تفسير و مفسران (جلد اول )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- ۳۴ -
ابن حجر به هنگام تاءويل آيه
((وقفوهم انهم مسوولون ))(1413)
از ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه گفت : پيامبر فرمود:
((آنان را نگهداريد، تا از مسووليت خود درباره ولايت على پاسخ
دهند)). ابن حجر مى گويد: ((گويا
مراد واحدى همين بوده كه درباره آيه روايت شده است كه از آنان درباره
ولايت على و اهل بيت سوال خواهد شد؛ زيرا خداوند به پيامبر امر كرد تا
به مردم اعلام كند كه او براى تبليغ رسالت ، پاداشى جز دوستى خويشانش
نمى خواهد؛ در نتيجه معناى روايت اين مى شود كه از آنان سوال خواهد شد
كه آيا چنان كه بايد و مطابق وصيت پيامبر اهل بيت را دوست داشته اند يا
آنان را كنار گذاشته ، حقشان را پاى مال كرده اند؛ كه در نتيجه بايد
مورد بازخواست و پيگرد قرار گيرند)).(1414)
هيثمى مى گويد: ((واحدى با عبارت
((كما اءوصاهم )) چنان كه پيامبر سفارش
كرده است به احاديث رسيده در اين باره اشاره دارد كه تعدادشان فراوان
است ؛ آنگاه بخشى از آنها - از جمله ثقلين - را نقل كرده و اَشكال
گوناگون اين حديث را آورده و گفته است : در يك روايت ((كتاب
الله و سنتى )) آمده است كه مى توان گفت مقصود
آن بخش از روايات كه تنها بر تمسك به كتاب تكيه كرده اند همين است ؛
زيرا سنت ، تنها بيانگر كتاب است و با آمدن كتاب نيازى به ذكر سنت نيست
. - هيثمى مى گويد: - جان كلام اينكه بر تمسك به كتاب و سنت و چنگ زدن
به دامان عالمان به اين دو، تاءكيد و تشويق شده است . - در پايان مى
گويد: - از مجموع آنها چنين به دست مى آيد كه اين سه (كتاب ، سنت و
عالمان به كتاب و سنت ) تا روز رستاخيز باقى خواهند ماند)).
هيثمى مى گويد: ((اين حديث داراى طرق گوناگونى
است و از بيست و اندى نفر از صحابه پيامبر رواى شده است ؛ در بعضى از
آن طرق آمده است كه پيامبر اين حديث را به هنگام حجة الوداع در عرفات
ايراد كرد و در طريق ديگر آمده است كه پيامبر اين حديث را در مدينه و
به هنگام مرض موت و هنگامى كه مدينه انبوهى از صحابه را فرا گرفته بود
فرمود. در طريق سوم اين گونه آمده است كه او اين حديث را در غدير خم
فرمود؛ و در چهارمى چنين آمده است : حضرت پس از بازگشت از طائف در خطبه
اى كه ايراد فرمود به آن اشاره كرد. - هيثمى مى گويد - تنافى اى در كار
نيست ؛ زيرا امكان دارد حضرت اين حديث را در همه اين مكان ها و حتى
جاهاى ديگر به منظور اهميت بخشيدن به كتاب خدا و خاندان پاكش تكرار
كرده باشد)).(1415)
دوم ؛
تداوم امامت اهل بيت عليهم السلام به طور جاودانه در طول حيات
امت ؛ و اثبات مرجعيت بعد از پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) در
فهم امور دينى و معانى قرآن ، آن هم مرجعيتى خطاناپذير و مصون ، بسان
مرجعيت قرآن .
سيد امين عاملى ابتدا اَشكال مختلف حديث ثقلين را كه علماى برجسته و
محدثان بزرگ اهل سنت با اسانيد متعددشان در صحاح خود آورده اند و مورد
اتفاق شيعه و سنى است بيان كرده ، آنگاه مى گويد: ((اين
احاديث ، بيانگر عصمت اهل بيت از گناه و خطاست ، چون اهل بيت را با
قرآن كه عصمت آن معلوم است ، در چند چيز يكسان قرار داده است :
1. اينكه اينان همچون قرآن ، يكى از دو شى ء با ارزش به يادگار مانده
در بين مردم اند.
