تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۷ -


للسائل و الحروم , و به كسى كه تو را [از بخشش خويش ] محروم ساخته است ببخشى و به كسى كه با تو دشمنى ورزيده صدقه دهى . ((191))

منظور از سائل كسى است كه درخواست [كمك ] مى كند و محروم عفيفى است كه درخواست نمى كندو نپدارند كه بى نياز است در نتيجه محروم مى شود.
والذين يصدقو بيوم الدين , كسانى كه ترديدى در روز قيامت ندارند.
والـذى هـم من عذاب ربهم مشفقون , آنان كه براى روز قيامت آماده اند و از عذاب پروردگارشان مى ترسند, و آيه : ان عـذاب ربـهـم غـير مامون , را متعرضه آورده يعنى براى هيچ كس اگرچه در طاعت وعبادت جـديـت كامل كرده باشد شايسته نيست كه از عذاب خدا ايمن شود بلكه سزاوار آن است كه ميان حالت بيم و اميد باشد.
والـذيـن هـم بـشهاداتهم قائمون ,بشهادتهم نيز قرائت شده و شهادت از جمله امانتهاست و ذكر اختصاصى شهادت به خاطر برترى آن است زيرا زنده شدن حقوق در برپا داشتن و تصحيح شهادت است و در پنهان ساختن شهادت هدر دادن و باطل كردن حقوق است .
فمال الذين كفروا قبلك مهطعين , اى محمد! چه چيز كافران را بر آن داشت كه (باتمسخر) نزد تو آيند و تو را محاصره كرده و به سويت بشابند در حالى كه گردنهايشان را به سوى تو كشيده اند.
عـن الـيمين و عن الشمال غرين , و از چپ و راست به سويت گردن مى كشند غرين جمع غره و اصل آن غروه است و هر گروهى خود را به غير كسى منسوب مى كرد كه آن ديگرى نسبت مى داد آنان پيامبر را محاصره مى كردند و به سخنانش گوش مى دادند و مسخره مى كردند و مى گفتند: ايطمع كل امرء منهم ان يدخل جنة نعيم , اگر آن طور كه محمد(ص ) مى گويد اينان وارد بهشت شوند ما پيش از آنها داخل بهشت مى شويم .
كلا انا خلقنا هم مما يعلمون , كلا به معناى منع آنان از طمع دخول به بهشت است آنگاه علت آن را با اين سخن بيان كرده انا خلقناهم مما يعلمون - تا آخر سوره واين سخنى است كه دلالت دارد آنـان مـنكر قيامتند و گويى خداوند فرموده است آنان منكر قيامت و جزايند پس از كجا به دخول در بـهشت طمع دارند به اين جهت كه خداوند سبحان در برابر آنها به آفرينش نخستين استدلال فـرموده كه آنها را ازچيزى آفريده كه مى دانند يعنى از نطفه ها و مى تواند نابودشان سازد و بجاى آنان مردم بهترى بياورد.
و ما نخن بمسبوقين , بر آنچه ايجادش را اراده كنيم كسى بر ما سبقت نگيرد و ازانجام هيچ كارى عاجز نيستم .
يعنى كسى كه مى تواند انسانها را از نطفه بيافريند از برگرداندن انسانها [در قيامت ]عاجز نيست .
بـعـضـى گـفته اند: انا خلقناهم مما يعلمون , يعنى ما آنها را از نطفه اى متعفن آفريده ايم و اصل و مـنـصـب آنها همان است كه منصبى پست تر از آن نيست پس از كجا شرافت به دست آورده و ادعا دارند و مى گويند كه ما جلوتر به بهشت مى رويم .
بـعـضـى گـفته اند: يعنى آنها را همانند ديگر آدميان از نطفه آفريده ايم و حكم كرده ايم كه از آنها داخـل بـهـشت نشود جز كسى كه ايمان [به خدا] آورده است پس كافران طمع نمى كنند كه وارد بهشت شوند.
گـفـته اند: مما يعلمو يعنى من اجل نل يعلمون , به خاطر آنچه مى دانند, و مضاف (اجل ), حذف شده است .
يوم يخرجون من الاجداث سراعا, روزى كه از قبرها شتابان بيرون آيند.
كـانـهـم الى نصب يوفضون , نصب به ضم (ص ) و سكون آن قرائت شده و در معناى آن چند قول است : 1 - چيزى است كه در برابر خدا پرستش شود [بتها].
2 - بـعضى گفته اند: منظور پرچم است .
3 - نصب به سكون (صاد) پرچم و به ضم (صاد) بتهاى مورد پرستش است .
يـوفـضـون سـعـى مـى كـنـنـد و به طرف دعوت كننده مى شتابند چنان كه به سوى بتهايشان مى شتابند.
خاشعة ابصارهم , از ترس آن روز خوار و شكسته اند و توان نگاه كردن ندارند.

سوره نوح (ع )

مكى است به اعتقاد كوفيان بيست و هشت آيه و به نظر بصريان بيست و نه آيه دارد كوفيان ونسرا را يك آيه شمرده اند و بصريان سواعا فادخلوا نارا, را يك آيه دانسته اند.
در حديث ابى (بن كعب ) است كه هركس سوره نوح (ع ) را قرائت كند از مؤمنانى محسوب شود كه دعوت نوح (ع ) را دريافته است . ((192))

امام صادق (ع ) فرمود: كسى كه به خدا ايمان دارد و قرآن را مى خواند قرائت سوره نوح را ترك نكند پس هر بنده اى كه آن را با صبر و تامل در نماز واجب يا مستحب بخواند خداوند او را در مسكنهاى نـيـكـوكاران مسكن دهد و خدا علاوه بر بهشت كرامت خويش , سه باغ به او عطا فرمايد و دويست حوريه را به او تزويج كند. ((193))

ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر.
ما نوع را به سوى قومش فرستاديم , و گفتيم : قوم خود را انـذار كـن پـيش از آن كه عذاب دردناك به سراغشان آيد.
(1) گفت : اى قوم ! من براى شما بيم دهـنده آشكارهستم .
(2) كه خدا را بپرستيد, و از مخالفت او بپرهيزيد و مرا اطاعت كنيد.
(3) اگر چنين كنيد خدا گناهانتان را مى آمرزد, و تا زمان معينى به شما عمر مى دهد, اما هنگامى كه اجل الـهى فرا رسد تاخيرى نخواهدداشت اگر مى دانستيد.
(4) (نوح ) گفت پروردگارا! من قوم خود راشب و روز (به سوى تو) دعوت كردم .
(5) اما دعوت من چيزى جزفرار از حق بر آنها نيفزود!(6) و مـن هـر زمـان آنـهـا را دعوت كردم كه ايمان بياورند و تو آنها را بيامرزى انگشتان خويش را در گـوشـهـا قـرارداده , و لـبـاسهايشان را بر خود (پيچيدند, و در مخالفت اصرارورزيدند, و شديدا استكبار كردند.
(7) سپس من آنها را آشكارا (به توحيد و بندگى تو) دعوت كردم .
(8) و پنهان آنها را به سوى توخواندم .
(9) به آنها گفتم : از پروردگار خويش آمرزش بخواهيد كه اوبسيار آمرزنده اسـت .
(10) تـا بارانهاى پر بركت آسمان را پى درپى برشما فرستد,(11) و شما را با اموال و فرزندان فـراوان مدد كند, وباغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيارتان قرار دهد.
(12) چراشما براى خدا عظمت قائل نيستيد؟!(13) در حالى كه شما را درمراحل مختلف آفريده است .
(14) تفسير: انا ارسلنا نوحا الى قومه , يعنى نوح را به سوى قومش به رسالت برانگيختيم .
ان انـذر, در اصل بان انذر بوده و حرف جر از اول ان كه فعل را نصب مى دهدحذف شده يعنى نـوح را فـرسـتـاديـم و به او گفتيم انذر, بترسان [قومت را] ان ممكن است مفسره باشد زيرا در ارسال و فرستادن معناى قول وجود دارد.
ان اعبدواللّه , همان دو احتمالى كه در ان انذر گفته شد در اين جمله نيز وجوددارد.
يـغـفـر لـكم من ذنوبكم , من زايده و به قولى براى تبعيض است , يعنى گناهان گذشته شما را مى آمرزد.
و يؤخركم الى اجل مسمى , اين آيه دلالت بر وجود و اجل دارد مثل اين كه خداحكم كرده باشد كه اگر قوم نوح ايمان بياورند هزار سال عمر كنند و اگر به كفرشان باقى بمانند در راس نهصد سال هـلاكشان سازد پس خداوند به آنان فرموده است ايمان بياوريد تا اجل و مرگ شما را تا زمان معين تاخير بيندازد يعنى زمانى (هزارسال كامل ) كه خداى متعال نام برده و مهلتى قرار داده كه به آن مى رسيد و از آن تجاوز نمى كنيد.
اذا جـاء لايـؤخر, آنگاه خداوند خبر داده كه هرگاه آن مهلت برسد به تاخير نمى افتدچنان كه اين زمان به تاخير مى افتد و برايتان گزير و چاره اى نخواهد بود.
انى دعوت قومى ليلا و نهارا, يعنى قوم خود را همواره و با جديت بى آن كه در خودسستى احساس كنم , [به خداى يكتا] دعوت كردم .
فـلم يزدهم دعائى الا فرارا, دعوت من بر نپذيرفتن آنان و گريز از دعوت چيزى نيفزود.
دعوت را عـامل افزونى گريز قرار داده يعنى در هنگام دعوت نوح (ع ),فرارشان بيشتر مى شد نظير اين آيه است , آيه , فزادتهم رجسا الى رجسهم , پليديى بر پليديشان افزود (توبه /125).
و انـى كـلـمـا دعـوتـهـم لـتغفرلهم , هرگاه ايشان را فراخواندم كه از كفر خويش توبه كنندپس گـنـاهـانـشـان را بـبـخـشى , خداوند مسبب را كه بهره مندى خالص آنهاست ذكر كرده تا روى گرداندن آنها از نوح (ع ) را زشت تر جلوه دهد.
جلعوا اصابعهم فى آذانهم , انگشتان خود را در گوشها قرار دادند تا سخن و دعوت مرا نشنوند.
و اسـتـغـشـوا ثـيـابـهـم , و لباسهايشان را بر خود پيچيدند تا مرا نبينند و گويى مى خواستند كه لباسهايشان آنها را بپوشاند.
و اصروا, و بر كفر خويش ادامه دادند.
واسـتـكبروا استكبارا, و در پيروى كردن از من تكبر ورزيدند, آوردن مصدر برسرپيچى و استكبار فراوان آنها دلالت دارد و آن را تاكيد مى كند.
ثم انى دعوتهم جهارا, نوح (ع ) در دعوت قوم خود [به خداى يكتا] از [روشى ]آسانتر شروع كرد و به [روشـى ] دشـوارتـر پـيش رفت چرا كه آنان را در نهان نصيحت كرد و چون نپذيرفتند دومين بار آشكارا دعوت كرد و چون مؤثر واقع نشد سومين بار دعوت نهان و آشكار را با هم جمع كرد, [كلمه ] ثم , بر دور بودن حالات دعوت دلالت دارد زيرا دعوت آشكارا خشن تر از دعوت نهانى است و جمع ميان دعوت نهان و آشكار از هر يك آن دو خشن تر است .
در اعراب جهارا چند وجه است : 1 - مـصـدر [و مفعول مطلق نوعى ] براى دعوتهم از غير جنس خودش است ,چون دعوت آشكار يـكـى از دو نوع دعوت است از اين دو به دعوتهم منصوب شده است چنان كه قر فصاء چنباتمه زدن بـه قـعـد مـنصوب مى شود چون يكى ازانواع نشستن است , يا براى اين است كه قصد نوح از دعوت آنها آشكار سخن گفتن با آنهاست .
2 - ممكن است صفت براى مصدر دعوت باشد, يعنى دعاءا جهارا, كه آن راآشكار سازى 3 - حال باشد يعنى مجاهرا در حالى كه آشكار سازد.
فقلت استغفروا ربكم , يعنى بر كفرتان و گناهانتان از خدا آمرزش بخواهيد.
انه كان غفارا, خدا كسى را كه آمرزش بخواهد مى آمرزد.
يرسل السماء عليكم مدرارا, گويند چون اصرار قوم نوح بر كفر و تكذيب آن حضرت پس از چندين بـار دعـوت , به طول انجاميد خدا باران را از آنان منع فرمود تا مالها وفرزندانشان هلاك شدند, از ايـن روسـت كـه خدا به آنها وعده داد كه اگر ايمان بياورندخدا فراوانى نصيب آنها مى كند و اين تنگناى مالى را از آنها برطرف مى سازد.
از حـسن ((194))

