و عظمت آنچه بر ما وارد خواهد شد
.
سخن ضرار چون بدينجا رسيد، كم كم اشكهاى معاويه - لعنه الله - بر موى صورتش جارى گشت و با آستينش آن را خشك كرد، اطرافيان نيز گريه گلوگيرشان شد. آنگاه معاويه گفت : به خدا سوگند! كه ابوالحسن همينگونه كه مى گويد بود، بگو ببينم او را چقدر دوست دارى ؟
ضرار گفت : آن طور كه ما در موسى ، موسى - عليه السلام - را دوست مى داشت و (البته مى دانم كه حق آن حضرت بيش از آن است لذا) عذر تقصير به درگاه الهى مى برم .
معاويه گفت : اى ضرار! چگونه بر فراق او صبر مى كنى ؟
ضرار پاسخ داد: همانند مادرى كه فرزندش را بر روى سينه اش سر بريده ، باشند كه چنين مادرى هرگز اشكش خشك نخواهد شد و حرارتش آرام نخواهد گرفت .
در اينجا ضرار برخاست و در حالى كه گريه مى كرد از مجلس خارج شد.
معاويه به اطرافيانش گفت : اگر شما مرا از دست بدهيد، يك نفر هم در ميانتان نمى شود كه مرا اينگونه ثنا گويد.
يكى از حاضران پاسخ داد كه : شان هر كسى به اندازه همراه و رفيق اوست (182).
ب - كشيدن دستها بر صورت : 
ابن القداح از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
550 - ما ابرز عبد يده الى الله العزيز الجبار الا استحيى الله عزوجل ان يردها صفرا، فاذا دعا احدكم فلا يرد يده حتى يمسح على وجهه و راسه .
يعنى : هيچ بنده اى دستش را به سوى خداوند عزيز و جبار آشكار نمى كند مگر آنكه خداوند عزيز و جليل ، شرم دارد از اينكه آن را خالى برگرداند، پس هر يك از شما دعا كرد، دستش را به صورت و سرش ‍ نكشيده ، بر نگرداند.
از حضرت باقر - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
551 - ما بسط عبد يده الى الله عزوجل الا استحيى الله ان يردها صفرا حتى يجعل فيها من فضله و رحمته ما يشاء، فاذا دعا احدكم فلا يرد يده حتى يمسح بها على راسه و وجهه .
يعنى : هيچ بنده اى دستش را به سوى خداى عزيز و جليل نمى گشايد مگر آنكه ذات اقدس الهى شرم مى كند از اينكه آن را خالى برگرداند و قدرى از فضل و رحمتش - آن مقدار كه خود مى خواهد - در آن قرار ندهد، پس ‍ هر گاه يكى از شما دعا كرد، دستش را به سرو صورتش نكشيده ، بر نگرداند.
در خبر ديگر آمده است كه : به صورت و سينه اش بكشد.
و در دعاى معصومين است - عليهم السلام - آمده است كه :
552 - و لم ترجع يد طالبه صفرا من عطائك ولا خائبه من نحل هباتك .
يعنى : دست هيچ طلب كننده اى ، خالى از عطايت و نا اميد از بخشش تو باز نگشت .
ج - دعا را با صلوات بر پيامبر و آلش - عليهم السلام - پايان بدهد كه حضرتصادق - عليه السلام -فرمود:
- من كان له الى الله حاجه فليبدا بالصلاه على محمد و اله - صلى الله عليه و آله و سلم - ثم يسال حاجته يختم بالصلاه على محمد واله فان الله عزوجل اكرم من ان يقبل الطرفين و يدع الوسط اذا الوسط اذا كانت الصلاه على محمد واله تحجب عنه (183).
يعنى : كسى كه حاجتى به درگاه الهى دارد، قبل از آن بر محمد آلش ‍ صلوات بفرستد، آنگاه حاجتش را بخواهد، بعد دعايش را با صلوات بر محمد و آلش به پايان ببرد؛ چون خداوند عزيز و جليل كريم تر از آن است كه دو طرف دعا را قبول كند و وسطش را رها نمايد كه صلوات بر محمد و آل محمد از او پوشيده نمى ماند (و مستجاب مى گردد) .
د - بعد از دعايش آنچه از حضرت صادق - عليه السلام - روايت شده را بگويد كهفرمود:
553 - اذا دعا الرجل فقال بعدما يدعو: ما شاء الله لا قوه الا بالله العلى العظيم ،، قال الله : استبتل عبدى و استسلم لامرى اقضوا حاجته .