2. همچون قرآن ، مردم ماءمور به تمسك به اينان شده اند؛ اگر امكان صدور
خطا بر ايشان مى رفت ، امر به تمسك به آنان درست نبود، چه اينكه امر به
تمسك ، به معناى حجت قرار دادن گفتار و كردار ايشان است .
3. چنگ زننده به دامن عنايت اينان گم راه نخواهند شد، همچون متمسك به
قرآن كه بيراهه نمى رود و اگر ايشان گناه يا خطايى سر بزند متمسك به
ايشان نيز گم راه خواهد شد.
4. پيروى از ايشان هم مانند پيروى از قرآن موجب راه يابى و نورانيت است
؛ و اگر معصوم نبودند پيروى از ايشان منجر به گم راهى مى شد.
5. اينان بسان قرآن ، ريسمانى ناگسستنى از جانب خداوند به سوى مردم اند
و اين عبارت ، كنايه از اين است كه اين بزرگواران واسطه فيض بين خداى
تعالى و بندگان هستند و گفتارشان از جانب خداست و اگر معصوم نباشند
نبايد چنين ويژگى اى داشته باشند.
6. اينان براى هميشه از قرآن جدايى ناپذيرند؛ كما اينكه قرآن هم از
آنان جدا نخواهد شد. اگر آنان اشتباه كنند يا مرتكب گناهى شوند از قرآن
جدا خواهند شد و قرآن به ايشان پشت خواهد كرد.
7. جدايى از ايشان يا پيشى گرفتن بر آنان و خود را امام ايشان قرار
دادن و يا عقب ماندن از ايشان و پيروى كردن از ديگران جايز نيست . همان
طور كه پيشى گرفتن بر قرآن به وسيله فتوا دادن بر اساس آنچه در قرآن
نيست و عقب ماندن از آن - به واسطه پيروى از گفتار مخالفان قرآن - روا
نيست .
8. از تعليم دادن ايشان و نپذيرفتن گفتارشان نهى شده است ؛ در حالى كه
اگر چيزى را نمى دانستند بايد آموزش ببينند و نبايد از نپذيرفتن
گفتارشان نهى شود. - عاملى ادامه مى دهد: - همچنين اين احاديث دلالت مى
كنند بر اينكه اين صفت براى برخى از آنان هميشه و در تمام زمان ها ثابت
است . چون آن حضرت فرمود:
انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض و خداى نكته سنج و آگاه به
همه چيز، آن حضرت را از اين مطلب آگاه ساخته است . ورود به حوض كنايه
از پايان عمر دنياست ؛ در نتيجه اگر زمانى فرا برسد كه خالى از يكى از
اين دو باشد، ديگر جمله
انهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض صادق نخواهد بود)).(1416)
سوم ؛
اهل بيت راسخان در علم و مصداق كامل صفت ((اهل
الذكر))اند كه تفسير و تاءويل قرآن را يك جا مى
دانند؛ لذا فقط اينانند كه براى هميشه شايستگى مرجعيت امت در فهم معانى
قران و آموزش آيات آن را دارند. اينان دروازه هاى هدايت و چراغ هاى فرا
روى ظلمت و كشتيبان نجات امتند.
