پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) مسلمانان را براى
شركت در جنگى بزرگ و تعيين كننده آماده كرد و ريشه هاى شرك را پس از آن كه در تمامى
سرزمين جزيرة العرب ريشه دوانيده بود، بركند و اين ، همان چيزى است كه بايد رهبران
عرب و مسلمانان انجام دهند. اگر ما اين درس را از ميراث و تاريخ خود نگيريم و همگى
با هم لشكرى از لشكرهاى خدا و ميهن نباشيم ، شايسته آن نخواهيم بود كه نام عرب و
عربيت و يا اسلام و مسلمان را بر ما نهند، بلكه حتى شايسته نام انسان و انسانيت نيز
نيستيم ؛ حال آن كه عصر ما، عصر فداكارى و عصر مبارزه و رهايى از هرگونه ستم و بهره
كشى است .
در اين جا، سخنانم را با درود و تجليل از فرزندان فداكار و شجاع مان به پايان مى
برم كه زيباترين الگوهاى قهرمانى ، شجاعت ، فداكارى و ايثار را در سرزمين هاى اشغال
شده ما از خود به نمايش گذاشتند و به تمام دنيا ثابت كردند كه ما، مردمى هستيم در
خور عصر مبارزه و فداكارى براى آزادى و كرامت .
نماز خوف
وَإِذَا
ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ
الصَّلاَةِ إِنْ خِفْتُمْ أَن يَفْتِنَكُمُ الَّذِينَ كَفَرُواْ إِنَّ
الْكَافِرِينَ كَانُواْ لَكُمْ عَدُوًّا مُّبِينًا (101)وَإِذَا كُنتَ فِيهِمْ
فَأَقَمْتَ لَهُمُ الصَّلاَةَ فَلْتَقُمْ طَآئِفَةٌ مِّنْهُم مَّعَكَ
وَلْيَأْخُذُواْ أَسْلِحَتَهُمْ فَإِذَا سَجَدُواْ فَلْيَكُونُواْ مِن وَرَآئِكُمْ
وَلْتَأْتِ طَآئِفَةٌ أُخْرَى لَمْ يُصَلُّواْ فَلْيُصَلُّواْ مَعَكَ
وَلْيَأْخُذُواْ حِذْرَهُمْ وَأَسْلِحَتَهُمْ وَدَّ الَّذِينَ كَفَرُواْ لَوْ
تَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِكُمْ وَأَمْتِعَتِكُمْ فَيَمِيلُونَ عَلَيْكُم
مَّيْلَةً وَاحِدَةً وَلاَ جُنَاحَ عَلَيْكُمْ إِن كَانَ بِكُمْ أَذًى مِّن مَّطَرٍ
أَوْ كُنتُم مَّرْضَى أَن تَضَعُواْ أَسْلِحَتَكُمْ وَخُذُواْ حِذْرَكُمْ إِنَّ
اللّهَ أَعَدَّ لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُّهِينًا (102)فَإِذَا قَضَيْتُمُ
الصَّلاَةَ فَاذْكُرُواْ اللّهَ قِيَامًا وَقُعُودًا وَعَلَى جُنُوبِكُمْ فَإِذَا
اطْمَأْنَنتُمْ فَأَقِيمُواْ الصَّلاَةَ إِنَّ الصَّلاَةَ كَانَتْ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ كِتَابًا مَّوْقُوتًا (103)
و چون در زمين سفر كنيد، گناهى نيست كه اگر بيم آن داشتيد كه كافران به شما زيان
رسانند، نماز خويش كوتاه كنيد؛ زيرا كافران دشمن آشكار شما هستند. (101) و چون تو
در ميانشان باشى و برايشان اقامه نماز كنى ، باى كه گروهى از آنها با تو به نماز
بايستند و سلاح هاى خويش بردارند و چون سجده را به پايان بردند برابر دشمن شوند تا
گروه ديگر كه نماز نخوانده اند بيايند و با تو نماز بخوانند. آنان نيز هوشيار باشند
و سلاح هاى خويش بگيرند؛ زيرا كافران دوست دارند كه شما از سلاح ها و متاع خود غافل
شويد تا يكباره بر شما بتازند. و گناهى مرتكب نشده ايد هرگاه از باران در رنج بوديد
يا بيمار بوديد سلاح هاى خويش بگذاريد؛ ولى هوشيارانه مواظب دشمن باشيد. هر آينه
خدا براى كافران عذابى خوار كننده آماده ساخته است . (102) و چون نماز را به پايان
برديد خدا را ايستاده يا نشسته و يا به پهلو خوابيده ياد كنيد و چون از دشمن ايمن
گشتيد نماز را تمام ادا كنيد كه نماز به مومنان در وقت هاى معين واجب گشته است .