يعنى : هرگاه فردى دعا كند و بعد از آن بگويد: هر چه خدا بخواهد كه هيچ قدرتى جز از طريق خداوند على و عظيم وجود ندارد، خداوند سبحان مى گويد: بنده ام از خلق ، بريده و تسليم فرمان من گرديده است ، حاجتش را بر آوريد.
در خبر ديگرى از حضرت على - عليه السلام - روايت شده است كه فرمود:
554 - من احب ان يجاب دعاءه فليقل بعد ما يفرغ : ما شاء الله استكانه لله ، ما شاء الله تضرعا الى الله ، ما شاء الله توجها الى الله ، ما شاء الله لا حول ولا قوه الا بالله العلى العظيم .
يعنى : هر كس دوست دارد دعايش مستجاب شود، پس از فراغت از آن بگويد: هر چه خدا بخواهد كه ما در برابرش خاضعيم هر چه خدا بخواهد كه ما در برابرش متواضعيم ، هر چه خدا بخواهد كه توجه ما به اوست ، هر چه خدا بخواهد كه هيچ تحول و قدرتى جز به واسطه آن ذات على و عظيم وجود ندارد.
ه - حالات بعد از دعايش بهتر از قبل باشد؛ چون چه بسا گناهان بعدى مانع از نفوذدعا گردند مگرنشنيدهاى كه در دعاى معصومين -عليهم السلام - آمده است :
555 - و اعوذ بك من الذنوب التى ترد الدعاء، و اعوذ بك من الذنوب التى تحبس القسم .
يعنى : از گناهانى كه دعا را بر مى گرداند به تو پناه مى برم ، از گناهانى كه قسم را حبس مى كند به تو پناهنده مى شويم .
ابن مسعود پيامبر - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت كرده است كه فرمود:
556 - اتقوا الذنوب فانها ممحقه للخيرات ، ان العبد ليذنب الذنب فينسى به العلم الذى كان قد علمه ، و ان العبد ليذنب الذنب فيمتنع به من قيام الليل ، و ان العبد ليذنب فيحرم به الرزق و قد كان هينا له ثم تلا هذه : انا بلوناهم كم بلونا اصحاب الجنه اذ اقسموا ليصر منها مصبحين ... (184).
يعنى : گناهان پرهيز كنيد؛ چون موجب نابودى خيرات مى شوند. بنده گناه مى كند و در اثر آن ، علمى را كه مى دانسته فراموش مى نمايد. بنده گناه مى كند و به واسطه آن از نماز شب ، باز مى ماند. بنده گناه مى كند و از آن روزى كه به آسانى بايد به او برسد، محروم مى شود. آنگاه حضرت اين آيه را تلاوت فرمود: ما ايشان را به قحطى و سختى مبتلا مى كنيم همچنانكه اهل آن بستان را مبتلا ساختيم كه شبى قسم خوردند تا صبحگاهان ميوه ها را بچينند ولى حقى برا فقرا قرار ندهند، به همين خاطر شبانه آتش عذابى از جانب خداوند متعال بر آن باغ وارد شد....
روايت شده است كه خداوند متعال در زبور حضرت داود - عليه السلام - فرمود:
557 - يابن ادم ! تسالنى لعلمى بما ينفعك ثم تلح على بالمساله فاعطيك ما سالت فتستعين به على معصيتى فاهم بهتك سترك فتدعونى فاستر عليك فكم من جيمل اصنع معك و كم من قبيح تصنع معى يوشك ان اغضب عليك غضبه لا ارضى بعدها ابدا .
يعنى : اى فرزند آدم ! از من درخواست مى كنى تا آنچه را كه من مى دانم برايت منفعت دارد به تو بدهم و اصرار نيز مى نمايى ، من هم آن را به تو مى دهم اما تو از آن در راه معصيت من كمك مى گيرى ، من هم پرده درى مى كنم و گناهانت را آشكارى سازم كه تو دعا مى كنى و من نيز گناهانت را بر تو مى پوشانم ، پس چه كارهاى زيبايى كه من با تو انجام مى دهم و چه رفتار زشتى تو با من مى نمايى ، نزديك است آنچنان بر تو غضب كنم كه ديگر بعد از آن هرگز از تو راضى نگردم .
