(آيه )ـاين آيه به پاداش بزرگ اين پاسداران نور هدايت و عاشقان حق وحقيقت اشاره
كرده , چنين مى گويد: ((اين بخاطر آن است كه خداوند آنها را به بهترين اعمالى كه
انجام داده اند پاداش دهد و از فضلش بر پاداش آنها بيفزايد))(ليجزيهم اللّه احسن ما
عملوا ويزيدهم من فضله ).
منظور اين است كه خداوند تمام اعمال آنها را بر معيار و مقياس بهترين اعمالشان
پاداش مى دهد, حتى اعمال كم اهميت و متوسطشان همرديف بهترين اعمالشان در پاداش
خواهد بود!.
و ايـن جـاى تـعـجـب نـيـست , زيرا فيض خداوند براى آنها كه شايسته فيض اويند محدود
نيست ((خـداونـد هـركـس را بخواهد بى حساب روزى مى دهد)) و ازمواهب بى انتهاى خويش
بهره مند مى سازد (واللّه يرزق من يشا بغير حساب ).
(آيـه )ـاعـمـالى همچون سراب ! از آنجا كه در آيات گذشته سخن از نورخدا, نور ايمان
و هدايت , بـود, براى تكميل اين بحث , و روشن شدن حال آنها درمقايسه با ديگران , در
اينجا از ظلمت كفر و جهل و بى ايمانى , و كافران تاريك دل ومنافقان گمراه سخن مى
گويد.
سخن از كسانى است كه در بيابان خشك و سوزان زندگى به جاى آب به دنبال سراب مى روند,
و از تـشنگى جان مى دهند, در حالى كه مؤمنان در پرتو ايمان چشمه زلال هدايت را
يافته و در كنار آن آرميده اند.
نخست مى گويد: ((و كسانى كه كافر شدند اعمالشان همچون سرابى است دريك كوير, كه
انسان تشنه آن را (از دور) آب مى پندارد)) (والذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه
الظمـان ما).
((اما هنگامى كه به سراغ آن مى آيد چيزى نمى يابد)) (حتى اذا جاه لم يجده شيئا).
((و خدا را نزد اعمال خود مى يابد و حساب او را صاف مى كند))! (ووجد اللّه عنده
فوفيه حسابه ).
((و خداوند سريع الحساب است ))! (واللّه سريع الحساب ).
(آيـه )ـسپس به مثال دوم مى پردازد, مى گويد: و ((يا (اعمال اين كافران )همانند)
ظلماتى است در يـك اقـيـانـوس پهناور كه موج آن را پوشانده و بر فراز آن موج ديگرى
و بر فراز آن ابرى تاريك است )) (او كظلمات فى بحر لجي يغشيه موج من فوقه موج من
فوقه سحاب ).
و بـه ايـن تـرتـيـب ((ظلمتهايى است كه يكى بر فراز ديگرى قرار گرفته ))! (ظلمات
بعضها فوق بعض ).
آن چنان كه هركس در ميان آن گرفتار شود آن قدر تاريك و ظلمانى است كه ((اگر دست خود
را بيرون آورد ممكن نيست آن را ببيند))! (اذا اخرج يده لم يكد يريها).
آرى ! نـور حـقـيـقتى در زندگى انسانها فقط نور ايمان است و بدون آن فضاى حيات تيره
و تار و ظلمانى خواهد بود, اما اين نور ايمان تنها از سوى خداست ((وكسى كه خدا نورى
برايش قرارنداده نورى براى او نيست )) (ومن لم يجعل اللّه له نورا فماله من نور).
(آيه )ـ همه تسبيح گوى او هستند:.
در آيـات گـذشـته سخن از نور خدا, نور هدايت و ايمان و ظلمات متراكم كفر وضلالت
بود, و در اينجا از دلائل توحيد كه نشانه هاى انوار الهى و اسباب هدايت است , سخن
مى گويد:.
نـخـسـت روى سـخـن را به پيامبر(ص ) كرده , مى فرمايد: ((آيا نديدى تمام آنان كه در
آسمانها و زمينند براى خدا تسبيح مى كنند))؟! (الم تر ان اللّه يسبح له من فى
السموات والا رض ).
((و همچنين پرندگان به هنگامى كه بر فراز آسمان بال گسترده اند)) مشغول تسبيح او
هستند؟! (والطير صافات ).
((هر يك از آنها نماز و تسبيح خود را مى داند)) (كل قد علم صلا ته وتسبيحه ).
ممكن است منظور از ((صلاة )) (نماز) در اينجا به معنى دعا باشد.
((و خداوند از تمام اعمالى كه آنها انجام مى دهند باخبر است )) (واللّه عليم
بمايفعلون ).
(آيـه )ـو از آنـجـا كه اين تسبيح عمومى موجودات دليلى بر خالقيت پروردگار است و
خالقيت او دليل بر مالكيت او نسبت به مجموعه جهان هستى است , و نيز دليل بر آن است
كه همه موجودات بـه سـوى او باز مى گردند, اضافه مى كند: ((و براى خداست مالكيت
آسمانها و زمين , و بازگشت تمامى موجودات به سوى اوست )) (وللّه ملك السموات والا
رض والى اللّه المصير).
مـنـظـور از ((تـسـبيح )) و ((حمد)) همان چيزى است كه ما آن را ((زبان حال ))مى
ناميم , يعنى مجموعه نظام جهان هستى و اسرار شگفت انگيزى كه در هر يك ازموجودات اين
عالم نهفته است , با زبان بى زبانى , با صراحت و بطور آشكار ازقدرت و عظمت خالق
خود, و علم و حكمت بى انتهاى او سخن مى گويند, چرا كه هر موجود بديع و هر اثر شگفت
انگيزى , حتى يك تابلو نفيس نقاشى يا يك قطعه شعر زيبا و نغز, حمد و تسبيح ابداع
كننده خود مى گويد, يعنى از يك سو صفات برجسته او را بـيـان مى دارد (حمد) و از سوى
ديگر عيب و نقص را از او نفى مى كند(تسبيح ) تا چه رسد به اين جهان با عظمت و آن
همه عجايب و شگفتيهاى بى پايانش .
