(آيـه )ـو سـرانـجـام در ايـن آيه اشاره به ويرانه هاى شهرهاى قوم لوط مى كندكه
در سر راه مردم حـجـاز بـه شام قرار گرفته , و تابلو زنده و گويايى از سرنوشت
دردناك اين آلودگان و مشركان اسـت , مى فرمايد: ((آنها [ مشركان مكه ] از كنار شهرى
كه باران شر و بدبختى [ بارانى از سنگهاى نابود كننده ] بر سرشان ريخته شدگذشتند
آيا آنها (در سفرهايشان به شام ) اين صحنه را نديدند)) و در زندگى آنهانينديشيدند؟!
(ولقد اتوا على القرية التى امطرت مطر السو افلم يكونوا يرونها).
آرى ! اين صحنه را ديده بودند, ولى هرگز درس عبرت نگرفتند چرا كه ((آنهابه رستاخيز
ايمان و اميد ندارند))! (بل كانوا لا يرجون نشورا).
مـرگ را پـايـان اين زندگى مى شمرند, و اگر به زندگى پس از مرگ هم معتقدباشند
اعتقادى بسيار سست و بى پايه دارند.
(آيـه )ـايـن آيـه نـمـونـه ديگرى از منطق مشركان و كيفيت برخورد آنها باپيامبر
اسلام و دعوت راستين او را بازگو مى كند.
نـخست مى گويد: ((آنها هنگامى كه تو را مى بينند (تنها كارى كه انجام مى دهنداين
است كه ) به بـاد مـسـخـره ات مى گيرند (و مى گويند:) آيا اين همان كسى است كه خدا
او را به عنوان پيامبر برانگيخته است )) (واذا راوك ان يتخذونك الا هزوا اهذاالذى
بعث اللّه رسولا ).
(آيه )ـسپس قرآن در ادامه گفتار مشركان و از زبان آنها چنين نقل مى كند:((اگر ما بر
پرستش خدايانمان استقامت نمى كرديم بيم آن مى رفت كه ما را گمراه سازد)) و
ارتباطمان را با آنها قطع كند (ان كاد ليضلنا عن آلهتنا لولا ان صبرنا عليها).
ولـى قـرآن از چـنـد راه بـه آنها پاسخ مى گويد نخست با يك جمله كوبنده به اين گروه
كه اهل منطق نبودند چنين پاسخ مى دهد: ((هنگامى كه عذاب الهى را ببينندبزودى مى
فهمند چه كسى گمراهتر بوده است ))؟! (وسوف يعلمون حين يرون العذاب من اضل سبيلا ).
(آيه )ـدومين پاسخى كه قرآن به سخنان آنها مى دهد در اين آيه آمده است , روى سخن را
به پيامبر كرده , به عنوان دلدارى و تسلى خاطر و هم به عنوان بيان دليل اصلى عدم
پذيرش دعوت پيامبر از سـوى آنـان مى فرمايد: ((آيا ديدى كسى كه معبود خود را هواى
نفس خويش برگزيده ))؟! (اريت من اتخذ الهه هويه ).
((آيا با اين حالت تو قادر به هدايت او و دفاع از او هستى ))؟! (افانت تكون عليه
وكيلا ).
يعنى , اگر آنها در برابر دعوت تو دست به استهزا و انكار و انواع مخالفتهازدند نه
خاطر آن بوده كه مـنـطق تو ضعيف و دلائل تو غير قانع كننده و در آئينت جاى شك و
ترديد است بلكه به خاطر اين اسـت كـه آنـهـا پيرو فرمان عقل و منطق نيستند,معبود
آنها هواى نفسشان است , و هوى پرستى سرچشمه غفلت و بى خبرى و كفرو بى ايمانى است .
(آيـه )ـبالاخره سومين پاسخى كه قرآن به اين گروه گمراه مى دهد اين است كه مى گويد:
((آيا تـو گـمـان مـى كنى كه بيشتر آنها مى شنوند يا مى فهمند))؟! (ام تحسب ان
اكثرهم يسمعون ام يعقلون ).
((آنها تنها مانند چهارپايانند, بلكه آنان گمراه ترند))! (ان هم الا كالا نعام بل
هم اضل سبيلا ).
يـعنى ;Š سخريه ها و سخنان زننده و غيرمنطقى آنها هرگز تو را ناراحت نكندچون آدمى
يا بايد خود داراى عـقـل بـاشـد و آن را بـه كـار گـيرد و مصداق ((يعقلون ))گردد و
يا اگر از علم و دانش برخوردار نيست از دانايان سخن بشنود و مصداق ((يسمعون )) باشد
اما اين گروه نه آنند و نه اين , و به همين دليل با چهارپايان تفاوتى ندارند, و
روشن است كه از چهارپا نمى توان توقعى داشت , جز نعره كشيدن و لگدزدن , و كارهاى
غيرمنطقى انجام دادن .
بلكه اينها از چهارپايان نيز بدبخت تر و بينواترند كه آنها امكان تعقل و انديشه
ندارند, و اينها دارند و به چنان روزى افتاده اند!.
(آيـه )ـحـركـت سايه ها! در اينجا سخن از قسمتهاى مهمى از نعمتهاى الهى به عنوان
بيان اسرار تـوحيد و خداشناسى است سخن از نعمت ((سايه ها)) وسپس اثرات و بركات ((شب
)) و ((خواب و استراحت )) و ((روشنايى )) روز و ((وزش بادها)) و ((نزول باران )) و
((زنده شدن زمينهاى مرده )) و ((سيراب شدن )) چهارپايان وانسانهاست .
نـخست مى گويد: ((آيا نديدى چگونه پروردگارت سايه را گسترده ساخت ))؟!(الم تر الى
ربك كيف مد الظل ).
((و اگر مى خواست آن را ساكن قرار مى داد)) سايه اى هميشگى و جاودانى (ولو شا لجعله
ساكنا).
