مسلمانان در نهضت آزادى هندوستان

سيد على خامنه‏ئى

- ۳ -


تشكيل حزب كنگره‏

Indian National Congress

دوران پس از انقلاب ضد انگليسى سال 1857، چنانكه دانستيم، دوران نوميدى و ترس و پريشانى عمومى بود. در اين دوران، تسلط جابرانه و ظالمانه‏ى انگليس بر تمام ملت بويژه مسلمانان، به شكلى كاملا بارز و شديد، خودنمائى ميكرد.. و طبيعى است كه اين سلطه‏ى قاهرانه نمى‏توانست روزگار درازى برقرار بماند.

انگليسيها، هميشه به آينده، با ديده‏ئى دوربين مينگرند؛ آنها نتيجه‏ى اين شدت عمل مداوم و مستمر را بخوبى ميدانستند؛ ميدانستند كه اين فشار طاقت فرسا موجب پيدايش همبستگى و اتحادى قوى ميان گروههاى ملى خواهد شد و بالاخره روزى آتشفشان نيروى ملت، منفجر شده، آنها را نابود خواهد ساخت.

ولى آنها، در بازى با ملتها، مردمى آزموده و كار كشته‏اند؛ راههاى سرگرم كردن توده‏ى مردم و منحرف ساختن امواج خشم و عصيان آنها را خوب ميدانند و اسباب بازيهاى گوناگون براى مشغول كردن ملتى كه لگدمال استعمار آنان است، در اختيار دارند.

عده زيادى از دانشجويان هندو و تعدادى دانشجويان مسلمان كه در مدارس دولتى هندوستان درس خوانده بودند، تحصيلات خود را در انگلستان به پايان رسانيدند، اينها كه با فرهنگ انگليسى ترتيب يافته و سيستم مشروطه آن كشور و ساير كشورهائى را كه در آنها روش دموكراسى نوين حكمفرماست، از نزديك مشاهده كرده بودند، بالطبع آرام ننشسته و به جبهه بندى وصف آرائى مشغول شدند، زيرا روش دولت انگليس را در كشور انگلستان با روش ظالمانه و مستبدانه‏ئى كه در هندوستان داشت مقايسه كرده و براى ديگران نيز بازگو ميكردند.

بدين ترتيب جنبش‏هاى اجتماعى بمنظور بهتر ساختن اوضاع هند از جنبه‏هاى سياسى و اقتصادى، پديد آمد؛ جمعيت‏هاى اصلاح طلب در شهرهاى بمبئى و كلكته و مدرس تشكيل شد و خلاصه، متينگ‏ها و تظاهرات پرشور صدا، براى اعتراض به عدم آزادى مطبوعات، بر افتاد.

اشغالگران انگليسى، كه اينك با گذشت ساليانى از انقلاب. آن هيجان اوليه را نداشتند و از طرفى، آهنگ نارضايتى از حكومت جائرانه‏ى خود را، در هر گوشه و كنار هند مى‏شنيدند، لازم ديدند كه ملت را زير نظر خود به بازيچه‏ئى سرگرم سازند.. اين بازيچه عبارت از آن بود كه جمعيتى از مردم هند تاسيس شود و اعضاى آن، شكايات ملت را تنظيم كرده به نظر حكمران كل برسانند تا در اطراف آنها بحث و مذاكره بعمل آيد.. و اين جمعيت نخستين سنگ بناى كنگرى ملى هند بود كه بدست انگليسيها به كار گذاشته شد.

شايد مايه‏ى شگفتى شود اگر بگوئيم كه اين حزب بكوشش يك نفر انگليسى بنام مستر الن هيوم كه كارمند بازنشسته‏ى دولت هندوستان بود، بوجود آمد و اساسا مبتكر و پديد آوردنده‏ى فكر ايجاد اين حزب لرد دوفرين نايب السلطنه آنروز هند بود.. ولى با توجه به اين نكته كه كنگره در آن موقعيت ميتوانست همچون دريچه‏ى احتياط، جلوگير هر گونه انفجارى باشد، علاوه جلساتى كه از اعضاى آن تشكيل مى‏شد، مخالفين دولت را مشخص ميكرد.. هرگونه شگفتى پايان مى‏پذيرد.

