آرى ! همه پيامبران الهى اين چنين دلسوز بودند مخصوصا پيامبر اسلام كه اين
تعبير كرارا در قرآن در مورد او آمده است .
بعضى از مفسران چنين مى گويند كه سبب نزول آيه فوق اين بود كه پيامبر(ص ) مرتبا اهل
مكه را به توحيد دعوت مى كرد, اما آنها ايمان نمى آورند,پيامبر(ص ) آنقدر ناراحت
شده بود كه آثار آن در چهره اش آشكار بود, آيه فوق نازل شد و پيامبر(ص ) را دلدارى
داد.
(آيه )ـاين آيه براى اثبات اين حقيقت كه خداوند بر هر چيز قادر است حتى مى تواند
همه آنها را به اجبار وادار به ايمان كند چنين مى گويد: ((اگر مابخواهيم از آسمان
آيه اى بر آنها نازل مى كنيم كه گردنهايشان در برابر آن خاضع گردد)) (ان نشا ننزل
عليهم من السما آية فظلت اعناقهم لها خاضعين ).
اشـاره به اين كه ما اين قدرت را داريم كه معجزه خيره كننده , يا عذاب شديد
ووحشتناكى بر آنها فـرو بفرستيم كه همگى بى اختيار سر تعظيم در برابر آن فرود
آورندو تسليم شوند, ولى اين ايمان اجـبـارى ارزشى ندارد, مهم آن است كه آنها از روى
اراده و تصميم و درك و انديشه در برابر حق خاضع گردند.
(آيه )ـسپس به موضع گيرى مشركان و كافران در برابر قرآن اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و
هيچ ذكر تـازه اى از سـوى خـداوند مهربان براى آنها نمى آيد مگر اين كه از آن روى
گردان مى شوند)) (وما ياتيهم من ذكر من الرحمن محدث الا كانوا عنه معرضين ).
تـعـبـيـر بـه ((الـرحـمـن )) اشاره به اين است كه نزول اين آيات از ((رحمت عامه
))پرروردگار سرچشمه مى گيرد كه همه انسانها را بدون استثنا به سعادت و كمال دعوت مى
كند.
و تـعـبـيـر بـه ((محدث )) (تازه و جديد) اشاره به اين است كه آيات قرآن يكى پس از
ديگرى نازل مى گردد, و هركدام محتواى تازه اى دارد.
(آيه )ـسپس اضافه مى كند: اينها تنها به ((اعراض )) قناعت نمى كنند, بلكه به مرحله
((تكذيب )) و از آن بـدتـر ((اسـتـهـزا)) مى رسند, مى فرمايد: ((آنها تكذيب
كردنداما به زودى اخبار آنچه را به اسـتـهـزا مى گرفتند به آنان مى رسد)) و از
مجازات دردناك كار خود باخبر مى شوند (فقد كذبوا فسياتيهم انبؤا ما كانوا به
يستهزؤن ).
مـنـظـور از ((انـبـا)) در ايـنجا كيفرهاى سختى است كه در اين جهان و جهان
ديگردامنگير آنها مى شود.
بررسى اين آيه و آيه قبل نشان مى دهد كه انسان به هنگام قرارگرفتن درجاده هاى
انحرافى بطور تصاعدى فاصله خود را از حق بيشتر مى كند.
نـخـسـت مـرحـله اعراض و روى گرداندن و بى اعتنايى نسبت به حق است , اماتدريجا به
مرحله تـكذيب و انكار مى رسد, باز از اين مرحله فراتر مى رود و حق را به باد سخريه
مى گيرد, و به دنبال آن مجازات الهى فرا مى رسد.
(آيه )ـ زوجيت در گياهان :.
در آيات گذشته سخن از اعراض كافران , از آيات تشريعى يعنى قرآن مجيدبود و در اينجا
سخن از اعراض آنها از آيات تكوينى و نشانه هاى خدا در پهنه آفرينش است , آنها نه
تنها, گوش جان خود را بر سخنان پيامبر(ص ) مى بستند, بلكه چشمهاى خود را نيز از
ديدن نشانه هاى حق در اطراف خود محروم مى ساختند.
نخست مى گويد: ((آيا آنها به زمين نگاه نكردند چه بسيار گياهان از انواع مختلف , نر
و ماده , زيبا و جالب و پرفايده در آن آفريديم )) (اولم يروا الى الا رض كم انبتنا
فيها من كل زوج كريم ).
(آيـه )ـدر ايـن آيه به عنوان تاكيد و تصريح بيشتر مى فرمايد: ((در اين (خلقت
گياهان ارزشمند) نشانه روشنى (بر وجود خدا) است )) (ان فى ذلك لا ية ).
امـا اين كوردلان آن چنان غافل و بى خبرند كه اين گونه آيات الهى را مى بينند,باز
هم در غفلتند, چرا كه كفر و لجاج در قلب آنها رسوخ كرده .
لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((اكثر آنها هرگز مؤمن نبوده اند)) (وما كان اكثرهم
مؤمنين ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـا تـعـبـيـرى كه هم نشانه تهديد است و هم تشويق , هم بيم
است و هم اميد, مى فرمايد: ((و پروردگار تو قدرتمند و مهربان است )) (وان ربك
لهوالعزيزالرحيم ).
((عـزيـز)) به معنى قدرتمندى است كه شكست ناپذير است , هم توانايى برارائه آيات
بزرگ دارد, و هـم درهم كوبنده تكذيب كنندگان است , ولى با اين حال ((رحيم )) است و
رحمت واسعه اش همه جا را فراگرفته , و بازگشت جدى به سوى اودر يك لحظه كوتاه كافى
است كه تمام نظر لطف او را متوجه انسان سازد و بر گناهان گذشته اش قلم عفو كشد.
(آيه )ـ آغاز رسالت موسى .