(103)
تفسير :
نماز هيچ وقت ترك نمى شود، حتى در حال بيمارى و جنگ و نيز در مسافرت كه به طريق
اولى ترك نمى شود. هر مكلفى نماز را بر حسب توان خود، ايستاده و يا نشسته به جاى مى
آورد و اگر از به جا آوردن نماز در اين دو حالت ناتوان باشد، در حالى كه به پهلو
خوابيده است بايد نمازش را بخواند، حتى بر شخص گنگ واجب است كه زبانش را حركت دهد و
به جاى نطق با دستش اشاره كند. تفصيل اين مسئله در كتابهاى فقه موجود است .
و اذا ضربت فى
الاءرض فليس عليكم جناح اءن تقصروا من الصلاة ان خفتم اءن يفتنكم الذين كفروا.
اين آيه همانند آيات سابق درباره احكام جهاد و خوف نازل شده است ، زيرا سياق همه
آنها يكى است . به علاوه دليل روشن تر از سياق بر اثبات نظريه فوق ، اين سخن خداست
: ان خفتم اءن
يفتنكم الذين كفروا؛ چرا كه مراد از فتنه در اين جا قتل است . مراد از
((ضرب فى الارض ))، سفر است ؛ زيرا
((فى الاءرض )) در اين جا براى بيان
قيد و شرط نيس ، بلكه از باب اين است كه سفر غالبا در زمين انجام مى شود. مراد از
((فليس عليكم جناح )) وجوب و الزام
است ، نه رخصت و جواز. چرا كه روايات آن را به الزام تفسير كرده است ؛ از اين قبيل
است آيه طواف :
فلا جناح عليه اءن يطوف بهما!(283)
از آن جا كه آيه درباره نماز خوف وارد شده ، نه درباره نماز شكسته ، مراد از آن سخن
خدا: اءن تقصروا
من الصلاة قصر در عدد ركعات و تغيير در شكل نماز بر حسب آنچه ضرورت اقتضا
كند است .
نماز خوف شرايطى دارد: مهم ترين آنها اين است كه دشمن داراى نيرويى باشد كه بتواند
به مسلمانان حمله كند. چگونگى برگزارى نماز خوف را، شهيد ثانى در لمعه چنين گفته
است : چگونگى برگزارى نماز خوف زياد است و به ده صورت مى رسد... نماز خوف ، هم با
جماعت درست است و هم در حال تنهايى ... صاحب شرايع صورت نماز خوف را در حال تنهايى
عينا چنين بيان كرده است :
((نماز مطارده ، كه آن را نماز خوف مى نامند، در وضعيتى
برگزار مى شود كه مسلمانان رودرروى دشمن و در حال جنگ تن به تن با او باشند. در
چنين حالتى ، شخص نمازگزار هرگونه كه برايش امكان پذير باشد نماز مى خواند: ايستاده
، يا در حال راه رفتن و يا در حالى كه سوار است ، در حالى كه تكبيرة الاحرام را مى
گويد بايد رو به قبله باشد. آن گاه اگر برايش امكان داشته باشد، اين وضعيت را ادامه
دهد، وگرنه به مقدارى كه برايش امكان دارد، صورت را به سمت قبله نمايد. اگر رو به
قبله بودن براى شخص امكان پذير نباشد به هر جهتى كه امكان دارد نماز بخواند. اگر
نمى تواند از مركب سوارى ، خود پياده شود، در حال سواره ، نماز بخواند و بر قربوس
زين اسبش سجده كند و اگر برايش ممكن نباشد به جاى سجده اشاره كند و اگر مى ترسد با
گفتن تسبيح نماز را به جاى آورد و ركوع و سجده از وى ساقط است و به جاى هر ركعت
بگويد: سبحان
الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر.
