تفسير سوره زلزال

مرحوم آيت الله حاج شيخ على آقا نجفى كاشانى (ره)

- ۷ -


جلسه يازدهم: وجدان بيدار و پذيرفتن حقايق‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم (6) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره (7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره (8)

محاسبه عمل‏

در جلسات گذشته، به مناسبتى، حديثى از اميرالمؤمنين سلام الله عليه عرض شد. اين حديث در اصول كافى، باب محاسبه عمل هست كه هر كس اعمال خود را به حساب بياورد و ببيند اعمالش تا چه حد براى خدا بوده است تا سپاسگزارى كند و از ذات مقدس او توفيق بيشترى بخواهد، و اگر خداى ناكرده در محاسبه‏اش به اعمال زشتى برخورد كرد توبه كند و از پروردگار جهان آمرزش و مغفرت بخواهد.

يقين و باور به حقايق‏

اين حديث شريف كه از على ابن ابيطالب سلام الله عليه نقل شده اين است كه فرمودند: لا يصغر ما ينفع يوم القيامة و لا يصغر ما يضر يوم القيامة، فكونوا فى ما اخبركم الله عز وجل كمن عاين (135).

اين روايت شامل دو بخش است كه بخش اولش در رابطه با آيات مورد بحث ماست: فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقل ذره شرا يره. جمله ديگرش در رابطه با اين آيات نيست، اما اين حقيقت را به ما مى‏آموزد كه ما بايد طورى نسبت به حقايق و معارفى كه پروردگار جهان به ما خبر داده است، در خود باور و يقين ايجاد كنيم كه گويى حقايقى را كه خداوند خبر داده است آشكار مى‏بينيم. كونوا فى ما اخبركم الله عز وجل كمن عاين. كونوا يعنى باشيد. باشيد به اين معنا كه خود را نسبت به حقايق بسازيد و تربيت كنيد و در اطراف آن بينديشيد كه گوينده اين سخنان كيست، اين مطالب را چه كسى گفته است، به چه وسيله و براى چه گفته است، و در اطراف اين مسائل، آن قدر فكر كنيد تا كم كم به حدى از باور و يقين برسيد، گويا آن حقايق را مى‏بينيد. مثل آن بنده خدايى كه خدمت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) عرض كرد: من در باور و يقين به رتبه‏اى رسيده‏ام كه گويى بهشت را مى‏بينم و اهلش را كه در بهشت متنعم هستند، و دوزخ را مى‏بينم و نيز اهل دوزخ را كه در شكنجه و در عذابند، گويى صداى شعله‏هاى آتش دوزخ در بن گوشم طنين انداز است. رسول اكرم فرمودند: اين بنده است كه پروردگار جهان دلش را به نور ايمان يقين منور و نورانى ساخته است‏ (136).

كونوا فى ما اخبر كم الله عز و جل كمن عاين. در برابر حقايق قرآن جورى باشيد گويا اين حقايق را مى‏بينيد و لمس مى‏كنيد، صرفا يادگرفتن و گفتن و شنيدن نباشد، صرفا تصور اين معانى نباشد بلكه به تصديق و يقين و باور برسد. در اين صورت است كه مى‏توان از اين حقايق نتيجه گرفت.

البته يك جمله را بايد عرض كنم و آن اين كه آدم بايد در اطراف اين حقايق فكر كند و بيند يشد كه از كجا آمده است، محتواى كلام كيست؟ كلام خدا. اين مطالب را هيچ گاه نبايد فراموش كنيم. در عين انديشيدن و تفكر و بررسى جوانب مختلف مطلب، در تمام آنات بايد توجه به خدا داشت و از خدا يارى و مدد طلبيد و از او توفيق خواست. فرمايش رسول اكرم را ببينيد كه به مردم فرمود: اين بنده‏اى است كه خداوند دلش را به نور يقين نورانى كرده است. پس نور را بايد خداوند بدهد. ما بايد بخواهيم، بايد رابطه مان با خدا قوى باشد و جدا از او كمك بخواهيم. هم از او توفيق بخواهيم و هم خودمان در خلالش كوششى را كه لازم است بكنيم تا به يارى او و لطف او به نتيجه مثبت برسيم.

ارزش عمل به مقدار نيست‏

اين بخش دوم كلام حضرت بود. بخش اول آن، موضوع مهمى است كه به آيات مورد بحث مربوط است. لا يصغر ما ينفع يوم القيامهنبايد كوچك شمرد آنچه در قيامت براى انسان نافع و مفيد است. و نيز نبايد كوچك شمرد آنچه در قيامت براى انسان مضر و زيان بار است. كارى هرچند خيلى خرد و ناچيز و كوچك باشد، فكر نكن اين كار ناچيز است. كار وقتى براى خداست و كار خير و پسنديده‏اى است، با نيت درست آن را انجام بده، نگذار از تو فوت شود و به اين تصور كه كار كوچكى است از دستت برود.

مثلا انسان از رهگذرى مى‏گذرد، يك قلوه سنگ يا چيز ديگرى نظير آن كه ممكن است براى عابرى مزاحم باشد، اين را ساده نگيرد و بگذرد و بگويد اين چيزى نيست. نه، اين مزاحم را از سر راه عابر بردار. اين عمل خيلى عمل ناچيز و كوچكى است، اما در قيامت براى انسان نافع و مفيد است. اين را كوچك نشماريد، چون گرچه خيلى ناچيز به نظر مى‏آيد، در معنى بزرگ است. باور كنيد گاهى يك مومن به خدا، ممكن است در اثر همين عمل كوچك و نا چيز بهشت را براى خود بخرد. چرا اينچنين است؟ براى اين كه وقتى اعمال را موازنه مى‏كنند، و خوب و بد اعمال مؤمن را مى‏سنجد، ترازوى آنجا ترازوى عدل است و با ترازوهاى دنيا فرق دارد. و نضع الموازين القسط ليوم فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين (137). خدا مى‏فرمايد: ما ترازوهاى عدل را نصب و وضع مى‏كنيم. خوب وقتى ترازو، ترازوى عدل است، لا تظلم نفس شيئا به هيچ كس كوچكترين ستم نمى‏شود. ترازو كاملا ترازوى عدل است، و عمل خوب يا بد كسى اگر مثلا به وزن دانه خردل باشد، آن را هم مى‏آوريم، اگر خوب است در كفه كار خوب مى‏گذاريم، و اگر بد است در كفه كار بد. و كفى بنا حاسبين. اين دقت و حساب از چه كسى ساخته است؟ البته از ما ساخته نيست. پروردگار جهان مى‏فرمايد: ما براى رسيدن به اين حساب دقيق كافى هستيم.

