هدف تحقيق
حقيقت اين است كه جريان هاى سياسى و حكومت ها براى نگه دارى و تداوم پايه
هاى حكومت و اقتدارشان و همچنين امتيازهايى كه از اين طريق به دست آورده اند، به
دنبال مكتب و ايدئولوژى مى گردند كه اعمال آن ها را توجيه كرده و در نظر مردم مشروع
جلوه دهد و از آن جا كه در طول تاريخ اسلامى همواره جريان هاى سياسى و حكومت هاى
منحرفى بر سرنوشت مردم حاكم شده اند، طبيعى است كه براى مشروعيت خود نمى توانستند
به اسلام ناب محمدى (صلّى الله عليه و آله و سلم) متوسل شوند. بنابراين، جهت تحريف
و واژگونه كردن مسائل و حقايق اسلامى به اقداماتى دست زدند. در اين كار، از برخى از
علماى خودفروخته نيز بهره برده اند، كه با شناخت اين جريان هاى سياسى و اقدامات آن
ها و شناخت آن دسته از علما كه آن ها را يارى كردند و شناخت موضع گيرى آن ها در
قبال آن جريان ها، مى توان تحريف ها و دگرگونى هايى را كه آن ها در دين به طور عموم
و در تفسير قرآن، به طور خاص، پديد آوردند، شناخت و به اسلام ناب محمدى (صلّى الله
عليه و آله و سلم) تمسك كرد و از گرداب فتنه هاى تاريخ و زمان رها شده و به ساحل
نجات دست يافت- اءن شاء الله.
اين رساله به منظور دست يافتن به اين هدف تدوين يافته است.
روش تحقيق
از آن جا كه بررسى اين موضوع در ادوار مختلف تاريخى، كارى است بس دشوار،
كه از عهده يك فرد در زمان محدودى چون يك سال و دو سال و از حد يك پايان نامه خارج
است، لذا در اين رساله به بررسى و تحليل نقش جريان هاى سياسى در سه دوره مى
پردازيم:
الف) دوره پيدايش تفسير (حيات رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم))
ب) دوره شكل گيرى تفسير (عصر صحابه)
ج) دوره گسترش تفسير (عصر تابعين)
البته اين تقسيم بندى بر اساس مطالعه اوضاع سياسى آن عصر مى باشد و روش ما نيز به
صورت استنباطى و تحليلى خواهد بود.
تاريخى بودن موضوع، ما را به كتاب هاى متقدم سيره چون مغازى، اثر محمد بن عمر واقدى
(207 ه ق) و سيره ابن هشام رهنمون مى سازد، كه مورخان و سيره نويسان متاخر و حتى
نويسندگان كتاب هاى حديث در ابواب سيره و تفاسير شيعه و سنى از آن ها بهره مند بوده
اند.
اخبار واقدى به عنوان قديمى ترين اثر اين رشته مورد استفاده بزرگانى چون علامه
طبرسى (قدس سره) در مجمع البيان و علامه مجلسى در بحارالانوار و... قرار گرفته است.
سيره ابن هشام نيز علاوه بر تاريخ زندگى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) مشتمل
بر چند جزء قرآن كريم نيز هست، كه آياتى را كه هم آهنگ با وقايع بوده به تناسب ذكر
كرده است. كتاب هاى ديگر تاريخى كه اغلب در دوره عباسيان تا زمان آل بويه تاءليف
شده اند، مانند طبقات ابن سعد، تاريخ يعقوبى، تاريخ طبرى، تاريخ ابن اثير و... نيز
به عنوان منابع اصيل اين رشته در ميان بسيارى از دانشمندان شيعه و سنى پذيرفته شده
است.
