تفسير و مفسران (جلد اول )

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۳۳ -


احمد بن حنبل درباره او مى گويد: ((او گنجينه دانش بود)). در فراگيرى دانش شهره بود. آراء ابن عباس را در تفسير از شاگردان او فرا گرفت . ابن جريج تفسيرى دارد كه ماءخذ طبرى و ثعلبى و ديگران بوده است . نسخه اى از آن نزد سيد بن طاووس بوده كه از آن به ((نسخة عتيقة جيدة )) ياد مى كند و در كتاب ((سعد السعود)) كه به سال 651 تاءليف شده است ، بخش هايى از آن را نقل مى كند.(1360)
اين تفسير با استخراج و تحقيق على حسن عبدالغنى در مصر به چاپ رسيده است .(1361) شرح حال او هنگام بيان اسناد تفسيرى منسوب به ابن عباس (سند پنجم ) گذشت .
11. يحيى بن كثير
ابوالنضر يحيى بن كثير (متوفاى حدود 150) از اصحاب حسن بصرى به شمار مى رود و از عطاء بن سائب ، تابعى معروف ، روايت دارد. ابن حجر او را از جمله راويان امام جعفر بن محمد صادق (عليه السلام ) مى شمارد و از ((ساجى )) نقل مى كند كه درباره او گفته است : ((به پيروى از مذهب تشيع شهرت دارد)). رجاليات عامه او را از حيث صحت روايت ، ضعيف شمرده اند؛(1362) ولى ((عمرو بن على )) درباره او مى گويد: از روى عمد لب به دروغ نگشوده است ؛ گرچه گاه خطا يا اشتباه دارد.
سال وفات او را مشخص نكرده اند، ولى وفات حسن بصرى در سال 110 و وفات عطاء بن سائب در سال 136 و وفات امام صادق (عليه السلام ) در سال 148 روى داده است . بنابراين ، وى تا نيمه هاى قرن دوم حيات داشته است .
طبرسى در تفسير آيه ((و اءتوا به متشابها))(1363) و غيره از او روايت دارد.(1364)
12. مقاتل بن حيان
ابو بسطام مقاتل بن حيان نَبَطى بلخى معروف به خراز (متوفاى 150) تفسيرى دارد كه ابو جعفر طبرى و ثعلبى از آن بهره گرفته اند.
وى از سعيد بن مسيب و عكرمه و شهر بن حوشب و قتاده و ضحاك و ديگر بزرگان تابعان و اتباع تابعان روايت دارد. ابن حبان او را در ((ثقات )) آورده است .(1365)
13. مقاتل بن سليمان
ابو الحسن مقاتل بن سليمان بن بشير اءزدى بلخى (متوفاى 150) از عطاء بن ابى رباح و عطية بن سعد عوفى و مجاهد و ضحاك روايت دارد.
او را به دانش فراوان و وثاقت وصف كرده اند. محمد بن ادريس شافعى مى گويد: ((فرزانگان دانشور در تفسير، سفره نشين مقاتل بن سليمان مى باشند)). سفيان بن عيينه او را ستوده است .
درباره قرآن كتاب هاى فراوانى نوشته و صاحب تفسير است . از جمله تفسير كبير كه كهن ترين تفسير كامل شمرده مى شود. دكتر عبدالله شحاته نسخه هاى متعدد آن را از كتابخانه هاى بزرگ جهان جمع آورى كرده و به تحقيق آن پرداخته و براى چاپ و نشر آماده ساخته است .(1366)
14. مَعمَر
ابو عروة معمر بن راشد ازدى حدانى بصرى (متوفاى 153) پس از وفات حسن بصرى به يمن مهاجرت كرد و همان جا ماند.
از بيشتر تابعان ، حديث نقل كرده است و بسيارى از بزرگان حديث به ويژه صنعانيان از او روايت كرده اند. خود او مى گويد: ((در سن 14 سالگى براى كسب دانش خدمت قتاده حضور يافتم ، هر چه را بر من مى خواند فرا مى گرفتم . اكنون نيز فراموش نكرده ام )).