حالا اين عمل ناچيز كه خيلى خرد و كوچك به نظر مى‏رسد ممكن است در آنجا و در آن سنجش به درد بخورد. چون ممكن است دو كفه ترازو و موازى و مساوى هم باشد، اما همين خورده كوچك به كفه خير برود و كفه خير سنگين شود و موجب نجات انسان شود، كه اگر اين دانه خردل نبود آن دو كفه برابر و مساوى بود، يا احيانا كفه اعمال بد سنگين‏تر مى‏شد. سنگينى و سبكى به همين مقدار هم مؤثر نبود خدا نمى‏فرمود: فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره.

حسابگرى خداوند

اين مطالب را بعيد ندانيد. آن حسابگر، آن كسى كه ميزان قسط و ترازوى عدل را نصب مى‏كند و شاهين ترازو به نظر اوست، آثار دقت و آثار حساب خيلى باريكش در اين جهان هست. مثلا مى‏دانيد كه موجودات مركب هستند، هر موجودى از عناصر گوناگون و به اصطلاح از اتم‏هاى مختلف تركيب شده است. مثلا يك دانه خرما چيز بسيطى نيست، مركب است. از عناصر گوناگون، آن هم با نسبتهايى بسيار دقيق تركيب شده است تا خرما به وجود آمده است. اگر كسى خرما را تجزيه بكند، مى‏بيند هشت تا فلان عنصر را دارد، شش تا فلان عنصر و سه تا فلان اتم را دارد و در نتيجه تركيب اينها، خرما تكميل شده است. اتم را كه مى‏دانيد اندازه‏اش چقدر است. اتم خود از ذرات تركيب شده است. از آن ذره‏ها، اگر ذره‏اى كم يا زياد باشد ديگر امكان وجود خرما نيست، ممكن است چيز ديگرى بشود، اما خرما نمى‏شود. به همين ترتيب، عناصرى كه تشكيل دهنده آب هستند كه از عنصرى دو تا و از عنصر ديگرى يكى در آن است، اگر اينها يك ريزه كم و زياد باشد ديگر آب نمى‏شود منظور از اين يك ريزه، به اندازه سر سوزن نيست يا به اندازه يك دانه خشخاش، بلكه خيلى كوچكتر از اينها، به اندازه يك ذره، يك الكترون. ببينيد چه قدر حساب در كار است. خيلى دقيق است. بيش از آن كه بتوانيم فكر كنيم. حسابگر چنين كسى است و حساب اين قدر دقيق است. اين كه مى‏فرمايد: فمن يعمل ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره، اين را يك دانشمند انگليسى يا يك دانشمند آلمانى يا ديگران نگفته‏اند، اين را پروردگار خالق اين موجودات گفته است كه حساب باريك و دقيق او را در اين موجودات و پديده‏ها مى‏بينيم. و لذا اوست كه مى‏گويد: و كفى بنا حاسبين. ما براى حسابگرى و رسيدگى به اين حسابها با دقت كافى هستيم.

و نضع الموازين القسط. با اين بيانى كه قرآن دارد براى هيچ موجودى، ترازوى عدل و ميزان قسط قرار دادن امكان ندارد، هر چه قدرتمند باشد. فقط پروردگار جهان در قيامت اين ترازوى قسط را نصب مى‏كند و با اين ترازو به هر معنا كه باشد - به ذره ذره اعمال انسان از خير و شر رسيدگى مى‏كند. روى اين مبنا اميرالمؤمنين سلام الله عليه كه با اين حقايق كاملا آشناست، مى‏فرمايد: لا يصغر يوم القيامه آن چيزى كه در قيامت براى انسان نافع است نبايد كوچك شمرده شود، يعنى كار خير هر چقدر كوچك باشد، نبايد در حقيقت آن را كوچك شمرد. و لا يصغر ما يضر يوم القيامه. و آن چيزى كه در قيامت مضر است نبايد كوچك شمرده شود. عمل شر و كار زشت هر چه كوچك باشد نبايد آن را در حقيقت كوچك شمرد، چون در قيامت مضر است.

ممكن است يك نظر و يك نگاه بى مورد و نابجا كه خيلى به نظر ناچيز مى‏آيد، و به اندازه ذره‏اى است، وقتى در كفه اعمال بد بيفتد، آن كفه رجحان پيدا كند و پايين برود و كفه اعمال خير سبك شود آن گاه به آدم چه مى‏كند؟ موجب بدبختى انسان مى‏شود و براى او ايجاد زحمت مى‏كند. آن هم چه زحمتى؟ خدا رحمت كند شيخ عبد على مؤلف تفسير نورالثقلين را، در ذيل همين آيات سوره زلزال روايتى نقل مى‏كند كه وقتى كفه اعمال بد يك خرده رجحان پيدا كند و پايين رفت، همين ممكن است سى چهل سال يا پنجاه سال يا صد سال آدم را در صحنه پر خطر قيامت معطل كند. حالا آن قدر بايد به اين در و آن در بزند، آن قدر بايد به دامن اين و آن بچسبد، گريه كند، ناراحتى بكشد، تا آخر كارش درست بشود يا نشود. فرمودند: يك مؤمن، در نتيجه كار زشتى كه انجام داده است، چه بسا در موقف قيامت مى‏ماند، در حالى كه برادران خود را در بهشت مشاهده مى‏كند (138). معلوم مى‏شود كه اين آدم اصولا اهل بهشت است، اما براى همين يك عمل زشت هر چند خيلى كوچك، صد سال بلا تكليف و معطل مانده است. البته ماندن در آنجا چندان راحت هم نيست. جوى نيست كه بتوان در آن راحت نفس كشيد، چيزى براى خوردن پيدا شود، اگر كسى تشنه شد، آبى پيدا كند و بنوشد. اصلا اين حرفها نيست. موقف قيامت موقفى است. صد سال مى‏ماند و همه رنجهايى را كه تحمل مى‏كند به يك طرف، رنج روحى از همه رنجها بالاتر در طول اين صد سال او را آزار مى‏دهد، در آن صحنه برادران خود را در بهشت مى‏بيند كه در كاخها و در قصرهايى از لذائذى متنعم هستند. صد سال آنها را در كمال لذت، اما اين بنده خدا همين طور معطل است.

