تفسير سوره زلزال

مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى (ره)

- ۵ -


جلسه هفتم: اثر تربيتى سوره زلزال‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمان الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا لير وا اعمالهم(6) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره(7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره(8)

سوره زلزال بهترين عامل براى تربيت انسان‏

درباره اين چند آيه از سوره زلزال كه قرائت شده، مطالب مختصرى بيان كرديم. نمى‏دانم تا چه حد در اطراف اين مطالب فكر و برسى كرده‏ايم. آيا به مناسبتى كه بين مضامين آن روايت كه در فضيلت قرائت اين سوره عرض شد، و مطالب موجود در سوره است، فكرى كرده‏ايم؟ موضوع، موضوع مهمى است كه انسان خاكى كه از نظرى هيچ قدر و منزلتى ندارد و در اين جهان عظيم چيزى حساب نمى‏شود، تا چه حد مى‏تواند خود را رشد بدهد و به كمال برساند، آن قدر محترم و داراى موقعيت شود كه در جهان ديگر پروردگار جهان به او خطاب كند: عبدى، ابحتك جنتى فاسكن منها حيث شئت و هويت (87). اينها شوخى نيست، اين بنده چه بنده‏اى بايد باشد، چه طور خودش را ساخته باشد، با چه نيرويى و با چه عاملى تا اين حد پرواز كرده باشد و اوج گرفته باشد كه در آن روز سخت، در آن هنگامه خطرناك و سهمگين، از طرف خدا به او خطاب شود، آن هم با اين لطف و عنايت، اين آدم را به خودش اضافه كند: عبدى، بنده من! از اضافه يك چيزى به خدا استفاده مى‏شود كه آن چيز داراى موقعيت بلندى است و خيلى شريف و بزرگوار است. عبدى اى بنده من! بهشتم را براى تو مباح كردم، تو مرخصى و مجازى، به بهشت برو. اسكن منها حيث شئت و هويت هرجاى بهشت را كه دلت مى‏خواهد و ميلت مى‏كشد براى خودت انتخاب كن و سكونت گزين. اين گذاشتن تمام امر و اختيار كامل به بنده است. عرض كردم والله ما نمى‏توانيم در عظمت اين مطلب فكر كنيم. خيلى مهم است كه پروردگار چنين اختيارى به بنده‏اى از بندگان خودش بدهد و او در آنجا هر جا كه دلش مى‏خواهد براى خودش انتخاب كند. لا ممنوعا و لا مدفوعا بنده من، نه منعى در كار است و نه كسى قدرت دارد در اينجا جلوى تو را بگيرد، و اگر جايى را انتخاب كردى و ميلت اقتضا كرد تو را از آنجا بلند كند و براند، لا ممنوعاو لا مدفوعا. خوب، اين موضوع، موضوع بزرگى است و خيلى بايد در اطرافش فكر كرد. از اين روايات و رواياتى نظير آن معلوم مى‏شود كه در وسع و امكان انسان هست كه خود را به اين مرتبه‏ها و موقعيت‏ها برساند، اگر در امكان ما نبود، و به لطف پروردگار جهان توانش را نمى‏داشتيم، اين مطلب را نمى‏گفتيم، اينها حقايقى است. معلوم مى‏شود كه ما مى‏توانيم.

همچنين در روايات ديگر، به ملك الموت سفارش‏ها و توصيه‏هايى مى‏شود و خلاصه اختيار مردن اين بنده را به خودش مى‏دهند، كه اين بنده خدا به ميل خود و با كمال اختيار به ملك الموت فرمان مى‏دهد كه جان مرا بگيرد و تا خود اين مؤمن به ملك الموت دستور ندهد، ملك الموت جان او را نمى‏گيرد (88). اين هم مطلب مهمى است. آيا هيچ فكر كرديم كه مگر محتوا و معناى سوره زلزال چيست كه اگر انسان در خواندن اين سوره مداومت كرد چنين آثار و نتايجى دارد؟

از اين مقدمات چنين نتيجه گرفته مى‏شود كه سوره زلزال بهترين عامل و نيرومندترين و سيله و بهترين را براى تربيت انسان و رساندن انسان به اين موقعيتها و مرتبه‏هاى حساس است. و اين را به قطع و يقين بدانيد كه صرف خواندن سوره زلزال و همين كه انسان جمله‏ها و كلماتش را بر زبان جارى كند، اين آثار را ندارد. بدون ترديد اگر كسى سوره زلزال را بخواند و در كنارش عمل خلاف، عصيان و ظلم و ستم و هر كارى را بكند، چنين آثارى ندارد. آيا مى‏شود فردا خدا به آدمى كه صرفا سوره زلزال را به زبان آورده بگويد عبدى ابحتك جنتى؟ به يقين صرف خواندن اين سوره چنين اثرى ندارد. سوره زلزال با تفكر به محتوايش، با به كار بردن و عمل كردن به محتوايش و تطبيق خود با حقايق اين سوره، اين آثار را دارد. مگر علت چيست كه اگر به محتوا و مضمون و معناى سوره توجه شود و به آن عمل شود، به اين شكل انسان را مى‏سازد و تربيت مى‏كند؟ حيف كه ما فرصت نداريم، براى ما فرصتى نيست كه در اطراف اين مطالب فكر كنيم، اگر هم براى بعضى فرصتى باشد، روحيه‏اش نيست، چون تنها فرصت كافى نيست، بلكه انسان بايد روحيه و آن طرز تفكر فرصت هم پيدا مى‏شود حتى اگر پشت كوه قاف باشد. اگر روحيه بود فرصت پيدا مى‏شود ولى اگر آن روحيه نبود، وقتى فرصت هم بدست انسان بيايد، بى جهت از دست مى‏رود.