روايت شده كه مردى به وى از خشكسالى شكايت كرد, وى گفت :استغفار كن (از خـدا آمرزش بخواه ) ديگرى از فقر به او شكايت كرد فرمود: استغفاركن ديگرى از كمى نسل و ديـگـرى از كـمـى درآمد زمينش شكايت كرد پس تمام آنهارا به استغفار امر كرد ربيع بن صبيح [راوى ] به حسن گفت : مردانى خدمت شماآمده و از هر باب شكايت كردند و سؤالات گوناگون داشـتـنـد و شـمـا تـمـامـشان را به استغفار امر كرديد پس حسن آيه فوق را [در جواب او] تلاوت كرد. ((195))

مـردى از حـضـرت بـاقر(ع ) پرسيد و گفت : فدايت شوم من مردى ثروتمندم و فرزندى ندارم آيا چاره اى هست ؟ فرمود: آرى يك سال در آخر شب صدبار استغفار كن و اگراين عمل در شب از تو فـوت شـد در روز قـضـا كـن , زيرا خداى متعال مى فرمايد:استغفروا ربكم , تا آخر آيه , ((196))

از پروردگار خود آمرزش بخواهيد (هود /90).
مـدرارا, بـر وزن مفعال [صيغه مبالغه ] و مذكر و مؤنث در آن يكسان است و منظوربارانى است كه بسيار ريزان است .
مـالـكـم لاترجون اللّه و قارا, اى كافران چرا به بزرگداشت خدا [از شما] اميد نداريد,يعنى چرا در حال و وضعى نيستيد كه رد آن حال آرزو داشته باشيد خدا شما را دربهشت , بزرگ و محترم بدارد للّه شخص مورد احترام را توضيح مى دهد و اگر پس از وقار مى آمد صله آن مى شد.
و قد خلقكم اطوارا, محلا حال است و گويى فرموده است , مالكم لا تؤمنون بااللّه ,چرا به خدا ايمان نمى آوريد با اين كه حال چنين است و خدا شما را چند بار آفريده است , اول از خاك آفريد, سپس از نطفه آنگاه علقه تا به صورت آفرينش ديگرى ايجاد كرد و همين موجب ايمان آوردن است .
از ابـن عباس روايت است كه : چرا از عظمت و بزرگى خدا نمى ترسيد و نيز از او نقل شده كه چرا بـراى فرجام [كار خود] از خدا نمى ترسيد زيرا كه عاقبت و فرجام حال استوارى كارها و ثابت شدن پاداش و كيفر اس , وقار از وقر و به معناى ثابت شدن و استقرار يافتن است , بعضى گفته اند: به سبب حلم خدا و شتاب نكردنش به كيفر ترسى نداريد تا در نتيجه ايمان بياوريد.
تـرجـمـه : آيـا نمى دانيد چگونه خداوند هفت آسمان را يكى بالاى ديگرى آفريده ؟(15) و ماه را در آسـمـانها مايه روشنايى , و خورشيد راچراغ فروزانى قرار داده است .
(16) و خداوند شما را همچون گياهى از زمين رويانيد.
(17) سپس شما را به همان زمين باز مى گرداند, و بارديگر شما را خارج مـى سـازد.
(18) و خداوند زمين را براى شما فرش گسترده اى قرار داد.
(19) تا از راههاى وسيع و دره هـاى آن بـگـذريـد (وبه هر نقطه مى خواهيد برويد).
(20) نوح (پس از نوميدى از هدايت آنها) عرض كرد پروردگارا!! آنها نافرمانى من كردند, و از كسانى پيروى نمودند كه اموال و فرزندانشان چـيـزى جز زيانكارى بر آنهانيفزوده .
(21) و اين (رهبران گمراه ) مكر عظيمى به كار بردند.
(22) وگفتند: دست از خدايان و بتهاى خود برنداريد, مخصوصا بتهاى ودو سواع و يغوث و يعوق و نسر را رها كنيد!(23) و آنها گروه بسيارى را گمراه كردند خداوندا!! ظالمان را جز گمراهى ميفزا!(24)(آرى سرانجام ) همگى به خاطر گناهانشان غرق شدند, و در آتش دوزخ وارد شدند, و جز خدا ياورانى براى خود نيافتند.
(25) نوح گفت : پروردگارا! بر روى زمين احدى از كافران را زنده مگذار.
(26)چرا كه اگر آنها را زنده بگذارى بندگانت را گمراه مى كنند, و جز نسلى فاجر و كافر به وجود نمى آورند.
(27) پروردگارا مرا بيامرز, وهمچنين پدر و مادرم , و تمام كسانى را كه با ايـمـان وارد خـانـه مـن شـدنـدو تـمـام مـردان و زنـان بـا ايـمـان را [بـيامرز] و ظالمان را جز هلاكت ميفزا!(28) تفسير: الم تروا كيف خلق اللّه سبع سموات طباقا, خـداوند اولا به آنها (كفار) هشدار مى دهد كه در خودشان بينديشند و ثانيا در جهان و شگفتيها و بدايعى كه بر وجود صانعى دانا و توانا دلالت دارد تدبر كنند.
و جعل القمر فيهن نورا, و ماه را كه در آسمان دنياست وسيله روشنايى در شبها قرارداده است زيرا مـيـان آسمانها از آن جهت كه هر طبقه مانند قبه بالاى ديگرى است ,پيوند و ارتباط وجود دارد از اين رو مى توان گفت : در آنها چنين [حالتى ] است چنان كه گويند: در شهر چنين [وضعى ] است در حالى كه آن وضع در بعضى ازنواحى شهر موجود است .
و جعل الشمس سراجا, خورشيد را چراغ فروزانى قرار داد كه مردم دنيا در نور آن [اشياء را] ببينند چـنـان كـه اهـل خـانـه در نور چراغ آنچه را به ديدنش نياز دارندمى بينند در حالى كه ماه مانند خورشيد نيست و قدرت نور آن به قدرت نورخورشيد نمى رسد. ((197))