در اين صورت، كنگره‏ى ملى هند، در اثر يك نيروى ملى يا به انگيزه‏ى تحصيل استقلال بوجود نيامده بود بلكه از آغاز، ساخته و پرداخته‏ى دست فرمانروايان انگليسى بوده كه ميخواستند ضمن اينكه مقاصد خود را بوسيله‏ى آن اجرا مى‏كنند، احساسات ميهن پرستى افراد را نيز به امور جزئى و بى‏اهميت، معطوف سازند و بالاخره آنكه؛ وسائلى براى اختلاف برانگيزند و از اين راه نيروى ملت را به هدر دهند.

بدينجهت بود كه كنگره در نخستين سالهاى پيدايش خود، نسبت به بريتانيا اعلان وفادارى و دوستى كامل ميكرد و اقدامات او را در هندوستان مى‏ستود.

مثلا، در نخستين مجمع حرب كه در بمبئى بسال 1885 تشكيل كرديد، يكى از رهبران بنام بوتارجى گفت: بريتانيا، بنفع هندوستان كارهاى زيادى كرده است، و آنگاه كوشش‏هاى دولت انگلستان را در ايجاد نظم و بهبود وضع ارتباطات و واردكردن آموزشهاى غربى در كشور، ستايشى بليغ كرد، و يكى از رهبران بنام كوپال كريشناگوگيل گفت: صلاح و صرفه‏ى هندوستان در اين است كه هميشه روابط خود را با انگلستان حفظ كند

كاملا پيدا است كه اينگونه اظهارات، كه بظاهر نماينده‏ى افكار ملت هند مى‏نمود، تا چه اندازه براى دولت بريتانيا لذتبخش بود، بيشك انگليسيها اين موقعيت عالى را با هيچ وسيله‏ى ديگرى غير از تشكيل چنين كنگره‏ئى نمى‏توانستند بدست آورند.

بنيانگذاران كنگره، بشدت مايل بودند كه نمايندگانى از طرف مسلمانان نيز در آن وارد كرده و از اين راه به كنگره رنگ عمومى و همگانى دهند. در اين هنگام ميان مسلمانان درباره‏ى كنگره دو نظر وجود داشت: يك دسته با دخالت و ورود مسلمانان شديدا مخالفت مى‏ورزيدند و در مقابل، عده‏ى ديگرى هم بودند كه اين كار را تاييد كرده و نمايندگى مسلمانانرا جائز مى‏شمردند اتفاقا رياست نخستين جلسه‏ى حزب را كه در بمبئى تشكيل شده بود، يكى از بازرگانان معروف مسلمان ساكن بمبئى بنام سيد رحمت الله بمعيت مستر بونارجى نامبرده، بعهده داشت.

در اين جلسه، اعضاى كنگره، فقط 78 نفر بودند، زيرا افراد ملت بويژه مسلمانها، از هر اقدام و فعاليت دسته جمعى نوميد و انديشناك بودند چه، از اين رهگذر تاكنون صدمات زيادى متحمل شده بودند، علاوه، چون كيفيت و علل پيدايش اين حزب براى ايشان مجهول بود، چندان به اصالت آن اطمينان نداشتند.

ولى پس از آنكه ديدند دولت در برابر تشكيل اولين جلسه، هيچ - گونه عكس العملى كه نشان مخالفت باشد، بزور نداند. بعلاوه، كنگره توانست با رضايت و پشتيبانى انگليس‏ها به پاره‏ئى اقدامات عام‏المنفعه دست زند، تعداد اعضاى حزب فزونى گرفت بطوريكه در دومين جلسه كه باز به رياست مستربو نارجى در كلكته (پايتخت آنروز هندوستان) بسال 1886 تشكيل شد، عدد اعضاء به 436 نفر رسيد كه 83 نفر آن مسلمان بودند و در سومين جلسه كه در مدرس تشكيل گرديد، تعداد اعضاء به 604 نفر رسيد، ولى عدد مسلمانان، همچنان 83 نفر بود.

با گذشت زمان، كم‏كم كنگره رنگ ديگرى بخود گرفت و با آنكه به اشارت انگليس‏ها و زمينه‏سازى آنان بوجود آمده بود. احساس كرد كه مى‏بايد در برابر ملت هندوستان، موجوديت خود را ثابت كند. عليهذا پاره‏ئى اصلاحات فرعى را وجهه‏ى نظر قرار داد و از دولت انگليسى هندوستان، انجام آنرا خواستار شد و بدين ترتيب براى خود پايگاه و پشتوانه‏ئى از افكار ملت ايجاد كرد. و درست مقارن همين احوال بود كه از سوى ديگر، انگليسيها از رشد و نمو روز افزون كنگره، دچار بيم و هراس شده و از محبوبيت ملى آنان كه مى‏رفت بصورت پايگاهى قوى در آيد، به وحشت افتادند.

