تفسير جوامع جلد ۶

ابو على ابن الحسن الطبرسى

- ۱۸ -


از حـضـرت صـادق (ع ) روايـت اسـت كه فرمود: معناى [ماواخدقا] اين است كه به آنها علم بسيار خواهيم داد كه از ائمه (ع ) بياموزند. ((210))

و مـن يـعـرض عـن ذكـر ربه , هركس از موعظه پروردگار يا از وحى يا از شناخت او يااخلاص در عبادت خدا روى بگرداند.
يسلكه , او را در عذاب وارد خواهد كرد و اصل آن يسلكه فى عذاب بوده مانند: ماسلككم فى سقر, چه عملى شما را عذاب به دوزخ در افكند؟ (مدثر/42).
و متعدى بودنش دو وجه دارد: 1 - با حذف حرف جر و ايصال فعل به آن , به دومفعول متعدى شده است .
2 - متعدى شدنش به خاطر در برداشتن معناى (فعل )يدخله است .
گويند: سلكه و اسله , او را داخل كرد.
شاعر گفته است : حتى اذا اسلكوهم فى قتائدة مثلا كما نظر دالجمالة الشردا ((211))

يسلكه , با (ياء) و (نون ) قرائت شده است .
عـذابـا صـعـدا, صـعد مصدر صعد است و عذاب به آن توصيف شده زيرا برشخص مورد عذاب مسلط شده و بر او غلبه مى كند و در نتيجه بى تاب مى شود.
و ان المساجد اللّه , اين آيه از جمله آيات وحى شده است بعض گفته اند: يعنى و لان المساجد للّه فلا تدعوا, بنابراين كه (لام ) در لان متعلق به لاتدعوا باشد يعنى ,هيچ كس را با خدا در مسجدها نخوانيد زيرا مساجد مخصوص خدا و عبادت اوست .
از حـسـن روايـت است كه مقصود از مساجد تمام زمين است چون زمين براى پيامبر(ص ) مسجد قـرار داده شـده اسـت , مـعـتصم از حضرت جواد(ع ) درباره مساجد پرسيد فرمود: منظور اعضاى هفتگانه [اعضايى كه در حال سجده واجب است روى زمين باشد] سجده است . ((212))

و انـه لـمـا قـام عبداللّه , و چون عبداللّه و بنده خدا (حضرت محمد(ص )) بر پاخاست ,علت اين كه رسـول اللّه نـفرمود اين است كه تقدير آيه چنين است : و اوحى الى انه لما مام عبداللّه , به من وحى شده كه چون عبداللّه بپاخاست .
و چـون (عـبـداللّه ) در كـلام خدا قرار گرفته است به مقتضاى تواضع و خشوع رسول اللّه نگفت و عبداللّه گفت .
يدعوه , خدا را عبادت مى كند مقصود قيام پيامبر(ص ) براى نماز شب در كناردرخت خرمايى است آن هنگام كه جنيان نزد او آمده و قرائتش را شنيدند.
كادوا يكونون عليه لبدا, يعنى بر او هجوم آوردند و از عبادتش به شگفت آمده و ازقرآنى كه تلاوت مى كرد متعجب شده بودند چون چيزى را ديدند كه نظير آن رانديده بودند و چيزى را شنيدند كه پـيـش از آن نـظـيـرش را نشنيده بودند, بعضى گفته اند: يعنى چون رسول خدا(ص ) بتنهايى به عـبـادت خـدا بـرخاست نزديك بودمشركان به سبب اتحادشان بر دشمنى آن حضرت بر او هجوم برده و پيرامونش جمع شوند.
لبلا جمع لبده و آن چيزى است كه بعضى از آن روى بعضى قرار گيرد, لبده به ضم (ل ) نيز قرائت شده و رد معنى با لبده يكى است .
از قتاده روايت است : جن و انس هجوم آورده و متحدند شدند تا دين اسلام را ازبين ببرند و نور آن را خاموش سازند و خدا جز كامل و تمام شدن آن نور را نخواسته است . ((213))