هيثمى در مقايسه اى دقيق بين كتاب و عترت مى گويد: ((پيامبر
اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) قرآن و اهل بيت را از آن رو ثقلين
ناميد كه ثقل به هر شى ء ارزشمند و گرانبها و مصون اطلاق مى گردد؛ و
اين دو چنين هستند؛ زيرا هر يك از آنان (كتاب و عترت ) معدن دانش هاى
لدنى و رازها و حكمت هاى عالى و احكام شريعتند؛ از اين روست كه پيامبر
خدا بر پيروى از ايشان و تمسك به آنان و دانش اندوزى در محضرشان تاءكيد
كرده و مى فرمايد: ((ستايش ، خدايى را سزد كه
حكمت را در (ميان ) ما اهل بيت قرار داد)). نيز
گفته شده است : آن دو ((ثقلين ))
ناميده شده اند، چون رعايت حقوق آن دو بسيار سنگين است . در بين ايشان
تنها بر پيروى كسانى تاءكيد شده است كه به كتاب خدا و سنت پيامبر (صلى
الله عليه و آله و سلم ) آگاهى دارند؛ زيرا فقط اينانند كه تا پايان
عمر دنيا از قرآن جدايى ناپذيرند. حديث ((لا
تعلموهم فانهم اءعلم منكم ؛ چيزى به آنان نياموزيد چون ايشان از شما
داناترند)) نيز اين مطلب را تاءييد مى كند. اهل
بيت با اين صفت (عدم جدايى از قرآن ) از ديگر دانشوران ممتاز گرديده
اند؛ زيرا خداوند آلودگى را از اين خاندان زدوده و آنان را پاك و
پاكيزه گردانده و با كرامات چشمگير و ويژگى هاى بى شمار عزت بخشيده است
.
احاديثى كه بر تمسك به اهل بيت تاءكيد مى كند به اين نكته اشاره دارد
كه كسانى كه شايستگى دارند به آنان تمسك شود، تا روز قيامت باقى خواهند
ماند، هم چنان كه قرآن كريم نيز آن گونه است ؛ لذا پناه ساكنان زمين -
چنان كه شرحش خواهد آمد - به شمار مى روند. گواه اين مطلب حديث پيامبر
است كه مى فرمايد: ((در ميان هر نسل از امت من
شخصيت هاى عادلى از اهل بيتم حضور دارند كه تحريف گمراهان و كژروى
كژانديشان و تاءويل نابخردان را تباه مى كنند. آگاه باشيد كه پيشوايان
شما فرستادگان شما به سوى خدايند؛ دقت كنيد چه كسانى را نزد خدا مى
فرستيد)). شايسته ترين فرد از اهل بيت كه به
خاطر دانش افزون و ريزه كارى هاى او در استنباطاتش به او تمسك مى
شود، پيشوا و دانشمند ايشان على بن ابى طالب (كرم الله وجهه ) است ؛ از
اين روست كه ابوبكر مى گويد: على عترت پيامبر خدا (صلى الله عليه و آله
و سلم ) است )).(1417)
هيثمى در تفسير آيه
و ما
كان الله ليعذبهم و اءنت فيهم
(1418) مى گويد: ((پيامبر
به وجود اين معنا در اهل بيت خود اشاره كرده و فرموده است كه ايشان
مايه امنيت اهل زمين اند؛ همان طور كه خود پيامبر نيز چنين بود و در
اين باره احاديث فراوانى وارد شده است . به عنوان مثال مى توان به
روايتى اشاره كرد كه حاكم روايت كرده و آن را مطابق معيارهاى مسلم و
بخارى صحيح شمرده است . روايت چنين است : ((ستاران
، پناهگاه اهل زمين در مقابل غرق شدن و اهل بيت من موجب حفظ امت از
اختلافند. بنابراين چنانچه قبيله اى از عرب با ايشان مخالفت ورزد موجب
اختلاف امت خواهد شد و به حزب شيطان خواهد پيوست )).