(آيه )ـ گوشه اى ديگر از شگفتيهاى آفرينش :.
بـاز در ايـنـجـا بـه گوشه ديگرى از شگفتيهاى آفرينش و علم و حكمت وعظمتى كه ماوراى
آن نهفته است برخورد مى كنيم كه همه دلائل توحيد ذات پاك اويند.
روى سخن را به پيامبر(ص ) كرده , مى گويد: ((آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به
آرامى مى راند, سـپـس آنها را با هم پيوند مى دهد, و بعد متراكم مى سازد))؟! (الم
تر ان اللّه يزجى سحابا ثم يؤلف بينه ثم يجعله ركاما).
پـس در ايـن حال دانه هاى باران را مى بينى كه از لابلاى ابرها خارج مى شوند))و بر
كوه و دشت و باغ و صحرا فرو مى بارند (فترى الودق يخرج من خلا له ).
آرى ! بـاران اسـت كـه زمـيـنـهاى مرده را زنده مى كند, لباس حيات در پيكردرختان و
گياهان مى پوشاند, و انسان و حيوانات را سيراب مى كند.
سـپـس بـه يكى ديگر از پديده هاى شگفت انگيز آسمان و ابرها اشاره كرده ,مى گويد:
((و (خدا) از آسـمـان , از كـوههايى كه در آسمان است , دانه هاى تگرگ رانازل مى
كند)) (وينزل من السما من جبال فيها من برد).
منظور از كوهها, توده هاى عظيم ابر است , كه در عظمت و بزرگى بسان كوه است .
تگرگهايى كه ((هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى رساند)) (فيصيب به من يشا).
شكوفه هاى درختان , ميوه ها و زراعتها, و حتى گاه حيوانها و انسانها از آسيب آن در
امان نيستند.
((و از هركس بخواهد اين عذاب و زيان را برطرف مى سازد)) (ويصرفه عن من يشا).
آرى ! اوست كه از يك ابر گاهى باران حيات بخش نازل مى كند و گاه بامختصر تغيير آن
را مبدل بـه تگرگهاى زيان بار و حتى كشنده مى كند, و اين نهايت قدرت و عظمت او را
نشان مى دهد كه سود و زيان و مرگ و زندگى انسان را در كنارهم چيده بلكه در دل هم
قرار داده است !.
و در پـايـان آيـه بـه يكى ديگر از پديده هاى آسمانى كه از آيات توحيد است اشاره
كرده , مى گويد: ((نزديك است درخشندگى برق ابرها, چشمهاى انسان راببرد)) (يكاد سنا
برقه يذهب بالا بصار).
ابرهايى كه در حقيقت از ذرات ((آب )) تشكيل شده است به هنگامى كه حامل نيروى برق مى
شود, آن چـنـان ((آتـشى )) از درونش بيرون مى جهد كه برقش چشمها را خيره , و رعدش
گوشها را از صـداى خـود پر مى كند, و گاه همه جا رامى لرزاند, اين نيروى عظيم در
لابلاى اين بخار لطيف راستى شگفت انگيز است !.
(آيه )ـدر اين آيه به يكى ديگر از آيات خلقت و نشانه هاى عظمت پروردگار كه همان
خلقت شب و روز و ويـژگيهاى آنهاست اشاره كرده , مى فرمايد:((خداوند شب و روز را
دگرگون مى سازد, و در ايـن عـبرتى است براى صاحبان بصيرت )) (يقلب اللّه الليل
والنهار ان فى ذلك لعبرة لا ولى الا بصار).
اين دگرگونى ـيعنى آمد و شد شب و روز و تغييرات تدريجى آنهاـ براى انسان جنبه حياتى
دارد, و درس عبرتى است براى ((اولى الابصار)).
(آيـه )ـايـن آيـه بـه يكى از مهمترين چهره هاى نظام آفرينش كه از روشنترين دلائل
توحيد است يعنى مساله حيات در صورتهاى متنوعش اشاره كرده , مى گويد:((خداوند هر
جنبنده اى را از آبى آفريد)) (واللّه خلق كل دابة من ما).
مـنـظور از ((آب )) نطفه است و احتمال دارد اشاره به پيدايش نخستين ((موجود)) باشد,
زيرا هم طبق بعضى از روايات اسلامى اولين موجودى را كه خداآفريده آب بوده و انسانها
را بعدا از آن آب آفـريـد و هم طبق فرضيه هاى علمى جديدنخستين جوانه ((حيات )) در
درياها ظاهر شده , و اين پديده قبل از همه جا بر اعماق يا كنار درياها حاكم شده است
.
و بـا اين كه اصل همه آنها به آب باز مى گردد با اين حال خلقتهاى بسيارمتفاوت و
شگفت انگيزى دارنـد: ((پـس گـروهـى از آنها بر شكم خود راه مى روند))(خزندگان )
(فمنهم من يمشى على بطنه ).
((و گروهى بر روى دو پا راه مى روند)) انسانها و پرندگان (ومنهم من يمشى على رجلين
).
((و گروهى بر روى چهارپا راه مى روند)) چهارپايان (ومنهم من يمشى على اربع ).
تـازه منحصر به اينها نيست و حيات چهره هاى فوق العاده متنوع دارد اعم ازموجوداتى
كه در دريا زنـدگـى مـى كنند و يا حشرات كه هزاران نوع دارند و هزاران صورت لذا در
پايان آيه مى فرمايد: ((خداوند هر چه را اراده كند مى آفريند)) (يخلق اللّه ما
يشا).
