تفسير و مفسران (جلد اول )
آيت الله محمد هادي معرفت
(ره)
- پىنوشتها -
- ۷ -
1276- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 49.
1277- اختيار معرفة الرجال ، چاپ مشهد، ص 193، شماره 341.
1278- تهذيب التهذيب ، ج 2، ص 47.
1279- معجم رجال الحديث ، ج 4، ص 25.
1280- او عبدالله بن محمد بن عقيل هاشمى است و ابن سعد او را در
طبقه چهارم از اهل مدينه ذكر كرده است . دانشى فراوان داشت و به سال
145 درگذشد.
1281- او شعبة بن حجاج ابو بسطام واسطى بصرى است . در زمينه حديث ،
جامع ترين و موفق ترين مردم است . در سال 160 وفات يافت .
1282- زركشى ؛ البرهان ؛ ج 2، ص 158.
1283- او ابو نضر محمد بن سائب كلبى ، نسابه و مفسر مشهور است و
شرح حال او در سند (9) از اسناد تفسيرى ابن عباس گذشت .
1284- او باذام غلام ام هانى دختر ابو طالب و صاحب تفسيرى است كه
از ابن عباس نقل كرده است .
1285- وى ابو جعفر محمد بن جرير بن يزيد طبرى است ، ذهبى مى گويد:
((پيشوايى گرانقدر، مفسر، ثقه و راستگو بود.
گرايشى كم رنگ به تشيع داشت كه ضررى به شخصيت او نمى زند)).
ميزان الاعتدال ، ج 3، ص 499 - 498، شماره 7306.
1286- زركشى ، البرهان ، ج 2، ص 159 - 158.
1287- الاتقان ، ج 4، ص 212 - 214.
1288- الاتقان ، ج 1، ص 14.
1289- حاجى خليفه ، كشف الظنون ، ج 2، ص 1599.
1290- ابن تيميه ، مقدمه اءصول التفسير، ص 50 - 47.
1291- ابن تيميه ، مقدمة اصول التفسير، ص 24 - 23.
1292- در سال 182 وفات يافت . ابن خزيمه مى گويد:
((اهل عبادت و زهد بود. او نشست هاى حديثى نداشته است
)). تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 179 - 177.
1293- الاتقان ، ج 4، ص 212 - 210.
1294- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 129 - 128.
1295- اين مطلب در شرح حال او گذشت .
1296- ر.ك : شرح حال عكرمه در همين كتاب .
1297- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 163، شماره 999.
1298- فهرست مصنفى الشيعة (رجال نجاشى )، ج 1، ص 314، شماره 330.
1299- معجم مصنفات القرآن الكريم ، ج 2، ص 161.
1300- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 1.
1301- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 176.
1302- معجم المفسرين ، ج 1، ص 7 و 8.
1303- اين تعبير از ذهبى است و از سفيان آورديم : اگر تفسيرى از
مجاهد برسد، همان تو را كافى است ، و از اعمش است كه هرگاه مجاهد دهان
به سخن مى گشود، از آن گوهرها مى باريد. ر.ك : شرح حال مجاهد در همين
كتاب .
1304- ((به ايشان گفتيم : بوزينگانى طرد شده
باشيد)). بقره 2: 65.
1305- ر.ك : مجمع البيان ، ج 1، ص 129. جامع البيان ، ج 1، ص 263.
تفسير مجاهد، ص 75 و 76.
1306- ((همچون مثل خرى است كه كتاب هايى را
بر پشت مى كشد)). جمعه 62: 5.
1307- ((پروردگارا، از آسمان ، خوانى بر ما
فرو فرست تا عيدى براى اول و آخر ما باشد و نشانه اى از جانب تو)).
مائده 5: 114.
1308- طبرى ، جامع البيان ، ج 7، ص 87.
1309- القيامه 75: 23.
1310- جامع البيان ، ج 29، ص 120. در اين باره پيش از اين - به
هنگام شرح حال مجاهد - سخن گفتيم .
1311- وفيات الاعيان ، ج 3، ص 265، شماره 421.
1312- ر.ك : جامع البيان ، ج 6، ص 82 و 83. مجمع البيان ، ج 3، ص
165.
1313- تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 268.
1314- جصاص ، احكام القرآن ، ج 2، ص 348.
1315- داوودى ، طبقات المفسرين ، ج 1، ص 176. ميزان الاعتدال ، ج
2، ص 98. نيز ر.ك : شرح حال او در همين كتاب .
1316- ((آيا در مفاهيم قرآنى نمى انديشند يا
(مگر) بر دلهايشان قفل هايى نهاده شده است ؟)).