معمر، همواره از اقران خود پيشتر بود. همگان او را توثيق كرده اند. عمرو بن على درباره او مى گويد: ((از راستگوترين مردم بود)). هنگامى كه وارد يمن شد، مردم يمن براى آنكه او را پاى بند آنجا سازند، همسرى يمنى به ازدواج او در آوردند.
نسائى او را ((ثقه و امين )) خوانده است . احمد بن حنبل از عبدالرزاق شاگرد او، از عبدالملك بن جريج نقل مى كند كه گفت : بر شما باد تا از اين مرد (معمر بن راشد) دست برنداريد؛ زيرا در اين زمان ، كسى داناتر از وى باقى نمانده است .
ابن حبان او را فقيهى حافظ حديث و با اتقان و اهل ورع توصيف نموده و امام شافعى نيز از او به نيكى ياد كرده است .(1367)
15. ابو جارود
زياد بن منذر همدانى كوفى خارفى ؛ بخارى در گذشت او را بين سال هاى 150 تا 160 دانسته است . او از بسيارى از تابعان مانند عطيه عوفى ، اصبغ بن نباته ، حسن بصرى و عبدالله بن حسن روايت كرده است .
او تفسيرى دارد كه از امام باقر (عليه السلام ) روايت كرده و اين تفسير در تفسير قمى آمده است . طبرسى و ديگران نيز از ابو جارود روايت كرده اند.
او نخست در زمره خواص امام باقر (عليه السلام ) و سپس امام صادق (عليه السلام ) بود، ولى پس از قيام زيد بن على از هواداران او گرديد و از امام صادق (عليه السلام ) كناره گرفت و در اين راه به اندازه اى گستاخانه رفتار كرد كه مورد نفرت و نفرين حضرت قرار گرفت . او با لقب ((سُرحوب )) (حيوان نابيناى دريايى ) شهرت يافت و فرقه ((سرحوبيه - زيديه )) منتسب به اوست . رجاليان عامه و خاصه او را - در نقل حديث - ضعيف شمرده اند.(1368)
16. شعبه
شعبة بن حجاج بن ورد ازدى بصرى (متوفاى 160) از تابعان تابعان و از محدثان و محققان بزرگ به شمار مى رود.
شعبه اول كسى بود كه تدوين حديث كرد و از احوال محدثان گزارش هايى تهيه نمود. مشايخ و بزرگان فقه و حديث از او روايت دارند و بر وثاقت و اتقان او اتفاق نظر دارند. شافعى مى گويد: ((اگر شعبه نبود روايت حديث در عراق شناخته نمى شد)). احمد بن حنبل مى گويد: ((شعبه خود امتى بود)). حاكم مى گويد: ((شعبه پيشواى پيشوايان در حديث بود)). او از دو نفر صحابى (انس بن مالك و عمرو بن سلمه ) و چهار صد تن از تابعان روايت دارد.(1369)
شيخ ابو جعفر طوسى او را در زمره صحابه امام صادق (عليه السلام ) آورده است .(1370) از آثار برجسته او تفسير قرآن كريم است .(1371) زركشى نيز او را در زمره مفسران پس از تابعان شمرده است .(1372) استاد حسن سندوبى مصرى در پاورقى كتاب ((البيان و التبيين )) نوشته جاحظ، مى گويد: ((شعبه ، شيعى مذهب و از ارباب حديث است )).(1373)
17. ورقاء بن عمرو
ابو بشر ورقاء بن عمرو بن كليب شيبانى يشكرى كوفى مروزى (متوفاى حدود 160) محدث و مفسر كه در درجه اول بر تفسير مجاهد به روايت عبدالله بن ابى نجيح تكيه دارد.
علما، تفسير او را به خوبى وصف كرده اند. طبرى و ثعلبى در تفسير خود از آن بهره گرفته اند. ذهبى او را به پيشوا و حجت و شيخ اهل سنت ياد كرده است . احمد بن حنبل و يحيى بن معين ، تفسير او را كه به واسطه ابن ابى نجيح از مجاهد گرفته است ، بر تفسير شيبان كه از قتاده گرفته ، ترجيح داده اند.(1374)
18. سفيان ثورى
ابو عبدالله سفيان بن سعيد بن مسروق (متوفاى 161) تفسير كوتاهى به روايت ابو جعفر محمد از ابو حذيفه نهدى از سفيان ثورى دارد كه سفيان آن را از تابعان بزرگ گرفته است . مدير كتابخانه رضا در رامبور هند آن را تصحيح و تحقيق و چاپ و منتشر كرده است .