و اللّه انبتكم من الارض نباتا, خداوند انبتكم را استعاره براى آفريدن آورده است چنان كه گويند: زرعـك اللّه لـلخير, خداوند خير را در وجودت كشت كند [ايجادكند] يعنى شما را آفريد پس شما آفـريـده شديد چه آفريدنى [نباتا مفعول مطلق نبتم است ] يا نباتا به انبتكم منصوب شده چون معناى نبتم را در بر دارد.
تـم يـعـيـدكـم فـيـهـا, آنـگـاه شـما را به زمين بر مى گردانيم در حالى كه مرده ايد و در گور قرارمى گيريد.
و يخرجكم اخراجا, در موقع زنده شدن مردگان شما را از زمين بيرون مى آورد و بامصدر [اخراجا, مـفـعـول مطلق تاكيدى ] فعل را تاكيد كرده و گويى فرموده است ناگزير شما را از زمين بيرون مى آورد.
و اللّه جـعـل لـكـم الارض بساطا, خدا زمين را براى شما بسترى گسترده قرار داد كه برروى آن بغلتيد چنان كه شخص بر روى بستر خويش مى غلتد.
سبلا فجاجا, فجاج راه وسيع پراكنده است .
مـن لـم يـزده ماله و ولده الا خسارا, خداوند اموال و اولاد آنها را كه در دنيا جز برآبروى زايد آنان نـمى افزايد خسارت شمرده و آن را نشانه اى قرار داده كه بدان شناخته مى شود و صفتى كه ملازم آنـهـاسـت يعنى آنان از ثروتمندان گذشته كه درراس آنها بوده اند پيروى كرده و پيروى مرا رها كرده اند.
و ولده وولده [به سكون (لام )] نيز قرائت شده است .
و مكروا مكرا كبارا, مكروا عطف بر لم يزده است و ضمير جمع [در مكروا] به اعتبار معناى من كه جمع است به من بر مى گردد و منظور از مكر كنندگان همان رؤسا [ى قوم نوح ] هستند و مكرشان حيله اى بود كه نسبت به نوح كردند و مردم را از گوش دادن به سخنان آن حضرت مانع شـدنـد.
كـبـارا با تشديد و بدون تشديدقرائت شده است و كبار بزرگتر از كبير است و كبار (مشدد بزرگتر از كبار بدون تشديد است . ((198))

و قالوا الا تذرن آلهتكم , بزرگان قوم به ديگران گفتند: خدايانتان (بتها) را رهانسازيد.
و لا تـذرن وذا,ودا بـه ضم و فتح (واو) هر دو قرائت شده است بتهايى كه نام برده شده اند در نزد قوم نوح بزرگترين بتهايشان بوده است از اين رو خداوند پس از لاتذرن آلهتكم مخصوصا آنها را نـام بـرده اسـت , ايـن بتها به عربها منتقل شد پس وداز قبيله كلب , و سواع از قبيله همدان و يـغـوث از قـبـيله مذحج , و يعوق از قبيله مراد و نسى از قبيله حمير بود از اين رو [بعضى از] عربها عبدود و عبد يغوث ناميده شده اند.
و قد اضلوا كثيرا, ضمير اضلوا به رؤسا[ى قوم نوح ] بر مى گردد يعنى آنان درگذشته بسيارى از قوم نوح را گمراه كردند, يا با گمراه كردن آنها گروه زيادى را گمراه كردند.
و لاتـزدالـظالمين الاضلالا, و لاتزد الظالمين عطف بر رت انهم عصونى است ,يعنى نوح عرض كـرد پـروردگـارا آنان مرا نافرمانى مى كنند و گفت : بر ستمگران جزگمراهى ميفزا, در معناى ضلال دو وجه است : 1 - اين كه خوار شوند و خدا الطاف خود را از آنها بر دارد چون بر كفرشان مصمم هستند و از ايمان آوردنشان نا اميد است .
2 - مقصود اين است كه هلاك و نابود شوند مانند آيه : ولاتزد الظالمين الا تبارا, وبر ستمكاران جز هلاكت و نابودى ميفزا (نوح /28).
مـمـا خـطيئاتهم اغرقوا, تقديم مما خطئياتهم بر اغرقوا براى توضيح اين مطلب است كه غرق كردن آنها و داخل كردنشان به دوزخ فقط به خاطر گناهانشان بوده است .
خـطـيئاتهم با همزه خطياتهم با قلب شدن همزه به (ياء) و ادغام در آن , وخطاياهم نيز قرائت شده است .
ما در مما زايده است .
فادخلوا نارا, فعل فادخلوا را با فاء آورده چرا كه گويى دخول آنان در آتش در پى غرق شدنشان مـى بـاشـد و گويى وارد دوزخ شده اند چون ورودشان به دوزخ نزديك است يا مقصود عذاب قبر است [كه بلافاصله پس از غرق شدن خواهد بود.
] از ضحاك روايت است كه : از سويى غرق مى شدند و از سويى مى سوختند. ((199))