محمد 47: 24.
1317- ((قرآن را بر تو فرو فرستاديم تا آن
را براى مردم تبيين كنى (روشن سازى ) و باشد تا آنان بينديشند)).
نحل 16: 44.
1318- ((و گفت : پروردگارا براى من نشانه اى
قرار ده . فرمود: نشانه ات اين است كه سه روز با مردم - جز به اشاره -
سخن نگويى . پروردگارت را بسيار ياد كن و شبان گاه و بامدادان (او را)
تسبيح گوى )). آل عمران 3: 41.
1319- التفسير الكبير، ج 8، ص 40 و 41.
1320- آل عمران 3: 40.
1321- جامع البيان ، ج 3، ص 177.
1322- الجامع لاحكام القرآن ، ج 4، ص 80.
1323- ر.ك : تفسير ابن كثير، ج 1، ص 362.
1324- البته اين درخواست از روى شوق و خشنودى فراوانى بود كه از
بشارت فرزند به او دست داده بود، مى خواست تا هر چه زودتر به موعد اين
بشارت الهى نايل گردد.
1325- مقصود، روزه ((صمت : سكوت
)) است كه هرگاه دستور چنين روزه اى آمد، بدان
كه نشانه تحقق بشارت ياد شده است .
1326- تفسير المنار، ج 3، ص 299 - 298.
علامه طباطبايى رحمة الله عليه در اينجا سخنى شگفت دارد. ايشان راءى
ديگر مفسران را ترجيح داده و مشتبه شدن امر بر پيامبران را، چنانچه با
توجه و عنايت خداوند براى رفع اشتباه همراه باشد، تجويز نموده است ؛ كه
چنين سخنى از ايشان مايه تعجب است . ر.ك : الميزان ، ج 3، ص 194.
1327- ((گفت : پس چهار پرنده برگير و آنها
را جدا جدا كن ؛ سپس بر هر كوهى پاره اى از آنها را قرار ده ؛ آنگاه
آنها را فراخوان ؛ شتابان به سوى تو مى آيند)).
بقره 2: 260.
1328- التفسير الكبير، ج 7، ص 41 و 42.
1329- ر.ك : تفسير المنار، ج 3، ص 58 - 56.
1330- نمونه هايى از تفاسير ايشان را كه بر همين منوال است مى
آوريم .
1331- ((اوست آنكه شما را از نفس واحدى و
جفت وى را از آن پديد آورد تا بدان آرام گيرد؛ پس چون با او در آميخت ،
باردار شد بارى سبك و (چندى ) با آن گذرانيد و چون سنگين بار شد،
پروردگار خود، خدا را خواندند كه اگر به ما (فرزندى ) شايسته عطا
فرمايى قطعا از سپاس گزاران خواهيم بود و چون به آن دو (فرزندى )
شايسته داد، در آنچه خدا به ايشان داده بود براى او شريكانى قرار دادند
و خدا از آنچه (با او) شريك مى گردانيد برتر است )).
اعراف 7: 190 - 189.
1332- ر.ك : التفسير الكبير، ج 15، ص 86 و 87. صحت اين وجه از آن
جهت است كه ضماير در آيه ، تنها به آدم و حوا باز مى گردد، بلكه تمامى
افراد انسان ها مقصود مى باشند.
1333- احزاب 33: 72.
1334- تفسير الكشاف ، ج 3، ص 565.
1335- ((آيا از (حال ) كسانى كه از بيم مرگ
از خانه هاى خود خارج شدند و هزاران تن بودند خبر نيافتى ؟ پس خداوند
به آنان گفت : تن به مرگ بسپاريد. آنگاه آنان را زنده ساخت
)). بقره 2: 243.
1336- تفسير ابن كثير، ج 1، ص 298.
1337- ر.ك : فجر الاسلام ، ص 205. التفسير و المفسرون ، ج 1، ص
130.
1338- نهج البلاغه (صبحى صالح )، خطبه 133، ص 192. در جالى ديگر
فرموده است : ((اءن الكتاب يصدق بعضه بعضا)).
خطبه 18، ص 61.
1339- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 75. به نقل از المذاهب
الاسلامية فى تفسير القرآن ، ص 69. نيز ر.ك : مذاهب التفسير الاسلامى ،
ص 90.
1340- الاتقان ، ج 2، ص 55.
1341- ((آن را كسى نازل ساخته است كه راز
نهان ها را در آسمان ها و زمين مى داند)). فرقان
25: 6.