سفيان از مشاهير علما و محدثان عصر خويش به شمار مى رفت . مى گويند: به مذهب زيديه گرويده بود. علامه در ((خلاصه )) مى گويد: ((او بر مذهب ما نيست )). ثقة الاسلام كلينى از او روايت كرده است .(1375)
19. ابن عُيَينه
ابو محمد سفيان بن عيينه هلالى كوفى ، در سال 163 در مكه رحل اقامت افكند و همان جا ماند تا اينكه در سال 198 در گذشت . او از بزرگان سلف ، از جمله امام جعفر بن محمد صادق (عليه السلام ) روايت كرده است و بسيارى از بزرگان اهل حديث نيز از او روايت كرده اند.
احمد بن حنبل مى گويد: ((در ميان فقيهان كسى را به اندازه او دانا به قرآن و سنن نديدم )). ابن سعد او را ((ثقه ، ثبت ، كثيرالحديث و حجت )) مى خواند، امام شافعى مى گويد: ((كسى را در فرآوردن مسائل علمى مانند ابن عيينه نديدم . هيچ كس نسبت به مسائل فقهى از او آشناتر نبود)). درباره علم و فقاهت و حديث و گستردگى دانش وى سخن بسيار گفته اند.(1376)
نجاشى مى گويد: ((او نوشته اى دارد كه از گفتار جعفر بن محمد فراهم آورده است ))؛ آنگاه طريق (سند) خود را نسبت به آن نوشته ، از وى بيان مى كند. شيخ طوسى و برقى او را از اصحاب امام صادق (عليه السلام ) شمرده اند. ابن داود او را از ممدوحين ياد مى كند. احاديثى كه درباره ذم وى آورده اند، به سفيان ثورى مربوط است . ثقة الاسلام كلينى در ((كافى )) و شيخ طوسى در ((تهذيب )) و على بن ابراهيم قمى در ((تفسير)) از او روايت كرده اند.(1377)
20. ابن زيد
عبدالرحمان بن زيد بن اسلم عدوى مدنى (متوفاى 182) مشهور به ((ابو زيد))؛ پدر او از فقيهان به نام مدينه بود. خود او جزو مفسران و فقيهان به شمار مى رود. كتاب او در تفسير معروف است و يكى از مراجع تفسيرى بزرگ شمرده مى شود.
فؤ اد سزگين مى گويد: ((ابو جعفر طبرى بيش از 1800 بار از وى - با واسطه عبدالله بن وهب - روايت كرده است )). طبرى نيز فراوان از وى روايت كرده است ؛ بيشتر با عنوان ((ابن زيد)) و گاه ((ابو زيد)) نام او را برده است . آراء او در همه تفاسير سلف و خلف مطرح است و اين نكته ، دليل جايگاه بلند او در تفسير است . به عنوان نمونه ، عبدالرزاق بن همام صنعانى (متوفاى 211) و وكيع بن جراح رؤ اسى و سفيان بن عيينه هلالى كوفى (متوفاى 198) و ديگران ، آراء او را در تفاسير خود آورده اند.(1378)
برخى او را در باب نقل حديث ضعيف دانسته اند، ولى امام ابو احمد عبدالله بن عدى درباره او مى گويد: ((او داراى احاديث خوب و مورد قبول است و مردم به او اعتماد دارند و او را راستگو مى شمارند - و اضافه مى كند: - او از كسانى كه احاديث آنان ، قابل ثبت و ضبط است به شمار مى آيد)).(1379) داووى مى گويد: ((ترمذى و ابن ماجه در كتب حديثى خود از او حديث نقل كرده اند)).(1380)
شيخ ابو جعفر طوسى او را در شمار اصحاب امام صادق (عليه السلام ) آورده است .(1381) ثقة الاسلام كلينى در كتاب ((كافى )) در ابواب مختلف از او روايت نقل كرده است و افرادى همچون محمد بن فضيل بن كثير ازدى (1382) از او روايت كرده اند كه شيخ مفيد - در رساله عدديه - درباره او مى گويد: ((او از فقيهان و سرآمد بزرگان است و از كسانى است كه حلال و حرام و فتوا و احكام از ايشان اخذ مى شود و راه طعنه بر آنان بسته است )).(1383)
21. ابو معاويه
هُشيم بن بشير سُلَمى واسطى (متوفاى 183) از مشايخ احمد بن حنبل ؛ فقيه و محدث و مفسرى توانا بود. وى يكى از منابع ابن جرير طبرى در تفسير و تاريخ است . ثعلبى و ديگران نيز در تفسير از او بهره گرفته اند.
