آيين بندگى و نيايش ( ترجمه ى عدة الداعى )

جمال و السالكين شيخ احمد بن فهد حلى (قدس سره الشريف)
ترجمه : حسين غفارى ساروى

- ۱۱ -


ن - دعاى براى برادران دينى و التماسى دعا از ايشان : 
ابن ابى عمير از هشام بن سالم و او از امام صادق - عليه السلام - نقل كرده است كه فرمود:
482 - من قدم اربعين من المومنين ثم دعا استجيب له .
يعنى : كسى كه اول براى چهل مومن دعا كند و سپس براى خودش ، دعايش مستجاب مى شود.
و تاكيد شده كه بعد از پايان نماز شب ، در حال سجده بگويد:
483 - اللهم رب الفجر و الليالى العشر و الشفع و الوتر و الليل اذا يسر، و رب كل شى ء، و اله كل شى ء و مليك كل شى ء صل على محمد واله و افعل بى و فلان (به جاى فلان و فلان ، اسامى مومنين را ذكر كند) ما انت اهله ، ولا تفعل بنا ما نحن اهله يا اهل التقوى و اهل المغفره .
يعنى : اى پروردگار صبح و شبهاى دهگانه و جفت و تك و شب به هنگام رفتنش ! اى پروردگار و معبود و پادشاه هر چيز! بر محمد و آلش درود فرست و براى من و فلانى و فلانى آنچه خود سزاوارش هستى انجام بده ، نه آنچه را كه ما سزاوار آنيم ! اى نگهدارنده و آمرزنده بندگان !.
در روايت آمده است كه :
- ان الله سبحانه و تعالى اوحى الى موسى : يا موسى ، ادعنى على السان ليم تعصنى به ، فقال - عليه السلام -: انى لى بذلك ؟ فقال : ادعنى على لسان غيرك (159).
يعنى : خداوند سبحان به حضرت موسى - عليه السلام - وحى فرستاد كه اى موسى ! مرا با زبانى بخوان كه با آن گناه نكرده باشى ، گفت : چنين زبانى را در كجا مى توانم بيابم ؟ فرمود: مرا با زبان ديگران بخوان .
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
484 - ليس شى ء اسرع اجابه من دعوه غائب لغائب .
يعنى : چيزى سريعتر از دعاى غايبى براى غايب ديگر اجابت نمى شود.
فضل بن يسار از امام باقر - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود: 485 - اوشك دعوه و اسرع اجابه دعوه المومن لاخيه بظهر الغيب .
يعنى : نزديكترين خواندن و سريعترين اجابت در دعايى است كه مومن براى برادر مومنش در غياب او مى كند.
486 - اسرع الدعاء نجاحا جابه دعاء الاخ لاخيه بظهر الغيب ، و اذا بدا بالدعاء لاخيه فيقول له ملك موكل به : امين ، ولك مثلاه .
يعنى : دعاى برادر براى برادر مومن در غيابش ، سريعتر از ديگر دعاها به اجابت مى رسد، وقتى اين دعا را شروع مى كند، فرشته اى مامور است كه بگويد: آمين ، براى تو دو برابرش هست .
عبد الله بن سنان از حضرت صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
487 - دعاء الرجل لاخيه بظهر الغيب يدر الرزق و يدفع المكروه .
يعنى : دعاى انسان براى برادر مومن در غياب او موجب فراوانى روزى و دفع بديها مى شود.
و نيز فرمود:
488 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - ما مومن دعا للمومنين الا رد الله على مثل الذى دعا لهم به من كل مومن و مومنه مضى من اول الدهر الى ما هو ات الى يوم القيامه ، و ان العبد ليومر به الى النار يوم القيامه فيسحب فيقول المومنون و المومنات : يا رب ، هذا الذى كان يدعو لنا، فيشفعوا فيه ، فيشفعهم الله فيه فينجو .
يعنى : رسول حق - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: هرگاه مومنى اين مومنين دعا كند، خداوند متعال همان دعا را به تعداد هر مرد و زن مومنى كه از ابتداى خلقت تا قيام قيامت مى آيند، به او بر مى گرداند، روز قيامت بنده اى را مى آورند فرمان مى رسد: او را به آتش ببريد، ملائكه او را به آتش ‍ ببريد، ملائكه او را كشان كشان به سوى آتش مى برند، در اين حال مردان و زنان با ايمان مى گويند: پروردگارا اين همان فردى است كه براى ما دعا كرده ، اينجاست كه آنان براى اين فرد، شفاعت مى كند، خداوند متعال هم شفاعت آنان را مى پذيرد و او نجات مى يابد.
على بن ابراهيم از پدرش نقل كرده است كه : عبد الله بن جندب را در عرفات در حالى ديدم كه كسى چون او در آنجا يافت نمى شد، دستهايش ‍ به سوى آسمان بلند بود و اشك از گونه هايش بر زمين مى ريخت ، وقتى مردم رفتند به او گفتم :
اى ابا محمد! من كسى را چون تو (غرق در ذكر و دعا و سوز گذار) نديدم ، گفت : به خدا قسم ! دعا نكردم مكر براى برادران دينى ام ؛ چون امام كاظم - عليه السلام - به من خبر داد كه :
489 - من دعا لاخيه بظهر الغيب نودى من العرش : ولك مائه الف ضعف .
يعنى : كسى كه براى برادران دينى در پشت سرشان دعا كند، از عرش ‍ الهى ندا مى رسد كه صد هزار برابرش ، براى تو باد.
من فكر كردم كه صلاح نيست صد هزار دعاى عرشى را كه حتما مستجاب مى شود، در برابر يك دعا براى خود رها كنم ، در حالى كه نمى دانم آن يك دعا مستجاب مى شود يا خير؟
ابن ابى عمير از زيد نرسى روايت كرده است كه گفت : من و معاويه بن و هب در عرفات با هم بوديم ، او در حال دعا بود كه اشكهايش را مشاهده نمودم ، دقت كردم ديدم براى خودش حتى يك دعا هم نكرد بلكه براى افرادى از گوشه و كنار جهان دعا مى كند و نامشان و نام پدرانشان را مى برد، وقتى مردم از عرفات كوچ كردند به او گفتم : اى عمو! از تو چيز عجيبى ديدم .