و از اين نقطه بود كه كارشكنيها و مزاحمتهاى انگليسيان، نسبت به كنگره آغاز شد...

تفرقه بينداز، حكومت كن!

در ميان فرقه‏هاى مذهبى هندوستان، اقليت بزرگ مسلمان و تنها فرقه‏ئى بود كه از روزگارى دراز، گرفتار ظلم و تعدى فرمانروايان انگليسى بود، و در زير چكمه‏ى انتقام انگليسيها دست و پا مى‏زد. اشغالگران انگليسى بوسيله‏ى كتابهاى تاريخ كه براى مدارس و عموم مردم مى‏نوشتند؛ در اين كتابها، زمامداران مسلمان هند را، بصورت حكامى متصب، جلاد و ديكتاتور مجسم ميكردند و به آنها چهره‏ئى زشت و مهيب ميدادند و از اين راه، بذر نفرت از مسلمانان را در دل هندوان، مى‏پاشيدند..(26)

ولى اينك كه حزب كنگره، با صيغه‏ى هندوئى خود ميرفت كه به صورت دشمنى مزاحم، در برابر انگليسيها خود نمائى كند، لازم بود كه ورق بر گردد و در جسم فرسوده‏ى جامعه‏ى مسلمان، روحى تازه دميده شود و بدين ترتيب، در برابر قدرت روزافزون كنگره، قدرتى داخلى بوجود آيد: لذا عمليات خود را در زمينه‏ى تحريك مسلمانان آغاز كردند و همچنانكه يك روز بخاطر حفظ هدفهاى استعمارى خود كنگره را ايجاد كرده بودند، اكنون نيز به همان منظور، زير بازوى مسلمانان را گرفتند.

اين، سياست خاص و خط مشى بارز انگليس است. آنها در همه مستعمرات خود يك نقش اساسى بازى ميكردند كه عبارت بود از ايجاد تفرقه و نفاق و روشن كردن آتش جنگهاى داخلى و برادركشى.. و به همين وسيله بود كه هميشه و در همه جا، استعمار خود را حفظ ميكردند.

اتفاقا انگليسيها هرگز نكوشيده‏اند اين خط مشى سياسى را پنهان نگاه دارند، بلكه در مراحل آموزشى، براى آشنا ساختن ماموران تازه كار آشكارا بدان اعتراف كرده و در گزارش‏ها خود، از آن نام برده‏اند.

لردالفنستون(27) در سال 1858 و پيش از او يك نويسنده‏ى انگليسى در سال 1821 نوشتند: تفرقه بينداز، آقائى كن.. اين شعارى است كه ما بايد در اداره‏ى هندوستان، بدان متكى باشيم‏(28) .

سرجان ملكم(29) انگليسى ميگويد: ادامه‏ى حكومت ما در اين كشور پهناور (هندوستان) وابسته به آن است كه ميان جمعيت‏هاى بزرگ و نيرومند آن، جدائى افكنيم و سپس باز هر جمعيتى را به گروههاى متعددى تقسيم كنيم‏(30)

اين، برنامه‏ى انگليسيها در همه‏ى مستعمرات كه در هندوستان نيز اجراء مى‏شد.

در آغاز، آغوش خود را بروى هندوها گشودند و در همان حال كه مسلمانانرا بشدت تحت فشار قرار داده و از بيم آنكه اين زمامداران قبلى كشور، دوباره سر بلند كرده و در فكر تجديد حكومت خود باشند آنانرا به زبونى و ذلت سوق دادند.. در همين حال، هندوها را به انواع نعمت نواخته و ضمنا، به وسائل گوناگون، عداوت و كينه‏ى آنان را نسبت به مسلمانان، برانگيختند.

اين رفتار بيرحمانه، به هندوهاى بى‏خبر نيز فرصت داد كه به پيروى از احكام ستمگر، بر طبق دلخواه خود همه گونه آزار و شكنجه بر مسلمانان بيدفاع وارد آورند و با رفتار خود بذر كينه و نفرت در دل آنان بپاشند.. در اينجا بود كه آتش اختلاف و نفاق شعله‏ور شد و برادركشى در هندوستان رواج يافت:

جان مينورد عضو مجلس بريتانيا به حاكم پنجاب گفته بود: اختلاف و نفاق ميان هندوها و مسلمانان بطور كلى در دوران انگليسيها شروع شد و پس از اين گواهى آشكار، هر گونه مناقشه‏ئى در اطراف اين موضوع بى‏مورد است، گو آنكه اين موضوع آنچنان بديهى است كه به دليل و برهان احتياج ندارد.