او مفسر و فقيه و از ثقات محدثين بغداد به شمار مى رفت . ذهبى مى گويد: ((بدون شك وى از حافظان حديث است ، جز آنكه شيوه تدليس داشت و از كسانى روايت مى كرد كه آنان را نديده و از آنان نشنيده بود)).(1384)
22. سدى صغير
محمد بن مروان بن عبدالله بن اسماعيل نواده سدى كبير (متوفاى 186) صاحب تفسير و راوى تفسير محمد بن سائب كلبى است . بزرگانى همچون اصمعى و هشام بن عبيدالله رازى و يوسف بن عدى از وى روايت كرده اند. اين خود دليل اعتبار وى است ؛ هر چند برخى از رجاليان عامه - طبق عادت - او را تضعيف كرده اند.
در پايان سند نهم از اسناد تفسيرى منسوب به ابن عباس از او ياد كرديم .
23. وكيع
وكيع بن جراح بن مليح رواسى كوفى (متوفاى 196) از حافظان بزرگ حديث به شمار مى رود و يكى از برجسته ترين علماى وقت دانسته شده است . رجاليان از او به وثاقت و امانت و راستگويى ياد كرده اند. علاوه بر زهد و پرهيز او از زخارف دنيا و گريزانى او از دربار اميران و سلاطين وقت ، همه بزرگان - با آنكه بعضا او را با عنوان ((رافضى )) و از مواليان اهل بيت عليهم السلام ياد مى كنند - بر وثاقت و صداقت و امانت و زهد و ورع او اتفاق نظر دارند.
ابن معين مى گويد: ((نوشته اى نزد مروان بن معاويه ديدم كه در آن هر يك مشايخ حديث را با نعت و صفت خاصى ياد كرده بود؛ از جمله وكيع را با عنوان ((رافضى )) نوشته بود)). محمد بن مروان مى گويد: ((هر كه را توصيف نموده اند، كمتر از آنچه درباره او گفته شده است يافتم ؛ جز وكيع بن جراح كه او را برتر از آن ديدم كه درباره اش گفته اند)). ابن معين مى گويد: ((كس را كه تنها براى خدا حديث بگويد نديدم جز وكيع )).
طالبان حديث در زمان او همواره به سوى او روان بودند. ابن عمار مى گويد: ((در كوفه ، فقيه تر و داناتر از وكيع به احاديث يافت نمى شد)).(1385) احمد بن حنبل مى گويد: ((فراگيرتر و حافظتر از او نيافتم . وكيع پيشواى مسلمانان شمرده مى شود)).(1386)
24. ابن كيسان اصم
ابوبكر عبدالرحمان بن كيسان اءصم (متوفاى حدود 200) معاصر هشام بن حكم (متوفاى 190) ابن حجر مى گويد: ((او در طبقه ابو هذيل علاف (متوفاى 216) و اقدم از اوست )).
او از سران معتزله و داراى مقام ارجمندى است . قاضى عبدالجبار همدانى او را در طبقات المعتزله ياد مى كند و او را از فصيح ترين ، پارساترين و فقيه مردم به شمار مى آورد. او تفسيرى دارد بر مبناى اهل اعتزال (عقل گرايى ) و نيز كتابى در اصول معارف اسلامى به نام ((المقالات فى الاصول )) كه جايگاه بلندى در جامعه اسلامى دارد. ثعلبى از تفسير وى بهره برده است .(1387) طبرسى نيز در مجمع البيان از آن فراوان ياد مى كند.(1388)
25. فراء
ابو زكريا يحيى بن زياد (متوفاى 203) تفسيرى به نام ((معانى القرآن )) دارد كه اخيرا در سه جلد به چاپ رسيده است . در بخش ((تفاسير ادبى )) از آن سخن خواهيم گفت .