مطالبى كه در جلسات قبل در معناى اين آيات عرض كرديم، روايات معتبرى است، راويش سنى يا غير معتبر است. اينها روايتى است محكم، يكى دوتا هم نيست بلكه روايات فراوان در موضوعات مختلف و گوناگون است كه در كتابها معتبر ذكر شده است. به اينها فكر كنيم، واقعا اگر فرصتى نداريم، دنبال فرصت بگرديم، فرصتى بدست بياوريم. و الله اين مطالب خيلى قابل فكر كردن و خيلى قابل تدبر است. وقتى خواندن اين سوره تفكر در معانيش آن هم تفكر درست و در نتيجه به حقايق آن عمل كردن و و خود را ساختن (چنانكه سوره مى‏گويد)، چنين نتيجه‏اى بدهد، شوخى نيست. چيز كمى نيست كه در قيامت خدا به بنده‏اش خطاب كند كه من بهشت را براى تو مباح كردم، به تو بال دادم، هرجا دلت مى‏خواهد برو و انتخاب كن، هيچكس هم حق ندارد جلوى تو را بگيرد. اين چيز ساده‏اى نيست، اين سوره به اين گونه انسان را تربيت مى‏كند، اينچنين او را مى‏سازد كه ملك الموت با آن قهرش، با آن خشمش و با آن بزرگيش مثل غلام حلقه به گوش مى‏آيد. وقتى آن ملك كريم به ملك الموت مى‏گويد پروردگار جهان دستور داده كه با اين بنده مدارا كنى جواب مى‏دهد و به خودم از جانب پروردگار دستور رسيده كه جان ايشان را قبض نكنم تا موقعى كه خود ايشان دستور بفرمايند.

شعور موجودات بى جان و تأثير تربيتى آن بر انسان‏

حالا ببينيم سوره زلزال چه مى‏گويد؟ خلاصه رواياتى كه در جلسات قبل عرض كرديم اين بود كه ما در يك جهانى زنده، با شعور و درك زندگى مى‏كنيم. ما در يك جهانى مرده، بى شعور و جامد زندگى نمى‏كنيم. اين جهان سراسر شعور است، حيات زندگى و درك و احساس است. زمين و كوهها و موجودات اطراف ما همه زنده‏اند و داراى شعورند، و همه حس و درك دارند. ما در چنين محيطى زندگى مى‏كنيم. تار و پود اين فرش هم در حد خودش شعور و درك دارد و زنده است. اما ما درك نمى‏كنيم، ما شعور و حيات اينها را نمى‏توانيم بفهميم، چون ما خيالى آلوده‏ايم، روشنى و نورانيتى در ما نيست. ما هستيم و اين جهان ماده و رزق و برق اين جهان ماده. و الله ما دل نداريم، وقتى دل نداريم قهرا درك نداريم و شناخت درستى نمى‏توانيم پيدا كنيم. گوش شنوا و چشم بينايى نداريم، اگر مى‏داشتيم شعور و حيات ذره ذره موجودات را درك مى‏كرديم.

منطق الطير / ص 187 / بيت 3350. با اين عبارت: (89)

همانگونه كه اين ذرات با اشخاصى همراز مى‏شدند و نداى تسبيح و زمزمه ذكر همين موجودات را مى‏شنيدند، كه بنظر من و شما مرده و بى شعور مى‏آيد. ما نداريم آنچه بايد داشته باشيم. ما در يك جهانى زنده و با شعور زندگى مى‏كنيم و همه موجودات با آن شعور حساس و با دركشان مواظب من و شما هستند و تمام حركات و سكنات، تمام تلاش و كوشش ما، حرفها و برخوردهاى ما، نشست و برخاستهاى ما، همه را ضبط مى‏كنند. در روايات معتبر هست كه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) درباره معنى آيه كريمه يومئذ تحدث اخبارها پرسيدند، فرمود: اخبارى كه زمين بازگو مى‏كند اين است كه هر بنده‏اى، هر مرد و زنى پشت اين زمين، هر عملى را انجام بدهد چه كوچك باشد و چه بزرگ، خير باشد و يا شر، فرداى قيامت زمين ماجراى كارهاى بنده‏هاى خدا را بازگو مى‏كند (90).

روايات به اين مضمون زياد است. خوب، در چنين جهانى به چه شكلى بايد زندگى كنيم، چه طور بايد نشست و برخاست كنيم، چه طور بايد حرف بزنيم، آيا اگر يك مؤمنى در اطراف اين حقايق درست بينديشد، وقتى مى‏خواهد حرف بزند، آيا وجدانا بى تامل حرف خواهد زد؟ بى رويه حرف خواهد زد؟ بى فكر حرف خواهد زد؟ هر حرفى از دهانش بيرون خواهد پريد يا نه، هر يك جمله حرفى كه بخواهد بزند، خواهد ديد خيلى دشوار است، انگار صد بند به زبانش زده‏اند، انگار صد مهر به لبش زده‏اند. حرف زدن خيلى دشوار است. اگر بخواهيم فكر كنيم، قهرا از خود مى‏پرسيم اين حرفى را كه مى‏خواهم بزنم چه حرفى است، درباره چه كسى است. خوبى كسى است يا بدى كسى؟ مى‏شود اين خوبى را گفت؟ يا آن بدى را؟ آن قدر فكر مى‏خواهد. حالا شما امتحان كنيد، از فردا صبح فكر اين مطلب را بكن كه اين فرش و در و ديوار و سنگ و آجر و... همه شعور و درك دارند و تو مثل اين كه بين موجودات زنده و با شعور نشست و برخاست مى‏كنى، همه توجه دارند و تو را تماشا مى‏كنند، آنوقت بين مى‏توانى حرف بزنى؟ مى‏بينى چقدر مشكل است.اگر درست فكر كنى مى‏بينى انجام هر كارى ديگرى هم چه قدر سخت مشكل است. برخورد با كسى، تصرف در پولى، يا بخواهى يك لقمه غذايى را تناول كنى مى‏بينى چه قدر سخت است، چه قدر حساب و بررسى مى‏خواهد. انسان بايد دو مرحله را طى كند. مرحله اول فراگرفتن اين مطالب و فكر كردن در آن است، چه تناسبى برقرار است و چرا خواندن سوره زلزال چنين آثارى دارد؟ انسان فكر و دريابد كه درست گفته‏اند، واقعا مناسبت موجود است. اگر بنده‏اى به اين شكل خودش را ببيند و به اين شكل زندگى كند، اين طور دست به عصا و با احتياط باشد كه اگر بخواهد يك كلمه حرف بزند يكى دو ساعت فكر كند و در مورد همه كارها همين طور باشد، چه طور بنده‏اى مى‏شود؟ خيلى خيلى بزرگوار مى‏شود. قهرا ملك الموت بنده او و غلام حلقه به گوش او مى‏شود. و فرداى قيامت بهشت را بر او مباح مى‏كنند تا به هر جا كه مى‏خواهد برود و هر جا را كه ميلش مى‏كشد براى خودش انتخاب كند. بهرحال، در مرحله اول انسان بايد خوب روى اين مناسبات حساب كند.

آنگاه مرحله دوم اين است كه حالا چه بايد بكنيم؟ آيا ما مى‏توانيم در اين ميدان وارد شويم؟ و خودمان را اين طور تربيت كنيم؟ آيا ما مى‏توانيم چنين مردمى بشويم؟ بله، بوده‏اند و شده‏اند.