بنابراين، در اين رساله سعى شده است از اين منابع، اخبار و مسائل تاريخى استخراج و
تطبيق شود. هر چند از ديگر كتاب هاى تاريخى متاخر و از نكات و تحليل هاى آن ها نيز
بهره برده شده است. و در مورد مسائل تفسيرى نيز آن چه كه مربوط به تفاسير روايى
بوده است، از منابع روايى شيعه و اهل سنت هر دو مانند: نور الثقلين، الدر المنثور،
التقان و... سود جسته شده است. در مورد تحليل هاى تفسيرى، الميزان را از تفاسير
شيعه به علت جامع بودن و به روز بودن تحليل هاى آن و همچنين تفسير كبير فخر رازى را
از تفاسير اهل سنت، محور قرار داده و از ساير تفاسير شيعه و سنى نيز بهره برده ايم.
ابتدا به تبيين مفردات موضوع پرداخته و سياست و جريان هاى سياسى و تفسير را بيان
كرده ايم و سپس به شناسايى رخدادهاى سياسى عصر رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و
سلم) پرداختيم و اقداماتى را كه اين جريان ها عليه حضرت ترتيب داده اند بررسى
كرديم، تا به اين وسيله ميزان تأثير اقدامات آنان بر حضرت روشن گردد و بعد از آن به
بررسى جريان هاى سياسى دوران صحابه و سپس تابعين پرداختيم و اقدامات سياسى آن جريان
ها را ذكر كرده و تاءثيرهاى آن را بر تفسير و مفسران آشكار ساخته ايم.
پيش فرض ها
فرضيه هاى اين تحقيق عبارتند از:
الف) جريان هاى سياسى مشركان، اهل كتاب و منافقان، كه ممكن بوده است در تفسير و
مفسران اثرگذار باشند، به همراه ويژگى هاى آن ها ذكر مى شود؛
ب) آن دسته از اقدامات اين جريان ها، كه ممكن بوده در تفسير و مفسران تأثير داشته
باشند، از منابع گوناگون و پراكنده گردآورى و معرفى مى شود؛
ج) ميزان نقش و تأثير آن اقدامات بر تفسير و مفسران مشخص مى گردد؛
د) چهره پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) از اتهام [احتمالى] به
سياسى كارى در تفسير قرآن مبرا مى گردد.(48)
ه) جايگاه واقعى و درست سياست در تفسير پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و
سلم) روشن مى شود؛
و) دو جريان سياسى اساسى (سياست اهل بيت (عليهم السلام) و سياست خلفا) كه پس از
رحلت رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) شكل گرفت بررسى و علل شكل گيرى
آن ها بيان مى شود؛
ز) اقدامات هر يك از اين دو جريان را در زمينه تفسير و مفسران معرفى خواهيم كرد؛
ح) نتيجه و ميزان تأثير اقدامات آنان در اين زمينه مشق خواهد شد؛
ت) مكاتب تفسيرى تابعين را همراه با ويژگى ها و علل شكل گيرى آن ها، بيان خواهيم
كرد؛
ى) جريان هاى سياسى منحرف، كه در قالب مكاتب عقيدتى و سياسى در سده نخست هجرى
پديدار شدند (مرجئه، خوارج، غلاة، قدريه، اهل حديث يا به عبارت ديگر همان مجبره)
ذكر و علل تكون آن ها، بررسى مى شود؛
ك) عقايد و آراى آنان را به همراه آياتى كه به آن ها استناد كرده اند، ذكر كرده و
ميزان تأثير اين افكار و عقايد را بر تفسير و مفسران بيان خواهيم كرد؛
ل) در نتيجه اين تحقيق، گام موثرى براى شناخت روايات تفسيرى صحيح از ناصحيح برداشته
مى شود.