گفت : چه چيز عجيبى ديدى ؟
گفتم : در اين محل حساس ، برادرانت را بر خود مقدم داشتى و براى ديگران دعا كردى !
گفت : اى بردار زاده ! از اين كارم تعجب نكن ؛ چون من از مولاى خود كه مولاى هر مرد و زن با ايمان است و سيد و آقاى گذشتگان و آيندگان بعد از پدران معصومش - عليهم السلام - نيز مى باشد، شنيدم كه اگر از آن حضرت نشنيده بودم (و دروغ بگويم ) دو گوش من كر گردند، در چشم من كور شوند و از شفاعت پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - محروم گردم ، شنيدم كه مى فرمود:

490 - من دعا لاخيه فى ظهر الغيب ناداه ملك من السماء الدنيا: يا عبد الله ، ولك مائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء الثانيه : يا عبد الله ، ولك مائتا الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء الثالثه : يا عبد الله ، ولك ثلاثمائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء الرابغه يا عبد الله ، لوك اربعمائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء الخامسه : يا عبد الله ، ولك خمس مائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء السادسه : يا عبد الله ، ولك ستمائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء السادسه : يا عبد الله ، ولك ستمائه الف ضعف مما دعوت . و ناداه ملك من السماء السابعه : يا عبد الله ، ولك سبعمائه الف ضعف مما سالت ، ثم يناديه الله تبارك و تعالى انا الغنى الذى لا افتقر، يا عبد الله ، لك الف الف ضعف مما دعوت .
يعنى : كسى كه براى برادر مومنش در غياب او دعا كند، فرشته اى از آسمان دنيا به او ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! صد هزار برابر آن دعا براى تو باد. و فرشته از آسمان دوم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! دويست هزار برابر آن دعا براى تو باد.
و فرشته اى از آسمان سوم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! سيصد هزار برابر آن براى تو باد و فرشته اى از آسمان چهارم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! چهار صد هزار برابر براى تو باد، و فرشته اى از آسمان پنجم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! پانصد هزار برابر براى تو باد. و فرشته اى از آسمان ششم هفتم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا ششصد هزار برابر براى تو باد. و فرشته اى از آسمان هفتم ندا مى دهد كه : اى بنده خدا! هفتصد هزار برابر براى تو باد، آنگاه خداوند تبارك و تعالى به او ندا مى دهد كه : من آن بى نياز هستم كه فقير و محتاج نمى شوم ، اى بنده خدا! يك ميليون برابر برايت باد
.
اى برادر زاده ! كداميك از اين دو بزرگتر است ؛ آنچه من انجام دادم يا آنچه تو مى گويى ؟
لزوم محبت بين برادران ايمانى  
سزاوار است كه به هماره دعا براى برادر مومن ، او را از درون قلبت دوست هم داشته باشى و دعايت از روى اخلاص بوده ، آرزويت اين باشد كه خداوند متعال آن ار در حقش مستجاب كند، در اين صورت است كه هم دعاى تو در حق او مستجاب مى شود و هم آن پاداشهاى چندين برابر به تو داده خواهد شد، چون دوست داشتن تو خود حسنه اى است و خير خواهى در حق او حسنه اى ديگر، بنابر اين ، دعاى تو مشتمل بر سه حسنه خواهد بود: محبت ، خير خواهى و دعا.
اگر از خداى كريم براى او چيزى طلب مى كنى ، از درون قلبت طلب كن و با دعايت در درگاه خدايى كه كريم ترين كريمان و بخشنده ترين . بخشندگان است براى او شفاعت بنما، چون او بدون شك در منفعت رساندن به بنده اش از تو كريم تر و قادرتر و سزاوارتر است .
در تفسير آيه شريفه :
- ويستجيب الذين امنوا و عملو الصالحات و يزيدهم من فضله (160).
يعنى : خداوند دعاى اهل ايمان و عمل صالح را اجابت مى كند و از فضل خويش ، آنان را افزون مى دهد.
جابر از امام باقر - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
491 - هو المومن يدعو لاخيه يظهر الغيب فيقول له الملك : ولك مثل ما سالت ، و قد اعطيت لحبك اياه .
منظور آيه ، مومنى است كه براى برادرش در غياب او دعا مى كند، در اينجا فرشته الهى به او خطاب مى كند: به خاطر محبت نسبت به او همانند آنچه برايش خواستى ، به تو هم عطا گرديده است .
حكايت كرده اند كه فرد صالحى در مسجد بعد از نماز براى برادرانش دعا مى كرد، از آنجا كه خارج شد، ديد پدرش از دنيا رفته ، وقتى از تجهيزش فارغ گرديد، شروع كرد اموال و ميراث باقى مانده از پدرش را براى همان برادرانى كه در حقشان دعا كرده بود، تقسيم كردن ، به او گفتند: اين چه كارى است ؟ گفت : من در خانه خدا براى آنان بهشت (جاودانى ) طلب نمودم ، اما نسبت به مالى كه از بين رفتنى است ؛ بخل بورزم .
اى برادر! فكر كن در سخن امام جعفر بن محمد صادق - عليها السلام - كه فرمود:
492 - اذا تصافح المومنان قسم بينهما مائه رحمه تسع و تسعون منها لا شد هما حبا لصاحبه .
يعنى : وقتى دو مومن با يكديگر دست مى دهند، صد رحمت بينشان تقسيم مى گردد كه نو دونه تاى آن براى كسى است كه رفيقش را بيشتر دوست داشته باشد.
ببين خداوند سبحان چقدر به مومن عنايت داشته ، به خاطر محبت بنده نسبت به برادران ايمانى او را دوست دارد؛ اما مبادا دعايت در حق آنان به خاطر تجارت و معامله باشد تا به آن پاداشهايى كه وعده داده شده برسى ولى در قلبت نسبت به او رحم و عطوفتى نباشد و استجابت دعا در حق او را دوست نداشته باشى كه مى ترسم اگر چنين كنى خداوند متعال آن اجرها را به تو ندهد؛ چون در روايت جابر، از قول فرشته الهى آمده بود كه پاداش ‍ دادن به تو به خاطر محبتت نسبت به برادر مومنت مى باشد.
