قرآن هرگز تحريف نشده

استاد علامه حسن حسن زاده آملى

- ۲ -


3- اگر شخصى جنب است و گفتيم خواندن همه چهار سوره اى كه آيه سجده واجب دارند بر او حرام است نه فقط خواندن آيات سجده بنابراين اگر بسم الله را خواند و نيت كرد كه آن جزئى از يكى از سوره هاى سجده واجب دار است ، كار حرامى انجام داده است .
4- مردى كه نماز ظهر و عصر را مى خواند اگر ادله استحباب بر جهر آن نمى بود، لازم بود بسم الله ...را آهسته بخواند و بر مردى كه نماز مغرب و عشاء را مى خواند واجب است بسم الله را بلند بخواند. و مانند اين مسائل و كسى كه بخواهد سوره فيل و قريش يا سوره ضحى و انشراح را با هم جمع كند واجب است بسم الله را ميان دو سروه بخواند.

ترتيب سوره هاى قرآن


ترديدى در اين نيست كه تركيب سوره (57) از آيات توقيفى است يعنى قرار دادن هر آيه اى را در جاى معين از سوره هائى به يك نوبت نازل نگشته اند به دستور پيغمبر خدا (ص ) است كه جبرئيل به فرمان خداوند به او خبر داده بود و چنانچه ما در جلوتر آن را ثابت كرديم همه مسلمين بر اين عقيده اجماع دارند.اما اين كه گفتيم در سوره هائى كه به يكبارگى نازل نشده چون مطلب در سوره ائى كه به يك نوبت نازل شده واضح تر است ، زيرا آنها؛ مانند سوره حمد و انعام و بسيارى از سور مفصل در حالى كه آياتشان همين ترتيب خاص را داشته اند نازل شده است . مقصود از مفصثل سوره هاى كوتاهى هستند كه بعد از حواميم ؛ شروع مى شوند و تا آخر قرآن ادامه دارند چنان كه در فن چهارم از مقدمات مجمع البيان طبرسى ، و در اتقان سيوطى در خاتمه نوع 19 بيان شده است .(58) سخن تنها در اين است كه آيا ترتيب سوره هاى قرآن در ميان دو جلد بر اين هيئت كه حالا در معرض ديد ما هست و به سوره حمد آغاز گشته و به (قل اعوذ برب الناس ) پيان يافته ، آيا اين ترتيب در دوران پيامبر خدا (ص ) و به دستور او بوده است يا نه . آيا ترتيب سوره ها نيز مانند ترتيب آيات توقيفى بوده است يا نه . حق اين است كه توقيفى بوده و قرآن به نحو كنونى در زمان پيامبر خدا (ص ) و به فرمان او مرتب گشته ست . دليل آن اين است كه قرآن در دوران پيغبر جمع شده و تدوين گرديده بوده ، و گروهى از صحابه آن را جمع آورى كرده بودند و بر پيامبر (ص ) خواندند، و ترتيب سوره ها به همين گونه كه الان در مصحف هست همانند ترتيب آياتى است كه به دستور پيغمبر مرتب گرديده است .و اين قول عقديه محققين از دانشمندن قديم و جديد مسلمين است ، و كسى كه از اين قول روى برگردانده به برخى اخبار خلاف قواعد كه با خبر واحد است ، يا دروغ گويان آن را ساخته اند تمسك كرده ، يا مقصود اصلى خبر را درنيافته است . ما به نقل گفتار آنان و رد و باطل نمودن آن نيازى نداريم چون مطلب آن قدر روشن است كه اين كار جز سخن را بدون فائده به درازا كشيدن ، سود ديگرى ندارد و چيزى بر مطلب نمى افزايد.