((چرا كه خدا بر همه چيز تواناست )) (ان اللّه على كل شى قدير).
آيـه ـ شان نزول : در مورد نزول اين آيه و چهار آيه بعد نقل شده : يكى ازمنافقان با
يك مرد يهودى نـزاعـى داشـت , مرد يهودى , منافق ظاهر مسلمان را به داورى
پيامبراسلام (ص ) خواند, اما منافق زيـربـار نرفت , و او را به داورى ((كعب بن اشرف
يهودى ))! دعوت كرد اين آيات نازل شد و سخت اين گونه اشخاص را موردسرزنش و مذمت
قرار داد.
تفسير:.
ايمان و پذيرش داورى خداـ.
از آنـجـا كه در آيات گذشته , سخن از ايمان به خدا و دلائل توحيد و نشانه هاى او در
جهان تكوين بـود, در ايـنـجـا سخن از آثار ايمان و بازتابهاى توحيد در زندگى انسان
و تسليم او در برابر حق و حقيقت است .
نـخـست مى گويد: ((ما آيات روشن و روشنگرى نازل كرديم )) (لقد انزلنا آيات مبينات )
آياتى كه دلـهـا را بـه نور ايمان و توحيد روشن مى كند, افكار انسانها را نور وصفا
مى بخشد و محيط تاريك زندگيشان را عوض مى كند.
الـبـته وجود اين ((آيات مبينات )) زمينه را براى ايمان فراهم مى سازد, ولى نقش
اصلى را هدايت الـهـى دارد, چرا كه ((خدا هر كس را بخواهد به صراط مستقيم هدايت مى
كند)) (واللّه يهدى من يشا الى صراط مستقيم ).
و مـى دانـيم كه اراده خداوند و مشيت او بى حساب نيست , او نور هدايت را به دلهايى
مى افكند كه آماده پذيرش آن هستند.
(آيـه )ـسـپـس بـه عـنـوان مـذمـت از گروه منافقان كه دم از ايمان مى زنند وايمان
در دل آنها پـرتوافكن نيست مى فرمايد: ((آنها مى گويند: به خدا و پيامبر ايمان
داريم و اطاعت مى كنيم , ولى بـعـد از اين ادعا, گروهى از آنها روى گردان مى
شوند,آنها در حقيقت مؤمن نيستند)) (ويقولون آمنا باللّه وبالرسول واطعنا ثم يتولى
فريق منهم من بعد ذلك وما اولئك بالمؤمنين ).
اين چگونه ايمانى است كه از زبانشان فراتر نمى رود؟ و پرتوش در اعمالشان ظاهر نمى
گردد؟.
(آيـه )ـبـعد به عنوان يك دليل روشن براى بى ايمانى آنها مى فرمايد: ((وهنگامى كه
از آنها دعوت شـود كـه به سوى خدا و پيامبرش بيايند تا در ميان آنان داورى كند,
گروهى از آنها روى گردان مى شوند)) (واذا دعوا الى اللّه ورسوله ليحكم بينهم اذا
فريق منهم معرضون ).
(آيـه )ـبـراى تـاكـيد بيشتر و روشن شدن شرك و دنيا پرستيشان اضافه مى كند: ((ولى
اگر حق داشـتـه بـاشند (و داورى به نفع آنان شود) با سرعت و تسليم به سوى او مى
آيند)) (وان يكن لهم الحق ياتوا اليه مذعنين ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه ريشه هاى اصلى و انگيزه هاى عدم تسليم در برابرداورى پيامبر(ص
) را در سه جمله بيان كرده , مى گويد: ((آيا در دلهاى آنها بيمارى است )) بيمارى
نفاق (افى قلوبهم مرض ).
ايـن يـكـى از صـفات منافقان است كه اظهار ايمان مى كنند اما بخاطر انحرافى كه در
دل از اصل تـوحيد دارند هرگز تسليم داورى خدا و پيامبر(ص ) نيستند ((يا (اگربيمارى
نفاق بر دلهاى آنها چيره نشده ) به راستى در شك و ترديدند))؟ (ام ارتابوا).
و طبيعى است شخصى كه در پذيرش يك آيين مردد است تسليم لوازم آن نخواهد بود.
يـا ايـن كـه اگر نه آن است و نه اين و از مؤمنانند ((آيا به راستى مى ترسيدند كه
خدا و رسولش بر آنها ظلم و ستم كند))؟! (ام يخافون ان يحيف اللّه عليهم ورسوله ).
در حالى كه اين تناقض آشكارى است ;Š كسى كه پيامبر اسلام (ص ) را فرستاده خدا و
بيانگر رسالت او مـى دانـد و حـكمش را حكم خدا مى شمرد ممكن نيست احتمال ظلم و ستم
در باره او دهد, مگر امـكـان دارد خـدا بـه كسى ستم كند؟ مگرظلم زاييده جهل يا نياز
يا خود خواهى نيست ؟ ساحت مقدس خداوند از همه اينهاپاك است .
((بلكه در واقع خود اينها ظالم و ستمگرند)) (بل اولئك هم الظالمون ).
آنـهـا نـمـى خواهند به حق خودشان قانع باشند, و چون مى دانند پيامبراسلام (ص )
چيزى از حق ديگران به آنها نخواهد داد تسليم داورى او نمى شوند.
(آيه )ـ ايمان و تسليم مطلق در برابر حق :.
در آيـات گـذشـته عكس العمل منافقان تاريك دل را كه در ظلمات متراكم قرارداشتند, در
برابر داورى خدا و پيامبر(ص ) ديديم .
