جلسه نهم: تكرار حقايق در آيات
قرآن مجيد
اعوذ بالله من الشيطان
الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا لير وا اعمالهم(6) فمن
يعمل مثقال ذره خيرا يره(7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره(8)
لطف خداوند در تكرار حقايق در
آيات قرآن مجيد
در قرآن مجيد آياتى با مضمون اين چند آيه آخر
سوره زلزال فراوان است، البته با بيانات و لحنهاى گوناگون. شايد علت تكرار اين آيات
در قرآن مجيد اين باشد كه مردم در نتيجه شنيدن اين حقايق و شنيدن اين مطالب به هوش
بيايد و بيدار شوند و در زندگى از كارهايى كه بر خلاف كارهاى رضاى خداست بر حذر
باشد، و اين خود دليلى بر نهايت لطف و رحمت و رأفت پروردگار جهان است. پروردگار
جهان چون واقعا به بندگانش لطف دارد و واقعا رأفت و رحمت دارد و سعادت و خوشيختى و
رستگارى آنها را مىخواهد اين ماجراها را با تعبيرات مختلف مكرر براى مردم بيان
مىكند تا خود را براى سعادت ابدى و نيكبختى هميشگى تربيت كنند. لطف و مرحمت
پروردگار جهان اقتضا كرده كه اين حقايق را براى ما بيان كند. اين موضوع فوق العاده
مهمى است و موضوع سادهاى نيست؛ خلاصه موضوع سعادت و نيكبختى ابدى و شقاوت و هلاكت
ابدى است. گرچه ما اين موضوع را خيلى ساده پنداشتهايم و بى خيالم، به هر راهى كه
دلمان خواست و هوايمان اقتضا كرد مىرويم، و هر كارى كه مطابق خواست خود و هوا ميل
ما بود انجام مىدهيم، و حتى كارهاى دينى و شعائر مذهبى را آن طور كه شارع مقدس
اسلام بى پيرايه، بدون هوا و هوس و بى آلايش خواسته انجام نمىدهيم، شعارهاى مذهبى
و حتى قسمتى از عبادتها را با هواهايى آلوده مىكنيم، و چه بسا اگر آن هواها و
تمايلات نفسانى نبود آن شعار و آن عبادت را ترك مىكرديم و زياد به دنبالش
نمىرفتيم. پس هواها و خواستههاى خود ماست كه به قسمتى از عبادتها و شعائر رنگ و
جلايى مىدهد و ما آن كارها را انجام مىدهيم. اين موضوع مهمى است و خيلى بايد به
آن دقت كرد. شوخى نيست كه انسان در نتيجه بلهوسى و هوسرانى كارى بكند. گاهى ممكن
است اين بلهوسى و هواى نفس بر انسان مشتبه شود و او پيش خودش فكر كند كه بلهوسى و
هوايى در كار نيست و من صرفا به خاطر خدا اين كار را انجام مىدهم. بايد بيشتر
مواظب باشيم و دقت كنيم تا اراده الهى با هواى نفس و خواستههاى دل ما مشتبه نشود.
بيانى درباره ريا
مطلب، مطلب باريكى است. درباره ريا بيانى هست
كه شنيدهايد. ريا همان كار بر طبق هوا و براى غير خداست. ريا گاهى آن قدر مخفى
است، گاهى آن قدر دقيق و پوشيده است كه بعضى از مراتب آن را تشبيه فرمودهاند به ين
كه مورچهاى در شب تار روى سنگ سخت حركت كند
(109).
چه قدر دقت لازم است و چگونه مىشود جاى پاى اين حشره را در شب تار روى سنگ سخت
ديد، گاهى در كارها به اين اندازه هوا و هوس وجود دارد و همين هم ريا و براى غير
خداست، اگر براى غير از خدا بود، ممكن است در دنيا كسى نتيجههايى از آن بگيرد و
همان طور كه قبلا عرض شد پرده روى آن باشد و ممكن است بسيارى نفهمند و درك نكنند،
ولى بالاخره عاقبت و مال خوبى ندارد. سرانجام حقيقت كشف مىشود، هوا و هوس از حقيقت
جدا مىشود، در يك عمل خوب ريا و رضاى پروردگار جهان از هم جدا مىشود. پروردگار
جهان با ميزانى فوق العاده دقيق، خبيث را از طيب جدا مىكند.
اتمام حجت، علت ديگرى براى تكرار
حقايق
بايد روى اين مطالب حساب كرد. چون موضوع، موضوع
مهمى است و به سعادت و شقاوت ابدى انسان مربوط است، آياتى در قرآن مجيد تكرار شده
است تا حجت بر مردم تمام شد واحد نتواند به هيچ وجه كوچكترين بهانه و عذرى براى كار
زشت خود و براى كار خلاف خود بياورد. اين همه آيات قرآن مجيد درباره
شهود بر انسان و عمل انسان تكرار شده است كه فرشتگان،
اعضا و جوارح انسان، انبيا و رسل و ائمه معصومين، زمين و در ديوار، و فوق همه اينها
ذات يگانه او گواهى مىدهد. وكنت انت الرقيب على من ورائهم
(110)
او خود نگهبان و قريب است.
اين تكرار براى چيست؟ براى اين است كه كار شوخى
نيست، مىخواهند در قيامت عدهاى از مردم را جدا كنند و طرف جهنم ببرند آن هم نه
براى يك سال و دو سال و ده سال، بلكه اينان بايد براى ابد و هميشه در عذاب و شكنجه
باشند، لذا اين مطالب براى اتمام حجت و بيدار شدن مردم است تا كار از نظر وضوح و
روشنى و عدم ابهام تمام باشد.
واقعا هيچ ابهامى در كار نيست. به اين آيه توجه
كنيد: يا معشر الجن و الانس الم يأتكم رسل منكم يقصون عليكم
آياتى و ينذرونكم لقاء يومكم هذا قالواشهدنا على انفسنا و غرتهم الحيوه الدنيا و
شهدوا على انفسهم انهم كانوا كافرين
(111).