در نـكـره آوردن كـلـمه نار دو وجه است : 1 - به منظور بزرگ بودن آن 2 - براى اين كه خداوند سبحان براى آنان نوعى از آتش مهيا كرده است .
مـن الـكـافرين ديارا, ديار فقط دو نفى عام استعمال مى شود گويند: ما با الدار ديار,هيچ كس در خـانـه نـيـست , ديار, بر وزن فيعال از دور و اصل آن ديوار بوده است ,و هر تغييرى كه در اصل سـيـل و هـيـن داده شـده در آن نـيز اعمال شده است . ((200))

واگر بر وزن فعال باشد دوار مى شود.
و لايـلـدوا الا فـاجرا كفارا, حضرت نوح اين سخن را پس از آن گفت كه خداوند به اوخبر داد [اى نوح ] از قومت جز همانها كه ايمان آورده اند كسى ايمان نمى آورد ومؤمنى از آنان متولد نمى شود و خـدا چـهل سال پيش از عذاب رحم زنانشان راسترون و پشت مرا نشان را خشك كرد و در هنگام عـذاب كـودكى در ميان آنها نبود ازاين رو حضرت نوح (ع ) بر آنان چنين نفرينى كرد و معناى آيه ايـن اسـت كـسـى از آنـهامتولد نشود مگر اين كه بزودى كافر و گنهكار شود و خداوند آنها را به صـفـتـى وصـف كـرد كـه بعدها دارا مى شدند مانند گفتار معصوم (ع ) هركس در جنگ كسى را بكشدسلاح و لباسش مال اوست .
رب اغفرلى ولوالدى , پروردگارا, مرا و پدر و مادرم را بيامرز.
نام پدر نوح (ع ) ملك بن متوشلخ و نام مادرش شمخاد دختر انوش ضبط شده و هردو مؤمن بودند.
و لـمن دخل بيتى , و هركس داخل خانه ام يا مسجدم و به قولى كشتى من شود,بيامرز در اول دعا را مخصوص كسانى قرار داد كه به او پيوسته بودند چون آنها به دعاى نوح (ع ) سزاوارتر بودند آنگاه همه مردان و زنان مؤمن را دعا كرد.
و لاتزد الظالمين الاتبارا, بر ستمكاران جز هلاكت و نابودى ميفزا.

سوره جن

مكى است و بيست و هشت آيه دارد.
در حـديـث ابـى (بـن كعب ) آمده است : كسى كه سوره جن را بخواند خداوند به عددهر جنى كه محمد (ص ) را تصديق و تكذيب كرده ثواب بنده آزاد كردن به اوبدهد. ((201))

از حـضرت صادق (ع ) روايت شده : كسى كه سوره قل اوحى را بسيار تلاوت كنددر دنيا از چشم زخم و جاده و حيله و آزار خبيان چيزى به او نرسد و [در بهشت ] بامحمد و آل محمد (ص ) خواهد بود. ((202))