ايـن سـايـه كـشيده و گسترده همان سايه اى است كه بعد از طلوع فجر و قبل ازطلوع
آفتاب بر زمين حكمفرماست و لذتبخش ترين سايه ها و ساعات همان است .
زيرا به دنبال آن مى فرمايد: ((سپس خورشيد را بر وجود اين سايه گسترده دليل قرار
داديم )) (ثم جعلنا الشمس عليه دليلا ).
اشـاره بـه ايـن كـه اگر آفتاب نبود مفهوم سايه روشن نمى شد, اصولا سايه ازپرتو
آفتاب به وجود مى آيد.
(آيـه )ـدر ايـن آيه مى فرمايد: ((سپس آن را آهسته جمع مى كنيم )) و نظام سايه و
آفتاب را حاكم مى سازيم (ثم قبضناه الينا قبضا يسيرا).
مى دانيم هنگامى كه خورشيد طلوع مى كند تدريجا سايه ها برچيده مى شودتا به هنگام
ظهر كه در بـعـضـى از مـناطق سايه بكلى معدوم مى شود, و در ديگر مناطق به حداقل خود
مى رسد و به اين تـرتـيـب سايه ها نه يك دفعه ظاهر مى گردند, و نه يك دفعه برچيده
مى شوند, و اين خود يكى از حـكـمـتـهـاى پـروردگار است , چرا كه اگر انتقال از نور
به ظلمت و بالعكس , ناگهانى صورت مى گرفت براى همه موجودات زيان آور بود.
(آيـه )ـبـعـد از ذكـر نعمت سايه ها, به شرح دو نعمت ديگر كه كاملامتناسب با آن است
پرداخته و گـوشـه ديـگرى از اسرار نظام هستى را كه بيانگروجودخداست روشن مى سازد,
مى فرمايد: ((او كسى است كه شب را براى شمالباس قرار داد)) (وهو الذى جعل لكم الليل
لباسا).
ايـن پرده ظلمانى نه تنها انسانها كه تمام موجودات روى زمين را در خودمستور مى سازد
و آنها را هـمچون لباس , محفوظ مى دارد و همچون پوششى كه انسان به هنگام خواب براى
ايجاد تاريكى و استراحت از آن استفاده مى كند, او رادر بر مى گيرد.
بعد اشاره به نعمت خواب كرده , مى فرمايد: ((و خواب را استراحت )) قرار داد(والنوم
سباتا).
خـواب بـه مـوقع و به اندازه , تجديد كننده تمام نيروهاى بدن است و نشاطآفرين و
مايه قدرت , و بهترين وسيله براى آرامش اعصاب است .
در پـايان آيه به نعمت ((روز)) اشاره كرده , مى فرمايد: ((و روز را وسيله حركت
وحيات )) قرار داد (وجعل النهار نشورا).
و بـه راسـتـى روشنايى روز از نظر روح و جسم انسان , حركت آفرين است همان گونه كه
تاريكى , خواب آور و آرامبخش است .
(آيـه )ـبـعـد از بيان اين مواهب عظيم كه از اساسى ترين پايه هاى زندگى انسانها است
به موهبت بـسـيار مهم ديگرى پرداخته , مى فرمايد: ((او كسى است كه بادها را
بشارتگرانى پيش از رحمتش فـرسـتـاد, واز آسمان آبى پاك كننده نازل كرديم ))(وهو
الذى ارسل الرياح بشرا بين يدى رحمته وانزلنا من السما ما طهورا).
نـقـش بـادهـا بـه عنوان پيش قراولان نزول رحمت الهى بر كسى پوشيده نيست چرا كه اگر
آنها نـبـودنـد هرگز قطره بارانى بر سرزمين خشكى نمى باريد;Š زيرا اگر بادهاابرهاى
پربار را از بالاى اقـيانوسها به سوى زمينهاى خشك نرانند, بار ديگر ابرهاتبديل به
باران مى گردد و در همان دريا فرو مى ريزد.
هـميشه قسمتى از اين بادها كه در پيشاپيش توده هاى ابر در حركتند و آميخته با رطوبت
ملايمى هستند, نسيم دل انگيزى ايجاد مى كنند كه از درون آن بوى باران به مشام مى
رسد, اينان همچون بشارت دهنده اى هستند كه از قدوم مسافر عزيزى خبر مى دهند.
آب عـلاوه بـر خاصيت حيات بخشى , خاصيت فوق العاده مهم پاك كننده رادارد, اگر نبود
در يك روز سرتاسر جسم و جان و زندگى ما كثيف وآلوده مى شد.
بـه علاوه مى دانيم پاكيزه كردن روح از آلودگيها به وسيله غسل و وضو نيز باآب انجام
مى گيرد پس اين مايع حياتبخش هم پاك كننده روح است و هم جسم .
(آيـه )ـامـا اين خاصيت پاك كننده بودن با تمام اهميتى كه دارد در درجه دوم قرار
داده شده , لذا در اين آيه اضافه مى كند: ((تا به وسيله آن , سرزمين مرده اى رازنده
كنيم )) (لنحيى به بلدة ميتا).
((و آن (آب حـياتبخش ) را به مخلوقاتى كه آفريده ايم ـچهارپايان و انسانهاى بسيارـ
مى نوشانيم )) (ونسقيه مما خلقنا انعاما واناسى كثيرا).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه اشاره به ((قرآن )) كرده , مى گويد: ((ما اين آيات را به
صورتهاى گوناگون و مـؤثـر در ميان آنها قرار داديم تا متذكر شوند (و از آن به قدرت
پروردگار پى برند) اما بسيارى از مردم جز انكار و كفر كارى در برابر آن نشان
ندادند))(ولقد صرفناه بينهم ليذكروا فابى اكثر الناس الا كفورا).