اشخاصى كه در زمان پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده بودند


ابن النديم در الفهرست ص 41 چاپ مصر، در فن سوم از مقاله نخست گويد: در دورن زندگى پيغمبر خدا (ص ) اين افراد قرآن را جمع آورى كرده بودند:
1- على ابن ابى طالب (ع )
2- سعد فرزند عبيد بن نعمان بن عمر و بن زيد
3- ابوالدارداء، عويمر فرزند زيد است .
4- ابوزيد؛ ثابت بن زيد بن نعان .
5- ابى ابن كعب بنقيس بن مالك بن امرى القيس .
6- عبيد بن معاويه .
7- زيد بن ثابت بن صحاك .
سيوطى در اتقان باب بيستم و جاهاى ديگر آن نام عده اى را كه در دوران پيامبر خدا (ص ) قرآن را جمع نموده اند، به اسناد و طرق گوناگون از مولفين بزرگ نقل كرده است و گفته است . بخارى از عبدالله بن عمر و بن العاص ‍ روايت كرده كه گفت : شنيدم پيامبر خدا (ص ) فرمود: قرآن را از چهار تن فرا بگيريد: از عبدالله بن مسعود، و سالم ، و معاذ، و ابى بن كعب . نسائى به سند صحيحى از عبدالله بن عمر روايت كرده كه گفت : قرآن را جمع آورى كردم ، و هر شب آن را از اول تا به آخر مى خواندم ، به رسول خدا (ص ) خبر رسيد، به من فرمود: آن را در يك ماه بخوان ...
ابن ابى داود بسندى حسن از محمد بن كعب قرظى روايت كرده كه گفت پنج تن از انصار در دوران زندگى پيامبر خدا (ص ) قرآن را گردآورى نموده بودند: معاذ بن جبل ، عبادة بن الصامت ، ابى بن كعب ، ابوالدداء، و ابوايوب انصارى . جز اينها اخبار ديگرى در اين مورد كه قرآن در عهد پيغمبر جمع شده وارد گرديده ، و چه زياد است رواياتى كه نمايانگر اين هستند كه گروهى از صحابه قرآن را چندين مرتبه بر آن حضرت خوانده بودند كه از ايشان است على بن ابى طالب (ع ) و عبدالله بن مسعود، و زيد بن ثابت و ابى بن كعب و ديگران . اينان از جمله اشخاصى هستند كه در زمان زندگى پيغمبر قرآن را جمع كردند و بر آن حضرت خواندند و چند بار از اول تا به آخر در خدمت آن بزرگوار قرائت كردند با اين حال چگونه ممكن است قرآن در دوران زندگى آن بزرگوار جمع و مرتب نگرديده باشد. و اين احتمال كه آنان بطور پراكنده قطعه هائى از قرآن را بر آن حضرت خوانده باشند، بى مورد است و اصلى ندارد.اندك دقتى در نظم سوره ها بنمائيد، و شدت اهتمام پيامبر خدا در محافظت قرآن و دور نگهداشتن آن از اجتهاد هر فردى و بكار بردن ذوق و سليقه در آن ، و عنايت آن حضرت به پاسدارى از آن ، و در گفته آن حضرت كه فرمود: من دو چيز گرانبها در ميان شما مى گذارم قرآن كتاب خدا و اهل بيتم ....آن چه مسلمين روايت كرده اند كه جبرئيل در هر سال يكبار قرآن را بر او عرضه مى كرد و در آخرين سال زندگيش دوبار.غير اين دو حديث ، از اخبارى كه در اين معنا وارد شده با كمترين تامل ، خواهد فهميد كه آيات و سوره هاى قرآن همانگونه كه در زمان ما در مصحف هست بدون دگرگونى و زياده و كم جمع گرديده و مرتب شده بوده است .