ترجمه : به نام خداوند بخشنده بخشايشگر بگو به من وحى شده است كه جمعى از جن به سخنانم گوش فرا داده اند, سپس گفته اند: ماقرآن عجيبى شنيده ايم .
(1) كه به راه راست هدايت مى كند, لـذا مـا به آن ايمان آورده ايم , و هرگز احدى را شريك پروردگارمان قرارنمى دهيم .
(2) و اين كه بـلـنـد اسـت مـقام با عظمت پروردگار ما, و اوهرگز براى خود همسر و فرزندى انتخاب نكرده اسـت .
(3) و ايـن كـه سـفـيـهـان مـا دربـاره خـداونـد سـخنان ناروا مى گفتند.
(4) و اين كه ما گـمـان مـى كـرديـم كه انس و جن هرگز بر خدا دروغ نمى بندند.
(5) و اين كه مردانى از بشر به مـردانـى از جـن پـناه مى بردند, و آنها سبب افزايش گمراهى و طغيانشان مى شدند.
(6) و اين كه گـمـان كـردنـد, هـمـان گونه كه شما گمان مى كرديد كه خداوند هرگز كسى را (به نبوت ) مـبـعوث نمى كند.
(7) و اين كه ما آسمان را جستجو كرديم و همه را پر ازمحافظان قوى و تيرهاى شـهـاب يـافـتـيـم !(8) و اين كه ما پيش از اين به استراق سمع در آسمانها مى نشستيم , اما اكنون هـركس بخواهد استراق سمع كند شهابى را در كمين خود مى يابد!(9) و اين كه ما (با اين اوضاع و احـوال ) نـمى دانيم آيا اراده شرى درباره اهل زمين شده ياپروردگارشان اراده كرده است آنها را هـدايـت كـنـد.
(10) و ايـن كـه درمـيـان ما افرادى صالح و افرادى غير صالحند, و ما گروههاى مـتـفـاوتـى هستيم .
(11) و اين كه ما يقين داريم هرگز نمى توانيم بر اراده خداونددر زمين غالب شـويـم , و نـمـى تـوانـيـم از پنجه قدرت او فرار كنيم .
(12) واين كه ما هنگامى كه هدايت قرآن را شـنـيديم به آن ايمان آورديم , و هركس به پروردگارش ايمان بياورد نه از نقصان مى ترسند و نه ازظـلم .
(13) و اين كه گروهى از ما مسلمان , و گروهى ظالمند, هركس اسلام را اختيار كند راه راست را برگزيده .
(14) و اما ظالمان آتشگيره دوزخند!(15) تفسير: قل اوحى الى انه استمع , انه به فتح [اول ] است چون فاعل اوحى است .
انـا سمعنا, انا به كسر [اول ] است چون مبتدا است و پس از ماده قول حكايت شده و بقه بر اين دو حمل مى شود پس آنچه به وحى مربوط مى شود به فتح [اول ] وآنچه از قول جن است به كسر [اول ] خـوانـده مـى شود و تمام آياتى كه در آن ان به كار رفته از قول جنيان است جز دو تاى آخر, و ان الـمـسـاجد للّه , و انه لما قام عبداللّه ,و هركس در تمام موارد ان را به فتح [اول ] خوانده آنها را بر محل جارو مجرورآمنابه عطف كرده است گويى چنين گفته شده : صد قنابه و صدقنا انه تعالى جدربنا و انه كان يقول سفينها و همچنين باقى موارد.
نفر من الجن , گروهى از جنيان بين سه تا ده نفر, بعضى گفته اند: ايـن خـبـيـان از بـنى شيعيان بوده و از نظر عدد بيشترين جنيان بوده اند و تمام لشكريان ابليس هـمـانهايند.
بعضى گفته اند: هفت نفر از جنيان نصيبين بودند كه به پيامبر(ص ) ايمان آوردند و حـضرت آنها را پيش ديگر جنيان گسيل داشت پس گفتند: اناسمعنا, يعنى هنگامى كه به سوى قوم خود بازگشتند به آنان گفتند: ما شنيديم مانندآيه : فلما اقضى ولوا الى قومهم منذرين قالوا يـا قـومـنـا انا سمعنا كتابا, و هنگامى كه پايان گرفت به سوى قوم خود بازگشتند و آنها را انذار كردند.
گفتند: اى قوم ! ما كتابى را استماع كرديم [كه بعد از موسى نازل شده ].
(احقاف /29- 30 قـرآنـا عـجبا, قرآنى نوآفرين بر خلاف سخن آفريدگان كه در آن دليلهاى اعجاز اقامه شذه است , عـجـب , مصدرى است كه بجاى عجيب آمده و آن چيزى است كه ازحد نظاير و همانندهاى خود خارج باشد.
يهدى الى ارشد, اين قرآن [انسانها را] به حق يا به توحيد و ايمان دعوت مى كند.
فـامـنـابـه , ضمير به به قرآن برمى گردد و چون ايمان آوردن به قرآن ايمان به يگانگى خداست گفتند: و لـن نـشرك بربنا احدا, يعنى به حالت شرك سابق خود بر نمى گرديم .
ممكن است ضمير به به خدا برگردد چون بربنا آن را تفسير مى كند.
و انه تعالى جد ربنا, يعنى پروردگار ما بزرگتر از آن است كه فرزند و رفيق برگزيندجد از جد فلان فى عينى , فلانى در چشم بزرگ آمد, گرفته شده است .
بعضى گفته اند: يعنى پروردگار ما بى نياز است و قدرت و سلطنت دارد, در اين صورت جد به معناى استعارى اش دولت و اقبال است .
ما اتخذ صاحبة ولا ولدا, اين آيه بيان براى آيه قبل است : و انه كان يقول سفيهنا, منظور از سفيه ابليس يا جنيان متمردند كه سخنى دور ازحقيقت گفتند و آن دورغ گفتن در توحيد و عدل (خدا) است . ((203))

شطط, به معناى تجاوز از اندازه است و از هـمـيـن مـاده است , اشط فى القول , هرگاه از گفتاردور شود, يعنى سخنى را مى گويد كه ذاتا بـعيد است چون در آن بسيار [از حقيقت ]دور شده است و آن سخن [دور از حقيقت ] نسبت دادن رفيق و فرزند به خداست .
و انـا خـلـننا ان لن تقول الانس و الجن , ما گمان داشتيم كه هيچ كس از جنيان و آدميان به خدا دورغ نـمـى بندد و راجع به خدا سخنى ناحق و ناروا نمى گويد و هرچه را به خدا نسبت مى دادند تصديق مى كرديم تا به وسيله قرآن دروغگويى آنان بر ماآشكار شد.
كـذبـا سـخـنـى كه در آن دروغ باشد, نصب كذبا بنابر مصدر بودن است ,زيرا دروغ قسمتى از گـفـتار و نوعى از آن است .
لن تقول [از باب تفعل و با (واو) مشدد]قرائت شده و بنابراين قرائت كـذبـا مـصـدرى است كه بجاى تقول قرار گرفته است زيرا تقول [مصدر باب تفعل ] فقط به معناى سخن دروغ است .
و انـه كـان رجـال من الانس يعوذون برجال من الجن , هرگاه يكى از عربها, شب دربيابانى منزل مى كرد و بر جانش بيم داشت مى گفت :اعوذ بسيد هذا الوادى من سفهاء قومه , به بزرگ اين بيابان از شر نادانهاى قومش پناه مى برم , و مقصودش جنيان و بزرگشان بوده است .
فـزادوهم رهقا, پس جنيان با فريب دادن و گمراه كردن آدميان گناهى بر گناهان آنهاافزودند, چـرا كـه آدمـيـان به جنيان پناه مى بردند, يا مقصود اين است كه آدميان برطغيان و تكبر جنيان افـزودنـد چـون بـه آنـها پناه مى بردند [و مى گفتند: اعوذ بسيد هذاالوادى الخ و چون اين سخن آدميان را مى شنيدند تكبر مى ورزيدند] (جنيان ) مى گفتند: بر جن و انس سرورى يافتيم .
رهق همخوابگى بامحرمهاست .
و انـهـم ظـنـوا كما ظننتم , آدميان پنداشتند چنان كه شما پنداشتيد و اين سخن جنيان است كه بـرخى از آنها به برخى مى گويند.
بعضى گفته اند: اين دو آيه از جمله آيات وحى است و ضمير در و انهم ظنوا به جن برمى گرددو خطاب در كما ظننتم به كفار قريش است .
و انـا لمسنا السماء, لمس به معناى مس و دست كشيدن و استعاره از طلب است زيرا مس كننده در طلب چيزى است و جستجو مى كند تا به آن برسد.
شاعرمى گويد: مـسـسـنـا من آلاباء شيئا و كلنا الى نسب فى قومه غير واضح ((204))

