شخصيت زكريا
هُنَالِكَ دَعَا زَكَرِيَّا رَبَّهُ قَالَ رَبِّ هَبْ لِي مِن لَّدُنْكَ ذُرِّيَّةً
طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعَاء (38) فَنَادَتْهُ الْمَلآئِكَةُ وَهُوَ
قَائِمٌ يُصَلِّي فِي الْمِحْرَابِ أَنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكَ بِيَحْيَـى مُصَدِّقًا
بِكَلِمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَسَيِّدًا وَحَصُورًا وَنَبِيًّا مِّنَ الصَّالِحِينَ
(39) قَالَ رَبِّ أَنَّىَ يَكُونُ لِي غُلاَمٌ وَقَدْ بَلَغَنِيَ الْكِبَرُ
وَامْرَأَتِي عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِكَ اللّهُ يَفْعَلُ مَا يَشَاء (40)قَالَ رَبِّ
اجْعَل لِّيَ آيَةً قَالَ آيَتُكَ أَلاَّ تُكَلِّمَ النَّاسَ ثَلاَثَةَ أَيَّامٍ
إِلاَّ رَمْزًا وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ
(41)
در آن جا زكريا پروردگارش را ندا داد و گفت : اى پروردگار من ! مرا از جانب خود
فرزند پاكيزه عطا كن ، همانا كه تو دعا را مى شنوى . (38) پس همچنان كه در محراب به
نماز ايستاده بود، فرشتگان ندايش دادند: خدا تو را به يحيى بشارت مى دهد. او كلمه
خدا را تصديق مى كند و خود رهبرى است بيزار از زنان و پيامبرى است از شايستگان .
(39) گفت : اى پروردگار من ! چگونه مرا پسرى باشد، در حالى كه به پيرى رسيده ام و
زنم نازاست ؟ گفت : بدان سان ، كه خدا هر چه بخواهد مى كند. (40) گفت : اى پروردگار
من ! براى من نشانه اى پديدار كن . گفت : نشان تو اين است كه سه روز با مردم سخن
نگويى مگر به اشاره ، و پروردگارت را فراوان ياد كنى و در شبانگاه و بامداد او را
بستايى . (41)
واژگان :
هنا: اسم اشاره نزديك و ((هنالك ))
اسم اشاره دور است و ((هناك )) براى
وسط. در اصل بايد با واژه ((هنا)) به
مكان اشاره شود، لكن گاهى به زمان نيز اشاره مى شود.
لدن : ظرف است براى مكان ؛ ولى گاهى براى زمان نيز به كار مى رود. اين كلمه ، مبنى
است و از حروف جارّه جز ((من )) بر سر
آن داخل نمى شود.
ذرية : هم بر يك و هم بر بيشتر از آن اطلاق مى شود.
سيد: (سيدِ) قوم به معناى رئيس و مهتر آنان است . اين واژه بر شخصى شريف و دانشمند،
به شرط آن كه منافق نباشد، اطلاق مى شود؛ زيرا در روايت آمده است :
((به شخص منافق ، سيد نگوييد)).
حصر: حبس كردن . مراد از ((حصور)) در
اين جا كسى است كه از زنان و يا هوسهاى سركش ، در عين حال كه توان آن را دارد، دورى
مى كند.
رمز: اشاره .
العشى : ظرف زمان است كه فاصله زوال خورشيد تا غروب آن را در بر مى گيرد.
الابكار: فاصله زمانى از هنگام طلوع فجر تا چاشت .
اعراب :
جمله ((هو قائم )) حال است براى
((هاء)) در ((نادته
)). جمله ((يصلى ))
يا صفت است براى ((قائم )) يا حال است
براى ضمير مستتر در ((قائم )).
((مصدقا)) حال است از
((يحيى )). جمله ((بلغنى الكبر))
و نيز جمله ((و امراءتى عاقر)) حال مى
باشند. ((كذلك )) خبر است براى مبتداى
محذوف كه در اصل ، ((الامر كذلك )) يا
((صنع الله كذلك )) بوده است . جمله
((الله يفعل ما يشاء)) مبتدا و خبر و
((رمزا)) قائم مقام مفعول مطلق (براى
تكلم ) است كه در اصل ((الا كلاما رمزا))
بوده و ((كثيرا)) نيز اين گونه است ؛
بدين معنا كه در تقدير: ذكرا كثيرا)) بوده است .