انگليسيها، به ايجاد اختلاف ميان هندو و مسلمان قناعت نكردند بلكه بر طبق عادت و رويه‏ى ديرين خود، مسلمان را نيز دچار تفرقه و دودستگى ساختند: سيد احمدخان را كه دنباله رو افكار و تمايلات انگليسى بود با جماعت پيروانش، تحت حمايت خويش گرفتند و در اينصورت طبيعى بود كه گروه ديگرى از مسلمانان به رهبرى جامعه‏ى علماى ديوبند با دسته‏ى اول بمخالفت برخيزند. و بدين ترتيب ملت مسلمان، به گروههاى مختلف تقسيم شده و در برابر يكديگر به جبهه‏بندى سرگرم شدند؛ پيكار فكرى سختى ميان آنان در گرفت؛ نفاق و تفرقه فزونى يافت و در نتيجه، قواى آنان به تحليل رفت.. در اين ميان دشمنان آنها يعنى هندوها و انگليسيها با مسرتى عميق به اين ماجرا مينگريستند و شادى ميكردند و مسلمانان با آنكه نشان انگشت دشمن را در اين جريانات ميديدند و فشار جانفرساى انگليس را كه موجب ضعف و زبونى آنان شده بوده، مى‏چشيدند، عبرت نمى‏گرفتند و بخود نمى‏آمدند.

اين جريانات موجب شده بود كه هندوان نيز فرصت را مغتنم شمرده از كينه‏ى شديد دولت نسبت به مسلمانها بهره‏بردارى كنند و گاهگاه بميزان قدرت، ضربتى وارد آوردند.

براى نمونه، نهضت هندوها را بر ضد زبان اردو مى‏توان نام برد..

زبان اردو بوسيله‏ى مسلمانان بوجود آمده و همچون زبان فارسى زبان رسمى و فرهنگى آنان شمرده مى‏شد. هندوان مجدانه، خواستار تبديل آن به زبان هندى و پيراستن آن از لغات عربى و فارسى بودند فقط به اين دليل، كه فارسى و عربى، يادگارهاى منفور دوران حكومت مسلمانان مى‏باشد.

اين نهضت، برانگيخته و زائيده‏ى تعصبى شديد نسبت به هندوئيزم و يا لااقل توام با اين تعصب بود. عصبيت هندوها حكم ميكرد كه هندوستان به دوران پيش از تسلط مسلمانان، بازگشت كند و رژيم حكومت هندوئى در كشور مستقر گردد و موجوديت هر ملت غير هندو بويژه مسلمانان، الغاء شود.

هندوهاى متعصب، مسلمانان را همانند انگليسيها، ملتى بيگانه و اشغالگر ميدانستند و تفاوت آشكار ميان زمامداران مسلمان - كه بمرور جزئى از پيكر هند شده بودند - با انگليسيهاى استعمارگر خونخوار را ناديده ميگرفتند. آرى آتش تعصب حقايق را مى‏سوزاند و نابود ميكند.

رهبر اين نهضت، هندوى معصبى بنام تيلاك بود كه هم اكنون هندوستان او را يكى از بنيانگذاران هند نوين مى‏شمارد.

اينگونه اقدامات تعصب آميز. مسلمانان را سخت به وحشت افكنده و سوءظن بيشترى در آنان بر مى‏انگيخت و وادارشان مى‏ساخت كه راى مقابله با خطر بزرگى كه علائم آن در اين اقدامات، آشكار بود، صفوف خويش را متراكم و فشرده سازند و كاملا آماده‏ى دفاع از فرهنگ و كيان خود باشند. بنابرين طبيعى بود كه مسلمانان از هر گامى كه به انگليسيها نزديك مى‏شدند خوشوقت بوده و تمايلى را كه استعمارگران، به حمايت از آنان ابزار ميكردند، مغتنم شمارند.

همچنين كاملا طبيعى بود كه تعصب شديد هندوان، مسلمانان را نيز به جبهه بندى وصف آرائى در مقابل آنان وادار كند و اگر هم بخاطر فريفتگى و حسن ظن گروهى از مسلمين به كنگره، اين تشكيلات خاص مسلمين ديرتر پاى مى‏گيرد و به ثمر مى‏رسد، ولى بهرحال مقدمه‏ئى براى طرح پيدايش يك دولت اسلامى مستقل باشد.. گو آنكه اين طرح پس از نيم قرن، تحقيق پذيرد.

