تفسير كوثر جلد سوم

يعقوب جعفرى مراغى

- ۲۵ -


آيا معجزه مخصوص پيامبران است؟

بسيارى از متكلمان اشاعره و معتزله معتقدند كه معجزه مخصوص پيامبران است و كس ديگرى نمى تواند آن را بياورد ولى دانشمندان شيعه عقيده دارند كه امامان معصوم هم مى توانند معجزه داشته باشند.

سيد مرتضى مى گويد: عقيده اصحاب ما اين است كه معجزات به دست امامان(ع) هم ظاهر مى شود و گاهى ظهور معجزه به دست آنان لازم مى گردد و نيز ظهور معجزه به دست افراد صالح و بزرگان مؤمنين امكان دارد . مخالفان ما از ساير فرقه ها غير از اصحاب حديث عقيده دارند كه معجزات تنها به دست پيامبران ظاهر مى شود.(163)

پيش از آنكه اين بحث را توضيح بدهيم به اين نكته اشاره مى كنيم كه در اصطلاح متأخرين از علماى كلام به كارهاى خارق العاده اى كه توسط اولياى خدا و صالحان واقع مى شود، كرامت گفته مى شود نه معجزه ولى در كلام متقدمان از جمله در سخن سيد مرتضى به آنها هم معجزه گفته شده است.

به هر حال عقيده شيعه اين است كه امامان معصوم نيز مانند پيامبران داراى معجزه بودند و ما تصور مى كنيم كه اختلاف شيعه با ديگران در اين مورد يك اختلاف مبنايى است و آن مربوط به مفهوم امامت مى شود. از نظر شيعه امامت منصبى چون نبوت و تالى تلو آن است و از جانب خدا تفويض مى شود و بنابراين همانگونه كه نبوت احتياج به اثبات دارد و يكى از راههاى اثبات آن معجزه است، امامت نيز به عنوان يك منصب الهى احتياج به اثبات دارد و خداوند با اجراى معجزه به دست امام راستگويى او را تأييد مى كند. ولى فرقه هاى ديگر امامت را چنين معنا نمى كنند و آن را تنها نوعى رياست بر مسلمانان مى دانند نه از جانب خدا بلكه از سوى مردم به آن شخص واگذار مى شود و اگر امامت اين باشد، ديگر نيازى به معجزه و اثبات اين ادعا وجود ندارد.

براى همين است كه قاضى عبدالجبار معتزلى كه ظهور معجزه به دست امامان را به شدت نفى مى كند، در جايى اظهار مى دارد كه اگر شما امام را كسى مى دانيد كه امر دين از او شناخته مى شود و براى همين هم معجزه مى كند، ما با تو سخنى نداريم و در چنين شرايطى، داشتن معجزه براى او خوب است ولى بحث ما در خود اين صفت است و ما براى امام چنين مقامى قايل نيستيم.(164)

بنابراين، اختلاف موجود يك اختلاف مبنايى است و به چگونگى تلقى مفهوم امامت بستگى دارد.

سيد مرتضى از ابوهاشم جبايى نقل مى كند كه او گفته است: اگر معجزات زياد باشد از دليل بودن بيرون مى شود و به صورت يك كار معمولى در مى آيد.(165) پاسخ اين سخن روشن است زيرا اگر چنين باشد نبايد يك پيغمبر معجزات متعدد و بسيارى داشته باشد و از اين گذشته معجزه اى كه به دست پيامبر يا امام ظاهر مى شود، هر كدام دليل بر صدق دعوى خاص است مانند معجزات متعددى كه به دست پيامبران متعدد ظاهر شود كه هر كدام دليل بر دعوى پيامبر خاصى است و به گفته سيد مرتضى، معجزه دلالت بر صدق ادعاى شخص مى كند پس اگر مدعى نبوت باشد دليل بر نبوت او و اگر مدعى امامت باشد دليل بر امامت او و اگر مدعى فضل و صلاح باشد دليل بر وجود اين حالت در او مى شود.(166)