هـركـس (انـه ) را بـه كسر (همزه ) قرائت كرده آن را جزء سخن جنيان قرار داده است كه آن را در هنگام رجوع به سوى قوم خود به آنان گفتند و درباره آنچه از نماز پيامبر وازدحام كردند فرمود: كار زشتى برايتان نياورده ام فقط پروردگارم را مى خوانم و هيچ چيز را با او شريك نمى سازم و اين بـراى اتـجـاد شـمـا بر دشمنى و آزاد من نيست يا به جنيان هنگامى كه بر او هجوم برده و تعجب كردند فرمود: آنچه مى بينيد از من كه تنها عبادت خدا مى كنم چيزى نيست كه مورد تعجب قرار گيرد, يا جن آن را به قوم خود به عنوان نقل از رسول خدا(ص ) گفته است : قد انى لا املك لكم ضرا و لارشدا, يعنى نمى توانم به شما بهره و زيانى برسانم و تنهاكسى كه نفع و ضـرر مـى رسـانـد خداست يا مقصود از ضرر گمراهى است يعنى نمى توانم شما را به گمراهى و هدايت مجبور كنم و فقط خداوند آن را مقدرمى كند.
الا بلاغا, استثناى از آيه قبل است , يعنى جز رساندن وحى الهى بر چيز ديگرى قادرنيستم .
قـل انـى لـن يـجـيرنى من اللّه احد, تا ملتحدا جمله معترضه است , و خداوند آن را براى تاكيد اين مطلب آورده كه توانايى را از انسان دور و عجز او را بيان كند, به اين معنى كه اگر خداوند سبحان قصد بدى نسبت به او كند مانند بيمارى يا مرگ يا جز آن دوكسى نمى تواند از ان جلوگيرى كند يا جز خدا پناهگاهى كه بدو پناه ببرد بيابد.
مـلـتـحـدا, پناهنده شده الا بلاغا, بعضى گفته اند بلاغا بدل از ملتحد است يعنى جزخدا گريز گـاهى ندارم مگر آنچه را از طرف خدا بر من نازل شده است به مردم برسانم و بگويم : خدا چنين فرموده و رسالت او را بى كم و كاست ابلاغ كنم .
من اللّه , من صله براى بلاغا نيست و تنها به منزله من در آيه شريفه بـراءة مـن اللّه , اسـت خداوند بيزارى جست [از مشركان پيمان شكن ] (توبه /1), وتقدير آن , بلاغا كائنا من اللّه است .
خـالـديـن فـيها ابدا حتى اذا راوا, خالدين , بر [معناى جمع موجود در] من , حمل شده است , حتى مـتـعـلـق بـه , يـكـونون عليه لبدا, است بنابراين كه بر پيامبر غالب مى شوند و ياورانش را ضعيف مى شمارند و شمار آنها را كم مى دانند.
حـتـى اذا راوا مايوعدون , تا وعده اى را كه به آنها داده شده بود در روز بدر ديدند يا درروز قيامت [خواهند ديد] فـسـيـعـلمون من اضعف ناصرا و اقل عددا, در اين هنگام خواهند دانست كدامين آنهااز نظر ياور ضعيفتر از نظر تعداد كمترند.
و مـمـكـن اسـت حتى متعلق به كلمه مخدوفى باشد كه حال بر آن دلالت دارد وگويى گفته اسـت لايـزالـون على ماهم عليه حتى اذا راءوا.
آنها همچنان به حال خودبودند تا آنچه وعده داده شـده بودند ديدند, و گويى آنان اين امر موعود را انكار كرده بودند و مى گفتند: كى واقع خواهد شد؟ پس گفتند: بگو اى محمد(ص ) اين كارواقع شدنى است و ترديدى در آن نيست اما زيان آن را نمى دانم چون خداوندسبحان زمان آن را برايم بيان نفرموده است .
امدا بعيدا, امذ پايان و انتها و مهلت است .
عالم الغيب , خداوند داناى غيب است و هيچ يك از بندگانش از غيب مطلع نيست .
الا من ارتضى من رسول , اين آيه توضيح كسى است كه [براى آگاهى از غيب ]پسنديده شده يعنى براى نبوت انتخاب شده است نه هر برگزيده اى .
فـانـه يـسـلك من بين يديه و من خلفه رصدا, منظور از رصد فرشتگان نگهبانند كه رسول را از شياطين حفظ مى كنند و از او دور مى سازند و او را از وسوسه هايشان مصون مى دارند تا آنچه را به او وحى شده ابلاغ كند.
ليعلم , تا خداوند, معلوم و دانسته او را به همان صورتى كه به آن آگاه بوده آشكارسازد.
ان قد ابلغوا رسالات ربهم , كه پيامبران رسالتهاى پروردگارشان را ابلاغ كردند.
در آيـه : من بين يديه و من خلفه , اولا لفظ را مفرد آورده آنگاه به اعتبار معنى [فعل ابلغو را] جمع آورده مـانـنـد آيـه : فاءن له نار جهنم خالدين فيها, محققا آتش جهنم ازآن اوست جاودانه در آن مـى مانند (جن /23) يعنى تا رسالتهاى پروردگارشان راتبليغ كنند چنان كه اين كار از فزونى و كاستى محفوظ بوده است , ليعلم به صورت مجهول نيز قرائت شده است .
و احاط بمالديهم , به شرايع و قوانين و جز آن كه در نزد پيامبران است احاطه دارد.
و هيچ چيز از ذات حق غايب نيست , و احصى كل شى عددا, شمار هر چيزى را ازكوچك و بزرگ و كـم و زيـاد و آنـچه بوده و خواهد بود محاسبه كرده است .
عدداحال به معناى معدودا محصورا, است يا مصدر و به معناى اخصاءا, مى باشد.

سوره مزمل

مكى و مدنى بودن آن مورد اختلاف است .

گفته اند بعضى آياتش مكى و بعضى مدنى است .
به اعتقاد بصريان نوزده آيه دارد و به اعتقاد كوفيان بيست آيه كوفيان المزمل رايك آيه مى دانند.
در حـديث ابى (بن كعب ) است هركس سوره مزمل را قرائت كند در دنيا و آخرت سختى از او دور شود. ((214))

از حضرت صادق (ع ) روايت است : هركس اين سوره را در نماز عشاء يا آخر شب بخواند شب و روز و خـود سـوره بـر نـفـع او شـهادت دهند و خداوند زندگانى خوبى به او دهد و به مرگ خوبى او را بميراند. ((215))