1342- مثل دلايلى كه ابو الكلام آزاد درباره ((ذوالقرنين
)) از درون تورات به دست آورده است و مى گويد كه
مقصود، كورش - پادشاه ايرانى - است كه به بازسازى بيت المقدس اقدام كرد
و بنى اسرائيل را كه در بند طاغوت زمان (بخت نصر) بودند آزاد نمود و به
آنان پناه داد.
1343- ((پس بشارت ده به آن بندگان من كه به
سخن گوش فرا مى دهند و بهترين آن را پيروى مى كنند؛ اينانند كه خدايشان
راه نموده و اينانند همان خردمندان )). زمر 39:
18 - 17.
1344- التفسير و المفسرون ، ج 1، ص 99.
1345- تفسير ابن كثير، ج 4، ص 498. نيز ر.ك : التمهيد، ج 6، ص 62.
1346- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 371.
1347- كافى ، ج 1، ص 298، شماره 3.
1348- نساء 4: 159.
1349- تفسير قمى ، ج 1، ص 158. مجمع البيان ، ج 3، ص 137.
1350- التفسير الكبير، ج 11، ص 104.
1351- ر.ك : تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 370.
1352- تقريب التهذيب ، ج 1، ص 355، شماره 112.
1353- جامع البيان ، ج 1، ص 117 - 116، درباره آيه 19 سوره بقره و
آيات مشابه .
1354- ر.ك : تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 54 و 55. ميزان الاعتدال ، ج
2، ص 515، شماره 4651. فتح البارى - شرح صحيح بخارى - (كتاب التفسير)،
ج 8، ص 125 - 122. ابن تيميه ، تفسير سوره اخلاص ، ص 94 و مقدمه آن به
قلم عبدالرحمان طاهر، ص 60.
1355- سيد مرتضى ، امالى ، ج 1، ص 169 - 163. داوودى ، طبقات
المفسرين ، ج 2، ص 356. عادل نويهض ، معجم المفسرين ، ج 2، ص 717.
1356- فؤ اد سزگين ، تاريخ التراث العربى ، المجلد الاول ، ج 1، ص
79 - 78. ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 7، ص 212، شماره 394.
1357- ر.ك : ابو نعيم ، حلية الاولياء، ص 209 - 193، شماره 317.
1358- ر.ك : مقدمه تفسير ابو حمزه ، گردآورى استاد عبدالرزاق
حرزالدين ، ص 25 - 20.
1359- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 82. و تهذيب
التهذيب ، ج 4، ص 306 - 305، شماره 522.
1360- ر.ك : سعدالسعود، ص 221 و نيز ر.ك : اتان كلبر، كتاب خانه
ابن طاووس ، ص 536، شماره 562.
1361- ر.ك : دكتر عبدالوهاب طالقانى ، تاريخ تفسير، ص 115.
1362- تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 276، شماره 538.
1363- بقره 2: 25.
1364- مجمع البيان ، ج 1، ص 65.
1365- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 84. تهذيب التهذيب
، ج 10، ص 277، شماره 500.
1366- معجم المفسرين ، ج 2، ص 682. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول
، ج 1، ص 85. تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 271، شماره 501. طبقات المفسرين
، ج 2، ص 330، شماره 642.
1367- تهذيب التهذيب ، ج 10، ص 243، شماره 439.
1368- ر.ك : تهذيب التهذيب ، ج 3، ص 386، شماره 704. معجم رجال
الحديث ، ج 7، ص 321، شماره 4805.
1369- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 338، شماره 580.
1370- رجال طوسى ، ص 218، شماره 17. معجم رجال الحديث ، ج 9، ص 27.
قاموس الرجال ، ج 5، ص 78.
1371- معجم المفسرين ، ج 1، ص 227.
1372- البرهان ، ج 2، ص 159.
1373- اعيان الشيعه ، ج 7، ص 348.
1374- تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 113، شماره 200. تاريخ التراث ،
مجلد اول ، ج 1، ص 86. معجم المفسرين ، ج 2، ص 718.
1375- ر.ك : اعيان الشيعه ، ج 7، ص 266 - 264. معجم رجال الحديث ،
ج 8، ص 154 - 151. تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 111، شماره 199.
1376- تهذيب التهذيب ، ج 4، ص 117، شماره 205.
1377- ر.ك : معجم رجال الحديث ، ج 8، ص 157، شماره 5236.
1378- ر.ك : تهذيب التهذيب ، ج 6، ص 177 - 176، شماره 358. معجم
المفسرين ، ج 1، ص 265، شماره 255.
1379- الكامل فى ضعفاء الرجال ، ج 4، ص 273.
1380- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 266، شماره 255.
