سخنى درباره مال دنيا
مگر پول براى گنج كردن است. مگر پول براى ذخيره
كردن و نگهداشتن است. در اصل، در نظام طبيعت و زندگى اجتماع، و در سنت الى پول براى
گردش در جامعه و گشتن چرخهاى اجتماع وضع شده است. در مواردى كه اجتماع داراى كمبودى
بود و افراد اجتماع كمبودى داشتند، با پول كمبودها جبران بشود. مال، به حقيقت مال
خداست، اما به امانت نزد توست. اين كه مىگويند اسلام براى افراد مالكيت قرار داده
و هر كسى مالك اموال خودش است، الناس مسلطون على اموالهم
(55).
اين سخن منطقى و درستى است. اين امر براى نظام اجتماع است، براى اين است كه هرج و
مرج پيش نيايد، در اجتماع نظام برقرار باشد و هر كس بداند چه مىكند. اما ابدا
اسلام نگفته است كه هر كس مالك چيزى است اختيار تام و عامى نسبت به آن دارد كه به
هر شكل دلش خواست مصرف كند. در اسلام، مال به حقيقت مال خداست، اما روى مصالحى
فرمودهاند: آن مقدارى كه از راه كسب حلال و با وسايل مشروع تحصيل كردهايد مال
شماست و كسى هم نمىتواند بدون اجازه شما در آن تصرف كند. مال بايد به دستور خدا
مصرف شود و در بين مردم، به نفع مردم و اجتماع بگردد، كسى نمىتواند مال را بيهوده
جمع كند و به آن ببالد. در قيامت به اينها مىگويند: هذا
ماكنزتم لا نفسكم اينها چيزهايى است كه براى خودتان اندوختيد و حالا ثمره و
نتيجهاش را مىچشيد.
خبر دادن زمين
يومئذ تحدث اخبارها
آنگاه كه زمين بارهاى سنگين خود را از درون بيرون مىريزد و به متقضاى آيه سوره
انشقاق به طور عجيبى كشيده مىشود، يومئذ تحدث اخبارها
در آن روز زمين خبرهاى خودش را بازگو مىكند. اين جمله، جمله عجيبى است. مفسران در
بيان اين جمله اختلاف كردهاند. عدهاى گفتهاند: حديث زمين بازگو كردن اخبار به
لفظ و گفتار نيست، بلكه به دلالت حال است
(56).
مثل وقتى با كسى مواجه مىشويم و چشمانش را مىبينيم مىگوييم چشمهاى شما مىگويد
كه شما خواب بودهاى. يا مىگوييم كه اين خانه خودش مىگويد كه مدتى است كه كسى در
آن سكونت نكرده است. خانه حرف نمىزند، اما وضع و حالى دارد كه گويى با انسان سخن
مىگويد.
در روز قيامت زمين هم در وضع و حالى است كه
جريانها را بازگو مىكند، انگار مىگويد الان هنگامه سختى است و هنگامه عجيبى است
مواظب باشيد. اما اين توجيه را محققان و مفسران بزرگ، مخصوصا مفسران بزرگ شيعه
نپذيرفتهاند، به طور قطع مطلب چنين نيست.
عدهاى ديگر از مفسران گفتهاند: خداوند به
قدرت كامله خود، در آن موقع، زمين را به سخن در مىآورد
(57).
زمين به خواست خدا به حرف در مىآيد و خبرهاى
ودش را بازگو مىكند. اين تفسير هم مورد پسند بزرگان و محققان قرار نگرفته است.
شعور زمين و موجودات
محققان از مفسران چنين مىگويند كه زمين همچون
همه موجودات ديگر داراى درك و شعور است. آفريدگار موجودات كه خداست به همه درك و
شعور داده است و همه مىفهمند، اما هر موجودى در حد خودش و به اندازه وجود قابليت
خودش. روايات زيادى در بخشهاى مختلف و موضوعهاى گوناگون هست كه به روشنى اين مطلب
از آنه استفاده مىشود. مثل رواياتى كه ولايت و خاندان عصمت و طهارت بر همه كائنات
و بر همه موجودات عرضه شده است
(58).
اگر موجودات درك و شعور نداشته باشد عرض ولايت خاندان عصمت و طهارت بر آنها لغو
است. و ان من شىء الا يسبح بحمده و لكن لا تفقهون تسبيحهم
(59).
اين آيه نيز به همين موضوع دلالت دارد، ذره ذره موجودات، خدا را تسبيح مىگويند.
ولى شما تسبيح آنها را نمىفهميد و درك نمىكنيد. اگر تسبيح
حالى چرا درك نكنيم، دركش خيلى آسان است. معلوم مىشود اين تسبيح
تسبيح حالى نيست، تسبيحى از روى درك و شعور است، اما
نمىتوانيم بفهميم، ما چنان گوشى نداريم كه بشنويم.
علامه طباطبايى اعلى الله مقامه الشريف مخصوصا
در ذيل همين آيه يومئذ تحدث اخبارها اين مطلب را بيان
مىكند
(60).
و بزرگانى ديگر نيز اين مطلب را اثبات كردهاند.