بيان


ابن اثير در نهايه در ماده -ع ر ض گويد: جبرئيل در هر سال يك بار قرآن را بر او عرضه مى كرد و سال دوبار؛ يعنى همه آن چه از قرآن نازل كرده بود را به او مى آموخت و ياد مى داد و اين از معارضه به معنى مقابله است مقايسه و سنجش دو چيز با يكديگر و از همين نسخ است جمله عارضت الكتاب بالكتاب يعنى سنجيدم اين كتاب را به آن كتاب و روبرو كردم .
در فصل هشتم نوع 18 از اتفاق گويد: ابوبكر بن الانبازى گفته : پروردگار تمام قرآن را يكجا به آسمان دنيا فرو فرستاد و سپس در مدت بيست و چند سال بطور پراكنده آن را وحى كرد، هر سوره بر اثر امر تازه اى پديد مى آمد و هر آيه در پاسخ پرسنده اى نازل مى گشت و جبرئيل پيامبر اكرم را به جايگاه هر آيه و سوره آگاهى مى داد، بنابر اين اسلوب سوره ها مانند اسلوب و سياق آيات و حروف قرآن است كه همه آنها از پيغمبر گرامى (صلى الله عليه وآله ) مى باشند و هر كس سوره اى را پس و پيش كند نظم قرآن را بر هم زده است .
كرمانى در كتاب البرهان فى علوم القران گويد: ترتيب سوره ها بدينسان نزد خداوند در لوح محفوظ هم به همين ترتيب است ، و بر همين نحو رسول خدا، (صلى الله عليه وآله ) هر سال قسمتى از قرآن را كه در آن سال بر او نازل شده بود با جبرئيل مقابله و رويارو مى نمود و در سالى كه جهان را بدرود حيات گفت دوباره مقابله كرد، آخرين آيه اى كه نازل شده (و اتقوا يوما ترجعون فيه الله )(59) بود كه جبرئيل از جانب خدا به آن بزرگوار دستور داد كه بين دو آيه ربا و دين قرارش دهد.
طيبى گويد: قرآن نخستين بار يكجا از لوح محفوظ به آسمان دنيا فرود آمد آنگاه چندين بار بطور پراكنده به مقدار مصالح نازل گشت ، و بعد به همان صورت كه در لوح محفوظ نگارش و تنظيم شده بود در مصحفها يادداشت گرديد.
و بيهقى در المدخل گويد: قرآن در دوره زندگى پيامبر خدا بر همين ترتيب بوده چه آيات و چه سورههايش .
و ابن الحصار گفته : ترتيب سوره ها و جا دادن آيه ها در جايگاههاى موجود، قطعا از وحى سرچشمه گرفته است .
آنگاه سيوطى پس از نقل اقوال ديگرى از بزرگان در اين مورد كه ترتيب سوره ها مانند ترتيب آيات توقيفى است گفته است .
مى گويم : و از امورى كه بر توقيفى بودن ترتيب سوره ها دلالت دارد اينكه حاميم ها بلكه بين سوره هاى آنها جدائى افكنده شده و همچنين بين طسم شعرا و طسم قصص با طس فاصله شده ، با اينكه اين سوره كوتاهتر از آن دو مى باشد، پس اگر در جاى خود قرار دادن سوره ها از روى اجتهاد بود مسبحات را پشت سر هم قرار مى دادند و طس را بعد از سوره قصص ، مى آوردند.
سيوطى در نوع 62 از اتقان نيز درباره مناسبت آيات و سوره ها و اينكه ترتيب هر يك از آيه ها، و سوره ها، به دستور خداى تعالى بوده چند قول ديگر آورده است .
مى گويم : مطلب از طلوع صبح آشكارتر، و از خورشيد فروزان در نيمروز نمايان تر است در اينكه آميخته كردن سوره هاى اين كتاب ارزنده الهى و ترتيب آن بر اين طرز شگفت انگيز نمى باشند جز به فرمان خداى تعالى ، و كسى كه در قرآن غير آنچه را ما ثابت كرديم بگويد بر خدا دروغ بسته و سخن ناصواب گفته و بر كتاب او و پيامبرش دروغى ساخته است . و گروه كوچكى قائل شده اند كه ترتيب سوره ها در دوران زندگى پيامبر خدا نبوده و در عهد ابوبكر مرتب شده است .
مى گويم : بعد از چشم پوشى از دليلى كه به آن تمسك نموده اند و بر طبق آن استدلال كرده اند و به ظاهر آن گول خورده اند.

