برگزيده تفسير نمونه جلد سوم
تفسير سوره هاى :
كهف، مريم، طه، انبيا، حج، مؤمنون، نور، فرقان، شعرا، نمل، قصص، عنكبوت، روم، لقمان، سجده، احزاب

زير نظر: آية اللّه مكارم شيرازى
تحقيق و تنظيم :احمد على بابائى

- ۱۵ -


شما كه سابقه زشت و رسواى اين گروه منافقان را مى دانستيد, چراساكت شديد .
(آيه )ـتا اينجا سرزنش و ملامت آنها جنبه هاى اخلاقى و معنوى داشت كه به هرحال جاى اين نبود كه مؤمنان در برابر چنين تهمت زشتى سكوت كنند و ياآلت دست شايعه سازان كوردل گردند.
سـپـس بـه بعد قضائى مساله توجه كرده , مى گويد: ((چرا چهار شاهد براى آن نياوردند))؟ (لولا جاؤا عليه باربعة شهدا).
((اكـنون كه اين گواهان را نياوردند پس آنها نزد خدا دروغگويانند)) (فاذ لم ياتوا بالشهدا فاولئك عنداللّه هم الكاذبون ).
ايـن مـؤاخـذه و سرزنش نشان مى دهد كه دستور اقامه شهود چهارگانه وهمچنين حد قذف در صورت عدم آن , قبل از آيات ((افك )) نازل شده بود.
(آيـه )ـسرانجام تمام اين سرزنشها را جمع بندى كرده , مى گويد: ((و اگرفضل و رحمت الهى در دنـيـا و آخـرت شـامل حال شما نمى شد به خاطر اين گناهى كه در آن وارد شديد عذاب سختى دامانتان را مى گرفت )) (ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته فى الدنيا والا خرة لمسكم فيما افضتم فيه عذاب عظيم ).
(آيـه )ـاين آيه در حقيقت توضيح و تبيين بحث گذشته است كه چگونه آنها حتى مؤمنان در اين گـنـاه بـزرگ بـر اثر سهل انگارى غوطه ور شدند, مى گويد:به خاطر بياوريد ((هنگامى را كه (به اسـتـقـبـال ايـن دروغ بـزرگ مـى رفتيد و) اين شايعه رااز زبان يكديگر مى گرفتيد)) (اذ تلقونه بالسنتكم ).
((و بـا دهـان خود سخنى مى گفتيد كه به آن علم و يقين نداشتيد)) (وتقولون بافواهكم ما ليس لكم به علم ).
((و گـمـان مى كرديد اين مساله كوچكى است در حالى كه در نزد خدا بزرگ است )) (وتحسبونه هينا وهو عنداللّه عظيم ).
در حديثى از اميرمؤمنان على (ع ) مى خوانيم : شديدترين گناهان گناهى است كه صاحبش آن را سبك بشمارد.
در واقع اين آيه به سه قسمت از گناهان بزرگ آنها اشاره مى كند:.
((نخست )) به استقبال اين شايعه رفتن و از زبان يكديگر گرفتن .
((دوم )) منتشر ساختن شايعه اى را كه هيچ گونه علم و يقين به آن نداشتند.
((سوم )) كوچك شمردن شايعه و به عنوان يك وسيله سرگرمى از آن استفاده كردن .
(آيـه )ـو از آنـجـا كـه ايـن حادثه بسيار مهمى بود كه گروهى از مسلمانان آن را سبك و كوچك شـمـرده بـودند بار ديگر در اين آيه روى آن تكيه كرده , و موجى تازه از سرزنش بر آنها مى بارد, و تـازيـانـه اى محكمتر بر روح آنها مى نوازد, و مى گويد:((چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: ما حـق نـداريم كه به اين سخن تكلم كنيم ,خداوندا! منزهى تو, اين بهتان بزرگى است ))! (ولولا اذ سمعتموه قلتم ما يكون لناان نتكلم بهذا سبحانك هذا بهتان عظيم ).
در واقـع قـبـلا تنها به خاطر اين ملامت شده بودند كه چرا با حسن ظن نسبت به كسانى كه مورد اتهام واقع شده بودند نگاه نكردند, اما در اينجا مى گويد علاوه برحسن ظن , شما مى بايست هرگز به خود اجازه ندهيد كه لب به چنين تهمتى بگشاييد, تا چه رسد كه عامل نشر آن شويد.
(آيه )ـ.

اشاعه فحشا ممنوع است :.

