بحثى درباره واژه «قرآن»
اشاره:
در آغاز آيات مورد بحث، نام «قرآن» آمده بود و يكى از آيات تحدى را به دنبال داشت، اينك بحثى را درباره واژه «قرآن» و كيفيت اشتقاق آن در زير مى آوريم:
معروفترين نام مجموعه وحى محمدى همان قرآن است واين نام بيشتر از همه نامهاى ديگر، در خود قرآن آمده ودر طول قرنها ونسلها كاملاً جاافتاده است. اين كلمه شصت وهشت بار در قرآن تكرار شده و درهمه جا به معناى همين كتاب آسمانى است جز در دو مورد كه به صورت «قرآن الفجر» ذكر شده و منظور از آن نماز صبح مى باشد(اسراء 78)
كلمه قرآن بيشتر به صورت تنها ذكر شده وگاهى هم با صفتهايى چون حكيم، مبين، مجيد، كريم، عظيم، ذى الذكر، عربى ودر مواردى به صورت «هذاالقرآن» آمده است.
بحث مهمى كه در اينجا وجود دارد در مورد اشتقاق واژه قرآن است واينكه آيا اساساً كلمه قرآن يك واژه عربى اصيل است ويا از واژه هاى دخيل مى باشد؟ وبه فرض اول ماده اشتقاق آن چيست؟
بعضى از نويسندگان معاصر به پيروى از برخى مستشرقان غربى احتمال داده اند كه واژه قرآن يك واژه غير عربى است كه مانند بسيارى از واژه هاى سريانى وآرامى و عبرى در اثر مجاورت عربها با اين زبانها، وارد زبان عربى شده است. «بلاشر»
و«كرنكو» گفته اندكه قرآن از كلمه "قريانا" كه يك واژه سريانى يا عبرانى است وبه معناى خواندنى وخوانده شده آمده، گرفته شده است. بعضى از نويسندگان معاصر عربى اين احتمال را بعيد ندانسته وآن را پذيرفته اند.
ما تصور مى كنيم به مجرد مشابهت واژه اى با واژه اى نبايد آنها را هم ريشه و يكى را متخذ از ديگرى دانست مگر اينكه دليلى در دست باشد; زيرا اگر اين باب باز شود ادبيات دچار هرج ومرج خواهد شد وكسانى از آن سوء استفاده خواهند نمود همان گونه كه اخيراً چنين چيزى اتفاق افتاده وكسانى گفته اند قريش از "كورش" ومكه از "مهكه" وابراهيم از "بهرام" وچاه زمزم از "زمزمه" گرفته شده است.
شك نيست كه در زبان عربى وحتى قرآن واژه هاى دخيل وبيگانه وجود دارد اما بايد در اين موضوع دقت واحتياط لازم را به عمل آورد وبه قدر متيقن بسنده كرد.
به هرحال ادبا و دانشمندان اسلامى واژه قرآن را يك واژه اصيل عربى مى دانند ولى در ريشه اشتقاق آن اختلاف دارند. اكنون ماگفتار چند تن از صاحب نظران را در اين باره نقل مى كنيم وسپس به جمع بندى آن مى پردازيم.
ابن اثير مى گويد:
معنى اصلى واژه «قرآن» جمع كردن است. قرآن را قرآن گفتند به اين جهت كه آن، قصه ها وامرونهى ووعده ووعيد را جمع كرده ونيز آيات وسوره ها را به يكديگر پيوسته است وقرآن مصدر است مانند غفران وكفران...
ابن منظور مى گويد:
ابواسحاق نحوى گفته است كه كلام خداوند را كه به پيامبرش نازل كرده، كتاب وقرآن وفرقان مى نامند. اين كتاب را از آن جهت قرآن مى نامند كه سوره ها را جمع كرده وآنها رابه هم پيوسته است... واز شافعى نقل شده كه قرآن اسم است وهمزه ندارد واز ماده "قرئت" اخذ نشده است بلكه قرآن اسم كتاب خداست مانند تورات
وانجيل.
طبرسى مى گويد:
قرآن در اصل به معنى خواندن است وآن مصدر قرئت به معنى تلاوت كردم مى باشد اين
معنى از ابن عباس نقل شده وبعضى ها گفته اند كه قرآن به معنى مقروء آمده از باب
استعمال مصدر به معنى مفعول مانند كتاب وحساب كه به معنى مكتوب ومحسوب آمده
است.
راغب اصفهانى مى گويد:
قرائت به معنى پيوند دادن حروف وكلمات به يكديگر در مقام ترتيل مى باشد كلمه
قرآن به كتابى كه بر محمد(ص) نازل شده اختصاص يافته است، همچنان كه تورات بر
كتاب موسى وانجيل بر كتاب عيسى اطلاق مى شود. بعضى از علما گفته اند كه در ميان
كتب آسمانى به اين كتاب قرآن گفته شده از آن جهت كه قرآن ثمره همه آن كتابها
بلكه ثمره همه علوم را جمع كرده است.
دكتر صبحى صالح مى گويد:
فراء گفته است كه قرآن از قرينه مشتق شده، زيرا آيات آن شبيه يكديگر وگويا كه
قرينه هم هستند واشعرى گفته است قرآن از "قرن" مشتق شده كه به معنى ضميمه كردن
چيزى به چيزى است، زيرا كه سوره ها وآيات قرآن ضميمه يكديگرند... ولحيانى گفته
است قرآن مصدر مهموز بروزن غفران مى باشد واز قرء به معنى تلاوت كردن مشتق شده
ومصدر به معنى مفعول است.