در ايـنـجـا نـقـطـه مقابل آن يعنى برخورد مؤمنان را با اين داورى الهى تشريح كرده
, مى گويد: ((سخن مؤمنان , هنگامى كه به سوى خدا و رسولش دعوت شوند تاميان آنان
داورى كند, تنها اين اسـت كه مى گويند: شنيديم و اطاعت كرديم ))! (انماكان قول
المؤمنين اذا دعوا الى اللّه ورسوله ليحكم بينهم ان يقولوا سمعنا واطعنا).
كسى كه خدا را عالم به همه چيز مى داند, و بى نياز از هر كس , و رحيم ومهربان به
همه بندگان , چگونه ممكن است داورى كسى را بر داورى اوترجيح دهد؟.
لذا در پايان آيه مى فرمايد: ((و اينها همان رستگاران واقعى هستند)) (واولئك هم
المفلحون ).
كـسـى كه زمام خود را به دست خدا بسپارد, و او را حاكم و داور قرار دهدبدون شك در
همه چيز پيروز است , چه در زندگى مادى و چه معنوى .
(آيـه )ـايـن آيه همين حقيقت را به صورت كلى تر تعقيب كرده , مى فرمايد:((و كسانى
كه اطاعت خـدا و پـيـامبر(ص ) كنند و از خدا بترسند و تقوا پيشه نمايند آنهانجات
يافتگان و پيروزمندانند)) (ومن يطع اللّه ورسوله ويخش اللّه ويتقه فاولئك هم
الفائزون ).
(آيـه )ـلـحـن ايـن آيه ـو همچنين شان نزولى كه در بعضى از تفاسير درمورد آن وارد
شدـ نشان مـى دهـد كـه جـمـعى از منافقان بعد از نزول آيات قبل وملامتهاى شديد آن
از وضع خود سخت نـاراحـت شـدند و خدمت پيامبر(ص )آمدند و شديدا سوگند ياد كردند كه
ما تسليم فرمان توايم قـرآن در مقام پاسخ برآمده و با قاطعيت به آنها گفت : ((آنها
با نهايت تاكيد سوگند ياد كردند كه اگـر بـه آنـهـا فـرمـان بـدهـى (از خانه و
اموال خود) بيرون مى روند (و جان را در طبق اخلاص گـذارده تـقـديم مى كنند) بگو:
سوگند ياد نكنيد شما طاعت خالصانه و صادقانه نشان دهيدكه خـدا بـه آنـچه عمل مى
كنيد آگاه است )) (واقسموا باللّه جهد ايمانهم لئن امرتهم ليخرجن قل لا تقسموا طاعة
معروفة ان اللّه خبير بما تعملون ).
مـنـظـور از ((خـروج )) خارج شدن از اموال و زندگى و يا همراه پيامبر(ص ) به هرجا
رفتن و در خدمت او بودن است .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه مـجددا روى همين معنى تاكيد كرده , مى گويد: ((به آنهابگو:
اطاعت خدا و اطاعت پيامبرش را كنيد)) (قل اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول ).
سـپـس اضـافـه مى كند: در برابر اين فرمان از دو حال خارج نيستيد ((پس اگرسرپيچى
كنيد و روى گـردان شـويـد پـيغمبر مسؤول اعمال خويش است (و وظيفه خود را انجام داده
) و شما هم مـسـؤول اعـمال خود هستيد)) و وظيفه شما اطاعت صادقانه است (فان تولوا
فانما عليه ما حمل وعليكم ما حملتم ).
((اما اگر از او اطاعت كنيد, هدايت خواهيد شد)) (وان تطيعوا تهتدوا).
زيرا او رهبرى است كه جز به راه خدا و حق و صواب دعوت نمى كند.
((و (در هر حال ) بر پيامبر(ص ) چيزى جز ابلاغ آشكار نيست )) (وما على الرسول الا
البلا غ المبين ) .
او موظف است فرمان خدا را آشكارا به همگان برساند خواه بپذيرند يانپذيرند پذيرش و
عدم پذيرش اين دعوت , سود و زيانش متوجه خود آنهاخواهد شد.
آيه ـ شان نزول : ((هنگامى كه پيامبر(ص ) و مسلمانان به مدينه هجرت كردند و انصار
با آغوش باز آنـها را پذيرا گشتند, تمامى عرب بر ضد آنها قيام كردند وآن چنان بود
كه آنها ناچار بودند اسلحه را از خـود دور نكنند, شب را با سلاح بخوابند و صبح با
سلاح برخيزند ادامه اين حالت بر مسلمانان سخت آمده , بعضى گفتند آيا زمانى فرا
خواهد رسيد كه اطمينان و آرامش بر ما حكم فرما گردد, و جـز ازخـدا از هيچ كس نترسيم
؟ آيه نازل شد و به آنها اين بشارت را داد كه آرى چنين زمانى فرا خواهد رسيد)).
تفسير:.
حكومت جهانى مستضعفان !.
از آنجا كه در آيات گذشته , سخن از اطاعت و تسليم در برابر فرمان خدا وپيامبر(ص )
بود, اين آيه هـمين موضوع را ادامه داده و نتيجه اين اطاعت را كه همان حكومت جهانى
است بيان مى كند, و بـه صـورت مـؤكـد مى گويد: ((خداوند به كسانى كه از شما ايمان
آورده اند و اعمال صالح انجام داده انـد وعده مى دهد كه آنها را قطعاخليفه روى زمين
خواهد كرد, همان گونه كه پيشينيان را خلافت روى زمين بخشيد))(وعد اللّه الذين آمنوا
منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم فى الا رض كمااستخلف الذين من قبلهم ).
منظور از ((پيشينيان )) بنى اسرائيل است , زيرا آنها با ظهور موسى (ع ) و درهم
شكسته شدن قدرت فرعون و فرعونيان مالك حكومت روى زمين شدند.