1381- رجال طوسى ، ص 232، شماره 138.
1382- معجم رجال الحديث ، ج 9، ص 328 - 327.
1383- معجم رجال الحديث ، ج 17، ص 147.
1384- طبقات المفسرين ، ج 2، ص 352. ذهبى ، طبقات القراء، ج 1، ص
160. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 88. معجم المفسرين ، ج
2، ص 712.
1385- ر.ك : تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 123، شماره 211. تذكرة
الحفاظ، ج 1، ص 306، شماره 248. ميزان الاعتدال ، ج 4، ص 335، شماره
9356. تاريخ بغداد، ج 13، ص 512 - 496. حلية الاولياء، ج 8، ص 380 -
368، شماره 437.
1386- معجم المفسرين ، ج 2، ص 719.
1387- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 4، ص 61. لسان الميزان ،
ج 3، ص 427، شماره 1685.
1388- ر.ك : مجمع البيان ، ج 1، ص 236، ذيل آيه 154 سوره بقره و ص
240، ذيل آيه 158.
1389- همانند همين داستان را درباره پدرش گفته اند كه در شرح حال
وى در سند نهم اسناد تفسيرى ابن عباس گذشت .
1390- ر.ك : الكنى و الالقاب ، ج 3، ص 119 - 118.
1391- معجم المفسرين ، ج 1، ص 191. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول
، ج 1، ص 91. طبقات المفسرين ، ج 1، ص 174. تاريخ بغداد، ج 8، ص 401.
1392- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 92. معجم المفسرين
، ج 2، ص 739. تهذيب التهذيب ، ج 11، ص 366.
1393- طالقانى ، تاريخ تفسير، ص 157.
1394- طبقات المفسرين ، ج 1، ص 296، شماره 278.
1395- ميزان الاعتدال ، ج 2، ص 609، شماره 5042. تذكرة الحفاظ، ج
1، ص 364، شماره 357. تهذيب التهذيب ج 6، ص 310، شماره 608.
1396- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 93. معجم المفسرين
، ج 2، ص 652. طبقات المفسرين ، ج 2، ص 292. تهذيب التهذيب ، ج 9، ص
535.
1397- معجم المفسرين ، ج 1، ص 435. تاريخ التراث العربى ، مجلد اول
، ج 1، ص 94.
1398- تاريخ التراث العربى ، مجلد اول ، ج 1، ص 94.
1399- طبقات المفسرين ، ج 2، ص 189، شماره 529. معجم المفسرين ، ج
2، ص 570.
1400- ر.ك : شرح نهج البلاغه ، ج 3، ص 34 و 51 و 54، ولى از كتاب
ياد شده نامى نبرده است .
1401- تفسير التبيان ، ج 1، ص 1 و 2 مقدمه .
1402- التفسير الكبير، ج 8، ص 40 و 41.
1403- نام اصلى تفسير ابو مسلم : ((جامع
التاءويل لمحكم التنزيل )) است .
1404- اين كتاب با نام ((بررسى آراء و نظرات
تفسيرى ابو مسلم اصفهانى )) توسط انتشارات حضور
(قم ، 1378 ش ) به چاپ رسيده است .
1405- معجم المفسرين ، ج 1، ص 334.
1406- طبقات المفسرين ، ج 1 ص 419، شماره 365.
1407- تفسير التبيان ، ج 1، ص 1.
1408- ((سپس اين كتاب را به آن بندگان خود
كه برگزيده بوديم به ميراث داديم )). فاطر 35:
32.
1409- ((ثقلين )) به
فتح دو حرف اول به معناى هر چيز نفيس (ارزشمند) و مصون (دور از دسترس )
است . سيد محمد مرتضى زبيدى مى گويد: ((ثقل يعنى
كالا و وسائل با ارزش همراه مسافر، و در نزد عرب ، ثقل به هر چيز
گرانمايه و نفيس كه داراى ارزش و منزلتى والا باشد اطلاق مى شود. فيروز
آبادى مى گويد: و حديث :
انى
تارك فيكم الثقلين كتاب الله و عتريتى از همين باب است . -
زبيدى مى گويد: - پيامبر آن دو را به خاطر بزرگداشت و عظيم شمردن ارزش
آنها، ثقلين ناميد. - ثعلب مى گويد: - آن دور را ثقلين ناميد؛ زيرا
تمسك بدان ها و عمل بر طبق دستورات آنها، بسيار گران و وزين است
)). تاج العروس بشرح القاموس ، ج 7، ص 245.
1410- الغدير، ج 6، ص 330، حاشيه شماره 4.