از اين گونه تعبيرات در كتب لغت وتفسير وعلوم قرآن بسيار است وما نمونه هايى از
آن را نقل كرديم، بقيه تكرار همين مطالب است.از جمع بندى اين گفته ها، نظريات
واقوال زير به دست مى آيد:
1 ـ قرآن اسم خاص كتاب خداست ونه مشتق است ونه مهموز (شافعى)
2 ـ قرآن از قرن به معنى ضميمه كردن آمده (اشعرى)
3 ـ قرآن از قرء به معنى جمع كردن آمده است (ابن اثير وابواسحق)
4 ـ قرآن از قرء به معنى خواندن وقرائت كردن آمده است (طبرسى ولحيانى)
به اين اقوال دو قول هم از مستشرقين اضافه مى كنيم:
1 ـ قرآن به معنى تبليغ كردن است (بلاشر)
2 ـ قرآن به معنى باصداى بلند وخوش خواندن است (پطروشفسكى)
ما تصور مى كنيم كه قرآن اسم خاص كتاب آسمانى اسلام است وهمه معانى ذكر شده را مى توان در آن لحاظ كرد. وقتى كسى قرآن مى خواند هم كلمات وآيات آن را به يكديگر ضميمه كرده وجمع نموده وهم مى خواند وهم تبليغ مى كند وهم با صداى بلند وخوش مى خواند. (چون مطالعه بى صدا را نمى توان قرائت ناميد)
* آيه (39) بل كذّبوا بما لم يحيطوا بعلمه ... : چه عاملى سبب مى شد كه مشركان حقانيت قرآن را نپذيرند؟ در اين آيه به سبب يابى اين موضوع مى پردازد و يك حقيقت كلى را كه مربوط به انسان شناسى است يادآور مى شود و اظهار مى دارد كه اين مشركان و تكذيب كنندگان قرآن، چيزى را تكذيب مى كنند كه به دانش آن نرسيده اند و علم و آگاهى لازم را در آن باره ندارند و از طرفى هم واقعيت آيات قرآنى هنوز در خارج تحقق نيافته و مقابل ديد آنها قرار نگرفته است.
بنابراين در اينجا دو مطلب وجود دارد: يكى اينكه آنان چون علمى به قرآن ندارند به تكذيب آن مى پردازند و اين تكذيب ناشى از نادانى آنهاست، در حالى كه انسان اگر هم به حقانيت چيزى علم نداشته باشد حق ندارد آن را دروغ پندارد، حداقل بايد درباره آن سكوت كند. مطلب دوم اينكه تا آن زمان كه پيامبر در مكه بود در قرآن كريم وعده هاى پيروزى اسلام و حاكميت قرآن و نيز وعده هاى عذاب به منكران و كافران داده شده بود. همچنين از آينده بشريت و آمدن روز قيامت خبر داده شده بود ولى هيچ يك از اين وعده ها هنوز تحقق نيافته بود و به اصطلاح تأويل اين قبيل آيات نيامده بود (تأويل يعنى واقعيت يافتن و تحقق عينى يك حقيقت در خارج)
اين دو عامل سبب مى شد كه مشركان مكه قرآن را تكذيب كنند ولى در عين حال كار آنها قابل توجيه نبود و آنها اگر در آيات قرآنى تدبر مى كردند و عقل و انديشه خود را به كار مى بردند حقانيت قرآن را درمى يافتند، آنها اسير پيش داوريها و ذهنيتهاى غلط خود بودند و در همان برخورد اول، قرآن را ردّ مى كردند.
در ادامه آيه خاطر نشان مى سازد كه اين مشركان همان راهى را رفتند كه كافران پيش از آنها رفتند و دعوت پيامبران الهى را نپذيرفتند و در مقابل آنان جبهه گيرى كردند و همه كافران همين حالت را داشتند و سرنوشت مشابهى هم پيدا كردند. پس از بيان اين مطلب پيامبر را مخاطب مى سازد و مى گويد: بنگر كه سرانجام ستمگران چگونه بوده است؟
* آيه (40) و منهم من يؤمن به و منهم من لايؤمن به ... : پس از بيان حال مشركان كه چگونه به تكذيب آيات قرآنى پرداختند، براى اينكه پيامبر اسلام از ايمان آوردن آنها نا اميد و مأيوس نشود، از آينده آنها خبر مى دهد و مى فرمايد: بعضى از آنها به قرآن ايمان مى آورند و بعضى ديگر ايمان نمى آورند و پروردگار تو به حال مفسدان و تبهكاران آگاهتر است.
اين آيه از يك سو يأس و نوميدى پيامبر را از بين مى برد و پيامبر مطمئن مى شود كه بعضى از مشركان ايمان خواهند آورد و از سوى ديگر خوش بينى بيش از حدّ او را نيز نفى مى كند تا پيامبر اسلام گمان نكند كه همه آنها ايمان خواهند آورد. و ديديم كه در زمان حيات آن حضرت گروه بسيارى از كافران ايمان آوردند ولى گروههايى هم تا آخر با اسلام مبارزه كردند.
چند روايت
1 ـ عن ابى عبدالله (ع) قال: انّ الله خصّ عباده بآيتين من كتاب الله ان لايقولوا حتى يعلموا و لايردّوا ما لم يعلموا و قال: «الم يؤخذ عليهم ميثاق الكتاب ان لايقولوا على الله الاّ الحقّ» و قال: «بل كذّبوا بمالم يحيطوا بعلمه و لما يأتهم تأويله»
امام صادق (ع) فرمود: همانا خداوند بندگان خود را به دو آيه از قرآن اختصاص داده كه چيزى را نگويند تا آن را بدانند و چيزى را كه نمى دانند ردّ نكنند و فرمود: «آيا بر آنها پيمان كتاب گرفته نشد كه بر خدا جز حق چيزى را نگويند» و فرمود: «بلكه آنان چيزى را كه به علم آن احاطه نداشتند و واقعيت آن بر آنها نيامده بود، تكذيب كردند.