قرآن و اهل بيت عليهم السلام منابع حقايق‏

ببينيد قرآن مجيد و روايات اسلامى چه چيزهايى گفته‏اند و چه حقايقى را تشريح كرده‏اند، و چه معارفى را بيان كرده‏اند. شما را به خدا فكر كنيد كدام فيلسوف، دانشمند، قاضى، چه كسى مى‏تواند از روى اين حقايق به اين شكل پرده بردار؟ چه طور مى‏توان اينها را بفهمد، امكان دارد كسى بتواند بفهمد؟ اينها حقايقى است كه منحصرا به وسيله عامل وحى و رسالت براى مردم بيان مى‏شود. راهى ديگر ندارد. اگر خانه وحى نبود راه ديگرى نبود. زيارت جامعه كبيره را خيلى خوانده‏ايم. السلام عليكم يا اهل بيت النبوه. السلام عليكم سلام به ائمه معصومين است. زيارت جامعه، زيارتى است كه همه ائمه را مى‏شود با آن زيارت كرد. السلام عليكم يا اهل بيت النبوه و موضع الرساله و مختلف الملائكه. اينها خاندان رسالتند، خاندان وحى اند، حقايق و معارفى را كه بيان كرده‏اند، همه حقايق آسمانى و وحى است. كس ديگرى نمى‏تواند با اين حقايق آشنايى پيدا كند و آن را بفهمد.

صعصعه و وجدان بيدار

اسم فرزدق شاعر را خيلى شنيده‏ايد، از كسانى است كه جزء مداحان ستايشگر اهل بيت شمرده مى‏شود و آن قصيده معروف قصيده ميميه را در مسجد الحرام درباره على بن الحسين سلام الله عليه گفت. در آن جريان كه هشام بود و على بن الحسين به مسجد الحرام آمد و به طواف پرداخت. نام پدر فرزدق، غالب است و جدش صعصعه است پسر ناحيه. صعصعه در تاريخ كارهاى خيلى حساسى دارد و در اوراق تاريخ و ضعيت خيلى خيلى روشنى دارد. گذشته از تواريخ در پاره‏اى از روايات هم هست. ايشان در زمان جاهليت بوده و مدت زيادى از زمان اسلام را هم درك كرده است و از اصحاب پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به حساب مى‏آمده است و در كتب رجال نام ايشان در اصحاب آن حضرت هست. ايشان با گروهى از مردم قبيله‏اش كه قبيله بنى تميم بود، خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏آيد و ايمان مى‏آورد و مسلمان مى‏شود.

يكبار، يا در موقعى كه اسلام آورد يا وقتى ديگر، به حضرت عرض مى‏كند: مرا موعظه كن، مرا وصيتى بكن. حضرت فرمودند: تو را سفارش مى‏كنم به پدر و مادرت و بستگانت و قوم و خويشانت. لابد اين خصوصيتى داشته كه حضرت مى‏دانسته است. عرض كرد: يا رسول الله، بيشتر بفرماييد، من تشنه‏تر از اين هستم. حضرت فرمودند: يا صعصعه احفظ ما بين لحييك و رجليك. آن چه ميان دو فك تو و ميان دو پايت است، كاملا حفظ كن، مراقب باش. پس از اين صعصعه ديگر چيزى نخواست يا حضرت به او فرصت نداد. حضرت فرمودند: اى صعصعه، من چيزهايى درباره تو شنيده‏ام. لابد مناسباتى بوده است كه كه صعصعه درك كرد كه حضرت منظورشان چيست، عرض كرد: يا رسول الله، پدر و مادرم فداى شما، من در ميان مردم جاهليت رسم و راههايى مى‏ديدم كه مى‏دانستم درست نيست و صحيح و مستقيم نيست. راه صحيح و رسم درست جز اين راست. و در عين حال، در آن موقع نمى‏دانستم راه صحيح چيست. فقط مى‏دانستم كه اين كارهايى كه مردم مى‏كردند و اين روش مردم درست نيست، اينها غلط است، بر خلاف عقل فطرت است، بر خلاف وجدان انسانى است، كارهاى غلطى است. آدم عاقل و با وجدان صحيح اين رويه را ندارد. در عين حال، من قدرت فهميدن راه صحيح و روش درست را نداشتم. يكى از كارهاى مردم در جاهليت اين بود كه دخترانشان را زنده زنده در گور مى‏كردند و لابلاى خاك پنهان مى‏كردند، و اينها را دفن مى‏كردند، و من درك مى‏كردم كه اين كار صوابى نيست و ناپسند است، و يا رسول الله، تا جايى كه در توان داشتم اين دخترك‏ها را از مرگ نجات دادم. در تاريخ معروف است كه صعصعه 360 دختر را از اين سرنوشت و از اين گونه مرگ نجات داد. به اين شكل كه هر دخترى را از خانواده‏اش به دو تا ناقه آبستن ده ماهه، و يك جمل يعنى شتر نر خريد. بناقتين عشراوين و جمل. عشراوين تثنيه عشراء است. عشراء ناقه‏اى را مى‏گويند كه ده ماهه آبستن است. يك چنين ناقله‏اى خيلى ارزش دارد. البته بعضى هم گفته‏اند ناقه‏اى كه هشت ماهه آبستن است، بعضى‏ها گفته‏اند ناقه‏اى كه تازه زاييده است و خلاصه هر سه جورش ارزشمند است. اينها را با يك جمل مى‏دادم و خانواده آن دختر را به اين ترتيب راضى مى‏كردم، آنها هم دلشان از خدا مى‏خواست و راضى مى‏شدند، دختر را مى‏گرفتم. به اين طريق 360 دختر را از اين مرگ رهانيدم. اين خيلى كار مهمى است. بهاى سيصد مورد آن نهصد شتر مى‏شود كه ششصد تا از آن ناقه‏اى به آن شكل باشد و سيصد تا از آن هم جمل.

در خلال اين صحبت هايى كه صعصعه با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏كرد، يكى از صحابه‏اى كه در آنجا بودند، سوره زلزال را مى‏خواند. به اين آيات كه رسيد: فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره، به گوش صعصعه خورد و اين دو آيه را شنيد. يك حالتى در عمق وجودش پيدا شد كه بلادرنگ عرض كرد: يا رسول الله، اين دوتا آيه مرا بس است، من ديگر باكى ندارم كه آيات ديگر قرآن به گوشم بخورد يا نخورد. اين دو آيه براى من بس است كه كار مرا بسازد و مرا به آن راهى ببرد كه بايد بروم و اين راه را تا آخر طى كنم‏ (139).

خدا كند انسان يك چنين حساسيتى، يك وجدان بيدار، هشيار، دل صاف و پاك داشته باشد، اينها نصيب هر كسى نمى‏شود. آن قدر اشخاص شنيدند و خواندند كه فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره، يومئذ يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم، اما يك ذره تحت تأثير واقع نشدند، وكوچكترين تحركى در آنها پيدا نشد، و اصلا مسير و راه خود را تغيير ندادند كه از راه كج به راه راست بيايند.

