تعامل انصار با اهل بيت (عليهم السلام)

سعيد طالقانى

- ۱ -


چكيده‏

در اين تحقيق، تعامل و رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) تبيين شده است. پرسش اصلى اين است كه تعامل و رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) چگونه بوده است؟ در صورت مثبت بودن، آيا اين رابطه و همكارى به معناى شايسته دانستن اهل‏بيت (عليهم السلام) به جانشينى پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و رهبرى جامعه اسلامى بوده است؟

نوشتار حاضر به منظور تبيين اين موضوع و پاسخ به آن، در قالب يك مقدمه و پنج فصل تدوين يافته است. واژگان كليدى اين پژوهش عبارتند از: اهل‏بيت، انصار، اصحاب، سقيفه، بنى‏هاشم و تعامل.

دوران بررسى تا عصر امام سجاد (عليه السلام) را شامل مى‏شود.

هدف اين پژوهش روشن كردن ديدگاه مثبت انصار درباره اهل‏بيت (عليهم السلام) و نيز نشان دادن جايگاه اهل‏بيت (عليهم السلام) در ميان اصحاب، به خصوص انصار است كه از بزرگان اصحاب و ياران مخلص و فداكار رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند. پس از تتبع گسترده درباره موضوع، با توجه به داشته‏ها و يافته‏هاى تاريخى به فرضيه‏هاى مطرح شده مى‏رسيم:

انصار از قبايل قحطانى جنوبى و در اصل، يمنى بودند. آنان بعد از مهاجرت به يثرب آمدند و غالب آن‏ها پيش از اسلام بت‏پرست بودند، اما گرايش يهوديت و مسيحيت و حنفى‏گرى نيز در ميان آنان وجود داشته است. آن‏ها از روى اخلاص به پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) ايمان آورده، زمينه گسترش و پيشرفت اسلام را فراهم كردند؛ به گونه‏اى كه بخشى از پيروزى‏هاى رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در صحنه‏هاى سياسى و نظامى مرهون فداكارى و تلاش‏هاى انصار بوده است. بيشتر آنان طرف‏دار اهل‏بيت (عليهم السلام) و اميرمؤمنان (عليه السلام) بودند و در ميان اصحاب رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، اكثريت ياران اهل‏بيت (عليهم السلام) را تشكيل مى‏دادند. اگرچه انصار به جهت وجود رقيب قدرت‏مندى، چون قريش و منافقان طرف‏دار آن‏ها، نتوانستند در جريان سقيفه آن گونه كه لازم بود نقش خود را در طرف‏دارى و دفاع آشكار از اهل‏بيت (عليهم السلام)، اميرمؤمنان (عليه السلام) و حضرت فاطمه زهرا (عليها السلام) به درستى ايفا كنند و از اين آزمايش به خوبى بيرون آيند، ولى همواره اهل‏بيت (عليهم السلام) را (كه معيار سنجش محبت به رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بود) دوست داشته و با اهل‏بيت (عليهم السلام) رابطه و تعامل خوبى داشتند و به عظمت و شوكت اهل‏بيت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) علاقه‏مند بودند. هم‏چنين عداوتى از آن‏ها درباره اهل‏بيت (عليهم السلام) به چشم نمى‏خورد انگيزه و هدف انصار در ماجراى سقيفه، جلوگيرى از تسلط قريش بود، كه قصد محروم كردن اهل‏بيت (عليهم السلام) را داشتند و نه رد خلافت اميرمؤمنان (عليه السلام)؛ زيرا انصار طرف‏دار امام على (عليه السلام) بودند و آن حضرت را شايسته خلافت و رهبرى جامعه اسلامى مى‏دانستند و به حكومت بنى‏هاشم علاقه‏مند بودند. از اين رو اميرمؤمنان (عليه السلام) را در دست‏يابى به خلافت يارى كردند. بسيارى از بزرگان انصار به وصايت امام على (عليه السلام) نيز معتقد بودند و از ديگران مى‏خواستند، تا از اميرمؤمنان (عليه السلام) به عنوان وصى و جانشينى رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) پيروى كنند.