1411- الصواعق المحرقه ، باب وصية النبى بشاءن اهل البيت ، ص 136.
در اينجا به مهمترين مصادر اين حديث در صحاح معروف اهل سنت مى پردازيم
:
الف - مسلم در صحيح خود، ج 7، ص 123 - 122، در باب فضايل على از كتاب
فضايل صحابه با چند سند از زيد بن ارقم روايت مى كند كه گفت : پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) در غدير خم خطبه اى ايراد كرد و پس از
سپاس و ثناى الهى و پند و اندرزى چند فرمود: ((پس
اى مردم بدانيد كه من تنها يك انسانم و به زودى پيك الهى به سراغ من
خواهد آمد و من نيز دعوت حق را لبيك خواهم گفت . من در ميان شما دو شى
ء با ارزش - ثقلين - به يادگار مى گذارم ؛ نخست كتاب خدا كه در آن
هدايت و نور است پس بدان چنگ زنيد و تمسك بجوييد - سپس فرمود - و اهل
بيتم . خدا را درباره اهل بيتم به ياد شما مى آورم ))
و اين جمله را سه بار تكرار فرمود. از زيد پرسيدند: اهل بيت كيانند؟
گفت : كسانى كه صدقه بر ايشان حرام است ؛ كه آنان آل على و آل عقيل و
آل جعفر و آل عباسند. و اين را كه زنان پيامبر از اهل بيت باشند رد
نمود. اين حديث را مسلم در اينجا از چهار طريق كه همگى صيحيح اند روايت
كرده است .
ب - ترمذى در سنن خود، ج 5، ص 663 - 662، باب مناقب اهل بيت پيامبر
(صلى الله عليه و آله و سلم ) از جابر بن عبدالله روايت مى كند كه :
روز عرفه پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) را در تنها حج خود - حجة
الوداع - ديدم كه بر شترى گوش بريده سوار بود و خطبه مى خواند. فرمود:
((اى مردم ! من چيزى در ميان شما به يادگار
گذاشتم كه تا وقتى بدان چنگ زده باشيد گم راه نخواهيد شد؛ كتاب خدا و
خاندان و اهل بيتم )). نيز ترمذى از زيد بن ارقم
از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) نقل مى كند كه فرمود:
((من در ميان شما چيزى را به يادگار مى گذارم كه
وقتى بدان چنگ زنيد بعد از من گم راه نخواهيد شد. يكى با عظمت تر از
ديگرى است ؛ كتاب خدا كه رشته كشيده شده از آسمان به سوى زمين است و
خاندان و اهل بيت خودم ؛ كه اين دو، هيچگاه از يك ديگر جدا نخواهند شد
تا اينكه در قيامت ، كنار حوض (كوثر) بر من وارد شوند، پس بعد از من در
رفتار خود با آنان دقت كنيد)). حديث هاى شماره
3786 و 3788.
ج - دارمى در سنن خود، ج 2، ص 432 - 431 حديث را چنان كه مسلم در صحيح
خود آورده از زيد بن ارقم نقل كرده است .
د - احمد در مسند خود، ج 3، ص 14 از ابو سعيد خدرى روايت مى كند كه :
پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((من
در ميان شما دو شى ء گرانمايه به يادگار مى نهم كه يكى بزرگ تر از
ديگرى است ؛ اول كتاب خدا كه رشته اتصال آسمان به زمين است و ديگرى اهل
بيتم ؛ كه اين دو، تا هنگام ورود بر من - كنار حوض - در قيامت ، از يك
ديگر جدايى ناپذيرند)). در ص 17 نيز آورده است :
((دقت كنيد بعد از من چه رفتارى با آنان خواهيد
داشت )). ر.ك : صفحات 26 و 59، و در ج 4، ص 367
از زيد بن ارقم حديث را بر طبق نقل مسلم آورده است : همچنين در ص 371
به آن اشاره اى دارد، و در ج 5، ص 182 از زيد بن ثابت نقل مى كند كه
گفت : ((من در ميان شما دو جانشين مى گذارم ...)).
همچنين ص 189.
ه - حاكم در المستدرك على الصحيحين ، ج 3، ص 109 از زيد بن ارقم آورده
است كه پيامبر فرمود: ((من در ميان شما دو
يادگار باقى مى گذارم كه يكى از ديگرى بزرگ تر است ؛ كتاب خدا و
خاندانم ؛ پس بعد از من در رفتار خود با آن دو دقت كنيد...))
حاكم ، همچنين در ص 110 و 148 درباره اين حديث با اسانيد آن - در هر سه
موضع - مى گويد: ((اين حديثى است كه شرايط صحت و
اعتبار در نزد مسلم و بخارى را دارد)).