برگزارى نماز با كيفيت فوق براى اثبات اين موضوع كافى است كه نماز، واجب و لازم است
، نه در هنگام جنگ ساقط مى شود و نه در هنگام احتضار و... اما انسان مكلف آن را از
لحاظ مقدار و چگونگى بر حسب توان خود انجام مى دهد.
و اذا كنت فيهم
فاءقمت لهم الصلاة فلتقم طائفة منهم معك ولياءخذوا اءسلحتهم . اين آيه بيانى
است براى نماز خوف در حال جماعت و معنايش اين است : اى محمد! هرگاه خواستى با
رزمندگان نماز جماعت بخوانى ، آنها را به دو دسته تقسيم كن : دسته اى در حالى كه
سلاح خود را به همراه دارند با تو نماز بگزارند و دسته دوم به منظور نگهبانى در
برابر دشمن بايستند. نماز جماعت (خوف ) چنان كه با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) درست است ، با ديگران نيز صحيح خواهد بود.
فاذا سجدوا
فليكونوا من ورائكم ؛ هرگاه كسانى كه با پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) نماز مى خوانند به سجده بروند بايد آن دسته اى كه مسئوليت نگهبانى را به عهده
دارند در پشت سر نمازگزاران بايستند.
ولتاءت طائفة
اءخرى لم يصلوا فليصلوا معك ولياءخذواحذرهم و اءسلحتم ؛ يعنى پس از آن كه
دسته اول از نماز فارغ شدند، دسته دوم جاى آنها را در نماز و دسته اول جاى دسته دوم
را در نگهبانى بگيرند.
ود الذين كفروا لو تغفلون عن اءسلحتكم و
اءمتعتكم فيميلون عليكم ميلة واحدة . اين جمله حكمتى را بيان مى كند كه سبب
شده است نماز در اين حالت ، به اين صورت خاص تشريع گردد و آن اين كه نبايد دشمنان
فرصتى را كه مسلمانان به نماز اشتغال دارند، غنيمت شمارند و به آنان هجوم آوردند و
به آنها آسيب رسانند.
و لا جناح عليكم
ان كان بكم اءذى من مطر اءو كنتم مرضى اءن تضعوا اءسلحتكم . پس از آن كه خدا
به نمازگزاران دستور داد كه سلاح بردارند، به آنان اجازه داد كه اگر به سبب باران و
يا بيمارى حمل سلاح بر ايشان دشوار است ، مى توانند آن را بر زمين بگذارند؛ لكن
واجب است حالت هوشيارى و احتياط را حفظ كنند تا مبادا دشمن از غفلت آنها استفاده
كند و به آنان حمله ببرد.
فاذا قضيتم
الصلاة فاذكروا الله قياما و قعودا و على جنوبكم . مراد از
((الصلاة )) در اين جا نماز خوف و مراد از قضا، فارغ
شدن از آن است ، معناى آيه آن است كه ذكر خدا در هر حال خوب است ، نه تنها در حال
نماز. امام على (عليه السلام ) فرمود: ((خداوند ذكر خود را
بر زبانهاى شما واجب كرده و شما را به تقوا دستور داده و آن را آخرين انتظارش از
آفريدگان خود قرار داده است )). ابن عربى در جزء چهارم از
فتوحات مكيه گفته است : كسى كه بر ذكر خدا در حال قيام قعود و خوابيدن به پهلو دست
يابد، به ((وجود)) دست يافته است .
فاذا اطماءننتم
فاءقيموا الصلاة ان الصلاة كانت على المومنين كتابا موقوتا. مراد از
((كتاب )) اين است كه نمازهاى پنجگانه
مكتوب و واجب است و مراد از ((موقوت ))
اين است كه اين نمازها به اوقاتى مشخص در صبح و شب محدودند. مقصود آن است كه هر وقت
جنگ پايان يافت و خوف از بين رفت ، بر شماست كه نماز را در اوقات خود انجام دهيد و
آن را سبك نشماريد. ما، در آيات سابق درباره نماز و اهميتى كه اسلام براى آن قائل
است و اين كه ترك آن به كفر منجر مى شود سخن گفتيم .
سوال : آيه ، نماز خوف را در زمانى واجب قرار داده است كه جنگ با ابزارى چون شمشير،
نيزه و خنجر صورت مى گرفت ، اما اكنون سلاح هاى جنگى به ابزارى جهنمى كه مى دانيم ،
تحول يافته اند. بنابراين ، با برداشته شدن موضوع نماز خوف ، بايد اين نماز نيز
برداشته شود.