قبلا گاهى راجع به اين جريان، شرح هايى عرض
كرديم. از جمله اين كه به صريح قرآن، دست، پا و پوست بدن، فرداى قيامت به نفع ما يا
به ضرر ما گواهى مىدهند. آيا گواهى دادن بدون گواه بودن معقول است؟ آيا مىشود
حادثه يا زد و يا خوردى را نديد و در صحنه حاضر و شاهد نبود، اما بعد در دادگاه
درباره آن حادثه شهادتى داد. بله، شهادت دروغ مىتوان داد، اما شهادت واقعى و شهادت
به حق نمىشود. شهادت دادن درباره موضوعى، اگر شهادت به حق باشد و بخواهند بر اساس
آن ترتيب اثر بدهند، بايد شاهد موضوع و ماجرا را ديده باشد و درك كرده باشد و بعد
در وقت مناسبى به دادگاه برود و شهادت بدهد. به همين خاطر موقع شهادت قسم مىخورد
كه من بين خود و خداى خود آنجا بودم و موضوع را شنيديم. اين شهادت به حق و شهادت
درست مىباشد. پس بدون شاهد و حاضر بودن، نمىشود شهادت داد. پس دست ما كه فردى
قيامت به اعمال ما شهادت مىدهد، حتما اينجا شاهد بوده است. سلولهاى بدن در اينجا
شاهد بر اعمالند. اينجا شاهدند و مىفهمند و درك مىكنند و فردا شهادت مىدهند.
در ذيل همين آيه از پيامبر اكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) رواياتى نقل شده است كه از آن حضرت پرسيدند: بازگو كردن زمين در آن
هنگام چگونه است؟ اخبارى كه زمين در آن روز مىگويد چيست؟ فرمود: هر مرد و زن، هر
انسان در هر نقطه و موضعى از زمين هر عملى انجام داده، فرداى قيامت آن نقطه و آن
محل بر آن عمل گواهى مىدهد، كه فلان كسى در اين نقطه و در اين موضع فلان عمل را
انجام داد، اين است اخبارى كه خود زمين در فرداى قيامت بازگو مىكند
(61).
يومئذ تحدث اخبارها.
خلاصه در اين دنيا، در و ديوار و زمين و موجودات و اعضاى بدن همه بر انسان شاهد و
گواهند و فردا در موقع لازم، گواهى مىدهند. حالا، اين گواهى گاهى به نفع آدمى است
و گاهى به ضرر. به نفع كسى است كه كار خوب كرده و به ضرر كسى است كه كار بد كرده
است.
اين مطالب را نمىشود ساده گرفت. اينها مطالب
مهمى است، انسان بايد مواظب باشد و حواسش را جمع كند و خود را بپايد.
توبه نصوح
حال، اگر انسان به فكر افتاد، و خدا به او
توفيق داد، كه توبه كند و از كارهاى زشت و از گناهان برگردد، آن هم توبه قطعى و
توبه نصوح، چه مىشود؟ روايتى را عرض مىكنم كه در كتاب
اصول كافى در باب توبه آمده است. از امام ششم (عليه السلام) پرسيدند: توبه نصوح
چيست؟ فرمودند: آن توبهاى كه شخص تائب، در هنگام توبه تصميم
داشته باشد كه بعد از آن لحظه ديگر مرتكب آن كار زشت نشود، و با قاطعيت و عزم راسخ
توبه كند
(62).
بندهاى كه اين چنين توبه كرد چه مىشود؟ امام ششم فرمود:
احبه الله پروردگار جهان اين بنده را دوست مىدارد و اين بنده محبوب خدا
مىشود. هنگامى كه خدا اين بنده را دوست داشت، ستر عليه فى
الدنيا و الاخره گناهان را در دنيا و آخرت بر او مىپوشاند. را وى مىپرسد
چه طور گناهان را مىپوشاند و ستر مىكند؟ امام ششم چنين بيان فرمودند: خداوند
اعمال بد اين آدم را از آن توبه قطعى كرده است، از ياد آن دو ملك نگهبان و حافظ
اعمال و كاتب اعمال آن شخصند مىبرد، و از خاطر آنها محو مىكند. و به اعضا و جوارح
اين آدم توبه كار خطاب مىكند: اكتمى عليه ذنوبهگناهان
اين بنده را بر او كتمان كنيد و ستر كنيد و مبادا اظهار و ابزار كنيد. از اين هم
معلوم مىشود كه اعضا و جوارح شعور دارند و دست و پا و پوست بدن خطاب خدا را
مىفهمند. بهد پروردگار جهان به قطعهها و تكههاى زمين كه اين فرد روى آن قطعهها
گناه كرده خطاب مىكند كه شما هم گناهان اين شخص را بر او كتمان كنيد. فرداى قيامت
كه اين بنده زنده مىشود و به صحنه رستاخيز مىآيد، آن دو ملك گناهان او را فراموش
كردهاند، اعضا و جوارح هم از طرف خدا مأمورند كه كتمان كنند و نيز قطعههاى زمين
مأمورند كه بپوشانند و كتمان كنند، پس ديگر چيزى نيست كه عليه او شهادت بدهد، بدين
ترتيب گناهش ستر و پوشانده مىشود
(63).