اما اين مرد، از جريان قبلى هم پيداست كه مرد هوشيارى بوده است، مردى با وجدانى بيدار بوده است، مردى زنده بوده است كه در جاهليت آن طور رفتار مى‏كرده كه حالا خدمت رسول اكرم شرح مى‏دهد.

بعضى از مفسران و آن كه فعلا يادم هست حقى در تفسير روح البيان در ذيل اين آيات روايتى نقل مى‏كند اما به عنوان رجل. مى‏گويد مردى خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد و به حضرت عرض كرد كه از قرآن، كه خدا بر تو نازل كرده، قدرى بر من و براى من بخوان. حضرت فورا اين دو آيه را تلاوت كرد: فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره. مرد به مجرد شنيدن اين دو آيه از نظر لفظ كوچك، يك غوغايى و آشوبى در درونش پيدا شد كه او را لرزاند، خود را به زمين انداخت و شروع كرد به گريه كردن. بعد از لحظاتى كه به خود آمد و نشست، عرض كرد: اى رسول خدا، حسبى، حسبى، همين دو آيه مرا كفايت مى‏كند و تا آخر عمرم بس است كه به آن راهى بروم كه بايد بروم‏ (140).

آنها كه گفته‏اند: حسبى حسبى، آنها چيزى مى‏فهميده‏اند، آدمهاى بيدارى بوده‏اند. منظورشان اين نبوده است كه با آيات نماز، روزه، خمس و زكات كارى نداريم، بلكه منظورشان اين بوده است كه از جهت انذار و تخويف اين آيات كافى است، از جهت اين كه انسان را بترساند، و ديگر از آن پس انسان در زندگى دست به عصا راه برود. منظورش اين است كه‏اى رسول اكرم، من ديگر نيازى ندارم كه آيات قيامت را براى من بخوانى، آيات خشم و غضب پروردگار جهان و آيات جهنم را براى من بخوانى. همين دو آيه بس است كه مرا از خشم خدا بترساند، و مرا دائما به ياد و اكنش اعمال خودم بيندازد كه هيچ گاه انعكاس عمل خودم را در قيامت فراموش نكنم، چه عمل كوچك باشد چه بزرگ.

وجدان بيدار و پذيرفتن حقايق‏

پس قصه، قصه ساده‏اى نيست. از پروردگار جهان بخواهيم كه به ما كمك كند تا ما. وجدانى بيدار، روحى حساس و دلى روشن پيدا كنيم، و آدمهايى واقعا عاقل و دورانديش بشويم، و بتوانيم در اطراف مطالب به درستى فكر كنيم. ولى بارها عرض كرده‏ام با علاقه دل به دنيا امكان حصول اين حالت براى انسان نيست، چون نمى‏دانيد علاقه و محبت به دنيا به آدم چه مى‏كند و به افكار آدم چه مى‏كند و چه طور دل را مى‏ميراند، چهره دل را تيره و تار مى‏كند. به دنيا نبايد خيلى اعتنا كرد. بايد انسان در زندگى براى خودش حسابهاى ديگرى باز كند و به خدا توجه كند و از ذات مقدس او بخواهد. پيداست كه اين صعصعه جد فرزدق آدمى بلند همت و بلند نظر بوده است، كه در زمان جاهليت آنچنان بوده است. در زمان جاهليت ديگران چه مى‏كردند. در آنجا اين مرد 360 دختر را از مرگ نجات مى‏دهد و در برابر هر يك، دو تا ناقه حامله ده ماهه و يك جمل مى‏دهد. اين شوخى نيست. شوخى نيست. ما كه مسلمانيم و در يك چنين محيطى زندگى مى‏كنيم كه محيط علم، دانش، بينش و نور محيطى است كه چنين فرهنگى كه مى‏بينيد بر ما حاكم است و همه آشنا، وارد، با سواد و فرهنگى هستند، آيا حاضريم كسى را از مرگ برهانيم؟ به قيمت دو ناقه و يك جمل نه، بلكه خيلى ارزان‏تر، آيا حاضريم كسى را از مرگ برهانيم. آيا حاضريم كسى را از اسارت جهل آزاد كنيم؟ آيا حاضريم كسى را از بدبختى نا آگاهى و از انحطاط فكرى آزاد كنيم؟ حتى به مايه كمى، خيلى كمتر از دو ناقه و يك جمل. اصلا كسى فكر اين حرفها نيست. كسى تا فكر زندگى دنيايش باشد، فكر نو كردن زندگى سر و سامان دادن به زندگى باشد، چه طور حاضر است چنين كارى بكند؟ حالا هر كدام از ما در خودمان فكر كنيم كه اگر اين چيزها نباشد، اجر و پاداشى نباشد و نانى به سفره مان نياورد، چه كارى حاضريم بكنيم، آيا حاضريم كسى را از جهل نجات دهيم؟ حاضريم به يك نا آگاه آگاهى بدهيم؟ حاضريم كسى را كه به بيراهه مى‏رود به راه بياوريم؟ فلا اقتحم العقبه و ما ادريك ماالعقبه فك رقبه (141). چه كسى حاضر است از اين گردنه سخت عبور كند و بگذرد؟ وقتى اين طور باشد، اين دل، دلى نمى‏شود كه خدا به آن مدد بدهد و پرو عنايات الهى آن را بگيرد، چون اين دل بيدار و هوشيار نيست بلكه تيره است. اما صعصعه دلى بيدار و روشن دارد. خوب است كه آدم مثل او به دنيا اعتنايى نداشته باشد.

اگر او به دنيا اعتنا و علاقه داشت، اين عمل حساس را كه صفحات تاريخ را روشن كرده در جاهليت انجام نمى‏داد. اينها مقدمات و آمادگى‏هايى مى‏خواهد. انسان بعد از آمادگى كامل به خدا توجه كند و جدا از پروردگار جهان مدد و يارى طلبد تا به لطف و عنايت او با اين حقايق آشنا شود، و همان طور كه اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود: كم كم كارهايش به مرحله باور برسد، تا اين حقايق و معارف قرآنى را واقعا باور كند و به آن يقين پيدا كند، به طورى كه گويى اين حقايق را مى‏بيند و مشاهده مى‏كند.