- هيثمى مى گويد: - از طرق مختلف كه هر يك ، ديگرى را تقويت مى كند،
اين حديث است : ((خاندان من در ميان شما، بسان
كشتى نوح اند كه هر كس بر آن سوار شود نجات يابد))
و در روايت مسلم اضافه مى كند: ((و هر كس از
آنجا ماند غرق شود)) و باز روايت ديگرى چنين است
: ((هر كس باز ماند نابود گردد))
و نيز فرموده است : ((مَثَل اهل بيت من در ميان
شما، مثل باب حطه در بنى اسرائيل است ، كه هر كس از آن در وارد شد
آمرزيده مى گردد)).(1419)
ثقة الاسلام كلينى از امير مؤ منان (عليه السلام ) رواى مى كند كه
فرمود: ((خداى تبارك و تعالى ما را پاك و معصوم
گردانيده و بر آفريدگان گواه و بر روى زمين حجت قرار داد. ما را قرين
قرآن ساخت و قرآن را قرين ما. از آن جدا نمى شويم و آن نيز از ما جدايى
ناپذير است )).
همو از امام صادق (عليه السلام ) نيز روايت مى كند كه حضرت در ذيل
تفسير آيه
فكيف
اذا جئنا من كل اءمة بشهيد و جئنا بك على هولاء شهيدا(1420)
فرمود: ((اين آيه اختصاصا در شاءن امت محمد نازل
شده است ؛ در هر قرنى يكى از ما بر اعمال امت ناظر هستيم و محمد شاهد
بر اعمال ماست )).(1421)
در كلام حضرت به قول پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) اشاره شده
است كه فرمود ((دفاع از اين دين را در هر قرن ،
تعدادى از عادلان به دوش مى كشند و شر تاءويل مخالفان و تحريف غاليان
و حيله گرى نابخردان را دفع مى كنند و مى زدايند؛ چنان كه ناخالصى آهن
را دستگاه دم آهنگر مى زدايد)).(1422)
عبيده سلمانى و علقمة بن قيس و اسود بن يزيد نخعى از امير مؤ منان
(عليه السلام ) پرسيدند: ((اگر در فهم معانى
قرآن دچار مشكل شديم به چه كسى رجوع كنيم ؟ حضرت در پاسخ فرمود: از آل
محمد بپرسيد)).(1423)
امام باقر (عليه السلام ) به عمرو بن عبيد(1424)
فرمود: ((بر مردم است كه قرآن را چنان كه نازل
شده است بخوانند و اگر نياز به تفسير آن پيدا كردند بايد به سراغ ما
آيند؛ زيرا هدايت ، تنها، در آمدن به سوى ما و به وسيله ماست
)).(1425)
حضرت مى فرمايد: ((علمى كه به همراه آدم (كنايه
از علمى كه پيامبران از ابتدا در اختيار دارند) نازل شد، دوباره بالا
نرفت ، علم به ارث نهاده مى شود و على (عليه السلام ) دانشمند اين امت
بود. - در ادامه مى فرمايد: - عالمى از ما رحلت نمى كند مگر فرد ديگرى
هم سطح او - از نظر علمى - يا در حدى كه خدا بخواهد، جايگزين او مى شود)).(1426)
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: ((همواره
خداوند ميان ما اهل بيت كسانى را (براى هدايت مردم ) بر مى گزيند كه
قرآن را از آغاز تا انجام آن مى داند)).(1427)
اين امور، مقتضى تلازم و جدايى ناپذيرى كتاب و عترت است ؛ از اين رو ره
يابى به وسيله يكى از اين دو، بدون ديگرى ممكن نيست ؛ زيرا نقش قرآن
تشريع و تاءسيس احكام است و نقش عترت همچون پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) تفسير و تبيين آن احكام .
صحابه و تابعان ، چنين موقعيت بالايى را براى اهل بيت و خصوصا اولين
ايشان و بزرگشان امام على بن ابى طالب (عليه السلام ) قائل بودند؛ لذا
هر جا در باره مسائل شرعى و يا مفاهيم قرآن با مشكلى مواجه مى شدند،
نزد ايشان مى رفتند؛ زيرا معترف بودند كه اينان از چنين مقام والايى
برخوردارند.