بررسى تحقيق
1. جريان هاى سياسى كه ممكن بوده است در زمينه تفسير در عصر رسول خدا (صلّى
الله عليه و آله و سلم) مؤ ثر باشند كدامند و ويژگى هاى آن ها چيست؟
2. اقدامات اين جريان ها، كه ممكن بوده در تفسير و مفسران اثر گذاشته باشند، چيست؟
3. مقدار نقش و تأثير آن اقدامات بر تفسير و شخصيت و تصميم هاى پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم) چه ميزان بوده است؟ و آيا پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و
آله و سلم) تحت تأثير سياست هاى آن جريان ها، از سياسى كارى در تفسير قرآن استفاده
كرده است؟
4. پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) در طول حيات پر بركت و شريف
خود تا چه ميزان به تفسير قرآن پرداخت؟ و جاى گاه واقعى و صحيح سياست در تفسير
پيامبر اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) چيست؟
5. جريان هاى سياسى كه پس از رحلت رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم)
شكل گرفت كدامند؟ و علل شكل گيرى آن ها چه بود؟
6. اقدامات هر يك از اين جريان ها در زمينه تفسير و مفسران چيست؟
7. نتيجه و تأثير اقدامات آنان در اين زمينه چه اندازه است؟
8. آيا صحابه مفسر در برابر جريان هاى سياسى، از روش پيامبر (صلّى الله عليه و آله
و سلم) در تفسير پيروى كرده اند؟
9. مكاتب تفسيرى تابعين، ويژگى هاى آنها و علل شكل گيرى آن ها چيست؟
10. جريان هاى سياسى منحرف، كه در قالب مكاتب عقيدتى و سياسى در سده نخست هجرى
پديدار شدند كدامند و علل تكون آن ها چيست؟
11. عقايد و آراى آنان و مستندات آنان چيست؟
12. ميزان تأثير اين افكار و عقايد بر تفسير و مفسران چه اندازه مى باشد؟
پاسخ اين پرسش ها را اين رساله تا آن جا كه بضاعت علمى نگارنده يارى كند، به عهده
دارد.
مشكلات تحقيق
از آن جا كه اين موضوع تا كنون به طور مبسوط و مستقل مورد بحث قرار نگرفته
است و يا اين جانب پس از جست و جو بر آن دست نيافتم و تنها در خلال ابحاث تاريخى به
آن اشاراتى شده است، لذا منابع مستقلى ندارد. در نتيجه پراكندگى و گستردگى موضوع در
منابع و ابحاث گوناگون از مهمترين مشكلات اين تحقيق به شمار مى آيد.
اميد كه تلاش نگارنده موجب تنوير افكار نسبت به روايات تفسيرى و مفسران، همچنين
مقبول درگاه خداوند متعال و خشنودى حضرت حجة بن الحسن عجل الله تعالى فرجه الشريف
واقع گردد.
از اساتيد بزرگوار كه اين جانب را در اين امر يارى مى كردند كمال تشكر را دارم.
فصل اول: دوره پيدايش تفسير (حيات حضرت رسول (صلّى الله عليه
و آله و سلم))
بخش اول: اوضاع سياسى و فرهنگى
1- جزيرة العرب پيش از اسلام (در نگاه كلى)
در بررسى وضع جزيرة العرب پيش از ظهور اسلام، نظام قبيلگى آن روزگار فرا روى
ما قرار دارد كه از اين ميان قريش، ثقيف، اوس و خزرج از اهميت بيشترى برخوردارند.
1- 1- قبيلگى
اين نظام در عصر جاهليت بر چهار ركن استوار بود شيخ قبيله، شاعر قبيله،
قهرمانان و دلاوران قبيله و درآمد قبيله. شيخ قبيله در حكم حاكم و فرمان روا، شاعر
به منزله سخن گوى رسمى و ناشر افتخارات و حافظ منافع و شرف قبيله بود، كه البته شعر
در فرهنگ آنان اهميت ويژه اى داشت؛ به گونه اى كه انعكاس آن را در قرآن كريم و
تفسير آن مى توان ملاحظه كرد.
شايد بتوان اعجاز لفظى و بلاغى قرآن را از مهم ترين موارد اعجاز قرآن كريم دانست.