تـرجـمـه : بـه نـام خـداونـد بخشاينده بخشايشگر اى جامه به خودپيچيده !(1) شب را, جز كمى , بـپـاخيز!(2) نيمى از شب را, يا كمى ازآن كم كن (3) يا بر نصف آن بيفزا, و قرآن را با دقت و تامل بـخـوان .
(4)چـرا كه ما بزودى سخنى سنگين را به تو القا خواهيم كرد.
(5) مسلمابرنامه (عبادت ) شبانه پا برجاتر و با استقامت تر است .
(6) و تو درروز, تلاش مستمر و طولانى خواهى داشت .
(7) نام پـروردگـارت رايـاد كن و تنها به او دل ببند.
(8) همان پروردگار شرق و غرب كه معبودى جز او نـيـسـت , او را نـگـاهـبان و وكيل خود انتخاب كن .
(9) ودر برابر آنچه آنها (دشمنان ) مى گويند شـكـيـبـابـاش و بـه طرزى شايسته از آنها دورى كن .
(10) مرا با تكذيب كنندگان صاحب نعمت واگـذار,و آنـها را كمى مهلت ده !(11) كه نزد ما غل و زنجيرها و (آتش ) دوزخ ‌است .
(12) و غذايى گـلـوگـيـر, و عذابى دردناك !(13) در آن روز كه زمين وكوهها سخت به لرزه مى افتد, و كوهها (چنان درهم كوبيده مى شود كه ) به شكل توده هايى از شن نرم در مى آيد.
(14) تفسير: يا ايها المزمل , اى گليم به خود پيچيده , مزمل دراصل متزمل بوده و تاء درزاء ادغام شده و همچنين است مدثر كه در اصل متدثر بوده است .
[شان نزول ] پيامبر(ص ) در نخستين بار كه جبرئيل (ع ) پيش او آمد خود را به جامه هايى مى پيچيد تا به او انس گـرفت پس به اين كلمه مخاطب شد, روايت است كه آن حضرت وارد بر خديجه شد در حالى كه از ترس مى لرزيد پس فرمود: مرا به گليم پيچيد در همان حال بود كه جبرئيل (ع ) او را فرياد كرد يا ايها المزمل .
از عـكرمه روايت شده كه معناى آيه مورد بحث : يا ايها الذى زمل امرا عظيما, است يعنى اى كسى كه مسؤوليت بزرگى را بر دوش گرتفه اى , زمل به معناى حمل وبرداشتن و از زمله به معناى احتمله ) است .
قم الليل الا قليلا, نصفه او انقص , نيمى از شب را براى نماز بپاخيز در نصفه دووجه است : 1 - بـدل از الـلـيـل و الا قـليلا استثناى از نصف است , گويى خداوند فرموده است :بپاخيز در نـصـفـه دو وجه است : بدل از الليل و الا قليلا استثناى از نصف است ,گويى خداوند فرموده اسـت : بپاخيز (براى نماز) كمتر از نصف شب يا اندكى از آن بكاه يا كمى بر آن بيفزا.
خداوند پيامبر (ص ) راميان كاستن از زمان تعيين شده ياافزودن بر آن مخير فرموده است 2 - بدل از قليلا است , بنابراين تخيير در ميان سه چيز است ميان بر پاخاستن نصف كامل شب , و ميان برپاخاستن نصف ناقص شب و ميان برپاخاستن بيش ازنصف كامل , نصف را در مقايسه با تمام شـب بـه قـليل موصوف كرد و مؤيد اين قول روايت امام صادق (ع ) است كه فرمود: منظور از قليل نـصـف اسـت , يـا كـمـى از قليل بكاه يا كمى بر قليل بيفزا, پيامبر(ص ) و گروهى از مؤمنان با آن حـضـرت هـمـيـن انـدازه هـا [بـراى نـمـاز] بر پاخاستند, و مردى از آنها بود كه بر پامى خاست تا صبح مى شد از بيم آن كه مبادا نصف و ثلث و ثلثين (12, 13, 23) را رعايت نكند, تا خداونددر آخر هـمـين سوره تكليف آنها را سبك كرد و پس از آن كه برپاخاستن شب [براى نماز شب ] واجب بود مستحب اعلام شد.
از سـعـيـدبن جبير روايت شده كه ميان اول سوره و آخرش كه در آن سبك شدن تكليف است ده سال فاصله بود. ((216))

و رتـل الـقرآن ترتيلا, يعنى قرآن را به آرامى و با آشكاركردن حروف و اشباع حركات بخوان تا آيات قرائت شده با نظم خاصى بيايد و شبيه به دندانهاى پيشين باشد كه منظم و برابر است .
از اميرالمؤمنين (ع ) روايت شده : ترتيل يعنى قرآن را بروشنى بيان كن نه ماننداشعار, تند و پياپى بخوان و نه مانند دانه هاى شن آن را پراكنده ساز, و چنان بخوان كه دلهاى سنگين را با آن بكوبى و بيدادكنى , و هرگز هدفتان رسيدن به آخر سوره [تمام كردن آن ] ((217))

نباشد.
از ابـن عـباس روايت است كه اگر سوره بقره را با ترتيل بخوانم برايم محبوبتر از آن است كه تمام قرآن را [بدون ترتيل ] بخوانم . ((218))

از حـضـرت صـادق (ع ) روايت شده كه ترتيل اين است كه در قرائت قرآن در رنگ كنى و آن را با صـداى خوب بخوانى و فرمود: هرگاه به آيه اى برخوردى كه در آن يادبهشت شده از خدا بهشت درخـواسـت كـنى و هرگاه به آيه اى برخورد كنى كه در آن از دوزخ ياد شده از دوزخ به خدا پناه ببرى . ((219))

از پيامبر(ص ) روايت شده كه [در قيامت ] به قارى قرآن گويند بخوان و بالا برو وخوب سخن بگو هـمـان طور كه در دنيا قرآن را با آهنگ خوب مى خواندى زيرامنزلت تو در آخر هر آيه اى است كه آن را مى خوانى . ((220))

از عايشه در مورد قرائت رسول خدا(ص ) سئوال شد گفت : قرائت حضرت ماننداين پياپى خواندن شما نبود و اگر شنونده اى مى خواست حروف [ايات قرائت شده ] را بشمار مى توانست . ((221))