صحابى جليل القدر، عبدالله بن مسعود كه يكى از بزرگان صحابه به شمار مى
آيد، به علو مقام شاخص اهل بيت ، امير مؤ منان (عليه السلام ) اذعان
دارد و حتى در زمان حيات پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزد
آن حضرت براى كسب فيض زانوى شاگردى بر زمين مى نهد.
شيخ طوسى در كتاب ((امالى ))
از ابن مسعود نقل مى كنند كه گفت : تفسير 70 سوره از قرآن را كه از
دهان مبارك پيامبر شنيده بودم نزد خود حضرت قرائت كردم و بقيه قرآن را
در محضر بهترين اين امت و داناترينشان بعد از پيامبر - يعنى على بن ابى
طالب - فرا گرفتم )).(1428)
ابن عساكر در شرح حال امام از عبيده سلمانى نقل مى كند كه :
((از عبدالله بن مسعود شنيدم كه مى گفت : اگر
كسى داناتر از خود به كتاب خدا مى شناختم كه راهى به سوى او بود، چنين
مى كردم (نزد او مى رفتم ). كسى از جمع به او گفت : على را چگونه مى
بينى ؟ گفت : بدو آغاز نمودم و نزد او دانش را فرا گرفتم
)).(1429)
نيز ابن عساكر از زاذان از ابن مسعود نقل مى كند كه گفت :
((تفسير 90 سوره را از پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم ) آموختم ، ولى قرآن را نزد بهترين مردم پس از پيامبر به
پايان بردم . بدو گفته شد: او كيست ؟ گفت : على بن ابى طالب
)).(1430)
هموست كه مى گويد: ((قرآن بر اساس هفت حرف نازل
شده است ، و هيچ حرفى نيست مگر اينكه ظاهر و باطنى دارد؛ و علم ظاهر و
باطن آنها همه نزد على بن ابى طالب است )).(1431)
حاكم حسكانى از علقمه نقل مى كند كه گفت : ((نزد
پيامبر خدا بودم كه درباره على پرسيدند؛ حضرت فرمود: حكمت به ده بخش
تقسيم شده است كه نه بخش آن به على اختصاص داده شده و به ديگر مردم ،
تنها يك بخش آن ارزانى شده است )).(1432)
ابن عباس ، صحابى گرانقدر نيز سخنان بلندى درباره امام (عليه السلام )
دارد؛ همچنين ساير چهره هاى بارز صحابه كه در شرح حال حضرت به آن
اشارتى رفت ؛ نيز تصريحاتى از بزرگان تابعان در شاءن حضرت آورديم كه
نياز به تكرار نيست . همين نكته باعث شده كه فرهيختگان امت در همه
ادوار تاريخ ، امامان اهل بيت را در تمام ابعاد شريعت الگوى خود قرار
دهند؛ به ويژه در شيوه فهم قرآن و استنباط معانى آن و به دست آوردن
ظرافت ها و سنجش نكته هاى آن . هم چنين سبب شده است تا سخن آنان در
تمامى ابواب فصل الخطاب و نظر نهايى باشد.
ابو الفتح محمد بن عبدالكريم شهرستانى (548 - 467) صاحب كتاب
((ملل و نحل )) به هنگام
بررسى تفسير قرآن تلاش مى كند يكى از چهره هاى برجسته اين خاندان بلند
مرتبه را پيشواى خود در تفسير قرار دهد؛ با اين اعتقاد كه گفتار صحيح ،
تنها نزد ايشان يافت مى شود. به بخشى از سخنان او در اين باره توجه
كنيد: ((خداوند علم قرآن را تنها در اختيار
حاملانى از خاندان پاك پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و ناقلانى
از چهره هاى درخشان اصحاب قرار داد. قرآن را چنان كه بايد تلاوت مى
كردند و چنان كه شايد در آن كاوش مى كردند. نتيجه آنكه قرآن ميراث
پيامبر است و ايشان وارثان آن حضرت اند، اينان يكى از دو ثقل و مجمع
البحرين - كتاب و سنت -اند. از مقام قرب برخوردارند و دانش دو جهان
را در اختيار دارند. همان گونه كه فرشتگان قرآن را در مقام تنزيل
همواره و همه جانبه پاسدارى مى كنند، ايشان امامان هدايتگر و دانشوران
راستين اند كه همواره و همه جانبه در مقام تفسير و تاءويل از آن
پاسدارى مى كنند.