انصار، همواره از خلافت اميرمؤمنان (عليه السلام) در مقابل دشمنانش دفاع كردند؛ به گونه‏اى كه تعدادى از آنان در راه دفاع و حمايت از اسلام و اهل‏بيت (عليهم السلام) به شهادت رسيدند. از سوى ديگر، اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز مدافع و پشتيبان انصار بود و آنان را به صحنه آورد و در سياست و حكومت شريك كرد؛ به همين دليل تعداد زيادى از رجال سياسى و نظامى حكومت آن حضرت را انصار تشكيل مى‏دادند. بعد از اميرمؤمنان (عليه السلام) نيز، ميان انصار و اهل‏بيت (عليهم السلام) همكارى و رابطه برقرار بوده است؛ اگرچه با گذشت زمان، تشيع در ميان انصار كم‏رنگ شده بود، اما ديدگاه اهل‏بيت (عليهم السلام) همواره درباره انصار مثبت بوده و مانند رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از آنان مدح و تمجيد كرده‏اند. از مجموع رفتار و رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام)، مى‏توان نتيجه گرفت كه آنان اهل‏بيت (عليهم السلام) را شايسته خلافت و رهبرى جامعه اسلامى مى‏دانستند و حتى بعضى از آن‏ها دوستى و پيروى از اهل‏بيت (عليهم السلام) را به ديگران سفارش مى‏كردند.

طرح تحقيق (كليات)

مقدمه‏

انصار، نامى است كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) آن را براى قبيله اوس و خزرج برگزيد. آنان در اصل يمنى بودند و نسب انصار به قبايل عرب قحطانى مى‏رسيد(1). آن‏ها بعد از هجرت رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به مدينه، حضرت را در مقابل دشمنانش يارى كردند و به همين دليل انصار نام گرفتند. واژه انصار زمانى پديد آمد كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و مسلمانان رنج ديده مكه در پى حمايت مسلمانان يثرب به سوى مدينه روى آورده در آن‏جا اسكان يافتند و مهاجر ناميده شدند. هم‏چنين مسلمانان يثربى كه از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و ياران مهاجرش با آغوش باز پذيرايى كردند، انصار ناميده شدند. آن‏ها در طول ده سال اقامت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در مدينه رابطه خوبى با آن حضرت داشتند و همواره حضرت را در نشر و گسترش آيين توحيد يارى كردند، آن‏ها در صحنه‏هاى فرهنگى، سياسى و نظامى نيز حضور فعال و نقش قابل توجهى داشتند. يكى از موضوعات مهم در زندگى انصار، نحوه تعامل و رابطه آن‏ها با اهل‏بيت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اسلام است؛ زيرا اهل‏بيت (عليهم السلام) امانت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در ميان امت و وارثان و جانشينان بر حق آخرين فرستاده الهى و حجت‏هاى خدا روى زمين هستند و بعد از رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از طرف خداى متعال و رسولش به رهبرى امت اسلامى برگزيده شده‏اند. از سوى ديگر انصار نيز يكى از دو دسته مسلمانان اوليه جامعه مسلمانان و از اصحاب مخلص و فداكار رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند كه با پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) عهد و پيمان بستند، تا از آن حضرت و اهل‏بيتش در برابر دشمنان دفاع و حمايت كنند. خداوند نيز در قرآن از آنان تمجيد كرده است:

والسابقون الأولون من المهاجرين والأنصار والذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجرى تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً ذلك الفوز العظيم‏(2)؛

و پيش‏گامان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانى كه به نيكوكارى از ايشان پيروى كرده‏اند، خداوند از آنان خشنود و راضى است و آنان نيز از او خشنودند و براى آنان بوستان‏هايى آماده كرده است كه جويباران از فرودست آنان جارى است و همواره جاودانه درآن‏اند؛ اين رستگارى بزرگ است.

از اين رو، رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) به عنوان جانشينان بعد از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) حائز اهميت است. درپژوهش حاضر كوشيده‏ايم اين موضوع را به صورت شفاف و روشن تحليل و بررسى كنيم. با وجود اين‏كه گستره و ژرفاى موضوع، بيش از اين ظرفيت داشت تا مطالب دقيق‏تر تدوين شود، اما با توجه به فرصت اندك به همين مقدار بسنده شد.