و قال الانسان مالها.
انسانهايى كه از دل زمين بيرون ريخته شدهاند، با يك وحشت و دلهرهاى با اوضاع
مواجه مىشوند، چون وضع نامأنوسى است، نه فضا، نه هوا، نه جو و نه زمين به شكل سابق
است؛ نه آسمانى، نه ستارهاى، نه خورشيد و نه ماهى، وضع عجيبى است. دگرگونى و تحول
عمومى در آفرينش رخ مىدهد كه انسان وحشت مىكند. چنين صحنهاى آن قدر وحشت دارد كه
امام چهارم سلام الله عليه در دعاى ابو حمزه عرض مىكند كه پروردگارا به من رحم كن،
در آن هنگام كه زمين مرا از درون خود بيرون بياندازد، در حالى كه بار سنگينم به دوش
خودم است، از شدت بهت و حيرت و تعب به طرف چپ و راست سر مىگردانم تا ببينم چه خبر
است و خلايق و مردم، همه و همه، متحير و متعجب و سرگردان، به فكر خودشان هستند
(64).
قال الانسان آدم
مىگويد زمين را چه مىشود؟ اين چه هنگامه و حادثهاى است؟ آنگاه پروردگار جهان
بيان مىكند بان ربك اوحى لها اين حادثه باز گو كردن
خبرها توسط زمين، به دليل وحى پروردگار جهان به زمين است. پروردگار جهان به او
فرمان داده است الان موقع آن است كه تو متزلزل بشوى، موقع زمين لرزه و بيرون ريختن
بارهاى درونى و سپس بازگو كردن ماجراهاست.
طلب رحمت از پروردگار جهان
انشاى الله خداوند به ما رحم كند.
امام ششم (عليه السلام) در يك روايتى فرمود:
فرداى قيامت، تك تك مردم وقتى از زمين بيرون ريخته مىشوند مىگويند پروردگارا به
من رحم كن
(65).
مضمون اين روايات همان عبارت معروفى است كه هر فردى مىگويد
وانفسا، وانفسا هركس براى خودش داد مىزند و مىگويد خدايا به من رحم كن. به
قدرى آن هنگامه خطرناك است كه هركس فقط حساب خود را مىكند. آنگاه امام ششم فرمود:
در دنيا به يكديگر رحم كنيد، كه اگر در اينجا به يكديگر رحم كرديد، فردا در آن صحنه
پروردگار جهان به فرياد شما مىرسد و به شما رحم مىكند. اگر اينجا به هم رحم
نكرديم، آنجا هزار فرياد بزنيم كه پروردگارا به من رحم كن، كسى به اين حرفها گوش
نمىدهد. اينجا بايد كارها را درست كرد، فرصت در همين لحظات زندگى است، اگر اين
فرصت از دست رفت، ديگر نمىتوان چارهاى انديشيد و كارى كرد. تا فرصت دارى و مهلت
هست هر كارى مىخواهى بكن. اگر در گذشته تقصيرى رخ داده و كمبودى بوده و كارهايى
شده است، تا لحظاتى مانده است انسان مىتواند گذشتهها را جبران كند و پروردگار
جهان مىپذيرد و قبول مىكند. اگر شصت هفتاد سال يا حتى صد سال كار غلط كردى خطا
كردى و بيراهه رفتى، بعد از آن با خدا رابطه برقرار كنى و از روى حقيقت از پروردگار
جهان بخواهى تو را مىپذيرد و قبول مىكند و از گذشتهها صرفنظر مىكند، حتى به
اعضا و جوارح و زمين و ملائك كه نامه عمل ما به دست آنهاست امر مىكند كه كتمان
كنند و از يادشان مىبرد و محو مىكند و ستر مىشود، و انسان رستگار و سعادتمند
مىشود. در ذيل اين آيات مطالبى ديگر باقى است كه در جلسات بعد عرض مىكنيم.