انا
نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون .(1433)
بنابراين ، تنزيل قرآن بر عهده فرشتگان بود كه آن را پاس داشته اند و
مى دارند، و نگه دارى قرآن بر عهده عالمانى است كه تنزيل و تاءويل ،
محكم و متشابه ، ناسخ و منسوخ ، عام و خاص ، مجمع و مفصل ، مطلق و
مقيد، نص و ظاهر، ظاهر و باطن قرآن را پاس مى دارند و حكم خدا را در
تمامى شئونات آن اعم از قديم و جديد، تقدير و تكليف ، اوامر و نواهى ،
واجبات و محرمات ، حلال و حرام و حدود و احكامش با علم و يقين و نه از
روى حدس و تخمين به دست مى آورند. اينان كسانى هستند كه خدايشان رهنمون
ساخته و هم ايشان خردمندانند.
صحابه بر اينكه علم قرآن مخصوص اهل بيت عليهم السلام است اتفاق نظر
داشتند، چه اينكه از على بن ابى طالب مى پرسيدند: آيا شما اهل بيت جز
به سبب قرآن بر ما برترى داريد؟ و او مى فرمود: ((نه
، سوگند به آنكه دانه را شكافت و خلايق را آفريد كه جز آن نيست ؛ مگر
آنچه در غلاف شمشير خود نگاه داشته ام )).(1434)
اينكه صحابه جز قرآن را از حضرت سوال مى كنند، دليل اتفاق نظر آنان است
بر اينكه علم قرآن (تنزيل و تاءويل آن ) ويژه اهل بيت است .
دانشور برجسته امت ، عبدالله بن عباس كه سرچشمه تفسير همه مفسران است و
پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) او را چنين دعا فرمود:
((خدايا او را در دين فقيه گردان و تاءويل قرآن
بياموز))، در محضر على زانوى تلمذ زد تا اينكه
آن امام همام ، او را فقيه در دين و داناى به تاءويل گردانيد)).
شهرستانى مى گويد: ((هنوز سن كمى داشتم كه تفسير
قرآن را نزد اساتيد خود به صورت شفاهى استماع مى كردم تا اينكه اشباع
شدم ؛ سپس آن را يك بار از حفظ براى استادم ، ياور سنت پيامبر،
ابوالقاسم سلمان بن ناصر انصارى عرضه داشتم ، پس از آن ، مطالعاتم در
كلمات ارزشمندى از اهل بيت و دوست داران ايشان مرا بر اسرار نهان و
پايه هاى استوار در تفسير قرآن آگاه ساخت و ناگاه آنكه در جانب راست
پهن دشت در آن جايگاه مبارك و از آن درخت طيبه قرار داشت ،(1435)
مرا فرا خواند:
يا
ايها الذين آمنوا اتقوا الله و كونوا مع الصادقين .(1436)
پس چون عاشقان در پى يافتن صديقان برآمدم . يكى از بندگان صالح خدا را
يافتم ؛ چنان كه موسى همراه دستيار خود از خدا درخواست نمود و در نتيجه
فوجدا عبدا من عبادنا آتيناه رحمة من عندنا و علمناه من لدنا علما(1437)
تا آنگاه كه سنن الهى را در خلق و تدبير و مراتب تضاد و ترتيب ، معانى
عام و خاص و مفروغ و مستاءنف ، را از او آموختم و تنها از اين راه
تغذيه گرديدم و ديگر راه هاى گوناگون را كه جولان گاه گم راهان و
نابخردان است واگذاشتم و از شراب تسليم با پيمانه اى كه تركيبش از چشمه
تسنيم بود،(1438)
سرمست گشتم و به زبان قرآن و نظم و ترتيب آن و نيز به بلاغت و فصاحت و