خواجه نصيرطوسى و علامه حلى با ظهور كارهاى خارق العاده بر مريم و آصف برخيا و على بن ابى طالب و ائمه(ع) و اصحاب آنها استدلال كرده اند كه معجزه در انحصار پيامبران نيست و بر ائمه و صالحان نيز ظاهر مى شود ولى نام آن را كرامت مى گذارند.(167)

بعضى از معجزات پيامبران

در قرآن كريم معجزات بسيارى را بر پيامبران و چندين معجزه و يا كرامت را بر غير پيامبران مانند مريم و وزير سليمان و اصحاب كهف اثبات مى كند. اينك در اين بخش به بعضى از معجزات پيامبران اشاره مى كنيم:

1 ـ حضرت موسى(ع): راجع به اين پيامبر بزرگ معجزات متعدد و فراوانى در قرآن كريم آمده است از جمله جريان عصا و يد بيضا كه در چندين آيه ذكر شده است به عنوان نمونه به اين آيات توجه فرماييد:

قال ان كنت جئت بآية فأت بها ان كنت من الصادقين. فالقى عصاه فاذا هى ثعبان مبين. و نزع يده فاذا هى بيضاء للناظرين(اعراف / 108-106)

(فرعون به موسى) گفت: اگر نشانه اى آورده اى پس آن را بياور اگر از راستگويان هستى. پس موسى عصاى خود را انداخت ناگهان به صورت اژدهايى آشكار در آمد. و دستش را (از بغلش) بيرون آورد. ناگهان سفيد و درخشان در نظر بينندگان پديدار شد.

2 ـ حضرت عيسى(ع): در مورد اين پيامبر بزرگوار هم معجزات فراوانى در قرآن كريم ذكر شده و حتى تولد او به صورت معجزه بوده است. از جمله معجزات مهم آنحضرت مواردى است كه در اين آيه كريمه آمده است:

اذ قال الله يا عيسى ابن مريم اذكر نعمتى عليك و على والدتك اذ ايدتك بروح القدس تكلم الناس فى المهد و كهلا واذ علمتك الكتاب و الحكمة و التوراة و الانجيل واذ تخلق من الطين كهيئة الطير باذنى فتنفخ فيها فتكون طيرا باذنى و تبرئ الاكمه و الابرص باذنى واذ تخرج الموتى باذنى واذ كففت بنى اسرائيل عنك اذ جئتهم بالبينات فقال الذين كفروا منهم ان هذا الاّ ساحر مبين(مائده/110)

هنگامى كه خداوند گفت: اى عيسى پسر مريم نعمت مرا بر خود و مادرت به يادآور آنگاه كه تو را با روح القدس يارى مى كردم; در گهواره و بزرگى با مردم سخن مى گفتى وآنگاه كه تو را كتاب و حكمت و تورات و انجيل ياد دارم و آنگاه كه از گِل با اجازه من مانند شكل پرندگان مى ساختى پس در آن مى دميدى پس با اجازه من پرندگان مى شدند و كور و پيس را با اجازه من بهبود مى دادى و آنگاه كه مردگان را با اجازه من بيرون مى آوردى و آنگاه كه بنى اسرائيل را از تو باز داشتم; وقتى كه با نشانه هاى روشن به سوى آنها آمدى و كسانى از آنها كه كافر شدند، گفتند: اين، جز يك سحر آشكار نيست.

3 ـ حضرت محمد(ص): از جمله معجزاتى كه براى پيامبر اسلام در قرآن آمده، مى توان از معراج و شق القمر و امداد فرشتگان در جنگ بدر و از همه مهمتر خود قرآن را نام برد. درباره اعجاز قرآن و اينكه ديگران قدرت آوردن نظير آن را ندارند، مى خوانيم:

و ان كنتم فى ريب مما نزلنا على عبدنا فأتو بسورة من مثله و ادعوا شهداءكم من دون الله ان كنتم صادقين. فان لم تفعلوا ولن تفعلوا فاتقوا النار التى و قودها الناس و الحجارة اعدّت للكافرين(بقره/24-23)

و اگر در آنچه بر بنده خود نازل كرده ايم شك داريد، پس سوره اى همانند آن را بياوريد و گواهان خود را جز خدا بخوانيد اگر راستگو هستيد. پس اگر اين كار را انجام نداديد و هرگز هم انجام نخواهيد داد، پس بترسيد از آتشى كه هيزم آن انسانها و سنگ است كه براى كافران آماده شده است.