در اين مورد، مرحوم استاد عقاد چنين مى‏نويسد:

قضاياى جاريه به هر نوع تفسير شود، اين نكته مسلم است كه تيلاك رهبر بر همائى سهم مؤثرى در تجزيه‏ى شبه قاره‏ى هند و ايجاد دولت پاكستان داشته و حتى بيش از سيداحمدخان رهبر مسلمان، نسبت به اين موضوع، موثر بوده است، گو آنكه انگيزه‏ى تيلاك در اينكار با انگيزه‏ى احمدخان كاملا متفاوت بوده است. بدون ترديد ، هيچيك از پيشتازان نهضت ايجاد پاكستان، به اندازه‏ى تيلاك، مسلمانان را به ضرورت جدائى از هندوها معتقد ساختند.

بايد دانست؟ احمدخان هرگز سخن از تاسيس دولت اسلامى مستقلى نگفته بود، همين اندازه در اواخر، مسلمانان را از كنگره بر حذر ميداشت و به آنها توصيه ميكرد كه در انتخابات، براى خود كرسيهاى معينى كه با جمعيت آنان متناسب باشد بدست آورند تا اكثريت هندو نتواند بر آنان تسلط يافته و آنانرا از نمايندگى در انجمنهاى ايالتى - يعنى همان انجمنهائى كه دولت انگلستان براى سرگرم كردن ملت هند تاسيس كرده بود - محرم سازد.

ولى همين توصيه و راهنمائى احمدخان خود مقدمه‏ئى بود براى پيدايش فكر جدائى و استقلال مسلمانان، و زمينه‏ئى بود براى تاسيس دولت پاكستان.

در آن روزها، مسلمانان از لحاظ موافقت و مخالفت با كنگره به دو گروه تقسيم مى‏شدند، دسته‏ى اول كسانى بودند كه به كنگره با نظر شك آميزى نگريسته و بخاطر اكثريت هندوئى و خط سير آن كه رنگ هندوئيزم داشت. اين موسسه را نشان از تجاوز هندوها بر اقليت مسلمان ميدانستند و معتقد بودند كه كنگره، ممكن است در صورت بدست آوردن فرصت مناسب: در صدد ايجاد يك دولت صد در صد هندو برآيد موجوديت مسلمانان را بكلى ناديده گرفته و حداقل، حقوق آنانرا پايمال كند. از اينرو كمر به دشمنى كنگره بسته و مسلمانانرا به جدائى از آن دعوت ميكردند. در راس اين گروه سيد احمدخان قرار داشت.

دسته‏ى ديگر، كسانى بودند كه در همكارى با كنگره مصلحت ملى بزرگترى گمان برده و معتقد بودند كه از اين راه، بهتر مى‏توان حقوق مسلمانان را حفظ كرد، ايندسته مى‏گفتند كه عاقبت، اعتداليون كنگره يعنى هندوانى كه عقايد مذهبى معتدل‏ترى دارند - بر افراطيون غالب آمده رشته‏ى كار را بدست خواهند گرفت.

با اينحال، شماره‏ى كسانى كه نسبت به كنگره خوشبين بودند، زياد نبود. شايد بدينجهت كه بسيارى از متفكرين مسلمان، به كنگره و هدفهاى هندوئى آن و در نتيجه به همكارى مسلمين با آن، شديدا حمله مى‏كردند. و هم بدينجهت كه جمعيت ديگرى بنام جمعيت دوستداران وطن كه رنگ اسلامى داشت، در دانشگاه عليگره به تشويق و كمك مدير انگليسى آن مستربيگ تاسيس شده و بيانيه‏ئى بر ضد كنگره منتشر ساخته بود و جمعى از اعضاى آن در اطراف هندوستان براه افتاده مردم را به عضويت اين حزب وجدائى از كنگره فرا مى‏خواندند.

عده‏ى زيادى مسلمان و تعدادى هندو بخاطر غرضهاى شخصى به اين حزب پيوسته بودند. از مبرزترين افراد اين حزب سيد احمدخان بود. وى صريحا اعلام كرد؛ براى مسلمانان همكارى با كنگره جايز نيست زيرا اكثريت هندوى اين حزب، خواه و ناخواه آنرا در جهت منافع هندوها به فعاليت و اميدارد، برخى از علماء نيز عضويت اين حزب را پذيرفته و فتواهائى دائر بر حرمت ورود مسلمانان بكنگره صادر نمودند (سال 1888 م).