جلسه دوازدهم: اميدوار كننده‏ترين آيه قرآن‏

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم * بسم الله الرحمن الرحيم * يومئذ يصدر الناس اشتاتا لير وا اعمالهم(6) فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره (7) و من يعمل مثقال ذره شرا يره(8)

بقاى عمل، شرط ديدن آن در جهان آخرت‏

به مقتضاى آيات سوره زلزال، كه با كمال وضوح و روشنى، مى‏فرمايد هركس به وزن ذره‏اى كار خير انجام دهد در قيامت آن را مى‏بيند و هركس به اندازه ذره‏اى كار شر و بدى انجام دهد در قيامت آن را مى‏بيند، مثقال كه به معنى مقدار است، ذره كه قبلا معنايش را عرض كرديم كنايه از كمى است، در قيامت صاحب هر عمل از خوب و بد هر چه كم باشد، آن عمل را مى‏بيند و جزا و كيفر آن از طرف پروردگار جهان به او مى‏رسد. از سويى، آياتى در قرآن مجيد و نيز روايات معتبر هست كه اين آيات و روايات از جهانى قابل ملاحظه و دقت و آموزنده و سازنده است، كه گروهى از اشخاص اعمالشان حبط مى‏شود. حبط به معناى باطل شدن، ناچيز شدن و از بين رفتن است. مثلا، اولئك حبطت اعمالهم (142). در قرآن مكرر آمده است كه اشخاص اعمالشان حبط مى‏شود، باطل مى‏شود و از بين مى‏رود. آياتى ديگر هست كه از آن استفاده مى‏شود كه اشخاصى گناهكار، در نتيجه كارهايى و اعمالى، گناهانشان به كلى محو مى‏شود و از بين مى‏رود. اولئك يبدل الله سيئاتهم حسنات (143). و يا در جاى ديگر، ان الحسنات يذهبن السئيات (144)شرحش را بعد عرض مى‏كنيم. كارهايى نيكو ايجاب مى‏كند كه گناهانى از بين برود و به طور كلى نابود شود. خوب، اين اعمال شر و بد كه اشخاصى انجام دادند به يقين آنها را در قيامت نمى‏بينند چون از بين رفته و نابود و باطل شده است. هنگامى كه عملى باطل شد و از بين رفت ديگر چيزى نيست كه قابل رؤيت و قابل ديدن باشد.

خلاصه معلوم مى‏شود اين آيات يعنى فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره. به اين عموم و اطلاقى كه به نظر سطحى ما مى‏آيد نيست، چون نظرمان نسبت به يك آيه، محدود و كوتاه و به اصطلاح سطحى است، در معناى آيات مى‏گوييم هر كس كوچكترين عمل خوب يابد انجام بدهد آن را مى‏بيند. ولى نبايد اين طور برداشت كرد. بايد آيات ديگر و احيانا روايات ديگر را كه در رابطه با آن آيه است ملاحظه كرد و آن گاه به نتيجه رسيد. همه شنيده‏ايد كه قرآن مجيد عام و خاص، متشابه و محكم، و مطلق و مقيد دارد. اينها در قرآن هست و روى اينها بايد حساب كرد.

اين دو آيه سوره زلزال فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره، قيدى دارد كه از آيات ديگر و روايات معتبر استفاده مى‏شود به اين شرحى كه عرض مى‏كنيم.

فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره كسى كه عمل خيرى را انجام دهد كه به اندازه ذر يا ذره باشد آن را مى‏بيند، به شرطى كه اين عمل خير تا قيامت براى آن شخص بماند و شخص آن را ببيند. اما ممكن است اشخاصى عمل خيرى انجام مى‏دهند و در همين دنيا خيرشان حبط و باطل مى‏شود و از ميان مى‏رود و ناچيز مى‏شود. در اينجا ديگر چيزى نيست كه فرداى قيامت آن را ببيند. همچنين كسى كه عمل شرى انجام دهد هر چند كم باشد آن را مى‏بيند، اما در صورتى كه آن عمل بد كم مانده باشد. اما اگر كسى عمل بدى انجام بدهد و آن عمل بد همين جا از بين رفته و نابود شده باشد ديگر چيزى نيست كه فرداى قيامت آن را ببيند.

فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره در صورت بقاى آن عمل خير، و من يعمل مثقال ذره شرا يره در صورت بقاى آن عمل شر، نه آنكه يك عامل قوى‏تر از عمل خير، آن را نابود و حبط كند و از بين ببرد يا عاملى نيرومندتر از عمل شر آن را از بين برد. در اين صورت نه آن عمل خير باقى است كه صاحبش در قيامت آن را ببيند و نه عمل شر باقى است كه صاحب آن در قيامت آن را ببيند.

توبه خالصانه و حبط اعمال شر

در چند جلسه قبل، روايتى را از كافى نقل كرديم. البته اين روايات تنها نيست، روايات ديگر هم هست كه اين روايات را تأييد. كند و مطلب مسلم است. اگر مؤمنى گناه كند، و سپس توبه نصوح كند، يعنى توبه قطعى و توبه جدى، كه پس از آن پيرامون آن كار زشت نگردد، پروردگار جهان اين بنده را دوست مى‏دارد. اين موضوع در جاى خودش خيلى مهم است كه خداوند بنده‏اى را دوست بدارد و بنده‏اى محبوب خدا بشود. وقتى پروردگار جهان اين بنده را دوست داشت گناهان او را ستر مى‏كند و مى‏پوشاند. راوى از امام ششم سلام الله عليه مى‏پرسد كه چگونه خدا ستر مى‏كند؟ امام ششم فرمودند: آن دو ملك كه نويسنده اعمال اين آدمند و قهرا گناهان او را هم نوشته‏اند، وقتى اين شخص از آن گناهان توبه نصوح كرد، خداوند آن گناهان را از ياد آنها مى‏برند و از كتاب آنها محو مى‏كند. پروردگار جهان به اعضا و جوارح اين شخص كه با آنها گناه كرده هم خطاب مى‏كند كه كارى را كه فلانى كرده كتمان كنيد و بپوشاند و ستر كنيد، تا ابدا آشكار و ظاهر نشود. پروردگار جهان به تكه‏هاى زمين كه اين بنده خدا روى آن گناه كرد خطاب مى‏كند كه گناهى را كه او روى شما كرده ناديده بگيريد. فرمودند: وقتى اين بنده خدا در قيامت محشور مى‏شود هيچ گناهى بر او نيست و هيچ چيزى هم نيست كه عليه او گواهى برگناه بدهد. (145) بنابراين درباره اين آدم كه به اين شكل توبه كرده ديگر گناه نيست چه كوچك و چه بزرگ، تا به متقضاى آيه و من يعمل مثقال ذره شراً يره در فرداى قيامت آن را ببيند. همچنين اشخاصى ممكن است عمل خوب انجام دهند، اما عمل خوبشان حبط شود، ديگر چيزى نيست تا مورد آيه فمن يعمل مثقال ذره خيراً يره قرار بگيرد.