بى گمان تحدى قرآن شامل جهت بلاغى آن نيز مى شود. بنابراين، شايد بتوان اين جهت را
انعكاسى از تأثير عميق شعر در فرهنگ عرب دانست.(49)
اعراب، شعر را به جاى علم و حكمت و بسيارى علوم ديگر مى پنداشتند و به وسيله اشعار،
شاعر قبيله براى خود شرف و فخر كسب مى كرد. شعر گاهى بين آن ها دشمنى و گاه دوستى
ايجاد مى كرد. خوبى ها و بدى ها را با شعر بيان مى كردند و با شعر به مديحه سرايى
يا سرزنش يكديگر مى پرداختند. در حقيقت يكى از عناصر اصلى فرهنگ غرب را در آن
دوران، شعر بليغ تشكيل مى داد، لذا يكى از جهات تحدى قرآن كريم جنبه بلاغى و ادبى
آن است.
البته علم انساب و نيز ((انصاب)) در ميان آن ها بسيار رايج بود؛ به طورى كه قبايل
در حفظ نسب و نژاد خود، انساب خود را تا اسماعيل و يا (( يعرب بن قحطان)) از حفظ
داشتند و حتى نسب اسب هاى خود را حفظ مى كردند كه اكنون كتاب انساب الخيل از هشام
بن محمد بن كلبى در دست است.
در آن دوران عمل به قول، رعايت بيعت، اجراى صلح و جنگ، دفاع و امان دادن، بر پايه
التزام افراد قبايل به پيمان هاى خود بود و اين امر يك ارزش و علامت شرافت و حيثيت
آنان بود و به شدت به آن احترام مى گذاشتند.
قرآن كريم وضعيت اعراب قبل از اسلام را با لفظ جاهليت توصيف مى كند؛ از جمله در
سوره فتح، آيه 26؛ مائده، آيه 50، و احزاب، آيه 33. قرآن كريم با به كارگيرى لفظ
جاهليت، ويژگى هاى آن دوران را بيان مى كند و از بعضى از خصوصيات و عمل كرد
مسلمانان به سبب شباهت يا بازگشت به رفتارهاى دوران جاهليت انتقاد مى كند. مانند:
وَ قَرنَ فى بُيُوتِكنَّ وَ لَا تبرَّجَنَّ الجاهليَّة
الاءُولى ؛(50)
در خانه هايتان آرام گيريد و همچون دوران جاهليت نخستين ظاهر نشويد.
در واقع در آن دوران مردم عرب از علوم و به طور كلى از خواندن و نوشتن بى بهره
بودند؛ چنان كه بلاذرى مى نويسد: هنگام ظهور اسلام هفده نفر از قريش مى توانستند
بنويسند. مى توان نتيجه گرفت ساير قبايل كه شهرت كمترى داشتند، تعداد باسوادشان
كمتر بوده است. همچنين بلاذرى افزوده است: در مدينه از قبيله اوس و خزرج يازده نفر
كتابت مى دانستند.(51)
البته با توجه به اين كه شعر در فرهنگ آن ها جايگاه ويژه اى داشته و از هر قبيله
افرادى بودند كه به كتابت شعر اشتغال داشته اند، لذا اين سخن بلاذرى را با اين
عموميت نمى توان پذيرفت. هر چند خواندن و كتابت شايع نبوده است.
اميرمؤمنان على (عليه السلام) درباره وضعيت مردم عرب و نحوه زندگى و عادت هاى
ناپسند ايشان مى فرمايد:
خداوند متعال محمد (صلّى الله عليه و آله و سلم) را تبليغ كننده بر عالميان و امين
براى فرستادن قرآن و رسالت مبعوث نمود [و] در آن حال شما گروه عرب، داراى بدترين
دين [بوديد] و در بدترين جامعه زندگى مى كرديد و در ميان سنگ هاى سخت و مارهاى
ناشنوا سكنى داشتيد، آبهاى تيره مى آشاميديد، و غذاى خشن مى خورديد و خون هاى
يكديگر را مى ريختيد و از خويشاوندان خود قطع رابطه مى نموديد، بت ها در ميان شما
[براى پرستش] نصب شده و گناهان و انحرافات، سخت به شما بسته بود.(52)
ابن خلدون نيز درباره اعراب، مى گويد:
اين قوم بر حسب طبيعت، وحشى و يغماگر بودند و موجبات وحشى گرى چنان در ميان آن ها
استوار بود كه جزء خوى و سرشت آن ها شده بود. و از اين خوى لذت مى بردند، زيرا در
پرتو آن، از قيدها و فرمان بردارى حاكمان و قوانين سر بر مى تافتند.(53)
به طور كلى مى توان گفت: مردم آن زمان به اين ويژگى ها- كه به پاره اى از آن ها در
قرآن اشاره شده است- خوى گرفته بودند: روح حماسى و سلحشورى، آلودگى به گناهان و
مفاسد اخلاقى، فخرفروشى و تكبر، تكاثر و فزون طلبى، سقوط مقام زن و خانواده، خرافات
و اوهام و ارزشهاى غير اصيل، كينه توزى و عداوت و...