چه قدر موضوع مهم است، و تا چه حد بيان محكم است و تا چه حد بيان محكم است و تا چه
پايه لطف و رحمت خدا مىرساند. اين خطاب چه موقع از طرف خدا به جن و انس مىشود؟ در
روز قيامت، روزى كه جن و انس مه در يك صحنه حاضرند، هيچ كس از ديگرى پنهان نيست،
زمين صاف گشته و پستى و بلنديهايش همواره شده است، قاعا صفصفا
لاترى فيها عوجا
(112).
كمترين اعو جاج، كجى و بلندى نمىبينى. همه جن و انس در يك چنين صحنهاى حاضر
خواهند بود، آن گاه چنين خطابى به جن و انس خواهد شد. اما پروردگار جهان، در اين
دنيا، بااين بيان خيلى صريح و روشن آن ماجرا را براى ما چنان بيان مىكند كه گويى
آن صحنه الان حاضر است و جن و انس موجودند و از طرف پروردگار جهان به آنها خطاب
مىشود:اى گروه جن و انس، آيا پيامبرانى از خودتان به سوى شما نيامدند كه آيات ما
را براى شما بخوانند و برايتان بازگو كنند و شما را از ديدار چنين روزى بترسانند. و
به شما بگويند كه چنين خبرهايى هست. و آنها در جواب خيلى صريح مىگويند،
قالوا شهدنا على انفسنا مىگويند: پروردگارا ما بر
خودمان گواهى مىدهيم، مطلب همين طور است، انبيا آمدند و به ما گفتند، خيلى روشن و
با تأكيد و با تكرار هم گفتند، روز و شب آرام نداشتند، اين حقايق را جزء جزء و مو
به مو براى ما توضيح دادند، خيلى به ما محبت داشتند، و نسبت به ما دلسوز بودند. اما
چه شد؟ و غرتهم الحيوه الدنيا با اينكه مطالب را براى
آنها گفتند و به آنها هشدار دادند و آنها را انذار كردند، زندگى دنيا آنها را
فريفت، همين زندگى دنيا كه من و شما برايش سر وصدا داريم و براى آن فعاليت مىكنيم،
و هر قدمى كه بر مىداريم براى همين دنيا است. البته مطلب خيلى باريك است، اگر دقت
كنيم بسيارى از كارهاى ما براى زندگى دنياست، براى رسيدن به غذاى چربتر، لباس
بهتر، مقام بالاتر، زندگى نوتر و مرفهتر و مرتبتر، و غرتهم
الحيوه الدنيا.
كاش مىتوانستيم حب دنيا را از دل بكنيم، البته
حب دنيا با فعاليت در دنيا و كوشش در دنيا براى رضاى خدا فرق دارد و آن مطلب ديگرى
است. كاش مىتوانستيم حب دنيا را از دل بيرون كنيم تا فعاليتها و كوششها يمان
يكسره براى خدا باشد و از آن نتايج خوب بگيريم، به حقيقت در خدمت خلق باشد و در
خدمت بندگان خدا و نه در خدمت خودمان، و نه اينكه مردم را براى خدمت خودمان
بخواهيم. و غرتهم الحيوه الدنيا، عامل اصلى همين است.
و شهداوا على انفسهم انهم كانوا كافرين. ديگر خود اين
جن و انس كه به كمال صراحت بر خودشان گواهى دادند كه كافرند، ديگر معطلى ندارند،
مطلب از هر جهت تمام است، حجت تمام است و براى اينها هيچ عذرى و بهانهاى نيست و
اينها را به طرف جهنم مىبرند.
پروردگار اين جهان به اين صورت مطالب را براى
ما بيان فرموده، جزئيات كارهاى روز قيامت و آنچه با آن روبرو مواجه مىشويم، يكى
يكى و روشن و صريح بيان فرموده است. چرا ما از اين رحمت پروردگار جهان روى گردانيم؟
چرا به اين لطف و عنايت پروردگار توجه نمىكنيم؟
حضور عمل انسان در قيامت
به اين توجه كنيد كه مربوط به همين آيات مورد
بحث است و شاهد ديگرى است بر عرايضى كه داشتيم:
يوم تجد كل نفس ما عملت
من خير محضرا
(113).
روزى كه هر كس آنچه از خوبيها انجام داده
حاضرند مىيابد، آنچه از كارهاى خير و خوب انجام داده آماده و مهيا مىبيند، و
همچنين و ما عملت من سوء تود لوان بينها و بينه امدا بعيدا
هر كس كار بدى كرده، او هم كار بدش را مىبيند، و آرزو بر ملا شده است، يا بين او و
اين كار بد و بعد زياد و فاصله زيادى مىبود. مىگويد اى كاش من از اين عمل زشت
خيلى دور بودم و هيچ رابطهاى با اين كار نداشتم. در اين مطلب بايد خوب عميق شد.
فكر نكنيد به اين سادگى است كه بنده مىگويم اى كاش بين او و اين عمل فاصله مىبود.
خدا مىداند او با چه حالى اين جمله را مىگويد
و با چه حالى اين آرزو مىكند و چه حسرتى مىبرد، خدا مىداند چه قدر متأثر و
ناراحت است.
رأفت پروردگار جهان
ما الان در مسجد و در شرايط راحت و خوب
نشستهايم و صحبت مىكنيم، ولى در آن صحنه انسان با چيزهايى روبرو مىشود و با
چيزهايى مواجه مىشود كه اصلا تصورش را نمىتوان كرد.
چرا خداوند بياناتى از اين قبيل دارد كه:
و يحذركم الله نفسه
(114).
پروردگار جهان شما را از خودش برحذر باشيد. در پايان آيه اين جمله آمده است:
والله رئوف بالعباد خداوند نسبت به بندگانش رئوف و
مهربان است. خود بيان اين مطالب دليلى بزرگ بر رأفت و مهربانى پروردگار جهان است.
خوب است به سوى اين رئوف و مهربان اقبال كنيم و
روى آوريم. به راستى سزاوار است كه ما بنده چنين خدايى باشيم و بندگى او كنيم و از
فرمان او سر نپيچيم، خدايى كه اين قدر نسبت به ما رأفت و رحمت دارد.