26. ابو منذر كلبى
ابو منذر هشام بن محمد بن سائب (متوفاى 204) صاحب كتاب ((الجمهرة ))؛ مانند پدرش دانشمندى عالى قدر است . او به رغم پدرش ‍ كه بيش از يك كتاب (تفسير كبير) از خود به يادگار نگذاشت ، بيش از 100 كتاب باقى گذاشت . از پدرش و ديگر بزرگان دانش آموخت .
خود كلبى مى گويد: ((بيمارى اى براى من پيش آمد كه بر اثر آن تمامى آنچه را فرا گرفته بودم فراموش كردم ، خدمت امام صادق (عليه السلام ) رفتم . او شربت علمى به من نوشانيد كه تمامى آنچه را فراموش كرده بودم به ياد آوردم )).(1389) وى مورد عنايت امام بود و امام او را به خود نزديك مى نشاند و همواره در تشويق و ترغيب وى در فراگيرى علم مورد مهر و محبت خود قرار مى داد.(1390)
27. روح بن عباده
ابو محمد روح بن عباده بن علاء قيسى بصرى (متوفاى 205) محدث و مفسر و از حافظان و ثقات شمرده مى شود. از شعبه و ابن جريج و غيره روايت كرده و بزرگانى همچون احمد بن حنبل از او روايت كرده اند.
خطيب بغدادى مى گويد:: در سنن و احكام و تفسير تاءليف دارد و مورد ثقه است )). ثعلبى در تفسير از وى بهره برده است .(1391)
28. يزيد بن هارون
ابو خالد يزيد بن هارون بن زاذان واسطى (متوفاى 206) از حافظان حديث و ثقات شمرده مى شود. او را به دانش فراوان توصيف مى كنند.
وى تفسيرى دارد كه مورد بهره طبرى قرار گرفته است . او در زمان خويش ‍ شهره آفاق بود. كسان بسيارى از او بهره گرفته اند. از جمله : احمد بن حنبل و ابن المدينى . او به امانت و وثاقت وصف شده است .(1392)
29. صنعانى
عبدالرزاق بن همام بن نافع حميرى (متوفاى 211) از محدثان و مفسران به نام است . او از اهالى صنعاى يمن و از دست پروردگان معمر بن راشد (متوفاى 153) مى باشد كه از حافظان بزرگ حديث و تفسير و قرآن كريم بوده و افتخار شاگردى قتاده را داشته است . عبدالرزاق ، تفسير را از همين استاد فرزانه و نيز عبدالملك بن جريج و سفيان بن عيينه و ديگر تابعان بزرگ گرفته است .
احمد بن حنبل و يحيى بن معين و ديگر بزرگان اهل حديث از او روايت كرده اند. او داراى دو كتاب جامع و با ارزش است : ((الجامع الكبير فى الحديث )) و كتاب ((تفسير)) كه به تحقيق و استخراج دكتر عبدالمعطى امين قلعجى در بيروت به چاپ رسيد.(1393)
شمس الدين داوودى درباره او مى گويد: ((عبدالرزاق ، حافظ احاديث معمر بن راشد بود)). همگان او را موثق دانسته و در صحاح ستّه از او روايت كرده اند. تنها ((تشيع )) را بر وى خرده گرفته اند، ولى در تشيع نيز افراط گر نبود؛ بلكه على (عليه السلام ) را دوست مى داشت و دشمنان او را دشمن مى دانست و از آنان نفرت داشت .(1394)
ذهبى مى گويد: ((او از منابع سرشار علمى به شمار مى رفت )).(1395) تفسير او از منابع طبرى و ديگر ارباب تفسير نقلى است كه فراوان از آن نقل كرده اند.
30. فِريابى
ابو عبدالله محمد بن يوسف بن واقد فريابى (متوفاى 212) مفسر و محدث و تعليم يافته سفيان ثورى است . بخارى و ديگران از او روايت كرده اند.