كسانى بوده‏اند كه قدم در اين ميدانها گذارده‏اند، خود را با حقايق قرآن كريم تربيت كرده‏اند و خوب هم تربيت كرده‏اند و از هر جهت مردمى پاك و پاكيزه شده‏اند. مگر پروردگار جهان نمى‏تواند از راه حلال روزى بدهد؟ آيا معقول است كه خداوند روزى بندگان خودش را از راه حرام مقدر كرده باشد؟ به طور قطع نه. بلكه اين خود بندگانند كه از روى بى ايمانى، يا ترس و وحشت از فقر يا از روى حرص به دنبال حرام مى‏روند، و براى آن كه زندگى مرفه‏تر و بهترى فراهم كنند به هر درى مى‏زنند و هرچه بشود از هر كجا كه باشد به دست مى‏آورند. امكان ندارد پروردگار جهان براى كسى روزى حرام مقدر كرده باشد بلكه روزى حلال مقدر كرده است.

در جلسه قبل آن روايت را عرض كرديم كه رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: اى مردم، اگر روزى شما احيانا به اندازه لحظه‏اى يا ساعتى يا روزى دير كرد اين تأخير شما به راههاى حرام نكشاند كه بخواهيد از راههاى حرام تحصيل روزى كنيد (91). يك مقدارى دندان بر جگر بگذار، قدرى صبر كن، قدرى تحمل كن، تا پروردگار جهان از راه حلال، از همان طرقى كه خود دستور داده است، برساند. اين به آن معنا نيست كه آدم بايد بنشيند بلكه بايد به همان راههايى كه خداوند قرار داده است برود. اگر كسى روى سنت زندگى به دنبال كسب و كار حلال و طيب برود، پروردگار جهان روزيش را مى‏رساند. مگر خدا قادر نيست كه به ما روزى حلال بدهد. چرا انسان از راههاى حلال صرفنظر كند و به راههاى حرام برود. هواى نفس، شهوت نفس، حب دنيا و جمال دنياست كه انسان را وادار مى‏كند كه به دنبال حرام برود. چرا آدم بايد در زندگى به ديگران نگاه كند و اوضاع ديگران را ببيند؟ چرا بايد دائما در تماشاى اوضاع كسانى باشد كه زندگيشان فى الجمله رنگ و روغنى بهترى دارد، و در درون جوش بزند و بسوزد و فكر كند كه بايد زحمت زيادى متحمل شود و از هر راهى كه بشود چيزى بدست آورد و يك زندگى مثل او يا بهتر از او درست كند؟ گفته‏اند: در زندگى هميشه به كسانى كه وضعشان از تو پايين‏تر است نگاه كن تا در تمام لحظات زندگى شاكر باشى. به كسانى كه زندگيشان از تو كمى بهتر است و رنگ و روى بهترى دارد نگاه نكن، كه اين براى تو ضرر دارد و تو را به هلاكت مى‏اندازد و حتى گاهى ممكن است كفر بگويى و ناسپاسى كنى. خوب است انسان قانع باشد و به دنيا توجهى نداشته باشد، براى خدا كار كند و به راه او برود تا آدم درستى بشود، به مضمون آيات قرآن مجيد و حقايق اسلام عمل كند و بنده شايسته خداوند گردد، آنگاه تمام اين آثار و نتايج را از خواندن قرآن مجيد بدست آورد و در زندگى ابدى و بى پايان، با سعادت و روسپيدى زندگى كند. در ضمن روايتى كه از فرمايشات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كردم، اين جمله خيلى جمله عجيبى است كه فرمود: تحفظوا من الارض (92). عرض كردم تحفظ يعنى پرهيز كردن، كاملا خود را پاييدن و حواس خود را جمع كردن. فرمود: خيلى حواستان را جمع كنيد، از زمين پرهيز كنيد و خود را بپايد. چرا؟ مگر زمين چاه و چاله دارد كه آدم درون آن بيفتد؟ يا ممكن است عقربى از سوراخى بيرون بيايد و شما را مجروح كند؟ يا مارى بيرون بيايد و شما را بگزد؟ يا درنده‏اى بيايد و شما را بدرد؟ آيا بايد خود را از اين چيزها حفظ كرد؟ نه. از جمله روايت به خوبى استفاده مى‏شود كه اين تحفظ، تحفظ از گزنده و درنده نيست. از زمين پرهيز كنيد و مواظب باشيد براى اين كه زمين ناظر و نگهبان كار شماست. پس وقتى روى زمين زندگى مى‏كنى خلى حواست را جمع كن و خيلى محافظ كار باش. اين دقتهايى كه در برخى از روايات ائمه معصومين عليهم السلام مى‏فرموده‏اند از روى حساب است. مثلا مام ششم (عليه السلام) مى‏فرمايند: من دنيا را همچون مردار مى‏شناسم. از دنيا مثل لاشه مرده، از باب اضطرار و ناچارى استفاده مى‏كنم‏ (93). اين تحفظ است، اين مبالات داشتن و پرهيز است، كه حواسش را جمع كند كه اين دنيا و اين زمين او را نمحرف نكنند و از راه راست بر نگردانند و چيزهايى را به ضرر او و بر عليه او ضبط نكنند تا بعد گواهى بدهند.

بالاخره، مردم اين حقايق را بدانند يا ندانند اصل اين حقيقت فرقى نمى‏كند. چنين نيست كه اگر مردمى اين حقايق را ندانند، درباره آنها نباشد. آيا اگر كسى خبر نداشته باشد كه زمين عمل انسان را ضبط مى‏كند و فردا گواهى مى‏دهد يومئذ تحدث اخبارها، و اصلا در اين واديها نباشد و اين حرفها حتى به گوشش نخورده باشد، آيا پس از اين كه در روى زمين زندگى كرد، در روز قيامت زمين ماجراهاى او را بازگو نخواهد كرد؟ اگر كسى نمى‏داند، بايد برود ياد بگيرد، پس دانستن يا ندانستن در اين حقايق تغيرى ايجاد نمى‏كند، و اين حقايق در وقت خود خواهد آمد.