والله رئوف بالعباد.
خدا خيلى مهربان است. همين مطالب كه عرض شد، گذشته از اين آيات مورد بحث چه ماجراها
و چه حوادثى را بيان مىكند، اين نكته مهم است كه نفس بيان اين حوادث براى ما در
دنيا، دليل و برهان محكمى بر رأفت و رحمت خدا نسب به ماست. انسان در برابر چنين لطف
و رحمتى و در برابر چنين رأفت و مهربانى چه وظيفهاى دارد؟ ما چه بايد بكنيم؟
وجدانا اگر كسى يك روزى لطفى و احسانى به ما كرد، مثلا يك استكان چاى به ما داد، ما
در برابر لطف او چه مىكنيم و تا چه حد لطف و رحمت او را به حساب مىآوريم، و اصلا
فراموش نمىكنيم. اين همه لطف، رحمت و مهر پروردگار جهان كه جريانهاى مربوط به
ميلياردها سال ديگر را اكنون به اين شكل براى ما گفته تا ما را بيدار و رستگار كند
و سعادتمند بشويم، اين خيلى لطف است، بايد از آن قدردانى كرد، بايد تشكر و
سپاسگزارى كرد، و تشكر اين است كه انسان او را بندگى كند؛ و بگويد: خدايا تو به من
بيش از حد لطف كردى، به من بى نهايت لطف كردى و مهر ورزيدى، اما من بنده عاجز و
ضعيف و مسكين و ذليل هستم و در برابر اين لطف تو چه مىتوانم بكنم؟ جز اينكه در حدى
كه از من ساخته است تو را سپاسگزار باشم، تو را شكرگزار باشم و بندگى تو را بكنم.
كتاب عمل انسان
پس مردم در روز قيامت براى ديدن اعمالشان و
نتايج اعمالشان از قبرها بيرون مىآيد، يومئذ يصدر الناس
اشتاتا ليروا اعمالهم. در اين باره آياتى با تعبيرات ديگر نيز هست. در سوره
جاثيه آمده است: وترى كل امه جاثيه
(115).
جؤث به معناى به زانو در آمدن است، معلوم مىشود در آن روز مردم از شدت وحشت و
اضطراب و نگرانى همه به زانو در آمدهاند، براى چه؟ كل امه
تدعى الى كتابها هر گروهى به سوى كتايش خوانده مىشود. در آيه سوره قمر هم
چنين بود: يوم يدع الداع الى شىء نكر
(116).
اينها همه يك مطلب را مىگويد و يك مطلب را مىفهماند، اما با تعبيرات مختلف تكرار
شده است تا به خوبى در اعماق دل و جان شنوندگان اثر كند، ريشه بدواند رسوخ كند و
واقعا جا بگيرد. كل امه تدعى الى كتابها اليوم تجزون ما كنتم
تعملون. خوب، اين كتاب اين چيست؟ هذا كتابنا ينطق
عليكم بالحق اى گروهها، اين كتاب ماست. اينجا خدا كتاب را به خود نسبت داده
است و معلوم مىشود آنچه در اين كتاب از عمل بندگان نوشته شده است همه به فرمان او
و در رابطه با اوست. اين كتاب ماست كه حقايق را براى شما رو مىكند، به حق سخن
مىگويد و ابدا باطل و گزاف در آن راه ندارد. او حقيقت را بازگو مىكند.
آيه ديگرى در سوره كهف است:
وضع الكتاب
(117).
كه به اتفاق مفسرين مراد از اين كتاب، كتاب عمل است
(118).
آن كتابى است كه كارهاى من و شما و مردم ديگر در آن ثبت و ضبط شده است. نيروهايى در
اين جهان است، آن هم نيروهايى با شعور، با درك، با حساسيت كه همه چيز را ثبت
مىكند. به اين آيه خوب توجه كنيد و نيز روايتى كه در ذيل اين اين آيه آمده است كه
عرض مىكنم.
و وضع الكتاب در آن
روز كتاب را وضع مىكنند و در آن محلى كه بايد بنهند مىنهند
فترى المجرمين مشفقين مما فيه. پس اى بيننده، مىبينى كه هر مجرمى هركه
باشد، از آنچه در اين كتاب است ترسناك است، چون خودش همه چيز را به ياد مىآورد.
مشفقين مما فيهمجرمين از آنچه در اين كتاب است خيلى در
ترس و وحشتند، و از شدت ناراحتى، با حسرت فرياد مىكشند. و
يقولون يا ويلتنا مالهذا الكتاب لا يغادر صغيرة و لاكبيرة الااحصيها اين چه
كتابى است؟ چه كسى اين چيزها را در اين كتاب ضبط كرده است و كوچك و بزرگ از قلمش
نيفتاده است، حتى يك لحظه يعنى با گوشه چشم نگاه كردن.
و وجدوا ما عملوا حاضراً و آنچه كردهاند نزد خود حاضر
مىيابند. و آخر آيه اين است كه و لا يظلم ربك احداً و
بدانيد كه پروردگار شما به احدى ستم نمىكند. در ذيل اين آيه روايتى از امام ششم
(صلى الله عليه و آله و سلم) نقل شده است كه فرمود: اذ كان
يوم القيامة هنگامى كه روز قيامت واقع شد رفع الى
الانسان كتابه كتاب هر انسانى را به او مىدهند. ثم
قيل له اقراه به خودش مىگويند كتابت را بخوان. فيقرا
ما فيه و او آنچه در اين كتاب است مىخواند فيذكره
و همه را بياد مىآورد، و مىبيند درست است، يك حرف كم و زياد نشده است، و موبه مو
با كارهاى اين آدم مطابق است. فما من لحظه لحظه يعنى
يك نگاه، يك نگاه خيلى خيلى سريع، و شايد نگاهى كه از پس پرده باشد و ديگران متوجه
نشوند، نگاهى خيلى مخفى. و لاكلمهو نه يك كلمه،
و لا نقل قدم و نه برداشتن گامى،
الا ذكر مگر اينكه به يادش مىآيد و مىبيند در اين كتاب ضبط است.