لمسه , التمسه ,تلمسه مانند طلبه , اطلبه , تطلبه است , يعنى خواستيم به آسمان برسيم و سخن فرشتگان را بشنويم .
فوجدناها ملئت حرسا شديدا, آسمان را پر از مخالفان سخت و خشن يافتيم حرس اسم مفرد است مانند خدم به معناى حراس و خدام [به صيغه مبالغه ] ازاين رو به صفت شديد متصف شده است و نظير آن است : اخشى رجيلا اوركيبا خاديا زيرا رجل و ركب دو مفردند به معناى رجال و ركاب هستند.
رصـدا, در اين كلمه دو وجه است : 1 - جمع راسد است مانند حرس كه مع حا است يعنى داراى شهابهايى هستند كه براى جم كردن در كمين اند و آنان فرشتگانى هستند كه شيطانها را با شهابها رجم مى كنند.
2 - رصدا صفت شهاب و به معناى راصد است يعنى شهابهايى مى يابند.
كـه براى رجم كردن در كمين هستند, قول صحيح اين است كه رجم به وسيله ستارگان پيش از مبعث پيامبر خدا(ص )نيز بوده است و در اشعار عرب آمده است ,بشير گويد: و الـعير يرهقها الغبار وجحشها ينقض خلفهما انقضاض الكوكب ((205))

ولى شيطانهاگاه استراق سـمـع مـى كـردنـد و چـون پـيامبر(ص ) مبعوث شد رجم فزونى يافت وبكلى مانع استراق سمع شياطين شد.
از مـعـمـر روايـت اسـت كـه بـه زهرى گفتم : آيا شياطين در جاهليت به وسيله ستارگان رجم مـى شـدند؟ گفت آرى گفتم :آيا در اين آيه نگريسته اى ؟ نقعد منها مقاعد زهرى گفت : از زمان بـعـثـت پـيامبر(ص ) كار رجم شدت يافته است . ((206))

و در كمله ملئت دلالت است بر اين كه آنچه پديد آمده همان پر بودن مواع نگهبانان و بسيارى آنهاست و همچنين است نقعد منها مقاعد, يعنى بعضى از محلهاى نشستن را خالى از نگهبانان و شهابها مى يافتيم ولى اكنون تمام آنها پر شده است و همين بود كه آنهارا وا داشت تا به شهرها سير زدند و از وجود پيامبر خدا(ص ) مطلع شدند و قراتيش را شنيدند.
و انـا لانـدرى اشر اريد بمن فى الارض , [پس از شنيدن قرائت محمد (ص )] گفتندچرا اين پديده يـعـنـى رجـم فـراوان و ممنوعيت كلى از استراق سمع , به وجود آمده است و از دو صورت بيرون نيست يا شر است يا هدايت يعنى يا عذاب است يارحمت .
و انـا منا الصالحون و منادون ذلك , بعضى از مانيك و پرهيزكارند و بعضى از ما دردرجه پايين ترى از درجه پايين ترى از درجه صالحان هستيم , پس موصول در جمله حذف شده است .
و آنان كسانى اند كه در خير و صلاح متوسند يا مقصودشان افراد بدكار است .
كنا طرآئق قددا, يعنى ما داراى مذهبهاى گوناگون بوديم و اين توضيح همان تقسيمى است كه در آيه مطرح شده است .
يا ما داراى مذهبهاى گوناگون بوديم مانند: كـمـاعـسل الطريق الثعلب , ((207))