چگونه مى شود برادر مومنت را دوست نداشته باشى در حالى كه او در برابر دشمن ، كمك كار و در راه دين ، يار و در دوستى اوليا و دشمنى اعداء، هم كيس و هم آئين تو است .
از معصومين - عليهم السلام - روايت شده است كه :
493 - لا يكمل عبد حقيقه الايمان حتى يحب اخاه .
يعنى : هيچ بنده اى ، ايمانش را حقيقتا كامل نمى كند مگر آنكه برادر دينى اش را دوست داشته باشد).
494 - شيعتنا المتحابون المتباذلون فينا.
يعنى : شيعيان ما كسانى هستند كه همديگر را دوست داشته باشند و از هر چيزى در راه ما بگذرند.
عبد المومن انصارى گويد بر امام موسى بن جعفر - عليهما السلام - وارد شدم ، محمد بن عبد الله جعفرى هم آنجا بود، همينكه بر او تبسمى كردم امام - عليه السلام - فرمود:
495 - اتحبه ؟.
يعنى : آيا او را دوست دارى ؟ گفتم : آرى ، فقط به خاطر شما او را دوست دارم ، فرمود:
- هو اخوك و المومن اخ المومن لابيه و امه ، ملعون ملعون من اتهم اخاه ، ملعون ملعون من عش اخاه ، ملعون ملعون من لم ينصح اخاه ، ملعون ملعون من استاثرر على اخيه ، ملعون ملعون من احتجب عن اخيه ، ملعون ملعون من اغتاب اخاه .
يعنى : او برادر تو است ، مومن برادر پدرى و مادرى مومن است ، ملعون است ملعون است كسى كه برادرش را متهم (به چيزى ) كند، ملعون است ملعون است كسى كه برادر مومنش را فريب دهد، ملعون است كسى كه خير خواه برادر مومنش نباشد، ملعون است ملعون است كسى كه خودش را بر بردار مومنش مقدم بدارد، ملعون است كسى كه خود ار از برادر مومنش ‍ پنهان كند، ملعون است ملعون كسى كه برادرش را غيبت نمايد.
و از آن حضرت است كه فرمود:
496 - لكل شى ء، شى ء يستريح اليه ، و ان المومن يستريح الى اخيه المومن كما يستريح الطير الى شكله ، اوما رايت ذلك ؟ .
يعنى : هر چيزى در كنار چيز ديگرى استراحت مى كند، مومن هم در كنار برادر مومنش به استراحت مى پردازد، همچنانكه پرنده در كنار همجنس ‍ خود استراحت مى نمايد، آيا اين را نديدى ؟.
498 - المومن اخ المومن ، و هو عينه و مراته و دليله ، لا يخونه ولا يخدعه ولا يظلمه ولا يكذبه ولا يغتابه .
يعنى : مومن برادر مومن است ، چشم اوست ، آينه اوست ، راهنماى اوست ، به او خيانت نمى كند، نيرنگ نمى نمايد، ستم روا نمى دارد، نسبت دروغ به وى نمى دهى و غيبتش نمى كند.
499 - ايما مومنين او ثلاثه اجتمعوا عند اخ لهم يامنون بوائفه ولا يخافون غوائله و يرجون ما عنده ، ان دعوا الله اجابهم ، و ان سالوه اعطاهم ، و ان استزاد وا زادهم ، و ان سكتوا ابتداهم .
يعنى : هرگاه دو يا سه مومن برگرد بردار مومنى جمع شوند كه از بلاى او در امان بوده ، ترس از ايجاد شرارتش نداشته و به او اميدوار باشند، اگر اين چنين دوستانه خدا را بخوانند، اجابتشان مى كند، اگر از او چيزى بطلبند عطايشان مى نمايد، اگر افزونتر بخواهند، افزون مى كند و اگر سكوت كنند، خداوند منان خودش شروع به بخشش مى نمايد.
500 - من زار اخاه لله لا لشى ء غيره بل لالتماس ما وعد الله و تنجز ما عنده و كل الله به سبعين الف ملك ينادونه الا طبت و طابت لك الجنه .
يعنى : كسى كه فقط به خاطر رضاى خدا نه خاطر چيزهاى ديگر، به ديدار برادرش برود و اميدش رسيدن به پاداشهايى كه خداوند متعال وعده كرده باشد، ذات اقدس الهى هفتاد هزار ملك را مامور مى كند كه به او بگويند: خوش باش كه بهشت براى تو سر سبز و حزم شد.
501 - يرفعه الى النبى - صلى الله عليه و آله و سلم -: من عامل الناس ‍ فلم يظلمهم ، وحدثهم فلم يكذبهم ، و وعدهم فلم يخلفهم كانت ممن حرمت غيبته ، و كملت مروءته ، و ظهرت عدالته ، و وجبت اخوته .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: كسى كه با مردم معامله كند ولى به آنان ظلم نكند، با آنان گفتگو بنمايد ولى دروغ نگويد و به آنان وعده بدهد اما خلف وعده نكند، از كسانى خواهد بود كه غيبتش ‍ حرام ، مروتش كامل ، عدالتش آشكار و برادرى با او واجب است .
امام باقر - عليه السلام - فرمود:
502 - ان لله جنه لا يدخلها الا ثلاثه : رجل حكم على نفسه بالحق ، و رجل زار خاه المومن فى الله ، و رجل اثر اخاه المومن فى الله .
يعنى : خداوند متعال بهشتى دارد كه فقط سه نفرحق وارد شدن در آن را دارند: كسى كه قضاوت به حق مى كند حتى بر عليه خودش ، كسى كه برادر مومنش را به خاطر رضاى خدا ديدار نمايد و كسى ايثار كرده ، برادر مومنش ‍ را بر خودم مقدار بدارد.
503 - ان المومنين اذا التقيا و تصافحا ادخل الله يده بين ايديهما فيصافح اشد هما حبا لصاحبه .
يعنى : هر گاه دو من با هم ملاقات مى كنند و با هم دست مى دهند، خداوند سبحان ، دستش را ميان دستهاى آن دو قرار داده ، دست آن كسى را كه بيشتر نسبت به رفيقش محبت دارد، مى فشارد.