وَ اِنْ كَذَّبُوكَ فَقُلْ لى عَمَلى وَ لَكُمْ عَمَلُكُمْ أَنْتُمْ بَريؤُونَ مِمّآ أَعْمَلُ وَ أَنَا بَرىءٌ مِمّا تَعْمَلُونَ (41 ) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَسْتَمِعُونَ اِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ وَ لَوْ كانُوا لا يَعْقِلُونَ (42 ) وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْظُرُ اِلَيْكَ أَفَأَنْتَ تَهْدِى الْعُمْىَ وَ لَوْ كانُوا لا يُبْصِرُونَ (43 ) اِنَّ اللّهَ لا يَظْلِمُ النّاسَ شَيْئًا وَ لكِنَّ النّاسَ أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ (44 ) وَ يَوْمَ يَحْشُرُهُمْ كَأَنْ لَمْ يَلْبَثُوا اِلاّ ساعَةً مِنَ النَّهارِ يَتَعارَفُونَ بَيْنَهُمْ قَدْ خَسِرَ الَّذينَ كَذَّبُوا بِلِقآءِ اللّهِ وَ ما كانُوا مُهْتَدينَ (45 ) وَ اِمّا نُرِيَنَّكَ بَعْضَ الَّذى نَعِدُهُمْ أَوْ نَتَوَفَّيَنَّكَ فَاِلَيْنا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ اللّهُ شَهيدٌ عَلى ما يَفْعَلُونَ (46 )
و اگر تو را تكذيب كنند، پس بگو: براى من است كار من و براى شماست كار شما، شما از آنچه من انجام مى دهم بر كناريد و من از آنچه شما انجام مى دهيد بركنارم(41) و از آنان كسانى هستند كه به تو گوش مى دهند. آيا تو، كران را مى شنوانى اگرچه در نيابند؟(42) و از آنها كسانى هستند كه به سوى تو مى نگرند، آيا تو، كوران را راه مى نمايى اگرچه نبينند؟(43) همانا خداوند هيچ ستمى بر مردم نمى كند ولى مردم بر خويشتن ستم مى كنند(44) و روزى كه آنان را محشور مى كند، گويا كه جز لحظه اى از روز، درنگ نكرده اند، آنان همديگر را مى شناسند. بى ترديد، كسانى كه ملاقات خدا را تكذيب كرده اند، زيان برده اند و از هدايت شدگان نبوده اند(45) و اگر برخى از آنچه را كه به آنان وعده مى دهيم، به تو بنمايانيم و يا تو را بميرانيم، (به هرحال) بازگشت آنان به سوى ماست آنگاه خداوند بر آنچه انجام مى دهند گواه است(46)
نكات ادبى
1 ـ «برىء» بركنار، غيرمسئول، بيزار.
2 ـ «من يستمعون» مبتداست و خبر آن «منهم» است كه مقدم شده است ضمناً براى «مَن» در اينجا فعل جمع و در آيه بعدى فعل مفرد «ينظر» آورده شده است كه اولى ناظر به معنا و دومى ناظر به لفظ است و براى «من موصوله» مى توان فعل و ضمير جمع و يا مفرد آورد.
3 ـ «الصمّ» كران، جمع اصمّ.
4 ـ «العمى» كوران، جمع اعمى.
5 ـ «شيئا» يا منصوب است براى مصدريت به تقدير: «شيئا من الظلم» و يا مفعول دوم براى «يظلمون» است به تقدير: «شيئا من اعمالهم».
6 ـ «كأن لم يلبثوا» يا صفت براى «يوم» و يا حال از ضمير «هم» است و «يتعارفون» نيز يا حال از «هم» و يا حال از فاعل «يلبثوا» است.
7 ـ «قد خسر» يا جمله مستأنفه و كلام خداوند است و يا كلام كافران است به تقدير: «يقولون قد خسر».
8 ـ «اِمّا» در «اِمّانرينّك» مركب از «ان شرطيه» و «ماى زايده» است و معمولا درچنين حالتى بر فعل شرطيه نون تأكيد ثقليه داخل مى شود.
9 ـ «ثمّ» در «ثمّ الله» براى ترتيب زمانى نيست بلكه براى ترتيب اخبارى است مانند: «زيد عالم ثمّ هو كريم».
تفسير و توضيح
* آيه (41) و ان كذّبوك فقل لى عملى و لكم عملكم ... : با وجود آنهمه استدلالهاى روشن كه بر حقانيت قرآن و پيامبر اسلام در آيات پيش آمد، باز مشركان از تكذيب پيامبر دست بر نداشتند، در اين آيه با لحن خاصى كه باعث افزايش عناد و لجاجت آنان نباشد، مسئوليت كار هر كسى را به عهده او مى گذارد و به پيامبر دستور مى دهد كه به آنان بگويد: كار من مربوط به من و كار شما مربوط به شماست و شما از
مسئوليت كارهاى من بركناريد و من از مسئوليت كارهاى شما بركنارم.
منظور اين است كه اگر شما مرا در اين دعوت دروغگو مى پنداريد و گمان مى كنيد كه قرآن را از پيش خود ساخته ام، اين كار من براى شما ضررى ندارد و مسئوليت آن به عهده خود من است و در مقابل، مشرك بودن شما كه به نظر من بالاترين گناه و فساد است، به حال من ضرر ندارد و شما خود مسئول آن هستيد.
مضمون اين آيه در چند آيه ديگر نيز آمده است. از جمله:
قل لاتسألون عما اجرمنا و لانسأل عما تعملون(سباء/25)
بگو: شما از جرمى كه ما كرده ايم پرسيده نمى شويد و ما از آنچه شما انجام مى دهيد پرسيده نمى شويم.
* آيات (42-44) و منهم من يستمعون اليك افانت تسمع الصمّ ... : آنها كه با پيامبر اسلام مخالفت مى كردند حالتهاى مختلفى داشتند و گروههاى گوناگونى بودند. بعضى از آنها به سخنان پيامبر گوش مى دادند ولى چون از پيش آن را محكوم كرده بودند و باطل مى دانستند، سخنان پيامبر در آنها تأثير نمى كرد گويا كه آنها كر هستند و آن سخنان را نمى شوند. تأثير سخن وقتى امكان پذير است كه شنونده آمادگى پذيرش آن را داشته باشد ولى وقتى شنونده پيشاپيش آن سخن را رد مى كند، ديگر اميد آن نمى رود كه اين سخن در او نفوذ كند.
بعضى ديگر از مشركان به سوى پيامبر نگاه مى كردند ولى نگاهشان خصمانه بود و پيامبر را با ديده حق بين نمى نگريستند گويا كه از ديدن حق كور هستند.
اين است كه در اين دو آيه به پيامبر خطاب مى كند كه بعضى از آنها به تو گوش مى دهند، آيا تو مى توانى كران را شنوا سازى هر چند كه درنيابند؟ يعنى آنها اگر هم به تو گوش بدهند مانند كرانى هستند كه از دريافت حقيقت سخن ناتوانند. همچنين مى فرمايد: بعضى از آنها به تو نگاه مى كنند، آيا تو مى توانى كوران را راه بنمايى اگرچه نبينند؟ يعنى آنها از ديدن حقيقت كورند و بينش و بصيرت لازم را ندارند.