بـاز در اينجا سخن از ((داستان افك )) و عواقب شوم و دردناك شايعه سازى واتهام ناموسى نسبت به افراد پاك است .
نخست مى گويد: ((خداوند شما را اندرز مى دهد كه هرگز چنين كارى را تكرارنكنيد اگر ايمان (به خدا و روز جزا) داريد)) (يعظكم اللّه ان تعودوا لمثله ابدا ان كنتم مؤمنين ).
يـعـنـى اين نشانه ايمان است كه انسان به سراغ اين گناهان عظيم نرود, درحقيقت جمله مزبور يـكـى از اركـان توبه را ترسيم مى كند, چرا كه تنها پشيمانى ازگذشته كافى نيست بايد نسبت به عدم تكرار گناه در آينده نيز تصميم گرفت .
(آيـه )ـو بـعد براى تاكيد بيشتر كه توجه داشته باشند اين سخنان , سخنان عادى معمولى نيست , بـلـكه اين خداوند عليم و حكيم است كه در مقام تبيين برآمده و حقايق سرنوشت سازى را روشن مـى سـازد, مـى گـويـد: ((و خداوند آيات رابراى شما بيان مى كند و خداوند دانا و حكيم است )) (ويبين اللّه لكم الا يات واللّه عليم حكيم ).
بـه مـقـتـضـاى عـلمش از نيازهاى شما و عوامل خير و شرتان آگاه است و به مقتضاى حكمتش دستورات و احكامش را با آن هماهنگ مى سازد.
(آيـه )ـباز براى محكم كارى , سخن را از شكل يك حادثه شخصى به صورت بيان يك قانون كلى و جامع تغيير داده و مى گويد: ((كسانى كه دوست مى دارند زشتيها و گناهان قبيح در ميان افراد بـا ايـمـان اشاعه يابد عذاب دردناكى دردنيا و آخرت دارند)) (ان الذين يحبون ان تشيع الفاحشة فى الذين آمنوا لهم عذاب اليم فى الدنيا والا خرة ).
ايـن تعبير مفهوم وسيعى دارد كه هرگونه نشر فساد و اشاعه زشتيها و قبائح وكمك به توسعه آن را شامل مى شود.
و در پايان آيه مى فرمايد: ((و خدا مى داند و شما نمى دانيد)) (واللّه يعلم وانتم لا تعلمون ).
او مـى دانـد چـه كسانى در قلبشان حب اين گناه است و كسانى را كه زير نامهاى فريبنده به اين عمل شوم مى پردازند مى شناسد اما شما نمى دانيد و نمى شناسيد.
(آيـه )ـدر ايـن آيـه كه در عين حال آخرين آيات ((افك )) و مبارزه با ((اشاعه فحشا)) و ((قذف )) مـؤمـنان پاكدامن است , بار ديگر اين حقيقت را تكرار و تاكيدمى كند كه : ((و اگر فضل و رحمت الـهـى شـامـل حـال شـمـا نبود و اين كه خدا مهربان ورحيم است )) مجازات سختى دامانتان را مى گرفت (ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته وان اللّه رؤف رحيم ).
(آيـه )ـگرچه در اينجا صريحا داستان افك را دنبال نمى كند ولى تكميلى براى محتواى آن بحث مـحسوب مى شود, هشدارى است به همه مؤمنان كه هرگاه نخستين وسوسه هاى اشاعه فحشا يا هر گناه ديگر آشكار مى شود, بايد همانجا درمقابل آن ايستاد تا آلودگى گسترش پيدا نكند.
نـخـسـت روى سـخن را به مؤمنان كرده , مى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از گامهاى شـيطان پيروى نكنيد, و هركس از گامهاى شيطان پيروى كند (به انحراف و گمراهى و فحشا و منكر كشيده مى شود) چرا كه شيطان دعوت به فحشا ومنكر مى كند)) (يا ايها الذين آمنوا لا تتبعوا خطوات الشيطان ومن يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشا والمنكر).
هرگز يك انسان پاكدامن و با ايمان را نمى شود يك مرتبه در آغوش فسادپرتاب كرد, بلكه گام به گام اين راه را مى سپرد, وسرانجام گرفتار بدترين كبائرمى شود, درست به كسى مى ماند كه زمام خويش را به دست جنايتكارى سپرده اورا گام به گام به سوى پرتگاه مى برد, تا سقوط كند و نابود گردد, آرى اين است ((خطوات شيطان )).
سـپـس اشـاره بـه يـكـى از مهمترين نعمتهاى بزرگش بر انسانها در طريق هدايت كرده , چنين مى گويد: ((و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود احدى از شما هرگزپاك نمى شد, ولى خداوند هـر كـه را بـخـواهد تزكيه مى كند وخدا شنوا و داناست ))(ولولا فضل اللّه عليكم ورحمته ما زكى منكم من احد ابدا ولكن اللّه يزكى من يشا واللّه سميع عليم ).
از يـك سـو موهبت عقل را داده , و از سوى ديگر موهبت وجود پيامبر واحكامى كه از طريق وحى نـازل مـى گردد ولى از اين موهبت گذشته توفيقات خاص او و امدادهاى غيبيش كه شامل حال انسانهاى آماده و مستعد و مستحق مى گرددمهمترين عامل پاكى و تزكيه است .
آيه ـ شان نزول : اين آيه درباره گروهى از صحابه نازل شد كه بعد از((داستان افك )) سوگند ياد كـردنـد كـه به هيچ يك از كسانى كه در اين ماجرا درگيربودند و به اين تهمت بزرگ دامن زدند كمك مالى نكنند, و در هيچ موردى با آنهامواسات ننمايند, آيه نازل شد و آنها را از اين شدت عمل و خشونت بازداشت ودستور عفو و گذشت داد.
تفسير:.

مجازات هم حسابى دارد!.