اين آيات و نظاير آنها كه بسيار است، به روشنى دلالت مى كند كه پيامبران الهى و حتى بعضى از اولياء خدا كارهاى خارق العاده اى انجام مى دادند ولى متأسفانه بعضى از نويسندگان به خصوص در مصر مانند عبده و رشيدرضا وطنطاوى و فريد وجدى، سعى كرده اند كه اين معجزات روشن را تفسير مادى كنند و احتمالا اين كار براى جلب و جذب روشنفكران و طرفداران علوم مادى صورت گرفته است و به نظر ما شيوه بسيار خطرناك و ناروايى است و كسى حق ندارد آيات روشن قرآن را براى هر هدفى كه باشد، تفسير به رأى كند و آنچه را كه آيه به وضوح به آن دلالت دارد و در طى قرنها، همه مسلمانان آن را به همان صورت فهميده اند، توجيه ديگرى كند و سليقه و ميل شخصى خود را به آيات قرآنى تحميل نمايد.

وَ اِذْ أَوْحَيْتُ اِلَى الْحَوارِيّنَ أَنْ آمِنُوا بى وَ بِرَسُولى قالُوا آمَنّا وَ اشْهَدْ بِأَنَّنا مُسْلِمُونَ (*)اِذْ قالَ الْحَوارِيُّونَ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ هَلْ يَسْتَطيعُ رَبُّكَ أَنْ يُنَزِّلَ عَلَيْنا مآئِدَةً مِنَ السَّمآءِ قالَ اتَّقُوا اللّهَ اِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنينَ (*)قالُوا نُريدُ أَنْ نَأْكُلَ مِنْها وَ تَطْمَئِنَّ قُلُوبُنا وَ نَعْلَمَ أَنْ قَدْ صَدَقْتَنا وَ نَكُونَ عَلَيْها مِنَ الشّاهِدينَ (*)قالَ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ اللّهُمَّ رَبَّنآ أَنْزِلْ عَلَيْنا مآئِدَةً مِنَ السَّمآءِ تَكُونُ لَنا عيدًا لِأَوَّلِنا وَ آخِرِنا وَ آيَةً مِنْكَ وَ ارْزُقْنا وَ أَنْتَ خَيْرُ الرّازِقينَ (*)قالَ اللّهُ اِنّى مُنَزِّلُها عَلَيْكُمْ فَمَنْ يَكْفُرْ بَعْدُ مِنْكُمْ فَاِنّى أُعَذِّبُهُ عَذابًا لا أُعَذِّبُهُ أَحَدًا مِنَ الْعالَمينَ (*)

و هنگامى كه به حواريون پيغام دادم كه به من و به پيامبر من ايمان بياوريد; گفتند: ايمان آورديم و گواه باش كه ما تسليم شوندگان هستيم(111) هنگامى كه حواريون گفتند: اى عيسى بن مريم آيا پروردگار تو مى تواند براى ما سفره غذايى از آسمان فرود آورد؟ گفت: از خدا پروا كنيد اگر با ايمان هستيد(112) گفتند: مى خواهيم از آن بخوريم و دلهايمان آرام بگيرد و هم بدانيم كه تو به ما راست گفته اى و گواهان آن باشيم(113) عيسى بن مريم گفت: خدايا پروردگارا سفره غذايى از آسمان بر ما فرود آور تا عيدى براى اول و آخر ما و هم نشانه اى از تو باشد و ما را روزى بده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى(114) خدا گفت: همانا من آن را بر شما فرود مى آورم پس هر كس از شما از اين پس كافر شود، او را عذابى خواهم كرد كه هيچ يك از جهانيان را اين چنين عذاب نكرده ام(115)

نكات ادبى

1 ـ «اوحيت» از وحى به معناى القاى مطلب به نفس كسى به صورت مخفيانه وآن اقسامى دارد گاهى به نحو الهام و اشراق است و گاهى به نحو رساندن مستقيم پيام به وسيله فرشته وحى است و گاهى به عنوان پيامهاى غريزى است كه به حيوانات القا مى شود مانند وحى به زنبور عسل.