تفسير :
هنالك دعا زكريا
ربه قال رب هب لى من لدنك ذرية طيبة . پيش تر گفته شد كه زكريا شوهر خاله
مريم مادر عيسى (عليه السلام ) بود و همو سرپرستى مريم را به عهده داشت . وى فرزندى
نداشت و هنگامى كه شايستگى مريم و كرامات او را مشاهده كرد، عاطفه پدرى و حب فرزند
در ذهنش تحريك شد. از اين رو، به خدا روى آورد و به دعا و زارى پرداخت تا خداوند
اين خواسته او را برآورده سازد. خداوند سبحان نيز دعاى او را مستجاب كرد:
فنادته الملائكة
و هو قائم يصلى فى المحراب اءن الله يبشرك بيحيى مصدقا بكلمة من الله و سيدا و
حصورا و نبيا من الصالحين . ((يحيى ))
اسمى است كه خداوند، وى را پيش از آن كه به دنيا بيايد، به آن ناميد؛ چنان كه در
سوره مريم آيه 7 آمده است : ((پيش از او كسى به اين اسم ،
نامگذارى نشده بود)). بنابراين ، نيازى نيست كه ما بحث كنيم
آيا اين نام عبرى است يا عربى ، آن سان كه برخى از تفاسير به بحث در اين باره
پرداخته اند. البته ، بايد يادآور شد مصدر كلمه ((يحيى
)) در زبان عربى ، ((حيات
)) است . از آن جا كه خداوند نازايى مادر او را برطرف كرد (و
گويى او را زنده نمود) نام او با اين عمل تناسب دارد.
مصدقا بكلمة من
الله . برخى گفته اند: ((كلمة الله ))
اشاره است به عيسى (عليه السلام ) كه خداوند او را با كلمه ((كن
)) (باش ) و بدون پدر آفريد؛ لكن (به نظر نگارنده )
((كلمة الله )) معناى عامى دارد از
اين رو بهتر است گفته شود: مراد از آن ، تمام آيات و احكام خداوند است .
نويسنده مجمع البيان گفته است : يحيى شش ماه بزرگ تر از عيسى و نيز نخستين كسى بود
كه عيسى (عليه السلام ) را تصديق كرد و گواهى داد كه تولد او معجزه اى الهى است .
همين گواهى يحيى از مهم ترنى عللى بود كه موجب آشكار شدن (و گسترش ) رسالت عيسى
(عليه السلام ) شد؛ زيرا مردم به يحيى اعتماد داشتند و هر آنچه او مى گفت ، مى
پذيرفتند.
((و سيدا))؛ يعنى يحيى در دانش ، دين
و اخلاق نيك ، سرآمد مردم عصر خود بود. ((و حصورا))؛
وى زمام نفس خود را در دست داشت و او را از گناهان باز مى داشت . برخى گفته اند: از
زنان كناره گيرى مى كرد.
و نبيا من
الصالحين . با توجه به اين كه تمامى انبيا صالحند، بلكه همگى معصومند و عصمت
بالاتر از عدالت و صلاحيت است ، بنابراين ، مراد از ((من
الصالحين )) در آيه شريفه ، آن است كه زكريا از صلب پدران
پاك و ارحام مادران پاك به دنيا آمده است و اين مطلب با اين نظريه شيعه كه ، بايد
تمام پدران انبيا به خدا و روز قيامت ايمان داشته باشند، مطابقت دارد.
در اين باره ، سخن برخى از مفسران - چنان كه در تفسير فخر رازى آمده - شگفت آور است
؛ مى گويند: ((من الصالحين )) به اين
اشاره دارد كه ((پيامبرى نبوده مگر اين كه معصيت كرده و يا
تصميم به معصيت گرفته است ، جز يحيى كه نه معصيت كرد، و نه قصد معصيت
)). اين سخن ، علاوه بر آن كه به مقام حضرت محمد (صلى الله
عليه و آله و سلم ) اهانت مى كند، با عقل نيز در تضاد است ؛ چرا كه پيامبر به منظور
جلوگيرى از معصيت فرستاده شده و اگر او معصيت كند، خود نياز به پيامبرى ديگر دارد؛
زيرا هيچ آلودگى با آلودگى ديگر پاك نمى شود. آرى ، شاءن خدا و پيامبرانش از آنچه
جاهلان مى گويند، به دور است .