504 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - اذا تلاقيتم فتلاقوا بالتسليم و التصافح ، و اذا تفرقتم فتفرقوا بالاستغفار .
يعنى : رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: وقتى با هم ملاقات مى كنيد به هم سلام و دست بدهيد و وقتى از هم جدا مى شويد، با استغفار، پراكنده گرديد.
از امير المومنين - عليه السلام - از پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نقل است كه فرمود:
505 - لقى ملك رجلا على باب دار كان ربها غائبا فقال له الملك : ما جاء بك الى باب هذه الدار؟ فقال : لى اخ اردت زيارته ، قال : لرحم ماسه بينك و بينه ام نزعتك اليه حاجه ؟ قال : ما بيننا رحم ماسه اقرب من رحم الاسلام و ما نزعتنى اليه حاجه ولكن زرته فى الله رب العالمين ، قال : فابشرفانى رسول الله اليك و هو يقروك السلام و يقول لك اياى قصدت ، و ما عندى اردت بصنيعك ، فانى اوجبت لك الجنه ، و عافيتك من غضبى ، و اجرتك من النار حيث اتيته .
يعنى : فرشته اى مردى را بر در خانه اى ديد كه صاحبش در آن نبود، ايستاد و به او گفت : براى چه به در اين خانه آمدى ؟ گفت : برادرى دارم و مى خواهم او را ببينم . فرشته گفت : آيا نسبتى بين تو و اوست يا چيزى مى خواهى كه به اينجا آمدى ؟ گفت : نسبتى نزديكتر از اسلام بين ما نيست و حاجتى هم از او ندارم ، فقط به خاطر رضاى رب العامين مى خواهم او را ديدار كنم . فرشته گفت : من فرستاده خدا به سوى تو هستم ، به تو بشارت مى دهم كه خداوند متعال برايت اسلام مى رساند و مى گويد: مرا قصد كردى ؟ با عملت ، از من ، اجر و پاداش مى خواهى ؟
من بهشت را بر تو واجب كردم ، تو را از غضبم دور نمودم و از آتش جهنم ، نجات دادم
.
506 - النظر الى العالم عباده ، و النظر الى الامام المقسط عباده ، و النظر الى الوالدين برافه و رحمه عباده ، و النظر الى الاخ بوده فى الله عباده .
يعنى : ديدن عالم ، عبادت است ، ديدن رهبر عادل ، عبادت است ، نظر رحمت و رافت به پدر مادر نمودن ، عبادت است ، بانگاه محبت آميز، برادر مومن را در راه خدا مشاهده كردن نيز عبادت است .
507 - ما احدث الله اخاء بين مومنين الا احدث لكل منهما درجه .
يعنى : خداوند متعال برادرى و اخوت را بين دو مومن ايجاد نكرد مگر آنكه به هر يك از آن دو درجه اى عطا فرمود.
508 - من استفاد فى الله اخا استفاد بيتا فى الجنه .
يعنى : كسى كه در راه خدا برادرى بگيرد، در بهشت براى خود خانه اى گرفته است .
509 - من اكرم اخاه فانما يكرم الله فما ظنكم بمن يكرم الله ان يفعل الله به ؟ .
يعنى : كسى كه بردارش را احترام و تكريم كند، خدا را احترام كرده ، به نظر شما خداوند متعال با كسى كه خدا را احترام كند چه مى كند؟.
عمر بن حريث از جابر و او از پدرش از امام باقر - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
510 - ان المومنين المتواخين فى الله ليكون احدهما فى الجنه فوق الاخر بدرجه فيقول : يا رب ، انه اخى و صاحبى قد كان يامرنى بطاعتك ، و يثبطى عن معصيتك ، و يرغبنى فيما عندك - يعنى الا على منهما يقول ذلك - فاجمع بينى و بينه فى هذه الدرجه ، فيجمع الله بينهما، و ان المنافقين ليكون احد هما اسفل من صاحبه بدرك من النار فيقول : يا رب ، ان فلانا كان يامرنى بمعصيتك ، و يثبطنى عن طاعتك ، و يزهدنى فيما عندك ، ولا يحذرنى لقاءك فاجمع بينى و بينه فى هذا الدرك ، فيجمع الله بينهما .
يعنى : دو مومنى كه در راه خدا با يكديگر برادر شدند، همينكه يكى شان در بهشت درجه اى از ديگرى بالاتر مى رود، مى گويد: پروردگارا! او برادر و دوست من بود، مرا به طاعت تو فرمان مى داد، مرا از معصيت تو باز مى داشت و نسبت به پاداشهايت ، ترغيب و تشويقم مى نمود - اين سخنان را آن كه بالاتر قرار گرفته مى گويد - (پروردگارا!) او را نيز در همين درجه كنار من قرار بده . خداوند متعال تقاضايش را پذيرفته هر دو را در يك جا قرار مى دهد.
اما دو منافق همينكه يكى در درجه پايين ترى از جهنم قرار مى گيرد، مى گويد: پروردگارا! فلانى مرا فرمان به معصيت مى داد و از اطاعت تو بازم مى داشت ، نسبت به اجرهايت ، مرا بى ميل مى كرد و هرگز مرا از ديد تو نمى هراساند، (حال كه چنين است ) پس من و او را در اين درجه پايين ، يك جا قرار بده . خداوند متعال اين دو را نيز در يك محل قرار مى دهد
.
آنگاه حضرت ، اين آيه كريمه را تلاوت فرمود كه :
- الا خلاء يومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقين (161).
يعنى : روز قيامت دوستان با يكديگر دشمنند مگر متقين .
بر آوردن حاجات مومن  
ابنان بن تغلب از امام صادق - عليه السلام - روايت كرده است كه فرمود:
511 - ايما مومن سال اخاه المومن حاجه و هو يقدر على قضائها فرده عنها سلط الله عليه شجاعا فى قبره ينهش من اصابعه .
يعنى : هر گاه مومنى از برادر مومنش چيزى بخواهد و او ردش نمايد در حالى كه قدرت بر انجام آن را داشته ، خداوند متعال در قبرش مارى را بر او مسلط مى كند تا انگشتانش را بگزد.