2 ـ «حواريين» جمع حوارى به معناى دوست صميمى و خالص انسان. و «حُوّارى» به آرد سفيد و مغز گندم گفته مى شود. از «حاريحور» به معناى رسيدن به خلوص و صفا. درباره اين كلمه در تفسير آيه 52 از سوره آل عمران نيز توضيحاتى داديم.

3 ـ «مائده» سفره يا طبقى كه در آن غذا باشد. از «ماديميد ميداً» به معناى احسان و اطعام كردن و به معناى حركت دادن هم آمده است.

4 ـ «اللهم» خدايا. در اصل يا الله بود حرف ندا حذف شد و به جاى آن ميمى به آخر كلمه افزوده گرديد(درباره اين كلمه در تفسير آيه 26 از سوره آل عمران توضيحات بيشترى داديم).

5 ـ «عيد» روز معينى كه در آن شادى مى كنند و همه ساله آن روز تكرار مى شود. از عود به معناى بازگشت. چون روز عيد هر سال بازمى گردد.

6 ـ «تكون لنا» صفت براى مائده و «لاولنا و آخرنا» بدل از «لنا» مى باشد.

7 ـ «بعدُ» مبنى بر ضم به خاطر حذف مضاف واصل آن بعد ذلك مى باشد. قبل و بعد از اسماء دائم الاضافه هستند ولى گاهى مضاف اليه آنها حذف و مبنى بر ضمه مى شوند.

تفسير و توضيح

آيه (111) واذا وحيت الى الحواريين ... : حواريون دوازده نفر از اصحاب و ياران خاص حضرت عيسى بودند كه همواره در خدمت آن حضرت قرار داشتند و آنها مبلّغ پيام مسيح بودند. خداوند در اين آيه مى فرمايد كه من به حواريون وحى كردم كه به من و پيامبر من كه همان مسيح است ايمان بياوريد آنها گفتند ايمان آورديم و خدايا شاهد باش كه در مقابل تو و پيامبر تو تسليم هستيم.

طبق اين آيه حواريون علاوه بر ايمان به مسيح به مقام تسليم هم رسيده بودند كه مقامى بالاست و هر كسى نمى تواند به اين مقام برسد و در برابر حق هيچ گونه چون و چرايى نكند و سرسپرده حق باشد. خداوند دين كسانى را كه به مقام تسليم در برابر خدا برسند دين برتر مى داند:

ومن احسن دينا ممّن اسلم وجهه لله و هو محسن (نساء/125)

وچه كسى از نظر دين نيكوتر از كسى است كه روى خود را به خدا تسليم كند در حالى كه او نيكوكار است.

مطلبى كه در آيه مورد بحث بايد به آن توجه كرد اين است كه در اين آيه به حواريون نسبت وحى مى دهد و اينكه به آنان وحى شده است. بدون شك آنها پيامبر نبودند تا به آنها وحى شود پس منظور از وحى در اينجا چيست؟ بايد دانست كه وحى در قرآن همانگونه كه در وحى به پيامبران استعمال شده، در الهام و اشراق هم استعمال شده و به هر نوع مطلبى كه به ذهن انسان القاء شود وحى گفته مى شود و حتى به درك غريزى حيوانات هم وحى اطلاق شده است:

واوحى ربك الى النحل (نحل/68)

و پروردگار تو به زنبور عسل وحى كرد.

واوحينا الى ام موسى ان ارضعيه (قصص/7)

و به مادر موسى وحى كرديم كه او را شير بده...