و - متقى هندى در كنز العمال ، ج 1، ص 381 شماره 1657 و ص 384 شماره
1667 اين روايت را نقل كرده است .
ز - ابو نعيم اصفهانى در حلية الاولياء، ج 9، ص 64.
ح - فيروز آبادى در فضائل الخمسه ، ج 2، ص 53 - 43.
ط - ابن حجر هيثمى در صواعق محرقه ، ص 136 و ص 75. او همچنين به جاى
لفظ ((عترتى )) حديث را
با لفظ ((سنتى )) هم نقل
كرده ، ولى به اصلى موثق و محكم نسبت نداده است .
ى - ابن كثير در تفسير خود، ج 4، ص 113 ذيل آيه ((مودت
)) از سوره شورى مى گويد: در حديث صحيح از رسول
خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) وارد شده است كه حضرتش در خطبه خود
در غدير خم فرمود: ((من در ميان شما دو شى ء
گرانمايه بر جاى مى گذارم ؛ كتاب خدا و خاندانم ؛ و آن دو از هم ديگر
جدا نخواهند شد تا اينكه روز قيامت كنار حوض بر من وارد شوند)).
وى در ادامه همه احاديثى را كه بدين مضمون از پيامبر در مناسبت هاى
مختلف - به ويژه در اواخر عمر شريفش - كه هر جا جمعى از اصحاب را مى
يافت به بيان آن مى پرداخت ، ذكر كرده است .
1412- الصواعق المحرقه ، ص 136 و 137. بخارى ، اين روايت ابوبكر را
در صحيح خود اين گونه آورده است :
ارقبوا محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) فى اهل بيته . ر.ك :
جامع البخارى ، ج 5، باب مناقب قرابة النبى (صلى الله عليه و آله و سلم
)، ص 26. همين حديث را به اسنادى ديگر، در ج 5، باب مناقب الحسنين ، ص
33 آورده است .
1413- صافات 37: 24.
1414- اين روايت را حاكم حسكانى به چند طريق نقل كرده است . ر.ك :
شواهد التنزيل ، ج 2، ص 108 - 106.
1415- الصواعق المحرقه ، ص 90 - 89.
1416- اعيان الشيعه ، ج 1، ص 370 در خصوص دليل هفتم برترى على
(عليه السلام ) بر ديگر صحابه ، اين مطلب را صاحب الغدير در ج 3، ص 297
و 298 نيز آورده است .
1417- الصواعق المحرقه ، ص 91 - 90.
1418- ((و تا تو در ميان آنان هستى خدا بر
آن نيست كه ايشان را عذاب كند)). انفال 8: 33.
1419- ر.ك : الصواعق المحرقه ، ص 90 و 91.
1420- ((پس چگونه است (حالشان ) آنگاه كه از
هر امتى گواهى آوريم و تو را بر آنان گواه آوريم )).
نساء 4: 41.
1421- كافى ، ج 1، ص 190 و 191، شماره 1 و 5.
1422- كشى ، اختيار معرفة الرجال ، چاپ مشهد، ص 4، شماره 5 و
انتشارات موسسه آل البيت ، ج 1، ص 11 - 10.
1423- بصائر الدرجات ، ص 196، شماره 9.
1424- او از پيشوايان معتزله و دانشمندان پارسا بود و سرسپرده
درگاه اهل بيت و از محبان ايشان به شمار مى آمد. موضع گيريهاى
شرافتمندانه در كنار اهل بيت دارد. حفص بن غياث مى گويد:
((از هر كس تعريفى شنيدم او را كمتر از آن يافتم
، مگر عمرو بن عبيد كه بالاتر از تعريف هايى است كه از او شده است . -
همو مى گويد - با پارساتر از عمرو در زندگى ام برخورد نداشته ام
)). وى به سال 142 درگذشت . تهذيب التهذيب ، ج
8، ص 70 و 72.
ابن خلكان از منصور دوانيقى در وصف بى اعتنايى او نسبت به دنيا، گفتار
زيبايى آورده است :
كلكم
يمشى رويد. كلكم يطلب صيد. غير عمرو بن عبيد؛ يعنى همه ، ملاحظه
كار هستيد. همه به دنبال شكار هستيد. جز عمرو بن عبيد. وفيات الاعيان ،
ج 3، ص 461، شماره 503.
1425- تفسير فرات كوفى ، ص 258، شماره 351.
1426- كافى ، ج 1، ص 222، شماره 2.
1427- بصائر الدرجات ، ص 194، شماره 6.