لياقت و استعداد انسان براى رشد و تعالى‏

خداوند به ما لطف كرده و ما تا حدى با اين حقايق آشناييم. به خدا سوگند آشنايى با اين مطالب و حقايق بى نهايت سپاسگزارى و شكر گزارى دارد. اگر ما هم خداى نكرده مثل مردمى بوديم كه اصلا با اين چيزها ارتباطى و انسى ندارند و بعد با همه اين حقايق مواجه خواهند شد و حسرت خواهند خورد، در اين صورت چه مى‏شد؟ چه بدبختى و شقاوتى گريبانگيرمان مى‏شد؟ بحمدالله پروردگار جهان لطف كرده است كه ما با حقايق اسلام و معارف قرآن آشنايى پيدا مى‏كنيم. خوب است مقدارى به خود بياييم و در اطراف اين مطالب فكر كنيم و قدرى در صدد باشيم كه خود را با مضمون اين آيات مباركه بسازيم و تربيت كنيم. به خدا قسم اين زندگى و اين دنيا با تمام طول و عرضش، ارزش فدا كردن وقت و عمر را ندارد. من و شما ارزشمان خيلى بالاتر از اين است كه خودمان را فداى زمين و آن چه به آن مربوط است و دنيا و آن چه به دنيا مربوط است كنيم. همت خود را بلند بردار و روحيه‏ات را روحيه‏اى عالى بساز. دلت را دلى روشن و نورانى و بزرگ بساز، به خدا قسم اين جهان با عظمت، ظرفيت تو را ندارند. تو از اين جهان مى‏توانى بزرگتر باشى. خدا در تو چنان لياقت و استعدادى نهاده كه مى‏توانى در نتيجه بينش صحيح و شناخت درست و در نتيجه تلاش و كوشش در راه خدا، آن قدر بزرگ شوى و بزرگ شوى و بزرگ شوى كه اين جهان ظرفيت تو را نداشته باشد. خوب، در اين صورت چرا انسان كوتاهى كند و اين سرمايه‏هاى عظيم و گرانبها را بيهوده از دست بدهد؟ و در پايان كار با مشكلاتى روبرو شود، با حسرتها مواجه شود و در آخر كار با شقاوت و بدبختى ابدى دست به گريبان باشد.

گذرى ديگر بر آيات سوره‏

در مضمون اين آيات بيشتر فكر كنيد: اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها زمين به لرزه در مى‏آيد، آن هم لرزه‏اى شگفت كه فراگير است و نه يك موضوع خاص بلكه همه زمين را تكان مى‏دهد. و مردم وحشت زده مى‏گويند: زمين را چه مى‏شود؟ چه اتفاقى مى‏خواهد بيفتد؟ و چه هنگامه‏اى است؟ و زمين بعد از اين زلزله و در نتيجه اين جنبش و حركت عظيم همه بارهايى را كه در اندرون دارد بيرون مى‏ريزد. در اين روز زمين خبرهاى خود را بازگو مى‏كند و شرح مى‏دهد و هر چه رويش از هر كس واقع شده است مى‏گويد. مواجهه با چنين منظره‏اى خيلى مشكل است، خدا رحم كند انشاء الله. پس از اينكه اين درسها را از اين آيات گرفتيم نوبت به درسهاى بعد مى‏رسد:

يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم، فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره. در اولين جلسه روايتى را عرض كردم كه اشخاصى نزد پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمدند و موعظه و نصيحت خواستند، همين كه اين آيه فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و آيه بعد را شنيدند گفتند اين ما را بس است، چيزى ديگرى نمى‏خواهيم، آيه ديگرى از قرآن را نمى‏خواهيم ياد بگيريم‏ (94)

يومئذ يصدر الناس اشتاتا.

يصدر مصدرش صدور است.

اهل لغت مى‏گويند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبير كرده‏اند كه ضد ورود است.

ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جايى است، مثلا ما كه به اينجا آمده‏ايم، به اين محل و اين خانه خدا، به اين ورود مى‏گويند و هنگامى كه از اينجا باز مى‏گرديم و بيرون مى‏رويم، بازگشتن ما صدور نامه دارد.

با آمدنمان در اين خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از اين خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مى‏دهيم.

فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره، و من يعمل مثقال ذره شرا يره اين به آدم چه مى‏كند؟

شرح اين آيات كريمه را كه مردم از قبرها بيرون مى‏آيند و به طرف موقف حساب مى‏روند تا اعمال خود را از خوب و بد مشاهده كنند و بينند، به يارى خدا، بعدا عرض خواهيم كرد.

جلسه هشتم: بر انگيخته شدن انسان در قيامت‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم(6) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره(7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره(8)

محفوظ ماندن پاداش عمل نيك انسان‏

بالاخره، براى همه ما بشر، روزى فرا مى‏رسد كه هر كس هر چه براى حق و در راه حق و براى رضاى حق انجام داده است بر ملا مى‏شود و براى همه آشكار مى‏گردد و اگر مردمى جز براى رضاى خدا عملى انجام داده‏اند و كوشش كرده‏اند، آن هم برملا مى‏شود و براى همه روشنى مى‏گردد. هيچ عمل و كرده و گفته‏اى هميشه پشت پرده نمى‏ماند. ممكن است انسان كارى انجام دهد و چند روزى پس پرده بماند و مردم به حقيقت عمل او آگاه نشوند، و چه بسا كسى با اعمال قبيح و كارهايى زشت دست به گريبان است، ولى ستر مى‏شود و روى آن پرده مى‏افتد و كسى نمى‏فهمد و احيانا، ظاهرى از خودشان دهد كه ممكن است مردم ناآگاه او را انسان متقى، درست و خوب بشناسد، ولى بايد اين حساب را كرد كه تا كى و تا چند مى‏شود فريبكارى كرد و روى كارها پرده پوشاند و كارى را كه در حقيقت، براى حق و رضاى حق نيست به عنوان كار حق و رضاى حق جلوه داد و در نتيجه مردم را گول زد؟ مگر مى‏شود براى هميشه و تا ابد اين فريبكارى و گول زدن را اعمال كرد؟ نمى‏شود. روزى مى‏رسد كه پرده از روى كارها برداشته مى‏شود و هر كسى به سزاى عمل خود مى‏رسد،اگر عمل خوب بود سزاى خوب و اگر عمل بد بود سزاى بد.

خوب است انسان با اين حقيقت خوب آشنا شود و آن را باور كند كه بايد با روحيه‏اى سالم و وجدانى پاك در جامعه و ميان مردم زندگى كرد، متظاهر، فريبكار و منافق نباشد، صاف، مستقيم، مؤمنى راستگو و مسلمانى درست باشد. و اگر احيانا، درستى و راستى و وجدان پاك او براى مردم جلوه نكرد و او را به پاكى و به صداقت و به درستى نشناختند، ناراحت نشود ممكن است شخصى واقعا مستقيم باشد، پاك و درست باشد، هيچ گونه فريبكارى، تظاهر و نفاق در او نباشد ولى در عين حال، مردم رويه و روش صادقانه و اين راه مستقيم و درست او براى هميشه مخفى و پوشيده نمى‏ماند. روزى اين رويه و روش مستقيم برملا و آشكار مى‏شود. روش او در بازار حقيقت و در جهان واقع ارزش دارد. روش او پيش پروردگار جهان روش خوبى و درستى است و پروردگار جهان پاداش او را خوب مى‏دهد.