بنابراين، وحى فقط مخصوص پيامبران نيست و به هر نوع الهام و القاى مطلب از سوى خدا به ذهن افراد معمولى نيز وحى گفته مى شود و در اينجا نيز خداوند اظهار مى دارد كه به حواريون مسيح اين مطلب را القا كرديم كه به خدا و مسيح ايمان بياورند و آنها در برابر اين نداى درونى پاسخ مثبت دادند و ايمان آوردند و تسليم شدند.

البته چنين پيامهاى الهى براى هر شخصى ممكن است القا شود و گاهى انسان در درون خود چيزهايى را درك مى كند و او از درون به سوى خير رانده مى شود اين همان القائاتى كه در اصطلاح دانشمندان علم كلام به آن «خاطر» گفته مى شود و در مقابل آن وسوسه است كه از سوى شيطان القا مى شود. وقتى كسى ضمير پاكى دارد و روح و جان خود را با گناه آلوده نكرده است او همواره در معرض دريافت پيامهاى الهى است كه به او الهام شود. حواريون نيز اين آمادگى را داشته اند كه از سوى خداوند به آنها پيامى ارسال گردد و آنها با درك آن پيام به مقام ايمان و تسليم برسند.

آيات (112-115) اذقال الحواريون يا عيسى ابن مريم ... : با وجود ايمان و تسليم كه در حواريون عيسى بود، آنان گاهى درخواستهايى از حضرت مسيح مى كردند كه شايد چندان مطلوب نبود ولى هدف آنها رسيدن به اطمينان خاطر و نيل به درجه بالاى ايمان بود همانگونه كه حضرت ابراهيم از خدا خواست كه زنده شدن مردگان را به او نشان بدهد و چون از سوى خدا سؤال شد كه آيا ايمان نياورده اى، گفت: بلى ليطمئن قلبى (بقره/260) آرى ايمان آورده ام ولى مى خواهم كه قلبم اطمينان حاصل كند. چنين درخواستهايى براى رسيدن به مقام شهود و اطمينان و آرامش نفس است و منافاتى با ايمان ندارد.

يكى از درخواستهاى حواريون مسيح اين بودكه از او خواستند كه خداوند به آنها سفره اى پر از غذا از آسمان بفرستد! و عبارت آنها چنين بود: اى عيسى آيا پروردگار تو مى تواند مائده اى (مائده = سفره پر از غذا) از آسمان براى ما بفرستد؟ البته آنها در قدرت عام خداوند شك نداشتند و مى دانستند كه خدا بر همه چيز قادر است و اينكه گفتند: آيا خدا مى تواند چنين كند، هدفشان اين بود كه آيا اين درخواست ما منطقى است يا نه و مى توان چنين درخواستى را از خدا كرد يا نه. مانند اينكه به يك نفر ثروتمند بگويى آيا مى توانى به فلان فقير كمك كنى. منظور اين نيست كه آيا قدرت آن را دارى يا نه چون معلوم است كه چنين قدرتى را دارد بلكه منظور اين است كه آيا شرايط براى كمك به آن فقير آماده است يا نه.

درخواست حواريون نه از آن جهت كه تشكيك در قدرت خداست بلكه از آن لحاظ كه درخواست معجزه ابتدايى آنهم از كسانى كه ايمان به پيامبر دارند، كار شايسته اى نبود، مورد اعتراض حضرت عيسى قرار گرفت و به حواريون گفت: از خدا بترسيد اگر ايمان داريد يعنى اگر ايمان داريد ديگر نيازى به معجزه جديد نيست و اين نوعى فضولى در كار خدا و درخواست به هم زدن قوانين طبيعت است كه كار ناپسندى است و اين درخواستها نوعى بهانه جويى در برابر حق است از آن نوع كه بنى اسرائيل در برابر موسى داشتند.