على عليه السلام نخستين جمع آورى كننده قرآن است


اگر پذيرفتيم كه سوره هاى قرآن بعد از پيامبر خدا تنظيم شده ، قطعا نخستين كسى كه بعد از رسول خدا قرآن را جمع آورى كرده شخص اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بود و آن حضرت كه دورد خدا بر او باد كه كاملا آگاهى داشته كه آيات درباره چه چيز و كجا و چه وقت و براى چه كسى نازل شده ، و بزرگان صحابه قرآن را از او مى آموختند، و قرآن را از او ياد مى گرفته اند، و شكى نيست كه شناخت آن حضرت به قرآن بيشتر از ديگران بوده ، و همه مسلمانان اتفاق دارند بر اينكه او در عهد پيامبر خدا حافظ قرآن بوده و چندين بار آن را بر پيغمبر خوانده است .
بنابراين ترديدى نيست كه جمع و ترتيب آن حضرت حجت است زيرا آن جناب معصوم است چنانكه ما در شرح خطبه 237 نهج البلاغه بيان داشته ايم و هر چه را معصوم بياورد از وهن و فساد محفوظ است و بر همه افراد بشر حجت است ، و اين ترتيب كه هم اكنون در مصحفها و قرائت قرآن ديده مى شود همان است كه على (عليه السلام ) ترتيب داده و قرائت كرده است .
ابن ابى الحديد معتزلى در ديباچه شرحش بر نهبج البلاغه درباره فضائل على (عليه السلام ) گفته است : اما قرائت قرآن و اشتغال به آن و اهتمام على (عليه السلام ) در اين باب مورد توجه همگان قرار گرفته است چنانكه همه بر اين عقيده اند كه آن حضرت قرآن را بر پيامبر خدا حفظ مى كرد و جز او ديگرى آن را حفظ نمى كرد پس او نخستين كسى است كه قرآن را جمع كرده و همه محدثين نقل كرده اند كه او چندى از بيعت ابوبكر سر باز زد شيعيان مى گويند تاءخيرش بدان جهت بود كه به بعيت به ابوبكر مايل نبود، ولى اهل حديث اين را نمى گويند بلكه مى گويند مشغول به جمع آورى قرآن شده بود، پس اين دلالت دارد بر اينكه او نخستين فردى است كه قرآن را جمع كرده و چون اگر در زندگانى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله ) جمع شده بود ديگرى نيازى نبود كه بعد از وفات پيغمبر، او به جمع آورى شده بود ديگر نيازى نبود كه بعد از وفات پيغمبر، او به جمع آورى آن مشغول گردد. هر گاه به كتبى كه در مورد قرآن نوشته شده مراجعه كنى خواهى يافت كه پيشوايان قراء همگى قرائتشان به او بر مى گردد، مانند ابوعمروبن علاء، و عاصم بن ابى النجود و غير آنان چون قرائت آن دو باز مى گردد به ابى عبدالرحمان بى سلمى قارى ، و ابوعبد الرحمان كه شاگرد او بود، و قرآن را از او فرا گرفته . پس اين فن از فنونى است كه سرانجامش به آن حضرت باز مى گردد مانند بسيارى از فضائل و فنون كه جلوتر گفتيم . پايان گفته شارح نهج البلاغه .