1.بيان مسئله‏

موضوع اين كتاب، بررسى و تبيين رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) است و اين كه انصار - يكى از دو دسته مسلمانان اوليه و حاميان پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) - در مقاطع مختلف تاريخى چه موضع‏گيرى‏هايى درباره اهل‏بيت رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، عدل قرآن‏كريم، داشته‏اند؟ آيا موضع آنان به نفع اهل‏بيت (عليهم السلام) بوده است؛ يا آنان نيز مانند قريش در مقابل اهل‏بيت (عليهم السلام) بوده‏اند؟ بنابراين، ضرورى است اين موضوع به درستى تبيين و موضع‏گيرى‏هاى آنان درباره اهل‏بيت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بررسى شود.

2. ضرورت تحقيق‏

بيان رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام)، ضرورت اين پژوهش را تشكيل مى‏دهد؛ زيرا انصار از ياران مخلص و فداكار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند و در قرآن نيز از آن‏ها تمجيد شده است. بررسى رابطه آن‏ها با اهل‏بيت (عليهم السلام) حائز اهميت است؛ چون انصار در ميان اهل سنت، به عنوان اصحاب پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) از جايگاه ويژه‏اى برخوردارند و اهل سنت به عدالت همه صحابه معتقدند.

3. پرسش‏هاى تحقيق‏

الف) سؤال اصلى

پرسش اصلى اين پژوهش كه بدان پاسخ مستدل داده شده، اين است كه رابطه انصار با اهل‏بيت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و بالعكس چگونه بوده است؟

ب) سؤال‏هاى فرعى‏

1. رابطه انصار، با بنى‏هاشم چگونه بوده است؟

2. ديدگاه انصار درباره خلافت اميرمؤمنان (عليه السلام) چه بوده است؟

3. پس از حضرت على (عليه السلام) رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) چگونه بوده است؟

4. چرا انصار بر خلاف وصيت رسول‏خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در سقيفه براى انتخاب جانشين پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) گرد هم آمدند؟

5. تعامل اهل‏بيت (عليهم السلام)، با انصار چگونه بود و درباره آنان چه ديدگاهى داشتند؟

4. فرضيه‏هاى تحقيق‏

انصار - كه مردمى مخلص و فداكار بودند - عموم‏شان، طرف‏دار اميرمؤمنان (عليه السلام) بودند. آنان در حكومت و جنگ‏ها نيز نقش زيادى برعهده داشتند و اكثريت ياران ائمه (عليهم السلام) را در ميان اصحاب، آن‏ها تشكيل مى‏دادند. اگرچه به جهت وجود رقيب قدرت‏مندى چون قريش و نيز وجود منافقانى كه طرف‏دار قريش بودند، نتوانستند آن‏گونه كه لازم بود نقش خود را در طرف دارى از اميرمؤمنان (عليه السلام) ايفا كنند؛ اما با اين حال، رابطه و تعامل خوبى با اهل‏بيت (عليهم السلام) داشتند و عداوتى از آنان درباره اهل‏بيت (عليهم السلام) به چشم نمى‏خورد. اهل‏بيت (عليهم السلام) نيز با انصار تعامل خوبى داشتند.

5. اهداف تحقيق‏

هدف اصلى و اساسى اين پژوهش عبارت است از:

1. بيان جايگاه اهل‏بيت (عليهم السلام) به عنوان پيشوايان بعد از پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) در ميان اصحاب ايشان؛

2. روشن كردن ديدگاه مثبت انصار درباره اهل‏بيت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، كه آنان از بزرگان اصحاب و ياران مخلص و فداكار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بودند.

6. پيشينه تحقيق‏

درباره موضوع پژوهش، تاكنون مطالعات زيادى صورت گرفته است. از جمله مى‏توان به آثارى همچون: الانصار والرسول، ابراهيم بيضون و پژوهشى پيرامون انصار، غلامحسن محرمى اشاره كرد، ولى در عين حال هيچ كدام از اين تحقيقات به طور جامع و منسجم به بررسى ابعاد مختلف اين موضوع نپرداخته‏اند و تحقيقى مستقل كه رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) را بررسى كرده باشد، صورت نگرفته است. طبعاً اين موضوع هم‏چنان نيازمند پژوهش و تحقيق است.