كانه تلك الساعه به طورى همه را به ياد مىآورد كه
گويى همه اين كارها را الان انجام داده است نه بيست ميليارد سال قبل.
فلذك قالوا يا ويلتنا ما لهذا الكتاب به همين خاطر است
كه اينها فريادشان بلند مىشود كه اين چه كتابى است كه كوچك و بزرگ را ضبط كرده و
هيچ چيز از قلمش نيفتاده است
(119).
خواندن اين كتاب هم آسان است، چون آنجا نظامش نظام ديگرى است و خواندن يك كتاب
چندانى معطلى ندارد، كه اگر بخواهند كتاب عمرش را بخواند هفتاد سال طول بكشد، تمام
اين ماجرها و حركات و سكانت و نگاه كردن و... را در يك لحظه مىخواند.
در سوره اسراء اين آيه را مىخوانيم:
و كل انسان الزمناه طائره فى عنقه و نخرج له يوم القيامه
كتابا يليقه منشورا
(120).
هر انسانى كتابش را با خودش دارد، آن هم به صورت باز، مبسوط و واضح. آن كتاب بسته
نسيت يا ورقهايش به هم چسبيده نيست، مبسوط و گشاده است. به خودش اشاره مىكند كه
بخوان. لازم نيست كسى بيايد براى تو بخواند، خودت بخوان. خودت اعتراف خواهى كرد و
اقرار خواهى كرد كه اين كتاب، كتاب خودت است و آنچه در اين كتاب است همه را خودت
انجام دادى و كسى چيزى به آن اضافه نكرده يا چيزى از آن كم نكرده است.
آيهاى در سوره لقمان است كه لقمان در ضمن
مواعظى كه براى پسرش دارد و به صورت يابنى آمده است، به اينجا مىرسد كه:
يابنى آنها ان تك مثقال حبه من خردل فتكن فى صخره اوفى الارض
يأت بهاالله ان الله لطيف خبير
(121).
من نمىدانم چه طور اين آيات قرآن را خواندهام؟ يا شما چه طور خواندهايد؟ البته
من از دل شما خبر ندارم، انشاء الله شما اين آيات را خوب و درست خواندهايد. ما اين
آيات قرآن را چه طور خواندهايم و در چه حد در اين آيات فكر كردهايم، اين آيهها
چه مىگويند، محتواى اينها چيست. آيا العياذبالله اينها گزاف است، نستجير بالله.
اينها حقيقت حقيقت است، حقيقت خيلى مهمى هم هست. ما بايد در برابر اين آيات خيلى
حساسيت پيدا شده كرده باشيم. به خدا قسم اگر انسانى در اين آيات درست فكر كند زندگى
برايش تلخ مىشود، مگر اين كه آدمى خيلى با ظرفيت باشد و روحى خيلى بزرگ داشته
باشد. اينها شوخى نيست: انها ان تك مثقال حبه من خردل
پسرم، اگر آن كرده تو و آن فعل، وت آنها به كرده و به
فعل بر مىگردد، به اندازه دانه خردل باشد. در عربى دانه خردل مثالى است كه براى
چيزهاى خيلى خرد و كوچك آورده مىشود، مثل ذره كه براى چيز خرد و كوچك مثال آورده
مىشود. مثلا در عرف و اصطلاح ما دانه خشخاش براى چيزهاى خرد كوچك مثل است،
مىگويند فلان كس مته روى خشخاش مىگذارد.
اگر اين عمل و كرده شما مثل يك دانه خردل باشد،
آن هم نه روبروى خورشيد، بلكه فتكن فى صخره در عمق يك
سنگ، يا در دل يك كوه، أو فى السموات يا در يك مكان
خيلى بلند مثلا در آسمانها، أوفى الارض يا در يك جاى
خيلى پست مثل زمين، فى صخره أوفى السموات أفى الارض
اين عمل ناچيز، در اين جهان گسترده و وسيع، به چه چيزى حساب مىشود؟ به يك دانه
خردل در اين جهان چه كسى توجه دارد و چه كسى مىتواند توجه كند. اما فرزندم، با اين
حال، اين كرده تو از خوب يابد، يأت بهااللهخداوند آن
را به حساب مىآورد، از آن غفلت نمىشود، از نظر نمىافتد و محو نمىشود.
ان الله لطيف خبيرخداوند لطيف و خبير است. او آن قدر
لطيف است كه به تمام جهان وجود، از غيب و شهود آن، احاطه دارد، به اعماق موجودات
محيط و خبير و آگاه است و همه را مىداند. در اين مورد آيات ديگرى نيز هست كه بعدا
عرض خواهد شد.
جلسه دهم: كتاب عمل انسان
اعوذ بالله من الشيطان *
الرجيم بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا لير وااعمالهم(6) فمن
يعمل مثقال ذره خيرا يره(7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره(8)
دقت در ثبت اعمال
مفاد اين سه آيه آخر سوره مباركه زلزال، مفاد و
معناى خيلى روشن و صريحى دارد و هيچگونه ابهام و هيچگونه پيچيدگى و تعقيدى ندارد.
در آن روزى كه زلزله زمين را فرا مىگيرد و زمين خرد مىشود و اين نظام به طور كلى
به هم مىخورد، مردم از لابلاى زمين بيرون مىآيند و به سوى هدفى مىروند، به سوى
نقطهاى با سرعت و وحشت و دلهره عجيبى مىشتابند. به سوى چه مىروند، و براى چه به
آن سو مىشتابند؟ براى اين كه اعمال خود را ببينند، چه خوب باشد و چه بد.
به حدى اين مطلب دقيق است و اين اعمال ضبط و
ثبت شده به هيچ وجه به بوته فراموشى سپرده نشده است، كه هر كس به مقدار ذرهاى عمل
خوب با عمل بد انجام داده باشد آن را مىبيند. فمن يعمل مثقال
ذره خيرا يره و من مثقال ذره شرا يره. لذا بعضى از مفسران گفتهاند اين آيه
محكمترين آيات قرآن مجيد است
(122).