1- 2 همسايگان
جزيرة العرب در همسايگى دو امپراتور قدرتمند جهانى، ايران و روم، قرار داشت.
حكومت ايران شاهنشاهى و سلطنتى بود، نظام اجتماعى در مملكت ايران طبقاتى و نابرابرى
در همه جا حاكم بود؛ به گونه اى تحصيل دانش در انحصار طبقه ممتاز قرار داشت. دين
رسمى ايران زرتشتى بود. هر چند مسلك هاى ديگرى چون نصرانيت، يهوديت و مزدكى در آن
پيروانى داشته اند.
امپراتور روم شرقى وارث عظمت و شكوه امپراتورى روم بود كه دوران علم و فلسفه و تمدن
يونان را پشت سر گذاشته بود. روم، مركز اين امپراتورى و قسطنطنيه (استامبول) از
بزرگترين و باشكوه ترين شهرهاى جهان بود.
قبل از بعثت پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) روم دچار آشوب داخلى
گرديد و ايران از فرصت بهره برد، به قلمرو آنان لشكركشى كرده و به جنگ آن ها
پرداخت. در اين ميان كه اين دو ابرقدرت مشغول درگيرى و نزاع بودند خداوند متعال
پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) را مبعوث كرد و در بهترين فرصت
زمانى، اسلام رشد يافت، چرا كه اگر ايران در اين جنگ ها بر روم پيروز مى گشت اسلام
فرصت رشد و نمو نمى يافت و به خاطر سركشى و عناد پادشاهان ايران كه نمونه آن را در
برخورد خسرو پرويز با پيك رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) مى توان ديد،
ايران دشمن جدى مسلمانان مى شد و نهضت نوپاى اسلام در نطفه خفه مى گرديد يا محدود
مى شد، لذا نتايج حاصل از جنگ هاى اين دو ابرقدرت در همسايگى مسلمانان براى آن ها
اهميت فراوان داشت. و قرآن كريم در سوره روم به خاطر اهميت اين برخوردار و جنگ از
آن خبر داده است: غُلِبتِ الرّومُ # فى اءَدنَى الارضَ و هُم
من بَعدِ غَلَبهم سَيَغلِبونَ؛(54)
روميان مغلوب شدند [و اين شكست] در سرزمين نزديكى رخ داد، اما آن ها بعد از مغلوبيت
به زودى غلبه خواهند كرد.
و پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلم) در واقعه كندن خندق (جنگ احزاب) اين
خبر را به اطلاع ياران خود داد.
از ديگر سرزمين هاى مدعى تمدن در جهان آن روز دو سرزمين پهناور هند و چين بود كه
وضع مناسبترى از ساير بلاد نداشتند. در شبه قاره هند خدايان متعدد باعث سوءاستفاده
شيادان و حاكمان شده بود و انحطاط و سقوط اخلاقى بيداد مى كرد و اختلاف عميق در
جامعه هندى به چشم مى خورد كه حاصل آن ظلم حاكم و فقر و محروميت طبقات پايين بود.