ولى جبهه‏ى نيرومند علماء كه در انقلاب ضد انگليسى شركت داشته و با هر پديده‏ى انگليسى يا هر جمعيتى كه بدنباله‏رو انگليسيها بود، بشدت مخالفت مى‏ورزيدند، در اين مورد نيز راه جداگانه‏ئى انتخاب كردند، در راس اين جبهه شيخ عبدالقا در دهيانوى و مولانا رشيد احمد گنگوئى (فرمانده سپاه علماء در انقلاب) و شاگرد وى روحانى جوان مولانا محمود حسن قرار داشتند و اينان فتواهائى مخالف فتاوى گروه قبلى صادر كرده و علنا عضويت كنگره را تجويز نموده و حتى مسلمانان را به همكارى با كنگره دعوت كردند، همچنين اعلام داشتند كه: همكارى با حزب دوستداران وطن كه به ابتكار مستربيك انگليسى تشكيل يافته حرام است زيرا اين كار، كمك به دشمن خونخوار ما محسوب مى‏شود .

عده‏ى زيادى از علماء، اين فتوا را امضا كرده و آنرا در قطعه‏ئى نگاشته نام آنرا نصره الابرار نهادند.

ايندسته از علماء كه با اين ترتيب به كنگره كمك كردند همه از دشمنان سرسخت انگليس و انگليسى‏ها بها بشمار مى‏آمدند و اساسا انگيزه‏ى مختلف آنان با سيداحمدخان، همين همكارى و ارتباط محبت آميز وى با انگليسيها بود. لذا طبيعى بود كه به حزب دوستاران وطن كه مؤسس آن يكنفر انگليسى بود، بشدت حمله كنند، بهر حال اين روگردانى و مخالفت علماء موجب شد كه حزب دوستاران وطن رفته رفته ضعيف گشته و اعضاء آن پراكنده شوند و بالاخره هم كار آن به انحلال انجامد.

ولى بيگ و همكارانش نااميد نشدند و در سال 1893 جمعيت اسلامى ديگرى با اشتراك و همكارى مسلمانان و انگليسيها بنام جمعيت محمدى انگليسى(31) تأسيس و يكى از هدفهاى آنرا حفظ حقوق سياسى مسلمين از تجاوزات هندوها وانمود كردند و با اين تدبير، به آرامش و سكون سياسى مسلمانان و جلوگيرى از روح عصيانى كه در آنها وجود داشت و ممانعت از شركت آنان در جنبشهاى ضدانگليسى و ضمنا ايجاد هماهنگى ميان خواسته‏هاى آنان و انگليسيها (يعنى همان چيزى كه مطلوب احمد خان بود) كمك شايانى كردند.

سيداحمدخان در سال 1898 و مستربيگ در سال 1899 در گذشته و رياست جمعيت مزبور را مدير جديد عليگره مسترمارلينعهده‏دار شد. در همين هنگام بود كه غائله‏ى معروف تبديل زبان اردو به زبان هندى در ايالات متحده شمالى يوبى برپا شد و هندوها نهضتى را شروع كردند تا بدان وسيله زبان اردو را كه زبان عمومى مسلمين بود به زبان هندى مبدل سازند اين واقعه بيش از پيش سوءظن مسلمانانرا نسبت به هندوها و هم نسبت به كنگره، بر انگيخت.

حزب اسلامى ديگرى به نام حزب تشكيلات سياسى محمدى با هدف و مردم دو حزب پيشين، در همان اوقات بوجود آمد.

ئزيدى نيست كه اين جمعيت و احزاب همگى در دامان انگليس و با همكارى و مساعدت مديران انگليسى دانشگاه عليگره بوجود آمده و طرز فكر سياسى سيد احمدخان را ترويج تعقيب ميكردند (همچنانكه كنگره ملى هند نيز در آغاز به پيشنهاد و مساعدت انگليسيها بوجود آمده بود) و به همين دليل بود كه همگى به سرنوشت شخص سيداحمدخان گرفتار شده و مورد عداوت و مخالفت شديد قاطبه‏ى مسلمانان بويژه علماى ضد انگليس، قرار گرفتند.

ولى با اينحال نميتوان انكار كرد كه اين جمعيت‏ها - عليرغم معارضه‏ى سختى كه با آنها مى‏شد - در توجه دادن مسلمانها به حفظ كيان خود و فرستادن نماينده به انجمن‏هاى محلى و دفاع از حقوق خود در برابر اكثريت قاطع هندو، سهمى بزرگ و موثر داشتند.