((و ديـن و آيينى را كه براى آنها پسنديده , بطور ريشه دار و پابرجا در صفحه زمين
مستقر سازد)) (ولـيمكنن لهم دينهم الذى ارتضى لهم ).
((و خوف و ترس آنها را, به امنيت و آرامش مبدل خواهد كرد)) (وليبدلنهم من بعد خوفهم
امنا).
و آن چنان مى شود كه ((تنها مرا مى پرستند و چيزى را شريك من قرارنخواهند داد))
(يعبدوننى لا يشركون بى شيئا).
مـسـلـم اسـت بـعـد از ايـن سيطره حكومت توحيد و استقرار آيين الهى و از ميان رفتن
هرگونه اضـطراب و ناامنى و هرگونه شرك ((كسانى كه بعد از آن كافر شوندفاسقان واقعى
آنها هستند)) (ومن كفر بعد ذلك فاولئك هم الفاسقون ).
از مـجموع آيه چنين بر مى آيد كه خداوند به گروهى از مسلمانان كه داراى دوصفت
((ايمان )) و ((عمل صالح )) هستند سه نويد داده است :.
1ـ جانشينى و حكومت روى زمين .
2ـ نشر آيين حق بطور اساسى و ريشه دار در همه جا.
3ـ از ميان رفتن تمام اسباب خوف و ترس و وحشت و ناامنى .
و نـتيجه اين امور آن خواهد شد كه با نهايت آزادى خدا را بپرستند وفرمانهاى او را
گردن نهند و هيچ شريك و شبيهى براى او قائل نشوند و توحيدخالص را در همه جا
بگسترانند.
اين وعده الهى از آن كيست ؟.
در آيه خوانديم خدا وعده حكومت روى زمين و تمكين دين و آيين و امنيت كامل را به
گروهى كه ايـمـان دارنـد واعـمـالـشـان صالح است داده اما در اين كه منظور از اين
گروه از نظر مصداقى چه اشخاصى است ؟.
بـدون شك آيه شامل مسلمانان نخستين مى شود و حكومت حضرت مهدى (عج ) ـكه طبق عقيده
عموم مسلمانان اعم از شيعه و اهل تسنن سراسر روى زمين را پر از عدل و داد مى كند
بعد از آن كه ظـلم و جور همه جا را گرفته باشدـمصداق كامل اين آيه است , ولى با اين
حال مانع از عموميت و گستردگى مفهوم آيه نخواهد بود.
نـتـيجه اين كه در هر عصر و زمان پايه هاى ايمان و عمل صالح در ميان مسلمانان
مستحكم شود, آنها صاحب حكومتى ريشه دار و پرنفوذ خواهند شد.
چنين حكومتى تمام تلاشها و كوششهايش از جنگ و صلح گرفته تابرنامه هاى آموزشى و
فرهنگى و اقتصادى و نظامى , همه در مسير بندگى خدا,بندگى خالى از هرگونه شرك است .
(آيه )ـ فرار از چنگال مجازات او ممكن نيست !.
در آيـه گذشته وعده خلافت روى زمين به مؤمنان صالح داده شده بود در اين آيه و آيه
بعد مردم را براى فراهم كردن مقدمات اين حكومت بسيج مى كند.
نخست مى گويد: ((و نماز را بر پا داريد)) (واقيموا الصلوة ) همان نمازى كه رمز
پيوند خلق با خالق است , و ارتباط مستمر آنها را با خدا تضمين مى كند, و ميان آنها
و فحشا و منكر حائل مى شود.
((و زكـات را بـدهـيد)) (وآتوا الزكوة ) همان زكاتى كه نشانه پيوند با ((خلق
خدا))است , و وسيله مؤثرى براى كم كردن فاصله ها, و سبب استحكام پيوندهاى عاطفى است
.
((و رسـول (خدا) را اطاعت كنيد)) (واطيعوا الرسول ) اطاعتى كه شما را درخط مؤمنان
صالح كه شايسته حكومت بر زمينند قرار مى دهد.
((تـا (در پـرتـو انجام اين دستورات ) مشمول رحمت او (خدا) شويد)) (لعلكم ترحمون )
و شايسته پرچم دارى حكومت حق و عدالت گرديد.
(آيـه )ـو اگـر فكر مى كنيد ممكن است دشمنان نيرومند لجوج در اين راه سنگ بيندازند
و مانع تحقق وعده الهى شوند, چنين امرى امكان پذير نيست , چراكه قدرت آنها در برابر
قدرت خدا ناچيز اسـت , بـنـابراين ((گمان مبر كه افراد كافرمى توانند از چنگال
مجازات الهى در پهنه زمين فرار كنند)) (لا تحسبن الذين كفروامعجزين فى الا رض ).
نه تنها در اين دنيا از مجازات خدا مصون نيستند ((بلكه در آخرت ((جايگاهشان آتش است
و چه بد جايگاهى است )) (وماويهم النار ولبئس المصير).
(آيه )ـ آداب ورود به جايگاه خصوصى پدر و مادر:.
از آنـجا كه مهمترين مساله اى كه در اين سوره , تعقيب شده مساله عفت عمومى است در
اينجانيز به يكى از امورى كه با اين مساله ارتباط دارد پرداخته و خصوصيات آن را
تشريح مى كند.
نخست مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! بايد مملوك هاى شما(بردگانتان ) و
همچنين كـودكـانـتـان كـه بـه حـد بلوغ نرسيده اند در سه وقت از شما اجازه بگيرند))
(يا ايها الذين آمنوا ليستاذنكم الذين ملكت ايمانكم والذين لم يبلغواالحلم منكم ثلا
ث مرات ).