جلسه ششم: جايگاه ائمه معصومين
در نظام هستى
اعوذ بالله من الشيطان
الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * اذا زلزلت الارض زلزلها(1) و أخرجت الارض
أثقالها(2) و قال الانسان مالها(3) يومئذ تحدث أخبارها(4) بان ربك أوحى لها(5)
اراده خداوند، عامل زلزله قيامت
بعضى در ذيل اين آيات كه
زلزله ساعت را با شدت عجيبى بيان مىكند به دنبال عامل طبيعى اين زلزله
هستند. اين بحث، يعنى جستجو براى عامل اين زلزله شايد تلاش بيهوده و فضولى باشد
زيرا عامل طبيعى زلزله ساعت براى هيچكس قابل درك و فهم
نيست. عوامل طبيعى كه بعضى از دانشمندان براى خاموش شدن ستارگان و خاموش شدن خورشيد
و بهم خوردن وضع زمين، آن هم به احتمال و ظن و گمان بيان مىكنند، مطلبى تعينى و
برهانى نيست. اين عوامل عوامل طبيعى كه اينها نقل مىكنند، و در نهايت با ظن و گمان
و حدسهايى همراه است، با بيانات قرآن مجيد و روايات اسلامى نمىسازد. چون عواملى كه
اينها نقل مىكنند اين است كه به تدريج و خرده خرده، مثلا پس از ميليونها سال، فلان
ستاره خاموش مىشود، باز در اثر عواملى بعد از ميليونها سال، ستاره بعدى خاموش
مىشود و به همين ترتيب تا آخر. اين عوامل طبيعى به تدريج باعث خاموش شدن و سرد شدن
هر ستارهاى و هر خورشيدى و در نتيجه بهم خوردن منظومه شمسى مىشود. اما، آن طور كه
از آيات قرآن و روايات اسلامى بر مىآيد مطلب اين طور نيست، بلكه بهم خوردن اين نظم
و در هم ريختن ستارگان و پرت شدن به فضا به طور دفعى اتفاق مىافتد. اين دگرگونى و
اين تحول، كه در جهان پديد مىآيد، به اراده پروردگار جهان و به قدرت كامله او،
ناگهان پديد مىآيد و تدريجى نيست. ستارگان يك مرتبه همه متفرق و جابجا مىشوند.
و اذاالكواكب انتثرت
(66).
نمىگويند فلان ستاره عمرش تمام مىشود و سرد و خاموش مىگردد و بعد فلان ستاره،
نه.
به اين شكل نيست. و
اذاالكواكب انتثرت، در جاى ديگر مىفرمايد: فاذا
النجوم طمست
(67).
به يكباره و يك مرتبه، و به صورت دفعى، تمام اين اوضاع بهم مىخورد و ستارگان پخش و
پراكنده مىشوند و از جايگاههاى خود فرو مىريزند، اوضاع روى هم رفته بهم مىخورد و
وضع ديگرى به وجود مىآيد. احدى، از آن لحظه و آن زمانى كه اين تحول و دگرگونى جهان
رخ مىدهد، اطلاعى ندارد. حتى انبياء بزرگ، انبياء اولوالعزم و حتى پيامبر اكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم)، علم به ساعت، به آن لحظه بهم خوردن اين نظم و گسيختن
رشته هايى كه موجودات اين جهان را به هم پيوسته ندارد. گسيخته شدن آن لحظه را جز
خدا كسى نمىداند.
يسئلونك عن الساعه ايان
مرسيها، قل انما علمها عند ربى لا يجليها لوقتها الا هو ثقلت فى السموات و الارض لا
تأتيكم الابغته
(68).
خوب است بجاى عامل اين دگرگونى به همين اكتفا كنيم كه عامل اين دگرگونى اراده
پروردگار جهان و خواست اوست و به آن ايمان داشته باشيم و از اين دگرگونى و تحول
بترسيم. مهم اين است كه بترسيم و واقعا براى اين تحول و دگرگونى در زندگيمان حسابى
باز كنيم. در زندگى، آن هم در تمام ابعاد زندگى، به فكر اين تحول و اين دگرگونى
باشيم. اى حبيب ما، از تو در مورد ساعت مىپرسند كه اين تحول و دگرگونى چه موقع است
و چه وقت تحقق پيدا مىكند. در جوابشان بگو: انما علمها ربى
علم ساحعت نزد رب من است، لا يجليها لوقتها الاهو كسى
جز او وقتش را ظاهر نمىكند. نكته مهم عبارتى است كه در اينجا مىفرمايد:
ثقلت فى السموات و الارض اين تحول و دگرگونى بر
آسمانها و زمين سنگين است. البته اين ظاهر آيه است كه ثقلت فى
السموات و الارض در آسمانها و زمين سنگين است، ولى بسيارى از مفسران، مضاف
در تقدير گرفتهاند يعنى ثقلت فى اهل السموات و الارض
بر اهل آسمانها كه فرشتگان پاك باشند و بر اهل زمين كه جن و انس باشد سنگين است.
اين نكتهاى است كه بايد به آن توجه كرد. انسان كارى كند كه به ابن حقيقت، ايمان
جدى پيدا كند و آن را باور كند. باور كند كه چنين تحولى هست، باور كند كه اين
اوضاع، اين بهم پيوستگى بهم مىخورد و اين رشتهها از يكديگر مىگسلد.
لا تأتيكم الا بغته ساعت، اينان را نمىآيد مگر فجئتنا
و بدون مقدمه و بدون سابقه و خبر قبلى.