(ع ): گفتيم در اين سوره سرگذشت هفت تن از پيامبران بزرگ به عنوان درس آموزنده اى
براى عموم مسلمانان مخصوصا مسلمانان نخستين بيان شده است .
نخست از موسى (ع ) شروع مى كند و بخشهاى مختلفى از زندگى او ودرگيريش را با
فرعونيان تا هنگام غرق اين قوم ظالم و ستمگر شرح مى دهد.
ايـن بـحثها گرچه به ظاهر مكرر است , اما دقت در آنها نشان مى دهد كه در هرمورد روى
بخش خاصى از اين سرگذشت پرماجرا تكيه شده است .
فـى المثل آيات مورد بحث هنگامى نازل شد كه مسلمانان سخت در اقليت قرار داشتند و
دشمنان آنـهـا بـسيار قوى و نيرومند, در اينجا لازم است خداوندسرگذشتهاى مشابهى را
از اقوام پيشين بيان كنند تا بدانند اين قدرت عظيم دشمن وضعف ظاهرى آنها هرگز سبب
شكست نخواهد شد, تـا روحـيـه آنـهـا قـوى گـردد و بـراسـتـقامت و پافشارى خود
بيفزايند, و جالب اين كه : بعد از سـرگـذشت هر يك از اين پيامبران هفتگانه جمله
((وما كان اكثرهم مؤمنين وان ربك لهو العزيز الـرحـيـم ;Š اكـثـرآنـهـا ايـمـان
نـيـاوردند و پروردگار تو توانا و رحيم است )) تكرار شده , درست همان عبارتى كه در
آغاز همين سوره در مورد پيامبر اسلام (ص ) خوانديم .
ايـن هـمـاهنگى شاهد زنده اى بر اين حقيقت است كه ذكر اين بخش ازداستانهاى انبيا,
به خاطر شرايط خاص روانى و اجتماعى مسلمانان در آن مقطع خاص زمانى و مشابه آن بوده
است .
نـخست مى گويد: ((و (به خاطر بياور) هنگامى كه پروردگارت موسى را نداكرد كه به سراغ
آن قوم ستمگر برو)) (واذ نادى ربك موسى ان ائت القوم الظالمين ).
(آيـه )ـ((قـوم فـرعـون , آيـا آنها (از مخالفت فرمان پروردگار) پرهيز نمى
كنند))(قوم فرعون الا يتقون ).
ايـن نـكته قابل توجه است كه تنها صفتى را از فرعونيان كه بر آن تكيه كرده ظلم است
و مى دانيم ظـلم معنى جامع و گسترده اى دارد كه شرك يكى از مصاديق بارز آن است , و
استثمار و استعباد بنى اسرائيل با آن همه زجر و شكنجه نيز مصداق ديگرى از آن مى
باشد, از اين گذشته آنها با اعمال خـلافـشان قبل از هر كس برخودشان ستم مى كردند, و
به اين ترتيب مى توان هدف دعوت انبيا را در مبارزه با ظلم و ستم در تمام ابعاد
خلاصه كرد!.
(آيـه )ـ در ايـن هـنـگام موسى مشكلات عظيم خود را به پيشگاه پروردگارعرض مى كند و
از او تقاضاى قوت و قدرت بيشتر براى تحمل اين رسالت عظيم مى نمايد: ((عرض كرد
پروردگارا! من از آن بيم دارم كه مرا تكذيب كنند)) (قال رب انى اخاف ان يكذبون ).
و با جار و جنجال خود مرا از صحنه بيرون كنند.
مـوسـى (ع ) در ذكـر ايـن سـخن كاملا حق داشت چرا كه فرعون و دار و دسته اش آنقدر
مسلط بر اوضـاع كـشـور مصر بودند كه احدى ياراى مخالفت با آنها را نداشت وهرگونه
نغمه مخالفى را با شدت و بى رحمى سركوب مى كردند.
(آيه )ـبه علاوه ((سينه من براى انجام اين رسالت وسعت كافى ندارد))(ويضيق صدرى ).
از اين گذشته ((زبان من به قدر كافى گويا نيست )) (ولا ينطلق لسانى ).
بـه هـمـيـن جهت تقاضاى من اين است : ((به (برادرم ) هارون نيز رسالت بدهى ))تا به
همراه من مامور اداى اين رسالت گردد (فارسل الى هرون ).
تا با معاضدت يكديگر بتوانيم اين فرمان بزرگ را در برابر آن ستمگران خيره سر به
اجرا درآوريم .
(آيـه )ـاز هـمه اينها گذشته ((آنها بر من (به اعتقاد خودشان ) گناهى دارند))(ولهم
على ذنب ) مـن يـكـى از ايـن فرعونيان ستمگر را به هنگامى كه با يك مردبنى اسرائيلى
مظلوم درگير بود با ضربه قاطع خود كشته ام .
از ايـن نظر ((مى ترسم (به عنوان قصاص ) مرا به قتل برسانند)) و اين رسالت عظيم به
پايان نرسد (فاخاف ان يقتلون ).
مـوسـى تـرسى براى شخص خود نداشت بلكه از اين بيم داشت كه قبل ازرسيدن به مقصد از
پاى درآيد, لذا از خداوند تقاضاى نيروى بيشتر براى اين مبارزه مى كند.
(آيه )ـخداوند اين تقاضاى صادقانه موسى را اجابت كرد ((فرمود: اين چنين نيست ))
(قال كلا ) كه بتوانند تو را به قتل برسانند و يا سينه ات تنگى كند وزبانت گره
داشته باشد و گويا نگردد.
دعـاى تو را در مورد برادرت نيز اجابت كردم و به او هم ماموريت دادم ((پس شما هر دو
با آيات ما برويد)) و فرعون و قوم گمراهش را به سوى من دعوت كنيد(فاذهبا باياتنا).