با توجه به تاريخ صدر اسلام روشن مى شود كه آيات قرآنى براى مردم مكه به عنوان سخنى نو كه با شيوه اى نو عرضه مى شود، قابل توجه بود و مشركان كه خود
اهل سخن بودند و با فصاحت و بلاغت آشنايى داشتند، قرآن را به عنوان متنى كه اسلوب كاملا جديدى دارد مورد توجه قرار مى دادند و هرگاه كه پيامبر قرآن مى خواند، آنها با حالت خاصى به آن گوش مى دادند ولى چون از نظر اعتقادى پيامبر را قبول نداشتند و پيشاپيش او و سخنان او را محكوم مى كردند، اين آيات باعث هدايت آنان نمى شد. نظير اين آيه، آيه ياد شده در زير است:
مايأتيهم من ذكر من ربهم محدث الاّ استمعوه و هم يلعبون لاهية قلوبهم(انبياء/2-3)
آنان را هيچ پيام جديدى از سوى پروردگارشان نمى آيد مگر اينكه به آن گوش مى دهند در حالى كه بازى مى كنند و دلهايشان مشغول است.
اينكه آيات قرآنى باعث هدايت آنان نمى شد، ريشه در وجود آنها داشت آنها با حق ستيز مى كردند و دروازه دل خود را به روى قرآن باز نمى كردند، بنابراين محروميت آنها از هدايت از عملكرد خود آنها ناشى مى شد و در واقع آنها بر خويشتن ستم مى كردند و چنين نبود كه خدا آنها را از هدايت محروم كرده باشد. اين است كه در آيه بعدى تذكر مى دهد كه خداوند هرگز بر مردم ستم نمى كند بلكه اين مردم هستند كه بر خويشتن ستم روا مى دارند.
* آيه (45) و يوم يحشرهم كأن لم يلبثوا الاّ ساعة ... : هدايت نشدن مشركان و پافشارى آنها در كفر و شرك پيامدهاى وخيمى براى آنان داشت و آنها آثار شوم كار خود را در اين دنيا ديدند و مهمتر از آن در آخرت هم خواهند ديد و خداوند آنان را در قيامت عذاب خواهد كرد. در اين آيه از زيانكارى آنها در قيامت خبر مى دهد.
در روز قيامت آنان از گورهاى خود برانگيخته مى شوند و چون زندگى دنيا را به ياد مى آورند، براى آنها مانند يك لحظه و يا ساعتى از يك روز ترسيم مى شود گويا كه عمر چندين ساله آنها لحظه اى بيش نبوده است. آنها در قيامت همديگر را خواهند شناخت ولى اين شناخت زودگذر خواهد بود و از هول محشر، همه حتى پدران و فرزندان خود را از ياد خواهند برد.
پس از ذكر صحنه هايى از قيامت، اين حقيقت را تذكر مى دهد كه در آن روز
كسانى كه ملاقات خداوند را تكذيب كرده بودند، زيان خواهند برد و از راه يافتگان نخواهند شد.
* آيه (46) و امّا نرينّك بعض الذى نعدهم او نتوفّينّك ... : خداوند در آيات پيش و در آيات ديگر قرآنى، مشركان را وعده عذاب در دنيا و آخرت داده است. تحقق اين وعده ها زمان خاص خود را مى طلبد و اينك در اين آيه خطاب به پيامبر اظهار مى دارد كه اگر تو تحقق آن وعده ها را ببينى و يا بميرى و آن را نبينى، به هر حال بازگشت آنها به سوى ماست و خداوند گواه اعمال آنان است. يعنى در هر صورت آن وعده ها تحقق خواهند يافت، منتها ممكن است بعضى از آنها در زمان حيات تو باشد و ما آن را به تو نشان بدهيم و ممكن است كه تو از دنيا بروى و بعضى از آنها را درك نكنى ولى در هر صورت آنان تحت حاكميت الهى هستند و نمى توانند از سيطره قدرت او بيرون روند و اگر هم در اين دنيا نباشد، در آخرت آنها عذاب خواهند شد.
وَ لِكُلِّ أُمَّة رَسُولٌ فَاِذا جآءَ رَسُولُهُمْ قُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (47 ) وَ يَقُولُونَ مَتى هذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ (48 ) قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسى ضَرًّا وَ لا نَفْعًا اِلاّ ما شآءَ اللّهُ لِكُلِّ أُمَّة أَجَلٌ اِذا جآءَ أَجَلُهُمْ فَلا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (49 )
و براى هر امتى پيامبرى است، پس چون پيامبر آنها آمد، ميانشان با عدل داورى مى شود و بر آنان ستم نمى رود(47) و مى گويند: اين وعده كى خواهد بود اگر راستگويانيد؟(48) بگو: من بر خويشتن زيان و سودى را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد. براى هر امتى وقت معينى است، چون وقتشان فرا رسد، نه لحظه اى به تأخير مى افتند و نه پيشى مى گيرند(49)
نكات ادبى
1 ـ «امّة» گروه و جمعيتى كه هدف واحدى آنها را يك جا جمع كند مثلا از نظر دينى و يا از نظر مكان يا زمان واحدى مشترك باشند، از «امّ» مشتق شده كه به معناى قصد كردن است، گويا گروه خاصى با هدف واحد و مشتركى و آگاهانه و از روى قصد تشكيل يك جامعه مى دهند.
2 ـ «رسول» پيام آور، فرستاده. در اصطلاح به كسى گفته مى شود كه از جانب خدا پيام آورده باشد و از طريق وحى دريافت پيام خدا كند و مأمور ابلاغ به مردم هم باشد.
3 ـ «متى» پرسش از زمان است، همان گونه كه «أين» پرسش از مكان است.
4 ـ «الاّما شاء الله» يا استثناى متصل است به تقدير: «الاماشاء الله ان املكه» و يا استثناى منقطع است به معناى «ولكن ماشاء الله كائن».
5 ـ «اجل» مدت معين، سرآمد. وقتى كه براى چيزى تعيين شده باشد.