خلاصه خيلى آيه محكم و روشنى و صريحى است.
براى اطمينان و توجه بيشتر به مطلب و براى آنكه
به لطف پروردگار جهان، اين معانى بيشتر در دل و جانمان رسوخ كند و نقش ببندد، آيات
ديگر از قرآن مجيد را كه با اين آيات در رابطه بود و مفاد و معنايش مفاد و معناى
همين آيات بود، در جلسات گذشته عرض كرديم. البته آيات قرآن مجيد در اين باره فراوان
است. اگر در حالى كه قرآن مىخوانيد، توجه داشته باشيد به آيات زيادى در اين مورد
بر مىخوريد. مثلا در بسيارى از آيات موضوع كتاب عمل مطرح شده است و اين كه ديوان
هر بندهاى را در قيامت به او مىدهند، و هنگامى كه او به آن كتاب و ديوان نگاه
مىكند مىبيند آنچه در دنيا كرده است در آنجا ضبط شده است. حساب ضبط اعمال به دست
نيروهايى كه ضبط مىكنند غير از حساب من و شماست. ممكن است ما بسيارى از كارهايى را
كه كردهايم بعد از ده پانزده سال يا بعد از سى سال فراموش كنيم، و گرچه در عمق جان
در عمق نفس آثارش موجود است ولى از يادمان رفته است و به كلى فراموش كردهايم، اما
در آن كتاب چيزى از قلم نيفتاده است.
در روايتى كه در زير آيه سوره كهف در جلسه
گذشته عرض كردم، امام ششم سلام الله عليه فرمود: هر بندهاى كه نامه عملش را به
دستش مىدهند، در آن نامه نگاه مىكند و به او خطاب مىشود كه نامه ات را بخوان.
وقتى كه نامه را مرورى مىكند و مىخواند يك يك كارها به يادش مىافتد و مىبيند
درست است. آن گاه امام ششم سلام الله عليه فرمودند: لحظهاى نيست، لحظه يعنى با
گوشه چشم به چيزى نگاه كردن، لحظهاى نيست و لفظى نيست و برداشتن گامى نيست مگر اين
كه در آن كتاب نوشته شده است
(123).
نيروهايى كه از طرف خداوند بر ضبط اعمال ما
گماشته شدهاند نيروهاى فوق العادهاى هستند.
نيروهايى هستند خيلى مضبوط و با حافظه بسيار
دقيق كه يك لحظه از انسان غفلت نمىورزند، تمام حركات و سكانت انسان، قيام و قعود
انسان، سخنان انسان، رفتارها و اعمال انسان را خيلى دقيق مىنويسند. در حدى كه
انسان وقتى اين كتاب را نگاه مىكند مبهوت مىشود، واقعا هم مايه بهت است. ما هرچه
اين آيات را از قرآن كريم بخوانيم و در اطرافش بحث كنيم، شايد باورمان نيايد. البته
شايد يك گمانى بزنيم و يك احتمالى بدهيم كه شايد چنين باشد، اما باور كردن حقيقت
چيز ديگرى است. شايد از هر ميليون نفر، دو نفر هم نسبت به اين حقايق به مرحله باور
نرسد.
انسان وقتى آنجا كتاب را مىبيند كه در طول شصت
هفتاد سال عمرش هر چه كرده، هر حركت و سكون و هر قيام و قعودى، همه مضبوط است، اين
شوخى نيست، لذا با يك شگفتى عجيبى، با يك بهت و تعجبى و در عين حال با يك جهان حسرت
و تأثر مىگويد: يا و يلتنى. معلوم مىشود وقتى كارهاى
بد را مىبيند مىگويد: واى بر من، اين چه كتابى است كه كوچك و بزرگى نيست مگر اين
كه ضبط كرده است.
اين نيروهاى نگهبان بر ما هيچ استراحتى
نداشتهاند، اصلا اين حرفها نيست، كه مثلا كسى فكر بكند كه الان ساعت استراحتشان
است و مىتواند برود و كارهايى بكند، يا ساعت خوابشان است يا ساعت تعطيلى يا
بيكارى. اين حرفها نيست. آنها لا يقنطع بيدار و هوشيارند و سخت بپاى آدم هستند، سخت
همه چيز را ضبط مىكنند.
چيست اين كتاب؟ كه چيزى را فرو گذار نكرده و
بزرگ و كوچك را نوشته است، و وجدوا ما عملوا حاضرا
(124).
و احيانا اين ماجرا براى گروهى آن قدر سخت مىآيد كه وقتى نامه را ديد، همه حركتها
و سكونها و لحظهها نوشته شده است و سياه و زشت و كارهاى بد ثبت شده است، آرزو
مىكند كهاى كاش خاك مىبود. يوم ينظر المرء ما قدمت يداه و
يقول الكافر ياليتنى كنت ترابا. اين آيه، آيه آخر سوره نبأ است.
يوم ينظر المرء ما قدمت يداهروزى كه انسان مىبيند
آنچه را كه از پيش فرستاده است. تا اينجا درباره هر دو، كافر و مسلمان است. اما
درباره كافر مىفرمايد: و يقول الكافر يا ليتى كنت ترابا
كافر مىگويد: اى كاش من خاك بودم تا مورد تكليف و حساب و مؤاخذه واقع نمىشدم. اما
مگر مىشود، وقتى كسى انسان بوده است ديگر خاك نمىشود. پروردگار جهان به او نعمت
هستى، انسانيت، عقل و شعور داده است، خدا به او لطف كرده انبياء و رسل و كتابها
آسمانى برايش فرستاده است، قانون برايش فرستاده است. اما او بلهوسى و شهوترانى كرد،
و به اين حرف اعتنا نكرد، اكنون حسرت مىخورد و فريادش بلند است كهاى كاش خاك
بودم، ولى ديگر فايدهاى ندارد و كار از كار گذشته است. از اين قبيل آيات در قرآن
زياد است.