(آيه )ـاين آيه اشاره به عظمت مقام پيامبر(ص ) است , مى فرمايد: ((و اگرمى خواستيم
در هر شهر و ديـارى , بيم دهنده اى بر مى انگيختيم )) ولى اين كار لزومى نداشت (ولو
شئنا لبعثنا فى كل قرية نذيرا).
زيرا تمركز نبوت در وجود يك فرد باعث وحدت و انسجام انسانها وجلوگيرى از هرگونه
تفرقه و پراكندگى مى شود.
ايـن آيـه هـم دليلى است بر عظمت مقام پيامبر, و هم لزوم وحدت رهبرى وهم سنگين بودن
بار مسؤوليت او.
(آيه )ـبه همين دليل در اين آيه دو دستور مهم را كه دو برنامه اساسى پيامبران را
تشكيل مى دهد بـيـان مـى كـند, نخست روى سخن را به پيامبر اسلام (ص )كرده , مى
فرمايد: ((بنابراين از كافران اطاعت مكن )) (فلا تطع الكافرين ).
در هـيـچ قـدم راه سازش با انحرافات آنها را پيش مگير كه سازشكارى بامنحرفان , آفت
دعوت به سوى خداست .
و امـا دسـتور دوم اين كه : ((به وسيله قرآن با آنها جهاد بزرگى كن )) (وجاهدهم به
جهادا كبيرا) جـهادى بزرگ به عظمت رسالتت , و به عظمت جهاد تمام پيامبران پيشين ,
جهادى كه تمام ابعاد روح و فكر مردم را در بر گيرد و جنبه هاى مادى ومعنوى را شامل
شود.
ايـن تـعـبير عظمت مقام قرآن را نيز بازگو مى كند, چرا كه سلاحى است برنده ,كه قدرت
بيان و استدلال و تاثير عميق و جاذبيتش مافوق تصور و قدرت انسانهاست .
(آيه )ـ دو درياى آب شيرين و شور در كنار هم !.
در اين آيه باز به استدلال بر عظمت خداوند از طريق بيان نعمتهاى او در نظام آفرينش
مى پردازد, و بـه تـناسب بيان نزول قطرات حياتبخش باران كه در آيات قبل گذشت اشاره
به مخلوط نشدن آبـهـاى شـيـرين و شور كرده , مى فرمايد: ((او كسى است كه دو دريا را
در كنار هم قرار داد, يكى گـوارا و شـيـريـن و ديـگـر شـور و تلخ , و درميان آنها
برزخى قرار داد (گويى هر يك به ديگرى مى گويد:) دور باش و نزديك نيا))(وهو الذى مرج
البحرين هذا عذب فرات وهذا ملح اجاج وجعل بينهما برزخاوحجرا محجورا).
ايـن آيـه يكى ديگر از مظاهر شگفت انگيز قدرت پروردگار را در جهان آفرينش ترسيم مى
كند كه چـگـونـه يـك حـجاب نامرئى , و حائل ناپيدا در ميان درياى شور وشيرين قرار
مى گيرد و اجازه نمى دهد آنها با هم آميخته شوند.
الـبـتـه امـروز مـا ايـن را مـى دانيم كه اين حجاب نامرئى همان ((تفاوت درجه غلظت
آب شور و شيرين )) و به اصطلاح تفاوت ((وزن مخصوص )) آنها است كه سبب مى شود تا مدت
مديدى به هم نياميزند.
ضـمـنـا قـرار گـرفـتن اين آيه در ميان آيات مربوط به ((كفر)) و ((ايمان )) ممكن
است اشاره و تـشـبـيـهـى در ايـن امر نيز باشد كه گاهى در يك جامعه , در يك شهر, و
گاه حتى در يك خانه افرادى با ايمان كه همچون آب عذب و فراتند در كنار افراد بى
ايمان كه همچون آب ملح و اجاجند, بـا دو طرز تفكر, دو نوع عقيده , و دو نوع عمل پاك
وناپاك , قرار مى گيرند, بى آنكه به هم آميخته شوند.
(آيه )ـدر اين آيه به مناسبت بحث نزول باران و همچنين درياهاى آب شور و شيرين كه در
كنار هم قـرار مى گيرند سخن از آفرينش انسان از آب به ميان آورده , مى گويد: ((او
كسى است كه از آب انسانى را آفريد)) (وهو الذى خلق من المابشرا).
احـتمال دارد كه چند معنى در مفهوم آيه جمع باشد يعنى هم بشر نخستين ازآب آفريده
شده , و هم پيدايش تمام افراد انسان از آب ((نطفه )) است , و هم آب مهمترين ماده
ساختمان بدن انسان را تـشـكـيل مى دهد, آبى كه از ساده ترين موجودات اين جهان محسوب
مى شود چگونه مبد پيدايش چنين خلقت شگرفى شده است ؟! اين دليل روشن قدرت اوست .
بـه دنبال آفرينش انسان , سخن از گسترش نسلها به ميان آورده , مى گويد:((سپس او را
نسب و سبب قرار داد)) و نسل او را از اين دو طريق گسترش داد (فجعله نسبا وصهرا).
مـنـظـور از ((نـسب )) پيوندى است كه در ميان انسانها از طريق زاد و ولد به وجودمى
آيد, مانند ارتـبـاط پـدر و فـرزند يا برادران به يكديگر, اما منظور از ((صهر)) كه
دراصل به معنى ((داماد)) است , پيوندهايى است كه از اين طريق ميان دو طايفه
برقرارمى شود, مانند پيوند انسان با نزديكان همسرش .
در پـايـان آيـه به عنوان تاكيد بر مسائل گذشته , مى فرمايد: ((و پروردگار توهمواره
توانا بوده و هست )) (وكان ربك قديرا).