قـرآن مـى گـويـد: ((و آنـهـا كه از ميان شما داراى برترى (مالى ) و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند (يا تصميم بگيرند) كه انفاق خود را نسبت به نزديكان و مستمندان و مهاجران در راه خـدا قـطـع نـمـايـنـد)) (ولا يـاتل اولوا الفضل منكم والسعة ان يؤتوا اولى القربى والمساكين والمهاجرين فى سبيل اللّه ).
ايـن تعبير نشان مى دهد كه جمعى از كسانى كه آلوده افك شدند از مهاجران در راه خدا بودند كه فريب منافقان را خوردند, و خداوند به خاطر سابقه آنها اجازه نداد كه آنان را از جامعه اسلامى طرد كنند و تصميمهايى كه بيش از حد استحقاق باشد درباره آنها بگيرند.
سـپس براى تشويق و ترغيب مسلمانان به ادامه اين گونه كارهاى خير اضافه مى كند: ((و بايد عفو كنند و گذشت نمايند)) (وليعفوا وليصفحوا).
((آيـا دوسـت نمى داريد خداوند شما را بيامرزد و خداوند آمرزنده و مهربان است )) (الا تحبون ان يغفر اللّه لكم واللّه غفور رحيم ).
پـس هـمـان گـونـه كه شما انتظار عفو الهى را در برابر لغزشها داريد بايد در موردديگران عفو و بخشش را فراموش نكنيد.
آيـات فوق در حقيقت ترسيمى از تعادل ((جاذبه )) و ((دافعه )) اسلامى است آيات افك و مجازات شديد تهمت زنندگان به نواميس مردم نيروى عظيم دافعه راتشكيل مى دهد, و آيه مورد بحث كه سخن از عفو و گذشت و غفور و رحيم بودن خدا مى گويد بيانگر جاذبه است !.
(آيـه )ـسـپـس بار ديگر به مساله ((قذف )) و متهم ساختن زنان پاكدامن با ايمان به اتهام ناموسى بـازگـشـتـه , و بـطور مؤكد و قاطع مى گويد: ((كسانى كه زنان پاكدامن و بى خبر (از هرگونه آلـودگـى ) و مـؤمن را به نسبتهاى ناروا متهم مى سازند دردنيا و آخرت از رحمت الهى بدورند و عـذاب بـزرگـى براى آنهاست )) (ان الذين يرمون الـمحصنات الغافلا ت المؤمنات لعنوا فى الدنيا والا خرة ولهم عذاب عظيم ).
در واقـع سـه صفت براى اين زنان ذكر شده كه هركدام دليلى است بر اهميت ظلمى كه بر آنها از طريق تهمت وارد مى گردد.
(آيـه )ـايـن آيه چگونگى حال اين گروه تهمت زنندگان را در دادگاه بزرگ خدا مشخص كرده , مى گويد: آنها عذاب عظيمى دارند ((در آن روز كه زبانهاى آنها ودستها و پاهايشان بر ضد آنان به اعمالى كه مرتكب شدند گواهى مى دهند)) (يوم تشهد عليهم السنتهم وايديهم وارجلهم بما كانوا يعملون ).
زبان آنها بى آنكه خودشان مايل باشند به گردش در مى آيد و حقايق رابازگو مى كند.
دست و پاى آنها نيز به سخن در مى آيد و حتى طبق آيات قرآن پوست تن آنهاسخن مى گويد.
آرى ! در آنجا كه روز آشكار شدن همه پنهانيهاست ظاهر مى شوند.
(آيـه )ـسـپـس مـى گويد: ((آن روز خداوند جزاى واقعى آنها را بى كم وكاست به آنها مى دهد)) (يومئذ يوفيهم اللّه دينهم الحق ).
و در آن روز ((مى دانند كه خداوند حق آشكار است )) (ويعلمون ان اللّه هوالحق المبين ).
اگـر امـروز, و در ايـن دنـيـا, در حـقـانيت پروردگار شك و ترديد كنند, يا مردم رابه گمراهى بـكـشـانـنـد در آن روز نـشـانـه هـاى عـظـمـت و قدرت و حقانيتش آن چنان واضح مى شود كه سرسخت ترين لجوجان را وادار به اعتراف مى كند.
(آيه )ـ.

نوريان مر نوريان را طالبند!.

اين آيه در حقيقت تعقيب و تاكيدى بر آيات افك و آيات قبل از آن است وبيان يك سنت طبيعى در جهان آفرينش مى باشد كه تشريع نيز با آن هماهنگ است .
مـى فـرمـايـد: ((زنان ناپاك از آن مردان ناپاكند, همان گونه كه مردان ناپاك , به زنان ناپاك تعلق دارند)) (الخبيثات للخبيثين والخبيثون للخبيثات ).
و در نـقـطـه مـقـابـل نيز ((زنان پاك به مردان پاك تعلق دارند, و مردان پاك از آن زنان پاكند)) (والطيبات للطيبين والطيبون للطيبات ).
و در پايان آيه به گروه اخير يعنى مردان و زنان پاكدامن اشاره كرده , مى گويد:((آنها از نسبتهاى نادرستى كه به آنان داده مى شود مبرا هستند)) (اولئك مبرؤن مما يقولون ).
و بـه همين دليل ((آمرزش و مغفرت الهى و همچنين روزى پرارزش براى آنهاست )) (لهم مغفرة ورزق كريم ).
(آيه )ـ.

بدون اذن به خانه مردم وارد نشويد:.