ايـن سختى و سنگينى قرآن پيامبر(ص ) را بيشتر به زحمت مى اندازد از اين نظر كه در مورد قرآن آزار ويژه اى به آن حضرت مى رسد, در معناى اين آيه معترضه [و قول ثقيل ] چند قول است : 1 - مـكلف ساختن خداوند پيامبر را به نماز شب خواندن از تكاليف سنگين است از آن نظر كه شب زمـان آسـايـش و آرامـش اسـت و هـركـس شب زنده دارى مى كندناگزير است با نفس به جهاد بپردازد.
2 - بـه گـفته بعضى منظور از قول ثقيل اين است كه روز قيامت در ميزان سنگين ودر پيشگاه خدا مقام زيادى دارد و داراى وزن و برترى است .
3 - نـزول قرآن بر پيامبر(ص ) سنگين بود زيرا هرگاه وحى در روز بسيار سرد بر آن حضرت نازل مى شد او را درهم مى كوفت و پيشانيش عرق مى كرد و اگر در حالى براو وحى نازل مى شد كه بر شترش سوار بود به گردن آن مى زد.
ناشئة الليل , در معناى اين جمله دو قول است : 1 - مـنـظـور شخصى است كه از بسترش براى عبادت بر مى خيزد و از نشات السحابة , هرگاه ابر برخيزد, گرفته شده است , 2 - مـنظور برخاستن در شب است بنابراين كه ناشئه مصدر نشاء باشد يعنى هرگاه برپاخيزد و بر اين معنى دلالت مى كند روايتى كه از عبيد بن عمير نقل شده گويد: به عايشه گفتم مردى از اول شـب [براى عبادت ] برخاسته است آيا به اومى گوييد: قام ناشئة الليل عايشه گفت : نه , همانا ناشئه برپاخاستن پس از خواب است يا عبادتى است كه در شب پديد مى آيد و برطرف مى شود.
3 - مقصود تمام ساعتهاى شب است زيرا ساعتها يكى پس از ديگرى پديد مى آيد.
هـى اشد وطا, اين برخاستن ويژه اى در برابر برخاستن روز است چرا كه در برخاستن شب موافقت دل بـا زبـان بـيشتر است اگر مقصود نفس باشد, يا در شب , دل شخصى برخاسته براى عبادت با زبـانش موافقتر است در صورتى كه مقصود برپاخاستن ياعبادت يا ساعتها باشد, يا بيشتر موافق با چيزى است كه از خشوع و اخلاص قصدشده است .
از حـسـن روايـت شـده كـه ميان نهان و آشكار بيشترين موافقت [در شب ] وجود داردچون مردم شخص قائم به عبادت را نمى بينند.
اشـد وظـاء, [بـه كـسـر] قرائت شده است يعنى ثبات قدم بيشترى دارد و از لغزش دوراست , يا بر نمازگزار از نماز روز سنگين تر و دشوارتر است .
و اقـوم قـيـلا, از نـظـر قـرائت اسـتـوارتـر و از نظر گفتار محكمتر است چون صداها آرام شده و سرگرميها منقطع است .
ان لـك فـى الـنـهار سبحا طويلا, در روز, كارها و گرفتاريهايت بسيار است و تنها درشب آسوده خاطر هستى بنابراين شب به عبادت و مناجات با پروردگارت بپرداز تابه خير دنيا و آخرت برسى .
و اذكراسم ربك , بر ذكر خدا مداومت كن , ذكر هر ستايش و نماز و تلاوت قرآن وعبادتى را شامل مى شود.
و تبتل اليه , به سوى خدا منقطع شو.
تـبتيلا, خداوند به اين تبتيلا فرمود كه معناى تبتل , بتل نفسه است يعنى خود رااز دنيا بريد و زهـد پـيشه كرد, پس تبتيلا در آيه به همان معنى آمده است تا فاصله ها[و آهنگ ] آخر آيات رعايت شود.
رب المشرق , مرفوع شده بنابر مدح بودن .
فـاتـخـذه وكيلا, مسبب از تهليل (لااله الاهو) است يعنى فقط خداست كه به خاطريگانه بودن در وحدانيت و ربوبيت , واجب است كارها به او واگذار شود.
وكيلا گفته شده : يعنى خدا وعده نصرتى را كه به تو داده است تضمين مى كند.
و اهجرهم هجرا جميلا, منظور از هجرجميل اين است كه با آنها درخواسته هاى دلش و در ظاهر به زبانش مخالفت كند و در دعوتشان به حق با ايشان مدارا كند ومكافات را رها سازد.
از ابوذر داء نقل شده كه ما به روى گروهى مى خنديم و در دل آنها را دشمن مى داريم .
و ذرنـى و الـمكذبين , يعنى تكذيب كنندگان را به من واگذار و دفع شرشان را از من بخواه زيرا موجب آسودگى خاطرت مى شود.
اولـى الـنـعـمـة , يعنى كسانى كه در دنيا از نعمت و ثروت برخوردارند و آنان بزرگان قريشند كه ثروتمند و در رفاه مالى بودند, نعمة به كسر نون انعام و به ضم نون شادمانى است گويند نعم و نعمة عين , انعام و چشم روشنى .
ان لـدنيا انكالا, براستى در نزد ما چيزى است كه با نعمتهايى كه داشتند مخالف است و آن انكال يعنى بندهاى گران است , مفرد انكال نكل است .
و حجيما, مقصود آتشى است كه حرارتش زياد است .
و طـعـامـا ذا غـصة , غذايى كه گلوگير است نه پايين مى رود و نه بالا مى آيد يعنى ضريع و زقوم جهنم است .
و عـذابا اليما, عذابى كه از ديگر انواع عذاب دردناكتر است و با آن عذاب انتقام تو رااز آنان خواهم گرفت .
يوم ترجف الراجفة , جمله به لدينا كه معناى فعل دارد منصوب است , و منظور ازرجفه لرزش و حركت و اضطراب زياد است .
كثيبا مهيلا, منظور از كثيب شن و ريگ روان و پراكنده است و مهيل ريگ نرمى است كه از زير پا مى لغزد و پراكنده مى شود.