جمع بين توبه و ديدن اعمال در قيامت‏

اين مطلب از باب حكومت است كه مسئله‏اى اصولى است و در اصول فقه از آن بحث مى‏شود كه ممكن است دو آيه روايت باشد كه بعضى حاكم و بعضى محكم باشند، كه بحث علمى و مفصلى است. رابطه دو آيه مورد بحث، با آيات و رواياتى كه عرض كردم از باب حاكميت و محكوميت است. اين باب در اصول فقه و در فروع فقه بحث دامنه‏دارى دارد. مثلا براى شك در نماز و شك در وضو حكمى وجود دارد. اما، شارع مقدس اسلام در جايى فرموده است: لا لكثير الشك آدمى كه در يك موردى كثير الشك بشود، شكش اثر ندارد. مثلا شك بين سه چهار حكمى دارد. در شك بين سه و چهار در نماز چهار ركعتى بنا را چهار مى‏گذارد و... اما اگر يك نفر در نمازهاى چهار ركعتى، بين سه و چهار خيلى شك مى‏كند مى‏گويند شكش اثر ندارد و به آن اعتنا نكند و بنا را به چهار بگذارد و نماز را تمام كند، نماز احتياط هم ندارد. شك اين آدم اثر ندارد. شكش مانند لاشك است. اينجاست كه مى‏گويند اين روايت كه مى‏گويد لاشك لكثير الشك، حكومت دارد بر آن رواياتى كه مى‏گويد شك بين سه و چهار حكمش چنين و چنان است. لاشك لكثير الشك مى‏گويد اين آدم اگر چه شك مى‏كند اما حكم شك ندارد. در اينجا شك نيست لذا آثار شك بر آن مترتب نمى‏شود. در بحث ما هم آن آيه‏اى كه مى‏گويد: اولئك حبطت اعمالهم يعنى عمل داشته ولى عمل او حبط شده و ديگر حكمى ندارد چون اثر ندارد، آن گاه فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره ديگر شامل او نمى‏شود، چون آنجا چيزى نيست كه شاملش شود. هم چنين كسى كه از يك عملى توبه نصوح و خالصانه كرد، اين گناه اگر چه گناهى بوده كه در خارج محقق شده، اما، وقتى توبه آن را از بين ببرد ديگر اثر ندارد، و و من يعمل مثقال ذره شرا يره شامل آن نمى‏شود.

پس فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره درباره كسى است كه عمل خيرش تا قيامت باقى است، و از بين نرفته و باطل نشده است. او آن را مى‏بيند. مفاد اين دو آيه كريمه اين است. خود اين معنا از جهتى به انسان بسيار اميد و رجا مى‏دهد و او را اميدوار مى‏كند و از جهتى انسان را بر حذر مى‏دارد. چرا اميدوار مى‏كند؟ به اين ترتيب كه يك مؤمن به صرف اين كه گناه كرد ديگر دلهره و وحشت نكند و مأيوس نشود، بلكه بداند مى‏شود اين گناه را طورى از بين برد كه هيچ اثرى از آن باقى نماند، و فرداى قيامت هم ابدا كسى نفهمد و او رسوا نشود. اين خيلى مهم است و خيلى اميدوارى مى‏آورد. قهرا انسان تحريك مى‏شود كه ببيند چه كارى مى‏توان انجام بدهد تا عمل بدى را كه انجام داده محو و نابود كند تا فرداى قيامت، روز فضيحت و رسوايى، در ملأ مردم، در حضور انبياء، اوصياء و فرشتگان خجالت نكشد. اين، اميدوارى مى‏دهد. از آن طرف آدمى كه عمل خيرى انجام داده و مغرور نشود كه فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره، كارهايى را كه كرده همه را مى‏بيند، بلكه مواظب مى‏كند و برحذر است كه مبادا يك وقت كارى بكند كه آن عمل خير از بين برود و باطل شود و برايش نماند تا در قيامت آن عمل خير را ببيند و خوشحال شود.

نحوه نوشتن نيكى‏ها و بدى‏ها

يكى از چيزهايى كه عمل بد و سيئه را به طرز عجيبى نابود مى‏كند و به كلى اثرش را محو مى‏كند توبه است و ديگرى عمل خوب و پسنديده مخصوصا كه در اين مورد عجيب مؤثر است. خداوند عالم به ما خيلى لطف دارد. در رابطه با همين بحث ما، رواياتى در اصول كافى است كه اجمالا به اين بيان است كه بنده هنگامى كه قصد كار خوب و عمل پسنديده را مى‏كند، همين كه قصد مى‏كند، ملكه دست راست كه نويسنده حسنات است، از طرف خدا مأمور است كه همين يك حسنه را در نامه عمل اين شخص بنويسد، و اگر اين عمل خوب را انجام داده ده تا برايش مى‏نويسد و اگر انجام نداد، تصميم آن را داشت اما به موانعى يا اشكالاتى برخورد و نتوانست انجام دهد، روى آن قصد عمل خوب يك حسنه برايش مى‏نويسند (146).

اين روايات زياد است، روايات محكمى است و ترديدى در آن نيست. ديگر اگر اينكه قصد كار بدى كرد قصد گناهى كرد اولا چيزى برايش نوشته نمى‏شود، گناهى يا سيئه‏اى حساب نمى‏شود. اگر آن كار بد را انجام داد و تصميصش را عملى كرد، فورا ملك دست راست به ملك دست چپ كه نويسنده سيئات است مى‏گويد هفت ساعت صبر كن و چيزى ننويس. تا هفت ساعت ممكن است اين بنده خدا فريب خورده، گول خورده، و از روى جهالت مغلوب هوى و هوس شده پشيمان شود. خوب آدميزاد است، آدميزاد ضعيف است و مغلوب و ساوس ابليسى. يك ساعت ديگر، دو ساعت ديگر، پنج ساعت ديگر، هفت ساعت ديگر صبر كن. اگر اين آدم، حسنه‏اى انجام داد كه آن حسنه طورى بود كه آن سيئه را از بين ببرد و نابود كند، يا جدا استغفار و توبه كرد هيچ چيز نوشته نمى‏شود و آن سيئه به كلى محو مى‏شود.

اميدوار كننده‏ترين آيه قرآن‏

رواياتى در اصول كافى هست و در كتابهاى مربوطه ديگر، كه روايات معتبرى است و مفسران شيعه هم اين روايات را در تفاسير آورده‏اند در ذيل آيه كريمه 114 سوره هود كه مى‏فرمايد: و اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات ذلك ذكرى للذاكرين.

اقم الصلوه طرفى النهار، در روايات است كه مراد از اين دو طرف روز، صبح و غروب است، گفته‏اند مراد نماز صبح و نماز مغرب است‏ (147). و زلفا من اليل اين هم در روايات به نماز عشا تفسير شده است‏ (148).