و فكر نكنيد من از شما دورم و جريان امر شما بر ما مخفى است , بلكه ((ما باشما
هستيم و به خوبى مطالب را مى شنويم )) (انا معكم مستمعون ).
هـرگز شما را تنها نخواهم گذارد و در حوادث سخت ياريتان خواهم كرد بااطمينان خاطر
پيش برويد و محكم در اين راه گام برداريد.
(آيه )ـ برخورد منطقى و قاطع با فرعون :.
در آيـات گـذشـتـه نـخستين مرحله ماموريت موسى (ع ) يعنى دريافت وحى ورسالت و
تقاضاى وسائل نيل به اين هدف بزرگ , پايان يافت .
از اينجا به بعد ((مرحله دوم )) يعنى روبرو شدن با فرعون و گفتگوى سرنوشت ساز كه در
آن ميان انجام گرفت مطرح شده .
نخست به عنوان مقدمه مى فرمايد: ((اكنون (كه همه چيز روبراه است ) به سراغ فرعون
برويد, و به او بگوييد: ما رسول پروردگار جهانيان هستيم )) (فاتيافرعون فقولا انا
رسول رب العالمين ).
(آيه )ـو به دنبال بيان رسالت خود, آزادى بنى اسرائيل را مطالبه كنيد وبگوييد:
((بنى اسرائيل را با ما بفرست )) (ان ارسل معنا بنى اسرائيل ).
بديهى است منظور اين بوده كه زنجير اسارت و بردگى از آنها بردارد تا آزادشوند, و
بتوانند با آنها بيايند, نه اين كه تقاضاى فرستادن آنها به وسيله فرعون شده باشد.
(آيـه )ـدر ايـنـجـا فـرعـون زبـان بـه سـخن گشود و با جمله هايى حساب شده ,و در
عين حال شيطنت آميز براى نفى رسالت آنها كوشيد نخست رو به موسى كرد وچنين ((گفت :
آيا ما تو را در كودكى در ميان (دامان مهر) خود پرورش نداديم ))؟ (قال الم نربك
فينا وليدا).
تـو را از آن امـواج خروشان و خشمگين ((نيل )) كه وجودت را به نابودى تهديدمى كرد
گرفتيم , دايـه هـا بـرايـت دعـوت كرديم , و از قانون مجازات مرگ فرزندان بنى
اسرائيل معافت نموديم , در محيطى امن و امان در ناز و نعمت پرورش يافتى !.
و بعد از آن نيز ((سالهاى متمادى از عمرت در ميان ما بودى ))! (ولبثت فينا من عمرك
سنين ).
(آيـه )ـسپس به ايراد ديگرى نسبت به موسى پرداخته , مى گويد: ((تو آن كار مهم (كشتن
يكى از قبطيان و طرفداران ما را انجام دادى )) (وفعلت فعلتك التى فعلت ).
اشاره به اين كه تو چگونه مى توانى پيامبر باشى كه داراى چنين سابقه اى هستى .
و از همه اينها گذشته ((تو كفران نعمتهاى ما مى كنى )) (وانت من الكافرين ).
سـالـهـا بـر سر سفره ما بودى , نمك خوردى و نمكدان را شكستى !, با چنين كفران نعمت
چگونه مى توانى پيامبر باشى ؟.
در حقيقت مى خواست با اين منطق و اين گونه پرونده سازى موسى را به پندار خود محكوم
كند.
(آيـه )ـمـوسى بعد از شنيدن سخنان شيطنت آميز فرعون به پاسخ از هرسه ايراد پرداخت ,
ولى از نـظر اهميت پاسخ ايراد دوم فرعون را مقدم شمرد و يااصولا ايراد اول را درخور
پاسخ نمى دانست , چـرا كه پرورش دادن كسى هرگز دليل آن نمى شود كه اگر شخص پرورش
دهنده گمراه بود او را به راه راست هدايت نكنند.
به هر حال چنين ((گفت : من آن كار را انجام دادم در حالى كه از بى خبران بودم ))
(قال فعلتها اذا وانا من الضالين ).
مـوسى (ع ) در اينجا يك نوع ((توريه )) به كار برده و سخنى گفت كه ظاهرش اين بوده
كه من در آن زمان راه حق را پيدا نكرده بودم بعدا خداوند راه حق را به من نشان داد
و مقام رسالت بخشيد, ولـى در باطن مقصود ديگرى داشت و آن اين كه من نمى دانستم كه
اين كار مايه اين همه دردسر مى شود وگرنه اصل كار حق بود ومطابق قانون عدالت !.
(آيه )ـسپس موسى اضافه مى كند: ((من به دنبال اين حادثه هنگامى كه ازشما ترسيدم
فرار كردم , و خـداوند به من علم و دانش بخشيد, و مرا از رسولان قرارداد)) (ففررت
منكم لما خفتكم فوهب لى ربى حكما وجعلنى من المرسلين ).
(آيه )ـسپس ((موسى )) به پاسخ منتى كه فرعون در مورد پرورشش دردوران طفوليت و
نوجوانى بـر او گذارد پرداخته , و با لحن قاطع و اعتراض آميزى مى گويد: ((آيا اين
منتى است كه تو بر من مـى گـذارى كـه بـنـى اسرائيل را بنده و برده خود ساختى ))؟!
(وتلك نعمة تمنها على ان عبدت بنى اسرائيل ).
تـا آنـجا كه به خود اجازه دادى نوزادان پسر را به قتل برسانى , و دختران رابراى
كنيزى و خدمت زنده بگذارى ؟.
ايـن ظـلـم بى حساب تو سبب شد كه مادرم براى حفظ جان نوزداش مرا درصندوق بگذارد, و
به امـواج نيل بسپارد, وخواست الهى اين بود كه آن كشتى كوچك در كنار كاخ تو لنگر
بيندازد, آرى ظلم بى اندازه تو بود كه مرا رهين اين منت ساخت , و مرا از خانه پاك
پدرم محروم ساخت و در كاخ آلوده تو قرار داد!.