در آنچه بر حضرت عيسى - عليه السلام - وحى شده ، آمده است :
558 - ولا يغرنك المتمرد على بالعصيان ياكل رزقى و يعبد غيرى ثم يدعونى عند الكرب فاجيبه ثم يرجع الى ما كان عليه فعلى يتمرد ام لسخطى يتعرض ؟ فبى حلفت لا خذنه اخذه ليس منها منجا ولا دونى ملجا اين يهرب ؟ من سمائى و ارضى ؟ .
يعنى : مبادا فريبت بدهد كه فردى با عصيان و گناه بر من گردنكشى مى كند و روزى مرا هم مى خورد، اما بنده غير من است ، با اين حال هرگاه در سختيها مرا بخواند اجابتش مى كنم ولى باز به همان تمرد و گردنكشى سابقش باز مى گردد، آيا در برابر من گردنكشى مى كند يا خشم مرا بر مى انگيزاند؟ به خودم قسم ياد مى كنم كه آنچنان او را بگيرم كه راه گريزى نداشته ، غير از من پناهگاهى برايش نباشد، كجا فرار مى كند؟ از آسمان و زمين من ؟.
از حضرت باقر - عليه السلام - روايت است كه فرمود:
559 - ان العبد ليسال الله تعالى حاجه من حوائج الدنيا فيكون من شان الله تعالى قضاوها الى اجل قريب او بطى ء فيذنب العبد عند ذلك الوقت ذنبا فيقول للملك الموكل بحاجته : لا تنجزها فانه قد تعرض لسخطى و قد استوجب الحرمان منى .
يعنى : بنده اى ، از خدا حاجتى از حوايج دنيا را طلب مى كند و از شان و مقام خداوند متعال هم اين است كه آن را زود يا دير بر آورده سازد، اما در اين ميان ، آن بنده گناه مى كند، در اينجا ذات اقدس الهى به فرشته اى كه مامور بر آوردن آن حاجت بوده مى گويد: حاجتش را روان ساز، چون او مرا خشمگين ساخته و استحقاق محروميت از من را دارد.
آثار گناهان 
معصومين - عليهم السلام - در دعايشان ، از انواع گناهان ، به ذات اقدس ‍ الهى پناه مى بردند، اما تفسير (و توضيح آثار) آنها در روايتى كه از امام زين العابدين - عليه السلام - وارد شده اينگونه آمده است :
560 - ان الذنوب التى تغير البغى على الناس ، و الزوال عن العاده فى الخير، و اصطناع المعروف ، و كفران النعم ، و ترك الشكر، قال الله تعالى : .
يعنى : گناهانى كه موجب تغيير نعمت الهى مى شوند، عبارتند از: ظلم بر مردم ، كار خيرى را كه به آن عادت كرده يا عمل معروفى را ترك كند. و كفران نعمت و ترك شكر نمايد كه خداوند متعال مى فرمايد.
- ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما با نفسهم (185).
يعنى : خداوند متعال ، حال هيچ قومى را دگرگون نخواهد كرد تا زمانى كه خود آن قوم ، حالشان را تغيير دهند.
- و الذنوب التى تورث الندم : قتل النفس التى حرم الله ، قال الله تعالى فى قصه قابيل حين قتل اخاه فعجز عن دفنه : فاصبح من النادمين (186).
يعنى : گناهانى كه پشيمانى بر جاى مى گذارند عبارتند از: كشتن كسى كه قتلش حرام است ، خداوند متعال در مورد قابيل كه برادرش را كشت و از دفنش عاجز مانده مى فرمايد: (قابيل ) پشيمان گرديد.
- و ترك صله الرحم حين يقدر، و ترك الصلاه حتى يخرج وقتها، وترك الوصيه ورد المظالم و منع الزكاه حتى يحضر الموت و ينغلق اللسان .
يعنى : و ترك صله رحم - در صورتى كه قادر بدان باشد -، نماز را نخواند تا وقتش بگذرد، ترك وصيت ورد مظالم ، و ندادن زكات تا زمانى كه مرگ فرا برسد و زبان بسته گردد.
- و الذنوب التى تدفع القسم : اظهار الافتقار، و النوم عن صلاه العتمه ، و عن صلاه الغداه ، و استحقار النعم و الشكوى على المعبود عزوجل .
يعنى : گناهانى كه بهره و نصيب (از فيوضات الهى ) را دفع مى نمايد عبارتند از: اظهار فقر و احتياج نمودن ، در وقت نماز عشاء و نماز صبح ، خوابيدن (و آن دو را به جاى نياورند)، نعمتهاى الهى را كوچك شمردن . و از خداوند عزيز و جليل ، شكايت كردن .