فرزانگى وصف ناپذيرش رهنمون شدم )).(1439)
از نكات شگفت آور در اين زمينه ، گواهى فردى چون حجاج بن يوسف درباره
اين خاندان بلند مرتبه است . على بن ابراهيم قمى در تفسير خود از
((شهر بن حوشب ))(1440)
نقل مى كند: ((حجاج بن يوسف از من پرسيد: آيه اى
در قرآن است كه در فهم آن در مانده ام ! گفتم : كدام آيه است ؟ گفت :
آيه
و ان من اءهل الكتاب الا ليومنن به قبل موته
(1441) بارها فرمان داده ام تا سر از تن يهودى
يا نصرانى جدا سازند و خود نگريسته ام تا دم مرگ چه مى گويد. - ولى تا
موقعى كه خاموش مى گرديد - نديده ام لب هايش حركت كند! گفتم : امير به
سلامت باد، تاءويل آيه چيز ديگرى است ! گفت : چگونه است ؟ گفتم : مقصود
آن است كه پيش از رستاخيز، عيسى بن مريم دوباره به دنيا باز خواهد گشت
و از يهوديان و نصرانيان كسى نمى ماند، مگر آنكه پيش از مرگ عيسى به او
ايمان مى آورد و پشت سر امام مهدى به نماز مى ايستد. گفت : واى بر تو؛
تو كجا و چنين تاءويلى كجا! بگو از كجا اين تاءويل را دريافت كرده اى ؟
گفتم : آن را محمد بن على بن حسين بن على بن ابى طالب عليهم السلام به
من آموخت . گفت : به خدا سوگند آن را از چشمه اى زلال دريافت كرده اى
)).(1442)
حجاج گمان برده بود كه ضمير در ((قبل موته
)) به ((من اءهل الكتاب
)) بر مى گردد. امام به گونه اى آيه را تفسير
كردند كه ضمير به حضرت مسيح برگشت دارد و با اين تفسير شبهه و ابهام
برطرف شد.
امام فخر رازى نيز اين داستان را آورده ، ولى آن را به جاى امام باقر
(عليه السلام ) به محمد بن الحنفيه نسبت داده است . مى گويد:
((حجاج با چوبى كه در دست داشت بر زمين مى كوبيد
و مى گفت : آن را از چشمه اى زلال فرا گرفته اى )).(1443)
نقش اهل بيت در تفسير
نقشى كه امامان اهل بيت عليهم السلام در تفسير قرآن ايفا كردند،
نقش تربيتى - آموزشى و راهنمايى مردم به راه هاى تفسير بود.
اينان بيان كردند كه شيوه شايسته براى فهم معانى كلام خدا چيست و كيفيت
احاطه بر نكات دقيق و اسرار اين كلام جاودانه الهى چگونه است ؛ لذا
تفسير اينان از قرآن كه در قالب روايات به ما رسيده است ، جنبه الگويى
دارد كه بر امت و دانشمندان عرضه داشته اند تا شيوه هاى تفسيرى را
بياموزند؛ آن هم شيوه هايى كه بر پايه هايى مستحكم و اصولى استوار بنا
نهاده شده است . نكات ظريفى كه در لابه لاى حجم فراوان تفاسيرى كه از
ايشان وارد شده است كاشف از علاقه فراوان ايشان به تعليم و تربيت افراد
شايسته براى راه يافتن به تفسير قرآن است تا آنان را به نكته ها و ريزه
كاريهاى اين برترين كتاب آشنا سازند. آرى ، اينان وارثان قرآن عظيم و
حاملان و تبيين كنندگان آن براى مردم در كمال امانت و صداقت اند تا
قرآن را براى ايشان كريمانه تفسير كرده به آنان تحويل دهند.