ما چه كنيم كه چنين روحيه‏اى پيدا كنيم و در حقيقت سر و كار خود و رابطه خود با خدا را بدانيم؟ اگر يك مسلمانى رويه و روشى مستقيم و راه درستى را پيمود و ديد ميان مردم واكنش و جلوه‏اى ندارد، باكى نداشته باشد و ناراحت نباشد، شيطان او را وسوسه نكند كه‏اى فلان، تو با اين روش مستقيم، با اين راه درست، با اين صفا و پاكى، چه ارزشى دارد؟ روش صادقانه و فكر پاك و وجدان پاك تو را در جامعه كه فهميد؟ تو هم مثل بقيه مردم باش. مگر نمى‏بينى اشخاصى بدون داشتن روش و وجدان صادق و پاك هستند، امام مردم به آنها چه نظرى درند؟ در ميان مردم چگونه زندگى مى‏كنند؟ اينها افكار شيطانى و وساوس ابليسى است كه مى‏خواهد مؤمنين را از راه مستقيم بگرداند و آنها را به هلاكت و بدبختى بياندازد. پيش پروردگار جهان چيزى گم نمى‏شود، هر عمل و كارى براى او كاملا محفوظ است و پروردگار جهان پاداشش را به فضل و كرم خود عطا مى‏كند. آدم بايد خاطرش جمع باشد. هيچ گاه براى عملى كه انجام دادى يا براى روش و رسم و راه مستقيمى كه براى خودت انتخاب كردى و با وجدان پاك و روحيه پاك زندگى كردى نتيجه‏اش را فورا نخواه، فكر نكن كه من كار خوب كردم و روش خوبى داشتم چرا وضعم اين طور است، پس نتيجه‏اش و پاداشش كجاست؟ هيچ چيز دنيا، نه پولش، نه زندگى‏اش، نه جاه و مقامش و نه حكومتش و سلطنتش، آن قدر ارزش ندارد كه پاداش تو باشد. به خدا قسم قدرتمندترين قدرتها و شخصيتها و بالاترين ارزش‏هاى دنيوى، كه از نظر ما ارزش حساب مى‏شود، نمى‏تواند جر يك ذره عمل شايسته باشد و پاداش آن عمل خوب براى خدا باشند هر چند كم باشد و از ذره كمتر باشد، اين جهان و آنچه در اوست پاداش آن نمى‏شود. عمل براى خدا ارزشش بيش از اين است كه انسان در دنيا پاداش آن را بخواهد. جزاى عمل خوب و جزاى روش خوب نزد پروردگار جهان است آن هم براى هميشه. در اين زندگى دو سه روز دنيا، آن هم در جهان ماده خواه ناخوا رنج و ناراحتى هايى دارد، چگونه مى‏شود پاداش يك عمل پسنديده و يك عمل خدايى را داد. در آن جهان، كه جهان هميشگى و ابدى است و براى مؤمن هيچ گونه رنج و ناراحتى و مزاحمتى نيست، پاداش تو را مى‏دهند. دلت به همين خوش باشد، روش و راهى كه جدا و واقعا به عنوان روش درست و راه صحيح در پيش گرفته‏اى با وجدانى پاك و صاف ادامه بده و كار خودت را بكن و منتظر نتيجه آن در جهان ديگر و جهان ابدى باش. اين موضوع بسيار موضوع دقيق و باريكى است، كه نمى‏توان تصور كرد. اميدواريم پروردگار جهان به لطف و عنايت خود به ما توفيق دهد كه در تمام شئون زندگى مؤمنانى مستقيم، درست و پاك باشيم و اين زندگى چند روز دنيا را با سلامت دين و عقيده و وجدان بگذرانيم. زندگى را چه خوب بگذرانيم. اين دو سه روز مى‏گذرد آن گاه در آن جهان براى هميشه تا خدا باقى است ما هم بقاى او باقى هستيم. اين مطلب خيلى مهم است و چگونه مى‏توان حقيقت آن را آن طور كه هست بيان كرد. ما به بقاى پروردگار جهان، بى پايان و بى آخر باقى هستيم. پس بهتر نيست انسان نتيجه عمل خوب را كه هيچ گاه فراموش نمى‏شود در آن جهان بگيرد؟

اگر ما در اين جهان زودگذر، در اين جهان زوال‏پذير، در اين زندگى كه چند روزى بيش نيست، خوب زندگى كرديم، با عقيده‏اى درست، با روحيه‏اى پاك، با روشى مستقيم و خدايى زندگى كرديم، بدون ترديد، خوب خواهيم مرد، با سعادت خواهيم مرد، با سعادت و خوب محشور خواهيم شد. اين عبارت معروف، كه مطمئنا مضمون روايت است، مى‏گويد كما تعيشون تموتون و كما تموتون تبعثون (95). همان طور كه زندگى مى‏كنيم مى‏ميريد و همان طور كه مى‏ميرند مبعوث مى‏شويد. اگر مؤمنى بودى كه روشن، با بينشى خاص، با عقيده‏اى درست و صحيح زندگى كردى، پس سعادتمندانه زندگى كرده‏اى و با سعادت مى‏ميرى و با سعادت هم محشور مى‏شوى.

عظمت معنايى سوره زلزال:

سوره اذا زلزلت بر حسب آيه و لفظ سوره كوچكى است و هشت آيه بيشتر نيست و با(بسم الله الرحمن الرحيم) نه آيه مى‏شود، ولى از نظر محتوا و معنا خيلى بزرگ است. در قرآن مجيد آيات بسيارى هست كه محتواى آنها با همه تفصيلاتشان محتواى همين چند آيه است.

رواياتى درباره سوره زلزال هست كه البته اهل سنت نقل كرده‏اند، گفته‏اند: هر كه سوره زلزال را بخواند گويى يك چهارم قرآن را خوانده است، و در بعضى روايات است كه سوره زلزال ربع قرآن است. (96) چه طور مى‏شود اين را توجيه كرد؟ در واقع مى‏توان گفت كه يك چهارم محتويات قرآن مجيد در رابطه با قيامت است و در رابطه با حشر مردم است و همه آن محتواهاى بزرگ و وسيع در اين جملات خيلى كوتاه سوره زلزال گنجانده شده است. بايد اين سوره را تلاوت كنى و تا مى‏توانى در محتوايش فكر كنى.