تفسير و توضيح
* آيه (47) ولكل امّة رسول فاذاجاء رسولهم... : يكى از سنتهاى خدا كه بر كل تاريخ بشرى حاكميت دارد اين است كه خداوند هيچ گروهى از مردم را سر خود رها نمى كند و براى هدايت آنها حتماً پيامبرى مى فرستد البته پيامبران انواع گوناگونى داشتند، بعضى از پيامبران فقط بر يك گروه خاص و در يك زمان خاص مبعوث مى شدند و بعضى از آنها براى گروهى خاص تا آمدن پيامبر ديگرى مبعوث مى شدند و بعضى ديگر براى عموم مردم تا زمانى كه پيامبر ديگرى بيايد مأموريت داشتند و گاهى فاصله پيامبران صدها سال طول مى كشيد و در اين فاصله مردم بايد از پيامبر قبلى پيروى مى كردند و بالاخره پيامبر اسلام با رسالت جهانى و جاودانى مبعوث شد و دين او دين جاودانه بشر گرديد.
اين آيه و چندين آيه ديگر روشن مى سازد كه هيچ قومى بدون پيامبر نبوده و خدا هرگز امتى را بدون پيامبر نگذاشته و حجت بر همه تمام شده است:
و ان من امّة الاّ خلا فيها نذير(فاطر/24)
هيچ امتى نبوده مگر اينكه بيم دهنده اى در ميان آنها بوده است.
ولقد بعثنا فى كل امّة رسولا ان اعبدوا الله(نحل/36)
همانا در هر امتى پيامبرى فرستاديم به اينكه خدا را عبادت كنيد.
در آيه مورد بحث علاوه بر بيان همين حقيقت بالا، اضافه مى كند كه چون پيامبر آنها آمد، ميانشان به عدل و داد داورى مى شود و بر آنها ستم نمى رود. منظور اين است كه وقتى پيامبرى مبعوث شد و پيام خدا را رسانيد، گروهى كه آن پيامبر را تكذيب مى كنند، دچار عذاب الهى مى شوند و خدا درباره آنان چنين داورى مى كند و اين داورى از روى عدالت است، چون خدا پيامبر خود را بر آنان فرستاد و حجت بر آنها تمام شد ولى آنها از روى آزادى و اراده به تكذيب پيامبر پرداختند و در واقع خود آنها باعث نزول عذاب شدند; نظير:
و ماكنّا معذبين حتى نبعث رسولا(اسراء/15)
و ما عذاب كننده نيستيم تا وقتى كه پيامبرى را مبعوث كنيم.
البته اين احتمال هم وجود دارد كه آيه مورد بحث مربوط به داورى روز قيامت باشد كه با حضور پيامبران امتها صورت خواهد گرفت، ولى احتمال قبلى با سياق آيات مناسب تر است.
* آيات (48-49) و يقولون متى هذا الوعد ... : پيامبران در برابر تكذيب كنندگان، به آنها وعده عذاب مى دادند و از جمله پيامبر اسلام نيز چنين كرد و در آيات متعددى به مشركان و كافران وعده عذاب در اين دنيا داد، ولى وقت آن را مشخص نمى كردند و اين بسته به مشيت و اراده خداوند بود. همچنين پيامبران و از جمله پيامبر اسلام از آمدن روز قيامت و عذاب كافران در آن روز خبر مى دادند.
كافران كه اين وعده ها را از پيامبران مى شنيدند ولى نزول عذاب به تأخير مى افتاد، آن را دليلى بر بطلان دعوت پيامبران مى گرفتند و فاتحانه مى پرسيدند: پس اين وعده كى خواهد بود اگر راست مى گوييد؟ طبعاً مشركان عصر پيامبر اسلام نيز اين سخن را مى گفتند.
در پاسخ آنان به پيامبر خود خطاب مى كند و مى گويد به آنان بگو: من براى
خويشتن ضرر و سودى را مالك نيستم جز آنچه خدا بخواهد. يعنى من از پيش خودم نمى توانم زمان وقوع عذاب را تعيين كنم. من حتى آينده خود را نمى دانم تا چه رسد به اينكه زمان عذاب را بدانم، مگر اينكه خدا بخواهد و زمان آن را بر من تعليم كند. اين مطلب وابستگى پيامبران را به خداوند مى رساند و اينكه آنان تنها چيزى را مى دانستند كه خدا به آنها تعليم مى داد.
پس از بيان اين مطلب اضافه مى كند كه براى هر امتى سرآمد و وقت معينى است كه اگر آن وقت معين فرا رسد لحظه اى پس و پيش نمى شود. عذاب خدا وقت معين خود را دارد و آن با شرايط خاص آن امت و مطابق با عملكرد مردم تعيين مى شود. وقتى زمينه هاى هلاكت يك امت فراهم شد و آن مردم قابليت بقا را از دست دادند، نابودى آنان حتمى است و دقيقاً در همان زمان تعيين شده آنان هلاك خواهند شد.
عذابهايى كه بر امتهاى پيامبران پيشين نازل شد گوناگون بود و برخى از آنها در آيات قرآنى آمده است و عذابى كه بر مشركان و كافران عصر پيامبر اسلام نازل شد، كشته شدن و سركوبى آنها در جنگها بود و البته خداوند عذابى از نوع عذابهاى امتهاى پيشين را بر امت محمد(ص) نازل نكرد.
قُلْ أَرَأَيْتُمْ اِنْ أَتاكُمْ عَذابُهُ بَياتًا أَوْ نَهارًا ماذا يَسْتَعْجِلُ مِنْهُ الْمُجْرِمُونَ (50 ) أَثُمَّ اِذا ما وَقَعَ آمَنْتُمْ بِه آلاْنَ وَ قَدْ كُنْتُمْ بِه تَسْتَعْجِلُونَ (51 ) ثُمَّ قيلَ لِلَّذينَ ظَلَمُوا ذُوقُوا عَذابَ الْخُلْدِ هَلْ تُجْزَوْنَ اِلاّ بِما كُنْتُمْ تَكْسِبُونَ (52 ) وَ يَسْتَنْبِئُونَكَ أَحَقٌّ هُوَ قُلْ اى وَ رَبّى اِنَّهُ لَحَقٌّ وَ مآ أَنْتُمْ بِمُعْجِزينَ (53 )
بگو: به من خبر بدهيد كه اگر عذاب او شبانه يا در روز به سوى شما آيد (چه مى كنيد؟) گناهكاران چه چيزى را با عجله از او طلب مى كنند؟(50) آيا آنگاه كه واقع شود به آن ايمان مى آوريد؟ آيا اكنون؟ در حالى كه با عجله آن را مى خواستيد؟(51) آنگاه به كسانى كه ستم كرده اند گفته مى شود: عذاب جاودان را بچشيد، آيا جز به سبب آنچه كرده ايد جزا داده مى شويد؟(52) و از تو خبر مى گيرند كه آيا آن حق است؟
بگو: آرى، سوگند به پروردگارم كه آن حق است و شما ناتوان كنندگان نيستيد(53)
نكات ادبى
1 ـ «ارايتم» اين تعبير در كلام عرب به معناى «اخبرونى» استعمال مى شود يعنى به من خبر بدهيد، به من بگوييد.