قال رب اءنى
يكون لى غلام و قد بلغنى الكبر و امراءتى عاقر قال كذلك الله يفعل ما يشاء
گفته اند: هنگامى كه زكريا اين سخن را گفت ، 120 سال و همسرش 98 سال داشت .
در اين جا اين پرسش مطرح مى شود: زكريا از پروردگارش خواست تا فرزندى پاك به او عطا
كند و معناى اين سخن آن است كه وى چيزى را از خدا درخواست كرده كه اعتقاد دارد
امكان پذير است . بنابراين ، چگونه وقتى فرشتگان به وى ولادت فرزندى را بشارت مى
دهند، او اين امر را بعيد مى شمارد؟
پاسخ : اين سخن زكريا، از ترديد و استبعاد نيست ، بلكه عظيم شمردن قدرت خداوند است
؛ (قدرتى ) كه از محدوده قوانين و عادت ها فراتر مى رود، چنان كه به كسى كه مقدار
زيادى از اموال ارزشمند خود را بخشيده ، گفته مى شود: چه كردى ؟!
كارى را به جاى آوردى كه جز تو نكرد. (و اين سخن ، از روى عظيم شمردن كار وى ادا مى
شود نه استبعاد.) به علاوه ، اين بزرگ شمردن قدرت خدا و اظهار شگفتى كردن ، در
حقيقت ، سپاسگزارى از او بر اين نعمت بزرگ است كه حتى به ذهن زكريا نيز خطور نمى
كرد. همچنين از اين معجزه استفاده مى كنيم كه انسان نبايد مشيت الهى را با چيزى كه
در نظر خودش ممكن يا محال مى نمايد، بسنجد.
قال رب اجعل لى
آية . از آن جا كه بسته شدن نطفه در رحم امرى مخفى است ، زكريا دوست داشت كه
زمان آن را بداند تا از همان لحظات نخستين ، خدا را در برابر آن سپاس گويد. از اين
رو، از خدا خواست كه علامتى برايش قرار دهد تا هنگام بسته شدن نطفه را بداند.
خداوند نيز خواسته او را اجابت كرد و به او فرمود:
آيتك اءلا تكلم الناس ثلاثة اءيام الا رمزا و اذكر ربك
كثيرا وسبح بالعشى والابكار. نشانه تو اين است كه سه روز با مردم سخن نگويى
مگر با اشاره ، و پروردگارت را فراوان ياد كنى و در شبانگاه و بامداد او را بستايى
؛ يعنى نشانه بسته شدن نطفه آن است كه زبانت بند مى آيد و تا سه روز قدرت سخن گفتن
با مردم را ندارى و اگر بخواهى با آنان سخن بگويى ، زبانت به حركت در نمى آيد و
تنها از طريق اشاره با آنها تفهيم و تفهم و مناجات با خداوند همان طور كه مى خواهى
، زبانت باز مى شود. لذا خداوند به او فرمود: ((پروردگارت را
فراوان ياد كن )). اين ، دومين معجزه است كه بر معجزه ديگر،
يعنى ((باردار شدن زن نازا)) افزوده
مى شود.
نويسنده تفسير المنار از استادش شيخ محمد عبده نقل كرده كه خداوند به زكريا دستور
داد به مدت سه روز براى ذكر و تسبيح از مردم كناره جويد و اگر مجبور شود كه با مردم
سخن گويد تنها به سوى آنان اشاره كند و پس از گذشت سه روز، همسرش را به باردار شدن
مژده دهد. البته تفسير نخست آشكارتر و مشهورتر است .