ادامه توضيح آيات‏

يومئذ يصدر الناس اشتاتا. يصدر مصدرش صدور است. اهل لغت مى‏گويند صدور در برابر ورود است، بعضى هم تعبير كرده‏اند كه ضد ورود است. ورود معناى روشنى دارد و آن وارد شدن و آمدن به جايى است، مثلا ما كه به اينجا آمده‏ايم، به اين محل و اين خانه خدا، به اين ورود مى‏گويند و هنگامى كه از اينجا باز مى‏گرديم و بيرون مى‏رويم، بازگشتن ما صدور نامه دارد. با آمدنمان در اين خانه خدا و بازگشتمان و منصرف شدنمان از اين خانه، معنى صدور و ورود را تحقق مى‏دهيم. وارد شديم بعد صادر مى‏شويم، فعل مضارع صدور مى‏شود: يصدر.

يومئذ يعنى در اين روز. چه روزى؟ روزى كه زمين به لرزه كذايى افتاد، آن لرزه و جنبشى كه قرآن را عظيم شمرده است: ان زلزله الساعه شى‏ء عظيم (97). اين زلزله فراگير تمام كره زمين را بدون استثنا مى‏گيرد و شامل مى‏شود. در اين روز زمين اخبار خود را بازگو مى‏كند. در اين روز يصدر الناس مردم باز مى‏گردند. قبلا به خاك و به زمين وارد شده‏اند، در آن روز باز مى‏گردند و صادر مى‏شوند و بيرون مى‏آيند.

اشتاتا اشتات جمع شتيت است يعنى متفرق، گونه گونه، با قيافه‏هاى زيبا، با روهاى سياه، با روهاى سفيد، با قيافه‏هاى نازيبا، سعيد، شقى، مؤمن، كافر، گرسنه، تشنه، سير، سيراب، و به طرز عجيبى متفرق بيرون مى‏آيند. اين يك معناست. معناى ديگر اين كه اشتاتايعنى متفرقين، يعنى مردم كه از زمين بيرون مى‏آيند وحشت زده‏اند و دلهره عجيبى دارند، چون جهان و محيط كاملا نامأنوس و نا آشناست. نه زمين اين زمين است، نه آسمان اين آسمان و نه فضا و جو اين فضا و جو. به هر جهت عجيب و نامأنوس است. مردم كه بيرون مى‏آيند متفرقند، هر يك به سويى مى‏روند، براى هيچ كدام هدفى مشخص و معين نيست و نمى‏داند به كجا برود و چه بكند؟ لكل امرى‏ء منهم يومئذ شان يغنيه (98). متفرق به اين معناست كه در آن موقع هيچ فردى با فرد ديگرى هر كه مى‏خواهد باشد حتى برادرش و خيلى با صميمى باشد يا مادر و فرزند، يا پدر و فرزند، هيچ كدام توجهى به ديگرى ندارند. تفرق اينچنين است. نمى‏دانم عده مردم در آن روز چند نفر است، اين را خدا مى‏داند، اما اينها تمامشان يكى يكى و فرد فردند، هيچ دو نفرى باهم نيستند. و لقد جئتمونا فرداى (99). شما اى مردم در آن روز فرد فرد و از هم جدا به نزد ما مى‏آييد. هيچ پيوندى و هيچگونه ارتباطى ميان دو نفر نيست يومئذ يصدر الناس اشتاتا. خوب، آيا اين حوادث واقعا حسابى ندارد و آيا نبايد اين حوادث را در زندگيمان به حساب بياوريم؟ و به ياد اين حوادث باشيم؟ فكر نكنيم خيلى طول مى‏كشد، عن قريب همه ما با اين حوادث روبرو مى‏شويم و مواجعه مى‏شويم. بعضى مى‏گويند كه از عمر خورشيد ده ميليارد سال گذشته است. حالا آيا اين ده ميليارد سالى كه گذشته است براى ما يك لحظه تفاوتى دارد؟ و مى‏گويند حالا فصل جوانى خورشيد است و هنوز حدود ده ميليارد سال از عمرش باقى مانده است. حالا اگر راست بگويند، ده ميليارد سال ديگر مانده است تا خورشيد خاموش و سرد و تاريك بشود و قهرا اين منظومه شمسى از هم گسسته شود و نظام و اوضاعش بهم بخورد. اين ده ميليارد سال باقى مانده هم مثل ده ميليارد سال گذشته به سرعت مى‏آيد و مى‏رود، مى‏گذرد و عن قريب با اين حوادث سخت و هولناك روبرو مى‏شويم. خوب است انسان رابطه بين خود و خدا را قوى كند، ميان خود و خدا پيوندى ببندد. در اين حوادث چه كسى دست انسان را مى‏گيرد و چه كسى مى‏تواند به انسان كمك كند؟

لكل امرى‏ء منهم يومئذ شان يغنيه براى هر فردى از مردم شأنى و حالى و كارى است كه او را از ديگران بى نياز مى‏كند، حتى نمى‏تواند به ديگران نگاه كند تا چه رسد به اينكه از او احوالى هم بپرسد كه مثلا شما چه ميكنى؟ آن قدر خودش گرفتار است و ناراحت است كه به ديگرى نمى‏تواند برسد. فقط رابطه با خدا در اين گير و دارها براى انسان مفيد و نافع است.