از اسماعيل بن عمار روايت شده است كه گويد به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : آيا مومن ، رحمت است ؟ فرمود:
512 - نعم و ايمان مومن اتاه اخوه فى حاجته فانما ذلك رحمه ساقها الله اليه و سببها له ، فان قضاها كان قد قبل الرحمه بقبولها، و ان رده و هو يقدر على قضائها رد على نفسه الرحمه التى ساقها الله اليه و سببها له و ادخرت الرحمه للمردود عن حاجته .
يعنى : بله ، رجوع مومن به برادر مومنش براى رفع نياز، خود رحمتى است كه خداوند متعال براى او فرستاد و آن رحمت را سبب و وسيله تقربش قرار داده است كه اگر آن نياز را بر آورده سازد، رحمت را پذيرفته و اگر رد كند در حالى كه قدرت انجامش را دارد، رحمت و وسيله الهى را باز گردانده است ، در اين صورت اين رحمت براى آن فردى كه حاجتش پذيرفته نشده ، ذخيره مى گردد.
- و من مشى فى حاجه اخيه و لم يناصحه بكل جهده فقد خان الله و رسوله و المومنين .
يعنى : و اگر براى بر آوردن حاجت برادر مومنش حركت كند ولى به مقدار توان ، سعى و تلاش ننمايد، به خدا و رسول و مومنين خيانت كرده است .
- و ايما رجل من شيعتنا اتاه رجل من اخوته و استعان به فى حاجته فلم يعنه و هو يقدر ابتلاه الله تعالى بقضاء حوائج اعدائنا ليعذبه بها .
يعنى : اگر مومنى نزد برادر مومنش برود و از او حاجتى طلب كند ولى آن يكى با داشتن قدرت ، كمكش ننمايد، خداوند متعال او را مبتلا به بر آوردن حوايج دشمنان ما مى كند تا با اين عمل ، او را عذاب نمايد.
- و من حقر مومنا فقيرا و استخف به و احتقره لقله ذات يده و فقره شهره الله يوم القيامه على رووس الخلائق و حقره ولا يزال ماقتا له .
يعنى : هر كس مومن فقيرى را به خاطر فقر و ندارى ، تحقير كند و كوچكش ‍ بشمارد، خداوند متعال روز قيامت او را در منظر ديد خلايق ، خوار و حقير مى كند و تا ابد دشمنش مى دارد.
- و من اغتيب عنده اخوه المومن فنصره و اعانه نصره الله فى الدنيا والاخره ، و من لم ينصره ولم يدفع عنه و هو يقدر خذله الله و حقره فى الدنيا و الاخره .
يعنى : كسى كه در حضور او برادر مومنش را غيبت كنند، اگر او را يارى نمايد، خداوند منان در دنيا و آخرت ، وى را يارى خواهد كرد و اگر يارى ننمايد با اينكه قدرتش را داشته ، خداوند سبحان ، هم در دنيا و هم آخرت ، او را خوار و حقير مى كند.
حسين بن ابى العلاء گويد: به همراه بيست و چند نفر به طرف مكه حركت كرديم ، من در هر منزلى گوسفندى ذبح مى كردم ، وقتى خواستم خدمت حضرت صادق - عليه السلام - برسم فرمود:
513 - واها يا حسين ! اتذل المومنين ؟ .
يعنى : و اى بر تو اى حسين ! آيا مومنين را ذليل مى كنى ؟).
گفتم : از اين عمل به خدا پناه مى برم ، فرمود:
- بلغنى انك كنت تذبح لهم فى كل منزل شاه ؟ .
يعنى : به من خبر دادند كه تو هر منزلى ، گوسفندى براى همراهانت ذبح مى كنى ؟
.
گفتم : مولاى من ! به خدا قسم از اين كارم هدفى جز رضاى خدا تعالى نداشتم ، فرمود:
- اما كنت ترى ان فيهم من يحب ان يفعل مثل فعالك فلا يبلغ مقدرته ذلك فتقاصر اليه نفسه ؟ .
يعنى : آيا نمى بينى كه در بين اينان ممكن است فردى باشد كه بخواهد مانند تو عمل كند ولى پولش را ندارد، در نتيجه خرد و كوچك مى شود؟.
عرض كردم : يابن رسول الله ! - كه درود خدا بر او و آلش و بر تو باد - استغفار مى كنم و ديگر اين عمل را انجام نخواهم داد. فرمود:
- لا تزال امتى بخير ما تحابوا و ادوا الامانه و اتوا ازكاه و اذا لم يفعلوا ابتلوا بالقحط و السنين ، وسياتى على امتى زمان تخبث فيه سرائرهم ، و تحسن فيه علانيتهم ، طمعا فى الدنيا، يكون عملهم رياء لا يخالطهم خوف ان يعمهم الله ببلاء فيدعونه دعاء الغريق فلا يستجيب لهم .
يعنى : امت من در مسير خيرند تا وقتى كه همديگر را دوست داشته ، امانت را ادا كرده و زكات را پرداخته باشند كه اگر چنين نكنند، به قحطى و خشكسالى مبتلا مى گردند. بزودى بر امت من زمانى فرا خواهد رسيد كه به خاطر طمع در دنيا، باطنشان پليد و ظاهرشان نيكو مى گردد، عملشان رياست و هرگز نمى ترسند كه خداوند متعال بلايى عمومى و فراگير نازل كند كه در آن حال ، مردم همانند انسان غريق او را بخوانند ولى اجابتشان نكند.
ابراهيم تيمى گويد: حضرت امام جعفر بن محمد الصادق - عليه السلام - در مسجد الحرام در حالى كه بر من تكيه داده بود، فرمود:
514 - الا اخبرك - يا ابراهيم - مالك فى طوافك هذا؟ .
يعنى : آيا نمى خواهد به تو خبر بدهم كه چه اجرهايى در اين طوافت دارى ؟ ).
گفتم : آرى ، فدايت شوم ! فرمود:
- من جاء الى هذا البيت عارفا بحقه فطاف به اسبوعا وصلى ركعتين فى مقام ابراهيم ، كتب الله له عشره الاف حسنه ، و رفع له عشره الاف درجه .