حضرت مريم ، برگزيده الهى
وَإِذْ
قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ
وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ (42)يَا مَرْيَمُ اقْنُتِي لِرَبِّكِ
وَاسْجُدِي وَارْكَعِي مَعَ الرَّاكِعِينَ (43)ذَلِكَ مِنْ أَنبَاء الْغَيْبِ
نُوحِيهِ إِلَيكَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يُلْقُون أَقْلاَمَهُمْ أَيُّهُمْ
يَكْفُلُ مَرْيَمَ وَمَا كُنتَ لَدَيْهِمْ إِذْ يَخْتَصِمُونَ (44)
فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را برگزيد و پاكيزه ساخت و بر زنان جهان برترى
داد. (42) اى مريم ! از پروردگارت اطاعت كن و سجده كن و با نماز گزاران نماز بخوان
. (43) اينها از خبرهاى غيب است كه به تو وحى مى كنيم . وگرنه آن گاه كه قرعه زندند
تا چه كسى از ميانشان عهده دارد نگه دارى مريم شود و آن گاه كه كارشان به نزاع
كشيد، تو نزدشان نبودى . (44)
تفسير :
و اذ قالت
الملائكة يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك و اصطفاك على نساء العالمين .
خداوند، نخست از مادر مريم و باردارى و نذر او، آن گاه از زكريا و سرپرستى مريم
توسط او ياد مى كند بعد از مريم و اين كه خداوند بدون حساب به او روزى مى دهد، سخن
مى گويد. سپس به بيان زكريا و استجابت دعاى او مى پردازد و اكنون بار ديگر درباره
مريم سخن مى گويد؛ زيرا روش بيانى قرآن چنين است كه قضيه اى را به دليل تناسبى كه
با قضيه ديگر دارد متذكر مى شود، آن گاه بار ديگر به سبب هدفى كه در تكرار قضيه اول
نهفته است ، آن را باز مى گويد.
مراد از ((اصطفاء)) نخست (در آيه
شريفه ) پذيرفته شدن مريم به خدمتگزارى خانه خداست ؛ گرچه اين وظيفه ، ويژه مردان
بود. مراد از ((اصطفاء)) دوم آن است
كه مريم بدون آن كه بشرى با او آميزش كند، پيامبرى به دنيا آورد. برخى گفته اند:
((اصطفاء)) دوم تاكيد اولى است .
نويسنده تفسير المنار درباره معناى ((تطهير))
چنين گفته است : ((طهر)) به حيض
نشدن تفسير شده است . در روايت آمده كه فاطمه زهرا عليها السلام حيض نمى شده است .
از اين رو، او را زهراء ناميدند.
آنچه به نظر من ترجيح دارد اين است كه تطهير، نوعى شهادت به پاكى مريم و برائت او
از هر شبهه اى درباره زايمان وى مى باشد.
خوب است به اين موضوع اشاره كنيم كه مريم پيامبر نبود، زيرا اجماع بر اين است كه
هيچ زنى به پيامبرى فرستاده نشد؛ چنان كه خداوند متعال فرموده است :
و ما اءرسلنا من
قبلك الا رجالا نوحى اليهم ؛(44)
پيش از تو تنها مردانى را فرستاديم كه به آنها وحى مى كرديم .
سخن گفتن فرشتگان با مريم نيز دليل نمى شود كه او پيامبر باشد؛ چرا كه خداوند به
مادر موسى (عليه السلام ) نيز وحى كرد - چنان كه در آيه 7 سوره قصص آمده است - در
حالى كه هيچ كس مدعى نشده كه وى پيامبر بوده است . هرچند وحى پس از حضرت محمد (صلى
الله عليه و آله و سلم ) هم از انبيا و هم از غير انبيا قطع شد؛ لكن پيش از او، هم
به انبيا و هم به غير انبيا وحى مى شد. دليل بر اين مطلب ، آيه اى است كه پيش تر
ذكر شد و نيز آيه
و اوحينا الى ام موسى .(45)
اما اين كه مراد از
و اصطفاك على
نساء العالمين چيست ؟ ما به زودى اين موضوع را به استقلال و تحت عنوان
((چه كسى سرآمد زنان جهانيان است ؟))
بر مى رسيم .
لطف قرآن بر نصارا
پيش تر گفته شد كه هيئتى از نصاراى نجران به مدينه آمد و درباره نبوت پيامبر
با وى به جدال پرداخت . آنان ادعا مى كردند كه عيسى (عليه السلام ) خداست . پيامبر
اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) به عنوان خبرهاى غيبى ، گوشه هايى از داستان
همسر عمران ، زكريا و مريم را براى آنان قرائت كرد تا ثابت كند كه جز به آنچه از
سوى خدا به او وحى شده ، سخن نمى گويد. آن گاه اين آيه را تلاوت كرد: يا مريم ان الله اصطفاك و طهرك .