1428- امالى ، ج 2، ص 219. از آنجا كه مى دانيم سوره هاى مكى قرآن
86 سوره است ، نتيجه مى گيريم كه ابن مسعود فراگيرى قرآن را نزد على
(عليه السلام ) پيشتر شروع كرده باشد؛ يعنى قبل از هجرت ، روزهايى كه
هنوز در مكه بوده اند.
1429- تاريخ دمشق ، شرح حال حضرت ، ج 3، ص 25، شماره 1049.
1430- تاريخ دمشق ، شرح حال حضرت ، ج 3، ص 25، شماره 1051. ر.ك :
سعد السعود، ص 285. بحارالانوار، ج 89، ص 105.
1431- تاريخ دمشق ، ج 3، ص 25، شماره 1048.
1432- شواهد التنزيل ، ج 1، ص 105، شماره 146.
1433- ((بى ترديد ما اين قرآن را به تدريج
نازل كرده ايم و قطعا نگهبان آن خواهيم بود)).
حجر 15: 9.
1434- مقصود، صحيفه اى است كه نوشته هايى از پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) در اختيار داشت و آن را همواره در غلاف شمشير با
خود داشت . اين حديث در كتب عامه شهرت دارد. ر.ك : مسند احمد بن حنبل ،
ج 1، ص 151.
1435- اشاره به آيه 30 سوره فصص .
1436- ((اى كسانى كه ايمان آورده ايد، از
خدا پروا كنيد و با راستان باشيد)). توبه 9:
119.
1437- ((تا بنده اى از بندگان ما را يافتند
كه از جانب خود به او رحمتى عطا كرده و از نزد خود بدو دانشى آموخته
بوديم )). كهف 18: 65.
1438- اشاره به آيه مباركه
يسقون من رحيق مختم ختامه مسك و فى ذلك فليتنا فس المتنافسون ، و مزاجه
من تسنيم عينا يشرب بها المقربون . مطففين 83: 28 - 25.
1439- ر.ك : مقدمه تفسير شهرستانى كه آن را ((مفاتيح
الاسرار و مصابيح الانوار)) ناميده است ، ص 2، ب
1.
1440- شهر بن حوشب از فقيهان نامى دوره تابعان به شمار مى رود. با
بسيارى از صحابه و بزرگان آن دوره ملاقات داشته و كسب علم نموده است .
ابو جعفر طبرى درباره او مى گويد: ((كان فقيها
قارئا علما.)) ابن حجر، تهذيب التهذيب ، ج 4، ص
371.
1441- ((و از اهل كتاب كسى نيست مگر آنكه
پيش از مرگ به او ايمان مى آورد)). نساء 4: 159.
1442- تفسير قمى ، ج 1، ص 158. نيز طبرسى در مجمع البيان ، ج 3، ص
137 اين مطلب را آورده است .
1443- التفسير الكبير، ج 11، ص 104.
1444- ((و پيش از تو هم جز مردانى كه بديشان
وحى مى كرديم ، گسيل نداشتيم ؛ پس اگر نمى دانيد از پژوهندگان كتاب هاى
آسمانى جويا شويد كه آنان را با دلايل آشكار و نوشته ها فرستاديم
)). نحل 16: 44 - 43.
1445- ((و پيش از تو جز مردانى را كه به
آنان وحى مى كرديم گسيل نداشتيم ، اگر نمى دانيد از اهل ذكر بپرسيد)).
انبياء 21: 7.
1446- ((خدا چيزى بر بشرى نازل نكرده است
)). انعام 6: 91.
1447- ((آيا براى مردم شگفت آور است كه به
مردى از خودشان وحى كرديم )). يونس 10: 2.
1448- ((و ايشان را جسدى كه غذا نخورند قرار
نداديم و جاويدان (هم ) نبودند)). انبياء 21: 8.
1449- ر.ك : تفسير صافى ، ج 1، ص 925.
1450- ((بگو: به من خبر دهيد اگر آب
(آشاميدنى ) شما (به زمين ) فرو رود چه كسى آب روان برايتان خواهد آورد)).
ملك 67: 30.
1451- تفسير قمى ، ج 2، ص 379.
1452- ((و اگر مردم بر راه راست پايدارى
ورزند، قطعا آب گوارايى بديشان نوشانيم )). جن
72: 16.
1453- تفسير صافى ، ج 2، ص 727.
1454- صدوق ، كمال الدين ، ج 1، باب 32، ص 326 - 325، شماره 3.
1455- صدوق ، كمال الدين ، ج 1، باب 34، ص 360، شماره 3.