(آيـه )ـهنگامى كه موسى با لحن قاطع و كوبنده اى سخنان فرعون را پاسخ گفت و او از
اين نظر در مانده شد, مسير كلام را تغيير داد و موسى را كه گفته بود من رسول و
فرستاده رب العالمينم مـورد سـؤال قـرار داد و ((فـرعـون گـفـت : پروردگارعالميان
چيست ))؟ (قال فرعون وما رب العالمين ).
فرعون اين سخن را براى تجاهل و تحقير, مطرح كرد.
(آيـه )ـولـى مـوسـى همانند همه بحث كنندگان بيدار و آگاه راهى جز اين نداشت كه
مطلب را جـدى بـگيرد و به پاسخ جدى بپردازد, و از آنجا كه ذات خدا ازدسترس افكار
انسانها بيرون است , دسـت بـه دامـان آثـار او در پـهـنـه آفرينش زند, و ازآيات
آفاقى سخن به ميان آورد ((گفت : او پـروردگـار آسمانها وزمين و آنچه در ميان اين دو
قرار گرفته است مى باشد, اگر شما راه يقين مى پوييد)) (قال رب السموات والا رض وما
بينهما ان كنتم موقنين ).
(آيـه )ـاما فرعون با اين بيان محكم معلم بزرگ آسمانى , از خواب غفلت بيدار نشد,
باز به استهزا و سـخـريـه ادامـه داد, و از روش ديـرينه مستكبران مغرورپيروى كرد
((رو به اطرافيان خود كرده گفت : آيا نمى شنويد)) اين مرد چه مى گويد؟!(قال لمن
حوله الا تستمعون ).
پيداست اطراف فرعون را چه افرادى گرفته اند, اشخاصى از قماش خود او,گروهى از صاحبان
زر و زور و همكاران ظلم و ستم .
هـدفـش ايـن بود كه اين سخن منطقى و دلنشين موسى در قلب تاريك اين گروه كمترين اثرى
نگذارد, و آن را يك سخن بى محتوا كه مفهومش قابل درك نيست معرفى كند.
(آيـه )ـولـى بـاز موسى (ع ) به سخنان منطقى و حساب شده خود بدون هيچ گونه ترس و
واهمه ادامـه داد و ((گـفـت : او پروردگار شما و پروردگار پدران نخستين شماست ))
(قال ربكم ورب آبائكم الا ولين ).
در حقيقت موسى كه در مرحله نخست از ((آيات آفاقى )) شروع كرده بود درمرحله دوم به
((آيات انفسى )) اشاره كرد.
(آيـه )ـولـى فـرعون به خيره سرى همچنان ادامه داد, و از مرحله استهزا وسخريه پا را
فراتر نهاده نـسـبـت جـنـون و ديوانگى به موسى داد و ((گفت : پيامبرى كه به سوى شما
آمده قطعا مجنون اسـت ))! (قـال ان رسـولـكـم الـذى ارسل اليكم لمجنون ) همان نسبتى
كه همه جباران تاريخ به مصلحان الهى مى دادند.
(آيـه )ـاما اين نسبت ناروا در روح بلند موسى (ع ), اثرى نگذاشت وهمچنان خط اصلى
توحيد را از طـريـق آثـار خـدا در پـهنه آفرينش , در آفاق و انفس ,ادامه داد و
((گفت : او پروردگار مشرق و مـغـرب و آنچه درميان اين دو است مى باشداگر شما عقل و
انديشه خود را به كار مى گرفتيد)) (قال رب المشرق والمغرب ومابينهما ان كنتم تعقلون
).
اگر تو در محدوده كوچكى به نام ((مصر)) يك حكومت ظاهرى دارى ,حكومت واقعى پروردگار
مـن تـمام شرق و غرب جهان و هر چه را ميان آنهاست دربرگرفته , و آثارش در همه جا در
جبين موجودات مى درخشد.
(آيه )ـاين منطق نيرومند و شكست ناپذير, فرعون را سخت خشمگين ساخت و سرانجام به
حربه اى متوسل شد كه همه زورمندان بى منطق به هنگام شكست و ناكامى به آن متوسل مى
شوند و چنين ((گـفت : اگر معبودى غير من انتخاب كنى تو را از زندانيان قرار خواهم
داد)) (قال لئن اتخذت الـها غيرى لا جعلنك من المسجونين ).
مـن ايـن سخنان تو را نمى فهمم , همين مى دانم كه يك اله و معبود بزرگ وجود دارد و
آن منم ! و هر كس غير از اين بگويد محكوم به مرگ , يا زندان مرگ آفرين است !.
(آيه )ـدر آيه قبل ديديم كه فرعون سرانجام تكيه بر قدرت و تهديد به زندان و مرگ
نمود.
ايـنجاست كه صحنه بر مى گردد و موسى (ع ) نيز بايد روش تازه اى در پيش گيرد كه
فرعون در اين صحنه نيز ناتوان و درمانده شود.
موسى نيز بايد تكيه بر قدرت كند قدرتى الهى كه از معجزه اى چشمگيرسرچشمه مى گيرد,
رو به سـوى فـرعـون كرد و ((گفت : آيا اگر من نشانه آشكارى براى رسالتم ارائه دهم
)) باز مرا زندان خواهى كرد؟! (قال اولو جئتك بشئ مبين ).
(آيه )ـفرعون در اينجا سخت در بن بست واقع شد چرا كه موسى (ع )اشاره سربسته اى به
يك برنامه فوق العاده كرده و فكر حاضران را متوجه خودساخته است , اگر فرعون بخواهد
سخن او را ناديده بـگـيرد همه بر او اعتراض مى كنند, و مى گويند بايد بگذارى موسى
(ع ) كار مهمش را ارائه دهد, اگـر تـوانـايـى داشـتـه بـاشـد كـه معلوم مى شود, نمى
توان با او طرف شد, والا گزافه گوييش آشكارمى گردد, در هر حال نمى توان از اين سخن
موسى (ع ) به سادگى گذشت .