تلاوت اين آيه از سوى پيامبر براى هيئت مسيحى نجران ، كه به منظور محاجه و مجادله
با او آمده بود، دليل قاطعى بود بر عظمت اسلام و راستگويى پيامبر آن ؛ زيرا يهوديان
از اين كه دروغ ها و افتراهايى را به مريم نسبت دهند، و درباره زايمان او ايجاد
شبهه نمايند و به وى تهمت ها روا دارند، پروايى نداشتند. بنابراين ، خدا آنان را
تكذيب كرد و پاكى و بى گناهى مريم را در كتاب خود، كه مردم تا ابد آن را قرائت مى
كنند، ثبت كرد و راه را بر هر دروغ زن و فريبكار، بست . اگر محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم ) در رسالت خود راستگو نمى بود و به دعوتش اعتماد كامل نمى داشت ، آن را
از نصارا پنهان مى كرد؛ نصاراى كه پيامبر از آنان جز خشونت و تكذيب چيز ديگرى نديد.
اسلام با اين آيه ، بزرگ ترين خدمت را به مسيحيان كرده است . اگر اين آيه نمى بود،
آنان در هنگام جدال ، همان چيزهايى را كه از يهوديان درباره مريم پاك شنيده بودند
از مسلمانان نيز مى شنيدند. لكن مسلمان مى داند كه پاكى مريم جزء عقيده اوست و سخن
گفتن عليه مريم ، كفر و بيرون رفتن از دين اسلام است . ما در هنگام تفسير آيه 82
سوره مائده : و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا
انا نصارى ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون ، در اين باره
بيشتر سخن خواهيم گفت .
يا مريم اقنتى
لربك واسجدى و اركعى مع الراكعين . خداوند به مريم دستور عبادت و نيايش مى
دهد تا خود را براى امرى بزرگ آماده سازد و اين امر، همان زاييدن عيسى (عليه السلام
) است ، چرا كه هر امر بزرگى بايد پس از مقدمات و زمينه سازيهايى كه براى آن مى
شود، صورت بگيرد. همچنين خداوند به عيسى دستور مى دهد كه تا زنده است نماز بخواند و
زكات بپردازد.
ذلك من اءنباء
الغيب نوحيه اليك . اين خطاب از سوى خدا متوجه پيامبرش است . مراد آيه آن
است كه خداوند به پيامبر خود مى گويد: آنچه را به طور كلى درباره مردم و به ويژه
درباره نصارا و بالاخص در مورد هيئت نجران مى خوانى ؛ نظير داستان مريم و مادرش
همسر عمران و داستان زكريا و يحيى ، هيچ كدام آنها را در كتابى نخواندى يا از
حافظان نشنيدى ؛ چرا كه تو خواندن ندانى و در ميان مردم بى سواد زندگى مى كنى ،
بلكه از طريق غيب و وحى الهى از آنها آگاهى پيدا كردى و اين دليلى است براى تو عليه
دشمنت ، و برهانى است بر راستگويى تو. نكته مهم اين كه هيچ يك از راويان نقل نكرده
كه هيئت نجران اين دليل را رد يا بر آن خرده گيرى كرده باشد؛ زيرا جايى براى اعتراض
و جدال نبوده است وگرنه آنان سكوت اختيار نمى كردند.
و ما كنت لديهم
اذ يلقون اءقلامهم اءيهم يكفل مريم و ما كنت لديهم اذ يختصمون . قلم يك
ابزار شناخته شده و همان چيزى است كه با آن نوشته مى شود و جمع آن ، اقلام است . در
اين جا مراد از اقلام ، تيرهايى هستند كه با آنها قرعه مى زنند. معناى آيه اين است
: حقايق و نكته هايى را كه درباره مريم و زكريا به آنان خبر مى دهى ، نه آنها را در
كتابى خواندى و نه از كسى شنيدى و نيز خودت هم شاهد اين قضايا و حقايق نبودى ؛ چرا
كه ميان تو و آنها صدها سال فاصله است . بنابراين ، مشخص است كه تنها از طريق وحى
الهى از آنها آگاه شدى .