وى تفسيرى دارد كه ثعلبى از آن بهره گرفته و در تاريخ طبرى نيز از او سخن به ميان آمده است . بخارى او را از بهترين مردم زمانه توصيف مى كند و 26 حديث از او نقل كرده است .(1396)
31. قبيصة بن عامر
ابو عامر قبيصة بن عقبه كوفى (متوفاى 215) مفسرى توانا بود. وى از سفيان ثورى حديث نقل كرده است و از مشايخ احمد بن حنبل شمرده مى شود. بخارى در 47 مورد از او روايت دارد. تفسيرى دارد كه طبرى از آن بهره برده است .(1397)
32. ابو حذيفه
ابو حذيفه موسى بن مسعود نهدى بصرى (متوفاى 240) از مشايخ بخارى شمرده مى شود. محدث و مفسر است . طبرى در تفسير و تاريخ خود و نيز ثعلبى و ديگر مفسران معروف از وى بهره برده اند.(1398)
33. جبّائى
ابو على محمد بن عبدالوهاب جبائى معتزلى (متوفاى ) تفسيرى در 10 مجلد دارد كه به روش اهل كلام نوشته است ؛ از اين رو ابوالحسن اشعرى (متوفاى 330) - كه نخست از شاگردان او بود و سپس از او كناره گرفت - بر اين تفسيرى ردى نوشته است .(1399)
كتاب ديگرى در ((متشابه القرآن )) نوشته كه ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه از آن بهره برده است .(1400) شيخ طوسى و طبرسى از تفسير وى بهره گرفته اند. شيخ طوسى در مقدمه تفسير ((تبيان )) به او نسبت زياده روى در تفسير مى دهد.
34. عياشى
ابوالنضر محمد بن مسعود بن عياش سلمى سمرقندى (متوفاى 320) تفسيرى دارد كه آن را بر مبناى روايات اهل بيت عليهم السلام بنا نهاده است . در بخش تفاسير روايى از آن سخن خواهيم گفت .
35. ابو مسلم
محمد بن بحر اصفهانى (متوفاى 322) تفسيرى دارد كه آن را بر پايه عقل سليم بنا نهاده و در آن ، از هر گونه تقليد و ظاهرگرايى دورى جسته است . شيخ طوسى در وصف اين تفسير و تفسير على بن عيسى رمانى مى گويد: ((آن دو شايسته ترين راه را در اين زمينه پيموده اند؛ نيكو و ميانه رفته اند و تفسيرهاى آنان ، بهترين تفسيرهايى است كه تاكنون نوشته شده است )).(1401)
فخر رازى با آنكه با او در مكتب مخالف است ، فراوان از اين تفسير بهره گرفته است . فخر رازى روش او را در تفسير مشكلات قرآن كاملا ستوده است . در تفسير آيه 41 سوره آل عمران - درباره حضرت زكريا - سخن او را نقل مى كند و آن را مى پسندد و مى گويد: ((اين سخن ، نيكو و خردمندانه است ؛ ابو مسلم در تفسير نيكو سخن مى گويد؛ به ژرفاى كلام پى مى برد و نكات و دقائق و ظرافت هاى كلام را به دست مى آورد)).(1402)
اين تفسير - با اين عظمت - متاءسفانه اكنون در دست نيست ، تنها نقل هايى از آن در كتب تفسيرى وجود دارد. ((سعيد انصارى هندى )) آنچه - از اين تفسير - را كه در تفسير كبير امام رازى آمده است ، جمع آورى كرده و با نام ملتقط جامع التاءويل لمحكم التنزيل (1403) در جزوه كوچكى به چاپ رسانده است ، ولى سيد محمد رضا غياثى كرمانى در سال 1372 ش زير نظر نگارنده ، سخنان اين مفسر فرزانه را از 10 كتاب معتبر جمع آورى و با مختصرى شرح و بيان به چاپ رسانده است .(1404)
برخى از نظرات ارزنده ابو مسلم را در بخش سوم از ويژگى هاى تفسير تابعى آورديم .
36. قمى
ابوالحسن على بن ابراهيم بن هاشم قمى (متوفاى 329) كه از تفسير وى در بخش تفاسير روايى سخن خواهيم گفت .