ناچار ((گفت : اگر راست مى گويى آن را بياور))! (قال فات به ان كنت من الصادقين ).
(آيـه )ـ((پـس (در اين هنگام ) موسى عصايى را كه به دست داشت افكند,و (به فرمان
پروردگار) مار عظيم و آشكارى شد)) (فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين ).
(آيـه )ـ((وسـپـس دست خود را (در گريبان فرو برد و) بيرون آورد, ناگهان دربرابر
بينندگان سفيد وروشن بود))! (ونزع يده فاذا هى بيضا للناظرين ).
در حـقيقت اين دو معجزه بزرگ , يكى مظهر بيم بود و ديگرى مظهر اميد;Šاولى مناسب
مقام انذار است , و دومى بشارت .
(آيـه )ـفرعون از مشاهده اين صحنه , سخت جا خورد و در وحشت عميقى فرو رفت اما براى
حفظ قـدرت شـيـطانى خويش كه با ظهور موسى (ع ),سخت به خطر افتاده بود و همچنين براى
حفظ اعتقاد اطرافيان و روحيه دادن به آنها در صدد توجيه معجزات موسى برآمد, نخست
((به اطرافيان خود چنين گفت :اين مرد, ساحر آگاه و ماهرى است ))! (قال للملا حوله
ان هذا لساحر عليم ).
جـالـب اسـت , هـمـان كسى را كه تا چند لحظه قبل مجنونش مى خواند, اكنون به عنوان
عليم و دانشمند از او نام مى برد.
(آيه )ـسپس براى اين كه جمعيت را بر ضد او بسيج كند چنين ادامه داد:((او مى خواهد
شما را از سرزمينتان با سحرش بيرون كند))! (يريد ان يخرجكم من ارضكم بسحره ).
((شما چه (مى انديشيد و چه ) دستور مى دهيد))؟! (فماذا تامرون ).
ايـن هـمان فرعونى است كه قبلا تمام مصر را ملك مسلم خود مى دانست ,اكنون آن را ملك
مردم مى شمرد و به اطرافيان مى گويد: شما چه امر مى كنيد؟مشورتى بسيار عاجزانه و از
موضع ضعف ! .
(آيـه )ـبعد از مشورتها سرانجام اطرافيان به فرعون ((گفتند: او و برادرش رامهلت ده
و ماموران را بـراى بـسـيـج (بـسـيح ساحران ) به تمام شهرها اعزام كن )) قالواارجه
واخاه وابعث فى المدائن حاشرين ).
(آيه )ـ((تا هر ساحر ماهر و كهنه كارى را نزد تو آورند)) (ياتوك بكل سحار عليم ).
و گـفـتند: خوشبختانه در كشور پهناور مصر, اساتيد فن سحر بسيارند, اگرموسى ساحر است
ما ((سحار)) يعنى ساحران ماهرتر در برابر او قرار مى دهيم , وآن قدر ساحران وارد به
فوت و فن سحر را جمع مى كنيم تا راز موسى را افشا كنند!.
(آيه )ـ ساحران از همه جا گرد آمدند!.
به دنبال پيشنهاد اطرافيان فرعون جمعى از ماموران زبده به شهرهاى مختلف مصر روان
شدند و در هـر جـا ساحران ماهر را جستجو كردند, ((سرانجام جمعيت ساحران براى وعده
گاه روز معين جمع آورى شدند)) (فجمع السحرة لميقات يوم معلوم ) و آنها را براى
مبارزه در چنان روزى آماده كردند.
(آيه )ـاز مردم نيز براى حضور در اين ميدان مبارزه دعوت شد:((و به مردم گفته شد:
آيا شما در اين صحنه اجتماع مى كنيد))؟ (وقيل للناس هل انتم مجتمعون ).
(آيـه )ـو بـه مـردم گـفـتـه شد: ((هدف اين است كه اگر ساحران پيروز شوند(كه پيروزى
آنها پـيـروزى خـدايـان مـاسـت ) ما از آنان پيروى كنيم )) (لعلنا نتبع السحرة ان
كانوا هم الغالبين ) و آن چنان صحنه را گرم و داغ نماييم كه دشمن خدايان مابراى
هميشه از ميدان بيرون رود!.
(آيه )ـاينها همه از يكسو, از سوى ديگر ((هنگامى كه ساحران (نزدفرعون ) آمدند (و او
را سخت در تـنگنا ديدند به اين فكر افتادند كه برترين بهره گيرى را كرده و
امتيازهاى مهمى از او بگيرند) به فرعون گفتند: آيا براى ما پاداش قابل ملاحظه اى
خواهد بود اگر پيروز شويم )) (فلما جا السحرة قالوا لفرعون ائن لنالا جرا ان كنا
نحن الغالبين ).
(آيه )ـفرعون كه سخت در اين بن بست گرفتار و درمانده بود حاضر شدبرترين امتيازها را
به آنها بـدهـد, بلافاصله ((گفت : آرى (هر چه بخواهيد مى دهم ) به علاوه شما در اين
صورت از مقربان درگاه من خواهيد بود))! (قال نعم وانكم اذا لمن المقربين ).
(آيـه )ـهنگامى كه ساحران قول و قرارهاى خود را با فرعون گذاردند به دنبال تهيه
مقدمات كار رفـتـنـد, و در خـلال مدتى كه فرصت داشتند, طنابها وعصاهاى بسيار فراهم
ساختند كه ظاهرا درون آنها را خالى كرده و ماده شيميايى مخصوصى (همچون جيوه ) كه در
برابر تابش آفتاب سبك و فرار مى شوددر آن ريختند.