خلاصه داستان قرعه زدن و انداختن تيرها، چنين است :
هنگامى كه حنه همسر عمران ، مريم را زاييد، وى را براى بيت المقدس نذر كرد. مريم
زمانى از مادر متولد شد كه پدرش عمران از دنيا رفته بود. كاهنان و بزرگان بنى
اسرائيل بر سر موضوع سرپرستى مريم به رقابت پرداختند و سرانجام ميان خود قرعه زدند
و قرعه به نام زكريا شوهر خاله مريم در آمد. در آن هنگام بود كه ديگران مريم را رها
كردند و زكريا سرپرستى مريم را به عهده گرفت و ولى و سرپرست مريم شد.
سرور زنان جهان كيست ؟
پيش تر گفته شد كه خداى سبحان ، خطاب به مريم فرمود: ((خدا
تو را بر زنان جهان برگزيد)). اين آيه موجب شد كه ميان علماى
مسلمان اختلافى پديد آيد، بدين ترتيب : آيا مريم دختر عمران برتر است يا فاطمه دختر
محمد (صلى الله عليه و آله و سلم )؟
گروهى بر اين عقيده اند كه بهترين زنان چهار تن هستند و از بيان اين كه كدام يك از
آنان برتر است خوددارى كرده اند؛ زيرا در روايتى چنين آمده است : ((برترين
زنان جهان چهار نفرند: مريم دختر عمران ، آسيه دختر مزاحم و همسر فرعون ، خديجه
دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ((-
. اين روايت در صحاح اهل سنت وجود دارد و من آن را در تفسير طبرى ، تفسير فخر رازى
، البحر المحيط، روح البيان ، المراغى و المنار ديده ام .
گروهى ديگر گفته اند: مريم برتر از فاطمه است ، زيرا ظاهر آيه ((...
نساء العالمين )) بر اين مطلب دلالت دارد. شيعه و گروهى از
بزرگان اهل سنت معتقدند كه فاطمه برتر از مريم اس . ما اين نظريه را از گروهى از
بزرگان اهل سنت با استناد به آنچه در تفسير البحر المحيط آمده است ، نقل مى كنيم .
نويسنده اين تفسير، ابو حيان اندلسى در تفسير آيه
واصطفاك على نساء العالمين چنين
گفته است : ((برخى از بزرگان ما گفته اند: آنچه علما بر آن
اتفاق نظر دارند و آنان از اساتيدشان نقل مى كنند، اين است كه فاطمه عليها السلام
از تمام زنان اولين و آخرين برتر است ، چرا كه او پاره تن رسول خداست
)).
از جمله دلايلى كه براى اثبات برترى فاطمه عليها السلام بدان استدلال كرده اند،
روايتى است كه به تواتر، هم از طريق شيعه و هم از طريق اهل سنت ، از پدر فاطمه نقل
شده است كه آن حضرت (صلى الله عليه و آله و سلم ) فرمود: ((فاطمه
پاره تن من است ، هر كه او را به خشم آورد، مرا به خشم آورده است )).
اما مراد از اين سخن خداوند متعال كه خطاب به مريم فرمود:
واصطفاك على
نساء العالمين آن است كه خداوند، مريم را از ميان زنان آن زمان برگزيد نه از
ميان زنان تمام زمان ها. اين گونه عبارت ، معمول و مشهور است ؛ چنان كه گفته مى
شود: فلانى شاعرترين مردم يا داناترين آنان است ؛ يعنى وى شاعرترين و داناترين اهل
زمان خود يا مردم جامعه خود است .
از اين گونه تعابير در قرآن بسيار است و از آن جمله سخن خداوند درباره بنى اسرائيل
است : و فضلناهم
على العالمين ؛(46)
آنان (بنى اسرائيل ) را بر جهانيان فضيلت داديم . همگى وحدت نظر دارند كه مقصود،
جهانيان همان زمان است . بنابراين ، برترى مريم بر جهانيان نيز از همين گونه است ،
زيرا مريم ، خود از بنى اسرائيل است .
از آن جمله اين سخن خداست :
و اسمعيل و اليسع و يونس و لوطا و كلا فضلنا على العالمين ؛(47)
اسماعيل ، يسع ، يونس و لوط را بر جهانيان فضيلت داديم )).
هيچ كس نمى گويد كه لوط برتر از عيسى (عليه السلام ) يا با او برابر است و نيز هيچ
كس نمى گويد كه اسماعيل از پدرش (ابراهيم ) برتر است . از آن گونه است آيه
انى وجدت امراة
تملكهم و اوتيت من كل شى ء؛(48)
زنى را يافتم كه بر آنها پادشاهى مى كند و هر نعمتى دارد...)).