2 ـ «ان اتاكم» جمله شرطيه است و جزاى آن حذف شده و تقدير آن يك جمله استفهاميه است شبيه «فهل تقدرون على دفعه» يا «فماذا تفعلون» و به هر حال جمله «ماذا يستعجل منه» جزا براى آن شرط نيست، زيرا اولا معناى جمله راست نمى آيد و ثانياً از نظر ادبى در اول جمله استفهامى كه جزا واقع مى شود، بايد فاء بيايد، مانند «ان اتيتك فهل تكرمنى».
3 ـ «ماذا يستعجل منه المجرمون» جمله معترضه است و در وسط دو جمله اى كه به هم عطف شده اند قرار گرفته، جمله اول «قل ارايتم ان اتاكم» و جمله دوم «اثمّ اذا ما وقع».
4 ـ ضمير «منه» يا به خدا برمى گردد و يا به عذاب و احتمال اول قوى تر است.
5 ـ «اثمّ» مركب است از همزه استفهام و «ثمّ» كه حرف عطف است. آمدن همزه استفهام پيش از حرف عطف معمول است مانند «اومن» يا «افمن».
6 ـ «آلأن» مركب از همزه استفهام و كلمه «الأن» به معناى آيا اكنون؟ و آن منصوب است به فعل مقدرى از جنس فعلى كه بعد از آن آمده و تقدير آن چنين است: «اآمنتم به الأن».
7 ـ «يستنبئونك» از تو طلب خبر مى كنند، از تو مى پرسند. از «نبأ» مشتق شده كه به معناى خبر مهم است.
8 ـ «احق هو» حق مبتداست و «هو» فاعل است كه سدّ مسدّ خبر كرده است و مى توانيم بگوييم «هو» مبتدا و «حق» خبر آن است.
9 ـ «اى» حرف تصديق است به معناى آرى. و هميشه پس از آن جمله قسمى مى آيد همان گونه كه در اينجا آمده: «اى و ربّى».
10 ـ «معجزين» عاجز كنندگان. منظور اين است كه شما نمى توانيد خدا را از فرستادن عذاب عاجز و ناتوان كنيد.
تفسير و توضيح
* آيه (50) قل ارايتم ان اتاكم عذابه بياتا او نهارا ... : به دنبال وعده هايى كه در آيات پيش داده شد، در اين آيه از وقوع ناگهانى عذاب در روز يا شب خبر مى دهد به اين صورت كه از مشركان مى پرسد: به من خبر بدهيد كه اگر عذاب خدا شبانه يا در روز نازل شود، چه مى كنيد و آيا قدرت داريد كه آن را از خود دفع كنيد؟ البته آيه به صورت يك جمله شرطيه آمده كه جواب آن گفته نشده است و اين براى جلب توجه بيشتر است، مى پرسد: اگر عذاب ما بيايد؟ و پاسخ «اگر» را نمى گويد تا شنونده خود آن را دريابد و اين از وجوه فصاحت و بلاغت است.
جمله بعدى يعنى «ماذا يستعجل منه المجرمون» پاسخ آن شرط نيست بلكه خودش جمله مستقل و پرسش ديگرى است. مى پرسد گناهكاران چه چيزى را با عجله از خدا طلب مى كنند؟ اشاره به سخن بعضى از مشركان و كافران است كه به عنوان استهزا و براى كوبيدن پيامبر، مى گفتند اگر راست مى گويى كارى كن كه خدا براى ما عذاب نازل كند. گويا كه در نزول عذاب الهى عجله مى كردند.
بنابراين در اين آيه دو مطلب ذكر شده: يكى اينكه ممكن است عذاب الهى ناگهان در شب يا روز نازل شود، دوم اينكه كافران در نزول عذاب شتاب مى كردند چون آن را باور نداشتند و بدينوسيله پيامبر را مسخره مى كردند.
مطلب اول در آيات ديگر قرآن هم آمده و از جمله در اين آيه:
افأمن اهل القرى ان يأتيهم بأسنا بياتا و هم نائمون او امن اهل القرى ان يأتيهم بأسنا ضحى و هم يلعبون(اعراف/97-98)
آيا مردم آباديها در امان هستند از اينكه عذاب ما شبانه به سوى آنان بيايد در حالى كه آنان خوابيده اند؟ و آيا مردم آباديها در امان هستند از اينكه عذاب ما در روز به سوى آنان بيايد در حالى كه آنان بازى مى كنند؟
مطلب دوم نيز در چند آيه از قرآن كريم آمده و از جمله در آيه ياد شده در زير:
ويستعجلونك بالعذاب ولولا اجل مسمّى لجاءهم العذاب(عنكبوت/53)
و از تو شتاب در عذاب را مى خواهند و اگر مدت تعيين شده نبود، عذاب بر آنها مى آمد.
* آيات (51-52) اثمّ اذا ماوقع آمنتم به ... : پرسش ديگرى را درباره نزول عذاب الهى مطرح مى كند و مى پرسد وقتى عذاب الهى واقع شد، شما ايمان مى آوريد؟ آيا اكنون؟ در حالى كه شما از روى مسخره آن را با عجله مى خواستيد، يعنى شما آن را باور نداشتيد.