(آيـه )ـسرانجام در اين آيه انحراف مشركان را از اصل توحيد, از طريق مقايسه قدرت
بتها با قدرت پـروردگار كه نمونه هاى آن در آيات قبل گذشت روشن مى سازد, مى گويد:
((و آنها معبودهايى جز خدا مى پرستند كه نه سودى به آنهامى رساند و نه زيانى ))
(ويعبدون من دون اللّه ما لا ينفعهم ولا يضرهم ).
مـسلم است تنها وجود سود و زيان نمى تواند معيار پرستش باشد, ولى قرآن با اين تعبير
بيانگر اين نـكـتـه اسـت كـه آنـها هيچ بهانه اى براى اين پرستش ندارندچرا كه بتها
موجوداتى هستند كاملا بى خاصيت و فاقد هرگونه ارزش و تاثير مثبت يا منفى .
در پـايـان آيه اضافه مى كند: ((و كافران هميشه در برابر پروردگارشان (در طريق كفر)
پشتيبان يكديگرند)) (وكان الكافر على ربه ظهيرا).
و نـيـروهـايى را كه مى بايست در مسير ((اللّه )) بسيج كنند, بر ضد آيين خدا
وپيامبرش و مؤمنان راستين بسيج مى نمايند.
(آيه )ـ پاداش من هدايت شماست !.
از آنجا كه در آيات گذشته سخن از اصرار بت پرستان بر پرستش بتهايى بودكه مطلقا سود
و زيانى ندارند, در اين آيه اشاره به وظيفه پيامبر(ص ) در برابر اين متعصبان لجوج
كرده , مى گويد: ((ما تو را جز به عنوان بشارت دهنده و انذار كننده نفرستاديم ))
(وما ارسلناك الا مبشرا ونذيرا).
اگر آنها دعوت تو را نپذيرفتند ايرادى بر تو نيست , تو وظيفه خود را كه بشارت و
انذار است انجام دادى .
ايـن سـخـن هـم وظـيفه پيامبر را مشخص مى كند و هم تسلى خاطرى براى اواست , و هم
نوعى تهديد و بى اعتنايى به اين گروه گمراه مى باشد.
(آيـه )ـسـپـس بـه پـيامبر(ص ) دستور مى دهد كه به آنها ((بگو: من در برابر آن
(ابلاغ آيين خدا) هيچ گونه پاداشى از شما نمى طلبم )) (قل ما اسـلكم عليه من اجر).
بعد اضافه مى كند: ((مگر كسى كه بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزيند)) اين پاداش
من است (الا من شا ان يتخذ الى ربه سبيلا ).
يـعـنـى تـنها اجر و پاداش من هدايت شماست , آن هم از روى اراده و اختيار نه اكراه
واجبار, و اين تـعـبير نهايت لطف و محبت پيامبر(ص ) را نسبت به پيروانش روشن مى
سازد, چرا كه مزد خود را سعادت و خوشبختى آنان مى شمرد.
(آيـه )ـاين آيه تكيه گاه اصلى پيامبر را روشن مى سازد, مى فرمايد: ((وتوكل بر
خداوندى كن كه زنده است و هرگز نمى ميرد)) (وتوكل على الحى الذى لا يموت ).
بـا داشتن اين تكيه گاه و پناهگاه نه نيازى به اجر و پاداش آنها دارى , و نه وحشتى
از ضرر و زيان و توطئه آنان .
و اكنون كه چنين است ((تسبيح و حمد او به جا آور)) از نقصها منزه بشمر, و دربرابر
همه كمالات او را ستايش كن (وسبح بحمده ).
سـپس اضافه مى كند: از كارشكنى و توطئه هاى دشمنان نگران مباش ((همين بس كه خداوند
از گناهان بندگانش آگاه است )) و به موقع حساب آنها را مى رسد(وكفى به بذنوب عباده
خبيرا).
(آيـه )ـايـن آيـه بـيـان قدرت پروردگار در پهنه جهان هستى است و توصيف ديگرى است
از اين تكيه گاه مطمئن , مى فرمايد: ((او كسى است كه آسمانها و زمين وآنچه را در
ميان آن دو است در شش روز [ شش دوران ] آفريد)) (الذى خلق السموات والا رض وما
بينهما فى ستة ايام ).
((سپس بر عرش قدرت قرار گرفت )) و به تدبير عالم پرداخت (ثم استوى على العرش ).
كـسـى كـه داراى اين قدرت وسيع است مى تواند متوكلان بر خود را در برابر هرخطر و
حادثه اى حفظ كند.
و در پايان آيه اضافه مى كند: ((او خداوند رحمان است )) (الرحمن ).
كـسى كه رحمت عامش همه موجودات را در بر گرفته , و مطيع و عاصى ومؤمن و كافر از
خوان نعمت بى دريغش بهره مى گيرند.
اكـنون كه خدايى دارى بخشنده و قادر و توانا, اگر چيزى مى خواهى ((از اوبخواه كه از
همه چيز آگاه است )) (فسئل به خبيرا).
(آيـه )ـاز آنجا كه در آيات پيشين سخن از عظمت و قدرت خدا بود و هم وسعت رحمت او در
اين آيـه مى افزايد: ((و هنگامى كه به آنها گفته شود براى خداوند رحمان (كه سراسر
وجود شما غرق رحـمـت اوسـت ) سـجـده كـنـيد آنها (ازروى كبر و غرور, و يا از سر
استهزا) مى گويند: رحمان چيست ))؟ (واذا قيل لهم اسجدوا للرحمن قالوا وما الرحمن )
ما اصلا ((رحمان )) را نمى شناسيم .
((آيا ما براى چيزى سجده كنيم كه تو به ما دستور مى دهيد))؟! (انسجد لماتامرنا).
ما زير بار هيچ كس نمى رويم و تابع فرمان اين و آن نخواهيم شد!.
((اين سخن را مى گويند ((و بر نفرت و دوريشان از خدا افزوده مى شود))(وزادهم
نفورا).