پاسخ : سبب وجوب اين نماز، خوف است ، با صرف نظر از اين كه جنگ و ابزار آن قديمى
باشد و يا جديد و حتى اگر خوف به سبب عوامل ديگرى غير از جنگ باشد، كوتاه كردن نماز
چه از لحاظ مقدار و چه از لحاظ كيفيت جايز است .
صاحب جواهر گفته است : ((هرگاه كسى از سيل ، درنده ، مار،
آتش سوزى و يا چيزهايى ديگر بترسد، جايز است نماز خوف به جاى آورد و نماز را، هم از
لحاظ تعداد ركعات و هم از لحاظ كيفيت كوتاه كند؛ زيرا ميان عواملى كه موجب خوف مى
شوند هيچ گونه فرقى وجود ندارد. از اين رو، از امام صادق (عليه السلام ) سوال شد:
كسى كه از درنده و يا دزد مى ترسد، چگونه نماز بخواند؟ امام (عليه السلام ) فرمود:
تكبير گويد و اشاره كند)).
بار ديگر تاكيد مى كنيم كه نماز در هيچ حالتى ساقط نمى شود و هر انسانى بايد آن را
به هر ترتيبى كه مى تواند، چه از لحاظ لفظ و چه از لحاظ عمل ، به جاى آورد و اگر از
اين دو ناتوان شد بايد با اشاره چشم نماز بگزارد و اگر از اشاره هم عاجز شد بايد
صورت نماز را در قلبش خطور دهد.
در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد
وَلاَ
تَهِنُواْ فِي ابْتِغَاء الْقَوْمِ إِن تَكُونُواْ تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ
يَأْلَمُونَ كَمَا تَأْلَمونَ وَتَرْجُونَ مِنَ اللّهِ مَا لاَ يَرْجُونَ وَكَانَ
اللّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا (104)
در دست يافتن به آن قوم سستى مكنيد. اگر شما آزار مى بينيد، آنان نيز چون شما آزار
مى بينند، ولى شما از خدا چيزى را اميد داريد كه آنان اميد ندارند. و خدا دانا و
حكيم است . (104)
واژگان :
وهن : ضعف .
ابتغاء: طلب .
رجا: آرزو. برخى گفته اند كه مراد از ((رجاء))
در اين جا خوف است . صحيح آن است كه اين واژه به همان معناى اصلى خودش مى باشد.
اعراب :
((كاف )) در ((كما
تاءلمون ))، به معناى ((مثل
)) و محل آن منصوب است . بنابراين كه صفت براى مفعول مطلق
محذوف باشد. ((ما)) مصدريه و تقدير آن
تاءلمون اءلما
مثل اءلمكم است .
تفسير :
و لا تهنوا فى
ابتغاء القوم ان تكونوا تاءلمون فانهم ياءلمون كما تاءلمون و ترجون من الله ما لا
يرجون . اگر امروز درباره وضعيت ما با اسرائيل آيه اى از آسمان نازل شود،
حتى يك حرف بيشتر از اين آيه نخواهد بود. چيزى كه بيشتر از هر چيزى ديگرى براى
ايستادگى در برابر دشمن خيره سر و درنده و باز داشتن او از ستم و تجاوز بدان نياز
داريم ، آن است كه اراده مان را استوار و به خدا و خود اعتماد كنيم و به سخنان
استعمارگران و فرصت طلبان ، كه قصد به بند كشيدن به شكست ما را دارند و تبليغات و
شايعات گمراه كننده را به يكديگر مى بافند تا ما را از واقعيت موجود و نيرويى كه
داريم غافل كننده ، گوش فرا ندهيم .