7. نوآورى تحقيق‏

تبيين رابطه انصار با اهل‏بيت (عليهم السلام) و روشن كردن ديدگاه مثبت آنان درباره ائمه (عليهم السلام) به عنوان اصحاب پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و هم چنين جايگاه ويژه صحابه در نزد مسلمانان بر كسى پوشيده نيست.

8. روش تحقيق‏

در اين تحقيق از روش تحليلى - توصيفى با رويكرد تاريخى استفاده شده است.

9. قلمرو تحقيق (زمانى، مكانى و موضوعى)

قلمرو پژوهش از لحاظ زمانى، تا عصر امام سجاد (عليه السلام) است، از لحاظ مكانى، عراق و حجاز و از نظر موضوعى، انصار و اهل‏بيت (عليهم السلام) را در بر مى‏گيرد.

10. روش گردآورى اطلاعات‏

روش به كار گرفته شده در اين پژوهش، گردآورى اطلاعات كتاب‏خانه‏اى مى‏باشد.

11. مشكلات تحقيق‏

مهم‏ترين مشكل پژوهش حاضر، گستردگى موضوع و اهميت آن از يك طرف و ضيق وقت از سوى ديگر، هم‏چنين عدم تجربه آموزشى و پژوهشى لازم بود؛ اما به فضل خداى متعال اين مشكلات به حدى نبود كه مانع كار شود.

12. سامان دهى تحقيق‏

مباحث اين پژوهش در يك مقدمه و پنج فصل سامان دهى شده است:

فصل اول، انصار در آيينه تاريخ؛

فصل دوم، رابطه انصار با بنى‏هاشم؛

فصل سوم، انصار در سقيفه و رابطه آن‏ها با دستگاه خلافت؛

فصل چهارم، انصار و اميرمؤمنان (عليه السلام)؛

فصل پنجم، انصار و اهل‏بيت (عليهم السلام) بعد از اميرمؤمنان (عليه السلام).

واژگان كليدى‏

واژگان كليدى در اين اثر به اين شرح است:

1. اهل‏بيت (عليهم السلام)

الف) اهل بيت (عليهم السلام) در لغت

اهل‏بيت، كه مركب از دو كلمه اهل و بيت است، از لحاظ لغت و معناى ظاهرى به اعضاى يك خانواده دلالت دارد. فراهيدى مى‏گويد: اهل: اهل مرد؛ يعنى همسر و نزديك‏ترين مردم به او و اهل‏بيت؛ يعنى ساكنان خانه. اهل‏الاسلام؛ يعنى كسى كه متدين به دين اسلام است‏(3).

زبيدى مى‏نويسد: اهل؛ يعنى اهل مرد، اقوام و نزديكان اوست. اهل خانه از از همين مورد است‏(4).ابن فارس درباره بيت مى‏گويد: بيت از ريشه با و تا و ياست و يك اصل و ريشه دارد و آن عبارت است از: مأوى و محل برگشت و محل اجتماع اشياى جداجدا. وى ادامه مى‏دهد: والبيت: عيال الرجل والذين يبيت عندهم؛ عيال شخصى، كسانى كه نزد او مى‏خواند و نزد او شب غذا مى‏خوردند(5).

راغب اصفهانى مى‏گويد: بيت پناهگاه انسان را در شب گويند. سكنا بدون اعتبار شب نيز بيت گفته شده است. او مى‏افزايد: كلمه اهل‏بيت در آل نبى معمول و متعارف شده است‏(6).

بعد از روشن شدن معناى لغوى اهل و بيت، معناى كلمه مركب آن نيز روشن مى‏شود. اهل‏بيت به كسانى اطلاق مى‏شود كه به بيت و خانه او اختصاص يافته باشند، به طورى كه در اثر ارتباط و پيوند عميق آن‏ها به خانه، ميان آن‏ها و اهل خانه انس شديد حاصل شده باشد.