(آيـه )ـايـن آيه در حقيقت پاسخى است به سؤال آنها كه مى گفتند: رحمان چيست ؟ هر
چند آنها اين سخن را از روى سخريه مى گفتند اما قرآن پاسخ جدى به آنها داده , مى
فرمايد: ((پربركت و با عظمت است آن خدايى كه در آسمان منزلگاههايى قرار داد))
(تبارك الذى جعل فى السما بروجا).
بـرجـهـاى آسـمـانى اشاره به صورتهاى مخصوص فلكى است كه خورشيد وماه در هر فصل و هر
موقعى از سال در برابر يكى از آنان قرار مى گيرند مثلا مى گويندخورشيد در برج ((حمل
)) قرار گرفته , يعنى محاذى ((صورت فلكى حمل )) مى باشد,و يا ((قمر)) در ((عقرب ))
است , يعنى كره ماه برابر صورت فلكى ((عقرب )) واقع شده .
بـه اين ترتيب آيه اشاره به منزلگاههاى آسمانى خورشيد و ماه كرده , و به دنبال آن
اضافه مى كند: ((و در ميان آن چراغ روشن و ماه تابانى آفريد)) (وجعل فيهاسراجا
وقمرا منيرا).
آيـا بـا ايـن همه نشانه هاى روشن , با اين منازل بديع و دقيق خورشيد و ماه بازاو
را نمى شناسيد و مى گوييد: ((ما الرحمن ))؟!.
(آيـه )ـدر اين آيه باز به معرفى پروردگار عالم ادامه داده و بخش ديگرى از نظام
هستى را بازگو كـرده , مـى گويد: ((و او همان كسى است كه شب و روز راجانشين يكديگر
قرار داد, براى آنها كه بـخواهند متذكر شوند و يا بخواهندشكرگذارى كنند)) (وهو الذى
جعل الليل والنهار خلفة لمن اراد ان يذكر او ارادشكورا).
نـظـام بـديعى كه اگر نبود, زندگى انسان بر اثر شدت نور و حرارت يا تاريكى وظلمت به
تباهى مى كشيد, براى آنها كه مى خواهند خدا را بشناسند دليل جالبى است .
(آيه )ـ صفات ويژه بندگان خاص خدا:.
از ايـن بـه بعد بحث جامع و جالبى پيرامون صفات ويژه بندگان خاص پروردگار كه تحت
عنوان ((عـبـاد الـرحمن )) آمده , مطرح مى شود, و دوازده صفت ازصفات ويژه آنان را
بيان مى كند و در حـقـيقت تكميلى است براى آيات گذشته كه مشركان لجوج هنگامى كه نام
خداوند رحمان برده مى شد از سر استهزا و غرورمى گفتند: رحمان چيست ؟.
جايى كه بندگان او اين قدر عالى مقام و با شخصيتند عظمت خداى رحمان را بهتر مى توان
درك كرد.
نخست مى گويد: ((و بندگان خاص خداوند رحمان كسانى هستند كه باآرامش و بى تكبر بر
روى زمين راه مى روند)) (وعباد الرحمن الذين يمشون على الا رض هونا).
نـخـستين توصيف نفى كبر و غرور و خودخواهى است كه در تمام اعمال انسان و حتى در
كيفيت راه رفتن او آشكار مى شود زيرا ملكات اخلاقى هميشه خودرا در لابلاى اعمال و
گفتار و حركات انـسـان نـشـان مى دهند, تا آنجا كه از چگونگى راه رفتن يك انسان مى
توان با دقت و موشكافى به قسمت قابل توجهى از اخلاق اوپى برد.
آرى ! آنها متواضعند, و تواضع كليد ايمان است .
دومين وصف آنها حلم و بردبارى است چنانكه قرآن در ادامه همين آيه مى گويد: ((و
هنگامى كه جاهلان آنها را مورد خطاب قرار مى دهند (و به جهل وجدال و سخنان زشت مى
پردازند) در پاسخ آنـهـا سـلام مى گويند)) (واذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلا ما)
سلامى كه نشانه بى اعتنايى توام با بزرگوارى است , نه ناشى از ضعف , نه سلام تحيت
كه نشانه محبت و پيوند دوستى است .
(آيـه )ـدر اين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگاراست پرداخته , مى
گويد: ((و آنـهـا كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى كنند))
(والذين يبيتون لربهم سجدا وقياما).
در ظلمت شب كه چشم غافلان در خواب است و جايى براى تظاهر و رياوجود ندارد خواب خوش
را بـر خـود حـرام كـرده و بـه خـوشـتر از آن ذكر خدا و قيام وسجود در پيشگاه با
عظمت اوست مـى پـردازد, پاسى از شب را به مناجات بامحبوب مى گذرانند, و قلب و جان
خود را با ياد و نام او روشن مى كنند.
(آيـه )ـچهارمين صفت ويژه آنان خوف و ترس از مجازات و كيفرالهى است ((و آنها كسانى
هستند كه پيوسته مى گويند: پروردگارا! عذاب جهنم را از مابرطرف گردان كه عذابش سخت
و شديد و پردوام است )) (والذين يقولون ربنااصرف عنا عذاب جهنم ان عذابها كان
غراما).
(آيه )ـ((چرا كه جهنم بد جايگاه و بد محل اقامتى است )) (انها سات مستقرا ومقاما).
با اين كه آنها شبها به ياد خدا هستند و به عبادتش مشغول , و روزها در مسيرانجام
وظيفه گام بر مـى دارنـد بـاز هـم قـلوبشان مملو از ترس مسؤوليتهاست , همان ترسى كه
عامل نيرومندى براى حركت به سوى انجام وظيفه بيشتر و بهتر است .