سرانجام روز موعود فرا رسيد, و انبوه عظيمى از مردم در آن صحنه جمع شدند.
((مـوسى رو به سوى ساحران كرد و گفت : آنچه را مى خواهيد بيفكنيد)) و هرچه داريد به
ميدان آوريد (قال لهم موسى القوا ما انتم ملقون ).
(آيه )ـساحران كه غرق غرور و نخوت بودند و حداكثر توان خود را به كارگرفته و به
پيروزى خود امـيـدوار بودند ((طنابها و عصاهاى خود را افكندند و گفتند:به عزت فرعون
ما قطعا پيروزيم ))! (فالقوا حبالهم وعصيهم وقالوا بعزة فرعون انالنحن الغالبون ).
در ايـن هـنگام عصاها و طنابهاى مخصوص به صورت مارهاى كوچك وبزرگ به حركت درآمدند
(طـه /66), در اين هنگام غريو شادى از مردم برخاست وبرق اميد در چشمان فرعون و
اطرافيانش درخشيدن گرفت .
(آيـه )ـامـا موسى چندان مهلت نداد كه اين وضع ادامه يابد همانطور كه قرآن مى گويد:
((سپس موسى عصايش را افكند, ناگهان تمام وسايل دروغين آنها رابلعيد)) (فالقى موسى
عصاه فاذا هى تلقف ما يافكون ).
در ايـنـجا گروهى پا به فرار گذاشتند, گروهى منتظر بودند پايان كاربه كجا مى رسد, و
جمعى بى هدف فرياد مى كشيدند و دهان ساحران از تعجب بازمانده بود.
(آيه )ـدر اينجا همه چيز عوض شد, ساحران كه تا آن لحظه در خطشيطنت و همكارى با
فرعون و مـبـارزه با موسى (ع ) قرار داشتند يك مرتبه به خودآمدند و چون از تمام
فنون سحر باخبر بودند, يـقين پيدا كردند كه اين مساله قطعاسحر نيست , اين يك معجزه
بزرگ الهى است ((پس ناگهان همه آنها به سجده افتادند)) (فالقى السحرة ساجدين ).
(آيـه )ـو هـمـراه بـا اين عمل كه دليل روشن ايمان آنها بود با زبان نيز ((گفتند:ما
به پروردگار عالميان ايمان آورديم ))! (قالوا آمنا برب العالمين ).
(آيه )ـو براى اين كه جاى هيچ ابهام و ترديد باقى نماند و فرعون نتوانداين سخن را
تفسير ديگرى كند, اضافه كردند: ((به پروردگار موسى و هارون )) (رب موسى وهرون ).
آرى ! در يك لحظه كوتاه از ظلمت مطلق به روشنايى ايمان گام نهادند.
(آيه )ـدر اين هنگام فرعون كه از يك سو روحيه خود را پاك باخته بود, واز سوى ديگر
تمام قدرت و مـوجـوديـت خـويـش را در خطر مى ديد, و مخصوصامى دانست ايمان آوردن
ساحران چه تاثير عـمـيـقـى در روحـيه مردم خواهد گذارد وممكن است گروه عظيمى به
پيروى از ساحران به سـجـده بـيـفتند, به گمان خوددست به ابتكار تازه اى زد رو به
ساحران كرد و ((گفت : آيا به او ايمان آورديد پيش ازآنكه من به شما اجازه دهم ))
(قال آمنتم له قبل ان آذن لكم ).
انـتـظارش اين بود كه قلب و عقل و فكر مردم نيز به اختيار و اجازه او باشد;Šولى
فرعون به اين هم قناعت نكرد, و دو جمله ديگر گفت .
نخست ساحران را متهم ساخت كه اين يك تبانى و توطئه قبلى است كه ميان شما و موسى
صورت گرفته , توطئه اى است بر ضد تمام مردم مصر! گفت : ((او بزرگ و استاد شماست كه
به شما سحر آموخته )) و شما همگى سحر را از مكتب اوفراگرفته ايد! (انه لكبيركم الذى
علمكم السحر).
سـپـس آنها را تهديد كرده , گفت : اما من به شما اجازه نخواهم داد كه در اين توطئه
پيروز شويد, من اين توطئه را در نطفه خفه مى كنم ! ((به زودى خواهيددانست (شما را
چنان مجازاتى مى كنم كـه درس عـبـرتى براى همگان گردد) دستها وپاهاى شما را بطور
مخالف قطع مى كنم (دست راسـت و پـاى چپ يا دست چپ وپاى راست ) و همگى را بدون
استثنا به دار مى آويزم ))! (فلسوف تعلمون لا قطعن ايديكم وارجلكم من خلا ف و لا
صلبنكم اجمعين ).
(آيـه )ـامـا فـرعـون در اينجا كور خوانده بود, زيرا ساحران يك لحظه پيش ,و مؤمنان
اين لحظه , آن چـنـان قلبشان به نور ايمان روشن شده بود كه اين تهديدفرعون را در
حضور جمعيت به طرز بسيار قاطعى پاسخ گفتند و نقشه شيطانى او رانقش بر آب كردند.
((گـفـتند: هيچ مانعى ندارد (و هيچ گونه زيانى از اين كار به ما نخواهد رسيدهركار
مى خواهى بكن ) ما به سوى پروردگارمان باز مى گريم )) (قالوا لا ضير انا الى ربنا
منقلبون ).
(آيـه )ـسپس افزودند: ما در گذشته گناهانى مرتكب شده ايم و در اين صحنه سردمدار
مبارزه با پـيـامـبـر راسـتـين خدا موسى (ع ) شديم , و در ستيزبا حق پيشقدم بوديم ,
اما ((ما اميدواريم كه پـروردگـارمـان خطاهاى ما را ببخشدچرا كه ما نخستين ايمان
آورندگان بوديم )) (انانطمع ان يغفر لنا ربنا خطايانا ان كنااول المؤمنين ).