يعنى : كسى كه به اين خانه بيايد و حقش را درك كند، هفت بار طواف نمايد و دو ركعت نماز در مقام حضرت ابراهيم - عليه السلام - بگزارد، خداوند متعال براى او ده هزار حسنه مى نويسد و ده هزار درجه بالايش ‍ مى برد.
آنگاه فرمود:
- الا اخبرك بخير من ذلك ؟.
يعنى : آيا نمى خواهى بهتر از اين را به اطلاع تو برسانم ؟.
گفتم : بلى فدايت شوم ! فرمود:
- من قضى اخاه المومن حاجه كان كمن طاف طوافا - حتى عد عشرا و قال : - ايما مومن سال اخوه المومن حاجه و هو يقدعلى قضائها ولم يقضها له سلط الله عليه فى قبره شجاعا ينهش اصابعه .
يعنى : كسى كه حاجت برادر مومنش را بر آورده سازد، مانند كسى است كه طواف كرده باشد، يك طواف ، دو طواف - تا ده طواف شمرده آنگاه فرمودند: - هرگاه مومنى از برادر مومنش چيزى طلب كند كه او قادر به انجامش باشد ولى انجام ندهد، خداوند متعال در قبرش بر او مارى را مسلط مى كند تا انگشتانش را بگزد.
ابن عباس گويد: بهمراه امام حسن مجتبى - عليه السلام - در مسجد الحرام بودم ، آن حضرت معتكف بوده برگرد كعبه طواف مى نمودند، در اين حال مردى از پيروان ايشان آمد و گفت : اى فرزند رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - من به فردى بدهكارم اگر مى تواين آن ار از طرف من پرداخت فرما، حضرت فرمود:
515 - و رب هذا البيت ما اصبح و عندى شى ء .
يعنى : به صاحب اين خانه سوگند! كه امروز چيزى ندارم .
آن مرد گفت : اگر مى توانى برايم مهلت بگير؛ چون او مرا تهديد به زندان كرده است .
ابن عباس گويد: ديدم امام - عليه السلام - طواف را رها كرده به همراه آن مرد حركت كردند.
گفتم : اى فرزند رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - آيا شما در اعتكاف نبوديد. فرمود:
- بلى ، وليكن سمعت ابى يقول : سمعت رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - يقول : من قضى اخاه المومن حاجه كان كمن عبد الله تسعه الاف سنه صائما ره و قائما ليله .
يعنى : بلى (در اعتكاف بودم ) ولى از پدرم شنيدم كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود: هر كس حاجت برادر مومنش را بر آورده سازد، مانند كسى خواهد بود كه نه هزار سال خدا را عبادت كرده ، در حالى كه روزها را روزه و شبها را به نماز ايستاده باشد.
خوشحال كردن برادر مومن  
وقتى برايت روشن شد كه خداوند متعال چقدر نسبت به محبت و دوستى بين برداران دينى عنايت دارد، بدانكه از برترين كارها نزد خدا، خوشحال نمودن آنان است .
حسين بن يقطين از پدرش و او از جدش حديث كرده است كه گفت : در اهواز بوديم كه مردى از كاتبان يحيى بن خالد والى ما شد، من مقدارى خراج بدهكار بودم كه اگر مى خواستم آن ار بپردازم ، همه چيز از دستم مى رفت حتى از خانه ام آواره مى شدم ، به من گفتند او از پيروان اهل بيت - عليهم السلام - است اما من ترسيدم نزد او بروم ، مبادا آنچه مى گويند درست نباشد كه در اين صورت ، بايد خواه و زندگى ام را ترك نمايم ، تنها راه چاره را در اين ديدم كه از خدا كمك بخواهم ، لذا نزد حضرت صادق - عليه السلام - آمده از او يارى طلبيدم ، حضرت در كاغذ كوچكى نوشتند:
516 - بسم الله الرحمن الرحيم ، ان لله فى ظل عرشه ظلا لا يسكنه الا من نفس عن اخيه كربته ، و او اعانه بنفسه ، او صنع اليه معروفا ولو بشق تمره و هذا اخوك والسلام .
يعنى : بسيم الله الرحمن الرحيم ، همانا براى خدا زير عرشش سايه اى است كه در آن سايه ، فقط كسى ساكن مى شود كه غم و اندوه را از برادر مومنش بر طرف سازد، يا با جان ، كمكش نمايد يا خيرى به او برساند ولو به مقدار نصف خرمايى و اين فرد (يعنى حامل نامه ) برادر تو است ، والسلام .
حضرت ، نامه را مهر كرده به دست من دادند و فرمودند كه آن را به وى برسانم . وقتى به شهرم برگشتم ، شبانه به منزلش رفتم ، اجازه ورود خواستم و گفتم : فرستاده حضرت صادق - عليه السلام - بر در خانه است ، ناگاه ديدم با پاى برهنه از درون خانه به سوى من آمد؛ چون مرا ديد بر من سلام كرد و ميان دو چشمم را بوسيد، سپس گفت : اى آقاى من ! تو فرستاده مولاى من هستى ؟
گفتم : آرى .
گفت : اگر راست گفته باشى ، مرا از آتش نجات داده اى .
آنگاه دست مرا گرفته به درون خانه برد و در محل مخصوص خودش نشاند و خود در برابر من نشست و گفت : اى آقاى من ! وقتى مولاى مرا ترك كردى ، حالش چگونه بود؟
گفتم : خوب بود.
گفت : به خدا قسم ؟!
گفتم : به خدا قسم !
مجددا گفت : به خدا قسم ؟!
گفتم : به خدا قسم !
براى مرتبه سوم گفت : به خدا قسم ؟!
گفتم : به خدا قسم !
آنگاه نوشته امام - عليه السلام - را در آوردم ، آن را و بوسيد و بر روى دو چشمانش گذاشت و گفت : برادرم ! كار خود را بگو.
گفتم : در نامه اى كه برايم نوشتى ، هزار درهم بر من مقرر نمودى كه پرداخت آن مساوى با هلاكت من خواهد بود.