ب) اهل‏بيت (عليهم السلام) در اصطلاح

در اصطلاح قرآن و حديث، معناى عام اهل‏بيت (عليهم السلام) (اعضاى يك خانواده) مدنظر نيست و به اصطلاح علم منطق، اين كلمه منقول شرعى شده است؛ يعنى در شرع اسلام در معناى خاص به كار رفته است. در بيانات نبى اكرم (صلى‏الله‏عليه‏وآله) و ائمه اطهار (عليهم السلام)، نصوص فراوان وجود دارد كه افراد اهل‏بيت را به طور واضح و دقيق مشخص مى‏كند.

فخر رازى در تفسير خود ضمن تفسير آيه مباهله، پس از نقل رواياتى مى‏گويد:

بدان اين حديث كه اهل‏بيت على (عليه السلام) و فاطمه (عليها السلام) و حسن و حسين (عليهماالسلام) هستند، ميان اهل تسنن مورد اتفاق است‏(7).

بنابراين از عبارت‏ها و سخنان اهل‏سنت به دست مى‏آيد كه در اصطلاح، اطلاق لفظ اهل‏بيت بر خمسه طيبه دلالت دارد. گرچه برخى از اهل سنت ازواج النبى را هم شامل اهل‏بيت (عليهم السلام) مى‏دانند؛ ولى بنا به اتفاق شيعه و سنى، خمسه طيبه اهل‏بيت مى‏باشند و در روايات شيعه، اهل‏بيت علاوه بر خمسه طيبه، اهل كسا و امامان نه گانه، از اولاد امام حسين (عليه السلام) را نيز شامل مى‏شود و نظر ما در اين تحقيق، براساس رأى و ديدگاه شيعه مى‏باشد.

از امام جعفر صادق (عليه السلام) نقل شده است كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) فرمود:

انى مخلف فيكم الثقلين كتاب الله و عترتى أهل‏بيتى فانهما لن يفترقا حتى يردا على الحوض كهاتين - و ضم بين سبابتيه - فقام اليه جابربن عبدالله أنصارى و قال يا رسول الله! من عترتك؟ قال (صلى‏الله‏عليه‏وآله) على والحسن والحسين والأئمة من وُلد الحسين الى يوم القيامة(8)؛

من در ميان شما دو چيز گران‏بها و با ارزش به يادگار مى‏نهم: كتاب خدا و عترتم را كه همان اهل‏بيت من هستند. اين دو، هرگز از هم جدا نمى‏شوند تا كنار (حوض) كوثر بر من وارد شوند؛ مثل اين دو (دو انگشت سبابه خود را به يك‏ديگر چسبانيد). جابربن عبدالله انصارى برخاست و عرض كرد: يا رسول‏الله! عترت شما چه كسانى هستند؟ آن حضرت فرمود: على و حسن و حسين و امامان كه از صلب حسين هستند تا روز قيامت.

امام صادق (عليه السلام) مى‏فرمايند كه:

وقتى از على (عليه السلام) درباره اين حديث سؤال شد كه عترت چه كسانى هستند؟

امام فرمود:

أنا والحسن و الحسين والأئمة التسعة من ولدالحسين تاسعهم مهديهم و قائمهم لايفارقون كتاب الله و لايفارقهن حتى يردوا على رسول الله حوضه‏(9)؛

من، حسن و حسين و امامان نه گانه از فرزندان حسين كه نهمين آنان مهدى ايشان و قائم آنان است و هرگز از كتاب خدا جدا نشوند و كتاب خدا هم از آنان جدا نشود، تا هر دو، كنار حوض بر رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) وارد آيند.

پس به طور قاطع مى‏توان گفت كه منظور از اهل‏بيت در آيه تطهير على، فاطمه و ساير امامان است؛ لذا وقتى كه اهل‏بيت ذكر مى‏شود، تمامى چهارده معصوم (عليهم السلام) مدنظر است. بنابراين، براى ما شيعيان در لفظ اهل‏بيت هيچ گونه ابهامى وجود ندارد.