يعنى وى از هر نعمتى در زمان خود، برخوردار بود.
اكنون به زنان چهارگانه اى باز مى گرديم كه درباره برترى آنان بر ديگر زنان ، حديث
وارد شده است ؛ يعنى آسيه ، مريم ، خديجه و فاطمه . به نظر من اگر با قطع نظر از
متون كتاب و سنت به اين چهار زن بنگريم ، مى بينيم كه هر يك از آنان داراى فضيلت
ويژه اى است كه ساير آنها اين فضيلت را ندارند؛ مثلا آسيه همسر فرعون ، مخلصانه به
خدا ايمان آورد و تنها به او پناه برد، در حالى كه در خانه بدترين مردم و سردمدار
كفر و الحاد (فرعون ) بود. وى ايمانش را علنى و كفر و فساد فرعون را محكوم كرد و
ظلم و ستم او را به مبارزه طلبيد. فرعون او را به ميخ ها بست تا آن جا كه در راه
حق و ايمان به شهادت رسيد. اين كرامت در هيچ يك از سه زن صالح ديگر نبود.
فضيلت ويژه مريم آن است كه وى عيسى مسيح را بدون پدر به دنيا آورد و اين كرامت در
هيچ زن ديگرى بر روى زمين ، ديده نشده است .
شايستگى ويژه خديجه آن است كه وى نخستين كسى بود كه به پيامبر خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم ) ايمان آورد و او را تصديق كرد. او و على ابن ابى طالب ، اولين نمازى را
كه در اسلام برگزار شد، به همراه پيامبر بزرگ به جاى آوردند. همچنين او نخستين كسى
بود كه اموال خود را براى پيروزى اسلام بخشش كرد، به گونه اى كه اگر مال خديجه و
حمايت ابو طالب از محمد (صلى الله عليه و آله و سلم ) نبود، اسلام در همان زادگاه
خود از بين رفته بود و اثرى از آن بر جاى نمى ماند. اين كرامت جز براى او، براى هيچ
زن ديگرى از زنان جهان ميسر نشد.
فضيلت ويژه فاطمه عليها السلام نيز آن است كه وى پاره تن پيامبر، بلكه حتى خود
پيامبر است هم در خلقت و هم در اخلاق و هم در سخن گفتن و صلاحيت و تقوا. هر چه
فاطمه را خشنود كند، پيامبر را خشنود مى كند و هر چه فاطمه را ناراحت كند، پيامبر
را ناراحت مى كند. او مادر حسنين ، دو سرور اهل بهشت ، و همسر سرور دو جهان پس از
پيامبر (يعنى على عليه السلام ) است . اين كرامت را نه مادرش خديجه داشت نه آسيه و
نه مريم .
برترى دادن يكى از اين كرامات بر ديگرى ، همانند برترى دادن گل سرخ بر ياسمن و يك
حوريه بر حوريه ديگر است ؛ لكن براى برترى فاطمه زهرا عليها السلام بر تمامى زنان
جهان ، از اولين و آخرين كافى است كه تنها يكى از خصلت هاى پدرش در او باشد، و تا
چه رسد كه وى پاره تن آن حضرت است و از آن جا كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم ) برترين پيامبر است ، فاطمه عليها السلام نيز به يقين برترين زن جهان است .
در صحيح بخارى (جزء پنجم ، باى مناقب قرابت با رسول خدا.) از آن حضرت نقل شده كه
فرمود: ((فاطمه سرآمد زنان اهل بهشت است )).
وقتى فاطمه عليها السلام پاره تن رسول خدا باشد، شوهرش على (عليه السلام ) نفس رسول
خداست ؛ زيرا خداوند در سوره آل عمران آيه 61 (آيه مباهله ) فرمود:
((اءنفسنا)).
البته بايد توجه داشت كه اين بحث در ادامه همان مبحث پيشين است كه در هنگام تفسير
آيه 37 همين سوره و تحت عنوان ((فاطمه و مريم
)) انجام شد و در واقع هر كدام از اين بحث ها كامل كننده ديگرى است .