مـا امـروز از هـيـچ چـيز وحشت نداريم , نه از تهديدهاى تو, و نه از دست و پازدن در
خون بر فراز شاخه هاى بلند نخل !.
(آيـه )ـسرانجام موسى در آن صحنه سرنوشت ساز پيروز از ميدان بيرون آمد و اين زمينه
مساعدى را براى اين كه موسى بتواند در ميان آن مردم بماند و به دعوت و تبليغ
بپردازد و اتمام حجت كند فراهم ساخت .
ساليان دراز به اين منوال گذشت , و موسى معجزات ديگرى به آنها نشان داد.
هـنـگامى كه موسى (ع ) حجت را بر آنها تمام كرد, و صفوف مؤمنان و منكران مشخص شد,
دستور كوچ كردن بنى اسرائيل به موسى داده شد.
آيـه مـى گـويد: ((و به موسى وحى كرديم كه شبانه بندگانم را (از مصر) كوچ ده ,زيرا
شما مورد تعقيب هستيد)) (واوحينا الى موسى ان اسر بعبادى انكم متبعون ).
(آيـه )ـموسى (ع ) اين فرمان را اجرا كرد, و دور از چشم دشمنان شبانه بنى اسرائيل
را بسيج كرده فرمان حركت داد.
امـا بـديـهى است حركت يك گروه با اين عظمت , چيزى نيست كه بتوان آن رابراى مدت
زيادى پـنـهـان نـگـه داشـت , به زودى جاسوسان فرعون , مطلب را به اوگزارش دادند, و
چنانكه قرآن مـى گويد: ((فرعون (مامورانى ) به شهرها فرستاد تا نيروجمع كنند))
(فارسل فرعون فى المدائن حاشرين ).
(آيـه )ـضـمنا براى اين كه زمينه روانى مردم براى اين بسيج عمومى آماده شود دستور
داد اعلان كـنند ((اينها گروه اندكى هستند)) اندك از نظر تعداد در مقابل فرعونيان و
اندك از نظر قدرت (ان هؤلا لشر ذمة قليلون ).
بنابراين در مبارزه با اين گروه جاى هيچ گونه نگرانى نيست كه برنده ماييم .
(آيـه )ـسـپس افزود: ما چقدر حوصله كنيم ؟ و تا چه اندازه با اين بردگان سركش مدارا
نماييم ؟! ((اينها ما را به خشم و غضب آورده اند)) (وانهم لنا لغائظون ).
فـردا مـزارع مـصر را چه كسى آبيارى مى كند؟ بارهاى سنگين را در اين كشورپهناور چه
كسى از زمين بر مى دارد؟.
(آيـه )ـبـه عـلاوه مـا از توطئه اين گروه ـچه در اينجا باشند و چه بروندـبيمناكيم
((و ما همگى آماده پيكاريم )) (وانا لجميع حاذرون ).
(آيـه )ـسـپـس قـرآن بـه ذكر عاقبت كار فرعونيان مى پردازد, و بطوراجمال زوال حكومت
آنها و زمامدارى بنى اسرائيل را بيان مى كند, مى گويد: ((پس ماآنها را از باغهاى
سرسبز و چشمه هاى پر آب بيرون رانديم )) (فاخرجناهم من جنات وعيون ).
(آيه )ـ((و از گنجها و قصرهاى زيبا و مساكن مرفه )) خارج ساختيم (وكنوزومقام كريم
).
(آيـه )ـرى ((اين چنين كرديم و بنى اسرائيل را وارث آنها (فرعونيان )ساختيم ))
(كذلك واورثناها بنى اسرائيل ).
(آيه )ـ عاقبت دردناك فرعونيان !.
در ايـن آيـات آخـريـن صـحنه از اين بخش از داستان موسى و فرعون مطرح است , و آن
چگونگى نابودى فرعونيان و پيروزى و نجات بنى اسرائيل است .
چـنـانـكه در آيات گذشته خوانديم , فرعون ماموران خود را به شهرهاى مصر گسيل داشت ,
و به اندازه كافى لشكر و نيرو آماده ساخت و به دنبال آنهاحركت كردند.
چـنـانـكـه آيـه مـى گـويـد: ((پس فرعونيان آنها را تعقيب كردند و به هنگام طلوع
آفتاب به آنها رسيدند)) (فاتبعوهم مشرقين ).
(آيـه )ـ((هـنـگـامى كه دو گروه يكديگر را ديدند, ياران موسى گفتند: بطورقطع ما در
چنگال فـرعـونـيـان گـرفـتار شديم )) و راه نجاتى وجود ندارد! (فلما تراالجمعان قال
اصحاب موسى انا لمدركون ).
در پـيـش روى ما دريا و امواج خروشان آب , و در پشت سر ما دريايى از لشكرخونخوار با
تجهيزات كامل , جمعيتى كه سخت از ما خشمگينند.
در ايـنـجا لحظات دردناكى بر بنى اسرائيل گذشت , لحظاتى كه تلخى آن غيرقابل توصيف
است , شايد جمع زيادى در ايمان خود متزلزل شدند.
(آيـه )ـامـا مـوسـى (ع ) هـمـچـنان آرام و مطمئن بود, و مى دانست وعده هاى خدا
درباره نجات بنى اسرائيل و نابودى قوم سركش تخلف ناپذير است .
لذا با يك دنيا اطمينان و اعتماد رو به جمعيت وحشتزده بنى اسرائيل كردو((گفت : چنين
نيست (آنـهـا هـرگـز بر ما مسلط نخواهند شد) چرا كه پروردگار من با من است و به
زودى مرا هدايت خواهد كرد)) (قال كلا ان معى ربى سيهدين ).
(آيـه )ـدر ايـن هـنـگام كه شايد بعضى با ناباورى سخن موسى را شنيدند وهمچنان در
انتظار فرا رسيدن آخرين لحظات زندگى بودند فرمان نهايى صادر شد.