حواريون در پاسخ عيسى مشخص كردند كه آنها قصد بهانه جويى و عناد ندارند بلكه هدف آنها از اين درخواست چند چيز است: يكى اينكه گرسنه اند مى خواهند غذا بخورند; ديگر اينكه مى خواهند به اطمينان قلبى نايل شوند و ايمانشان به خدا به مرحله بالاى يقين برسد و ديگر اينكه به صدق دعوت مسيح و اينكه براستى او از جانب خدا آمده، يقين حاصل كنند و ديگر اينكه پس از نزول مائده همه جا بر آن شهادت دهند و اين معجزه را پيش همه مردم نقل كنند. اينها هدفهاى مشروع و قابل قبولى بود و غير از خوردن كه يك هدف مادى و در عين حال مشروعى بود، بقيه هدفها جنبه معنوى داشت و از نوع آن هدفى بود كه حضرت ابراهيم در جريان زنده شدن مردگان داشت كه اشاره كرديم.

عيسى كه به هدفهاى مشروع حواريون آگاهى يافت، روى به سوى خداوند كرد و گفت خدايا پرودگارا! مائده اى از آسمان براى ما نازل كن تا عيدى براى اوّل و آخر ما و نيز نشانه اى از تو باشد. خدايا ما را روزى بده كه تو بهترين روزى دهندگان هستى! منظور عيسى اين بود كه اگر خدا روزى از آسمان مائده بفرستد، آن روز را براى هميشه روز عيد اعلام كند و آن روز، هم براى حاضران و هم براى آيندگان عيد باشد و ديگر اينكه اين كار معجزه ديگرى از معجزات خداوند باشد.

در اينجا اين نكته را تذكر بدهيم كه در سخن عيسى به خداوند «خير الرازقين» يعنى بهترين روزى دهندگان اطلاق شده و اين مى رساند كه مى توان صفت «رازق» را به غير خدا هم اطلاق كرد و هر كسى به انسان خوراك و روزى بدهد مانند پدر و مادر، آنها را هم مى توان رازق دانست ولى البته خداوند بهترين روزى دهندگان است.

در پاسخ عيسى از جانب خداوند چنين پيام رسيد كه من آن مائده را نازل خواهم كرد. ولى بايد بدانيد كه پس از نزول مائده هر كس از شما حواريون كافر شود، چنان عذابى به او خواهم كرد كه هيچ كس را از جهانيان اين چنين عذاب نكرده ام. اين بالاترين تهديد است و البته منظور از جهانيان، مردم آن عصر بوده و شامل عصرهاى ديگرى نمى شود.

از اين آيه روشن مى شود كه خداوند درخواست عيسى را اجابت نمود و از آسمان مائده يا همان سفره غذا را براى آنان فرستاد ولى آيا آن غذا چه بود، در آيه شريفه ذكرى از آن به ميان نيامده ولى در روايات نقل شده كه آن غذا نان و گوشت و يا ماهى و يا ميوه بهشتى و يا غذاى مخصوصى بود كه نه از نوع غذاى دنيا بود و نه از نوع غذاى آخرت و مائده در روز يكشنبه نازل شد وقتى آن غذا نازل گرديد، همه از آن خوردند و فقير و غنى از آن استفاده كردند و هرچه مى خوردند تمام نمى شد. گروهى از آنان در اثر خودخواهى، گروهى ديگر را از خوردن آن منع كردند وقتى چنين شد مائده دوباره به آسمان برگشت و اينان كه پس از نزول مائده و خوردن از آن كافر شدند. به صورت خوك مسخ شدند و پس از سه روز مردند.

نزول مائده از آسمان براى پيروان عيسى، قابل مقايسه با نزول «منّ وسلوى» براى پيروان موسى است كه در آيات ديگر آمده است. مطلب ديگر اينكه در انجيل يوحنا باب ششم جملات 1-15 جريانى را نقل مى كند كه طى آن حضرت مسيح از طريق اعجاز نان و ماهى به شاگردانش داد و آنها هرچه مى خوردند تمام نمى شد. شايد اين جريان اشاره به نزول مائده باشد; هرچند كه در تفصيل قضيه، تفاوتهايى با آن دارد و چون مى دانيم كه انجيل كنونى تحريف شده است، چنين تفاوتهايى به اصالت آنچه در قرآن آمده لطمه نمى زند.