مريم و بشارت الهى
إِذْ قَالَتِ الْمَلآئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ يُبَشِّرُكِ
بِكَلِمَةٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ وَجِيهًا فِي
الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبِينَ (45) وَيُكَلِّمُ النَّاسَ فِي
الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَمِنَ الصَّالِحِينَ (46)قَالَتْ رَبِّ أَنَّى يَكُونُ لِي
وَلَدٌ وَلَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ قَالَ كَذَلِكِ اللّهُ يَخْلُقُ مَا يَشَاء إِذَا
قَضَى أَمْرًا فَإِنَّمَا يَقُولُ لَهُ كُن فَيَكُونُ (47)وَيُعَلِّمُهُ الْكِتَابَ
وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ (48)وَرَسُولاً إِلَى بَنِي
إِسْرَائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُم
مِّنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْرًا بِإِذْنِ
اللّهِ وَأُبْرِىءُ الأكْمَهَ والأَبْرَصَ وَأُحْيِـي الْمَوْتَى بِإِذْنِ اللّهِ
وَأُنَبِّئُكُم بِمَا تَأْكُلُونَ وَمَا تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي
ذَلِكَ لآيَةً لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ (49)وَمُصَدِّقًا لِّمَا بَيْنَ
يَدَيَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَلِأُحِلَّ لَكُم بَعْضَ الَّذِي حُرِّمَ عَلَيْكُمْ
وَجِئْتُكُم بِآيَةٍ مِّن رَّبِّكُمْ فَاتَّقُواْ اللّهَ وَأَطِيعُونِ (50)إِنَّ
اللّهَ رَبِّي وَرَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ هَـذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (51)
فرشتگان گفتند: اى مريم ! خدا تو را به كلمه خود بشارت مى دهد؛ نام او مسيح ، عيسى
پسر مريم است ، در دنيا و آخرت آبرومند و از مقربان است . (45) و با مردم ، در
گهواره و در حالت كهولت (و ميان سال شدن ) سخن خواهد گفت و از شايستگان است . (46)
مريم گفت : اى پروردگار من ! چگونه مرا فرزندى باشد، در حالى كه بشرى به من دست
نزده است ؟ گفت : بدين سان كه خدا هر چه را بخواهد، مى آفريند. چون اراده چيزى كند
به او گويد: موجود شو؛ پس موجود مى شود. (47) خدا به او كتاب و حكمت و تورات و
انجيل مى آموزد. (48) و به رسالت بر بنى اسرائيل مى فرستد كه من با معجزه اى از
پروردگارتان نزد شما آمده ام . برايتان از گل چيزى همانند پرنده مى سازم و در آن مى
دمم ، به اذن خدا پرنده اى شود، و كور مادرزاد و برص گرفته را شفا مى دهم و به
فرمان خدا مرده را زنده مى كنم و به شما مى گويم كه چه خورده ايد و در خانه هاى خود
چه ذخيره كرده ايد. اگر از مومنان باشيد، اينها براى شما نشانه حقانيت من است .
(49) تورات حاضر را تصديق مى كنم و پاره اى از چيزهايى را كه بر شما حرام شده ،
حلال مى كنم با نشانى از پروردگارتان نزد شما آمده ام . از خداى بترسيد و از من
اطاعت كنيد. (50) الله پروردگار من و شماست . او را بپرستيد كه راه راست اين است .
(51)
واژگان :
نويسنده تفسير البحر المحيط درباره سبب نامگذارى عيسى (عليه السلام ) به
((مسيح )) هفت قول نقل كرده است ؛
بدين ترتيب : دست بركت بر او كشيده شد (و مبارك گرديد)؛ از هنگام تولد، با دين تماس
يافت ؛ از گناهان پاك شد؛ جبرئيل او را با بال خود مسح كرد؛ تمام كف پايش زمين را
مسح مى كرد؛ زيبايى را مسح كرد (و نيك صورت شد)؛ تمام آلودگى ها را پاك كرد و زدود؛
چرا كه مادر او عادت نمى شد و به خون نفاس آلوده نشد.
مهد: محلى است كه كودك را در دوران شيرخوارگى در آن جا قرار مى دهند.
اءكمه : كور مادرزاد.
ابرص : پيس ، كسى كه در پوستش لكه هاى سفيدى پديدار مى گردد.