ظدر ايـنـجـا بـخـشى از آداب معاشرت و دستورهاى اجتماعى اسلام كه ارتباطنزديكى با مسائل مربوط به حفظ عفت عمومى دارد بيان شده است .
نـخـسـت مـى گويد: ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد! در خانه هايى غير از خانه خود وارد نشويد تا اجـازه بـگـيـريد و بر اهل آن خانه سلام كنيد)) (يا ايها الذين آمنوالا تدخلوا بيوتا غير بيوتكم حتى تستانسوا وتسلموا على اهلها).
((اين براى شما بهتر است , شايد متذكر شويد)) (ذلكم خير لكم لعلكم تذكرون ).
بـايـد در خـانه و محيط زندگى خصوصى افراد امنيت كافى وجود داشته باشدبه همين دليل در تـمـام قـوانـيـن دنيا وارد شدن به خانه اشخاص بدون اجازه آنهاممنوع است در اسلام نيز در اين زمـيـنـه دسـتور بسيار مؤكد داده شده و آداب وريزه كاريهايى در اين زمينه وجود دارد كه كمتر نـظـيـر آن ديـده مى شود از جمله , درحديثى مى خوانيم كه : ((پيامبر به يكى از يارانش فرمود: به هنگام اجازه گرفتن روبروى در نايست !)).
و خود آن حضرت هنگامى كه به در خانه كسى مى آمد روبروى درنمى ايستاد بلكه در طرف راست يا چپ قرار مى گرفت و مى فرمود: السلام عليكم و به اين وسيله اجازه ورود مى گرفت .
(آيـه )ـدر ايـن آيـه بـا جـمله ديگرى اين دستور تكميل مى شود: ((پس اگركسى راا در آن خانه نيافتيد وارد آن نشويد تا به شما اجازه داده شود)) (فان لم تجدوافيها احدا فلا تدخلوها حتى يؤذن لكم ).
مـمكن است منظور از اين تعبير آن باشد كه گاه در آن خانه كسانى هستند ولى كسى كه به شما اذن دهـد و صاحب اختيار و صاحب البيت باشد حضور ندارد شمادر اين صورت حق ورود نخواهيد داشت .
سـپـس اضـافـه مـى كـند ((و اگر به شما گفته شود باز گرديد (اين سخن را پذيراشويد و) باز گرديد, كه براى شما بهتر و پاكيزه تر ست )) (وان قيل لكم ارجعوافارجعوا هو ازكى لكم ).
و هرگز جواب رد, شما را ناراحت نكند, چه بسا صاحب خانه در حالتى است كه از ديدن شما در آن حالت ناراحت مى شود.
و از آنـجا كه به هنگام شنيدن جواب منفى گاهى حس كنجكاوى بعضى تحريك مى شود و به فكر اين مى افتند كه از درز در, يا از طريق گوش فرادادن واسترق سمع مطالبى از اسرار درون خانه را كشف كنند در ذيل همين آيه مى فرمايد:((و خداوند به آنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (واللّه بما تعملون عليم ).
(آيـه )ـو از آنـجـا كـه هـر حـكـم اسـتثنائى دارد كه رفع ضرورتها و مشكلات ازطريق آن استثنا بـه صـورت معقول انجام مى شود در اين آيه مى فرمايد: ((گناهى برشما نيست كه وارد خانه هاى غـيـرمسكونى بشويد كه در آنجا متاعى متعلق به شماوجود دارد)) (ليس عليكم جناح ان تدخلوا بيوتا غير مسكونة فيها متاع لكم ).
و در پـايان اضافه مى نمايد: ((و خدا آنچه را آشكار مى كنيد و پنهان مى داريدمى داند)) (واللّه يعلم ما تبدون وما تكتمون ).
شـايـد اشاره به اين است كه گاه بعضى از افراد از اين استثنا سؤاستفاده كرده و به بهانه اين حكم وارد خـانـه هاى غيرمسكونى مى شوند تا كشف اسرارى كنند, و يا در خانه هى مسكونى به اين بهانه كـه نـمـى دانـسـتـيـم مـسـكـونـى اسـت داخـل شـونـد امـا خـدا از همه اين امور باخبر است و سؤاستفاده كنندگان رابه خوبى مى شناسد.
آيه ـ شان نزول : از امام باقر(ع ) چنين نقل شده است كه جوانى از انصاردر مسير خود با زنى روبرو شـد چـهـره آن زن نظر آن جوان را به خود جلب كرد تااينكه وارد كوچه تنگى شد باز همچنان به پشت سر خود نگاه مى كرد ناگهان صورتش به ديوار خورد و تيزى استخوان يا قطعه شيشه اى كه در ديـوار بـود صـورتـش را شكافت ! با خود گفت به خدا سوگند من خدمت پيامبر مى روم و اين ماجرا رابازگو مى كنم , هنگامى كه چشم رسول خدا به او افتاد فرمود: چه شده است ؟.
و جوان ماجرا را نقل كرد, در اين هنگام جبرئيل , پيك وحى خدا نازل شد وآيه مورد بحث را آورد.
تفسير:.

مبارزه با چشم چرانى و ترك حجاب :.

