مقدّمه
كلّيات
سپاس خداى را كه بر بشر منّت نهاد و از ميان آنان پيامبرانى را براى هدايت
آنان برانگيخت.
وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبّ الْعَالَمِينَ # نَزَلَ بِهِ
الرُّوحُ الاَْمِينُ # عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ # بِلِسَانٍ
عَرَبِيٍّ مُّبِينٍ.(2)
و حمد و سپاس خداى را كه سلسله پيامبران را با اشرف آن ها، محمد مصطفى (صلّى الله
عليه و آله و سلم) پايان داد و كتابى گرانبها و عظيم را براى هدايت بشر، بر او فرو
فرستاد تا بشر را در سايه پيروى از راهنمايى هاى آن به كامل ترين درجه هدايت خود
رسانده و راه نيك فرجامى را بپيمايد، تا پيروزمندانه به سرمنزل مقصود رسد؛
لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤ مِنِينَ اءذْ بَعَثَ
فِيهِمْ رَسُولا مِّنْ اءَنفُسِهِمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آيَاتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ
وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَ إِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِى
ضَلالٍ مُّبِينٍ.(3)
و آن چه را براى رسيدن به اين كمال لازم بوده، در قرآن كريم بى كم و كاست آورده
است.
يَهْدِى بِهِ اللّهُ مَنِ اتَّبَعَ رِضْوَانَهُ سُبُلَ
السَّلاَمِ.(4)
يَا اءَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْكُم مَّوْعِظَةٌ مِّن
رَّبِّكُمْ وَ شِفَاء لِّمَا فِى الصُّدُورِ وَ هُدًى وَ رَحْمَةٌ
لِّلْمُؤْمِنِينَ،(5)
از اين آيه شريفه مى توان يك سير تكاملى را استظهار كرد. هدايت قرآن، كامل و جامع
بوده، و اختصاص به زمان، قوم و بعد خاصى ندارد، بلكه هدايت است براى همه افراد بشر
در همه ادوار و هيچگاه دچار مرور زمان نگشته و كهنه نمى شود.
از امام رضا (عليه السلام) نقل شده است كه شخصى از امام صادق (عليه السلام) پرسيد:
چگونه است كه قرآن هر چه نشر مى يابد و تدريس مى شود، جز تازگى نمى افزايد؟ امام
فرمود: زيرا خداوند- تبارك و تعالى- آن را براى زمان و يا قوم خاصى قرار نداده است،
بلكه قرآن در همه زمان ها و نزد همه اقوام تازه مى باشد.(6)
جامعيت قرآن همه شئون فردى و اجتماعى را در بر مى گيرد؛ از جمله بعد سياسى را. در
حقيقت مهمترين وظيفه پيامبران برقرارى نظام عادلانه اجتماعى از طريق اجراى قوانين و
احكام است، كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهى ملازمه دارد.(7)
اما لازمه اجراى اين قانون به صورت مطلوب و كامل و اشراف كامل بر مسائل سياسى و
اجتماعى مى باشد.
پيامبران به عنوان سياستمداران الهى، همگى با هدف واحد پياده كردن اين مجموعه احكام
و براى رستگارى انسان ها تلاش و نهضت ها و مكاتب فردى را رهبرى كرده اند.
بديهى است كه پيامبر گرامى اسلام (صلّى الله عليه و آله و سلم) به عنوان اشرف
پيامبران و اولين مفسر قرآن از اين مسووليت غافل نبوده است، چرا كه قرآن كريم نه
تنها از برنامه ها و آموزه هاى نظام سياسى تهى نبوده، بلكه آيات بسيارى از قرآن
كريم به موضوعاتى مانند: حج، جهاد، نماز جمعه و... دلالت دارد. شكى نيست پيامبر
(صلّى الله عليه و آله و سلم) در كنار مسائل عقيدتى قرآن، برخى از اهداف سياسى و
جهت گيرى مبارزاتى را به مردم آموزش مى داده است، تا با بينش و بصيرت كافى راه خود
را بر گزينند و حق و باطل را از يكديگر تمييز دهند و هدايت شوند.