تـرجمه : ما پيامبرى به سوى شما فرستاديم كه گواه بر شماست , همان گونه كه به سوى فرعون رسـولى فرستاديم .
(15) فرعون به مخالفت ونافرمانى آن رسول برخاست , و ما او را شديدا مجازات كـرديـم .
(16)شما اگر كافر شويد چگونه خود را (از عذاب شديد الهى ) بركنارمى داريد در آن روز كـه كـودكـان را پـيـر مـى كـند؟!(17) در آن روز آسمان از هم شكافته مى شود, و وعده او تحقق مـى يـابـد.
(18) ايـن هـشـدار وتـذكـرى اسـت و هـركس بخواهد راهى را به سوى پروردگارش بـرمى گزيند.
(19) پروردگارت مى داندكه تو و گروهى از كسانى كه با توهستند نزديك دو سوم از شـب يا نصف يا ثلث آن ار بپا مى خيزند, وخداوند شب و روز را اندازه گيرى مى كند, او مى داند كه شمانمى توانيد مقدار آن را (دقيقا) اندازه گيرى كنيد, از اين رو شما رابخشيد اكنون آن مقدار از قرآن را كه براى شما ميسر است تلاوت كنيد, او مى داند بزودى گروهى از شما بيمار مى شوند, و گروهى ديگربراى به دست آوردن فضل الهى (و كسب روزى ) به سفر مى روند, وگروه ديگرى در راه خدا جهاد مى كنند, پس آن مقدار كه براى شماممكن است از آن تلاوت كنيد و نماز را بر پا داريد و زكات را ادا كنيدو به خدا قرض الحسنه دهيد (در راه خدا انفاق كنيد) و (بدانيد) آنچه را از كـارهـاى خـير براى خود از پيش مى فرستيد نزد خدا به بهترين وجه و بزرگترين پاداش خواهيد يافت , و از خدا آمرزش بخواهيد كه خداوند غفور و رحيم است .
(20) تفسير: انا ارسلنا اليكم رسولا شاهدا عليكم , اى قريش به سوى شما رسولى شاهدفرستاديك كه در آخرت به كفر و تكذيب شما گواهى خواهد داد.
فعطى فرعون الرسول , فرعون نافرمانى موسى كرد.
در آوردن لام تعريف بر رسول اشاره به رسولى است كه پيش از اين آيه ذكر شده است .
فـاخذناه اخذا وبيلا, پس او [فرعون ] را به عذاب گرفتيم گرفتنى سخت و سنگين ,از قول عرب : كـلا و بـيـل وخيم غير مستمرى لثقله , غلف درشت كه بر اثر سنگينى ناگوار است گرفته شده است , وبيل چوب ضخيم است .
ان كفرتم يوما, در اعراب (يوما) سه وجه است : 1 - مـفـعـول به يعنى چگونه خودتان را از روز قيامت و وحشت آن نگاه مى داريد اگربر كفر باقى بمانيد و ايمان نياوريد.
2 - ممكن است ظرف باشد يعنى اگر در دنيا كافر شويد چگونه در روز قيامت نگاهداشتنى برايتان خواهد بود.
3 - مـفعول كفرتم باشد بنابر تاويل فكيف تتقون اللّه ...., اگر منكر قيامت و پاداش شويد چگونه از خدا پرهيز مى كنيد زيرا تقوا همان ترس از عقاب خداست .
يـجـعـل الـولدان شيبا, اين مثلى است چنان كه گويند: يوم يشيب النواحى روزى كه موى بالاى پيشانى و سر را سفيد مى كند.
الـسـمماء منفطر به , صفت براى روز است از نظر شدتو اين كه آسمان با همه بزرگى واستحكامى كـه دارد در آن روز پـاره مـى شـود.
يـعـنى داراى انفطار و پارگى است ياآسمان چيزى است كه شكافته مى شود و باء در منفطر به نظير باء در فطرت العود با القدوم است , چوب با تبر شكافته شد.
بـه ايـن معنى كه آسمان از سختى و ترس آن روز از هم شكافته مى شود چنان كه چيزى به وسيله ابزارى از هم شكافته مى شود.
كان وعده مفعولا, وعده به مفعول اضافه شده و ضمير آن به يوم بر مى گردد يا به فاعل اضافه شده و ضمير به اللّه بر مى گردد اگر چه اللّه به خاطر معلوم بودنش درآيات ذكر نشده است .
ان هذه تذكرة , اين آياتى كه از عذاب سخت سخن مى گويد موعظه اى براى شخص منصف است .
فـمـن شاء اتخذ الى ربه سبيلا, هركس بخواهد از آن پند بگيرد و به وسيله تقوا و ترس [از خدا] راه خدايش را انتخاب كند.
ان ربـك يـعلم انك تقوم ادنى من ثلثى الليل , همانا اى محمد پروردگارت مى داند كه تو كمتر از دوسـوم شب را [براى عبادت ] بر مى خيزى , ادنى را كه نزديكتر است براى كمتر [از دو ثلث شب ] اسـتـعـاره آورده است زيرا هرگاه فاصله ميان دو چيزنزديك باشد مكان ما بين آنها كمتر است و هرگاه فاصله دورتر باشد مكان ميان آنهابيشتر مى شود.
و نـصـفه و ثلثه , در قرائت اين دو كلمه , دو قول است : 1 - هر دو منصوب باشند به اين معنى كه تو اى مـحـمـد كـمتر از دوسوم [شب را] بر مى خيزى و نيمى يا ثلثى ازآن را بر مى خيزى 2 - هر دو مجرور خوانده شوند يعنى كمتر از نصف و ثلث شب بر مى خيزى .
و طائفة من الين معك , و همين مقدار از شب را نيز گروهى از اصحابت برمى خيزند.
و اللّه يـقـدر الـلـيـل و الـنـهـار, از ابن عباس و على (ع ) و ابوذر, روايت است كه خدا شب وروز را انـدازه گـيـرى مـى كند و جز او كسى بر اين كار قادر نيست از اين رو مى داند چه اندازه از شب را [براى عبادت ] بر مى خيزند. ((222))