وقتى در زمين، در موضعى و گوشهاى از آن زلزله
رخ مىدهد، از قبل با وسايلى مثل زلزله سنج مىتوان بفهمند كه به طور تقريبى زلزله
در كجا و چه ساعتى رخ خواهد داد، چون زلزله آثارى دارد كه دستگاههاى دقيق آن را
نشان مىدهد، البته گاهى هم ممكن است اشتباهى شود و خطايى رخ دهد. اما اين زلزله و
دگرگونى كلى نه تنها در زمين بلكه در جهان بدون سابقه است و مردم نمىتوانند روى
دستگاه و آلاتى آن را بفهمند و حتى ملائكه نمىتوانند آن را درك كنند. در رواياتى
از پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) رسيده است كه در آن وقت مردم مشغول
كارند. حتى در بعضى از روايات جزئياتى را بيان كرده كه مثلا شخصى پشت ميزان و
ترازوست و دارد چيزى را مىكشد، ديگرى توپ پارچه را باز كرده و مىخواهد متر كند،
يك كسى سر سفره نشسته و لقمه مىگيرد و مىخواهد در دهانش بگذارد، همه مشغول كارهاى
جزئى هستند، خيلى با حواس جمع و با اطمينان، و اوضاع آرام است و هيچ خبرى نيست
(69).
ناگهان تأكتيم بغته فجئتا، يكباره و در يك لحظه، به
اراده پروردگار جهان، اين پيشامد و اين حادثه بزرگ رخ مىدهد.
ما چه كار داريم كه عامل آن چيست دانستن عامل
آن به چه درد ما مىخورد؟ بايد در آيات قرآن مجيد دقت كنيم، و كارى كنيم كه آيات
قرآن مجيد را چون سخن خدا و كلام خداست باور كنيم.
و من أصدق من الله قيلا
(70).
چه كسى در گفتار از خداوند راستگوتر و حقگوتر است؟ اينها حقايقى است كه پروردگار
جهان، خالق موجودات كه اين موجودات را با دقت به هم پيوسته است، خبر داده كه اين
نظم و به هم پيوستگى يكدفعه به هم مىخورد. بغتهيعنى
فجئته. مرگ فجئه به مرگى مىگويند كه بدون سابقه و بدون مقدمه اتفاق مىافتد و جان
در مقابلش تسليم مىشود، نه مثل كسى كه در بستر مىافتد، با يك مقدماتى كم كم آثار
مرگ را مىبيند، خودش مىفهمد و وصيت مىكند و حرفهاى مىزند و مطالبى مىگويد.
هنگامه قيامت مثل مرگ فجئه است، سابقه و مقدمه ندارد. نه اين كه واقعا سابقه و
مقدمه نداشته باشد، بلكه سابقه و مقدمهاش را كسى جز پروردگار جهان نمىداند.
بايد به آيات قرآن مجيد و به روايات مراجعه و
خوب در اطراف آن دقت و فكر كنيم، بايد اين مطلب باورمان بيايد. باور جز اين است كه
من و شما مىگوييم و مىشنويم، احيانا در برابر يك چيزهايى جزئى به كسى مىگوييم
اگر قيامتى باشد، اگر حساب و كتابى باشد، حساب و كتابمان را با شما تمام خواهيم
كرد. اينها حرف است، باور چيز ديگرى است. اگر باور كنيم، اين باور در وجود ما براى
تربيت، تقوا و درست و حسابى شدن، نيرومندترين عامل مىشود. ايمان به اين حقايق و
باور به اين مطلب، بزاى مستقيم بودن خيلى عامل قوىاى است.
سنگينى قيامت حتى براى فرشتگان
مقرب
عيسى بن مريم از جبرئيل امين سوالى كرد. ما كه
آنجا نبودهايم، زمان عيسى چه موقع بوده است؟ چه موقع از جبرئيل سئوال كرد؟ كجا
جبرئيل را ديد؟ چه طور با جبرئيل حرف زد؟ اين را چه كسى مىتواند بفهمد؟ به قرآن
قسم نه بو على سينا و نه ملاصدرا مىتواند بفهمند. چه كسى مىتواند بفهمد كه جبرئيل
كيست، چه موجودى است؟ چه طور پيش عيسى آمد؟ عيسى چه طور با جبرئيل حرف زد؟ اصلا چه
طور جبرئيل را ديد و او را شناخت؟ افلاطون و سقراط هم اينها را نمىتوانند درك
كنند. پس چه كسى درك كرده و ما چه طور فهميدهايم؟ چه طور من مىگويم عيسى از
جبرئيل پرسيد؟ اين را حضرت صادق سلام الله عليه امام ششم فرموده است. مگر امام ششم
آن موقع بوده است؟ بله، به يك معنا بوده است، گرچه در ظاهر نبوده، اما مطالب گذشته،
حوادث و ماجراهاى گذشته را آغاز خلقت تا زمان خود و حوادث از زمان خود تا دامنه
قيامت را مىداند. امام در خلقت ظاهرى با ما يكسان است، اما از نظر روح، قلب و نفس
فوق العاده است و با ما بسيار فرق دارد و خيلى امتياز دارد. امام ششم سلام الله
عليه خود فرمود: من در اين اتاق كه نشستهام فكر نكنيد اين ديوار سقف، سد و حجاب و
يا مانع ديد من است، اينها ابدا مانع نيست. ديد من نفوذ دارد، نه تنها ديوار و در
سقف بلكه هر گونه حجاب و پرده مانع و هر گونه بعدى، چه بعد زمانى و چه بعد مكانى
براى من فرق نمىكند. فرمود: سقف براى ما عرش است، اينها چيزى نيست
(71).