وَ اِذْ قالَ اللّهُ يا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ ءَأَنْتَ قُلْتَ لِلنّاسِ اتَّخِذُونى وَ أُمِّىَ اِلهَيْنِ مِنْ دُونِ اللّهِ قالَ سُبْحانَكَ ما يَكُونُ لى أَنْ أَقُولَ ما لَيْسَ لى بِحَقّ اِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ ما فى نَفْسى وَ لا أَعْلَمُ ما فى نَفْسِكَ اِنَّكَ أَنْتَ عَلاّمُ الْغُيُوبِ (*)ما قُلْتُ لَهُمْ اِلاّ ما أَمَرْتَنى بِه أَنِ اعْبُدُوا اللّهَ رَبّى وَ رَبَّكُمْ وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهيدًا ما دُمْتُ فيهِمْ فَلَمّا تَوَفَّيْتَنى كُنْتَ أَنْتَ الرَّقيبَ عَلَيْهِمْ وَ أَنْتَ عَلى كُلِّ شَىْء شَهيدٌ (*)اِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَاِنَّهُمْ عِبادُكَ وَ اِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَاِنَّكَ أَنْتَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (*)

و هنگامى كه خداوند گفت: اى عيسى بن مريم آيا تو به مردم گفتى كه غير از خدا من و مادرم را دو معبود برگيريد؟ گفت: منزهى تو! بر من نمى سزد آنچه را كه شايسته من نيست بگويم. اگر آن را گفته بودم تو مى دانستى; تو آنچه را كه در ذات من است مى دانى ولى من آنچه را كه در ذات توست نمى دانم همانا تو داننده نهانها هستى (116) من به آنها نگفته ام جز آنچه را كه دستور داده بودى و اينكه خدا را كه پروردگار من و شماست پرستش كنيد و تا وقتى كه ميان آنها بودم، بر آنها گواه بودم و چون مرا برگرفتى خود تو مراقب آنها بودى و تو بر هر چيزى گواهى (117) اگر آنها را عذاب كنى، آنها بندگان تو هستند و اگر آنها را بيامرزى، پس تو همان تواناى فرزانه هستى (118)

نكات ادبى

1 ـ «دون» غير از، جز، علاوه بر. كلمه دون در لغت به معناى پايين است و وقتى به چيزى اضافه مى شود به معناى آن است كه پايين تر از آن، چيز ديگرى را به حساب آورند و مضاف اليه دون استثناء نمى شود بلكه اشياء ديگر به آن افزوده مى گردد. بنابراين منظور اين نيست كه آنها خدا را معبود نمى دانستند بلكه منظور اين است كه علاوه بر خدا مسيح و مادر ش را هم پرستش مى كردند.

2 ـ «سبحانك» منزهى تو. به معناى «اسبح سبحانك» اين واژه را پيش از اين توضيح داديم.

3 ـ «مايكون» مى توان كان را در اينجا تامّه گرفت كه در اين صورت «لى» متعلق به آن و «ان اقول» فاعل آن است و مى توان ناقصه گرفت كه در اين صورت «لى» خبر آن و «ان اقول» اسم آن مى شود.

4 ـ «نفسك» ذات تو. توجه كنيم كه نفس در نسبت به خدا به معناى ذات است و در نسبت به بندگان يا همان ذات و يا روح و روان است.

5 ـ «ان اعبدالله» بدل از «ما امرتنى» است.

6 ـ «توفّيتنى» مرا بر گرفتى. اشاره به بالا رفتن عيسى به آسمانهاست و اين واژه معناى عامّى دارد و شامل مرگ هم مى شود چون خدا موقع مرگ روح انسان را برمى گيرد ولى اين كلمه الزاماً به معناى مرگ نيست.

7 ـ «رقيب» مواظب، مراقب، نگهدارنده. از رقب به معناى حفظ است.