علم ان لن تحصوه ,ضمير تحصوه به مصدر يقدر بر مى گردد يعنى خدا مى داندكه ضبط كردن اوقـات بـراى شـما ممكن نيست و نمى توانيد حساب آن را تعديل وبرابر كنيد مگر اين كه احتياط كرده زمان را وسيعتر بگيريد و آن بر شما دشواراست .
فتاب عليكم , اجازه و رخصت در ترك برخاستنى است كه مقدر شده است .
فـاقـراوا ماتيسر من القرآن , از نماز تعبير به قرائت كرده است زيرا بعضى از اركان نمازقرائت است يعنى فصلوا ما تيسر لكم , آن اندازه كه برايتان مقدور است و مشكل نيست نماز شب بخوانيد بعضى گـفته اند: منظور خود خواندن قرآن است .
آنگاه درمقدارى كه امر [الهى ] شامل خواندن مى شود اختلاف كرده اند به شرح زير: از سعيد ابن جبير [خواندن ] پنجاه آيه روايت شده است .
از ابن عباس [خواندن ] صد آيه .
از سدى دويست آيه .
عـلـم ان سـيـكـون مـنـكم مرضى ...
, سپس خداوند دليل حكمت در تخفيف را بيان فرموده و آن دشـوارى برپا ساختن شر بر بيماران و تاجران در سفر و مجاهدان در راه خداست و در طلب حلال خداوند بين مجاهدان و مسافران فرقى نگذاشته است .
قـرضـا حـسـنـا: قـرض حسن اين است كه براى خدا مال را به بهترين صورت به فقرا ومستحقان برساند.
تجدوا عنداللّه هو خيرا, هو ضمير فصل است كه ميان دو مفعول وجد واقع شده است و اين جايز اسـت اگـر چـه مـيان دو اسم معرفه واقع نشده است چون افعل [تفضيل ] از معرفه هايى است كه حرف تعريف قبول نمى كند.