امام ششم سلام الله عليه فرمود: عيسى بن مريم
از جبرئيل امين پرسيد: برادر جبرئيل، متى قيام الساعه؟ قيام ساعت كى است؟ امام ششم
فرمود: تا جبرئيل كلمه ساعت را شنيد، از شدت وحشت و ترس و اضطراب حالت رعش بر او
عارض شد. ثقلت فى السموات و الارض قصه ساعت بر اهل
آسمانها و زمين ثقيل و سنگين، و سخت سنگين است. جبرئيل از حال رفت، بعد از لحظاتى
كه به خود آمد گفت يا روح الله ماالمسئول اعلم بها من السائل.
من كه مورد پرستش و مسئولم، از شما كه سائل و پرسشگرى، به ساعت داناتر نيستم. من هم
مثل جنابعالى نمىدانم كى ساعت مىآيد و به پا مىشود و اين تحول و دگرگونى چه
خواهد بود. بهد جبرئيل مضمون همين آيه قرآن را گفت كه ثقلت فى
السموات و الارض لا تأتيكم الابغته اين جريانى است كه بر آسمان و زمين سنگين
است و به صورت دفعى و يكباره، بدون مقدمه و سابقه به مردم مىرسد
(72).
انشاءالله خداوند به همه ما رحم كند و به ما توفيق بدهد كه بتوانيم در مواجه شدن با
اين حوادث سنگين و اين حوادث وحشتناك به يارى پروردگار جهان خود را حفظ كنيم و خوف
و ترسى بر ايمان نباشد، الا ان اولياء الله لا خوف عليهم و لا
هم يحزنون
(73).
بيان اخبار زمين براى على ابن
ابيطالب (عليه السلام)
مطلب ديگرى كه مىخواهم عرض كنم مطلب سنگينى
است و شايد براى بسيارى نامأنوس باشد. در جلسه قبل عرض كرديم كه وقتى چنين حادثهاى
رخ مىدهد و زمين چنين لرزشى مىگيرد و هرچه در دل دارد بيرون مىريزد:
و اخرجت الارض اثقالها و قال الانسان مالها، مفسران
گفتهاند مراد از اين انسان همين افراد و انسانهاى عاديند. بعضى گفتهاند منحصر به
كفار نيست و مؤمنان هم چنين سخنى مىگويند. از بس اين حادثه سهمگين و وحشتناك است،
كافر و مؤمن همه از روى تعجب، با بهت و تحير مىگويند زمين را چه مىشود؟ ولى
رواياتى داريم كه اين انسان على بن ابيطالب سلام الله
عليه است. رواياتى معتبرى داريم كه در كتابهاى معتبر و معروف ذكر شده و نويسندگان
اين كتابها شخصيتهاى بسيار بزرگ و بزرگوار شيعهاند، مثل مرحوم صدوق اعلى الله
مقامه الشريف در كتاب علل الشرايع
(74).
يا محمد عباس ماهيار
(75).
كه در تفسير سوره بينه هم رواياتى از ايشان نقل كرديم. بعد از اين بزرگان هم،
بزرگانى ديگر چون علامه مجلسى اعلى الله مقامه الشريف و محدث بحرانى و صاحب تفسير
نورالثقلين و صاحب تفسير صافى، در تفسير برهان
(76).
تفسير نورالثقلين
(77).
تفسير صافى
(78).
و در جلد نهم و دهم بحار
(79).
روايتى نقل كردهاند. شايد در اين معنا روايات ديگرى باشد كه به دست ما نرسيده
باشد، چون امكانات هميشه از همه جهت نبوده است، گاهى هم فراموشى هايى پيش مىآيد و
يك موانعى پيش مىآيد كه مطلب از دست انسان مىرود. مثلا روايتى عجيبى را علامه
مجلسى در جلد دهم بحار در احوالات حضرت فاطمه سلام الله عليها نقل مىكند كه به
سوره زلزال و بحث ما مربوط است
(80).
اما هيچ يك از مفسران اين حديث را نقل نكردهاند. معلوم مىشود كتابى كه در دسترس
مرحوم مجلسى بوده و اين حديث را از آن كتاب آورده نزد اين حضرات و در دسترسى آنها
بوده است، چون در زمانهاى سابق، در دسترس بودن كتاب موضوع مهمى بوده است.
خلاصه رواياتى داريم كه از آن استفاده مىشود
مراد از انسان در آيه و قال الانسان مالها على ابن
ابيطالب سلام الله عليه است. بنابراين، عبارت مالها از
روى تعجب و بهت و تحير و سرزدگى نيست، چون گوينده آن على است معناى ديگرى دارد.
هنگامى كه زمين مىلرزد و تكان مىخورد
سنگينىهاى خود را بيرون مىريزد، على ابن ابيطالب مىفرمايد
مالهازمين را چه مىشود؟ چه مىخواهد بگويد؟ چه كار دارد؟ چه مىخواهد بكند؟
چه قصهاى دارد؟ آنگاه يومئذ تحدث اخبارها در اين
هنگام، زمين خبرهاى خود را براى اين انسان كه على بن ابيطالب سلام الله عليه است
بازگو مىكند.