پـيـش از ايـن گـفته ايم كه اين سوره در حقيقت سوره عفت و پاكدامنى وپاكسازى از انحرافات جنسى است , در اينجا احكام نگاه كردن و چشم چرانى وحجاب را بيان مى دارد.
نـخـست مى گويد: ((به مؤمنان بگو: چشمهاى خود را (از نگاه به نامحرمان )فرو گيرند, و عفاف خود را حفظ كنند)) (قل للمؤمنين يغضوا من ابصارهم ويحفظوافروجهم ).
و از آنـجـا كـه گـاه بـه نـظر مى رسد كه چرا اسلام از اين كار كه با شهوت و خواست دل بسيارى هـمـاهـنگ است نهى كرده , در دنباله آيه مى فرمايد: ((اين براى آنهاپاكيزه تر است )) (ذلك ازكى لهم ).
سپس به عنوان اخطار براى كسانى كه نگاه هوس آلود و آگاهانه به زنان نامحرم مى افكنند و گاه آن را غـير اختيارى قلمداد مى كنند, مى گويد: ((خداوند ازآنچه انجام مى دهيد آگاه است )) (ان اللّه خبير بما يصنعون ).
(آيه )ـدر اين آيه به شرح وظايف زنان در اين زمينه مى پردازد, نخست به وظايفى كه مشابه مردان دارنـد اشـاره كـرده , مى گويد: ((و به زنان با ايمان بگو:چشمهاى خود را (از نگاه هوس آلود) فرو گيرند و دامان خود را حفظ نمايند)) (وقل للمؤمنات يغضضن من ابصارهن ويحفظن فروجهن ).
و بـه ايـن ترتيب ((چشم چرانى )) همان گونه كه بر مردان حرام است بر زنان نيزحرام مى باشد, و پوشاندن عورت از نگاه ديگران , چه از مرد و چه از زن براى زنان نيز همانند مردان واجب است .
سپس به مساله حجاب كه از ويژگى زنان است ضمن سه جمله اشاره فرموده :.
1ـ ((و آنـهـا نـبـايـد زيـنت خود را آشكار سازند جز آن مقدار كه طبيعتا ظاهراست )) (ولا يبدين زينتهن الا ما ظهر منها).
بـنـابـراين زنان حق ندارند زينتهايى كه معمولا پنهانى است آشكار سازندهرچند اندامشان نمايان نـشـود و بـه ايـن ترتيب حتى آشكار كردن لباسهاى زينتى مخصوصى را كه در زير لباس عادى يا چادر مى پوشند مجاز نيست , چرا كه قرآن ازظاهر ساختن چنين زينتهايى نهى كرده است .
2ـ حـكـم ديگرى كه در آيه بيان شده اين است كه : ((و (اطراف ) روسرى هاى خود را بر سينه خود افكنند)) تا گردن و سينه با آن پوشانده شود (وليضربن بخمرهن على جيوبهن ).
از ايـن جمله استفاده مى شود كه زنان قبل از نزول آيه , دامنه روسرى خود رابه شانه ها يا پشت سر مـى افـكندند, بطورى كه گردن و كمى از سينه آنها نمايان مى شد, قرآن دستور مى دهد روسرى خـود را بـر گـريـبـان خود بيفكنند تا هم گردن وهم آن قسمت از سينه كه بيرون است مستور گردد.
3ـ در سـومـين حكم مواردى را كه زنان مى توانند در آنجا حجاب خود رابرگيرند و زينت پنهان خود را آشكار سازند با اين عبارت شرح مى دهد:.
((و آنها نبايد زينت خود را آشكار سازند)) (ولا يبدين زينتهن ).
((مگر (در دوازده مورد:).
1ـ ((براى شوهرانشان )) (الا لبعولتهن ).
2ـ ((يا پدرانشان )) (او آبائهن ).
3ـ ((يا پدر شوهرانشان )) (ااو آبا بعولتهن ).
4ـ ((يا پسرانشان )) (و ابنائهن ).
5ـ ((يا پسران همسرانشان )) (او ابنا بعولتهن ).
6ـ ((يا برادرانشان )) (او اخوانهن ).
7ـ ((يا پسران برادرانشان )) (او بنى اخوانهن ).
8ـ ((يا پسران خواهرانشان )) (او بنى اخواتهن ).
9ـ ((يا زنان هم كيششان )) (او نسائهن ).
10ـ ((يا بردگانشان )) كنيزانشان (او ما ملكت ايمانهن ).
11ـ ((يا مردان سفيهى كه تمايلى به زن ندارند)) (اوالتابعين غير اولى الا ربة من الرجال ).
12ـ ((يـا كـودكـانى كه از امور جنسى مربوط به زنان آگاه نيستند)) (او الطفل الذين لم يظهروا على عورات النسا).
4ـ و بالاخره چهارمين حكم را چنين بيان مى كند: ((آنها به هنگام راه رفتن پاهاى خود را به زمين نـزنـنـد تـا زينت پنهانيشان دانسته شود)) و صداى خلخال كه برپا دارند بگوش رسد (ولا يضربن بارجلهن ليعلم ما يخفين من زينتهن ).