سوره مدثر

مكى است پنجاه و شش آيه دارد در حديث ابى (بن كعب ) از رسول خدا روايت است كه هر كس سوره مدثر راقرائت كند به عدد هر يـك از كـسـانـى كـه در مكه محمد(ص ) را تصديق و تكذيب كرده اند ده حسنه به او پاداش داده شود ((223)).

از حضرت باقر (ع ) روايت شده كه هر كس سوره مدثر را در نماز واجب قرائت كندبر خداست كه او را در درجه محمد(ص ) قرار دهد, و هرگز در دنيا سختى به اونرسد. ((224))

تـرجـمـه : بـه نام خداوند بخشاينده بخشايشگر اى در بستر خواب آرميده (1) برخيز و انذار كن (و عـالـمـيـان را بـيـم ده )(2) و پروردژارت را بزرگ بشمار(3) و لباست را پاك كن (4) و از پليديها بـپرهيز(5) ومنت مگذار و فزونى مطلب (6) و به خاطر پروردگارت شكيبايى كن (7) هنگامى كه در صور دميده شود(8) آن روز روز سختى است (9) و براى كافران آسان نيست (10) مراباكسى كه او را تـنـهاآفريدم واگذار !(11) همان كس كه براى او مال گسترده اى قراردادم (12) و فرزندانى كـه هـمـواره نـزد او (و در خـدمت ) او هستند(13)و وسايل زندگى را از هر نظر براى وى فراهم سـاخت (14)باز هم طمع دارد كه بر او بيفزايم (15) هرگز چنين نخواهد شد, چرا كه اونسبت به آيات ما دشمنى مى ورزد (16) بزودى او را مجبور مى كنيم كه از قله زندگى بالا رود (سپس او را بـه زير مى افكنيم )(17) او (براى مبارزه با قرآن ) انديشه كرد و مطلب را آماده ساخت (18) مرگ بر اوباد چگونه (براى مبارزه با حق ) مطلب را آماده كرد(19) باز هم مرگ بر او چگونه مطلب (و نقشه شـيـطانى خود را) آماده كرد سپس نگاهى افكند(20) بعد چهره در هم كشيد و عجولانه دست به كـار شـد(21)سپس پشت به (حق ) كرد و تكبر ورزيد(22) و سرانجام گفت اين (قرآن ) چيزى جز يـك سـحـر جـالـب همچون سحرهاى پيشينيان نيست !(23) اين جز سخن انسان نمى باشد!(24) بزودى او را وارددوزخ مى كنيم (25) و تو نمى دانى دوزخ چيست ؟(26) (آتشى است كه ) نه چيزى را باقى مى گذارد و نه چيزى را رها مى سازد! (27)پوست را بكلى دگرگون مى كند(28) نوزده نفر(از فرشتگان عذاب )بر آن گمارده شده اند(29) تفسير: يـا ايـها المدثر , اى در لباس فرو رفته مدثر به معناى متدثر شخص فرو رفته درلباس است كه لـبـاس زبـريـن مـى پوشد و دثار بر بالاى شعار قرار دارد و شعار لباس زيرين را گويند كه به بدن چسبيده است , از همين ريشه است حديث : انصار شعارندو مردم دثار.
قم فانذر, از خوابت برخيز و قومت را انذار كن , يا با غرمى استوار بپاخيز و قومت رادر صورتى كه به خدا ايمان نياوردند از عذاب خدا برحذر بدار, بهتر اين است كه انذار كن معنى شود بدون اين كه فعل انذار به چيزى اختصاص يابد.
و ربـك فكبر, پروردگارت را به بزرگداشتن اختصاص بده يعنى به بزرگى و صف كن يا بگو: اللّه اكبر, اين آيه بر تكبير گفتن در نماز نيز حمل شده است .
داخل شدن (فاء)بر فكبر براى فهماندن معناى شرط است گويى خداوند فرموده است هر چه پيش آيد تكبير خدا را رها مكن .
و ثـبـابـك فطهر, لباست را از نجاست بشوى , زيرا پاك بودن لباس از شرايط صحت ودرستى نماز است .
از قـتاده روايت شده : منظور از ثياب نفس است يعنى نفست را از اعمال كثيف پاك كن , گويند: فـلانى لباسها و گريبان و دامنش پاك است , هرگاه از عيبها و اخلاق زديله پاك باشد, زيرا لباس , آدمى را در بر مى گيرد پس لباس كنايه از خود انسان آورده شده است چنان كه گويند: لباس زيد مـرا بـه شـگفت آورد.
بعضى گفته اند: معناى آيه و ثيابك فقصر است يعنى لباسهايت را كوتاه كن چون در صورت بلند بودن ازرسيدن نجاست [به آن ] ايمن نخواهد بود.
والـرجز فاهجر, رجز به كسر و ضم راء قرائت شده و به معناى عذاب است يعنى آنچه را منجربه پـرسـتـش بـتان و جز آنها مى شود ترك كن يعنى در ترك آنها استوارباش زيرا پيامبر(ص ) منزه از پرستش آنها بود.
و لاتـمـنـن تـسـتـكثر, يعنى چيزى را كه مى بخشى بسيار مشمار, و خواهان بسيار مباش خداوند [پـيامبر(ص ) را] از استغزار نهى كرد و آن به اين معناست كه كسى چيزى راببخشد و طمع داشته بـاشـد كه از كسى كه به او چيزى بخشيده بيش از آنچه خودش بخشيده عوض بگيرد و اين عمل جايز است و به همين معناست حديث : مستغزربر بخشش خود پاداش داده مى شود و در توجيه آن دو صورت است : 1 - نـهـى از اسـتـغزار مخصوص به پيامبر باشد چرا كه خداوند براى او بهترين صفات را برگزيده است .
2 - نهى , نهى تنزيهى باشد نه نهى تحريمى .
و لربك فاصبر, براى خدا در برابر آزار مشركان يا براداى طاعتها صبر كن .
فاذانقرفى الناقرر, فاء در فاذا براى سببيت است و گويى فرموده است : پس برآزارشان صبر كن پس روز سختى در پيش رو دارند كه فرجام و نتيجه آزارشان راخواهند ديد.
فـذلـك يؤمئذ يوم عسير, فاء در فذلك براى جزاست و اذا به عاملى كه جزا بر آن دلالت دارد مـنـصـوب شـده است چون معنى اين است كه : هرگاه در صور اسرافيل دميده شد كار بر كافران دشوار مى شود.
جـايـز نـيست يومئذ ظرف براى عسير واقع شود زيرا صفت در ماقبل موصوف عمل نمى كند و فـقـط به ذلك متعلق است زيرا ذلك كنايه از مصدر است و تقديرآيه اين است : فذلك النقر فى ذلك اليوم نقريوم عسير, آن دميدن در آن روز دميدن روزى سخت است .
از مـجـاهـد نقل شده كه معناى آيه : فذلك يومئذ يوم عسير اذا نفخ فى الصور,است , هرگاه در صور دميده شود (مؤمنون /101 - حاقه /13).
در اين كه منظور, نفخه اول است يا دوم اختلاف است .
عـلـى الـكافرين غير يسير, آوردن غير يسير را با اين كه ذكر عسير از آوردن آن بى نياز مى كند بـراى اعـلام ايـن مـطلب است كه آن روز بر كافران آسان نيست چنان كه برمؤمنان آسان است و [خداوند در ذكر آن ] ميان تهديد كافران و وعده و بشارت به مؤمنان جمع فرموده است .
ذرنى و من خلقت وحيدا, مرا با كسى واگذار كه خود بتنهايى و بدون شركت ديگرى او را آفريده ام و منظور وليدبن مغيره است يعنى او را به من واگذار چرا كه من درانتقام گرفتن از هر منتقى تو را بهتر كفايت مى كنم بنابراين [وحيدا] حال براى [تاء,دو خلقت و ] يعنى اللّه است به دو معنى : 1 - ذرنـى وحـدى مـعه مرا با او تنها بگذار2 - خلقته وحدى , من خود او را بتنهايى آفريدم , يا [وحيلا] حال براى مخلوق است يعنى او را آفريدم در حالى كه تنها بود و ثروتى نداشت .
از حضرت باقر(ع ) روايت شده كه : وحيد كسى است كه پدرى مشخص ندارد. ((225))