برانگيخته شدن انسان در قيامت، در آيات مختلف قرآن‏

مردم صادر مى‏شوند، از قبر بيرون مى‏آيند، از لابلاى خاكها بيرون مى‏ريزند،با و حشت و دلهره عجيبى، هر كس تنهاست، همه متفرق و از هم جدا هستند. يوم تشقق الارض عنهم سرعا ذلك حشر علينا يسير (100). روزى كه زمين از مردم شكاف شكاف مى‏شود. در نتيجه آن لرزش قهرا زمين ترك مى‏خورد و از اين ترك تمام زمين شكاف مى‏خورد و خرد مى‏شود، و اخرجت الارض اثقالها و اينها بيرون مى‏ريزند. يوم تشقق الارض زمين شكاف مى‏خورد اما از چه؟ تشقق الارض عنهم از مردم، يعنى مردم از شكافها مى‏خورد، اما از چه؟ تشقق الارض عنهم از مردم، از اين شكافها و رخنه‏ها و خراب شده‏ها بيرون مى‏ريزند. سرعا يعنى مسرعين ، كه براى ضمير در عنهم حال است، يعنى همه با سرعت از اين شكافها و درزها زمين بيرون مى‏آيند. همه با سرعت و سراسيمه و متفرق هستند بدون اين كه كيس با كسى كارى داشته باشد. بعد بيان مى‏كنيم كه اينها به كجا مى‏روند. ذلك حشر علينا يسير خداوند مى‏فرمايد اين حشرى است كه بر ما آسان است. نگاه نكنيد كه زمين يك موجود خيلى محكم، قائم و قرص است و ميلياردها سال است به دور خود و خورشيد مى‏چرخد و موجودات بر روى آن زندگى مى‏كنند، اين همه زلزله در گوشه و كنار زمين شده نتوانسته است اين زمين را متلاشى كند و آن را از بين ببرد. زمين جاذبه‏اى دارد كه چنان اجزاء آن را به هم پيوند داده و قرص و محكم به هم جذب كرده و چسبانده است، چگونه امكان دارد كه اين زمين شكاف بخورد و تكه تكه و خرد بشود؟ همين قدرت و نيروى جاذبه، اگر به حقيقت وجود داشته باشد، نيروى فوق العاده مرموزى است. ما نمى‏دانيم اجزاى زمين را چه چيزى به اين شكل به هم پيوسته كرده است، همان نيروى جاذبه را به كار مى‏بريم. خدا مى‏داند حقيقت اين نيرو چيست. ما مى‏گويم اراده خداست و اوست كه اين را نگهداشته است. همان خدا، قدرت و نيروى جاذبه را از كانون و مركز زمين مى‏گيرد و زمين متلاشى مى‏شود. ذات مقدس او، آدمها و مشخصات و خصوصياتشان را مى‏داند. همه بيرون مى‏ريزند، در آن موقع از سويى شخصى مردم رامى خواند و آنها را ندا مى‏دهد كه بيايد. يوم يدع الداع الى شى‏ء نكر و در آيه بعد خشعا ابصارهم يخرجون من الاجداث كانهم جراد منتشر (101). ببيند كه آيات چگونه همه با هم موافقند، اما هر كدام با لحنى و با تعبيرى حقيقت مطلب را بيان كرده است.

يوم يدع الداع الى شى‏ء نكر روزى كه خواننده‏اى مردم را مى‏خواند. به سوى چه؟ الى شى‏ء نكر به سوى چيزى كه منكر و سخت و فجيع و دردناك و ناشناخته است. در اين كه اين داعى چه كسى است اختلاف است. بعضى گفته‏اند جناب اسرافيل است‏ (102) ما نمى‏دانيم كه آن محيط چگونه است و وضع به چه شكلى است، اين اوضاع از يك سو و از سويى اين داعى و خواننده، كه شايد اسرافيل باشد، مردم را مى‏خواند. تمام مردم دعوت و نداى او را مى‏شنوند، و موقعى كه مى‏خواهند از قبر و از اين شكافها بيرون بيايند، خشعا ابصارهمچشمها همه فروهشته است، از همه چشم‏ها آثار ذلت و آثار شكستگى پيداست. يخرجون من الاجداث از قبرها و از لابلاى خاكها بيرون مى‏آيند كانهم جراد منتشرو گويى ملخ هايى هستند كه در فضا پراكنده‏اند. ديده‏ايد هنگامى كه انبوهى ملخ به سويى مى‏روند، هيچ دوتايى به هم كارى ندارند و همه با هيجان خاصى به آن سو مى‏روند. اينها هم مثل ملخ‏هاى پراكنده‏اند.

مهطعين الى الداع (103). مهطعينجمع مهطع است و مهطع يعنى كسى كه با سرعت به سوى چيزى مى‏دود و مى‏رود، اما آنجا طورى است و چنان خبرى است كه هركس گردن مى‏كشد كه ببيند آنجا چه خبر است و چه مى‏شود. مهطع يعنى كسى كه هم تند و با سرعت مى‏رود و هم گردن مى‏كشد كه آنجا را تماشا كند و ببيند چه خبر است، انگار در درون خود وحشت و دلهره‏اى دارد و به خود توجه دارد، مهطعين الى الداع با سرعت و با گردن كشيده به آن سو مى‏رود كه آن خواننده و داعى آنها را مى‏خواند و دعوت كرد، با شتاب به آن سو مى‏رود. در آيه سوره ق فرمود: يوم تشقق الارض عنهم سراعا زمين شكاف مى‏خورد و مردم بيرون مى‏آيند و به سرعت مى‏روند، اما اين كه به كجا مى‏روند و چه كسى آنها را خوانده و دعوت كرده است، در اينجا ذكر نشده است، اما در آيه سوره قمر ذكر شده است، كه مى‏فرمايد: يوم يدع الداع الى شى‏ء نكر. چيز منكر و ناشناخته‏اى در كار است و همه دلواپسند و ناراحت كه چه خبر است و ما را براى چه خواندند؟ در آيه بعد مى‏فرمايد: يقول الكافرون هذا يوم عسر. معلوم مى‏شود كه مؤمنان هم بيرون آمده‏اند و با سرعت مى‏روند اما آنها چندان وحشت ندارند. انگار يك آرامش و اطمينان قلبى دارند، كه با هم چنين باشد. اما براى كفار خيلى شاق و سخت است، لذا آنجا فريادشان بلند است يقول الكافرون هذا يوم عسر كه امروز روز دشوار و سختى است. خود به خود از مقدمه‏اش فهميده‏اند كه چه هنگامى است و چه خبر شده است. از اين آيات به ضميمه آيات ديگر بر مى‏آيد كه اينها وقتى بيرون مى‏ريزند پراكنده و شتاب زده مى‏روند. در سوره قارعه مى‏فرمايد: القارعه ماالقارعه و ما ادريك ما القارعه يوم يكون الناس كالفراش المبثوث روزى كه مردم چون پروانه پراكنده، شتاب زده مى‏روند، آيه مورد بحث هم مطلب را اين چنين بيان كرده: يومئذ يصدر الناس اشتاتا.