پيامبر اكرم (صلّى الله عليه و آله و سلم) به عنوان مجرى، ابلاغ كننده و مبين قرآن،
وظيفه داشت با گروه ها و سليقه هاى مختلف سياسى، به ويژه طبقه مرفه منحرف، درگير
شود. لذا اين پرسش به ذهن مى رسد كه آيا پيامبر در اين رويارويى از اقدامات سياسى
آنان متاءثر شده است؟ و آيا اين تاءثيرهاى احتمالى به تفسير وى از قرآن كريم نيز
سرايت كرده است؟ و يا اين كه پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) در مقابله با
جريانهاى سياسى مختلف، و تحت شرايط گوناگون، از حق عدول نكرده و به تفسير سياسى
قرآن متأثر از جريان هاى سياسى نپرداخته است و گفتارها و عمل كردهاى آن حضرت، در
رويارويى آن جريان ها و شرايط، در سايه چتر وحى صورت گرفته و تفسير حقى از آيات
قرآن مى باشد؟
بنابراين، براى اين كه بتوان بتوان شناخت درستى از ميزان تأثير يا عدم تأثير
جريانها سياسى بر تفاسير آن حضرت به دست آورد، ابتدا بايد آن جريان هاى سياسى و
اقدامات آن ها را عليه حضرت، بررسى كرد.
از سوى ديگر، روشن است كه پس از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم)، دست تحريف
حاكمان جور و گروه هاى سياسى منحرف از روايات تفسيرى دور نمانده و آنها بر انديشه
برخى از مفسران بزرگ نيز تأثير گذاشته اند. از اين رو، براى شناخت درست ميزان
تاثيرگذارى جريان هاى سياسى بر مفسران و انديشه آنان و تفسير آن ها، در اين رساله
به بررسى موضوع ((نقش جريانهاى سياسى بر تفسير و مفسران، در زمان پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم) صحابه و تابعين)) مى پردازيم.
تبيين موضوع
منظور از جريان هاى سياسى، اقداماتى است كه عليه پيامبر (صلّى الله عليه و
آله و سلم) و اهل بيت پيامبر و صحابه و تابعين و تفسير آن ها اعمال كرده اند، كه در
نتيجه آن اقدامات، زمينه قدرت و نفوذ آنان بيشتر مى شد؛ همچنين اثراتى كه اين
اقدامات ممكن است بر تفسير و مفسران و افكار و شخصيت آنها گذاشته باشد.
در اين پژوهش روشن خواهد شد كه پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) و تفسير آن ها از
هيچ گونه اقدام سياسى متأثر نبوده اند، بلكه تفسير آن ها تنها بيان حق و تبيين
مصداق حق مى باشد. البته اين بدان معنا نيست كه آن ها به شرايط سياسى بى توجه بوده
اند، بلكه پيامبر و اهل بيت (عليهم السلام) با توجه به شرايط سياسى و اقدامات جريان
هاى مخالف، با در پيش گرفتن تدابير حكيمانه به بيان حق مى پرداختند، و نقش سياست
بازان را مقهور تدابير خود مى كردند. بر خلاف برخى صحابه و تابعين كه در تفسير خود
متاءثر از جريان هاى سياسى بوده اند و برخى ديگر نيز به دليل مقاومت در برابر آن
جريان ها، چهره و شخصيتشان مخدوش گرديده است.
واژه شناسى سياست
اين واژه به معناى رام كردن و تربيت كردن حيوان است. نويسنده العين، مى
گويد:
سياست، عمل سياست كننده (سياستمدار) است كه به چهارپايان رسيدگى مى كند؛ به گونه اى
كه قيام مى كند بر آن و والى و حاكم، رعيت و امور مربوط به آن ها را تدبير مى كند.(8)
ابن منظور، نيز معتقد است:
سياست، قيام بر شى ء است به آن چه كه آن را اصلاح مى كند و سياست، عمل سياست كننده
(سياست مدار) است. گفته مى شود: فلانى چهارپايان را سياست مى كند، زمانى كه به آن
ها رسيدگى كند.(9)
مفهوم سياست در اصطلاح علوم سياسى
گفته شده واژه poltique (سياست) ماءخوذ از كلمه يونانى polis است، كه در
يونان باستان به معناى روش اداره كردن شهر بوده است.(10)
به طور كلى، سياست مفهوم بسيار پيچيده اى است، زيرا قلمرو آن مشخص نيست و در تمام
زمينه هاى اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى و... مستقيم يا غير مستقيم دخيل است.