بعضى از كافران و منكران پيامبران، وقتى با عذاب الهى روبرو مى شدند، در همان حال اظهار ايمان مى كردند ولى ديگر دير شده بود و پس از نزول عذاب ايمان افراد مورد قبول نيست، همان گونه كه در قيامت نيز ايمان آوردن افراد در آن روز پذيرفته نمى شود. انسان بايد در زمانى كه اجبار و اكراهى وجود ندارد، از روى تعقل و انديشيدن و با توجه به آيات و نشانه هاى خدا ايمان بياورد. ايمان اجبارى هيچ ارزشى ندارد. همان گونه كه فرعون هنگامى كه غرق مى شد اظهار ايمان كرد ولى ايمان او پذيرفته نشد:
حتى اذا ادركه الغرق قال آمنت انه لااله الا الذى آمنت به بنو اسرائيل و انا من المسلمين. آلأن و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين(يونس90-91)
تا چون غرقاب او (فرعون) را گرفت، گفت: ايمان آوردم كه معبودى جز آنكس كه بنى اسرائيل به او ايمان دارند، وجود ندارد و من از تسليم شدگانم. آيا اكنون؟ در حالى كه پيشتر نافرمانى كردى و از مفسدان بودى.
در آيه مورد بحث نيز به كافران هشدار مى دهد كه ايمان آوردن پس از نزول عذاب فايده اى ندارد و پذيرفته نيست.
در آيه بعدى خاطر نشان مى سازد كه پس از نزول عذاب الهى در اين دنيا كه دامنگير كافران و ستمگران خواهد شد، به آنان گفته مى شود كه عذاب جاودانى را هم بچشيد و منظور از عذاب جاودانى عذاب قيامت است كه براى كافران جاودانى
است و مراد از ستمگران در اين آيه به قرينه آيات قبل و بعد، همان كافران و مشركان هستند و شامل مؤمنانى كه با وجود ايمان، گناهى يا ستمى بر كسى كرده اند نمى شود; چون آنان عذاب جاودانه نخواهند داشت و عذاب آنها با توجه به سنگينى و سبكى گناه و ستم، مدت معينى خواهد داشت.
در ادامه آيه، پرسش ديگرى را مطرح مى كند و آن اينكه آيا جز اين است كه مطابق با آنچه كرده ايد، كيفر داده مى شويد؟ يعنى اين عذاب الهى چه در دنيا و چه در آخرت به سبب كارهاى خلاف شماست كه در رأس آن كفر و شرك قرار دارد.
* آيه (53) و يستنبئونك احق هو ... : با توجه به مطالب هشدار دهنده و تهديد كننده اى كه در آيات پيش آمد، مشركان اندكى در افكار خود نرم شدند و به شك افتادند. مسلّم است كه هر انسان عاقلى كه به منافع و سرنوشت خود علاقه دارد، وقتى با تهديد جدّى روبرو شد، احتمال خطر مى دهد و درباره آن تهديد تحقيق و بررسى مى كند. چون از نظر عقلى دفع ضرر احتمالى ضرورت دارد.
اين است كه مشركان مكه پس از شنيدن آن آيات تهديدآميز كه از عذاب قريب الوقوع در اين دنيا و عذاب جاودانه در آخرت خبر مى داد، با ناباورى و حيرت از پيامبر پرسيدند كه آيا براستى آنچه مى گويى حق است؟ در اين آيه پس از طرح پرسش آنان به پيامبر دستور مى دهد كه در پاسخ آنان بگويد: آرى سوگند به پروردگارم كه آن راست و درست است و شما هرگز نمى توانيد خدا را عاجز كنيد و جلو آن عذاب را بگيريد و آن را از خودتان دفع كنيد.
اينكه پيامبر به پروردگار خود سوگند ياد مى كند و مطلب خود را بدين گونه مورد تأكيد قرار مى دهد، يك روش اقناعى است و ممكن است كه در طرف مقابل بيش از دليلهاى عقلى تأثير كند و اين يكى از شيوه هاى تربيتى قرآن است كه در بيان مطلب هم عقل و هم احساس طرف مقابل را برمى انگيزد.
نظير اين آيه در جهت تأكيد بر حقانيت روز قيامت و زندگى پس از مرگ، در آيات ديگرى هم آمده از جمله در اين آيه:
قل بلى و ربّى لتبعثنّ ثمّ لتنبّؤنّ بما عملتم و ذلك على الله يسير(تغابن/7)
بگو: آرى سوگند به پروردگارم البته مبعوث خواهيد شد آنگاه از آنچه انجام داده ايد به شما خبر داده خواهد شد و اين براى خدا آسان است.
وَ لَوْ أَنَّ لِكُلِّ نَفْس ظَلَمَتْ ما فِى الْأَرْضِ لاَفْتَدَتْ بِه وَ أَسَرُّوا النَّدامَةَ لَمّا رَأَوُا الْعَذابَ وَ قُضِىَ بَيْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا يُظْلَمُونَ (54 ) أَلا اِنَّ لِلّهِ ما فِى السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَلا اِنَّ وَعْدَ اللّهِ حَقٌّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لا يَعْلَمُونَ (55 ) هُوَ يُحْيى وَ يُميتُ وَ اِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (56 )
اگر هر كسى كه ستم كرده، آنچه را كه در زمين است داشته باشد، هر آينه آن را در عوض عذاب فديه مى دهد; و چون عذاب را ببينند، پشيمانى را پنهان مى كنند و ميان آنها از روى عدل و داد داورى مى شود و بر آنان ستم نمى رود(54) آگاه باشيد كه براى خداست آنچه در آسمانها و زمين است، آگاه باشيد كه وعده خدا حق است ولى بيشتر آنان نمى دانند(55) او زنده مى كند و مى ميراند و به سوى او برگردانيده مى شويد(56)
نكات ادبى
1 ـ «ظَلَمت» صفت براى «نفس» و محلّ آن جرّ است.
2 ـ «لافتدت به» آن را فديه مى دهد. فديه مالى است كه براى رها شدن از يك مسئوليت يا از يك كيفر داده مى شود، باز خريد.
3 ـ «اسرّوا» از كلمات اضداد است و هم به معناى پنهان كردن و هم به معناى آشكار كردن مى آيد ولى بيشتر به معناى پنهان كردن است. از «سرّ» به معناى راز پنهان.
4 ـ «وهم لايظلمون» تأكيد بر مضمون جمله قبلى. چون قضاوت به عدل و داد همان ظلم نكردن است.