((قبل از نماز صبح و نيم روز هنگامى كه لباسهاى (معمولى ) خود را بيرون مى آوريد, و
بعد از نماز عشا)) (من قبل صلوة الفجر وحين تضعون ثيابكم من الظهيرة ومن بعد صلوة
العشا).
اين سه وقت ((سه وقت خصوصى براى شماست )) (ثلث عورات لكم ).
بديهى است اين دستور متوجه اولياى اطفال است كه آنها را وادار به انجام اين برنامه
كنند, چرا كه آنها هنوز به حد بلوغ نرسيده اند تا مشمول تكاليف الهى باشند.
ضمنا اطلاق آيه , هم شامل كودكان پسر و هم كودكان دختر مى شود.
در پـايـان آيـه مـى فرمايد: ((گناهى بر شما و بر آنان نيست (كه بدون اذن واردشوند)
و بر گرد يـكـديـگـر بـگرديد)) و با صفا و صميميت به يكديگر خدمت نماييد(ليس عليكم
ولا عليهم جناح بعدهن طوافون عليكم بعضكم على بعض ).
آرى ((ايـن چـنـين خداوند آيات را براى شما تبيين مى كند و خداوند دانا وحكيم است
)) (كذلك يبين اللّه لكم الا يات واللّه عليم حكيم ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه حـكم بالغان را بيان كرده , مى گويد: ((و هنگامى كه اطفال شما
به سن بلوغ رسـنـد بـايـد (در هـمه اوقات ) اجازه بگيرند همان گونه كه اشخاصى كه
قبل از آنها بودند اجازه مى گرفتند)) (واذا بلغ الا طفال منكم الحلم فليستاذنوا
كمااستاذن الذين من قبلهم ).
كودكان نابالغ طبق آيه قبل تنها در سه وقت موظف به اجازه گرفتن هستند,چون زندگى
آنها با زنـدگـى پـدران و مادران آنقدر آميخته است كه اگر بخواهند درهمه حال اجازه
بگيرند مشكل خواهد بود, و از اين گذشته احساسات جنسى آنهاهنوز بطور كامل بيدار نشده
, ولى نوجوانان بالغ طـبـق ايـن آيـه كـه اذن گرفتن را بطورمطلق براى آنها واجب
دانسته موظفند در همه حال به هنگام ورود بر پدر و مادراذن بطلبند.
اين حكم مخصوص به مكانى است كه پدر و مادر در آنجا استراحت مى كنند, و گرنه واردشدن
در اتاق عمومى آنها اجازه گرفتن لازم ندارد.
در پـايـان آيـه بـراى تاكيد و توجه بيشتر مى فرمايد: ((اين گونه خداوند آياتش
رابراى شما تبيين مى كند و خداوند عالم و حكيم است )) (كذلك يبين اللّه لكم آياته
واللّه عليم حكيم ).
(آيه )ـدر اين آيه زنان پير و سالخورده را از حكم حجاب زنان مستثنى كرده , مى گويد:
((و زنان از كـار افـتـاده اى كه اميدى به ازدواج ندارند گناهى بر آنان نيست كه
لباسهاى (روئين ) خود را بر زمـيـن بگذارند در حالى كه در برابر مردم خودآرايى
نكنند)) (والقواعد من النسا اللا تى لا يرجون نكاحا فليس عليهن جناح ان يضعن ثيابهن
غير متبرجات بزينة ).
در واقع براى اين استثنا دو شرط وجود دارد:.
نـخـسـت اين كه به سن و سالى برسند كه معمولا اميدى به ازدواج ندارند, و به تعبير
ديگر جاذبه جنسى را كاملا از دست داده اند.
ديگر اين كه در حال برداشتن حجاب خود را زينت ننمايند.
الـبـتـه مـنـظور برهنه شدن و بيرون آوردن همه لباسها نيست بلكه تنها كنارگذاشتن
لباسهاى رويين است كه بعضى روايات از آن تعبير به چادر و روسرى كرده است .
و در پـايـان آيه اضافه مى كند كه با همه احوال ((اگر آنها تعفف كنند و خويشتن را
بپوشانند براى آنها بهتر است )) (وان يستعففن خير لهن ).
چـرا كـه از نـظر اسلام هر قدر زن جانب عفاف و حجاب را رعايت كندپسنديده تر و به
تقوا و پاكى نزديكتر است .
و از آنـجـا كه ممكن است بعضى از زنان سالخورده از اين آزادى حساب شده و مشروع
سؤاستفاده كـنند, و احيانا با مردان به گفتگوهاى نامناسب بپردازند و ياطرفين در دل
افكار آلوده اى داشته باشند در آخر آيه به عنوان يك اخطار مى فرمايد:((و خداوند
شنوا و داناست )) (واللّه سميع عليم ).
آنچه را مى گوييد مى شنود و آنچه را در دل داريد و يا در سر مى پرورانيدمى داند.
(آيه )ـ خانه هايى كه غذا خوردن از آنها مجاز است :.
از آنجا كه در آيات سابق سخن از اذن ورود در اوقات معين يا بطور مطلق به هنگام داخل
شدن در مـنزل اختصاصى پدر و مادر بود, اين آيه در واقع استثنايى براين حكم است كه
گروهى مى توانند در شـرايط معينى بدون اجازه وارد منزل خويشاوندان و مانند آن شوند
و حتى بدون استيذان غذا بخورند.
ايـن در حـقـيـقـت حاكى از نهايت صفا و صميميتى است كه در جامعه اسلامى بايد حاكم
باشد و تنگ نظرى ها و انحصارطلبى ها و خودخواهى ها از آن دور گردد.
نـخـست مى فرمايد: ((بر نابينا و افراد لنگ و بيمار گناهى نيست )) كه با شماهم غذا
شوند (ليس على الا عمى حرج ولا على الا عرج حرج ولا على المريض حرج ).