مالا ممدودا, يعنى مال گسترده و فراوان .
از ابن عباس روايت شده : اين مال فراوان انواع گوناگونى از شتران و اسبان نشانه دارو مستغلات بـود كه وليد در فاصله ميان مكه وظايف داشت و غلات مستغلاتش قطع نمى شدو صد هزار دينار داشت .
و بنين شهودا, ده پسر داشت كه در مكه در حضور او بودند و چون نيازى به سفرتجارى نداشتند از نزد وليد غايب نمى شدند و سه تن از آنها يعنى خالد, هشام ,عماره مسلمان شدند.
و مهدت له تمهيدا, بساط رياست و جاهت او را در ميان قومش بگستردم .
ثم يطمع ان ازيد, خداوند طمع و حرص او [وليد] را در اين آيه مستبعد مى شماردكلا براى منع كردن اوست .
انـه كـان لايـاتـنـا عنيدا, خداوند علت ردع و منع را به صورت استنياف بيان فرموده يعنى [وليد] مـخـالـف با دلايل و آيات ما بود با اين كه به آنها شناخت داشت و با آن كار نعمتهاى ما را ناسپاسى كرد استحقاق نعمت افزونتر را ندارد.
روايت شده كه پس از نازل شدن اين آيه همچنان مالش كم مى شد تا به هلاكت رسيد ((226))

سـارهقه صعودا, بزودى او را در دره اى فرو مى برم كه بالا آمدن از آن دشوار است وآن مثلى براى عذاب سخت و طاقت فرسايى است كه گرفتارش خواهد شد.
انـه فـكـر و قدر, بيان علت تهديد است يا بدل از آيه : انه كان لاياتنا عنيدا باشد تاحقيقت عناد او را بـيان كند, يعنى او انديشيد كه راجع به قرآن چه بگويد و در نفس خود گفته اش راجع به قرآن را اندازه گيرى و مهيا كرد.
فـقتل كيف قده , اين آيه , شگفتى از تقدير و اندازه گيرى خداوند و رسيدن ابزار بريدن به او يا او را بـه روش ريـشـخـند كردن ستوده است , مثلا گوينده اى مى گويد: قتله اللّه مااشجعه , خدا او را بكشد چه قدر شجاع است , خدا او را بكشد چه خوب شاعرى است , يعنى سزاوار است كه مورد حسد مى ورزد او را به اين سخن نفرين كند.
روايت شده كه وليد به بنى مخزوم گفت : به خدا لحظه اى پيش , از محمد(ص )سخنى شنيدم كه نـه سـخـن انـسـان بـود نه سخن جن و براستى در سخنش حلاوت وزيبايى بود, بالاى آن (مانند درخت ) ثمربخش و پايين آن شاداب و سرسبز بود,براستى سخن او بلند [تر از ديگر سخنان ] بود و هـيچ سخنى بالاتر از او نبود, قريش گفتند: به خدا وليد مشتاق [محمد(ص )] شده و به خدا تمام قـريش شيفته اوخواهند شد پس ابوجهل گفت : كار را به من واگذاريد كه شما را كفايت مى كنم ومحزون در كنار محمد0ص ) نشست و سخنانى به او گفت كه نشانه حمايت از اوبود.
پـس ابـوجـهل از او ديده ايد, مى گوييد كاهن است (غيبگوست ) آيا ديده ايد كه سخنان كاهنان را بـزنـدپ مـى پـنداريد شاعر است آيا ديده ايد هرگز شعرى بگويدپ او را كذاب مى پنداريد آيا او را آزمـوده ايـد كـه دروغـى گـفـته باشدپ قريش در جواب تمام اين سئوالات گفتند: نه قريش به ابـوجـهـل گفتند:چاره چيست , درباره اش چه بگوييمپ او گفت : فقط ساحر و جادوگر است آيا نديده ايد كه ميان مرد و خاندانش و فرزندان و دوستان و غلامانش جدايى مى اندازدپ [و اثر سحر نيز تفرقه است .] ((227))

ان هـو الا سحر يؤثر, سخنانى كه محمد(ص ) مى گويد فقط سحرى است كه از مردم بابل گرفته شده است پس قريش شگفت زده و متحير از كار او (پيامبر(ص ) متفرق شدند.
و ابـوجـهل به چهره هاى آنان نگريست آنگاه چهره درهم كشيده و روى برگردانيد وخشم آلود و متكبرانه نگاه كرد به خاطر اين كلمه زشتى كه به قلبش خطور كرد.
ثـم نـظـر, ثـم عـبـس و بـسـر, سـپـس در آن انديشيد آنگاه چهره در هم كشيد چون درتنگناى چاره جوئيها مانده بود و نمى دانست چه بگويد.
سـاصليه سقر, اين آيه بدل از سادهقه صعودا است هر چيزى در سقر افكنده شودنابود مى شود و از نابودى رهايى ندارد.
لواحة للبشر, لواحه لوح الهجير است و منظور از بشر روى پوست يعنى بدنهاد راتغيير مى دهد و به قولى آن را مى سوزاند تا آنجا كه آن را سياهتر از شب مى كند.
عليها تسعة عشر, نوزده نفر از فرشتگان مامور سقر و دوزخند.
بعضى گفته اند: ماموران دوزخ نوزده صنف از فرشتگانند.
ترجمه : ماموران دوزخ را جز فرشتگان (عذاب ) قرار نداريم : و تعداد آنها را جز براى آزمايش كافران معين نكرديم , تا اهل كتاب (يهود و نصارا) يقين پيدا كنند, و بر ايمان مؤمنان افزوده شود, و تا اهل كـتاب و مؤمنان (در حقانيت اين كتاب آسمانى ) ترديدبه خود راه ندهند, و كافران بگويند: خدا از اين توصيف چه منظورى دارد؟ (آرى )اين گونه خداوند هر كس را بخواهد گمراه مى سازد و هر كس را بخواهد هدايت مى كند.