(آيـه )ـسـپـس بـه پنچمين صفت ممتاز ((عبادالرحمن )) كه اعتدال و دورى ازهرگونه
افراط و تـفريط در كارها مخصوصا در مساله انفاق است اشاره كرده ,مى فرمايد: ((و
آنها كسانى هستند كه بـه هـنـگام انفاق , نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى , بلكه در
ميان اين دو حد اعتدال را رعايت مى كنند)) (والذين اذا انفقوالم يسرفوا ولم يقتروا
وكان بين ذلك قواما).
جالب توجه اين كه سخن را روى كيفيت انفاق آنان مى برد ـاصل انفاق كردن را مسلم مى
گيردـ و مـى گـويـد: انـفـاقـى عادلانه و دور از هرگونه اسراف و سخت گيرى دارند, نه
آن چنان بذل و بـخـشـشـى كـنند كه زن و فرزندشان گرسنه بمانند, و نه آن چنان سختگير
باشند كه ديگران از مواهب آنها بهره نگيرند.
(آيه )ـششمين ويژگى ((عبادالرحمن )) توحيد خالص است كه آنها را ازهرگونه شرك و
دوگانه و يا چندگانه پرستى دور مى سازد.
مـى فرمايد: ((و آنها كسانى هستند كه معبود ديگرى را با خداوند نمى خوانند))(والذين
لا يدعون مع اللّه الــها آخر).
نـور تـوحـيد سراسر قلب آنها و زندگى فردى و اجتماعيشان را روشن ساخته وتيرگى و
ظلمت شرك از آسمان فكر و روح آنها بكلى رخت بربسته است .
هـفـتـمـيـن صـفت , پاكى آنها از آلودگى به خون بى گناهان است : ((و آنها
هرگزانسانى را كه خـداوند (خونش را) حرام شمرده ـجز به حق ـ به قتل نمى
رسانند))(ولا يقتلون النفس التى حرم اللّه الا بالحق ).
از آيـه فـوق به خوبى استفاده مى شود كه تمام نفوس انسانى در اصل محترمندو ريختن
خون آنها مـمـنـوع است , مگر عواملى پيش آيد كه اين احترام ذاتى راتحت الشعاع قرار
دهد و مجوز ريختن خون گردد.
هـشـتـمين وصف آنها اين است كه : دامان عفتشان هرگز آلوده نمى شود ((و زنانمى
كنند)) (ولا يزنون ).
آنـهـا بر سر دوراهى كفر و ايمان , ايمان را انتخاب مى كنند, و بر سر دوراهى امنيت
و ناامنى جانها, امنيت را, و بر سر دوراهى پاكى و آلودگى , پاكى را, آنهامحيطى خالى
از هرگونه شرك و ناامنى و بى عفتى و ناپاكى با تلاش و كوشش خودفراهم مى سازند.
و در پـايـان آيـه براى تاكيد هر چه بيشتر اضافه مى كند: ((و هر كس يكى از اين امور
را انجام دهد عقوبت و مجازاتش را خواهد ديد)) (ومن يفعل ذلك يلق اثاما).
(آيـه )ـاز آنجا كه اين سه گناه نهايت اهميت را دارد باز در اين آيه روى آن تكيه
كرده , مى گويد: كـسـانى كه مرتكب اين امور شوند ((عذاب آنها در قيامت مضاعف مى
گردد, و با خوارى , جاودانه در عذاب خواهند ماند)) (يضاعف له العذاب يوم القيمة
ويخلد فيه مهانا).
مـنـظور از مضاعف شدن عذاب اين است كه بر هر يك از گناهان سه گانه كه درآيه قبل
مذكور است مجازات جداگانه اى خواهد شد كه مجموعا عذاب مضاعف است .
از اين گذشته گاه يك گناه سرچشمه گناهان ديگر مى شود, مانند كفر كه سبب ترك واجبات
و انجام محرمات مى گردد, و اين خود موجب مضاعف شدن مجازات الهى است .
(آيه )ـولى از آنجا كه قرآن مجيد هيچ گاه راه بازگشت را به روى مجرمان نمى بندد و
گنهكاران را تشويق و دعوت به توبه مى كند, در اين آيه چنين مى گويد:((مگر كسانى كه
توبه كنند و ايمان آورنـد و عمل صالح انجام دهند كه خداوند(گناهان آنان را) به
حسنات مبدل مى كند, و خداوند هـمـواره آمـرزنـده و مـهربان بوده است )) (الا من تاب
وآمن وعمل عملا صالحا فاولئك يبدل اللّه سيئاتهم حسنات وكان اللّه غفورا رحيما).
تبديل سيئات به حسنات :.
در اينجا چند تفسير است كه همه مى تواند قابل قبول باشد:
1ـ هـنـگـامـى كـه انسان توبه مى كند و ايمان به خدا مى آورد, سيئات اعمالش در
آينده تبديل به حسنات مى شود, اگر در گذشته مرتكب قتل نفس مى شد درآينده دفاع از
مظلومان و مبارزه با ظالمان را جاى آن مى گذارد.
2ـ ديـگر اين كه خداوند به لطف و كرم و فضل و انعامش بعد از توبه كردن سيئات اعمال
او را محو مى كند, و به جاى آن حسنات مى نشاند.
3ـ سـومـين تفسير اين كه منظور از سيئات آثار سوئى است كه از آن بر روح وجان انسان
نشسته , هـنگامى كه توبه كند و ايمان آورد آن آثار سؤ از روح و جانش برچيده مى شود,
و تبديل به آثار خير مى گردد.
(آيه )ـاين آيه در حقيقت چگونگى توبه صحيح را تشريح كرده , مى گويد:((و كسى كه توبه
كند و عـمـل صالح انجام دهد, بسوى خدا بازگشت مى كند)) و پاداش خود را از او مى
گيرد (ومن تاب وعمل صالحا فانه يتوب الى اللّه متابا).