نامه را خواست ، آن را گرفت و هرچه را در آن بود از بين برد و مرا از آن معاف نمود، سپس دستور داد صندوقهاى اموالش را آورده نصفش را براى خود برداشت و نصف ديگر را به من داد، بعد دستور داد تا چهار پايان را بياورند، نصف آنها را هم به من بخشيد، سپس دستور داد غلامان را حاضر كردند، يك غلام به من مى داد و يك غلام نيز خودش بر مى داشت ، بعد فرمان داد لباسهايش را آوردند، شروع كرد لباسى را به من داده و لباسى را خود مى گرفت تا اينكه در تمام اموالش اين كار را كرد، آنگاه گفت : آيا تو را خوشحال كردم ؟
گفتم : به خدا قسم ؟ آرى ، بلكه بالاتر از خوشحالى .
اين ماجرا گذشت تا اينكه ايام حج فرا رسيد، با خود گفتم : به خدا سوگند!
اين شادمانى را با هيچ چيز نمى شود جبران كرد مگر آنكه به حج رفته براى اين مرد دعا كنم و نزد مولا و آقايم حضرت صادق - عليه السلام - رفته تشكر نمايم و از آن حضرت بخواهم كه براى اين مرد، دعا كند، لذا به طرف مكه حركت كردم و مسير را طورى تنظيم نمودم كه مولايم را ببينم ، وقتى بر او وارد شدم ، خوشحالى را در چهره اش مشاهده كرده ، فرمود:
-كان خبرك مع الرجل ؟.
يعنى : از كار آن مرد چه خبر دارى ؟.
من ماجرا را عرض كردم ، ديدم حضرت صورتش درخشيد و خوشحال شد.
گفتم : آقاى من ! از برخورد او با من خوشحال شديد؟ خدا او را در تمامى كارهايش خوشحال كند، فرمود:
- اى والله ! لقد سرنى و لقد سر ابائى ، والله سر امير المومنين - عليه السلام - والله لقد سر رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - والله لقد سر الله فى عرشه .
يعنى : آرى ، به خدا قسم ! مرا خوشحال كرد، پدران مرا خوشحال كرد، به خدا قسم ! امير المومنين - عليه السلام - را خوشحال كرد، به خدا قسم ! رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - را خوشحال كرد، به خدا قسم ! خدا را در عرشش خوشحال كرد.
نگاه كن - اى كه رحمت خدا بر تو باد! - ببين اين مومن چگونه با فرستاده امامش برخورد كرد و چگونه در تكريم و برخورد و سلامش ، نهايت احترام را نمود، بعد نگاه كن ببين كه چگونه به صرف بر خورد محترمانه هم راضى نشد، بلكه او را در تمامى اموالش شريك نموده و از سخن حضرت كه فرمود - اين مرد، برادر تو است - اينگونه برداشت كرد كه دو برادر در اموال حق متساوى دارند. (اگر دقت كنى در مى يابى كه ) اين حديث بر چند دلالت دارد:
اول - خوشحالى مومن ، خوشحالى خداوند متعال رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - و ائمه - عليهم السلام - است .
دوم - مومن ، وقتى برادرش به او نيازمند شد تا آنجا كه توان دارد كمكش ‍ مى نمايد، حتى با آبرو و دعا كردن كما اينكه حضرت صادق - عليه السلام - چنين كرد و خودش هم فرمود: او اعانه بنفسه .
سوم - سزاوار است كه انسان در كارهاى مهمش به درگاه خدا و ابواب آن درگاه كه آل محمد - عليهم السلام - مى باشند، برود؛ چون راوى گفت :... چاره را در اين ديدم كه از خدا كمك بخواهم ، لذا نزد حضرت صادق - عليه السلام - آمده از او يارى طلبيدم ...
چهارم - اين عمل موجب كاميابى است ، همچنانكه نتيجه اش را ديدى .
خداوند متعال بر حضرت داود - عليه السلام - وحى فرستاد كه :
517 - ان العبد من عبادى ياتينى بالحسنه فابيحه جنتى ، فقال داود: يا رب ، و ما تلك الحسنه ؟ قال : يدخل على عبدى المومن سرورا ولو بتمره ، فقال داود - عليه السلام -: حقا على من عرفك ان لا يقطع رجاءه منك .
يعنى : بنده اى از بندگان من كار خيرى انجام مى دهد كه در اثر آن بهشتم را براى او مباح مى كنم . داود گفت : پروردگار! آن كار خير چيست ؟ فرمود: بنده مومن مرا خوشحال مى كند و لو از طريق بخشيدن يك عدد خرما باشد. داود گفت :
بر كسى كه تو را شناخت سزاوار است كه اميدش را از تو قطع ننمايد
.
رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - فرمود:
518 - ايما مومن عاد مريضا خاض فى الرحمه فاذا قعد عنده استنفع فيها، فاذا عاده غدوه صلى عليه سبعون الف ملك حتى يمسى ، و اذا عاده عشيه صلى عليه سبعون الف ملك حتى يصبح .
يعنى : هر مومنى مريضى را عيادت كند، در درياى رحمت حق وارد مى شود، اگر نزد آن مريض بنشيند، در رحمت ، استوار مى گردد، اگر هنگام صبح او را عيادت كند، هفتاد هزار ملك تا شب بر او صلوات مى فرستند و اگر شب عيادت نمايد، هفتاد هزار ملك تا صبح بر او صلوات خواهند فرستاد.
از امام صادق - عليه السلام - نقل است كه فرمود:
519 - قال رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم -: قال الله تبارك و تعالى : لياذن بحرب منى من اذى عبدى المومن ، و ليامن غضبى من اكرم عبدى المومن ، ولو لم يكن فى خلقى فى الارض بين المشرق و المغرب الا مومن و احد مع امام عادل لا ستغنيت بعبادتهما عن جميع ما خلقت فى ارضى ، و لقامت سبع ارضين و سبع سماوات بهما، و لجعلت لهما من ايمانهما انسا لا يحتاجان الى انس سواهما .