در صفحات آينده ، نمونه هايى از تفسير ماءثور از امامان اهل بيت عليهم
السلام را خواهيم آورد كه شاهد بر اين مدعا است كه تفاسير ائمه ، شيوه
آموزشى و كيفيت تفسير و روش استنباط معانى حكمت آميز قرآن كريم را
دارد. اينك اشاره به چند نكته ضرورى است :
درهم آميختگى تفاسير نقلى
در تفاسير منقول از امامان اهل بيت عليهم السلام نوعى خلط ميان
تفسير ظاهر و باطن به چشم مى خورد؛ همان طور كه در بعضى موارد بين
تفسير و تطبيق مصاديق آن نيز اشتباهاتى رخ داده است ؛ به اين شكل كه
آنچه در روايت ذكر شده و بدان تصريح شده است مصداق يا يكى از بارزترين
مصاديق آيه است ، ولى برخى آن را تفسير كامل آيه پنداشته اند؛ لذا جدا
ساختن اين دو امر و فرق ميان آنها ضرورى مى نمايد تا راه صواب مشخص
گردد.
1. از جمله اين موارد رواياتى است كه در تفسير
فاساءلوا اءهل الذكر ان كنتم لا تعلمون وارد شده كه مقصود از
اهل الذكر آل محمدند.
اين آيه در سوره نحل چنين است :
و ما
اءرسلنا من قبلك الا رجالا نوحى اليهم فاساءلوا اءهل الذكر ان كنتم لا
تعلمون بالبينات و الزبر.(1444)
و نيز در سره انبياء آمده :
و ما
اءرسلنا قبلك الا رجالا نوحى اليهم فاساءلوا اءهل الذكر ان كنتم لا
تعلمون .(1445)
ظاهر اين دو آيه اقتضا مى كند كه خطاب ، متوجه مشركان باشد؛ كسانى كه
بعيد مى شمردند وحى بر بشر يا بر يكى از آنان نازل شود، زيرا مشركان مى
گفتند:
ما
اءنزل الله على بشر من شى ء.(1446)
خداوند در جوابشان مى گويد:
اءكان للناس عجبا اءن اءوحينا الى رجل منهم
(1447) لذا براى زدودن شگفتى آنان ميدان را باز
گذارد تا اين مطلب را از اهل كتاب كه همسايگان آنان بودند و به آنان
اعتماد داشتند جويا شوند؛ لذا در آيه آمده است كه
ان
كنتم لا تعلمون بالبينات و الزبر يعنى اگر كتاب و تاريخ
پيامبران و سرگذشت امت هاى پيشين را نمى دانيد لازم است به كسانى از
اهل كتاب كه آگاهى دارند مراجعه كنيد؛ در ادامه آيه دوم نيز چنين آمده
است :
و ما
جعلناهم جسدا لا ياءكلون الطعام و ما كانوا خالدين
(1448) زيرا آنان عجيب مى شمردند كه پيامبر،
انسانى باشد كه چون ساير مردم غذا بخورد و در بازارها راه برود.
اين ظاهر معناى دو آيه است كه اهل ذكر را همان اهل كتاب مى نماياند،
اما در تاءويل آيه ، رواياتى آمده است كه مفهوم عامى را افاده مى كند،
به طورى كه هر دانشمندى را كه داراى فرهنگ و معرفت باشد - و در پيشاپيش
آنان امامان اهل بيت عليهم السلام قرار دارند - فرا مى گيرد.
اين ظاهر معناى دو آيه است كه اهل ذكر را همان اهل كتاب مى نماياند،
اما در تاءويل آيه ، رواياتى آمده است كه مفهوم عامى را افاده مى كند،
به طورى كه هر دانشمندى را كه داراى فرهنگ و معرفت باشد - و در پيشاپيش
آنان امامان اهل بيت عليهم السلام قرار دارند - فرا مى گيرد.
|