تفسير و توضيح
* آيه (54) و لو انّ لكلّ نفس ظلمت ما فى الارض ... : عذابى كه در روز قيامت بر
مشركان و كافران خواهد رسيد، آنچنان سخت و دردناك و وحشتناك است كه در آن هنگام كافر اگر تمام ثروتهاى روى زمين را داشته باشد، حاضر مى شود كه آن را بدهد ولى از آن عذاب رهايى يابد.
كافران در دنيا با دادن رشوه و فديه، مسئوليتهاى خود را بازخريد مى كردند و از كيفر اعمال فرار مى نمودند و اين شيوه از اول تاريخ بشرى تاكنون ادامه دارد و هميشه زورمندان خواسته اند با مال و ثروت خود، از مجازاتهاى جناياتى كه كرده اند رها شوند. در قيامت نيز همين ستمگران وقتى با عذاب سخت آن روز روبرو شدند، آرزو مى كنند مالى داشتند و همه آن را مى دادند و از آن عذاب خلاص مى شدند ولى اين يك آرزوى ابلهانه اى است چون در آن نشأه انسان مالك هيچ چيزى نيست و از اين گذشته هيچ فديه و رشوه اى پذيرفته نمى شود، همان گونه كه در آيه زير آمده است:
ان الذين كفروا لو انّ لهم ما فى الارض جميعا و مثله معه ليفتدوا به من عذاب يوم القيامة ماتقبّل منهم و لهم عذاب اليم(مائده/36)
همانا كسانى كه كافر شدند اگر تمام آنچه در زمين است براى آنان باشد و مثل آن را نيز داشته باشند تا با آن خود را از عذاب روز قيامت بازخريد كنند، از آنان پذيرفته نمى شود و براى آنان عذابى دردناك است.
جالب اين است كه در قيامت، كافر آرزو خواهد كرد كه نه تنها تمام ثروت بلكه حتى فرزندان و خويشان خود و تمام مردم روى زمين را هم فدا كند تا از عذاب رهايى يابد. اين مطلب مضمون آياتى است كه در زير مى خوانيد:
يودّ المجرم لويفتدى من عذاب يومئذ ببنيه و صاحبته و اخيه و فصيلته التّى تؤويه و من فى الارض جميعا ثم ينجيه(معارج/11-14)
گناهكار آرزو مى كند كه كاش براى رهايى از عذاب آن روز، مى توانست پسران خود و همسر و برادر و قبيله اش را كه به او پناه دادند و هركس را كه روى زمين است فديه بدهد و آنگاه خود را رها كند.
كافر در آن روز به سختى پشيمان خواهد شد و طبق اين آيه پشيمانى خود را از
ديگران پنهان خواهد كرد تا مورد شماتت واقع نشود و رسوايى بيشترى پيدا نكند. ولى اين پشيمانى را به عنوان حديث نفس و پيش خود اظهار خواهد كرد:
حتى اذا جائتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على مافرّطنا فيها(انعام/31)
تا وقتى كه قيامت به آنها ناگهان فرا مى رسد، مى گويند: اى دريغ بر ما درباره آن كوتاهى كه كرديم.
اين در حالى است كه مؤمنان و اهل بهشت، شادمانى خود را به اهل محشر اظهار خواهند كرد و از آنها خواهند خواست كه نامه اعمال اينان را بخوانند:
فامّا من اوتى كتابه بيمينه فيقول هاؤم اقرؤاكتابيه(حاقه/19)
پس كسى كه كارنامه اش به دست راستش داده شد (اهل بهشت) مى گويد: بياييد و كارنامه ام را بخوانيد.
پس از اين پشيمانى كه كافران خواهند داشت، خداوند ميان آنان براساس عدل و داد داورى خواهد كرد و به آنها ستم نخواهد شد و هر كسى مطابق با اعمالى كه كرده است كيفر داده خواهد شد.
* آيات (55-56) الا انّ لله مافى السموات و الارض ... : براى اينكه مردم بدانند وعده اى كه خداوند درباره قيامت داده،حق است و ترديدى در آن نيست، گوشه اى از قدرت و توانايى خود را ذكر مى كند و مى فرمايد: آگاه باشيد كه هر چه در آسمانها و زمين است از آنِ خداوند است. معلوم است كسى كه چنين قدرت عظيمى را دارد، وعده دروغ نمى دهد و لذا پس از بيان قدرت خود بلافاصله مى فرمايد: آگاه باشيد كه وعده خدا حق است، ولى بسيارى از مردم نمى دانند. منظور از اين مردم همان مشركان هستند كه در درستى وعده خدا در مورد قيامت ترديد داشتند و يا اصلا آن را تكذيب مى كردند.
در آيه بعدى گوشه ديگرى از قدرت خدا را خاطر نشان مى سازد و مى فرمايد: خداست كه زنده مى كند و مى ميراند و به سوى او باز مى گرديد. همان خدايى كه زنده مى كند و مى ميراند،
توانايى آن را دارد كه در قيامت بار ديگر انسانها را زنده كند و آنان را مطابق با اعمالشان كيفر يا پاداش بدهد.
چند روايت
1 ـ عن ابى عبدالله (ع) سئل عن قوله تعالى: «و اسرّوا الندامة لمّا راوا العذاب» قيل له: ماينفعهم اسرار الندامة و هم فى العذاب؟ قال: كرهوا شماتة الاعداء.
از امام صادق (ع) راجع به سخن خداوند كه مى فرمايد: «و پشيمانى را پنهان كردند وقتى عذاب را ديدند» پرسيدند كه پنهان كردن پشيمانى چه سودى براى آنها دارد در حالى كه در عذاب هستند؟ فرمود: آنان شماتت دشمنان را مكروه مى دارند.
2 ـ عن ابى عبدالله عن النبى (ص) قال: وشرّ الندامة ندامة يوم القيامة.
امام صادق (ع) از پيامبر (ص) نقل مى كند كه فرمود: بدترين پشيمانى، پشيمانى روز قيامت است.
3 ـ عن ابى جعفر(ع) قال: انّ اشدّ الناس حسرة يوم القيامة الذين وصفوا العدل ثمّ خالفوه.
امام باقر (ع) فرمود: همانا شديدترين مردم از نظر حسرت بردن در روز قيامت كسانى هستند كه عدالت را تعريف كنند سپس با آن مخالفت نمايند.