37. رمانى
ابوالحسن على بن عيسى رمانى (متوفاى 384) كه به ((اِخشيدى )) نيز شهرت دارد، تفسيرى به نام ((الجامع الكبير فى التفسير)) دارد كه عبدالملك بن على موذن هروى (متوفاى 489) آن را خلاصه كرده است .(1405)
او عالمى دانا و فرزانه و در فقه و اصول و تفسير توانا بود. خردگرا بود و راه خردگرايان را مى پيمود. ابو حيان توحيدى درباره او مى گويد: ((كسى مانند او ديده نشده است كه در فزونى دانش و بينش شناخته شده و در حل معضلات توانا باشد؛ علاوه بر خدا گونه بودن و تدين كامل او، فصاحت او در كلام و بيزارى او از زشتى ها و عفت و پاكى او قابل توجه است )).
كتاب ديگر وى در اعجاز قرآن به نام ((النكت فى اعجاز القرآن )) در دست است .(1406) شيخ طوسى و طبرسى فراوان از تفسير او بهره گرفته اند. شيخ ، تفسير او را به نيكى و ميانه روى ياد مى كند.(1407)
فصل هشتم : نقش اهل بيت در تفسير
عترت وارثان ، حاملان و معادن علوم و معارف قرآنند.
ثم اءورثنا الكتاب الذين اصطفينا من عبادنا(1408)
عترت كنار قرآن
پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) درباره عترت طاهره ، در كنار قرآن سفارش نمود و آن دو را يادگارهاى ماندنى و جاودانه خود در ميان امت قرار داد و از آن دو به ثقلين (1409) تعبير كرد كه تا زمان رستاخيز و حضور در كنار حوض كوثر از يك ديگر جدايى ناپذيرند. اين تعبير كنايه از استمرار خط اين دو، تا فرجام جهان است و بسان دو پرچم هدايت براى امت با هم دوام خواهند يافت و تا هنگامى كه بدان دو چنگ بزنند هرگز گم راه نخواهند شد.
اين حديث مستفيض است و گاه با الفاظ ((كتاب الله و عترتى )) و گاه با تعبير ((كتاب الله و اهل بيتى )) و گاهى با جمع بين هر دو تعبير ((عترتى اهل بيتى )) وارد شده است تا يكى از آن دو بيانگر و روشنگر ديگرى باشد. همگان بر صحت اين حديث و اتقان طرق و اسانيد آن با تمام تعابير اتفاق نظر دارند.
علامه امينى مى گويد: ((اين حديثى است كه همه امت و حافظان حديث بر درستى آن اتفاق نظر دارند)).(1410)
ابن حجر هيثمى مى گويد: ((اين حديث داراى طرق فراوانى است كه از حدود بيست و اندى نفر از صحابه نقل شده است )).(1411)
نكات حديث ثقلين
از حديث ثقلين چند نكته استفاده مى شود:
نخست ؛
لزوم مودت اهل بيت عليهم السلام ؛ ابن حجر هيثمى مى گويد: ((در اين احاديث به ويژه عبارت هاى انظروا كيف تخلفونى فيهما، اوصيكم بعترتى خيرا و اذكركم الله فى اهل بيتى قويا بر مودت و مزيد احسان نسبت به آنان و احترام و بزرگداشت و اداى حقوق واجب و مستحب آنان تاءكيد شده است . آرى ، چگونه چنين نباشد؛ در حالى كه از نظر افتخار و نسب ، شريف ترين خاندانى هستند كه بر روى كره خاكى قدم گذاشته اند. - او همچنين مى گويد: - عبارت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) كه فرمود: لا تقدموهما فتهلكوا، و لا تقصروا عنهما فتهلكوا و لا تعلموهم فانهم اءعلم منكم دلالت دارد بر اينكه هر كس از اين خاندان براى تصدى مراتب عاليه و وظايف دينى شايستگى داشته باشد، بر ديگران مقدم است ؛ چون در اين باره نسبت به قريش تصريح شده است . بنابراين اهل بيت پيامبر، كه سرآمد قريش در فضل و مايه فخر ايشان و سبب ترجيح آنان بر ديگران هستند، البته سزاوارتر و شايسته ترند. - ابن حجر در پايان مى گويد: - در حديث صحيح از ابوبكر روايت شده است كه : احترام محمد را در رفتار با اهل بيت او رعايت كنيد؛ يعنى پيمان و دوستى با او را درباره اهل بيتش پاس داريد)).(1412)