يعنى : پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - از قول خداوند تبارك و تعالى نقل كرده است كه فرمود: آن كس كه بنده مومن مرا آزار مى دهد، بايد اعلام جنگ با من بنمايد. و آن كس كه بنده مومن مرا تكريم مى نمايد، بايد از غضب من در امان باشد، اگر در بين تمام مخلوقاتى كه در زمين بين مشرق و مغرب دارم ، تنها يك مومن به همراه امام و رهبر عادلى باشند، با بندگى آنان از تمام مخلوقاتى كه در زمين دارم ، بى نياز مى گردم (162) كه هفت زمين و هفت آسمان به آن دو بر پايند، از ايمانشان انس و الفتى در آنان نسبت به هم ايجاد نسبت به هم ايجاد مى كنم كه نياز به الفت ديگران نداشته باشند.
س - بالا بردن دو دست بهنگام دعا: 
نقل است كه رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - هنگام دعا و تضرع به درگاه خدا، دستهايش را بالا مى برد آنگونه كه مسكين دستش را جهت طلب غذا بالا مى برد.
خداوند متعال بر حضرت موسى - عليه السلام - وحى فرستاد كه :
520 - الق كفيك ذلا بين يدى كفعل العبد المستصرخ الى سيده ، فاذا فعلت ذلك رحمت و انا اكرم الاكرمين واقدر القادرين . يا موسى ، سلنى من فضلى و رحمتى فانهما بيدى لا يملكها غيرى ، و انظر حين تسالنى كيف رغبتك فيما عندى لكل عامل جزاء و قد يجزى الكفور بما سعى .
يعنى : كف دو دستت را ذليلانه در برابر من بلند كن مانند برده اى كه فرياد مى زند و از آقاى خود كمك مى خواهد، هرگاه چنين كردى ، مشمول رحمت من مى گردى كه من كريم ترين كريمان و قادرترين قادرين هستم . اى موسى ! از فضل و رحمتم درخواست كن كه اين دو فقط در دست من است و غير من آنها را ندارد.
و وقتى از من چيزى طلب مى كنى ، ببين تمايلت نسبت به آنچه در دست من است چگونه مى باشد هر كسى مطابق عملش پاداش دارد و چه بسا انسان ناسپاس هم در برابر سعى و كوشش خود، جزائى دريافت دارد
.
ابو بصير از حضرت صادق - عليه السلام - در مورد دعا و بالا بردن دستها سوال كرد؛ فرمودند:
521 - على خمسه اوجه : اما التعوذ فتستقبل القبله بباطن كفيك ، و اما الدعاء فى الرزق فتبسط كفيك و تفضى بباطنهما الى السماء، و اما التبتل فا يماوك باصبعك السبابه ، و اما الا بتهال فترفع يديك مجاوزا بهما راسك ، و اما التضرع ان تحرك اصبعك السبابه مما وجهك و هوالدعاء الخيفه .
يعنى : پنج صورت دارد:
اول - براى پناه بردن به خدا، كف دو دست را بايد رو به قبله قرار دهى .
دوم - براى طلب روزى ، دستهايت را مى گشايى و كف آن را به طرف آسمان مى گيرى .
سوم - براى انقطاع به درگاه خدا با انگشت سبابه اشاره مى كنى .
چهارم - براى زارى كردن ، دستهايت را كشيده از سرت هم بالاتر مى برى .
پنجم - براى تضرع ، انگشت سبابه را در برابر رويت حركت مى دهى كه اين دعاى ترس است .

از محمد بن مسلم روايت است كه امام صادق - عليه السلام - فرمود:
522 - مر بى رجل و انا ادعو و فى صلاتى بيسارى فقال : يا عبد الله ، بيمينك فقلت : يا عبد الله ، ان لله تبارك و تعالى حقا على هذه كحقه على هذه .
يعنى : مردى از كنارم گذشت در حالى كه من در نماز بوده ، دست چپم را براى دعا بلند كرده بودم ، به من گفت : اى بنده خدا! با دست راستت دعا كن ، گفتم : اى بنده خدا! ذات اقدس اليه حقى بر اين دست دارد همانند حقى كه بر آن دست دارد).
و نيز فرمود:
523 - الرعبه تبسط يديك و تظهر باطنهما، و الرهبه تبسط يديك و تظهر ظاهر هما، و التضرع تحر؟السبابه اليمنى يمينا و شمالا، و التبتل تحرك السبابه اليسرى ترفعها الى السماء رسلا، و تضعها رسلا والا بتهال تبسط يديك و ذراعيك الى السماء، والا بتهال حين ترى اسباب البكاء .
يعنى : رغبت (و ميل ) آن است كه دو دست را گشوده ، باطنش را ظاهر سازى .
وهبت (و ترس ) آن است كه دو دست را گشوده ، پشتش را ظاهر نمايى .
تضرع آن است كه انگشت سبابه دست راست را به سمت راست و چپ ، حركت دهى .
تب تل (و انقطاع ) آن است كه انگشت سبابه دست چپ را به آهستگى بالا و پايين ببرى .
و ابتهال (و زارى ) آن است كه هر دو دست و هر دو ذراع را به سوى آسمان بگشايى كه ابتهال در وقت فراهم شدن وسايل گريه است
.
از سعيد بن يسار نقل شده است كه حضرت صادق - عليه السلام - فرمود:
524 - هكذا الرغبه و ابرز باطن راحتيه الى السماء. و هكذا الرهبه و جعل ظهر كفيه الى اسماء. و هكذا التضرع و حرك اصابعه يمينا و شمالا. و هكذا التبتل يرفع اصابعه مره و يضعها اخرى . و هكذا الا بتهال و مد يده تلقاء وجهه و قال : لا تبتهل حتى ترى الدمعه .
يعنى : رغبت اينگونه است : در حالى كه حضرت باطن دو دست ، خود را به سوى آسمان آشكار كرده بود.
رهبت اينگونه است : در حالى كه پشت دو دست خود را به سوى آسمان گرفته بود.
تضرع اينگونه است : در حالى كه انگشتنانش را به سمت راست و چپ حركت مى داد.
تبتل اينگونه است : در حالى كه انگشتانش را بالا و پايين مى برد.
ابتهال اينگونه است : در حالى كه دستش را در برابر صورتش كشيده بود، آنگاه فرمود. ابتهال نكن مگر آنكه اشك را ببينى .
در حديث ديگر آمده است كه :
525 - الا ستكانه فى الدعاء ان يضع يديه على منكبيه .
يعنى : فروتنى در دعا، قرار دادن دستهاست بر دوشها.