صرف نگرانى و اضطراب به نفع دشمن و كمك به هدف او خواهد بود، چه رسد كه ما از او
بترسيم . از اين رو، خدا ما را از ترسيدن از دشمن خدا و انسانيت ، هر كه باشد، نهى
كرده و به پايدارى عليه او دستور داده است و نيز به ما خبر داده ، همان گونه كه ما
از او آزار مى بينيم او نيز از ما آزار مى بيند؛ لكن دست ما از او بالاتر است ؛
زيرا ما به خدا ايمان و اعتقاد داريم ؛ اما اسرائيل به استعمارگران و برادران
شيطانى اش كه او را به وجود آورده اند، و كمك هاى مالى و تسليحاتى در اختيارش مى
گذارند و به تجاوز تشويقش مى كنند و در سازمان ملل متحد و شوراى امنيت مورد حمايتش
قرار مى دهند، اعتماد دارد. بى ترديد، اگر ما به خود تكيه كنيم و مخلصانه پايدارى
نماييم و نيروهاى خود را در اين راه ، آن گونه كه خدا به ما دستور داده است به كار
گيريم ، پيروزى از آن ما خواهد بود.
خدا در آيه اى ديگر مى گويد:
فلا تهنوا و تدعوا الى السلم و اءنتم الاءعلون والله معكم ؛(284)
سستى نورزيد تا دعوت به مصالحه نماييد. شما برتر هستيد و خدا با شماست و از
پاداشهايتان نخواهد كاست .
مسلمانان از نظر اعتقادى ، تاريخى ، جمعيت و امكانات بالاتر از دشمن هستند، اين
نيروها هرگز به هدر نخواهند رفت و بايد اثر آن ، دير، يا زود با توفيقات الهى آشكار
شود.
دفاع از خيانتكاران
إِنَّا
أَنزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِتَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ بِمَا
أَرَاكَ اللّهُ وَلاَ تَكُن لِّلْخَآئِنِينَ خَصِيمًا (105)وَاسْتَغْفِرِ اللّهِ
إِنَّ اللّهَ كَانَ غَفُورًا رَّحِيمًا (106)وَلاَ تُجَادِلْ عَنِ الَّذِينَ
يَخْتَانُونَ أَنفُسَهُمْ إِنَّ اللّهَ لاَ يُحِبُّ مَن كَانَ خَوَّانًا أَثِيمًا
(107)يَسْتَخْفُونَ مِنَ النَّاسِ وَلاَ يَسْتَخْفُونَ مِنَ اللّهِ وَهُوَ مَعَهُمْ
إِذْ يُبَيِّتُونَ مَا لاَ يَرْضَى مِنَ الْقَوْلِ وَكَانَ اللّهُ بِمَا
يَعْمَلُونَ مُحِيطًا (018)هَاأَنتُمْ هَـؤُلاء جَادَلْتُمْ عَنْهُمْ فِي
الْحَيَاةِ الدُّنْيَا فَمَن يُجَادِلُ اللّهَ عَنْهُمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَم
مَّن يَكُونُ عَلَيْهِمْ وَكِيلاً (019)وَمَن يَعْمَلْ سُوءًا أَوْ يَظْلِمْ
نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللّهَ يَجِدِ اللّهَ غَفُورًا رَّحِيمًا (110)وَمَن
يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَى نَفْسِهِ وَكَانَ اللّهُ عَلِيمًا
حَكِيمًا (111)وَمَن يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا
فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُّبِينًا (112)وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ
عَلَيْكَ وَرَحْمَتُهُ لَهَمَّت طَّآئِفَةٌ مُّنْهُمْ أَن يُضِلُّوكَ وَمَا
يُضِلُّونَ إِلاُّ أَنفُسَهُمْ وَمَا يَضُرُّونَكَ مِن شَيْءٍ وَأَنزَلَ اللّهُ
عَلَيْكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَعَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُنْ تَعْلَمُ وَكَانَ
فَضْلُ اللّهِ عَلَيْكَ عَظِيمًا (113)
ما اين كتاب را به راستى به تو نازل كرديم تا بدان سان كه خدا به تو آموخته است
ميان مردم داورى كنى و به نفع خائنان به مخاصمت بر مخيز. (105) و از خدا آمرزش
بخواه كه او آمرزنده و مهربان است . (106) و به خاطر كسانى كه به خود خيانت مى
ورزند مجادله مكن ، كه خدا خائنان گناهكار را دوست ندارد. (107) از مردم پنهان مى
دارند و از خدا پنهان نمى دارند، و چون شبانگاه به چاره انديشى مى پردازند و سخنانى
مى گويند كه وى (بدان ) خشنود نيست . خدا با آنهاست و او به هر چه مى كنند احاطه
دارد. (108) هان ! اين شماييد كه در اين جهان از آنان سخت جانبدارى كرديد، كيست كه
در روز قيامت از آنان در برابر خدا جانبدارى كند يا چه كسى وكيل آنها خواهد بود؟
(109) و هر كه كارى ناپسند كند يا به خود ستم روا دارد، آن گاه از خدا آمرزش خواهد،