چـنانكه قرآن مى گويد: ((پس ما به موسى وحى كرديم كه عصايت را به دريابزن ))!
(فاوحينا الى موسى ان اضرب بعصاك البحر).
موسى (ع ) چنين كرد و عصا را به دريا زد, در اينجا صحنه عجيبى نمايان گشت كه برق
شادى در چـشـمـها و دلهاى بنى اسرائيل نمايان گرديد: ((پس ناگهان دريا شكافته شد
(آبها قطعه قطعه شدند) و هر بخشى همچون كوهى عظيم روى هم انباشته گشت ))! و در ميان
آنها جاده ها نمايان شد (فانفلق فكان كل فرق كالطود العظيم ).
منظور از ((دريا)) در اينجا همان نهر عظيم ((نيل )) است .
(آيه )ـفرعون و فرعونيان كه از ديدن اين صحنه , مات و مبهوت شده بودند و چنين معجزه
روشن و آشـكـارى را مـى ديـدنـد بـاز هـم از مركب غرور پياده نشدند, و به تعقيب
موسى و بنى اسرائيل پرداختند و به سوى سرنوشت نهايى خودپيش رفتند, چنانكه قرآن مى
گويد: ((و در آنجا ديگران [ لشكر فرعون ] را نيز (به دريا) نزديك ساختيم ))
(وازلفنا ثم الا خرين ).
به اين ترتيب فرعونيان نيز وارد جاده هاى دريايى شدند.
(آيـه )ـاين آيه مى گويد: ((ما موسى و تمام كسانى را كه با او بودند نجات داديم ))
(وانجينا موسى ومن معه اجمعين ).
(آيـه )ـدرسـت هـنـگامى كه آخرين نفر از بنى اسرائيل از دريا بيرون آمد وآخرين نفر
از فرعونيان داخل دريا شد فرمان داديم آبها به حال اول باز گردند, امواج خروشان يك
مرتبه فرو ريختند و سر بر هم نهادند, فرعون و لشكرش را همچون پرهاى كاه با خود به
هر جا بردند, درهم كوبيده و نابود كردند.
قرآن در يك عبارت كوتاه اين ماجرا را بيان كرده , مى گويد: ((سپس ديگران راغرق
كرديم )) (ثم اغرقنا الا خرين ).
و به اين ترتيب بردگان اسير آزاد شدند و جباران مغرور گرفتار و نابود گشتند,تاريخ
ورق خورد;Š دوران آن مستكبران پايان گرفت و مستضعفان وارث ملك وحكومت آنها شدند.
(آيـه )ـرى ((در ايـن مـاجـرا نـشـانـه روشـن (و درس عـبرت بزرگى ) است , امااكثر
آنها ايمان نـيـاوردند)) گويى چشمها بسته و گوشها كر و قلبها در خواب فرو بسته است
(ان فى ذلك لا ية وما كان اكثرهم مؤمنين ).
جايى كه فرعونيان با ديدن آن صحنه هاى عجيب ايمان نياوردند از اين قوم مشرك تعجب
مكن , و از عدم ايمانشان نگران مباش !.
تـعـبير به ((اكثر)) (بيشتر) اشاره به اين است كه گروهى از فرعونيان دست به دامن
آيين موسى زدند و به جمع ياران او پيوستند.
(آيه )ـاين آيه در يك جمله كوتاه و پرمعنى به قدرت و رحمت بى پايان خدا اشاره كرده
, مى گويد: ((پروردگار تو هم تواناست و هم مهربان )) (وان ربك لهوالعزيز الرحيم ).
از ((عـزت )) اوسـت كه هر زمان اراده كند فرمان نابودى اقوام ياغى را صادرمى كند,
به همان آبى كـه مـايـه حـيـات آنهاست فرمان مرگ آنها را مى دهد, و همان درياى نيل
كه مايه ثروت و قدرت فرعونيان بود قبرستان آنها مى شود!.
و از ((رحـمـت )) اوسـت كـه در اين كار هرگز عجله نمى كند, بلكه سالها مهلت مى دهد,
معجزه مـى فـرستد, اتمام حجت مى كند, و نيز از رحمت اوست كه اين بردگان ستمديده را
از چنگال آن اربابان قلدر و زورگو رهايى مى بخشد.
(آيـه )ـبـه دنـبـال داسـتـان عـبرت انگيز موسى و فرعون به سرگذشت الهام بخش
ابراهيم (ع ) و مـبارزاتش با مشركان مى پردازد, و اين مطلب را از گفتگوى ابراهيم با
عمويش آزر و قوم گمراه آغاز مى كند.
نخست مى گويد: ((و خبر ابراهيم را بر آنها بخوان )) (واتل عليهم نبا ابراهيم ).
(آيه )ـو از ميان تمام اخبار مربوط به اين پيامبر بزرگ روى اين قسمت تكيه مى كند:
((هنگامى كه به پدر و قومش گفت : شما چه چيز را مى پرستيد))؟! (اذقال لا بيه وقومه
ما تعبدون ).
(آيه )ـنها بلافاصله در پاسخ ((گفتند: ما بتهايى را مى پرستيم و همه روزملازم عبادت
آنهاييم )) (قالوا نعبد اصناما فنظل لها عاكفين ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه آنها نه تنها احساس شرمندگى از كار خود نداشتندبلكه
بسيار به كار خود افتخار مى كردند.
(آيه )ـبه هر حال ابراهيم (ع ) با شنيدن اين سخن آنها را زير رگباراعتراضات شديد
خود قرار داد و بـا دو جـمـلـه كـوبنده آنها را با يك بن بست منطقى روبه رو ساخت
((گفت : آيا آنها سخن شما را مى شنوند هنگامى كه آنها رامى خوانيد))؟! (قال هل
يسمعونكم اذ تدعون ).