بنابراين، جدا كردن امور سياسى از امور غير سياسى امرى بس دشوار است.
ماكس وبر، جامعه شناس سياسى مشهور، در سخن رانى معروف خود تحت عنوان ((سياست به
عنوان يك حرفه مى گويد:
... مفهوم سياست بسيار گسترده و شامل هر نوع رهبرى مستقل در عمل است، مردم از سياست
پولى بانك ها، از سياست اعتصاب اتحاديه هاى كارگرى، از سياست تربيتى شهردارى ها، از
سياست يك انجمن اختيارى، و حتى از سياست زنى كه در صدد راهنمايى شوهر خويش است، سخن
مى گويند... لكن ما از منطق سياست، مفاهيم رهبرى... انجمن سياسى و دولت را در نظر
مى گيريم.(11)
فرهنگ لغت آكادمى فرانسه، در مورد واژه ((سياست)) (politics) چنين نوشته است:
شناسايى امورى است كه با حكومت يك مملكت ارتباط دارد و با اداره روابط هر كشور با
ممالك ديگر نيز مربوط است.(12)
طبق تعريف آرون ريموند(13)
سياست، عبارت از مطالعه روابط قدرت، ميان افراد و گروه ها و بررسى سلسله مراتبى است
كه قدرت سياسى در داخل جوامع گوناگون ايجاد مى كنند.(14)
مك آيور، جامعه شناس مشهور مى گويد:
تعريفى كه بيشتر مردم آمريكا از هر طبقه و صنفى به آن معتقدند اين است كه: سياست
علمى است كه به ما مى آموزد چه كسى مى برد... چه مى برد... كى مى برد... چگونه مى
برد... و چرا مى برد؟(15)
آن چه از تعاريف سياست، مى توان برداشت كرد اين است كه هسته اصلى قلمرو سياست، قدرت
است.
فيلسوف مشهور، راسل مى گويد:
اين قدرت است كه اجزاى سياست را تشكيل داده و به آن شكل مى دهد.(16)
ژرژ ودل رئيس و استاد دانشگاه حقوق پاريس مى گويد:
... اگر بتوان به اختصار علم سياست را تعريف كرد بايد گفت: علم، قدرت است و موضوع
آن پديده هاى مربوط به فرمان روايى مى باشد كه در جامعه اى ظاهر مى گردد.(17)
به نظر مى رسد آن چه امروزه از نظر سياست پيشگان و علوم سياست در بيشتر كشورها
اهميت دارد، اداره مملكت و ايجاد نظم و قانون مندى در كشور است و بالاخره سياست و
علوم سياسى درباره روابط مادى افراد در داخل يك كشور بحث مى كند و روابط و علايق
كشور را با دولت هاى بيگانه حفظ مى كند، بى آن كه هيچگونه ارتباطى با پرورش مردم و
سوق دادن آن به سوى اهداف متعالى انسانى كه در قاموس انبيا مطرح است، داشته است.(18
)
مفهوم سياست در اسلام
با توجه به معناى لغوى، در سياست علاوه بر اداره كردن كارها و حفظ روابط
امور، نوعى تربيت و هدايت كردن نيز گنجانده شده است، كه هدف اصلى از اداره امور مى
باشد و اين معنا، دقيقا چيزى است كه در حكومت پيامبران و اولياى الهى وجود دارد، كه
از مهمترين اهداف حكومتى آن ها، برپايى عدل و ايجاد قسط و تربيت مردم به اخلاق الهى
است.(19)
مفهوم درست سياست را در اسلام، از كلام اميرمؤمنان، على (عليه السلام) مى توان
برداشت كرد؛ آن جا كه مى فرمايد:
پروردگارا، تو خود مى دانى كه كارى كه از دست ما سر زد، نه براى اشتياق در امر
سلطنت بود، نه براى خواهش چيزى از زيادتى كار دنيا، بلكه براى اين بود كه اصول روشن
و دينت را باز گردانيم. در شهرهاى تو اصلاح را آشكار سازيم، تا بندگان ستم ديده ات
ايمن گردند و آن چه از حدود و قوانين تو فروگذاشته شده است برپا داشته شود.(20)
به طور كلى مراد ما از سياست و اقدام هاى سياسى با توجه به تعريف هاى گوناگون،
هرگونه تدبير و اقدامى است كه به صورت مستقيم يا غير مستقيم با امور اجتماعى يا
فرهنگى يا اقتصادى يك جامعه پيوند داشته و در نهايت در حفظ يا كسب قدرت و موقعيت
اجتماعى اثر گذار بوده باشد.
از اين رو، براى اين كه اقدامى در زمره اقدامات سياسى قلمداد شود، كافى است روشن
گردد كه مورد بهره بردارى جريانى سياسى قرار گرفته و يا در مسير منافع جريانى سياسى
است، هر چند اصل اين اقدام در ظاهر با انگيزه ديگرى صورت گرفته باشد.
بنابراين، در اين رساله برخى از اقداماتى را كه به طور غير مستقيم در حفظ يا كسب
قدرت دخيل بوده و چه بسا بر تفسير يا مفسران اثرى داشته باشد ذكر و بررسى خواهيم
كرد؛ اقداماتى چون ايراد اتهام شاعر، ساحر و كاهن بودن و... بر پيامبر (صلّى الله
عليه و آله و سلم)، چشم زخم، ايجاد جو تعجب، استعجال عذاب، مجادله، تشويق مسلمانان
به بازگشت به كفر، بهانه جويى ها، و برخى فضيلت تراشى هاى مهاجر در برابر انصار و
محاجه و مجادله اهل كتاب با پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و كتمان حقايق و
تلبيس و برخى تحريف گرى اهل كتاب، افراط در تفسير قرآن به شعر جاهلى و رونق بخشيدن
به پرداختن به شعر در محافل علمى به جاى تفسير توسط حاكمان جور و تطبيق آراى مذهبى
بر آيات قرآن توسط برخى مذاهب منحرف،... كه شايد به طور مستقيم اهداف سياسى پشت سر
آن آشكار نباشد، لكن شكى نيست كه اين اقدام ها در نهايت در حفظ موقعيت و كسب قدرت
آنان مؤ ثر بوده است، كه به گونه غير مستقيم، سياسى محسوب مى شود.
جريان هاى سياسى
همانطور كه از تعريف هاى سياست، برداشت شد، هسته اصلى قلمرو سياست، قدرت
است، لكن در بيشتر موارد اين دولت ها هستند كه بزرگترين و نيرومندترين، بنياد سياسى
جامعه را تشكيل مى دهند. اهميت آن بيشتر از آن جهت است كه جنبه قانونى دارد، لكن در
برخى از كشورها قبايل و طوايف بزرگتر كه از شرايط جغرافيايى و استراتژيك بهترى
برخوردارند، به طور رسمى زمام امور سياسى آن كشور را در دست دارند. البته در همه
كشورها، علاوه بر بنيادهايى كه رسما زمام امور را در دست دارند، قدرت هاى ديگرى نيز
هست كه براى گرفتن قدرت دولتى و يا سهيم شدن در قدرت كه امور جامعه را اداره مى
كند، مبارزه مى كنند. اين قدرت ها در كشورهاى غربى دموكرات، احزاب سياسى مى باشند،
ولى در كشورهاى تك حزبى- با آن كه در ظاهر آن حزب يا گروه خاص، تمام قدرت را اجرا
مى كند- گروه هاى پرنفوذى در داخل دستگاه و يا گروه هاى ديگرى كه در حاشيه قرار
گرفته اند، وجود دارند كه براى به دست گرفتن قدرت مركزى و يا سهيم شدن در آن قدرت و
يا منحرف كردن سياست دولت به نفع خود فعاليت مى كنند. اين مبارزه در كشورهايى كه
اصل تعدد احزاب و جمعيت ها را پذيرفته اند، به طور رسمى و علنى صورت مى گيرد، لكن
در كشورهاى تك حزبى و كشورهاى استبدادى و ديكتاتورى، اين مبارزه ها به صورت مخفيانه
انجام مى شود.(21)
بنابراين، مراد ما از جريان هاى سياسى، گروه ها و تشكل هايى است كه به عنوان مختلف
در صحنه اجتماع حضور دارند و براى حفظ يا كسب قدرت مركزى و امتيازهاى اجتماعى تلاش
و فعاليت مى كنند.
واژه شناسى تفسير
واژه تفسير از ريشه ((فسر)) به معناى كشف و پرده بردارى از معناى كلام است.
راغب مى گويد:
((فسر و سفر)) همان طورى كه حروف آن ها شبيه هم هستند، در معنا نيز متقارب مى باشند
و ممكن است بتوان بين آن ها چنين تفاوتى قائل شد كه ((فسر)) براى آشكار كردن معناى
قول و ((فسر)) براى آشكار كردن اشيا جهت قابل رويت شدن آن هاست.(22)
ابن فارس مى گويد:
((فسر)) دلالت بر بيان كردن و روشن كردن امرى دارد.(23)
واژه تفسير در قرآن به معناى لغوى آن، ايضاح و تبيين، به كار رفته است؛ چنان كه
خداوند متعال مى فرمايد: و لَا يَاءتُونَكَ بِمَثَل الا
جِئناكَ بالحَقِّ و اءَحسَنَ تفسِيرا؛(24)
كافران براى تو هيچ مثلى نياورند، مگر آن كه ما حق را با نيكوترين بيان براى تو مى
آوريم.
بلاشر،(25)
خاورشناس معروف، كلمه تفسير را واژه اى اصيل در زبان عربى نمى داند، بلكه مانند
كلماتى از قبيل ((تلميذ، قيوم، كتاب و زنديق)) لغتى بيگانه در زبان عربى معرفى كرده
است و براى آن ها ريشه اى غير عربى جستجو مى كند.(26)
صبحى صالح در نقد اين سخن مى گويد: اين كه عرب اين الفاظ را پيش از اسلام به طور
متداول استعمال مى كردند، در تعريب آن ها و اين كه قرآن عربى ناميده شود، كافى است.(27)
واژه تفسير در روايت
اين واژه در روايات نيز بسيار به كار رفته است، به عنوان مثال، پيامبر (صلّى
الله عليه و آله و سلم) فرمود:
مَن فسَّرَ القرآن بِرَاءيِه فليَتَبَوَّاء مقعدهُ مِنَ
النَّارِ؛(28)
هر كس قرآن را به راءى خود تفسير كند، پس جايى در آتش براى خود فراهم كرده است.
همچنين امام صادق (عليه السلام) فرمود:
مَن فسَّرَ القرآن بِرَاءيِه فَاءَصابَ لم يُوجَر، و اءنْ
اءَخطَاءَ كان اثمُه عليه؛(29)
هر كس كه قرآن را به راءى خود تفسير كند، اگر نظرش مطابق واقع شد اجرى نمى برد و
اگر خطا كرد گناه آن بر عهده اوست.
در اين موارد نيز تفسير به همان معناى لغوى (ايضاح و تبيين) به كار رفته است.
مفهوم اصطلاحى تفسير
به نظر مى رسد تفسير در آغاز به معناى شرح و توضيح كتابهاى علمى به كار مى
رفته است. لذا شرح، توضيح و حاشيه نويسى آثار پيشينيانى چون ارسطو، افلاطون و... را
تفسير كلام آن ها مى دانسته اند، مانند: تفسير طماوس افلاطون و اربع مقالات بطلميوس
در ستاره شناسى و تفسير التحرير نظام نيشابورى، كه شرحى بر تحرير محيطى است. لكن
بعد از ظهور اسلام اين واژه در شرح و توضيح قرآن كريم استعمال شد؛ به گونه اى كه
امروزه در جوامع اسلامى واژه تفسير تقريبا به قرآن كريم اختصاص دارد.(30)
همچنان كه علامه طباطبايى (قدس سره) تفسير را چنين تعريف مى كند:
تفسير همان بيان معانى آيات قرآن و كشف مقصود و مضمون آن هاست.(31)
آية الله خويى (قدس سره) مى فرمايد:
تفسير، همان توضيح مراد خداوند از كلام اوست.(32)
استاد معرفت معتقد است:
علماى تفسير اصطلاحا تفسير را برطرف كردن ابهام از لفظ مشكل مى دانند؛ يعنى لفظى كه
در افاده معناى مقصود مشكل باشد، لكن اضافه مى كنند كه صيغه باب تفعيل مبالغه اى را
در معنا ايجاد مى كند، مانند: كَشَفَ و
اكتَشَفَ كه صيغه دومى زيادتى در معناى كشف افاده مى
كند، چرا كه زيادة المبانى تدل على زيادة المعانى
[سپس نتيجه مى گيرد كه] تفسير، مجرد كشف قناع و پرده بردارى از لفظ مشكل نيست، بلكه
زدودن خفا مى باشد در دلالت كلام. پس كلامى داراى تفسير خواهد بود كه نوعى معانى
پنهان و پيچيده در آن وجود داشته باشد، تا از راه تفسير كشف و آشكار شود.(33)
آية الله فاضل لنكرانى مى گويد:
تفسير، كشف مراد خداوند از الفاظ كتاب عزيز و قرآن مجيد مى باشد، مانند كشف كردن
مراد ساير متكلمان، از كتاب هايشان.(34)
بر اساس اين دسته از تعاريف، تفسير نوعى عمل است كه اثر و نتيجه آن روشن شدن مراد
خداوند مى باشد.
لكن محمد بن يوسف، ابوحيان اندلسى از عالمان اهل سنت (م 745) تفسير را علمى مى داند
كه از چگونگى الفاظ قرآن، مدلولات و احكام فردى و تركيبى و معانى آن در حالت تركيب
سخن مى گويد.(35)
بدر الدين زركشى مى گويد:
تفسير علمى است كه با آن مى توان بر فهم كتاب خدا و معانى آن، احكام و حكم آن دست
يافت.(36)
همچنين علامه طبرسى (قدس سره) مى فرمايد:
همانا كلام دانشمندان در شرح ماهيت تفسير بسيار شده است، تفسير علم به اصولى است كه
به وسيله آن معانى كلام خدا (امر، نهى و...) شناخته مى شود.(37)
علامه سيد محمد باقر صدر نيز مى گويد:
تفسير به عنوان يك علم عبارت است از (( دانشى كه از قرآن كريم به عنوان كلام خداوند
بحث مى كند)) چرا كه قرآن كريم جنبه هاى متعددى دارد، كه از هر جنبه، موضوع يك علم
قرار خواهد گرفت؛ يك بار قرآن به عنوان حروف مكتوبى كه روى اوراق ترسيم مى شوند در
نظر گرفته مى شود، و موضوع علم رسم مصحف است، و بار ديگر به عنوان اصواتى كه آن ها
را مى خوانيم و زير زبان آنها را زمزمه مى كنيم در نظر گرفته مى شود و موضوع علم
قرائت مى باشد و جنبه سوم اين كه قرآن كريم را به اعتبار اين كه كلام خداوند متعال
است در نظر بگيريم و موضوع علم تفسير قرار مى گيرد.
بنابراين، علم تفسير همه بحث هاى مربوط به قرآن را، به عنوان اين كه كلام الله است
شامل مى شود. بحث هايى درباره مدلول هر لفظ و هر جمله در قرآن كريم، اعجاز قرآن،
اسباب نزول، ناسخ و منسوخ، اثرگذارى هاى قرآن در تاريخ و.... بنابراين، از راه
((علم تفسير)) موضوع آن نيز براى ما مشخص خواهد شد كه عبارت است از (( قرآن)) چرا
كه كلام خداى متعال است.(38)
براساس اين دسته از تعاريف، تفسير نوعى علم است، كه با به كارگيرى آن علم مى توان
مراد خداوند از آيات قرآن را كشف كرد. بنابراين، كشف مراد خداوند، از لوازم و آثار
به كارگيرى آن علم مى شود.
مراد از مفسران
با توجه به هر دو دسته از تعاريف تفسير، مفسر كسى است كه معانى پنهان آيات
را كشف مى كند و متخصص به علم تفسير است.(39)
مراد ما از مفسران، در عهد پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم)؛ شخص آن حضرت- كه
اولين مفسر و مبين قرآن كريم بود- و پس از وى امامان اهل بيت (عليهم السلام) است،
كه علم تفسير را از پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به ارث برده بودند. در عهد
صحابه و تابعين نيز بسيارى بودند كه در زمينه تفسير قرآن نقشى داشته اند، لكن مطالب
اين رساله بيشتر حول محور آن دسته از صحابى و تابعينى است كه شهرت ويژه اى در اين
زمينه به واسطه هر يك از مكاتب تفسيرى به دست آورده بودند، چرا كه پرداختن به مسائل
مربوط به همه آن مفسران از حد رساله خارج است و نظم منطقى بحث را مختل و رساله را
دچار پراكندگى و تشتت آرا مى سازد. لكن در مواردى كه ممكن بوده است، از ذكر برخى
ديگر از صحابه و تابعين كه در زمينه تفسير شهرتى داشته اند، اما به هيچ يك از مكاتب
تفسيرى وابسته نبوده اند نيز غفلت نكرده ايم.
تاريخچه موضوع
موضوع جريان هاى سياسى و تأثير آن ها بر تفسير، در سده نخست هجرى، ابعاد
مختلف سياسى، تاريخى و تفسيرى دارد، كه شايسته است به آن به عنوان تاريخ سياسى
تفسير داده شود. البته تاريخ تفسير خود زا عناوين نو ظهور علمى و تاريخى به شمار مى
رود. نخستين كتابى كه در اين باره در دست است كتاب تاريخ التفسير مى باشد. اين كتاب
در سال 1966 م. در چاپ خانه المجمع العلمى العراقى به طبع رسيد.(40)
بعد از آن، اين موضوع در بين متخصصان علوم قرآنى مورد بحث و بررسى بيشترى قرار
گرفت. با اين همه، هنوز ابعاد مختلف اين موضوع آن گونه كه بايسته است، تبيين نشده
است. از جمله اين ابعاد، تاريخ سياسى تفسير يا همان موضوع نقش جريان هاى سياسى بر
تفسير و مفسران است كه تاكنون كتابى در اين زمينه تاءليف نگرديده است.
مولفان كتاب هاى التفسير و المفسرون و تاريخ تفسير به طور پراكنده و اجمالى در خلال
ابحاثى مانند: جمع و تدوين قرآن و اسرائيليات و علت منع تدوين حديث و... به اين
موضوع اشاره كرده اند و همه آن ها به اهميت اين موضوع آگاه بوده اند، لكن به طور
مبسوط و مستقل تا كنون به آن پرداخته نشده است، و يا نگارنده پس از جست و جو، از آن
مطلع نشده، و براى اولين بار اين رساله عهده دار تبيين آن مى باشد.
اهميت و ضرورت تحقيق
با بررسى روايات تفسيرى صحابه روشن مى گردد كه گروهى از اين روايات با هم
ناسازگارند؛ به گونه اى كه نمى توان هر دو را صحيح دانست. البته با دقت و امعان نظر
در آن ها در مى يابيم كه تعدادى از آن ها موافق سياست سلطه گران و مصحلت زمام داران
و حاكمان وقت شكل گرفته و در برابر آن ها روايات صحيحى وجود دارد كه مخالف سياست و
مصلحت حاكمان غير مشروع وقت است، به عنوان مثال: از انس بن مالك روايت شده است كه
گفت:
پشت سر پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) و ابوبكر و عثمان نماز خواندم، پس آن
ها نماز را با الحمدلله رب العالمين آغاز كردند و
بسم الله الرحمن الرحيم را ذكر نمى كردند، نه در اول
قرائت و نه در آخر آن.(41)
ولى از همو نقل شده كه گفت:
شنيدم از رسول خدا (صلّى الله عليه و آله و سلم) كه جهر به
بسم الله الرحمن الرحيم مى كرد.(42)
و نيز نقل شده است كه:
از وى درباره جهر و اخفات بسم الله الرحمن الرحيم
پرسيدند و او گفت: من اين مسئله را نمى دانم.(43)
اينگونه ناسازگارى ها و تناقضات در روايات منسوب به پيامبر (صلّى الله عليه و آله و
سلم) نيز آن چنان شيوع پيدا كرده كه شمارى از عالمان ، تعداد بسيارى از اين روايات
را كه منسوب به آن حضرت است، رد كرده اند؛ همچنان كه از امام احمد نقل شده است:
سه چيز است كه اساسى ندارد: تفسير و ملاحم و مغازى.(44)
با اين همه شكى نيست كه نمى توان تمام آن چه را كه منسوب به آن حضرت است رد كرد.
لذا بايد به دنبال قاعده اى بود كه روايات صحيح از ناصحيح و سقيم قابل تشخيص باشد.
يكى از اهداف اين رساله به دست آوردن اين قاعده است، بنابراين نگارنده به ريشه يابى
و علل اين ناسازگارى ها پرداخته است و در نتيجه اين بررسى مى توان بر آن شد كه علت
مهم اين ناسازگارى ها در روايات تفسيرى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم)، همانا
نقش جريان هاى سياسى و حكومت ها بر پاره اى از اين روايات و حتى در تغيير افكار
برخى از صحابه و تابعين است .
به عنوان مثال در روايات فوق از انس در مواجهه با سياست حاكم، ملاحظه مى شود كه
سيره بنى اميه بر اين بود كه با على (عليه السلام) و خاندان و آثار او مبارزه كنند
و چون على (عليه السلام) جهر به بسم الله الرحمن...
مى كرد، بنى اميه در از بين بردن اين سنت بسيار كوشيدند و اولين كسى كه
بسم الله الرحمن الرحيم را از نماز حذف كرد معاويه بود.(45)
بدين ترتيب روايت اول از انس در تاييد سياست معاويه بوده است؛ همچنان كه فخر رازى
به اين مسئله پى برده و در تفسير كبير بدان اشاره مى كند:
شايد از معاويه ترسيده و به همين دليل اقوال او دچار اضطراب شده است.(46)
علاوه بر اين، شنيدن بسم الله الرحمن الرحيم براى بنى
اميه بسيار تلخ و يادآور روزگارى بود كه آنان عليه پيامبر صلّى الله عليه و آله و
سلم موضع گرفته بودند، و مردمى را كه با شنيدن بسم الله
الرحمن الرحيم بى اختيار به قرآن روى مى آوردند، از استماع منع و يا سر و
صدا مى كردند تا صداى پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) به آنان نرسد و يا انگشت
در گوش هايشان مى گذاشتند، تا صداى قرآن پيامبر (صلّى الله عليه و آله و سلم) را كه
با بسم الله... آغاز مى گشت نشنوند.(47)
همه اين ها، خاطرات ناخوشايندى بود كه يادآورى آن ها موقعيت آنان را به شدت به خطر
مى انداخت. بنابراين، هر طور كه شده بايد اين خاطرات را از اذهان پاك مى كردند، كه
حذف بسم الله... از نماز اولين گام در اين جهت بود.
با شناخت جريان سياسى حاكم، با مقدارى تاءمل مى توان روايت صحيح را از غير صحيح
تمييز داد و شايد بتوان يك قاعده كلى را استنتاج كرد و بر آن استوار ساخت كه: آن
دسته از روايات تفسيرى كه موافق جريان سياسى و حاكمان نامشروع است، جعلى بوده و
دسته ديگر از روايات تفسيرى كه مخالف جريان سياسى نامشروع حاكم بوده است از قرينه
صحت برخوردار است، بنابراين، ضرورت پرداختن به اين موضوع از جهتى به ضرورت شناخت
روايت صحيح از ناصحيح بر مى گردد.