در چين نيز پيروى از آيين هاى كنفسيوس- كه بر پايه پرستش چند خدا بر محور ماديات
(افلاك و ستارگان و ارواح)- و آيين بودا- كه منكر خداوند و پديد آورنده هستى بود و
سبب شده بود پس از بودا، بت پرستى به اشكال گوناگون رواج پيدا كند- جامعه را به
انحطاط و سرگردانى كشانده بود.(55)
اميرمؤمنان على (عليه السلام) وضعيت جهان را در عصر بعثت چنين توصيف مى كند:
هنگامى خداوند رسالت بر عهده او (پيامبر اسلام) گذارد كه مدتها از بعثت پيامبران
پيشين گذشته بود و ملتها در خواب عميقى فرو رفته بودند، فتنه و فساد جهان را فرا
گرفته بود و كارهاى خلاف در ميان مردم منتشر [شده] و آتش جنگ زبانه مى كشيد، دنيا
بى نور و پر از مكر و فريب گشته بود، برگهاى درخت زندگى به زردى گراييده، و از ثمره
زندگى خبرى نبود، آب حيات انسانى به زمين فرو رفته، و مناره هاى هدايت به كهنگى
گراييده، پرچمهاى هلاكت و بدبختى آشكار شده بود، دنيا با قيافه اى زشت و كريه به
اهلش مى نگريست و با چهره عبوس با طالبانش روبرو بود. ميوه درخت آن فتنه، و طعامش
مردار بود، در درون، وحشت و اضطراب، و بر برون شمشير حكومت مى كرد.(56)
1- 3- اديان
جزيرة العرب از حضور اديان خالى نبود و اهل كتاب به ويژه يهود حضور گسترده
اى در جامعه عرب آن روزگار داشتند.
الف) يهود و تأثير آنان بر اعراب
يهوديان به طور عمده از سه قبيله بنى قريظه، بنى نضير و بنى قينقاع بودند.
راءى عالمان يهودى كه در مجاورت مدينه- به عنوان پايگاه اصلى يهود- زندگى مى كردند،
محترم شمرده مى شد؛ به گونه اى كه در مسائل و مشكلاتى كه پيش مى آمد، اعراب براى حل
مشكلات به آن ها رجوع مى كردند. تأثير فرهنگ يهود بر مردم عرب را مى توان در ازدواج
مردم مدينه- كه همسايه يهوديان بودند- ملاحظه كرد، چرا كه مردم مدينه همانند
يهوديان نزديكى با همسر را از پشت جايز نمى دانستند، در حالى كه مردم مكه اين عمل
را روا مى داشتند.(57)
همچنين پيش بينى ها و بشارت هاى يهود در پذيرش اسلام توسط ساكنان يثرب تأثير فراوان
داشت. اديان، بعثت پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) را پيش بينى
كرده بودند و خبرهاى يهود و راهبان نصرانى و كاهنان عرب ظهور آن حضرت را انتظار مى
كشيدند، و اين مطلب در ماجراى سفر آن حضرت به شام توسط ابوطالب و هشدار راهبى به
نام ((بحيرا)) كاملا مشهود است.
علاوه بر اين، قرآن نيز تاءكيد دارد كه ويژگى ها و صفات آن حضرت در كتابهاى آسمانى
پيشين بوده و اهل كتاب حضرت را مانند فرزندان خود مى شناختند،(58)
آنها معتقد بودند پيامبرى ظهور خواهد كرد و آنان را از بدبختى، دشمنى و سيه روزى
نجات خواهد داد و بر دشمنان آن ها كه خود را ملت برگزيده مى دانستند پيروز خواهد
كرد. اين عقيده از زمان نجات يهود توسط موسى (عليه السلام) از ستم فرعون در ذهن
ايشان جاى گرفته بود، لذا يهود زمينه را براى قبول بعثت و هجرت پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم) در يثرب آماده كرده بودند.(59)
فساد علماى يهود
آن چه در ميان تاريخ نگاران مورد اتفاق مى باشد روزگار فترتى است كه عصر پيامبر
خاتم (صلّى الله عليه و آله و سلم) را از قلمرو زمانى رسالت مسيح (عليه السلام) جدا
مى كند. در طول اين مدت، رهبران اديان در گرداب فساد غوطه ور شده و دين را به
انحطاط كشانده بودند. شمار عالمان راستين و پابند به آيين موسى و مسيح اندك بود،
اينان با تقيه و پنهان كارى، يا روحانيت حاكم در ستيز بودند و در انتظار بعثت،
روزشمارى مى كردند.