خدا را آمرزنده و مهربان خواهد يافت . (110) و هر كه گناهى كند آن گاه به زبان خود
كرده است . و خدا دانا و حكيم است . (111) و هر كه خود خطا يا گناهى كند آن گاه بى
گناهى را بدان متهم سازد، هر آينه بار تهمت و گناهى آشكار را بر دوش خود كشيده است
. (112) اگر فضل و رحمت خدا شامل حال تو نبود، گروهى از كافران قصد آن داشتند كه تو
را گمراه كنند؛ ولى آنان جز خود را گمراه نكنند و هيچ زيانى به تو نرسانند. و خدا
بر تو كتاب و حكمت نازل كرد و چيزهايى به تو آموخت كه از اين پيش نمى دانسته اى و
خدا لطف بزرگ خود را بر تو ارزانى داشت . (113)
واژگان :
خصيم : در اين جا به معناى مدافع است ؛ يعنى مدافع و حمايتگر خائنان نباش . معناى
اين كلمه را جمله ديگرى از سخن خدا توضيح مى دهد:
ولاتجادل عن
الذين يختاتون انفسهم ؛ به خاطر كسانى كه به خود خيانت مى كنند، مجادله مكن
. يختانون انفسهم ؛ به خود خيانت مى كنند؛ زيرا وبال خيانت به خود آنها بر مى گردد؛
چنان كه به گناهكار مى گويى : ((به خودت ستم كردى
)).
خوان : به معنيا مبالغه در خيانت است .
يستخفون : به سبب حيا و يا ترس پنهان مى دارند.
يبيتون : مى انديشند و دروغ مى گويند.
جادلتم عنهم : دفاع كرديد از آنان . در بخش ((تفسير))
تفاوت ميان ((سوء))،
((اثم )) و ((خطيئه ، را بيان
خواهيم كرد.
اعراب :
((اءراك الله )) راءى در اين جا به
معناى راءى و به سبب همزه به دو مفعول متعدى شده است : مفعول اول آن كاف و مفعول
دوم ضمير محذوف است و تقدى ر((بما اءراكه الله
)) مى باشد. لام در ((للخئنين
)) براى شبه تمليك است ؛ نظير
جعل لكم من
اءنفسكم اءزواجا. ابن هشام در مغنى گفته است : ((لام
به معناى ((عن )) مى آيد))
و اين معنا در انى جا براى لام شايسته تر است . ((ها انتم
)) ((ها)) براى
تنبيه است . ((انتم )) مبتدا و
((هولاء)) خبر آن است . جمله
((جادلتم )) عطف بيان و تفسير
((هولاء)) مى باشد. ((ام
من )) عطف بر ((فمن يجادل الله
)) مى باشد. ((لولا))
حرفى است كه بر امتناع چيزى به سبب وجود غيرش دلالت دارد. ((فضل
)) مبتدا و خبرش محذوف است ؛ يعنى
لولا فضل الله
عليك موجود.
تفسير :
كسى كه تفاسير را جستجو و در اين آيات تامل كند و درباره معانى آن بينديشد، اطمينان
پيدا مى كند كه اين آيات درباره مردى از مسلمانان كه كالايى را دزديده بود و خودش
را بى گناه قلمداد مى كرد نازل شده است . خويشاوندان دزد نزد پيامبر اكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم ) رفتند و سعى كردند كه از راه هاى مختلف او را قانع سازند كه
رفيقشان بى گناه بوده و دزدى نكرده است و اگر آن حضرت ، متهم را تبرئه نكند، او
هلاك خواهد شد. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) نزديك بود كه به تقاضاى
اين گمراه كنندگان پاسخ مثبت دهد؛ لكن خداوند به امين وحى و مبلغ شريعت خود مهربانى
كرد و او را از توطئه آنان نگه داشت و از حقيقت آگاهش نمود و دزد را رسوا ساخت و
شخصى كه دزد، او را به جاى خود متهم مى كرد تبرئه شد. برخى گفته اند: متهمى كه
تبرئه شد از يهود و دزد از انصار بود. اين فرد انصارى پس از آن كه رسوا شد، فرار
كرد و به مشركان ملحق شد. ظاهر آيات نيز كاملا بر اين حادثه منطبق مى شود. اكنون
شرح آيات :
انا اءنزلنا
اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس بما اءراك الله . به نظر ما، به خدا پناه
مى برم ، اين خطاب به پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به نوعى سرزنش
اشاره دارد. گويى خداوند به او مى گويد: من تو را براى خود و رسالت خود برگزيدم ،
نه براى خلق و قرآن را بر تو فرو فرستادم تا در ميان مردم آنچه را مى دانى حكم
خداست قضاوت كنى . اكنون نزديك بود كه فريبكاران تو را فريب دهند؛ لكن خدا تو را از
آنچه آنان طراحى كرده بودند؛ يعنى مى خواستند تو را وادارند كه گناهكار را تبرئه
كنى ، نگه داشت و از توطئه آنان آگاهت ساخت .