مقام و منزلت على (عليه السلام)
و ائمه معصومين در نظام هستى
زيارت جامعه كبيره را به يقين خواندهايد. در
آنجا اين جمله هست كه و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم
اى ائمه معصومين، بازگشت خلق بسوى شماست و حساب خلق با شماست. دقت كنيد كه اين با
توحيد منافات ندارد، مثل همه حوادث و جريانها كه اسباب و وسايل دارد ولى در عين حال
همه به اراده خدا و خواست اوست. خداوند به نحوى نيست كه خودش در روز محشر پيش تك تك
مردم بيايد و ما هم او را ببينيم و بگويد شما تشريف بياوريد تا به حسابتان رسيدگى
كنم. عواملى در كار است. كسانى از طرف پروردگار جهان هستند كه به اينها رجوع مىشود
و به حساب همه مىرسند. قهرا وقتى كه به اينان رجوع مىشود و وقتى قرار است اينان
به حساب همه برسند زمين هم اخبار خود را براى اينها بازگو مىكند. اينان نيز به
حساب كار خود نيز مىرسند و زمين كارهاى خود على را نيز بازگو مىكند. كارهاى همه
ائمه معصومين را خبر مىدهد و مىگويد. شاهد براى ابن موضوع روايتى است كه فخر رازى
هم آن را در تفسير خود نقل مىكند،
(81).
كه كان على (عليه السلام) كما فرق بيت المال صلى ركعتين
اميرالمؤمنين سلام الله عليه چون بيت المال را خالى مىكرد و اموالى كه در بيت
المال بود در مواردش پخش و تقسيم مىكرد، دو ركعت مىخواند. در ذيل روايت آمده است
كه هنگامى كه نمازش تمام شد، آنگاه مىفرمود قال تشهدن،
اين تشهدين خطاب به بيت المال است، يعنى اى بيت المال، اى زمين و در و ديوار و سقف
بيت المال تشهدن انى قد ملأتك بحق و فرغتك بحق اى بيت
المال تو بر من گواه باش و فرداى قيامت گواهى بده كه من تو را به حق پر كردم و به
حق خالى كردم، يعنى ذرهاى چيزى به ناحق و به ظلم و ستم و به جور وارد اين بيت
المال نكردم، يك درهم به جور و ظلم و ستم براى بيت المال از كسى نگرفتم، و يك درهم
به ناحق از اين بيت المال به كسى ندادم و در موردى مصرف نكردم.
تشهدن انى قد ملأتك بحق و فرغتك بحق شاهد باش و فردا
شهادت بده كه من تو را به حق پر كردم و به حق خالى كردم
(82).
اين دليلى است بر اين كه در آن روز زمين همچنان كه اخبار و ماجراها را براى على و
براى ائمه معصومين ديگر بيان مىكند، اخبار خود على بن ابيطالب را هم مىگويد و
شهادتهايش را مىدهد و ماجراهايش را درباره ايشان بازگو مىكند.
در آخر سوره غاشيه اين دو آيه است:
ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم. در ذيل اين دو
آيه، روايتى در كافى، تفسير صافى، تفسير برهان و تفسير نورالثقلين نقل شده است كه
اين ان الينا ايابهم در رابطه با ائمه معصومين عليهم
الصلوه و السلام است كه بازگشت مردم به سوى آنهاست و به آنها رجوع مىكنند
(83).
عرض كردم كه اين با انالله و انا اليه راجعون
(84).
منافتى ندارد، چون كارها همه باواسطه و با سبب است. ما كه نمىرويم به خود خدا
بچسبيم، رجوع و بازگشت براى حساب، براى رسيدگى به كارها، مربوط به ائمه اطهار عليهم
الصلوه و السلام است، به اينها رجوع مىشود و به اينان به حساب مىرسند. اين موضوع،
موضوع مهمى است، به تفسير صافى يا تفسير برهان يا كتاب الحجه اصول كافى رجوع كنيد و
ببيند كه چه روايات عجيبى هست، و نيز آن عبارت زيارت جامعه كه
و اياب الخلق اليكم و حسابهم عليكم.
رواياتى در شأن على بن ابيطالب
(عليه السلام)
پس انسان بنا به
روايات، على بن ابيطالب است و زمين هم در حضور على بن ابيطالب ماجراهاى خود را
بازگو مىكند. البته مضمون روايات مختلف است، بعضى مختصر، ولى خلاصه همه روايات اين
است كه على ابن ابيطالب فرمود: اين انسان در اين آيه منم و زمين ماجراهاى خود را
براى من بازگو مىكند. در آن روايتى كه در جلد دهم بحار نقل شده است سند روايت به
اسماء بنت عميس مىرسد. اسماء بنت عميس از خود فاطمه سلام الله عليها نقل مىكند كه
حضرت فاطمه سلام الله عليها فرمود: در همان شب اول كه مرا به خانه على بردند من با
ماجرايى مواجه شدم كه خيلى مرا به شگفتى و تعجب انداخت. وقتى با على بودم يك وقت
صداهايى، نداهايى و مطالبى مىشنيدم. وقتى توجه كردم ديدم زمين با على ابن ابيطالب
صحبت مىكند، و مطالبى براى او مىگويد، من خيلى در شگفت و متعجب شدم. صبح نزد پدرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) رفتم و عرض كردم كه ديشب چنين جريانى ديدم و خيلى
متعجبم. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: دخترم مژده باد ترا،
مژده باد ترا و نفست و جانت طيب و پاك باد، ابشرى بطيب النفس.