آنها در رعايت عفت آن چنان بايد دقيق و سختگير باشند كه حتى از رساندن صداى خلخالى كه در پاى دارند به گوش مردان بيگانه خوددارى كنند.
و سـرانـجـام با دعوت عمومى همه مؤمنان اعم از مرد و زن به توبه و بازگشت به سوى خدا آيه را پايان داده , مى گويد: ((و همگى به سوى خدا باز گرديد اى مؤمنان ! تا رستگار شويد)) (وتوبوا الى اللّه جميعا ايه المؤمنون لعلكم تفلحون ).
و اگر در گذشته كارهاى خلافى در اين زمينه انجام داده ايد اكنون از خطاهاى خود توبه كنيد و براى نجات و فلاح به سوى خدا آييد كه رستگارى تنها بر در خانه اوست .

فلسفه حجاب :.

بدون شك در عصر ما كه بعضى نام آن را عصر برهنگى و آزادى جنسى گذارده اند و افراد غربزده , بى بند و بارى زنان را جزئى از آزادى او مى دانند سخن ازحجاب گفتن براى اين دسته ناخوشايند و گاه افسانه اى است متعلق به زمانهاى گذشته !.
ولـى مـفاسد بى حساب و مشكلات و گرفتاريهاى روزافزون كه از اين آزاديهاى بى قيد و شرط به وجود آمده سبب شده كه تدريجا گوش شنوايى براى اين سخن پيدا شود.
مـسـالـه اين است كه آيا زنان (با نهايت معذرت ) بايد براى بهره كشى از طريق سمع و بصر و لمس ـجز آميزش جنسى ـ در اختيار همه مردان باشند و يا بايد اين امور مخصوص همسرانشان گردد؟.
اسـلام مـى گـويـد: كـاميابيهاى جنسى اعم از آميزش و لذت گيريهاى سمعى وبصرى و لمسى مـخـصوص به همسران است و غير از آن گناه , و مايه آلودگى وناپاكى جامعه مى باشد كه جمله ((ذلك ازكى لهم )) در آيات فوق اشاره به آن است .
فلسفه حجاب چيز مكتوم و پنهانى نيست زيرا:.
1ـ بـرهـنگى زنان كه طبعا پيامدهايى همچون آرايش و عشوه گرى و امثال آن همراه دارد مردان مخصوصا جوانان را در يك حال تحريك دائم قرار مى دهدتحريكى كه سبب كوبيدن اعصاب آنها و ايجاد هيجانهاى بيمارگونه عصبى و گاه سرچشمه امراض روانى مى گردد.
مـخـصوصا توجه به اين نكته كه غريزه جنسى نيرومندترين و ريشه دارترين غريزه آدمى است و در طـول تاريخ سرچشمه حوادث مرگبار و جنايات هولناكى شده , تا آنجا كه گفته اند: ((هيچ حادثه مهمى را پيدا نمى كنيد مگر اين كه پاى زنى درآن در ميان است ))!.
آيـا دامـن زدن مستمر از طريق برهنگى به اين غريزه و شعله ور ساختن آن بازى با آتش نيست ؟ آيا اين كار عاقلانه اى است ؟.
2ـ آمـارهـاى قـطـعـى و مـسـتـنـد نشان مى دهد كه با افزايش برهنگى در جهان ,طلاق و از هم گسيختگى زندگى زناشويى در دنيا بطور مداوم بالا رفته است , زيرا در((بازار آزاد برهنگى )) كه عـمـلا زنـان بـه صـورت كـالاى مشتركى (لااقل در مرحله غيرآميزشى جنسى ) درآمده اند ديگر قداست پيمان زناشويى مفهومى نمى تواندداشته باشد.
3ـ گسترش دامنه فحشا, و افزايش فرزندان نامشروع , از دردناكترين پيامدهاى بى حجابى است و دلائل آن مخصوصا در جوامع غربى كاملا نمايان است .
4ـ مـسـالـه ((ابـتـذال زن )) و ((سـقوط شخصيت او)) در اين ميان نيز حائز اهميت فراوان است هـنـگـامى كه جامعه زن را با اندام برهنه بخواهد, طبيعى است روز به روزتقاضاى آرايش بيشتر و خـودنـمـايـى افزونتر از او دارد, و هنگامى كه زن را از طريق جاذبه جنسيش وسيله تبلغ كالاها و دكـور اتاقهاى انتظار, و عاملى براى جلب جهانگردان و سياحان و مانند اينها قرار بدهد, در چنين جـامـعه اى شخصيت زن تاسرحد يك عروسك , يا يك كالاى بى ارزش سقوط مى كند, و ارزشهاى والاى انـسـانـى او بـكـلـى بـه دسـت فراموشى سپرده مى شود, و تنها افتخار او جوانى و زيبايى و خودنمائيش مى شود.
و به اين ترتيب مبدل به وسيله اى خواهد شد براى اشباع هوسهاى سركش يك مشت آلوده فريبكار و انسان نماهاى ديوصفت !.
در چنين جامعه اى چگونه يك زن مى تواند يا ويژگيهاى اخلاقيش , علم وآگاهى و دانائيش جلوه كند, و حائز مقام والائى گردد؟!.
(آيه )ـ.