دو نوع كتاب عمل
دسته ديگر آياتى است كه موضوع كتاب هر انسانى
را بيان مىكند و مردم را نسبت به كتاب عملشان به دو دسته مىكند: يك گروه كه
كتابشان به دست راستشان داده مىشود، و گروه ديگر كه كتابشان به دست چپشان داده
مىشود. در تلاوت قرآن به اين آيات هم زياد بر مىخوريد. از آن جمله آيات سوره حاقه
است: فاما من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرئوا كتابيه انى
ظننت انى ملاق حسابيه فهو فى عيشه راضيه فى جنه عاليه قطوفها دانيه كلوا و اشربوا
بما اسلفتم فى الايام الخاليه
(125).
گروهى كتابشان به دست راستشان داده مىشود، اينها درك مىكنند كه روى چه حسابى كتاب
به دست راستشان داده شده است، لذا خرم و شادمان و خوشحالند. با سرافرازى به
اطرافيان مىگويد: بيايد كتاب مرا بخوانيد، من آدمى بودم كه در دنيا به اين ماجراها
يقين داشتم، به اين روز يقين داشتم، يقين داشتم به نتيجه اعمالم مىرسم و اعمالم را
در چنين روزى آشكارا مىبينم. آن گاه چنين انسانى در زندگى پسنديدهاى است، در
بهشتى است كه خيلى بلند و خيلى عالى است، نعيم از هر جهت برايش فراهم است، به ايشان
خطاب مىشود: كلو واشربوا هنيئا گوارايتان باد،
گوارايتان باد. آيات بعدش: و اما من اوتى كتابه بشماله
و اما كسى كه كتاب عملش به دست چپش داده شده باشد، از همان لحظه مىفهمد كه كار از
چه قرار است و پس از اين چه خواهد شد. لذا تا كتابش را به دست چپش دادند فرياد
مىكند: يا ليتنى لم اوت كتابيه اى كاش كتابم را به من
نمىدادند، ولم ادرما حسابيه اى كاش نمىدانستم حسابم
چيست، اى كاش يك موجود مسئول و يك موجود با تكليف نبودم. ولى اين حرفها ديگر
فايدهاى و نتيجهاى ندارد. ما اغنى عنى ماليه اين همه
مال و منال مرا بى نياز نكرد و براى من مفيد واقع نشد. هلك
عنى سلطانيه قدرت و جاه و مقام از دستم رفت و از من جدا شد. هر چه كه در
رابطه با دنيا باشد حكمتش همين است و اين منحصر به مال و جاه و مقام نيست. هر چه
مربوط به دنيا و براى او باشد، براى انسان هيچ مفيد نيست و از انسان جدا مىشود و
انسان هم از آن جدا مىشود. بعد به فرشتگان خشم و غضب خطاب مىشود:
خذوه فغلو ثم الجحيم صلوه ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعا
فاسلكوه او را بگيريد و به بند كشيد و او را به دوزخ بيفكند و سپس در دوزخ
او را به زنجير بكشيد، آن هم زنجيرهايى از آتش كه طولش هفتاد ذراع است. امام ششم
(عليه السلام) در ذيل اين آيات فرمود: اگر يك حلقه از حلقههاى آن زنجير را به دنيا
بياورند، دنيا از حرارتش آب مىشود، سنگ و گل و خاك همه ذوب مىشود
(126).
اينها هم به كسانى مربوط بود كه نامه عمالشان
به دست چپشان داده مىشود. و از اين قبيل مطالب در قرآن فراوان به چشم مىخورد.
لطف خداوند به انسانها
اگر كسى كه به او اطمينان كامل داريم، و
مىدانيم كه درست است، عاقل و فرزانه است و هيچ گاه به گزاف حرفى نمىزند، بى
انديشه و بى تفكر چيزى نمىگويند، بينش عميقى دارد، با ما آشنا هم هست. اگر چنين
كسى، با اين خصوصيات، در اين زندگى دنيا از پيشامد و حادثه ناگوارى در آتيه خبر
بدهد، و بگويد براى شما چنين حادثهاى پيش مىآيد، ماجرايى خطرناك و ترسناك پيش
مىآيد وجدانا ما در زندگى چه مىكنيم؟ گرفتار چه وحشت و دلهره و ترسى مىشويم؟ چون
از اين شخص كاملا خبر داريم كه آدم درست و حسابى است و هرزهگو، گزافگو و بى منطق
نيست، دور انديش و درست است و كاملا حرفهاى به جا مىزند، واقعا گرفتار ترس و وحشت
مىشويم، در زندگى خود بررسى هايى مىكنيم، قدرى دست و پاى خود را جمع مىكنيم، در
ضمن از اين شخص به خاطر چنين هشدارى كه به ما داد و ما را بيدار كرد بسيار تشكر
مىكنيم.
پروردگار ما، خداى ما و خداى آفرينش، غنى على
الاطلاق است، هيچ گونه نقص و كمبودى در او نيست تا بگوييم اين مطالب را براى اين
گفته است كه به راهى برويم كه نفعش عايد او شود.
او غنى و بى نياز است، و احتياجى به ما و عمل
ما ندارد. او خداى رئوف و مهربان است كه تا در دنيا هستيم اين حوادث و پيشامدها را
بيان كرده است، آن هم با چه لطفى، كهاى بندگان من، چنين جريانهايى در پيش رو شماست
و شما با اين حوادث فرد فرد شما را بدون استثنا فرا مىگيرد. خوب اين هشدار خيلى
خيلى مهم است. پروردگار ما واقعا تو را سپاسگزاريم كه تا اين حد به ما لطف كردى و
تا اين اندازه به ما مهر ورزيدى و ما را با اين حقايق آشنا كردى كه تا در اينجا
فرصت داريم و امكانات برايمان هست، در حد امكان دست و پايمان را جمع كنيم، حواسمان
جمع باشد، قدرى دست پيش رو بگيريم، قدرى در زندگى احتياط كنيم. خدايا ترا شكر، خيلى
به ما لطف كردى و خيلى به ما عنايت فرمودى، پروردگارا در نتيجه اين عنايت و اين لطف
تو، ما تو را دوست مىداريم آن هم با تمام دل و با تمام قلب، و اثر اين دوستى بندگى
توست، و مىبينى كه چون تو را دوست مىداريم بندگيت را مىكنيم و از تو سپاسگزارى
مىكنيم.