بدان دخترم كه پروردگار جهان همسرت تو را، على را بر جهان و بر همه مخلوقات برترى و
فضيلت داد، و همسر تو همان كسى است كه زمين آنچه از ماجراها كه بر پشتش گذشته از
مردم شرق و غرب، همه را براى او بازگو مىكند و شرح مىدهد، آنوقت سوره زلزال را
خواندند
(85).
از اين روايت مطلبى استفاده مىشود كه در رواياتى كه در تفاسير آمده است، نيست. در
روايات تفاسير فقط جريان بازگو كردن زمين براى على در قيامت و در هنگام زلزله آمده
است، ولى از اين حديث شريف استفاده مىشود كه در همين جهان هم، گاه و بىگاه، به يك
مناسباتى، زمين با على بن ابيطالب گفتگوهايى داشته و ماجراهاى خود را بازگو مىكرده
است.
تذكرى براى ما
اينها از اسرا فوق العاده مهم و از علوم و
معارف خيلى بلند و عالى است كه از اهل بيت معصومين عليهم الصلوه و السلام به ما
رسيده است. اين مطالب و اين معارف و چنين حقايقى جهان را به طور ديگرى معرفى
مىكند. اگر با اين حقايق آشنايى پيدا كنيم و با اين حقايق رابطه پيدا كنيم، نسبت
به اين حقايق گرايش و ايمانى در ما پيدا شود، جهان را جهان ديگرى خواهيم ديد، جز
اين جهانى كه مردم ظاهر بين مىبينند. در حقيقت اين جهان صورت ديگرى دارد. جز اين
خبرها، خبرهاى ديگر و مطالب ديگرى نيز هست. هنگامى كه ما چنان شناختى نسبت به
آفرينش پيدا كرديم، زندگى در اين جهان نيز فرق خواهد كرد. به خدا ديگر اينطور زندگى
نخواهيم كرد. زندگى ما عوض مىشود. مردمى خواهيم شد كه به ظاهر مردميم، اما در درون
و در باطن از فرشتگان برتريم، از فرشتگان فرشتهتريم. مردمى با ديدى عجيب، با نظر و
روحيهاى عجيب، با نورانيت و روشنى خواهيم شد.
اما مع الاسف، با اين طور مطالب خيلى انس و
آشنايى نداريم، اگر گاه و بى گاه اين طور مطالب را در كتابى ببينيم يا به گوشمان
بخورد، بر ايمان مطالب خيلى پيچيده و خيلى بغرنج است.
مطالب سنگينى است و شايد فكر كنيم كه العياذ
بالله اين مطالب اصلا معقول نيست. اينها روى چه قانونى منطقى است؟ اينها قانون عقلى
و منطقى دارد، اما عقل ما به آن نمىرسد، ما عقلمان كوتاه است.
قبلا عرض كرد تماس عيسى بن مريم با جبرئيل امين
را كدام قانون فلسفى، قانون منطقى، فكر بشرى و علم بشرى مىتواند حقيقتش را در
يابد؟ حتى اگر در زمان خود عيسى هم باشيم، آنجا تنگاتنگ كنار عيسى نشسته باشيم. آن
آدمهايى كه تنگاتنگ در كنار عيسى بن مريم بودند، در همان لحظاتى كه عيسى بن مريم با
جبرئيل تماس برقرار كرده و اين سوال و جواب را كرده، آنها نمىفهميدند و
نمىتوانستند درك كنند، مگر اينكه كسى برايشان بگويد كه الان عيسى بن مريم با
جبرئيل چنين گفتگويى داشتند.
بان ربك اوحى لها
در آخرين آيه مورد بحث، مىفرمايد: اين ماجراها، اين زلزله و بازگو كردن خبرهايش
براى انسان، براى اين است كه گوش ميدهد و امر و فرمان خدا را كاملا اجرا مىكند و
همه حقايق را مىگويد.
امام سجاد در دعاها عرض مىكرد: پروردگارا! در
روز فضيحت و عمر رسوايى مرا رسوا مكن
(86).
زمين خبرها را مىگويد، در آن وقت زيد و عمرو و ... هم همه حاضر و مهيا
ايستادهاند، اگر خدايى نكرده زمين براى آدم ماجراهاى بدى را بگويد كه تا به حال
هيچكس خبر نداشته و پوشيده و پنهان بوده، اما الان همه برملا مىشود و زمين تك تك
كارها و حقايق را بيان مىكند. خدايا به حق محمد و آل محمد در آن روز ما را مفتضح و
رسوا مگردان. به مقام محمد و آل محمد به ما توفيق علم و عمل شايسته كرامت فرما.