ترغيب به ازدواج آسان :.

از آغـاز ايـن سـوره تـا بـه اينجا طرق حساب شده مختلفى براى پيشگيرى ازآلودگيهاى جنسى مطرح شده است .
در اينجا به يكى ديگر از مهمترين طرق مبارزه با فحشا كه ازدواج ساده وآسان , و بى ريا و بى تكلف اسـت , اشـاره شـده , زيـرا ايـن نكته مسلم است كه براى برچيدن بساط گناه , بايد از طريق اشباع صحيح و مشروع غرائز وارد شد, آيه شريفه مى فرمايد: ((و مردان و زنان بى همسر را همسر دهيد, و هـمـچـنـيـن غـلامـان و كنيزان صالح و درستكارتان را)) (وانكحوا الا يامى منكم والصالحين من عبادكم وامائكم ).
بدون شك اصل تعاون اسلامى ايجاب مى كند كه مسلمانان در همه زمينه هابه يكديگر كمك كنند ولى تصريح به اين امر در مورد ازدواج دليل بر اهميت ويژه آن است .
اهـمـيـت اين مساله تا به آن پايه است كه در حديثى از اميرمؤمنان على (ع )مى خوانيم : ((بهترين شفاعت آن است كه ميان دو نفر براى امر ازدواج ميانجيگرى كنى , تا اين امر به سامان برسد))!.
و از آنـجـا كـه يك عذر تقريبا عمومى و بهانه همگانى براى فرار از زيربارازدواج و تشكيل خانواده مـسـاله فقر و نداشتن امكانات مالى است قرآن به پاسخ آن پرداخته , مى فرمايد: از فقر و تنگدستى آنـها نگران نباشيد و در ازدواجشان بكوشيدچرا كه ((اگر فقير و تنگدست باشند خداوند آنها را از فضل خود بى نياز مى سازد))(ان يكونوا فقرا يغنهم اللّه من فضله ).
و خداوند قادر بر چنين كارى هست , چرا كه ((خداوند واسع و عليم است ))(واللّه واسع عليم ).
قـدرتـش آن چنان وسيع است كه پهنه عالم هستى را فرا مى گيرد, و علم اوچنان گسترده است كـه از نـيـات هـمه كس مخصوصا آنها كه به نيت حفظ عفت وپاكدامنى اقدام به ازدواج مى كنند آگاه است , و همه را مشمول فضل و كرم خود قرارخواهد داد.
بـعـد از ازدواج , شخصيت انسان تبديل به يك شخصيت اجتماعى مى شود وخود را شديدا مسؤول حـفظ همسر و آبروى خانواده و تامين وسائل زندگى فرزندان آينده مى بيند, به همين دليل تمام هـوش و ابتكار و استعداد خود را به كارمى گيرد و در حفظ درآمدهاى خود و صرفه جويى , تلاش مى كند و در مدت كوتاهى مى تواند بر فقر چيره شود.
و بـدون شـك امـدادهـاى الهى و نيروهاى مرموز معنوى نيز به كمك چنين افراد مى آيد كه براى انجام وظيفه انسانى و حفظ پاكى خود اقدام به ازدواج مى كنند.
(آيـه )ـولى از آنجا كه گاه با تمام تلاش و كوشش كه خود انسان و ديگران مى كنند وسيله ازدواج فـراهـم نمى گردد و خواه و ناخواه انسان مجبوراست مدتى را با محروميت بگذراند, مبادا كسانى كـه در ايـن مـرحـله قراردارند گمان كنند كه آلودگى جنسى براى آنها مجاز است , و ضرورت چـنـين ايجاب مى كند, لذا بلافاصله در اين آيه دستور پارسايى را هر چند مشكل باشد به آنهاداده , مـى گـويـد: ((و آنـهـا كه وسيله ازدواج ندارند بايد عفت پيشه كنند, تا خداوندآنان را به فضلش بى نياز سازد)) (وليستعفف الذين لا يجدون نكاحا حتى يغنيهم اللّه من فضله ).
سپس از آنجا كه اسلام به هر مناسبت سخن از بردگان به ميان آيد عنايت وتوجه خاصى به آزادى آنـهـا نـشان مى دهد, از بحث ازدواج , به بحث آزادى بردگان از طريق ((مكاتبه )) ـبستن قرارداد بـراى كاركردن غلامان و پرداختن مبلغى به اقساط به مالك خود و آزاد شدن پرداخته , مى گويد: ((و بـردگانى كه از شما تقاضاى مكاتبه (براى آزادى ) مى كنند با آنها قرارداد ببنديد, اگر رشد و صـلاح در آنـان احـسـاس مـى كـنـيـد)) (والذين يبتغون الكتاب مما ملكت ايمانكم فكاتبوهم ان علمتم فيهم خيرا).
سـپـس بـراى ايـن كـه بـردگـان به هنگام اداى اين اقساط به زحمت نيفتند دستورمى دهد كه ((چيزى از مال خداوند كه به شما داده است به آنها بدهيد)) (وآتوهم من مال اللّه الذى آتيكم ).
هدف واقعى اين است كه مسلمانان اين گروه مستضعف را تحت پوشش كمكهاى خود قرار دهند تا هر چه زودتر خلاصى يابند.
در دنـبـالـه آيـه به يكى از اعمال بسيار زشت بعضى از دنيا پرستان در موردبردگان اشاره كرده , مـى فـرمـايد: ((كنيزان خود را به خاطر تحصيل متاع زودگذر دنيامجبور به خودفروشى نكنيد, اگـر آنـهـا مى خواهند پاك بمانند))! (ولا تكرهوافتياتكم على البغا ان اردن تحصنا لتبتغوا عرض الحيوة الدنيا).
اين آيه نشان مى دهد كه تا چه حد در عصر جاهليت مردم گرفتار انحطاط وسقوط اخلاقى بودند كه حتى بعد از ظهور اسلام نيز بعضا به كار خود ادامه مى دادند, تا اين كه آيه فوق نازل شد و به اين وضـع نـنـگـيـن خاتمه داد, اما متاسفانه در عصر ما كه بعضى آن را عصر جاهليت قرن بيستم نام نهاده اند در بعضى ازكشورها كه دم از تمدن و حقوق بشر مى زنند اين عمل به شدت ادامه دارد.
در پايان آيه ـچنانكه روش قرآن است ـ براى اين كه راه بازگشت را به روى گنهكاران نبندد بلكه آنـهـا را تـشـويـق بـه توبه و اصلاح كند مى گويد: ((و هر كس آنها را براين كار اكراه كند (سپس پـشيمان گردد) خداوند بعد از اكراه آنها آمرزنده و مهربان است )) (ومن يكرههن فان اللّه من بعد اكراههن غفور رحيم ).
(آيـه )ـدر ايـن آيـه ـهمان گونه كه روش قرآن است ـ به صورت يك جمع بندى اشاره به بحثهاى گذشته كرده , مى فرمايد: ((ما بر شما آياتى فرستاديم كه حقائق بسيارى را تبيين مى كند)) (ولقد انزلنا اليكم آيات مبينات ).
و نـيز ((مثلها و اخبارى از كسانى كه پيش از شما بودند)) و سرنوشت آنها درس عبرتى براى امروز شماست ((ومثلا من الذين خلوا من قبلكم ).
((و موعظه و پند و اندرزى براى پرهيزكاران )) (وموعظة للمتقين ).
(آيـه )ـيـه نور! پيوند و ارتباط اين آيه با آيات گذشته از اين نظر است كه در آيات پيشين سخن از مساله عفت و مبارزه با فحشا با استفاده از طرق و وسائل گوناگون بود, و از آنجا كه ضامن اجراى هـمـه احكام الهى , مخصوصا كنترل كردن غرائز سركش , بخصوص غريزه جنسى كه نيرومندترين آنـهاست بدون استفاده ازپشتوانه ((ايمان )) ممكن نيست , سرانجام بحث را به ايمان و اثر نيرومند آن كشانيده واز آن سخن مى گويد.