2. انصار

انصار، نامى است كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اوس و خزرج را بدان نام‏گذارى كرده است. آنان در اصل يمنى بودند(10). و نسب‏شان به قبايل عرب قحطانى مى‏رسيد. آن‏ها بعد از هجرت رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) به مدينه به جهت اين‏كه آن حضرت را در مقابل دشمنانش يارى كردند، انصار نام گرفتند. خداوند متعال نيز آنان را در قرآن بدين نام خوانده و فرموده است:

والسابقون الأولون من المهاجرين و الأنصار والذين اتبعوهم باحسان رضى الله عنهم و رضوا عنه و أعد لهم جنات تجرى تحتها الأنهار خالدين فيها أبداً ذالك الفوز العظيم‏(11)؛

و پيش‏گامان نخستين از مهاجرين و انصار و كسانى كه به نيكوكارى از ايشان پيروى كرده‏اند، خداوند از آنان خشنود است و آنان نيز از او خشنودند و براى آنان بوستان‏هايى آماده كرده است كه جويباران از فرودست آن جارى است و همواره جاودانه در آن‏اند؛ اين رستگارى بزرگ است.

پس اين نام (انصار) ناظر به بعد دينى و سياسى آنان مى‏باشد و هيچ ارتباطى با اصل و نسب آنان ندارد.

3. اصحاب‏

الف) اصحاب در لغت

1. خليل فراهيدى مى‏نويسد:

صحابه مصدر صاحب است و هر چيزى كه با چيزى ديگر الفت و ملائمت داشته باشد صاحب و رفيق به حساب مى‏آيد(12).

2. راغب مى‏گويد:

الصاحب؛ يعنى ملازم و مباشر؛ فرقى نمى‏كند كه اين مصاحبت با انسان باشد يا حيوان و نيز فرقى نمى‏كند كه اين مصاحبت با بدن باشد كه معناى حقيقى آن است، يا با عنايت باشد كه اين نيز يك نوع مصاحبت محسوب مى‏شود.

او در ادامه توضيح مى‏دهد:

در بين عرف، رسم نيست صاحب گفته شود، مگر درباره كسى كه ملازمت و معاشرتش زياد باشد(13).

3. ابن فارس مى‏نويسد:

صحب دو معنا دارد: يكى، تبعيت و پيروى، ديگرى هم‏نشينى و سازگارى.

وى در ادامه مى‏افزايد:

ماده صحب فقط يك معناى اصلى دارد كه همين نزديكى باشد و باقى، فروعات آن است‏(14).

4. قاضى ابى بكر محمد بن طيب باقلانى مى‏گويد:

در بين اهل لغت خلافى نيست كه صحابى از صحب مشتق شده و قدر معينى ندارد، بلكه به هر مصاحبى صحابى اطلاق مى‏شود و فرقى نمى‏كند كه طول مدت مصاحبت كوتاه باشد يا بلند(15).

سخاوى نيز همين عقيده را دارد، وى مى‏نويسد:

صحابى، در لغت به كسى اطلاق مى‏شود كه كمترين همراهى را داشته باشد، چه رسد به كسى كه مصاحبت و مجالستش طولانى باشد(16).

درباره تعريف‏هاى لغوى صحابه به همين مقدار اكتفا مى‏كنيم. آنچه روشن است اين‏كه كتاب‏هاى لغت، كلمه صحابه را به هم‏نشينى طولانى مدت معنا كرده‏اند؛ اما برخى از علماى اهل سنت، حتى ادعاى نفى خلاف كرده‏اند كه ماد0 صحب در لغت به معناى هم‏نشينى كوتاه مدت و آنى نيز استعمال مى‏شود.

ب) اصحاب در اصطلاح محدثان اهل سنت

علماى اهل سنت براى صحابه تعريف واحدى ارائه نداده‏اند، بلكه در اين مورد نظريات گوناگونى ابراز داشته‏اند، كه اختلاف ميان تعريف‏ها، گاهى به بعد مشرق و مغرب است. در اين جا نمونه‏هايى از تعريف‏ها و نظريات ارائه شده در اين مورد را ذكر و آن‏گاه نظر مى‏كنيم كه دانشمندان اهل سنت چه كسانى را در دايره صحابه قرار مى‏دهند و چه كسانى را از آن خارج مى‏كنند:

1. بخارى مى‏گويد:

من صحب النبى (صلى‏الله‏عليه‏وآله) او رآه من المسلمين فهو من اصحابه‏(17)؛

هر مسلمانى كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را ديده باشد، از اصحاب رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مى‏باشد.