سيد احمدخان نيز همين مطلب را گوشزد مى‏كرد.او ميگفت: سيستم انتخابات پارلمانى، در معنا مراعات مصالح اكثريت است، بيشك اين سيستم در كشورى كه مردمش داراى وحدت نژاد و مذهب باشند، بهترين سيستمها است ولى در كشورى مانند هندوستان، كه فاصله‏ى مذهبى در در نهايت درجه است و از طرفى معلومات مردم در سطحهاى متفاوتى قرار دارد، اين سيستم داراى زيانهائى است كه فقط منحصر به مسائل اقتصادى نمى‏باشد.

ولى كسانيكه با كنگره همكارى ميكردند، نسبت بآن و به اكثريت هندو حسن ظن داشتند، آنها معتقد بودند كه مبناى انتخابات در اين انجمن‏هاى كوچك، مسئله‏ى وطن‏پرستى خواهد بود نه مذهب و بنابراين هيچ مانعى ندارد كه اكثريت هندو، مسلمانى را كه مورد اطمينان نشان باشد به نمايندگى انتخاب كنند و يا مسلمانان، نماينده‏ئى هندو با انجمن بفرستند و بدين ترتيب، انتخابات فرقه‏ئى ضرورتى نداشته و فقط موجب بر انگيختن هر چه بيشتر احساسات مذهبى طرفين است. ايندسته بهمين دليل ميكوشيدند اختلافات فرقه‏ئى را كه به نظر آنان اگر دنبال مى‏شد يقينا بصرفه‏ى مسلمانها تمام نمى‏گشت، از بين ببرند.

.. و خلاصه هر دسته‏ئى به راه مى‏رفتند...

بنظرما، گناه اين اختلافات همگى بر دوش انگليسيها بود، آنها براى حفظ مصالح و تحكيم موقعيت خود در هندوستان، ناگزير بودند ميان واحدهاى ملى تفرقه افكنده و اين افكار نفاق‏آميز را به آنان القاء كنند و نگذارند كه مسلم و هندو در كنار يكديگر قرار گرفته و بفكر درمان درد مشترك خود باشند.. آرى تنها بدينوسيله بود كه بريتانيا مى‏توانست تا آخرين مرحله، استعمار شوم خود را در شبه قاره‏ى هند نگاه دارد.

بر مبناى همين سياست پليد بود كه دولت انگليس در آغاز قرن بيستم، در راه تقويت جبهه‏ى اسلامى و براى جلب خشنودى مسلمانان دو گام موثر برداشت.

نخستين گام: تقسيم بنگال

نخستين گامى كه انگليسيها در راه تحقق بخشيدن به هدف پليد خود برداشتند، تقسيم استان بنگال بود:

لرد گرزن در سال 1950 استان بنگال را به دو بخش: مسلمان نشين (يعنى منطقه‏ئى با اكثريت مسلمان) و هندونشين (يعنى منطقه‏ئى با اكثريت هندو) تقسيم كرد.

اين تقسيم، براى مسلمانان از اينجهت فايده داشت كه مى‏توانستند موجوديت و كيان خود را بمعرض بروز در آورده در انجمنهاى شهرى و هم در شوراى ايالتى داراى كرسى باشند، علاوه موجب مى‏شد كه در مسلمان ساير ايالات نيز اين اميد بيدار شود كه روزى بتوانند مناطقى خاص خود بوجود آورند، و يا بقول سليم الله خان نواب‏(32)مسلمان داكا: تقسيم بنگال، براى مسلمانان، فرصت بزرگى براى تحرك و جنبش پيش آورد و تپش‏هاى ملى و آزاديخواهانه را كه با گذشت روزگار، به سكون و سردى گرائيده بود، در دل آنان بيدار ساخت .

اين عمل براستى بازيچه‏ى عجيبى بود...

از يكطرف، مسلمانان را بى‏اندازه شادمان و مسرور ساخت زيرا آنها اين پيش آمد را مقدمه‏ئى براى بوجود آمدن ايالاتى تحت حكومت مسلمين، و زمينه‏ئى براى باز يافتن شكوه و مجد از دست رفته مى‏پنداشتند و از طرف ديگر هندوان را كه همت بر احياء هندوئيزم و اعاده‏ى وضعيت پيش از اسلام گماشته و گروهى از افراد متعصب هندو، اين طرزفكر را كه مسلمانان نيز همچون انگليسيها، خارجى هستند ترويج مى‏كردند، سخت نگران و خشمگين ساخت، زيرا ميديدند كه تقسيم، موجب تشجيع مسلمانان شده و آنان را به تجزيه‏ى بعضى از قسمتهاى ديگر كشور نيز اميدوار ساخته است.