در يكى از كتب تفاسير حديثى نقل شده است، كه
البته قسمتى از يك حديث است كه ظاهرا در ضمن خطبهاى است كه پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) در حجه الوداع خطاب به مسلمانها فرمودهاند:
احب الله بكل قلوبكم
(127).
خدا را به تمام دلتان دوست بداريد. يعنى طورى خدا را دوست بداريد و طورى در الطاف و
عنايات پروردگار جهان فكر كنيد و در تمام شئون زندگى جز لطف خدا، جز عنايت او و جز
عنايت و توجه اوست - كه با تمام دل و در تمام دل او را دوست بداريد و محبت او در
تمام كشور دل شما را بگيرد و پر كند و ديگر جايى براى محبت جز او در دل شما باقى
نماند.
پروردگارا تو خيلى به ما لطف كردى، تو را به
مقام محمد و آل محمد و به عظمت قرآن مجيد قسم مىدهيم به ما توجه بيشترى بكن تا
نسبت به اين حقايق قرآن مجيد هشيارى، بيدارى، توجه و عنايت بيشترى پيدا كنيم.
سنجش، تنها براى مؤمنان است
آيه ديگر در سوره حشر است كه فرمود:
يا ايها الذين امنوا اتقوالله
(128).
اى مؤمنان، تقوا داشته باشيد. در اينجا نكتهاى هست و آن اين كه آيات
يا ايها الذين امنوا، خطاب به مؤمنين است و با مؤمنين
كار دارد. امام چهارم سلام الله عليه در ضمن مواعظى كه براى مردم داشتند، فرمودند:
اى مسلمانان، اين مطالبى كه مىگويم و آياتى كه از قرآن درباره رسيدگى به اعمال
مىخوانم، اينها مربوط به شما مسلمانان است گويى كسى عرض كند: چه طور فقط مربوط به
ماست، پس كفار چه كاره هستند. امام چهارم فرمود: براى كفار ترازويى نصب نمىكنند تا
عملشان را بسنجند، آنها همان كفر و شركى كه دارند برايشان كافى است و تكليفشان را
روشن مىكند و نياز به ميزان و ترازو براى سنجش اعمال نيست
(129).
كافر و مشرك، داغ كفر و داغ شرك بر سيمايش هست، وقتى كه از قبر بيرون مىآيد، چنان
رو سياه است، و قيافهاش چنان زشت و غبار گرفته و عبوس است كه تكليفش روشن است،
كتابش را به دست چپش مىدهند و او هم از طرف چپ به دنبال كارش مىرود. امام فرمود:
ميزان را براى مسلمانان نصب مىكنند تا عملشان را بسنجند، نامه عملشان را خوب
بررسى، و سبك و سنگين كنند و ببينند كدام طرف سنگينتر و كدام طرف سبكتر است.
فاما من ثقلت موازينه
(130).
و در طرف مقابل و اما من خفت موازينه
(131).
توجه به خداوند در تمام شئون
زندگى
آيه سوره حشر مىفرمايد:
يا ايها الذين امنوا خطاب به مؤمنان مىكند اتقوالله
از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد. شما در زندگى همه جور حسابى داريد، حساب رفيق و
دوست، آشنا، دشمن، همسايه، كسانى كه با آنها رودربايستى داريد، حساب فلان صاحب
قدرت، رئيس و مدير و وزير. ما همه حسابى در زندگى داريم جز حساب خدا، حساب همه كس
را مىكنيم جز خدا. مثلا يك نفر كه صبح از خانه براى كسب و كار به طرف بازار
مىرود، واقعا در وجدان خود و در سر و ضمير خود چه حسابهايى مىكند، چه چيزهايى را
به نظر مىآورد، آيا خدا هم در نظرش مىآيد، آيا خدا را هم به حساب مىآورد؟ آيا
مىگويد: من كه از خانه بيرون مىروم، و مىخواهم با مردم برخوردهاى گوناگون و
متنوع داشته باشم، خدا هم ناظر من است و خدا هم به افكار من آگاه است؟ آيا اين حساب
را مىكند كه خدا حركتها و كارهاى مرا مىبيند؟ آيا چنين است؟ يا خير، يك نفر براى
كار به مدرسه مىرود، حساب مدير و معاون و رئيس اداره را مىكند، نكند يك لحظه دير
شود نكند فلان اتفاق بيفتد، نكند فلان حرف را زده باشد، و خلاصه خيلى حساب مىكند و
خود را كنترل مىكند. آيا در ضمن حسابهايى كه انسان مىكند و خود را كنترل مىكند و
چيزهايى كه در ضمير و وجدان خود به حساب مىآورد وجدانا حساب خدا را هم مىكند؟ اى
كاش فقط حساب خدا مسير نيست، لااقل حساب خدا در كنار حسابهاى ديگر بود، اما فقط
حساب خدا از ميان غايب است و همه حسابها ديگر پا برجاست.
اى مؤمنان، اتقوالله
خدا در تمام شئون زندگى به حساب آوريد اتقوالله و لتنظر نفس
ما قدمت لغد اى مؤمنان تا اينجا هستيد خوب بنگريد، ببينيد چه چيز براى
فردايتان مىفرستيد. اى خدا، باز بايد عرض كنيم كه تو چه قدر به ما لطف دارى.
خداوند آن همه آيات را فرمود كه در قيامت عملتان را مىبيند، كتابتان را بدست
خودتان مىدهند، پس از آن همه مطلب، حالا با يك لحن ديگرى و به طرز ديگرى غمخوارى
مىكند و دلسوزى مىكند و ما را هشدار مىدهد.