اين آيه بر اين مطلب دلالت دارد كه عصمت همانند كوتاهى و بلندى ، امرى قهرى نيست
بلكه صفتى است كه صاحب خود را با اين كه وى مى تواند حرام را مرتكب شود از ارتكاب
آن باز مى دارد و با اين كه وى مى تواند واجب را ترك كند، او را به انجام آن وا مى
دارد. اين آيه همچنين رد بر كسانى است كه مى گويند: پيامبر اكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم ) در برخى از مسائل به اجتهاد خود حكم مى كرد؛ زيرا آيه آشكارا دلالت
دارد كه او جز از طريق وحى الهى حكم نمى كند. به علاوه ، مجتهد گاهى درست مى گويد و
گاهى دچار اشتباه مى شود؛ اما پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) اختلاف
مجتهدان را برطرف و خطاى كسى را كه خطا كرده و نيز درستى كسى را كه درست مى گفت
بيان مى كرد.
ولا تكن
للخائنين خصيما. پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) حمايت نكرد و
محال است كه او از خائنان حمايت كند. اما نهى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم ) از حمايت آنان ، مستلزم آن نيست كه اين عمل از او واقع شده باشد؛ زيرا نهى از
حرام پيش از ارتكاب حرام صادر مى شود چه ، اگر بعد از ارتكاب باشد، نقض غرض لازم مى
آيد.
سوال : اگر فعل حرام براى پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به سبب اين كه
معصوم مى باشد محال است پس نهى از اين فعل حرام چه معنايى مى تواند داشته باشد؟
پاسخ : خداوند بايد در تمام حالات امرش را متوجه پيامبرش سازد؛ زيرا اين امر،
فرمانى است از مقام بالا به مقام پايين . به علاوه ، امر به واجب و نهى از حرام
بسيارى از اوقات صرفا به جهت ابلاغ حكم متوجه پيامبران مى شود.
واستغفر الله ان
الله كان غفورا رحيما. طبرى در تفسير خود گفته است : ((خدا
به پيامبرش دستور داد كه از مجازات گناه خود در حمايت از خيانتكاران از خدا آمرزش
بخواهد.)) لكن ما از اين تفسير آمرزش مى خواهيم ، زيرا چنان
كه پيش تر گفتيم ، پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از خيانتكاران حمايت
نكرد، به دليل آيه 113 كه خواهد آمد:
و لولا فضل الله
عليك و رحمته لهمت طائفة منهم ان يضلوك و ما يضلون الا اءنفسهم و ما يضرونك من شى
ء. اما اين كه خداوند پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) را به طلب
آمرزش دستور مى دهد، مستلزم آن نيست كه او گناه كرده باشد. آنچه در تفسير اين آيه
به نظر ما مى رسد آن است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به دليل اين
كه بشر است گاهى به كسى حسن ظن پيدا مى كند كه شايستگى آن را ندارد. آن گاه ، از
طريق وحى و يا چيزى ديگر، پيش از آن كه به حسن ظن خود ترتيب اثر دهد، حقيقت برايش
مكشوف مى شود، از اين رو، خدا به وى دستور داده است تا از حسن ظنى كه به كسى كه
استحقاق آن را ندارد پيدا مى كند، آمرزش بطلبد. مقصود آن است كه پيامبر اكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم ) نبايد احتياط را از دست دهد و جز يقين ، به چيزى ديگر
اعتماد نكند.