خوب، نماز را به پادار، نتيجه آن چيست؟ به درستى كه حسنات و كارهاى خوب، سيئات را مى‏شويد و محو مى‏كند. خوب به مناسبت جمله قبل، در اينجا مراد از حسنات، مصداق خيلى روشن و بارزش همين حسنه نماز است. ديگر چه حسنه‏اى از نماز بالاتر كه گناه را از بين ببرد. البته حسنات ديگر و كارهاى خوب ديگر هم گناه را از بين مى‏برد ولى در رأس همه نماز است‏

به مناسب اين آيه در تفاسير شيعه رواياتى ذكر شده كه من يكى از اين روايات را انتخاب كرده‏ام كه به جرأت مى‏توان قسم خورد كه اين بيان را پيامبر اكرم فرمودند. جون اين روايت شاهدى خيلى قوى و گواهى خيلى نيرومند دارد و آن بيانات على (عليه السلام) در نهج البلاغه است. اين روايت از جهاتى آموزنده است و عاملى خيلى قوى براى تربيت انسان و درست شدن انسان است. اين روايت در تفسير صافى در ذيل همين آيه سوره هود آمد است: (149). و اقم الصلوه طرفى النهار و زلفا من الليل ان الحسنات يذهبن السيئات و ذلك ذكرى للذاكرين. روايت اين است: ان على عليه السلام قال سمعت حبيبى رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم. خود همين تعبيرهاى روايات، تعبيرهاى مخصوصى است در همين جمله اول است كه اميرالمؤمنين سلام الله عليه فرمود: شنيدم از حبيبم رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)، عجب حبيب و محبوبى! عجب دو نفرى! شنيدم كه آن حضرت مى‏فرمود: يقول ارجى آيه فى كتاب الله. فرمودند اميدوار كننده‏ترين آيه در قرآن اين آيه است. حالا شرحش را كه بخوانيد، خوب روشن مى‏شود كه اين آيه كريمه تا چه حد اميدوار كننده است.

توجه و حضور به هنگام انجام فرايض‏

بعد حضرت رسول براى على ابن ابيطالب شرح دادند. چه گوينده‏اى و چه شنونده‏اى! قال: يا على، والذى بعثنى بالحق بشيرا و نذيرا سوگند به آن كسى كه مرا به حق براى مژده دادن به مردم و بيم دادن به مردم برانگيخت، خوب پيامبر بشير و نذير است، سوگند به آن كسى كه مرا به اين كار برانگيخت، ان احدكم ليقوم الى وضوئه يكى از شما مؤمنين براى وضو گرفتن بلند مى‏شود مى‏خواهد وضو بگيرد. ببينيد، اين وضو عملى است كه در بين ما خيلى خيلى پيش پا افتاد و ساده است و عجيب نسبت به آن بى اعتنا هستيم، دست و روى خود را مى‏شوييم و مى‏رويم. ان احدكم ليقوم الى وضوئه فتساقط عن جوارحه الذنوب. همين وضو را كه مى‏گيرد، گناهان، عجيب از اعضاء و جوارحش مى‏ريزد و از بين مى‏رود. رو را كه مى‏شويد گناهى كه با چشم، با دهان، با گونه يا حتى ممكن است با ابرو گناه كرده باشد، همه مى‏ريزد. گناهى كه با دست يا پا كرده همه ريخته مى‏شود و نابود مى‏شود. همه گناهان شسته مى‏شود.

وضو چنين چيزى است. اين روايات را بارها عرض كرده‏ام كه فرمودند: الوضوء نور (150). اين را ساده تلقى نكنيم. وضو ظلمت گناهان را مى‏شويد. تاريكى گناهان در مقابل اين نور از بين مى‏رود. وقتى نور آمد ديگر تاريكى نيست.

فرمودند: وقتى كسى براى وضو گرفتن بلند مى‏شود فتساقط عن جوارحه الذنوب.

گناهان از اعضاء و جوارحش مى‏ريزد. فاذا استقبل الله بقلبه و وجهه وقتى كه براى نماز ايستاد، اما اينجا نكته دارد، مى‏فرمايد وقتى كه خدا را استقبال كرد و براى نماز حاضر شد بقلبه و وجهه يعنى دل و رويش، فقط متوجه خداست. لم ينفتل و عليه من ذنوبه شى‏ء هنوز از نماز منصرف نشده و هنوز السلام عليكم و رحمته الله و بركاته نگفته كه گناهش چيزى بر او نمانده است. هنوز از نماز فارق نشده كه ديگر گناهى نه در درون و در دل و نه در اعضاء و جوارح بر او مى‏ماند، كما ولدته امه به آن شكلى و به آن حالى مى‏شود كه از مادر زاده شده يعنى اينطور پاك مى‏شود. اين آدم گناه كرد ولى نور وضو و عامل نماز آن گناه را محو و نابود كرد و ديگرى چيزى نيست كه در قيامت آن را ببيند. از بدى و گناه در ديوان عمل او چيزى نيست.

حالا فرض كنيد نماز صبح خواند و اين چنين شد. بعد از خانه بيرون مى‏آيد. در بازار و در خيابان با اين و آن و با مردم مواجه است، ممكن است مرتكب گناهى شود. فان اصاب شى‏ء بين الصلوه يعنى بين نماز صبح و نماز ظهر اگر كار خلافى كرد، كان له مثل ذلك وقتى مى‏خواهد نماز ظهر بخواند، وقتى مى‏رود وضو بگيرد و نماز ظهر را به جا بياورد، همانطور مى‏شود. يعنى گناهى از صبح تا پيش از نماز ظهر كرد، همه محو و نابود مى‏شود و از بين مى‏رود، حتى عد الصلوه الخمس. على بن ابى طالب فرمود: پيامبر اكرم نمازهاى پنج گانه را همين طور توضيح دادند، ثم قال سپس پيامبر فرمود: ياعلى انما الصلوه الخمس لا متى كنهر جار على باب احدهم اين نمازهاى پنجگانه براى امت من، مثل يك نهر آب است كه در خانه هر كدامشان جارى باشد. فما يظن احد اذا كان فى جسده درن ثم اغتسل فى ذلك النهر مرات اين مردم كه يك نهر آبى كه جلوى خانه شان است، و روزى پنج مرتبه خود را در اين نهر آب شستشو مى‏دهند، تميز و پاكيزه‏اند، خيلى خوب و عالى است. در آخر باز حضرت فرمودند: فكذلك و الله الصلوه الخمس لامتى. به خدا سوگند نمازهاى پنجگانه براى امت من همين طور است.