يـعـنى , توبه و ترك گناه بايد تنها به خاطر زشتى گناه نباشد بلكه علاوه بر آن
انگيزه اش خلوص نيت و بازگشت به سوى پروردگار باشد.
(آيه )ـنهمين صفت برجسته عبادالرحمن احترام و حفظ حقوق ديگران است ((آنها كسانى
هستند كـه هرگز شهادت به باطل نمى دهند)) (والذين لا يشهدون الزور) و در مجالس باطل
نى حضور پيدا نمى كنند.
به اين ترتيب عبادالرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ مى دهند,و نه در مجالس
لهو وبـاطـل و گـنـاه حـضـور مى يابند, چرا كه حضور در اين مجالس علاوه بر امضاى
گناه , مقدمه آلودگى قلب و روح است .
سـپـس در ذيـل آيه به دهمين صفت برجسته آنان كه داشتن هدف مثبت درزندگى است اشاره
كـرده , مـى گـويـد: ((و آنـها هنگامى كه با لغو و بيهودگى برخوردكنند, بزرگوارانه
از كنار آن مى گذرند)) (واذا مروا باللغو مروا كراما).
در حقيقت آنها نه در مجلس باطل حضور پيدا مى كنند و نه آلوده لغو وبيهودگى مى شوند.
(آيـه )ـيـازدهـمـيـن صفت اين گروه از بندگان خاص خدا, داشتن چشم بينا,و گوش شنوا
به هـنـگـام بـرخـورد بـا آيـات پـروردگار است , مى فرمايد: ((و آنها كسانى هستند
كه هرگاه آيات پـروردگارشان به آنها يادآورى شود كر و كور روى آن نمى افتند))!
(والذين اذا ذكروا بايات ربهم لم يخروا عليها صما وعميانا).
مسلما منظور اشاره به عمل كفار نيست , چرا كه آنها به آيات الهى اصلااعتنايى
ندارند, بلكه منظور گـروه مـنـافقان يا به ظاهر مسلمانان قشرى است كه چشم و گوش
بسته بر آيات خدا مى افتند بى آنكه حقيقت آن را درك كنند, و در عمل از آن الهام
گيرند.
اصولا درك آگاهانه از مذهب سرچشمه اصلى مقاومت و پايدارى وايستادگى است , چرا كه
چشم و گوش بستگان را به آسانى مى توان فريب داد, و باتحريف مذهب از مسير اصلى منحرف
ساخت , و آنها را به وادى كفر و بى ايمانى وضلالت كشاند.
(آيـه )ـيازدهمين ويژگى اين مؤمنان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و
خانواده خـويـش دارنـد و براى خود در برابر آنها مسؤوليت فوق العاده اى قائلند ((و
آنها پيوسته (از درگاه خدا مى خواهند و) مى گويند:پروردگارا! از همسران و فرزندان
ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردند))!(والذين يقولون ربنا هب لنا من
ازواجنا وذرياتنا قرة اعين ).
بـديـهـى است منظور اين نيست كه تنها در گوشه اى بنشينند و دعا كنند, بلكه دعا دليل
شوق و عشق درونيشان بر اين امر است , و رمز تلاش و كوشش .
و بالاخره دوازدهمين وصف برجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظرمهمترين اين اوصاف
اسـت ايـن كـه آنـهـا هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق رابسپرند بلكه همتشان
آن چنان والاست كه مى خواهند امام و پيشواى جمعيت مؤمنان باشند و ديگران را نيز به
اين راه دعوت كنند .
آنـهـا چـون زاهـدان گـوشـه گـير و منزوى , تنها گليم خويش را از آب بيرون نمى
كشند, بلكه سعيشان اين است كه بگيرند غريق را!.
لـذا در پـايـان آيه مى فرمايد: آنها كسانى هستند كه مى گويند: ((پروردگارا! ما
راامام و پيشواى پرهيزكاران قرار ده )) (واجعلنا للمتقين اماما).
آرى ! آنـهـا بـنـدگـان خاص رحمانند, و همان گونه كه رحمت عام خدا همگان رافرا مى
گيرد, رحـمت اين بندگان خدا نيز از جهاتى عام است , علم و فكر و بيان و قلم و مال و
قدرتشان پيوسته در مسير هدايت خلق خدا كار مى كند آنها سرمشقهايى براى پرهيزكاران
محسوب مى شوند.
(آيه )ـبعد از تكميل اين اوصاف دوازده گانه اشاره به اين بندگان خاص خدا با تمام
اين ويژگيها كـرده , و در يك جمع بندى كوتاه پاداش الهى آنان را چنين بيان مى كند:
((آنها كسانى هستند كه درجـات عـالـى بـهشت در برابر صبر و استقامتشان به آنها
پاداش داده مى شود)) (اولئك يجزون الغرفة بما صبروا).
((صـبـر)) وصـف تـازه اى نـيست بلكه ضامن اجراى تمام اوصاف گذشته است ودر اينجا
مفهوم وسـيـعى دارد كه شكيبايى و استقامت در برابر مشكلات راه اطاعت پروردگار و
جهاد و مبارزه با هوسهاى سركش و ايستادگى در مقابل عوامل گناه همه در آن جمع است .
سـپـس اضـافه مى كند: ((در آن غرفه هاى بهشتى با تحيت و سلام روبرومى شوند))
(ويلقون فيها تحية وسلا ما).
بهشتيان به يكديگر تحيت و سلام مى گويند و فرشتگان به آنها, و از همه بالاتر خداوند
به آنها سلام و تحيت مى گويد.
(آيـه )ـسپس براى تاكيد بيشتر مى فرمايد: ((جاودانه در آن خواهند ماند,چه قرارگاه
خوب و چه محل اقامت زيبايى ))؟ (خالدين فيها حسنت مستقراومقاما).
(آيه )ـ اگر دعاى شما نبود ارزشى نداشتيد!.