ولا تجادل عن
الذين يختانون اءنفسهم ان الله لا يحب من كان خوانا اءثيما. ظاهر خطاب ،
متوجه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ؛ لكن تكليف همگانى است و هر
بالغ عاقلى به ويژه قاضيان و حاكمان را در بر مى گيرد. اما كسانى كه به خود خيانت
مى كنند، افرادى هستند كه گناهى را مرتكب مى شوند و آن را به ديگرى نسبت مى دهند.
اگر كسى از چنين اشخاصى حمايت كند، همانند آنها خواهد بود. خيانت انسان خود، آن است
كه به سبب ارتكاب محرمات و ترك واجبات ، آن چنان عذابى را بر خود بار كند كه طاقت
آن را ندارد. ما پيش تر گفتيم كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) از
خائنان ، نه دفاع كرد و نه دفاع خواهد كرد. اين آيه ، آيه قبلى را:
((ولكن للخائنين خصيما)) تاكيد مى كند. همچنين ،
آشكار شد كه اگر كسى به ديگرى ستم كند، به خود ستم كرده است و خدا بر هر خائن و
ستمگر، چه به خود ستم كرده باشد چه به ديگرى ، خشم خواهد گرفت .
يستخفون من
الناس و لا يستخفون من الله و هو معهم اذ يبيتون ما لا يرضى من القول .
جنايتكار، جنايت خود را پنهان مى كند و در ميان تاريكى ها از چشم مردم ناپديد مى
شود؛ زيرا مدح آنان را طالب است و يا از مذمت آنها مى ترسد. بهتر آن بود كه قضيه بر
عكس اتفاق مى افتاد؛ يعنى اگر امكان داشت از خدا پنهان مى شد و به هيچ روى به مردم
توجه نمى كرد؛ چرا كه تنها خدا مالك سود و ضرر است و كسى ديگر نمى تواند كارى را به
نفع يا ضرر او انجام دهد و مذمت يا ستايش مردم ، سخنانى است كه با باد هوا مى رود.
وقتى پنهان شدن از خدا محال باشد، طاعت او واجب است ، نه مستحب ، و حكمتى شيواتر از
اين شعر نيست .
فليت الذى بينى و بينك عامر |
|
و بينى و بين العالمين خراب |
كاش آنچه ميان من و توست آباد و آنچه ميان من و جهانيان است خراب باشد.
البته اگر شاعر خالق را اراده كرده باشد، نه مخلوق را.
ها اءنتم هولاء
جادلتم عنهم فى الحياة الدنيا فمن يجادل الله عنهم يوم القيامة اءم من يكون عليهم
وكيلا. خطاب و اشاره - هولاء - متوجه قوم آن دزد و خائن است ؛ زيرا آنها
بودند كه از وى دفاع كردند و براى او فداكارى نمودند. خدا آنها را سرزنش كرده است
كه دفاع شما از اين خائن در روزى كه در پيشگاه خدا حاضر مى گردد و خدا به او و
جنايتكاران ديگرى امثال او مى گويد:
وامتازوا اليوم
اءيها المجرمون ؛(285)
اى گناهكاران ، امروز كنارى گيريد. براى او سودى نخواهد داشت .
و من يعمل سوءا
اءو يظلم نفسه ثم يستغفر الله يجد الله غفورا رحيما. آنچه انسان را از حالت
گناهكار بودن خارج مى كند، اقرار به گناه و توبه كردن از آن است . تنها توبه است كه
كفاره گناه و جبران كننده آن است ؛ زيرا همان گونه كه خدا گناهكار را سخت مجازات مى
كند، توبه كننده را مى آمرزد و كسى را كه به او پناه ببرد مورد ترحم قرار مى دهد.
در حديث است : ((خدا خسته نمى شود مگر شما خسته شويد. وقتى
شما رها كرديد او هم رها مى كند))؛ يعنى وقتى شما توبه را
رها كرديد او هم آمرزش را رها مى كند. بنابراين ، كسانى كه از اين گناهكار حمايت مى
كردند، اگر واقعا مومن و اندرز دهنده بودند، وى را براى گناهى كه مرتكب شده بود
سرزنش مى كردند و به توبه اندرز مى دادند.