چرا كه طبق صريح بعضى از روايات , اهل مدينه پيش از آن كه اسلام را پذيراشوند افراد
نابينا و شل و بـيـمـار را از حـضور بر سر سفره غذا منع مى كردند و با آنهاهم غذا
نمى شدند و از اين كار نفرت داشتند.
سپس قرآن مجيد اضافه مى كند: ((و بر شما نيز گناهى نيست كه از خانه هاى خودتان [
خانه هاى فـرزندان يا همسرانتان كه خانه خود شما محسوب مى شودبدون اجازه خاصى ] غذا
بخوريد)) (ولا على انفسكم ان تاكلوا من بيوتكم ).
((يا خانه هاى پدرانتان )) (او بيوت آبائكم ).
((يا خانه هاى مادرانتان )) (او بيوت امهاتكم ).
((يا خانه هاى برادرانتان )) (او بيوت اخوانكم ).
((يا خانه هاى خواهرانتان )) (او بيوت اخواتكم ).
((يا خانه هاى عموهايتان )) (او بيوت اعمامكم ).
((يا خانه هاى عمه هايتان )) (او بيوت عماتكم ).
((يا خانه هاى دائيهايتان )) (او بيوت اخوالكم ).
((يا خانه هاى خاله هايتان )) (او بيوت خالا تكم ).
((يا خانه اى كه كليدهايش در اختيار شماست )) (او ما ملكتم مفاتحه ).
((يا خانه هاى دوستانتان )) (او صديقكم ).
و منظور از آن در اينجا دوستان خاص و نزديكند كه رفت و آمد با يكديگردارند, و
ارتباط ميان آنها ايجاب مى كند كه به منزل يكديگر بروند و از غذاى هم بخورند.
البته در صورت اسراف و تبذير يا نهى صريح يا علم به كراهت در هيچ يك ازموارد فوق
جايز نيست .
سـپـس ادامـه مـى دهد: ((بر شما گناهى نيست كه بطور دسته جمعى يا جداگانه غذا
بخوريد)) (ليس عليكم جناح ان تاكلوا جميعا او اشتاتا).
گـويا جمعى از مسلمانان در آغاز اسلام از غذا خوردن تنهايى , ابا داشتند واگر كسى
را براى هم غـذا شـدن نـمـى يـافـتند مدتى گرسنه مى ماندند, قرآن به آنها تعليم مى
دهد كه غذا خوردن به صورت جمعى و فردى هر دو مجاز است .
بـعـضـى ديـگـر گفته اند كه : جمعى مقيد بودند كه اغنيا با فقيران غذا نخورند,
وفاصله طبقاتى راحتى بر سر سفره حفظ كنند, قرآن اين سنت غلط و ظالمانه را باعبارت
فوق نفى كرد.
سـپس به يك دستور اخلاقى ديگر اشاره كرده , مى گويد: ((پس هنگامى كه وارد خانه اى
شديد بر خويشتن سلام كنيد, سلام و تحيتى از سوى خداوند,سلامى پربركت و پاكيزه ))
(فاذا دخلتم بيوتا فسلموا على انفسكم تحية من عنداللّه مباركة طيبة ).
و سـرانـجام با اين جمله آيه را پايان مى دهد: ((اين گونه خداوند آيات (خويش )را
براى شما تبيين مى كند, شايد انديشه و تفكر كنيد)) (كذلك يبين اللّه لكم الا يات
لعلكم تعقلون ).
بـه هنگام ورود در هر خانه اى بايد سلام كرد, مؤمنان بر يكديگر, و اهل منزل بر
يكديگر, و اگر هم كـسـى نباشد, سلام كردن بر خويشتن , چرا كه همه اينها درحقيقت
بازگشت به سلام بر خويشن دارد.
سلام بر خويشتن به اين عبارت است : السلا م علينا من قبل ربنا, درود بر مااز سوى
پروردگار ما يا ـ السلا م علينا وعلى عباداللّه الصالحين , درود بر ما و بربندگان
صالح خدا.
آيه ـ شان نزول : در بعضى از روايات مى خوانيم كه اين آيه در مورد((حنظلة بن ابى
عياش )) نازل شـده اسـت كـه در هـمـان شـب كـه فـرداى آن جـنگ احد درگرفت مى خواست
عروسى كند, پيامبر(ص ) با اصحاب و ياران مشغول به مشورت درباره جنگ بود, او نزد
پيامبر(ص ) آمد و عرضه داشت كه اگر پيامبر(ص ) به اواجازه دهد آن شب را نزد همسر
خود بماند, پيامبر(ص ) به او اجازه داد.
صـبـحـگـاهان به قدرى عجله براى شركت در برنامه جهاد داشت كه موفق به انجام غسل
نشد, با همان حال وارد معركه كارزار گرديد, و سرانجام شربت شهادت نوشيد.
پـيـامـبـر(ص ) دربـاره او فـرمود: ((فرشتگان را ديدم كه حنظله را درميان زمين
وآسمان غسل مى دهند))! لذا بعد از آن حنظله به عنوان ((غسيل الملا ئكه )) ناميده
شد.
تفسير:.
پيامبر را تنها نگذاريد!.
در چـنـد آيـه قبل , سخن از لزوم اطاعت خدا و پيامبر(ص ) درميان بود و يكى از شؤون
اطاعت آن اسـت كـه بـدون اذن و فـرمـان او كارى نكنند, لذا در اين آيه مى فرمايد:
((مؤمنان واقعى كسانى هـسـتـنـد كـه ايمان به خدا و رسولش آورده اند وهنگامى كه در
كار مهمى كه حضور جمعيت را ايجاب مى كند با او باشند, بدون اذن و اجازه او به جايى
نمى روند)) (انما المؤمنون الذين آمنوا باللّه ورسوله واذا كانوامعه على امر جامع
لم يذهبوا حتى يستاذنوه ).