فساد روحانيت حاكم با جهل و ناآگاهى مردم، زمينه استمرار داشت. كاهنان عرب به فسادى
رسواتر از حبرها و رهبران دچار بودند، كه در سوره انعام
(60) اشاره اى است به داستان سوء استفاده هاى اينان از عواطف دينى و
جهل جامعه، كه خرافه پردازى هاى آنان در حرام و حلال و تقسيم ناعادلانه گوشت دام
هايى كه براى بتان قربانى مى شد، گوشه اى از اين فسادهاست.(61)
يهود و نصارا در جزيرة العرب انتظار بعثت پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را
مى كشيدند، لكن پس از بعثت آن حضرت و شنيدن آوازه او، به دنبال آن حضرت به مكه
نيامدند و ايمان نياوردند كه خود بهترين دليل و گواه بر ضعف ايمان آن ها و عدم پاى
بندى آن ها به دينشان مى باشد.
يهوديان، مسيحيت را دشمن مى شناختند كه در جاى جاى قرآن از تبليغات منفى يهود و
نصارا بر ضد يكديگر ياد شده است.(62)
ب) نصارا
در اين كه مسيحيت در جزيرة العرب كم و بيش وجود داشته است شكى نيست، لكن
تاريخ ورود آن كاملا روشن نيست. احتمال داده شده كه ورود نصرانيت به يمن در قرن
چهارم ميلادى بود. وجود پيروان اين دين در يمن و حوالى آن، نجران، هنگام ظهور اسلام
قطعى است و يعقوبى در تاريخ خود عده اى از افراد را در مكه و مدينه داراى اين آيين
مى شناساند، مانند: بنى سعد بن عبدالعزى، عثمان بن حويرث، ورقة بن نوفل، فرزندان
عمر و قين بن زيد، زيد بن عمر بن نفيل و....(63)
گفتنى است هر چند مسيحيان پس از ظهور اسلام به عنوان يك جريان سياسى مخالف پيامبر
(صلّى الله عليه و آله و سلم) مطرح مى شوند، لكن مخالفت آن ها به اندازه يهود
سرسختانه نبود و قرآن كريم از پاره اى از آن ها به خوبى ياد كرده است و حتى نقش و
تأثير برخى از آنان در پيشبرد اهداف اسلام و تبليغ آن را نمى توان انكار كرد. مى
توان به عنوان اولين برخورد ميان مسلمانان و مسيحيان از گفت و گوى جعفر بن ابى طالب
(عليه السلام) سفير رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) با نجاشى، پادشاه حبشه
نام برد، كه در آن مجلس پاره اى از آيات قرآن كريم بر آن ها عرضه مى شد؛ از جمله
اعتقادات مسلمانان درباره ولادت و حقانيت عيسى (عليه السلام) كه نجاشى دور از عناد
و دشمنى و با سعه صدر و كنجكاوى به قضاوت ميان فرستادگان مشركان و مهاجران مسلمان
نشسته بود و چنين اذعان مى كرد كه: به خدا سوگند سخن حق همين است كه پيامبر شما
آورده است، و با آن چه عيسى (عليه السلام) آورده بود از يك جا سرچشمه گرفته است.
با اين تاييد از مسلمانان حمايت مى كرده و ايشان را به نمايندگان قريش تسليم
نكرد، بلكه آن ها را در امان و آسايش در مملكت حبشه جاى داد.(64
) البته مسيحيان نجران نيز در صحنه سياسى حجاز حضور داشتند كه قرآن كريم
از مناظراتى ميان آن ها با رسول گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) خبر داده
است.(65)