- و الذنوب التى تهتك العصم : شرب الخمر ، ولعب القمار، و تعاطى ما يضحك الناس ، و اللغو و المزاح ، و ذكر عيوب الناس ، و مجالسه اهل الريب .
يعنى : گناهانى كه پرده عصمت را مى درند عبارتند از: شرابخوارى ، قماربازى ، انجام كارى كه مردم را بخنداند، سخن بيهوده ، شوخى كردن ، ذكر عيبهاى مردم . و با كسانى كه عقايد و اعمالشان مشكوك است ، نشست و برخاست داشتن .
- و الذنوب التى تنزل البلاء: ترك اغاثه الملهوف ، و ترك اعانه المظلوم ، و تضيع الامر بالمعروف و النهى عن المنكر .
يعنى : گناهانى كه موجب نزول بلاست عبارتند: از يارى نكردن كسى كه دادرس مى طلبد، كمك نكردن مظلوم ، و امر به معروف و نهى از منكر را ضايع نمودن .
- و الذنوب التى تديل الاعداء: المجاهره بالظلم ، و اعلان الفجور، و اباحه المحظور، و عصيان الاخيار، و الانقياد الى الاشرار .
يعنى : گناهانى كه دشمنان را پيروز مى كند عبارتند از: آشكارا ظلم نمودن ، علنى مرتكب گناه شدن ، حرام را حلال شمرند، در برابر نيكان سركشى نمودن . و از اشرار و بدان ، اطاعت كردن .
- و الذنوب التى تعجل الفناء: قطيعه الرحم ، و اليمين الفاجره ، والا قاويل الكاذبه ، و الزنا، و سد طرق المسلمين ، و ادعاء الامامه بغير حق .
يعنى : گناهانى كه موجب تعجيل مرگ مى گردند عبارتند از: قطع رحم نمودن ، قسم نا حق خوردن ، سخن دروغ گفتن : زنا كردن ، راههاى مسلمانان را بستن (187) و به ناحق ادعاى رهبرى داشتن .
- و الذنوب التى تقطع الرجاء: الياس من روح الله ، و القنوط من رحمه الله ، و الثقه بغير الله تعالى ، و التكذيب بوعد الله تعالى .
يعنى : گناهانى كه موجب قطع اميد مى گردد عبارتند از: مايوس شدن از لطف خداوند، نا اميد گشتن از رحمت خدا، به غير خداوند متعال تكيه كردن و وعده هاى الهى را دروغ پنداشتن .
- و الذنوب التى تظلم الهواء: السحر و الكهانه و الا يمان بالنجوم و التكذيب بالقدر و عقوق الوالدين .
يعنى : گناهانى كه آسمان را تيره مى سازند (و موجب سلب قدرت تشخيص حق از باطل مى گردند) عبارتند از: جادوگرى ، پيشگويى ، ايمان به ستارگان (بدين معنا كه آنها را در سرنوشت انسان موثر دانستن ) ، قضا و قدر الهى را دروغ خواندن .
و عاق والدين شدن
.
- و الذنوب التى تكشف الغطاء: الا ستدانه بغير نيه الا داء، والا سراف فى النفقه ، و البخل على الا هل و الاولاد و ذوى الارحام ، و سوء الخلق ، و قله الصبر، و استعمال الضجر و الكسل و الا ستهانه با هل الدين .
يعنى : گناهانى كه موجب پرده درى مى گردند عبارتند از: قرض كردن با اين نيت كه آن را نپردازد، در مخارج زندگى زياده روى نمودن ، در پرداخت مخارج زندگى خانواده و فرزندان و نزديكان ، بخل ورزيدن ، بد اخلاقى ، كم طاقتى ، بى قرارى و تنبلى . و دينداران را خود دانستن .
- و الذنوب التى ترد الدعاء: سوءالنبه ، و خبث السريره ، و النفاق مع الاخوان ، و ترك التصديق بالا جابه ، و تاخير الصلوات المفروضه حيث تذهب اوقاتها .
يعنى : و گناهانى كه موجب برگشتن دعا مى شوند عبارتند از: نيت بد داشتن ، در باطن ، پليد بودن ، با برادران دين ، دو رويى و نفاق نمودن ، برادران دينى را با ترك اجابت ، تصديق نكردن . و نمازهاى واجب را به تاخير انداختن تا وقتشان بگذرد.
از تمام اينها به ذاتت اقدس الهى و لطف و كرمش پناه مى بريم .