و لتنظر نفس ما قدمت لغد
هر نفسى، هر انسانى خوب دقت كند و بنگرد كه چه چيزى براى فردا مىفرستد. آيا براى
فردايش بد چشمى، بد دلى، كينه توزى، حسادت، كبر، دنياطلبى، جاهطلبى، ظلم و ستم،
حقوق برادران مسلمان را پايمال كردن و... مىفرستد يا عدالت، دلسوزى، رحم، مروت،
انصاف و بندگى خدا. و لتنظر نفس ما قدمت لغد ببيند
براى فردايش چه فرستاده است، و روى آن حساب كند. و اتقواللهاين
جمله دوباره تكرار شده است: از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد.
ان الله خبير بما تعملون زيرا پروردگار جهان به آنچه مىكنيد آگاه است.
اكنون، شما ببين چه مىكنى، چه مىفرستى، تا
آنجا فريادت بلند نشود و از روى حسرت نگويى: يا ليتنى قدمت
لحياتى. اين يكى از آيات اواخر سوره فجر است: يا ليتنى
قدمت لحياتى. خدا در سوره حشر گفته است كه اى بنده من، اى مؤمن، ببين چه
چيزى مى فرستى، تا در روز حسرت، روزى كه نمىشود چيزى را جبران كرد، فرياد نزنى و
با حسرت نگويى اى كاش براى زندگيم چيزى فرستاده بودم. يا
ليتنى قدمت لحياتى.
معلوم مىشود انسان در آن جهان خوب مىفهمد كه
زندگى آن است نه اين. به تعبير آيه دقت كنيد: يا ليتنى قدمت
لحياتى. زندگى حقيقى، آن زندگى كه مىتوان نام آن را زندگى گذاشت و واقعا
زندگى است، آن است. اين زندگى چيزى نيست. اين زندگى گذرا، ناپايدار و زوالپذير
است. آن زندگى است كه پايان ندارد و آر برايش تصور نمىشود. در آن زندگى، انسان به
بقاى خدا باقى است. خدا كه فنا نمىپذيرد، خدا كه هميشه هست، من و شما هم با هست
خدا و با بقاى خدا باقى هستيم. آن حيات است. آنگاه
انسان با يك جهان حسرت مىگويد: اى كاش براى حياتم و براى زندگيم چيزى فرستاده
بودم، اما چيزى نفرستاده است و فقط حسرت مىخورد.
و لتنظر نفس ما قدمت لغد
و اتقو الله ان الله خبير بما تعملون. از اين قبيل آيات در قرآن مجيد زياد
است. پروردگار جهان، ديگر چگونه به زبان انبيا، به وسيله پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم)، اين گونه حقايق غيبى را، با اين عظمت و با اين بزرگى براى مردم
بيان مىكند؟ انبيا خيلى روشن و صريح و خوب، آن هم با دلسوزى و خير خواهى، بدون اين
كه هيچ گونه نفعى عايد خودشان بشود، اين حقايق را بيان كردهاند.
رسالت خالصانه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم)
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بارها
به مردم مىفرمود، و در قرآن نيز آمده است، كه من براى اين خير خواهىهايى كه براى
شما مىكنم، و براى اين رسالتى كه ابلاغ مىكنم، و دعوتى كه مىكنم و شما را به راه
حق مىخوانم، هيچگونه مزد، پاداش و اجرى نمىخواهم، همه اينها براى سعادت خودتان
است. آيا شما ديدهايد در جايى نقل شده باشد كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) از گروهى و از جمعيتى كه آنها را موعظه مىكرده، يا آنها از ايشان
مىخواستهاند كه موعظه شان كند، مزد و پاداش خواسته باشد؟ اصلا اين حرفها نبوده
است، اجر و مزد در كار نبوده است. ايشان را به رايگان و براى خدا كار مىكردند. آن
وجود مقدس مظهر تام و اتم رحمت و محبت و لطف خدا بودهاند. مظهر اتم
و ما ارسلناك الا رحمه للعالمين
(132).
مگر از چيزى دلتنگ مىشود؟
قبلا عرض كردم كه ابوذر غفارى وارد مسجد مدينه
شد و ديد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) تنها در گوشهاى نشستهاند. گفت:
فاغتنمت خلوه المسجد خلوت مسجد را غنيمت شمردم، گفتم
حالا خوب موقعيتى است و خوب فرصتى به دست آمده است. آمد نزد آن حضرت و زانو زد و
عرض كرد: يا رسول الله مرا موعظه بفرمايد. آيا پيامبر اكرم فرمود: اى ابوذر، من
براى يك نفر نمىتوانم صحبت كنم، بايد جمعيت زياد باشد، من حالتى دارم كه براى يك
نفر يا چند نفر نمىتوانم صحبت كنم، بايد جمعيت زياد باشد تا در من شوق صحبت كردن
پيدا شود. شما بيرون رو و بوقى بردار و داد و فرياد كن مردم مدينه را جمع كن تا من
سخنرانى كنم؟ خير. ابوذر نشست و عرض كرد: يا رسول الله مرا موعظه كنيد. آنگاه
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) شروع به موعظه كردند و يك موعظه مفصل،
حقايق خيلى بلند، عالى و حساس بيان فرمودند
(133).
پيامبر به اين شكل مردم را موعظه كردند و حقايق را براى مردم فرمودند. ما ديگر چه
مىخواهيم، عذرمان چيست؟ چه بهانهاى داريم. اگر كوتاهى كنيم و دنبال درك و فهم اين
حقايق نرويم و تربيت نكنيم، تقصير از خودمان است و كسى مقصر نيست، پروردگار جهان به
احدى ظلم و ستم نكرده و نمىكند. و ما يظلم ربك احدا
(134).
بعد از پيامبر اكرم هم تك تك ائمه معصومين عليهم السلام در حد امكان در ميان مردم
بودند، در دل اجتماع بودند، با مردم مىنشستند و بر مىخاستند، با آنها مواجه
بودند، و گفتگو داشتند و در تمام شئون زندگى از روش و رويه شان استفاده مىكردند.