روايت اميرالمؤمنين على (عليه السلام) درباره نماز

خوب اين روايت بود. شاهد بر اين روايت خطبه 190 نهج البلاغه‏ (151) است كه اميرالمؤمنين سلام عليه مى‏فرمايد تعاهدوا امر الصلوه، تعاهدوا امر الصلوه و حافظوا عليها واستكثروا منها تقربوا بها فانها كانت على المومنين كتابا موقوتا. اى مومنان، موضوع نماز را خوب رعايت كنيد، چون موضوع ساده‏اى نيست. بر نماز محافظت كنيد. خيلى مراقبت نماز باشيد كه مبادا ضايع شود. اوقاتش را مواظبت كنيد، شرايط را مواظبت كنيد، طهارتش را مواظبت كنيد، از هر لحاظ مواظبت كنيد، زيرا نماز بر مومنين فرض و واجب شده است. بعد فرمود: فلا تسمعون الى جواب اهل النار حين سئلوا ما سلككم فى سقر قالوا لم نك من المصلين. آيا گوش نمى‏دهيد كه خدا در قرآن چه مى‏گويد؟ هنگامى كه از دوزخيان سوال مى‏شود كه چه چيز شما را به دوزخ برد مى‏گويند ما نماز نماز گزار نبوديم‏ (152) از روايات استفاده مى‏شود كه كسانى كه مى‏گويند ما نماز گزار نبوديم آنهايى هستند كه نماز را ضايع مى‏كردند. روايات گاهى عرض كرده‏ام كه خود نماز بر سرشان مى‏خورد و مى‏گويد: خدا تو را ضايع كند كه مرا ضايع كردى‏ (153). در جمله‏هاى بعد كه شاهد ماست مى‏فرمايد و شبهها رسول الله صلى عليه و آله و سلم. معلوم مى‏شود اين مطالب را اميرالمؤمنين از رسول اكرم شنيده‏اند و يادشان است كه در اين خطبه بيان كنند.

و شبهها رسول الله صلى الله عليه و آله و سلم بالحمه تكون على باب الرجل فهو يغتسل منها فى اليوم و الليله خمس مرات فما عسى ان يبقى عليه من الدرن. مى‏گويند پيامبر اكرم نمازهاى پنجگانه را به چشمه آب گرمى در خانه هر كدامتان اى مومنان تشبيه كرد كه شبانه روزى پنج مرتبه در اين چشمه آب گرم شستشو بدهى، ديگر احتمال اين هست كه چركينى بر بدن اين آدم باشد؟ ابدا.

بعد مى‏فرمايد البته گروهى از مومنان حق نماز را آن طورى كه بايد، شناختند، و زينت دنيا و حطام دنيا و زندگى آنها را از نماز روى گردان نكرد و از نماز غفلت نكردند.

پس در مجموع استفاده مى‏شود كه اين آيه مورد بحث ما قيد دارد. فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره يعنى خيرى كه براى كسى بماند و من يعمل مثقال ذره شرا يره يعنى شرى كه تا آنجا بماند.

تفاوت حق الناس و حق الله‏

البته شبهه‏اى نيست كه اين گناهانى كه نماز يا وضو آنها را پاك مى‏كند،گناهانى است كه بين انسان و خداست و باصطلاح حق الله است، ولى حق الناس را وضو كه هيچ، حتى نماز هم نمى‏تواند آن حق الناس را محو و نابود كند. گناه حق الناس اگر بخواهد از بين برود بايد آن حق را به صاحبش برگرداند. اگر حق را به صاحب حق رساند سپس توبه هم كرد آن وقت گناه حق الناس پاك مى‏شود اما اگر حق الناس را به ناس برگرداند اين گناهش نه با وضو، نه با نماز، نه با توبه، نه با حج و نه با هيچ وسيله ديگر از بين نمى‏رود. براى قيامت هم خدا فرموده هيچ بنده‏اى كه مظلمه‏اى از بنده ديگرى به گردنش باشد از عرصه‏هاى قيامت نمى‏تواند عبور كند، خلاصى براى او نيست، امكان خلاصى ندارد تا آن مظلمه را به اهلش بازگرداند، البته در آنجا حساب‏هاى ديگرى دارد. پس گناهانى كه بين صلاتين پاك مى‏شود حق الله است.

يك نكته را هم بايد تذكر بدهم. نكند خداى نكرده ما بر گناه جرأت پيدا كنيم. گناهانى كه پاك مى‏شود غير از گناهان كبيره است. اگر كسى از صبح كه نماز صبح را خواند تا ظهر يك دروغ گفت، و دروغ بنا به قول معروف و مشهور بين علما از گناهان كبيره است، نماز ظهر اين گناه را پاك نمى‏كند، گناهان كوچك را پاك مى‏كند، گناهان كبيره حسابى ديگر دارد.

مگر مى‏شود مومن گناه كبيره انجام دهد؟ بله مى‏شود. احيانا ممكن است مومن گناه كبيره انجام دهد. اگر يك مومن گناه كبيره انجام داد و توبه نكرد يا يك غير مومن عمل خوبى انجام داد و اينها براى قيامت ماند و چيزى نبود كه محو شود، در آنجا با اينها چه مى‏كند؟ امام پنجم سلام الله عليها در بيانى لطيف فرمودند: بعضى كارهاى خير است كه بعضى‏ها كرده‏اند اما در اثر كارهاى ديگر اهل جهنمند، اين كار خير را فرداى قيامت مى‏بيند، اما براى او حسرت است چون از اين كار خير نتيجه نمى‏گيرد. با وجود انجام كار خير به جهنم مى‏رود، و خير را مى‏بيند و حسرت و ناراحتى مى‏كشد.

اما مومنى كار بدى كرده و تا زنده بوده عاملى كه اين كار بد را از بين ببرد در دنيا انجام نداده، اين تا قيامت مى‏ماند و اين مومن اين كار بد را در آنجا مى‏بيند، اما يغفر الله له پروردگار جهان اين كار بد را مى‏آمرزد (154).

پس كارهاى خوب و بد كه از انسان مى‏ماند و در قيامت آن را مى‏بيند اگر كار بد براى مومن است او آن را مى‏بيند اما غصه نمى‏خورد خداوند عالم او را مى‏آمرزد اما اگر آدم غير مومن كار خوب كرده كار خوب را مى‏بيند اما حسرت مى‏برد كه از اين كار خوب نتيجه نمى‏گيرد و برايش اثرى ندارد.

خدا انشاء الله به همه ما فوق بدهد كه اگر گاهى اين سوره مباركه را مى‏خوانيم درست و با تأمل و تدبر و بينش درست بخوانيم كه انشاء الله از اين سوره نتيجه مثبتى براى ما حاصل شود.