نخست مى فرمايد: ((خداوند نور آسمانها و زمين است )) (اللّه نور السموات والا رض ).
اگـر بـخـواهـيم براى ذات پاك خدا تشبيه و تمثيلى از موجودات حسى اين جهان انتخاب كنيم ـگـرچـه مـقـام با عظمت او از هر شبيه و نظير برتر است ـ آيا جز ازواژه ((نور)) مى توان استفاده كرد؟! همان خدايى كه پديدآورنده تمام جهان هستى است , روشنى بخش عالم آفرينش است , همه مـوجـودات زنده به بركت فرمان اوزنده اند, و همه مخلوقات بر سر خوان نعمت او هستند كه اگر لحظه اى لطف خود رااز آنها بازگيرد همگى در ظلمت فنا و نيستى فرو مى روند.
و جالب اين كه هر موجودى به هر نسبت با او ارتباط دارد به همان اندازه نورانيت و روشنايى كسب مى كند:.
قرآن نور است چون كلام اوست .
آيين اسلام نور است چون آيين اوست .
پيامبران نورند چون فرستادگان اويند.
امامان معصوم انوارا لهى هستند چون حافظان آيين او بعد از پيامبرانند.
((ايمان )) نور است چون رمز پيوند با اوست .
علم نور است چون سبب آشنايى با اوست .
بنابراين اللّه نور السموات والا رض .
بـلـكـه اگـر نـور را به معنى وسيع كلمه به كار بريم يعنى ((هر چيزى كه ذاتش ظاهر و آشكار و ظـاهـركننده غير باشد)) در اين صورت به كار بردن كلمه ((نور)) در ذات پاك او جنبه تشبيه هم نـخواهد داشت , چرا كه چيزى در عالم خلقت از او آشكارترنيست , و تمام آنچه غير اوست از بركت وجود او آشكار است .
و به اين ترتيب همه انوار هستى از نور او مايه مى گيرد, و به نور ذات پاك اومنتهى مى شود.
قـرآن بعد از بيان حقيقت فوق با ذكر يك مثال زيبا و دقيق چگونگى نور الهى را در اينجا مشخص مـى كـنـد و مى فرمايد: ((مثل نور او (خداوند) همانند چراغ دانى است كه در آن چراغى (پرفروغ ) باشد, آن چراغ در حبابى قرار گيرد, حبابى شفاف و درخشنده همچون يك ستاره فروزان )) (مثل نوره كمشكوة فيها مصباح المصباح فى زجاجة الزجاجة كانها كوكب درى ).
و ((ايـن چـراغ بـا روغنى افروخته مى شود كه از درخت پربركت زيتونى گرفته شده كه نه شرقى است و نه غربى )) (يوقد من شجرة مباركة زيتونة لا شرقية ولا غربية ).
روغـنش آن چنان صاف و خالص است كه ((نزديك است بدون تماس با آتش شعله ور شود))! (يكاد زيتها يضئ ولولم تمسسه نار).
((نورى است بر فراز نورى )) (نور على نور).
و ((خدا هر كس را بخواهد به نور خود هدايت مى كند)) (يهدى اللّه لنوره من يشا).
((و خداوند براى مردم مثلها مى زند)) (ويضرب اللّه الا مثال للناس ).
((و خداوند به هر چيزى داناست )) (واللّه بكل شى عليم ).
توضيح اين مثل : نور ايمان كه در قلب مؤمنان است داراى همان چهارعاملى است كه در يك چراغ پرفروغ موجود است :.
((مـصـبـاح )) همان شعله هاى ايمان است كه در قلب مؤمن آشكار مى گردد وفروغ هدايت از آن منتشر مى شود.
((زجاجة )) و حباب قلب مؤمن است كه ايمان را در وجودش تنظيم مى كند.
و ((مـشكوة )) سينه مؤمن و يا به تعبير ديگر مجموعه شخصيت و آگاهى وعلوم و افكار اوست كه ايمان وى را از گزند طوفان حوادث مصون مى دارد.
و ((شـجـرة مباركة زيتونة )) (ماده انرژى زا) همان وحى الهى است كه عصاره آن در نهايت صفا و پاكى مى باشد و ايمان مؤمنان به وسيله آن شعله ور و پربارمى گردد.
در حـقـيـقـت ايـن نور خداست , همان نورى كه آسمانها و زمين را روشن ساخته و از كانون قلب مؤمنان سر برآورده و تمام وجود و هستى آنها را روشن ونورانى مى كند.
دلائلى را كه از عقل و خرد دريافته اند با نور وحى آميخته مى شود و مصداق نور على نور مى گردد .
و هم در اينجاست كه دلهاى آماده و مستعد به اين نور الهى هدايت مى شوندو مضمون ((يهدى اللّه لنوره من يشا)) در مورد آنان پياده مى گردد.
و اين نور وحى بايد از آلودگى به گرايشهاى مادى و انحرافى شرقى و غربى كه موجب پوسيدگى و كدورت آن مى شود بركنار باشد.
آن چـنـان صـاف و زلال و خـالى از هرگونه التقاط و انحراف كه بدون نياز به هيچ چيز ديگر تمام نيروهاى وجود انسان را بسيج كند, و مصداق ((يكاد زيتهايضيئ ولو لم تمسسه نار)) گردد.
(آيه )ـتا به اينجا ويژگيها و مشخصات اين نور الهى , نور هدايت و ايمان را در لابلاى تشبيه به يك چراغ پرفروغ مشاهده كرديم , اكنون بايد ديد اين چراغ پرنور در كجاست ؟ و محل آن چگونه است ؟.
آيـه مـى فرمايد: اين چراغ پرفروغ ((در خانه هايى قرار دارد كه خداوند اذن فرموده ديوارهاى آن را بـالا بـرند و مرتفع سازند)) تا از دستبرد دشمنان و شياطين وهوس بازان در امان باشد (فى بيوت اذن اللّه ان ترفع ).
((و (خانه هايى كه ) ذكر نام خدا در آن برده مى شود)) و آيات قرآن و حقايق وحى را در آن بخوانند (ويذكر فيها اسمه ).
امـا ايـن كه منظور از اين ((بيوت )) (خانه ها) چيست ؟ پاسخ آن از ويژگيهايى كه در ذيل آيه براى آن ذكـر شـده اسـت روشـن مـى شـود, آنـجـا كـه مى گويد: ((و هر صبح وشام در آنها تسبيح او مى گويند)) (يسبح له فيها بالغدو والا صال ).
(آيـه )ـ((مـردانـى كـه نه تجارت آنها را از ياد خدا و برپاداشتن نماز و اداى زكات باز مى دارد و نه خريد و فروش )) (رجال لا تلهيهم تجارة ولا بيع عن ذكر اللّه واقام الصلوة وايتا الزكوة ).
((آنـهـا از روزى مى ترسند كه دلها و ديده ها در آن دگرگون و زير و رو مى شود))(يخافون يوما تتقلب فيه القلوب والا بصار).
ايـن ويـژگـيها نشان مى دهد كه اين بيوت همان مراكزى است كه : به فرمان پروردگار استحكام يـافـتـه و مـركز ياد خداست و حقايق اسلام و احكام خدا از آن نشرمى يابد, و در اين معنى وسيع و گسترده , مساجد, خانه هاى انبيا و اوليا, مخصوصاخانه پيامبر(ص ) و خانه على (ع ) جمع است .