2. واقدى مى‏نويسد:

اهل علم را ديدم كه مى‏گفتند: هركس رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را ديده، ولو ساعتى از روز و او را درك كرده و مسلمان شده و به امور دين پاى‏بند بوده و به آن راضى شده است؛ اين شخص نزد ما از صحابه، به حساب مى‏آيد(18).

احمدبن حنبل مى‏گويد:

هركس با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مصاحب بوده، يك ماه، يا يك روز، و يا يك ساعت و يااو را ديده باشد، از اصحاب پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) محسوب مى‏شود(19).

4. ابن حزم مى‏نويسد:

در صحابى بودن، فرقى بين صغير و بالغ وجود ندارد(20).

5. سيوطى نيز همين عقيده را دارد؛ او مى‏گويد:

لايشترط البلوغ على الصحيح و الا لخرج من أجمع على عده فى الصحابة(21).

اما دسته ديگر از علماى اهل حديث از وسعت و اطلاق اصحاب كاسته‏اند و دامنه آن را تنگ‏تر كرده‏اند.

1. ابن حجر عسقلانى مى‏نويسد:

صحابى كسى است كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را ديده باشد و به او ايمان آورده و مسلمان از دنيا رفته باشد(22).

2.صاحب غوالى مى‏گويد:

صحابى اطلاق نمى‏شود، مگر بر كسى كه مصاحبت طولانى و دوام‏دار داشته باشد؛ با اين‏كه از حيث لغت، در اطلاق صحابه ملاقات كوتاه مدت كافى است‏(23).

3. سعيدبن مسيب مى‏گويد:

صحابى كسى است كه يك يا دو سال در كنار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) بوده و يا در يك يا دو جنگ با ايشان شركت كرده است؛ چون صحابى بودن شرف بزرگى است و بدون مصاحبت طويل حاصل نمى‏شود(24).

4. جاحظ، هم‏نشينى طولانى و كسب معرفت را شرط تشرف به اين مقام مى‏داند(25).

آنچه از اين گفته‏ها به دست آمد اين است كه عده‏اى از علماى اهل سنت تصريح كرده‏اند كه حتى كودكان غير مميز، از جمله صحابه به شمار مى‏روند. آنان، مجرد مصاحبت و ملاقات را كافى مى‏دانند. در مقابل، دسته‏اى ديگر از علماى اهل سنت دايره اطلاق صحابى را با آوردن قيودى تنگ كرده و مجرد ملاقات را نيز كافى نمى‏دانند (بر خلاف دسته اول) و اما در ايجاد مصداق اصطلاحى صحابه، نشست و برخاست دوام‏دار را شرط مى‏دانند، برخى نيز آن را مقيد به ايمان و موت بر اسلام كرده‏اند، ولى با توجه به معناى لغوى، اصحاب به كسانى گفته مى‏شود كه مدت طولانى و معتنابهى را با پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) مصاحبت داشته باشند.

ج) اصحاب در اصطلاح اصوليون اهل سنت

صحابى در نظر اصولى‏هاى اهل سنت، به كسى اطلاق مى‏شود كه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را ملاقات كرده، از خواص او گرديده و او را مدتى متابعت و همراهى كرده باشد؛ به گونه‏اى كه اطلاق لفظ صحابى درباره او صادق باشد، ولى از حيث مقدار، اندازه ندارد.

1. غزالى مى‏گويد:

اگرچه از لحاظ اطلاق لغوى بر ملاقات كوتاه مدت نيز مصاحبت صدق مى‏كند، ليكن عرف اين اطلاق را به كسى تخصيص زده است كه ملاقات طولانى داشته باشد(26).