خوشا به حال آنها كه در آن لحظات با رويى سفيد، بدون احساس تشنگى و گرسنگى و خستگى، با اطمينان و آرامش روحى آن مسير را طى كنند و از آن حوادث به سلامتى بگذرند، در حالى كه همه مردم متفرق مى‏آيند. روى كسى چگونه سفيد مى‏شود، چگونه نورانى مى‏شود؟ قبلا اين روايت را عرض كردم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: حافظوا على الوضوء، و خير اعمالكم الصلاه، و تحفظوا من الارض (104). عجب جمله هايى است. حافظوا على الوضوء بر وضويتان محافظت كنيد، خيلى دقت كنيد، چمن اگر همين وضو درست شد و وضوى صحيحى بود عامل روشن بودن و نورانى بودن روى است، و شخص در آن صحنه رو سفيد و نورانى است. چون الوضوء نور والوضوء على الوضوء نور على نور (105). وضو نور است، البته اگر وضو باشد: نه دست و رو شستن. وضو نور است يعنى دل و جان و نفس و فكر را نورانى مى‏كند. هر وقت مى‏خواهى وضو بگيرى در فكر اين مطلب باش كه من به حقيقت با وضويم، دلم را تطهير مى‏كنم و دلم را شستشو مى‏دهم، فكرم را شستشو مى‏دهم، جانم را تميز مى‏كنم، قهرا جان تو نفس تو و دل تو تميز و پاكيزه مى‏شود، روشن و نورانى مى‏شود، از كدورات و تيرگى‏ها و آلودگى‏ها پاك مى‏شود، وقتى مى‏خواهى وضو بگيرى به اين فكر باش. وضو عامل نورانى شدن صورت است. آدم، نورانى به آنجا مى‏رود.

تجسم اعمال‏

مردم كه بيرون مى‏آيند و داعى آنها را خوانده و با سرعت و با گردن‏هاى كشيده به سوى آن ندا مى‏روند و آنجا جمع مى‏شوند براى چه؟ ليروا اعمالهم براى اين كه در آنجا اعمالشان را به آنها ارائه كنند و نشان دهند و آنها اعمالشان را ببينند. البته ظاهر آيه ليروا اعمالهم همين است كه اعمالشان به آنها ارائه شود و نشان داده شود يعنى خود عمل‏ها، كه اين خود دليل روشنى بر تجسم اعمال است.

گروهى از بزرگان متكلمين، به تجسم اعمال معتقدند. البته اين مطلب، مطلب مشكلى است، اما در عين حال چون در ظاهر آيات و صريح و روايات داريم كه عمل تجسم پيدا مى‏كند، مانعى ندارد و پذيفتنش خيلى ساده و آسان مى‏شود. به مقتضاى روايات زياد همين قرآن كه با اين خطوط و الفاظ و كلمات است در قيامت با بهترين صورت و با زيباترين سيما تجلى مى‏كند. در حدى كه اشخاصى مبهوت مى‏شوند كه ايشان با اين سيما و با اين قيافه زيبا كيست؟ و به تعبير بعضى روايات، قرآن فى احسن صورته در نيكوترين صورت مى‏آيد (106). اين روايات طورى است كه انسان يقين دارد آن را معصوم فرموده است.

اگر به خاطر داشته باشيد در اوائل تفسير همين سوره زلزال، رواياتى خوانديم كه خود همين سوره زلزال براى كسى كه او را در نوافل بخواند، در لحظات احتضار، با صورتى بسيار نورانى و زيبا به بالين او مى‏آيد و سفرش اين مؤمن را به ملك الموت مى‏كند و مى‏گويد اين مؤمن خيلى با من انس داشت و خيلى مرا تلاوت مى‏كرد و.... بله، قرآن مجسم به صورتى مجسم مى‏شود، نماز، روزه، حج، زكات، خمس، انفاقات و كارهاى خوب ديگر هم مجسم مى‏شوند.

صورت عمل نيك در قيامت‏

رواياتى داريم كه اجمال آن اين است كه مؤمن هنگامى كه از قبر بيرون مى‏آيد، از شكافتهاى زمين بالا مى‏آيد و جان مى‏گيرد، تا چشم باز كند مى‏بيند كه يك نفر خيلى خوش رو، خيلى زيبا و خوش اخلاق نزد او و در كنار اوست. اول حيران است كه كجا برود و از كدام طرف برود، بالاخره چون مجبور است و جاى توقف نيست به راه مى‏افتد، شايد به طرف همان ندا حركت مى‏كند. باز مى‏بيند كه شخص به دنبال اوست و هر جا با حادثه بدى مواجه مى‏شود اين شخص او را دلدارى مى‏دهد و تقويت مى‏كند و مثلا مى‏گويد باكى نداشته باش، چيزى نيست، بيا برويم. بالاخره، پس از اين كه مقدارى رفتند و به جاى رسيدند كه تقريبا محل امنى بود و وحشتناك نبود، اين مؤمن مى‏خواهد از او اظهار تشكر بكند و مثلا بگويد خيلى متشكرم، شما رفيق خوبى بودى و در جاهاى خطرناكى به دنبالم آمدى و مرا دلدارى دادى و خاطرم را جمع كردى. و بگويد شما كيستى؟ آن شخص مى‏گويد: من آن بر و نيكى هستم كه در دنيا در فلان موقع با فلان برادر مسلمانت كردى، حالا پروردگار جهان مرا به اين قيافه در آورده كه اينجا مونس تو باشم و نگذارم ناراحتى و وحشتى به تو عارض بشود (107).

يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم پس از اينكه از زمين خارج مى‏شوند و متفرق بيرون مى‏آيند و به آن سو مى‏روند، در نهايت براى اين است كه اعمال و كارهايشان به آنها نشان داده شود.

سپس فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره.

اين شرح و بيانى تفصيلى براى اجمال قبل است. اين كه ليروا اعمالهماعمالشان را به آن‏ها نشان مى‏دهند، چه اعمالى را نشان مى‏دهند؟ اعمالى را كه مثلا به اندازه كوه ابوقبيس باشد يا به اندازه جبال هيماليا. نه، فمن يعمل مثقال ذره. بعضى گفته‏اند كه ذره مورچه‏هاى خيلى خيلى ريز است.بعضى گفته‏اند: ذرات دم خورشيد است‏ (108). بعضى گفته‏اند ذره يعنى اتم يعنى آن جزء ريز هر موجودى كه ديگر قابل تجزيه نيست. البته اتم هم قابل تجزيه است و آن را باز كرده‏اند و به چيزهايى رسيده‏اند، كه مى‏شود به آنها گفت ذره.

حال هر كس به اندازه چنين مقدار كمى عملى خوب انجام داده باشد آن را مى‏بيند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مى‏بيند، و اگر عملى بد انجام داده باشد آن را مى‏بيند. هر مسلمانى و هر مؤمنى بايد ببيند وظيفه‏اش در برابر حقايق اين مطالب و معارف قرآنى چيست.