يا در اصل , كانت طرائقنا طرائق قددا بوده و مضاف (طرائق ) حذف شده و ضمير مضاف اليه بجاى آن نشسته است قده از قد است همان طور كه قطعه از قطع است .
فى الارض و لن نعجزه هربا, فى الارض و هربا هر دو حال اند, يعنى در هر جاى زمين باشيم خدا را عـاجـز نـمـى كـنـيم و اگر از زمين به آسمان هم بگريزيم موجب ناتوانى خدا نمى شود, بعضى گـفـته اند: يعنى اگر خدا درباره ما اراده اى نكند در زمين او را نمى توانيم عاجز كنيم , و اگر در زمين در طلب ما باشد نمى توانيم موجب عجزاو شويم , ظن به معناى يقين است , اين بود توصيف جنيان و حالات و عقايد آنهاپس بعضى از آنها نيك و بعضى بد و بعضى متوسطند و عقيده شان اين است كه خدا نيرومند است و از هيچ مطلبى عاجز نيست و راه گريزى هم از راه وجودندارد.
و انا لما سمعنا الهدى آمنابه , چون قرآن هدايتگر را شنيديم به آن ايمان آورديم .
فـهـن يؤمن بربه فلا يخاف نجسا و لا رهقا, پس كسى كه به پروردگارش ايمان بياورداز نقصان و كـاسـتـى ثوابى كه استحقاق دارد نمى ترسد و نيز از اين كه ستمى به اوبرسد بيمى ندارد, بعضى گفته اند: نمى ترسد كه از حسناتش كاسته و بر گناهانش افزوده شود.
ايـن مـطلب از ابن عباس و حسن و قتاده روايت شده است , دليل داخل شدن (فاء)بر فعل [مرفوع لايـخـاف ], اين است كه جمله در تقدير مبتدا و خبر است و اگر چنين نبود البته خداوند لايخف مى فرمود, و فايده آوردن فاء و تقدير گرفتن ابتدا اين است كه دلالت كند مؤمن بيقن اهل نجات است و نجات ويژه اوست نه ديگرى .
و انا منا المسلمون و مناالقاسطون , بعضى از ما در برابر خدا تسليم و مطيع اوييم وبعضى از ما كافر و از راه حق منحرفيم .
فـمـن اسـلـم فاؤلئك تحروا رشدا, پس آنان كه تسليم شدند تنها به هدايت روى آورده و هدفشان رسيدن به حق بود.
و امـا القاسطون فكانوا لجهنم حطبا, اما كافران و منحرفان از حق هيمه دوزخند ودوزخ با آنها بر افروخته مى شود و آنها را مى سوزاند چنان كه آتش هيمه رامى سوزاند.
روايت شده كه چون حجاج خواست سعيدبن جبير را به قتل برساند پرسيد: عقيده است درباره من چـيست ؟ سعيد گفت : قاسط و عادل , جماعت (حاضر) گفتند: چه نظر خوبى داد! حجاج گفت : نـادآنـهـا او مرا ستمگر و مشرك ناميد و آيه شرفه واماالقاسطون تا آخر آيه و ثم الذين كفروا بربهم يعدلون , را تلاوت كرد. ((208))

تـرجـمه : و اگر آنها (جن و انس ) بر طريقه (ايمان ) استقامت ورزند ماآنها را با آب فراوان سيراب مـى كـنـيـم .
(16) هـدف ايـن اسـت كـه مـا آنـها رابا اين نعمت فراوان بيازماييم و هركس از ذكر پروردگارش روى گردان شود خدا او را به عذاب شديد و روز افزونى گرفتارمى سازد.
(17) و اين كه مساجد از آن خداست , در اين مساجد احدى را با خدا نخوانيد؟(18) و اين كه هنگامى بنده خدا (مـحـمـد (ص ) بـه عـبـادت ) بـر مـى خـاسـت و او را مـى خـوانـد گـروهـى سـخـت اطراف او جـمع مى شدند.
(19) بگو تنها پروردگارم را مى خوانم , و هيچ كس راشريك او قرار نمى دهم .
(20) بـگـو: من مالك زيان و هدايتى براى شمانيستم .
(21) بگو: (اگر من برخلاف فرمانش رفتار كنم ) هيچ كس مرادر برابر او پناه نمى دهد و پناهگاهى جز او نمى يابم .
(22) تنها وظيفه من ابلاغ از سوى خـدا, و رسـانـدن رسـالات اوسـت و هركس نافرمانى خدا و رسولش كند آتش دوزخ از آن اوست , جـاودانـه در آن مى مانند.
(23) (اين كارشكنى كفار همچنان (ادامه مى يابد) تا زمانى كه آنچه را به آنها وعده داده شده ببينند, آنگاه مى دانند چه كسى ياورش ضعيفتر و جمعيتش كمتر است .
(24) بـگـو مـن نـمـى دانـم آنـچـه به شما وعده داده شده نزديك است , يا پروردگارم زمانى براى آن قـرارمـى دهد؟!(25) عالم به غيب اوست , و هيچ كس را بر اسرار غيبش آگاه نمى سازد.
(26) مگر رسـولانى كه آنها را برگزيده است و مراقبتى ازپيش رو و پشت سر براى آنها قرار مى دهد.
(27) تا بداند پيامبرانش رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كرده اند, و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد, و هر چيزى را احصا كرده است .
(28) تفسير: و ان لـو استقاموا على الطريقة , ان مخففه از مثقله است اى اوحى الى انه , يعنى به من وحى شده اسـت كـه - ضـمـيـر [انـه ] بـراى شـان و حـديث است - اگر جن و انس برروش ايمان استقامت مى ورزيدند البته به آنان نعمت مى داديم و روزى آنها راوسعت مى بخشيديم .
لاسـقـيـنـاهم ماءا اغدقا, آوردن ماء غدق , آب باران فراوان براى اين است كه آب اصل زندگى و وسعت رزق است .
لـنـفنهم فيه , آنان را مى آزماييم كه شكر آنها در برابر نعمتها چگونه است , و نظير آن است آيه و لو انهم اقاموا التورية و الانجيل , تا, لاكلوا من فوقهم و من تحت ارجلهم ,و اگر آنها تورات و انجيل و آنچه بر آنها از طرف پروردگارشان نازل شده (قرآن ) را برپا دارند از آسمان و زمين روزى خواهند خورد (مائده /66) از حـضـرت بـاقـر(ع ) دربـاره اسـتقامت , روايت شده كه فرمود: به خدا سوگند,استقامت همين (عقيده ) است كه شما بر آن هستيد سپس اين آيه را را تلاوت فرمود. ((209))