2. امير پادشاه مى‏گويد:

صحابى، نزد اصولى‏ها مسلمانى است كه در عين مصاحبت طولانى مدت، از دستورات پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) نيز متابعت كرده باشد(27).

3. عمربن بحرالجاحظ مى‏گويد:

اطلاق اسم صحابى بر كسى درست است كه: اولاً، مصاحبت طولانى با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) داشته باشد و ثانياً، از محضر ايشان كسب علم نموده باشد(28).

4. نووى مى‏گويد:

اصولى‏ها قائل‏اند كه در تحقق صحابى، مجالست شرط است و حال آن‏كه محدثين فقط رؤيت را كافى مى‏دانند(29).

خلاصه اين‏كه اصولى‏ها در تحقق معناى اصحاب به طور عموم دو چيز را شرط مى‏دانند:

الف) شخص بايد مصاحبت و مجالست طولانى و بلند مدت با پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) داشته باشد؛

ب) علاوه بر مصاحبت طولانى، بايد از محضر پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) كسب علم كرده باشد.

آنچه تاكنون درباره تعريف اصحاب آورده شد، همه نظريات اهل سنت و جماعت بوده؛ اما دانشمندان شيعه توجه چندانى به معنا و مفهوم صحابى نكرده‏اند. شايد به اين علت كه آن صحابى مورد اختلاف شيعه و سنى به هر حال در اين تعريف‏ها مى‏گنجند؛ اعم از اين كه در صحابى بودن ملاقات و ديدار صرف با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) را كافى بدانيم، يا علاوه بر ملاقات، هم‏نشينى و همراه بودن طولانى او را با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) شرط لازم را بدانيم، يا حتى كسب علم از محضر حضرت را شرط لازم صحابى بودن اخذ كنيم؛ با توجه به معناى لغوى و عرفى، صحابى به كسى گفته مى‏شود كه مدت مديدى با رسول خدا (صلى‏الله‏عليه‏وآله) حشر و نشر داشته باشد، نه اين‏كه يك بار آن حضرت را ديده يا كلامى از ايشان شنيده باشد.

4. بنى‏هاشم‏

بنى به معناى فرزندان است و هاشم، اسم فاعل، به معناى خردكننده و مصدر آن هشم از باب ضرب به معنى شكستن و خرد كردن چيزى است‏(30)؛ اما در اصطلاح، هاشم اسم جد بزرگوار پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) اسلام است، كه نام وى عمرو بود، چون نان را براى حجاج تريد مى‏كرد، به اين نام مشهور گشت‏(31)؛ از اين رو به فرزندان هاشم، بنى‏هاشم گفته مى‏شود.

5. سقيفه‏

سقيفه در لغت به معناى صفه و سايبان است. مصباح المنير مى‏گويد:

سقيفه؛ يعنى صفه و هر چيزى كه سقف داشته باشد و جمع آن سقايف است‏(32).

زمخشرى مى‏نويسد:

سقيفه؛ يعنى سايبان و صفه پوشيده و چيزى كه با آن بتوان سقف خانه را ساخت‏(33).

اما در اصطلاح عبارت است از سقيفه بنى‏ساعده كه درناحيه شمال (غربى) مسجدالنبى كه با فاصله‏اى كمتر از يك كيلومتر از خانه پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله) قرار داشت و سايبانى بود كه كمتر از يكصد نفر را در خود جامى‏داد. آن‏جا محل اجتماع و مشورت انصار و مردم مدينه از جمله اوس و خزرج بود(34). بعد از رحلت پيامبر (صلى‏الله‏عليه‏وآله)، ابوبكر در آن‏جا به خلافت رسيد.

6. تعامل‏

تعامل در لغت به معناى برخورد متقابل دو يا چند شخص با يك‏ديگر است و در اين نوشتار، منظور از آن، نوع نگاه يا رفتار فردى در برابر شخص ديگر و اقدامات اوست؛ چه نگاه و رفتار مثبت و چه منفى.

برخورد، واژه‏اى فارسى و تقريباً با كلمه عربى تعامل است و طبعاً شامل نگاه و رفتار مثبت يا منفى يك شخص درباره فرد ديگر مى‏شود.