ايـن آيـه كـه آخـرين آيه سوره فرقان است در حقيقت نتيجه اى است براى تمام سوره , و
هم براى بحثهايى كه در زمينه اوصاف ((عبادالرحمن )) در آيات گذشته آمده است .
روى سـخـن را بـه پـيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((بگو: پروردگار من براى شماارج و
وزنى قائل نيست اگر دعاى شما نباشد)) (قل ما يعبؤا بكم ربى لولا دعاؤكم ).
بـنـابـراين آنچه به شما وزن و ارزش و قيمت در پيشگاه خدا مى دهد همان ايمان و دعا
و توجه به پروردگار و بندگى اوست .
سپس مى افزايد: ((شما تكذيب (آيات پروردگار و پيامبران خدا) كرديد, و اين تكذيب
دامان شما را خواهد گرفت , و از شما جدا نخواهد شد)) (فقد كذبتم فسوف يكون لزاما).
يعنى ;Š شما در گذشته آيات خدا و پيامبران او را تكذيب كرديد اگر به سوى خدا نياييد
و راه ايمان و بندگى او را پيش نگيريد هيچ ارزش و مقامى نزد اونخواهيد داشت , و
كيفرهاى تكذيبتان قطعا دامانتان را خواهد گرفت .
(پايان سوره فرقان )).
سوره شعرا [26].
تمامى آيات اين سوره ـجز چهار آيه آخرـ در مكه نازل شده و227 آيه است .
محتواى سوره :.
مـى دانـيـم در سـوره هاى مكى كه در آغاز دعوت اسلام نازل گرديد بيشتر روى اصول
اعتقادى , تـوحـيد,,معاد و عودت پيامبران خدا و اهميت قرآن تكيه مى شد, وتقريبا
تمام بحثهاى سوره شعرا پيرامون همين مسائل دور مى زند.
در حقيقت مى توان محتواى اين سوره را در چند بخش خلاصه كرد:.
بـخـش اول طـلـيـعه سوره است كه از حروف مقطعه , و سپس عظمت مقام قرآن و تسلى خاطر
پـيـامـبـر(ص ) در بـرابر پافشارى و خيره سرى مشركان و اشاره اى به بعضى از نشانه
هاى توحيد و صفات خدا سخن مى گويد.
بـخـش دوم فـرازهايى از سرگذشت هفت پيامبر بزرگ و مبارزات آنها را باقومشان , و
لجاجتها و خـيـره سريهاى آنان را بازگو مى كند كه شباهت زيادى با منطق مشركان عصر
پيامبر اسلام (ص ) داشته و نيز مخصوصا روى عذاب دردناك اين اقوام و بلاهاى وحشتناكى
كه بر آنها فرود آمد تكيه شده است كه خود تهديد مؤثرى براى مخالفان پيامبراسلام در
آن شرايط است .
بـخـش سـوم كـه در حـقـيـقـت جـنبه نتيجه گيرى از بخشهاى گذشته داردـپيرامون پيامبر
اسـلام (ص ) و عظمت قرآن و تكذيب مشركان و دستوراتى به آن حضرت در زمينه روش دعوت ,
و چـگـونگى برخورد با مؤمنان سخن مى گويد, وسوره را با بشارت به مؤمنان صالح و
تهديد شديد ستمگران پايان مى دهد.
ضمنا نام اين سوره از چند آيه آخر كه پيرامون شعراى بى هدف سخن مى گويد گرفته شده
است .
فضيلت تلاوت سوره :.
در حديثى از پيامبر اسلام (ص ) چنين مى خوانيم : ((كسى كه سوره شعرا رابخواند به
عدد كسى كه نوح را تصديق و يا تكذيب كرده است ده حسنه براى اوخواهد بود, و همچنين
هود, شعيب , صالح و ابراهيم و به عدد تمام كسانى كه تكذيب عيسى و تصديق محمد(ص )
كرده اند)).
البته منظور تلاوتى است كه مقدمه تفكر و سپس اراده و عمل باشد.
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
(آيـه )ـبـاز در آغـاز ايـن سوره با نمونه ديگرى از حروف مقطعه قرآن روبرومى شويم
((طا, سين , ميم )) (طـسم ).
روايات متعددى از پيامبراكرم (ص ) يا بعضى از صحابه در تفسير ((طسم )) نقل شده كه
همه نشان مـى دهـد اين حروف علامتهاى اختصارى از نامهاى خدا, يانامهاى قرآن , و يا
مكانهاى مقدس و يا بعضى از درختان بهشتى و مانند آن است .
ايـن روايات , تفسيرى را كه در آغاز سوره اعراف در اين زمينه نقل كرديم تاييدمى
كند, و در عين حـال بـا آنـچـه در آغاز سوره بقره آورديم كه منظور بيان اعجاز وعظمت
قرآن است كه اين كلام بزرگ از حروف ساده و كوچك تركيب شده است منافاتى ندارد.
(آيـه )ـاين آيه عظمت قرآن را اين چنين بيان مى كند: ((اينها آيات كتاب مبين است ))
(تلك آيات الكتاب المبين ).
تـوصـيف ((قرآن )) به ((مبين )) كه در اصل از ماده ((بيان )) است اشاره به
آشكاربودن عظمت و اعـجـاز آن مـى بـاشـد كـه هر چه انسان در محتواى آن بيشتر دقت
كند به معجزه بودنش آشناتر مى شود.
از اين گذشته قرآن بيان كننده ((حق )) از ((باطل )) و آشكاركنند راه سعادت وپيروزى
و نجات از گمراهى است .
(آيه )ـسپس به دلدارى پيامبر(ص ) پرداخته , مى گويد: ((گويى مى خواهى جان خود را به
خاطر اين كه آنها ايمان نمى آورند از شدت اندوه بر باددهى )) (لعلك باخع نفسك الا
يكونوا مؤمنين ).