1456- نيز رجوع شود به : طوسى ، الغيبه ، ص 158 و 160. نعمانى ،
الغيبه ، تحقيق غفارى ، ص 176، شماره 17. سيد هاشم بحرانى ، تفسير
البرهان ، ج 4، ص 367 - 366.
1457- ((و خواستيم بر كسانى كه در آن سرزمين
، فرو دست بودند منت نهيم و آنان را پيشوايان (مردم ) گردانيم و ايشان
را وارثان (زمين ) كنيم . و در زمين قدرتشان دهيم (و نيز) به فرعون و
هامان و لشگريانش آنچه را كه از آن بيمناك بودند بنمايانيم
)). قصص 28: 5 و 6.
1458- رعد 13: 31.
1459- حج 22: 47.
1460- نهج البلاغه ، كلمات قصار، شماره 209.
1461- طوسى ، الغيبه ، ص 184، شماره 143.
1462- ر.ك : تفسير صافى ، ج 2، ص 254 - 253.
1463- ر.ك : تفسير صافى ، ج 2، ص 254 - 253.
1464- طبرسى ، جوامع الجامع ، ص 342. فيض كاشانى ، تفسير صافى ، ج
2، ص 254.
1465- ر.ك : تفسير قمى ، ج 2، ص 133.
1466- ((خدا به كسانى از شما كه ايمان آورده
و كارهاى شايسته انجام دهند، وعده داده است كه حتما آنان را در پهناى
زمين جايگزين (مستكبران ) قرار دهد، همان گونه كه پيشينيان را جايگزين
آنان قرار داد؛ و آن دينى را كه برايشان پسنديده است حاكم نمايد و
بيمشان را به ايمنى مبدل گرداند تا راه توحيد را پيش گيرند و شرك
نورزند)). نور 24: 55.
1467- نعمانى ، الغيبه ، ص 240، شماره 35.
1468- ((در كتاب زبور (= مزامير داوود) پس
از تذكر (به مواعظ و اندرزها) نوشتيم (= ثبت نموديم ) كه بندگان شايسته
ما وارثان زمين خواهند بود)). انبياء 21: 105.
1469- سيد هاشم بحرانى ، تفسير البرهان ، ج 3، ص 75.
1470- يونس 10: 55.
1471- ر.ك : كتاب مقدس ، عهد عتيق ، ص 857 - 856.
1472- ر.ك : طبرسى ، مجمع البيان ، ج 7، ص 67 - 66.
1473- ((پس انسان بايد به خوراك خود بنگرد؛
كه ما آب را به صورت بارشى فرو ريختيم ، آنگاه زمين را با شكافتنى
(لازم ) شكافتيم ؛ پس در آن ، دانه رويانيديم ... تا (وسيله ) استفاده
شما و دام هايتان باشد)). عبس 80: 32 - 24.
1474- رجال كشى ، چاپ نجف ، ص 10 و 11.
1475- تفسير صافى ، ج 2، ص 789 با تصرف و تلخيص .
1476- سرحوب نام شغال است ؛ و گفته شده سرحوب شيطانى كور است كه در
دريا سكنى گزيده است .
1477- فهرست ابن نديم ، ص 267.
1478- معجم رجال الحديث ، ج 7، ص 323.
1479- ر.ك : الذريعه ، ج 4، ص 285. معجم رجال الحديث ، ج 12، ص 147
و ج 17، ص 156 و 157.
1480- الذريعه ، ج 17، ص 52. معجم رجال الحديث ، ج 2، ص 284 - 282.
1481- درباره اين رساله مجهول النسب در كتاب ((صيانة
القرآن من التحريف )) مشروح تر سخن گفته ايم .
مراجعه شود به ص 225 - 222.
1482- ر.ك : الذريعه ، ج 4، ص 302 و 303. صيانه القرآن من التحريف
، ص 231 - 229.
1483- ((پروردگارى كه شما را از نفس واحدى
آفريد و جفتش را (نيز) از او آفريد و از آن دو، مردان و زنان بسيارى
پراكنده گردانيد)). نساء 4: 1.
1484- تفسير قمى ، ج 1، ص 45 و 130 و ج 2، ص 115.
1485- ((و خدا براى شما از خودتان همسرانى
قرار داد)). نحل 16: 72.
1486- ((و از نشانه هاى او اينكه از (نوع )
خودتان همسرانى براى شما آفريد تا بدان ها آرام گيريد و ميانتان دوستى
و رحمت نهاد)). روم 30: 21.
1487- تفسير قمى ، ج 1، ص 56.
1488- تفسير قمى ، ج 2، ص 51.
1489- تفسير قمى ، ج 1، ص 36.
|