بدين ترتيب، نقارميان مسلمان و هندو، بصورت تضاد شديدى در آمد و اختلافات به اوج شدت رسيد. انگليسيها با فراغت خاطر، صحنه‏ى زد و خورد اين دو تفرقه را تماشا ميكردند و لذت مى‏بردند. روزنامه‏ى ستيتسمان كه در آن هنگام ، ترجمان افكار انگليسيها بود، آشكارا هدف ننگين انگليسيها را از تقسيم بنگال بيان كرد، اين روزنامه نوشت: منظور از تقسيم آنست كه يك قدرت مسلمان در شرق بنگال بوجود آيد تا بتواند نيروى روز افزون جوانان دانشجو برهمائى را در خود هضم كند(33)

كنگره در برابر اين عمل با سرسختى عجيبى مقاومت كرد، زيرا بعقيده اعضاى كنگره و حتى مسلمانانى كه در آن عضويت داشتند، تقسيم بنگال، آينده هند را تهديد ميكرد. و در آن هنگام محمد على جناح از اعضاى كنگره از سرسخت‏ترين مخالفان تقسيم بود.

استاد عقايد مى‏نويسد:

از شگفتى‏هاى تاريخ فراز و نشيب‏هاى آن يكى اينست كه قهرمان بزرگ تجزيه‏ى هند خود روزگارى از بزرگترين دشمنان تقسيم بنگال بود، در حاليكه اكثريت مسلمانان، تقسيم بنگال را يك شانس آسان بدست آمد. دانسته، بينهايت از آن خوشوقت بودند.

محمد على جناح در آغاز كار از طرفداران جدى و خستگى ناپذير وحدت مسلم و هندو بود تا آنجا كه به وى سفير وحدت لقب دادند و بنام او تالارى در بمبئى بنا نهادند تا نشان اعتراف هندوها به كوششها او در اين راه باشد. شاعره‏ى هندو ساروجين نايدو(34) اين تالار را گشود و به جناح كه آنوقت در پاريس بود بدينمضمون تلگرامى مخابره كرد:

ملت به ارزش تو در حال حياتت پى برد. بر سنگپايه‏ى اين تالار نوشتند:

براى تقدير از آقاى جناح و بعنوان اعتراف به خدمات جاويدان او در ماجراى سال 1918 بنياد شد.(35)

انگليس‏ها، مسلمانان را بحال خود واگذاشتند تا به اين تقسيم دل خوش ساخته و خود را به لطف و عنايت‏هاى بعدى دولت انگليس، نويد دهند و اميد بى پايانى براى آينده در دل بپرورانند. ولى روزگار نگذاشت كه اين خوشحالى و شعف بيش از چند سال كوتاه دوام يابد! زيرا هندوها بر رهبرى كنگره دست عصيان و شورش زده و بعنوان اعتراض به اين تقسيم، بر شدت حملات ضد انگليسى خود افزودند، در نتيجه دولت انگلستان ناگزير عقب نشينى كرده و در سال 1911 قرار تقسيم را لغو كرد.

در اينهنگام بود كه ياسى عجيب بر مسلمانان مستولى گشت تا آنجا كه نواب مسلمان نامبرده سليم الله خان بر گرفتار پيشين اين جمله را افزود: هندوهاى زشت سيرت بخوبى احساس كردند كه تقسيم بنگال خواسته‏هاى فراموش شده‏ى مسلمانان بنگال شرقى را بر آورده خواهد ساخت و دانستند كه آنچه مسلمانان به بركت اين تقسيم بدست آورند - هر چند تا چيز باشد - براى هندوها زيانى بزرگ در بر خواهد داشت. بيشك صرفنظر كردن از تسليم، بقيمت رنجش و نارضائى ملت مسلمان تمام شد و از ارزش اعتبار حكومت انگليسى در نظر آنان كاست.. و اين براى ما موضوعى تاسفبار است.

انگليسيها مدت شش سال نهايت استفاده را از اين بازيچه بردند و همچنانكه مى‏خواستند عواطف مسلمين را بسود حكومت انگليسى بر انگيختند و آنگاه كه منظور خود را بر آورده يافتند، آنرا لغو كردند!!