مـنـظـور از ((امـر جامع )) هر كار مهمى است كه اجتماع مردم در آن لازم است خواه
مساله مهم مـشـورتـى بـاشـد, خـواه مـطلبى پيرامون جهاد و مبارزه با دشمن , وخواه
نماز جمعه در شرايط فوق العاده , و مانند آن .
در حـقـيقت اين يك دستور انضباطى است كه هيچ جمعيت و گروه متشكل ومنسجم نمى تواند
نـسـبـت بـه آن بى اعتنا باشد, چرا كه در اين گونه مواقع گاهى حتى غيبت يك فرد گران
تمام مى شود و به هدف نهايى آسيب مى رساند.
ولى اگر رهبر, غيبت او را مضر تشخيص نداد, به او اجازه مى دهد و در غيراين صورت
بايد بماند و گاهى كار خصوصى خود را فداى هدف مهمتر كند.
لـذا در دنـبال اين جمله اضافه مى كند: ((كسانى كه از تو اجازه مى گيرند آنها به
راستى ايمان به خـدا و رسـولش آورده اند)) ايمانشان تنها با زبان نيست , بلكه با
روح وجان مطيع فرمان تواند (ان الذين يستاذنونك اولئك الذين يؤمنون باللّه ورسوله
).
((در ايـن صـورت هـرگاه از تو براى بعضى از كارهاى مهم خود اجازه بخواهندبه هر كس
از آنها مى خواهى (و صلاح مى بينى ) اجازه ده )) (فاذاستاذنوك لبعض شانهم فاذن لمن
شئت منهم ).
و در پـايـان آيـه مـى فرمايد: هنگامى كه به آنها اجازه مى دهى ((براى آنان استغفار
كن كه خداوند آمرزنده و مهربان است )) (واستغفر لهم اللّه ان اللّه غفوررحيم ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه تا مى توانند از گرفتن اجازه خوددارى كنند وفداكارى و
ايثار نمايند كـه حـتـى پس از اجازه باز عمل آنها ترك اولى است , مباداحوادث جزئى
را بهانه ترك گفتن اين برنامه هاى مهم قرار دهند.
الـبـته اين دستور انضباطى مهم اسلامى مخصوص پيامبر و يارانش نبوده است بلكه در
برابر تمام رهـبـران و پـيشوايان الهى ـاعم از پيامبر و امام و علمائى كه جانشين
آنها هستندـ رعايت آن لازم است , چرا كه مساله سرنوشت مسلمين و نظام جامعه اسلامى
در آن مطرح مى باشد, و حتى علاوه بر دستور قرآن مجيد, عقل ومنطق نيز حاكم به آن است
.
(آيـه )ـسـپس دستور ديگرى در ارتباط با فرمانهاى پيامبر اسلام (ص ) بيان كرده , مى
گويد: صدا كـردن پيامبر را در ميان خود, مانند صدا كردن يكديگر قرارندهيد)) (لا
تجعلوا دعا الرسول بينكم كدعا بعضكم بعضا).
او هنگامى كه شما را براى مساله اى فرا مى خواند حتما يك موضوع مهم الهى و دينى است
, بايد آن را بـا اهـميت تلقى كنيد, و بطور جدى روى آن بايستيد,كه فرمانش فرمان خدا
و دعوتش دعوت پروردگار است .
سپس ادامه مى دهد, ((خداوند كسانى از شما را كه (براى جدا شدن ازبرنامه هاى مهم
پيامبر پشت سـر ديـگران پنهان مى شوند, و يكى پس از ديگرى فرارمى كنند مى داند)) و
مى بيند (قد يعلم اللّه الذين يتسللون منكم لواذا).
((پـس آنـهـا كـه فرمان او را مخالفت مى كنند بايد بترسند از اين كه فتنه اى
دامنشان را بگيرد, يا عذاب دردناك به آنها برسد)) (فليخذر الذين يخالفون عن امره ان
تصيبهم فتنة او يصيبهم عذاب اليم ).
(آيـه )ـاين آيه كه آخرين آيه سوره نور است اشاره لطيف و پرمعنايى است به مساله مبد
و معاد كه انگيزه انجام همه فرمانهاى الهى است مى فرمايد:((آگاه باشيد كه براى
خداست آنچه در آسمانها و زمين است )) (الا ان للّه مافى السموات والا رض ).
خـدايـى كـه علم و دانش او همه جهان را در بر مى گيرد و ((مى داند آنچه را شمابر آن
هستيد)) (قد يعلم ما انتم عليه ) روش شما, اعمال شما, عقيده و نيت شما,همه براى او
آشكار است .
و تمام اين امور بر صفحه علم او ثبت است ((و آن روز كه انسانها به سوى اوباز مى
گردند آنها را از اعمالى كه انجام داده اند آگاه مى سازد)) و نتيجه آن را هر چه
باشد به آنها مى دهد (ويوم يرجعون اليه فينبئهم بما عملوا).
((و خدا به هر چيزى داناست )) (واللّه بكل شى عليم ).
قـابل توجه اين كه در اين آيه سه بار روى علم خدا نسبت به اعمال انسانهاتكيه شده
است و اين به خـاطـر آن اسـت كـه انـسان هنگامى كه احساس كند, كسى بطور دائم مراقب
اوست , و ذره اى از پنهان و آشكارش بر او مخفى نمى ماند اين اعتقاد و باور اثر
تربيتى فوق العاده روى او مى گذارد و ضامن كنترل انسان در برابرانحرافات و گناهان
است .
((پايان سوره نور)).
سوره فرقان [25].
اين سوره در ((مكه )) نازل شده و 77 آيه دارد.
محتواى سوره :.
اين سوره در حقيقت از سه بخش تشكيل مى شود: