فصل اول:
انصار در آيينه تاريخ
انصار، ياران مخلص و فداكار پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) كه از قبايل جنوبى و در اصل يمنى بودند، آنان قرنها پيش از
هجرت پيامبر (صلىاللهعليهوآله)، از سرزمين يمن به شهر يثرب آمده بودند و در كنار
يهوديان زندگى مىكردند. بعد از بعثت رسولخدا (صلىاللهعليهوآله) انصار، در
شرايطى اسلام را پذيرفتند كه پيامبر (صلىاللهعليهوآله) و مسلمانان سخت در تنگنا
و فشار قرار داشتند،به حدى كه مشركان مكه با آزار و شكنجه مسلمانان جلو پيشرفت
اسلام را گرفته بودند. در چنين شرايطى آنان دين اسلام را با آغوش باز پذيرفتند و با
پناه دادن به مسلمانان و پيامبر (صلىاللهعليهوآله) در راه گسترش اسلام و نشر
معارف آن تلاشها و فداكارىهاى چشمگيرى كردند. تاريخ شاهدى گويا بر اين
فداكارىها و تلاشهاى انصار است. اين جانفشانىها و فداكارىهاى انصار بود كه
باعث گسترش اسلام شد. رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) بنيان حكومت اسلامى را در يثرب
پىريزى كرد و شهر مدينه مركز جهان اسلام شد.
1. انصار پيش
از اسلام
آنگونه كه مورخان و نسب شناسان ذكر كردهاند
انصار از دو قبيله اوس و خزرج تشكيل مىشد كه در اصل يمنى بودند و نسبشان به قبايل
عرب قحطانى و جنوبى مىرسيد. آنان در جنوب شبه جزيره عربستان در سرزمين
يمن سكونت داشتهاند و بعد از مهاجرت عمروبن عامر از
يمن، در شهر يثرب سكونت گزيدهاند. آنان پس از هجرت
رسول خدا (صلىاللهعليهوآله) به مدينه، به جهت اين كه آن حضرت را در برابر
دشمنانش يارى كردند، انصار (يارى كنندگان) نام گرفتند.
الف) يمن،
زادگاه انصار
يمن، زادگاه و سرزمين پيشين انصار، در بخش
جنوبى شبه جزيره عربستان واقع شده است كه از طرف جنوب از نجد تا اقيانوس هند و از
غرب تا درياى سرخ امتداد دارد. اين سرزمين از شرق نيز با حضر موت و بحر عمان همسايه
است(35).اين
محدوده از قديم يمن ناميده مىشد.
يمن، سرزمينى با آب و هواى مساعد، درههاى
سرسبز، معادن و جنگلهاى طبيعى، زمينهاى مرغوب كشاورزى، آب فراوان و بارانهاى
منظم در آن جا است. در اين سرزمين براى استفاده از آب باران سد ساخته بودند.
بزرگترين سد يمن را كه به سد مأرب معروف بود، سبأبن
يشجب بن يعرب بن قحطان بنا كرده است(36).
چنين موقعيت طبيعى، شرايط مناسبى را براى زندگى در آن سرزمين فراهم مىساخت؛ از اين
رو شهرنشينى در آنجا از زمانهاى قديم رواج داشت. مورخان، تمدن و آبادانى منطقه
يمن را ستودهاند و از آن ديار مطالب مبالغهآميزى نقل كردهاند.
هرودت مورخ نامى و
مشهور يونانى در قرن پنجم قبل از ميلاد در سبا، از تمدن اين سرزمين و قصرهاى بسيار
عالى و با شكوهى ياد مىكند كه داراى درهاى مرصع به انواع جواهرات بوده است. در اين
كاخها ظرفهاى طلا و نقره به اشكال مختلف و تخت خوابهايى از فلزهاى قيمتى وجود
داشته است(37).
بعضى مورخان از قصرى با عظمت و بسيار عالى، داراى بيست طبقه به نام
غمدان در صنعا سخن گفتهاند: كه داراى صد اتاق بوده و
بلندى ديوارهاى آن بيست ذراع و همه سقفها آينهكارى و مزين به شيشه بوده است(38).
جرجى زيدان مىگويد: قصر غمدان تا زمان عثمان بن عفان
باقى بوده است(39).
ابن رشد نيز به توصيف نعمتهاى شهر سبا پرداخته
و اشاره مىكند:
ساكنين مأرب در سرزمين خود از هر جهت در امنيت
كامل بوده و روستاهاى نزديك به هم داشتند، طورى كه هرگاه كسى از شهر خود خارج مىشد
توشه راهى بر نمىگرفت؛ زيرا شب را در يك قريه و گرماى روز را در قريه ديگر
مىگذرانيد(40).
هم چنين مسعودى در بيان نيكى حال مردم سرزمين
مأرب، ديار آنان را مثلى در جهان دانسته است(41).
سمهودى نيز به نقل از ابن عباس مىگويد:
شهر سبا، سر سبزترين و پاكيزهترين شهرها بوده
است. اگر زنى زنبيلى بر سر گذاشته و در دست چيزى مىبافت و مقدار مسافتى طى
مىنمود، زنبيل او پر از ميوههايى مىشد كه از درختان آنجا مىافتاد(42).
چنين وضع طبيعى باعث شده بود كه مردم آنجا
زندگى پررونق داشته و در آسايش باشند، به حدى كه حتى حيوانات موذى در آن سرزمين
نبوده است(43).
استرابون جهانگرد
مشهور رومى كه يك قرن پيش از ميلاد از اين سرزمين ديدن كرده است، از عمران و
آبادانى و تمدن آن اين گونه ياد مىكند: شهر مأرب شهر عجيبى
بوده است، زيرا سقف عمارات آن از عاج ساخته شده و با لوحههاى زر اندود و جواهرات
تزيين شده بود. ظروف زيبايى در شهر مأرب ديده مىشد كه انسان را متحير مىساخت(44).
سد مأرب كه هنوز هم نام آن بر سر زبانهاست، مىگويند: هفتاد سرزمين را مشروب
مىكرد. اين سد يكى از مظاهر تمدن و عمران و آبادانى يمن باستان محسوب مىشد.
خداوند نيز در قرآن به نعمتهاى فراوان آنان و حاصلخيزى سرزمينشان اشاره كرده و
از قوم سبا در دو سوره ياد كرده است: يكى، در سوره نمل، به مناسبت ذكر ملكه سبا و
نامه نوشتن حضرت سليمان (عليه السلام) به او؛ آنگاه كه كمى بعد هدهد آمد و گفت:
چيزى ديدهام كه تو نديدهاى و براى تو از سبا
خبر درست و قطعى آوردهام. من در سرزمين سبا زنى را ديدم كه بر آنان حكومت مىكند و
همه چيز در اختيار دارد، مخصوصاً تخت عظيمى داشت(45).
ديگرى، در سوره سبا(46)
به دليل شكستن سد مأرب و جارى شدن سيل عرم:
براى قوم سبا در شهرشان آيتى (از قدرت الهى)
بود و آن دو باغستان از راست و چپ محل آنان بود، كه گفتيم از رزق پروردگارتان
بخوريد و شكرگزار باشيد. شهر است پاكيزه و پروردگار بسيار آمرزنده، ولى آنان روى
بگرداندند. پس سيل عرم را به سوىشان سرازير كرديم و دو باغستانشان را به دو زمين
خشك مبدل كرديم، كه جز ميوههاى ناگوار و درخت كز و مختصر سدر نمىرويانيد. اين
كيفر را بدان جهت به آنان داديم كه كفر كردند، مگر جز مردم كفرانگر را كيفر
مىكنيم، ما بين آنان و دهكدههاى پربركت، قريهها قرار داديم كه يكديگر را
مىديدند و مسافت بين آنها را به اندازه هم كرده بوديم، گفتيم در بين اين شهرها شب
و روز سير كنيد؛ در حالى كه ايمن باشيد. گفتند: پروردگارا بين سفرهاى ما فاصله زياد
قرار ده و سفرهايمان را طولانى كن، به خود ستم كردند. پس آن چنان هلاكشان كرديم كه
داستان آيندگان شدند و آن چنان متفرقشان كرديم كه مافوق آن تصور ندارد و در اين،
آيتهاست براى هر پر صبر و پر شكرى(47).
قرنها قبل از ميلاد حضرت مسيح (عليه السلام) و
حدود دو هزار سال پيش از ظهور اسلام در سرزمين يمن دولتها و حكومتهايى به وجود
آمده كه تمدنى عظيم را در آنجا پىريزى كرده است. مطالعات باستان شناسان و
بررسىهاى مورخان، اسناد و شواهد تازهاى درباره تمدن اين منطقه از خرابههاى باقى
مانده عدن، حضرموت، مأرب و صنعا به دست داده كه بيانگر تمدن عظيم و اوج شكوفايى
دولتهاى اين منطقه است كه برخى از اين دولتها، همزمان يا يكديگر و بعضى از
آنها در طول برخى ديگر بوده است(48).
2. نسب انصار
بنا به گفته مورخان و نسب شناسان، انصار از
قبيله ازد يمن بودند. آنان به يثرب آمدند و بعد از هجرت پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) به يثرب، به دليل يارى حضرت، انصار نام گرفتند. نسب همه آنها
به حارثة بن ثعلبة بن عمروبن عامر، مىرسد و نسب عامر نيز به يعرب بن قحطان، منتهى
مىشود.
الف) نظر
مورخان و نسب شناسان درباره قبايل يمن
برخى از علماى اخبار، عربها را از لحاظ قدمت
به عرب بائده، عاربه و مستعربه و از نظر نسب نيز به دو شاخه بزرگ عرب قحطانى و
عدنانى تقسيم كردهاند. مقصود از عرب بائده، گروهى است كه قبل از ظهور اسلام از بين
رفته و نابود گشتهاند، مثل قوم عاد و ثمود(49)؛
اما عاربه همان عربهاى اصيل و قحطانىاند، كه از لحاظ
نژاد و ريشه، عرب بودهاند و زادگاه آنان يمن بوده است. منظور از عرب
مستعربه، نيز عربهايى مىباشند كه از لحاظ نژاد و ريشه
عرب نبودهاند و عربيت را از عربهاى عاربه (قحطانىها) گرفته و عرب شدهاند. موطن
آنان شمال حجاز است كه به عربهاى عدنانى يا معدى نيز شهرت دارند(50).
در منابع نسبى و اخبارى درباب نسب قحطان نيز
اختلاف نظر شديدى وجود دارد. بعضى او را قحطان فرزند
عابربن شالخبنارفخشد بن سامبن نوح دانستهاند. برخى مىگويند:
قحطان فرزند هود، يا فرزند برادر هود مىباشد(51).
ابن هشام مىگويد:
برخى از اهل يمن گويند كه قحطان از فرزندان
اسماعيل است. بنابراين، نسب تمام عرب به اسماعيل منتهى مىشود(52).
يعقوبى مىنويسد:
برخى از فرزندان اسماعيل به نامهاى ديث، نعمان
و عك به يمن رفتند و عك در يمن با قبيله اشعريين ازدواج كرد. خودش از بين رفت و
فرزندانش به اشعريان يمن نسبت داده شد(53).
زبيربن بكار مىگويد:
قحطان از زريه اسماعيل - قحطان بن الهميسع بن
تيم بن نبت بن اسماعيل - مىباشد(54).
در صحيح بخارى آمده كه قبايل يمن از نسل و
فرزندان اسماعيل است. سمهودى از حافظ بن حجر نقل مىكند:
پيامبر (صلىاللهعليهوآله) روزى گذرش به قومى از بنى اسلم و خزاعه افتاد؛ در حالى
كه آنان تيراندازى مىكردند، فرمود: ارمو يا بنىاسماعيل تيراندازى كنيد اى
بنىاسماعيل! چون اسلم و خزاعه از قبايل يمنى است، به گفته نسب شناسان و مورخان نسب
تمام قبايل يمنى به قحطان مىرسد(55).
ابن حزم مىگويد: قبايل
يمنى تماماً فرزند قحطان است(56).
جرجى زيدان مىنويسد: نسب شناسان گويند كه نسب اقوام يمنى به قحطان مىرسد. وى بعد
از ذكر چهار تفاوت بين عربهاى قحطانى و عدنانى(57)،
درباره اقوامى كه از يمن هجرت كردهاند، مىگويد:
اينها قحطانى نيستند، چون خصايص اينها بيشتر
بر عربهاى عدنانى تطبيق مىكند، زيرا اگر اينها قحطانى بودند، چرا بعد از سيل
عرم، در جاهاى ديگر از يمن اقامت نكردند. چون سيل تنها مناطق زير سد را خراب كرده
بود و اقوامى در يمن بودند كه تا ظهور اسلام، در آن جا در رفاه و آسايش زندگى
مىكردند. پس دليلى ندارد كه قبايل يمنى متمدن به زندگى بدوى روى آوردند و به سمت
شام و حجاز مهاجرت كنند. پس بنابراين دليلى بر قحطانى بودن اين اقوام وجود ندارد،
جز آنچه را كه نسب شناسان عرب گفتهاند كه آن هم زياد قابل اعتماد نيست(58).
تقسيمبندى اعراب به قحطانى و عدنانى را اهل
كتاب ذكر كردهاند، اما وقتى ما تاريخ را مطالعه مىكنيم نه در عصر پيامبر
(صلىاللهعليهوآله) و نه خلفا، هيچ نشانى از چنين تقسيمبندى ديده نمىشود.
قرآنكريم نيز بين عرب قحطانى و عدنانى تفاوتى قائل نشده است و آنچه از اين مقوله
در قرآن آمده است، اشاره به اين نكته دارد كه نسب عرب به جد واحدى (اسماعيل) مىرسد
و حضرت ابراهيم (عليه السلام) پدر اعراب است(59).
ب. خاندان
اوس و خزرج (انصار)
مورخان و نسب شناسان مىگويند: عمروبن عامر
ماءالسماء بن حارثة الغطريف بن امرىء القيس ثعلبة بن مازن بن ازد
اسد، بن غوث بن نبت بن مالك بن ادد، بن زيد بن كهلان،
بن سبا عبد شمس بن يشجب بن بن قحطان، جد انصار يثرب
مىباشد. وى زمانى كه از يمن به شمال حجاز هجرت كرد، همراهان و فرزندانش در مناطق
مختلف پراكنده شدند. يكى از فرزندان عمر و مُزيقيا به نام ثعلبة بن عمروبن عامر...
به يثرب آمد و در آنجا ساكن شد و از نسل ثعلبة بن عمرو بن عامر ماءالسماء، اوس و
خزرج (انصار) پديد آمد(60).
مسعودى مىگويد:
اوس و خزرج دو برادر (فرزند حارثة بن ثعلبة بن
عمروبن عامر) بودند. مادرشان زنى به نام قيله بنت عمرو
بن جفه بود.
ابن حزم مىگويد: قيله،
بنت ارقم بن عمروبن جفنة بن عمر و مزيقيا بود(61).
برخى گفتهاند: وى دختر كاهل بن عذره از قضاعه است(62)؛
از اين رو انصار به بنى قيله مشهور شده است. در نهايت
فرزندان اين دو برادر به دو قبيله بزرگ تبديل و هر كدام از آن دو نيز به پنج تيره
بزرگ تقسيم شدند. اين پنج تيره بزرگ به تيرههاى كوچكترى انشعاب يافتند(63)
كه به چهل تيره بالغ مىشد. تيرههاى خزرج عموماً در مناطق مركزى، غربى و شمالى
يثرب كه پايين سافله مدينه به شمار مىآمد، ساكن بودند؛
اما تيرههاى اوس در قسمتهاى جنوبى و شرقى كه بلندىهاى يثرب
منطقه عاليه بود، مىزيستند كه از نظر طبيعت، منطقهاى مرغوب و پر حاصل
محسوب مىشد(64).
3. مهاجرت
انصار قبل از اسلام
الف) مهاجرت
جريان مهاجرت و تفرق قبايل سبا ضربالمثل
مشهورى شده است: تفرقوا ايدى سبا(65)
مسعودى در مورد مبدأ تاريخِ پيش از ظهور اسلام مىگويد:
اعراب قبل از اسلام، مبدأ تاريخى زيادى
داشتهاند؛ از جمله آنها سالِ سيل عرم و مهاجرت عمروبن عامر ماءالسما، جد انصار
است كه سرور و بزرگ قبايل يمنى بود. (آنان) وقتى از مأرب هجرت كردند و در نقاط
مختلف پراكنده شدند، آن را مبدأ تاريخ قرار دادند(66).
نخستين گزارشها حكايت از آن دارد كه مهاجرت
اقوام يمنى از مأرب، به روزگار سرورى عمروبن عامر، ملقب به مزيقيا مىرسد كه قبل از
مهاجرت، برخوردار از نعمتهاى فراوان و در بهترين حال بودهاند.
ابن كثير مىگويد: اول كسى
كه از يمن خارج شد، عمروبن عامر بود(67).
ابن اثير مىگويد:
وقتى پيشگوها به عمروبن عامر، كه رئيس قوم
بود، خبر دادند سيل عرم سرزمينشان را ويران خواهد ساخت. به اين دليل وى همراه
پيروانش از مأرب هجرت كردند و در مناطق مختلف ديگر پراكنده شدند(68).
برخى مىگويند: عمروبن عامر پيشگو بوده است(69).
ابن هشام طبق نقل ابوزيد انصارى مىنويسد:
عمروبن عامر جد انصار
يثرب، روزى ديد موشى سد مأرب را كه به وسيله آب نگهدارى مىشد، سوراخ مىكند. پس
از آن وى متوجه شد كه با اين جريان، سد دوام نخواهد آورد؛ لذا تصميم گرفت از يمن
هجرت كند. از اين رو تمام اموال و دارايى خويش را در معرض فروش گذاشت. بعد از فروش
اموال همراه فرزندان و نوههاى خود از يمن خارج شدند؛ در حالى كه قصد تصرف و توقفِ
جايى را نداشتند، از ميان شهرها به طور عبورى مىگذشتند، تا اينكه به سرزمين قبيله
عك رسيدند(70).
اگرچه براساس روايت ابن قتيبه، اقامت آنان در
سرزمين عك در ابتداى ورودشان، با رضايت قوم عك همراه بوده است، ولى سرانجام عكيان
آشفته خاطر شده و با آنها به ستيز پرداختند. پس از جنگ، قبايل مهاجر يمنى از
سرزمين عك كوچ كردند(71).
در همين سرزمين بود كه عمروبن عامر در گذشت و پسرش، ثعلبة بن عمرو، جانشين او شد و
رهبرى مهاجرين را به دست گرفت(72).
قبايل يمنى به مهاجرت خود ادامه دادند، تا اينكه در سرزمين تهامه فرود آمدند(73).
جرجى زيدان مىگويد:
عربهاى قحطانى زمانى كه از يمن هجرت كردند، شش
گروه بودند و هر گروه در سرزمين توطن گزيدند.
گروههاى مورد اشاره جرجى زيدان به اين شرح
است:
1. ازد شنوه در تهامه اقامت كردند؛
2. غسان به شام رفتند؛
3. خزاعه در مرالظهران ساكن شدند و در قرن دوم
ميلادى فرمانروايى مكه را از دست فرزندان اسماعيل گرفتند؛
4. آل لخم به عراق آمدند؛
5. عمروبن عامر همراه ازد به عمان رفتند؛
6. ثعلبة بن عمروبن عامر به يثرب آمدند كه
هنگام ورود آنان، حاكميت در آن ديار با يهود بود(74).
بنا به نوشته بلاذرى، انصار در ابتدا خارج از شهر اقامت گزيدند(75)؛
براساس روايات موجود در منابع، مهاجرت اقوام سبا با جنبههاى كاملاً داستانى همراه
است كه رنگى غير واقعى به آن مىدهد. ولى قرآن مهمترين و اصلىترين منبع است كه
واقعى بودن اين مسئله را تأييد مىكند و نه تنها بهترين توضيح را درباره آن داده
است، بلكه حتى در سورهاى با نام سبأ به بيان جريان
مهاجرت و پراكندگى اين قوم پرداخته است. كه مىتواند تمامى ابهامها را در مورد آن
برطرف سازد. با وجود اينكه بسيارى از علما و مورخان با استناد به آيات قرآن واقعيت
اين مسئله را تأييد كردهاند(76)؛
اما هنوز اين امر براى برخى از محققان غير
مسلمان مبهم و غير واقعى است، تا جايى كه بر تمام روايات مربوط به مهاجرت قبايل
يمنى خط بطلان كشيده و حتى برخى انتساب آن قبايل را به يمن افسانهاى بيش نمىدانند(77).
به هر حال، منطقه يمن رونق و آبادانى خود را از دست داد و مردم آن مجبور به مهاجرت
و در مناطق مختلف پراكنده شدند(78).
برخى از آنها بعد از مهاجرت حكومتهايى را تشكيل دادند كه بررسى و ذكر آن از حد
اين نوشته فراتر است.
ب) علل
مهاجرت
براساس روايات بر جاى مانده در منابع، ويرانى
سد مأرب عامل اصلى انحطاط تمدن سبا و پراكندگى و مهاجرت قبايل يمنى بوده است(79)
و يا به شكلى با آن ارتباط دارد(80)،
ولى بارزترين تأثير در تجديد مهاجرت، قبايل يمنى خرابى سد بوده كه تكرار اين
ويرانى، موجب جابه جايى و استقرار آنها در مناطق ديگر شده است. براساس اطلاعات به
دست آمده از كتيبههاى جنوب و يمن، سد مأرب چند بار ويران و دوباره ترميم شده است؛
از اين رو بعيد نيست كه به دنبال هر بار خرابى، موجى از مهاجرت قبايل نيز آغاز شده
باشد. با اين حال اگر بخواهيم مهاجرتهاى قبايل يمن را تنها به خرابى سد ارتباط
دهيم - آنگونه كه گروهى چنين عقيدهاى دارند
(81)
- نامعقول به نظر مىرسد؛
زيرا اگر ويرانى سد تنها دليل مهاجرت مىبود، مىبايست فقط قبايلى كه در حوزه سد
اسكان داشتند مهاجرت مىكردند، آن هم در جاهاى ديگرى از سرزمين يمن و دليلى نداشت
كه به شمال و حجاز مهاجرت كنند. بنابراين پس از تحقيق و بررسى مىتوان گفت: ويرانى
سد مأرب را بايد نشانه عدم ثبات و آشفتگىهاى اقتصادى،
سياسى و نظامى دانست كه در واقع حاكى از بىتوجهى نشأت گرفته از رقابت ميان سبائيان
و حميريان در به دست گرفتن قدرت بود، كه به پيكارهاى سختى منجر شد، به خصوص در
اواخر عهد سبائيان كه منازعات و شورشهاى قبايل و شهرهايى نظير همدان، ريدان،
حضرموت و قتبان بر شدت بحران افزود(82).
اين منازعات و اختلافها سبب آشفتگى اوضاع حكومت و بىتوجهىشان به شئون اقتصادى و
عمران و مراقبت از سد شد كه يكى از وسايل پيشرفت آنان بود. اين عوامل، سد را در شرف
خرابى و ويرانى كامل قرار داد و به دليل ترسى كه از خراب شدن مجدد آن داشتند،
پايتختشان را از شهر مأرب به ظفار انتقال دادند(83).
از سوى ديگر، شهر مأرب شاهراه بازرگانى بود كه سرزمين كندر و بخور را به بنادر
مديترانه و شهر غزه پيوند مىداد(84).
تجارت از روزگار ديرين در دست يمنىها بود. در واقع آنها واسطه تجارتى شرق و غرب
بودند. بازرگانان يمن كالاهاى تاجران هندى را به حبشه، مصر، فلسطين، كشورهاى مداين،
ادوم، عمالقه و سرزمين مغرب حمل مىكردند(85)؛
ولى پس از ويرانى سد مأرب راه تجارت زمينى از جنوب به شمال منتقل شد. همچنين با
ورود كشتىهاى رومى به اقيانوس هند و درياى احمر و تغيير راههاى بازرگانى و
جاىگزين شدن راه دريايى به جاى راه زمينى يمن به شام، از مسائلى بود كه به تدريج
از اهميت و رونق منطقه مأرب كاست و زيانهاى جبرانناپذيرى را بر اقتصاد تجارى
سرزمين يمن وارد كرد(86).
اين عوامل، سبب انحطاط تمدن چندين هزار ساله
سبا گرديد، اگرچه ضعف تمدن يمن مدتها قبل از ويرانى سد آغاز شده بود، خرابى سد
مأرب يكى از مظاهر آن بود. كه به دنبال آن بسيارى از قحطانيان تحت شرايط اقتصادى و
سياسى از يمن مهاجرت كردند و در مناطق مختلف ديگر پراكنده شدند(87).
ج) زمان
مهاجرت
مورخان درباره زمان مهاجرت مردم مأرب اختلاف
نظر دارند: گروهى معتقدند كه مهاجرت آنان قبل از ويرانى آغاز شده است. برخى ديگر
مىگويند: پس از اينكه سد ويران شد و آب، تمام دهكدهها و مزارع زير سد را از بين
برد، مردم آن سرزمين به فكر مهاجرت افتادند. طرفداران اين نظريه به آيات 14 - 15
سوره سبأ(88)
استدلال كرده، مىگويند: مهاجرت بعد از ويرانى سد شروع شده است.
به هر حال، زمان دقيق مهاجرت قبايل يمنى از
مأرب و پراكندگى آنان براساس روايات موجود در منابع، چندان مشخص نيست. آنچه در
روايات آمده مهاجرت آنها همزمان با خرابى قريبالوقوع سد مأرب بوده است؛ اما در
مورد اينكه سد چه زمانى خراب شده صاحب نظران اقوال مختلف ارائه دادهاند. ابوريحان
بيرونى سيل عرم و متفرق شدن قبايل يمنى را به سال 500 پيش از اسلام مىداند(89).
حمزه اصفهانى نيز سيل عرم و پراكندگى و مهاجرت يمنىها در زمان عمروبن عامر را به
سال 400 قبل از اسلام مىداند(90).
برخى از مورخان، خرابى سد را بين سالهاى 542 تا 570 ميلادى حدس مىزنند(91).
عدهاى ديگر اوايل تاريخ ميلادى يا نيمه قرن اول ميلادى را زمان تفرق اقوام يمنى و
خرابى سد مأرب عنوان كردهاند(92).
جرجى زيدان مىگويد:
آنچه از اقوال عرب به دست مىآيد اين است كه سد
مأرب در حوالى تاريخ ميلادى ابتداى ظهور دولت حمير (ملوك سبا و ريدان) خراب شد، بعد
از اولين ترميم سد، آنان به دليل ترسى كه از خرابى مجدد آن داشتند، پايتختشان را
از مأرب به ظفار انتقال دادند(93).
ياقوت حموى آن را مربوط به دوران تسلط احباش در
قرن ششم ميلادى مىداند(94)؛
اما با توجه به اينكه قبيله خزاعه (يكى از گروههاى مهاجر اقوام يمنى) پيش از قرن
چهارم ميلادى، در مكه بوده و حكومت آن سامان را در قرن دوم ميلادى به دست گرفتهاند(95)،
اين گفته با نظريهاى كه به ويرانى سد و آغاز مهاجرت در قرن ششم ميلادى اشاره
مىكند مغايرت دارد (البته در صورتى كه آغاز مهاجرت اقوام يمنى را بعد از ويرانى سد
بدانيم). آنچه درباره ويرانى سد از دو اثر مكتوب به دست مىآيد، حكايت از ويرانى سد
در زمان تسلط حبشيان بر يمن دارد. سد مأرب دوبار در دوره ابرهه ترميم شده است: اولى
به سال 542 ميلادى و دومى در سال 543 ميلادى(96).
فيليپ، ويرانى سد در زمان ابرهه را مسبوق به شكستگى ديگرى مىداند كه به سال 450
ميلادى در اثر فشار آب رخ داده بود. وى حادثه سيل عِرَم را كه در قرآن به آن اشاره
شده است، پس از سال 542 ميلادى و قبل از 570 ميلادى مىداند(97).
با توجه به اختلافهاى فراوان و نظريات مختلف
در مورد زمان ويرانى سد مأرب و آغاز مهاجرت قبايل يمنى، جمع و تحليل اطلاعات و
ارائه تاريخ دقيق براى آن بسيار دشوار و پيچيده است. براساس آنچه از روايات مربوط
به افتراق و پراكندگى يمنىها بعد از مهاجرت به سمت شمال به دست مىآيد، به نظر
مىرسد آن دسته از نظريات و اقوال كه به ويرانى سد و مهاجرت اقوام يمن در حدود قرن
اول و دوم ميلادى اشاره دارند صحيحتر باشد؛ زيرا در تحليل روايات تاريخى
فرمانروايى عمروبن عامر، جد انصار و داستانهاى او، با وجود اشاره به حكومت
سبائيان و رقابت ميان آنان و حميريان، وجود يك حكومت محدود را در منطقه مأرب در قرن
اول و دوم ميلادى نيز امكانپذير مىنمايد.
د) ورود
انصار به يثرب
براساس روايات تاريخى عمروبن عامر پس از فروش
اموالش همراه ازدىها از مأرب خارج شد. آنان از چندين شهر عبور كردند تا اينكه در
سرزمين تهامه فرود آمدند(98).
به عقيده همدانى، مدت زمانى پس از ورود يمنىها به تهامه، افتراق اصلى قبيله يمانى
آغاز شد. گروهى از آنان به سروات، دستهاى به عراق و جماعتى به سوى عمان، يمامه و
بحرين حركت كرده و در آن نواحى اقامت گزيدند(99).
وقتى كه گروهى از مهاجران جنوب، در مرالظهران فرود آمدند، خزاعه، از ديگر ازدىها
جدا گرديد(100)
و عدهاى از قبيله يمن با نام غسان، به طرف شمال غربى و شام رفتند.
قبايل يمنى بعد از آنكه يمن و منطقه جنوب،
رونق و آبادانى خود را از دست دادند، مجبور به مهاجرت شدند و در بيرون از آنجا
سكنا گزيدند. در منابع تاريخى نام اين قبايل به اين صورت ذكر شده است:
لخم، جذام، ازد، طى، اشعر، عامله، بجيله، كنده، مذحج، ماذن،
همدان، عدنان، غسان، مزيقياء، شنوه، اوس و خزرج و خزاعه
(101)
از ميان مهاجران يمانى، تنها اوس و خزرج به سمت يثرب حركت كرده و آنجا ساكن شدند
(102).
از روايات چنين بر مىآيد كه هنگام ورود انصار
به يثرب حاكميت آن ديار با يهود بود و يهوديان در آنجا حضور چشمگيرى داشتند،
هرچند قبايل ديگر عرب نيز در آن شهر زندگى مىكردند، در عين حال نفوذ و حضور
يهوديان در يثرب بيشتر بود(103).
ياقوت حموى مىگويد: انصار در ابتدا به ذى قار فرود آمدند و در
خارج از شهر اقامت گزيدند(104).
سپس با افزايش تعداد و فزونى قدرتشان آنان به شهر يثرب آمدند(105).
بنابر نوشته يعقوبى منازل اوس و خزرج، پيش از اسلام در منطقه قبا بود(106).
زمانى كه انصار در مدينه ساكن شدند، اموال و قلاع فراوانى را به دست آوردند(107).
اين مهاجران، پس از ورود به شهر يثرب با يهوديان پيمان بستند و از هم پيمانان آنها
به شمار آمدند(108).
انصار در آن زمان با هم متحد و متفق بودند و با يهوديان نيز رابطه هم پيمانى
داشتند، اما بعدها بنا به دلايلى ميان آنان و يهوديان جنگهاى سختى درگرفت. همچنين
جنگهاى خونين بين انصار نيز به وجود آمد كه تا مدتهاى زيادى اين اختلافها و
درگيرىها ادامه داشت كه در ادامه به آنها خواهيم پرداخت.
اما در مورد زمان آمدن انصار به يثرب،
مىتوانيم نسب يكى از اشخاص معروف خزرج سعدبن عباده را
ملاك قرار داده، زمان مهاجرت اوس و خزرج را تخمين بزنيم. نسب سعد طبق گفته نسب
شناسان به اين صورت است:
سعد بن عبادة بن دليم بن
حارثة بن ابى خزيمة بن ثعلبة بن طريف بن الخزرج الاصغر بن ساعدة بن كعب بن الخزرج
الاكبر بن حارثة.
از سعد تا خزرج اكبر يازده نسل فاصله است و اگر
فرض كنيم كه هر نسل، 25 سال باشد، ميان هجرت پيامبر (صلىاللهعليهوآله) سال 622م.
تا خزرج اكبر، 275 سال فاصله است؛ بنابراين مىتوان گفت: احتمال دارد كه مهاجرت اوس
و خزرج به يثرب در اواخر قرن چهارم ميلادى و زمان خزرج اكبر روى داده باشد(109).