تنظيم سوره ها به اجتهاد صحابه نبوده


مى گويم اخبارى وارد شده است . چنان كه سيوطى در اتقان و ديگران در جوامع خود آنها را آورده اند كه اميرالمومنين (ع ) و غير او قرآن را جمع كردند و بر طبق آن اخبار قومى قائل شده اند كه سوره ها در ميان دو جلد بعد از پيامبر خدا به اجتهاد صحابه تنظيم شده ، چون به ظاهر آن اخبار چسبيده اند و حال آن كه غفلت كرده اند از اين كه ظاهر آن اخبار چسبيده اند
و حال آن كه غفلت كرده اند از اين كه ظاهر آن اخبار منافاتى ندارد با آن كه ترتيب سوره ها و قرار دادن هر يك از آنها را در جايگاه ويژه اى چنان كه حالا در مصحف هست به فرمان پيغمبر بوده چنان كه حق هم همين است . پس ‍ مبادا از گفته فاضل مذكور و غير او، تو نيز گمان برى كه قرآن بعد از پيامبر جمع شده و ترتيب سوره ها نيز بعد از آن حضرت انجام گرفته ، ما به خواست خدا بزودى بيشتر از اين مطلب را توضيح خواهيم داد.ابن النديم در الفهرست 41 چاپ مصر از فن سوم از مقاله اولى گفته : ابن المنادى گويد: حسن العباسى به من حديث كرد، گفت خبر داده شدم از عبدالرحمان بن ابى حماد، از حكحم بن ظهير سدوسى ، از عبدخير، از على (ع ) كه هنگام در گذشت پيغمبر آن حضرت مشاهده كرد مردم سست و مضطرب شده اند و فال بد مى زدند پس سوگند خورد كه تا قرآن را جمع كرد، و آن نخستين مصحفى است كه در آن قرآن از صفحه دل على (ع ) به صفحات كاغذ منتقل شده و در آن جمع گرديده است . آن گاه گويد: آن مصحف نزد خاندان جعفر بود، و من در زمان خودمان آن را نزد ابى يعلى حمزة الحسنى كه خدا او را مشمول رحمت خود سازد ديدم ، مصحفى بود كه چند برگ از آن افتاده بود به خط على بن ابى طالب و بنو حسن فرزندان امام حسن آن را با گذشت زمان از هم به ارث مى برند و دست بدست نگهدارى مى كنند.سيوطى در نوع 18، از اتقان بسندى حسن از عبدخى (60) روايت كرده است كه على (ع ) فرمود: چون پيامبر خدا (ص ) چشم از جهان فانى فرو بست عهد كردم كه ردايم را جز براى نماز جمعه بدوش نگيرم تا اين كه قرآن را جمع كنم ، و با چنين تصميمى آن را گرد آورى كردم . باز به طريق ديگرى روايت كرده كه محمد بن سيرين از عكرمه نقل كرده است كه چون مراسم بيعت با ابوبكر پايان يافت على بابن ابى طالب خانه نشين شد، به ابوبكر گفته شد كه او بيعت با تو را دوست نداشت ، ابوبكر او را احضار كرد تا اين كه گويد ابوبكر به آن حضرت گفت : چه باعث شده كه از امن كناره گرفته اى ؟ فرمود: ديدم ممكن است چيزهائى در كتاب خدا افزوده شود با خود گفتم كه ردايم را نپوشم جز براى نماز تا اين كه قرآن را جمع كنم . ابوبكر به او گفت : خوب نظرى دارى . محمد گويد: به عكرمه گفتم : همچنان كه در آغاز نازل شده بود آن را گرد آورد. پاسخ داد: اگر بشر و پرى دست بدست هم مى دادند تا آن را آن گونه كه نازل شده جمع آورى كنند نمى توانستند.ابن حجر در كتاب الصواعق المحرقه (61) به اسناد خودش از سعيد بن مسيب نقل كرده كه گويد: هيچيك از صحابه نمى گفتند هر چه مى خواهيد از من بپرسيد جز على (ع ) و گويد: على (ع ) يكى از كسانى است كه قرآن را جمع كرد و بر پيامبر خدا (ص ) عرضه داشت . همچنين گويد: ابن سعد از على (ع ) نقل كرده است كه فرمود: به خدا سوگند هيچ آيه اى نازل نشده مگر آن كه مى دانستم در چه موردى نازل شده ، و بر زيان چه كسى ، چون پروردگارم ، دلى تيزانديش و زبانى گويا به من عطا فرموده است . و گويد: ابن سعد نقل كرده است كه على (ع ) فرمود: بپرسيد از من از كتاب خدا زيرا محققا آيه اى از آن نيست مگر آن كه من آگاهى دارم كه در شب نازل شده يا در روز، در هامون نازل شده يا در كوهسار. گويد: طبراين در كتاب الاوسط از ام سلمه نقل كرده است كه گفت شنيدم پيامبر خدا (ص ) مى فرمود:

على عليه السلام قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده


على با قرآن ، و قرآن با على است ، از هم جدا نمى شوند تا بر لب حوض بر من وارد شوند.و در اتقان (62) آورده است كه ابن حجر گويد: از على (ع ) روايتى رسيده كه او پس از درگذشت پيامبر خدا (ص ) قرآن را به ترتيب نزول جمع آورى كرده است .(63) مى گويم : اين ابن حجر، احم بن على حجر عسقلانى ملقب به شيخ الاسلام صاحب كتاب الاصابة فى معرفة الصحابة و كتاب تقريب التهذيب ، و كتابهاى ديگر است كه وفاتش در سال 852 هجرى بوده ، و نويسنده الصواعق المحرقة (64) كه همنام اوست ، احمد بن محمد بن على هيثمى است كه سال 973 هجرى چشم از جهان فرو بسته است و جلال اليدن سيوطى سال 910 از جهان درگذشته است . از عبارت ابن حجر استفاده مى شود كه قرآنى را كه على (ع ) گرد آورده است غير قرآنى است كه سوره هايش بر طبق آن چه اكنون در مصحف است مرتب شده بوده ، پس على (ع ) خواسته است در اسن جمع آورى ترتيب نزول سوره ها و آيات را روشن كند همچنان كه دانشمندى دست به قلم مى برد و قرآن را تفسير مى كند و تعداد قرائتها را بيان مى كند. دانشمند ديگرى قلم بدست مى گيرد و فقط علل وجوه قرائتها را مى نگارد، و ديگرى در نوشته خود به لغات قرآن مى پردازد، و ديگرى الفاظ نادر و دور از ذهن قرآن را و ديگرى اخبار وارده مناسب با هر آيه اى را در تفسير خود مى آورد و غير آنها كه هر كدام يكى از اغراض گوناگون قرآن را دنبال مى كنند، زيرا هر كسى را بهر كارى ساختند مويد اين عقيده ما است حديثى كه ثقة الاسلام كلينى آن را در باب اختلاف الحديث از اصول كافى به سند خودش از سليم بن قيس هلالى در حديثى طولانى از امير المومنين (ع ) نقل كرده كه آن حضرت در پاسخ او مفصلا مطالبى بيان نموده تا اين كه فرمود: و بر پيغمبر خدا (ع ) هيچ آيه قرآنى نازل نمى شد جز آن كه برايم مى خواند و بر من ديكته مى نمود، و من به خط خود مى نوشتم و تاويل و تفسير ناسخ و منسوخ و محكم و متشابه و خاص و عام آن را به من مى آموخت و از خدا خواست كه به من نيروى بخاطر سپردن آن را عطا كند، از آن زمان كه آن دعا را درباره من كرد هر آيه اى از كتاب خدا را كه به من آموخت ، و هر علمى را كه به من ديكته نمود و من نوشتم فراموش ‍ نكردم ، و آن چه را خدا به او آموخت از حلال و حرام و امر و نهى كه بوده با خواهد بود، و هيچ كتابى كه بر پيغمبرى قبل از او نازل شده بود درباره طاعت و معصيت نماند الا آن كه به من ياد داد. و من حفظش كردم و يك حرف آن از خاطرم محو نشد، آن گاه دست خود را بر سينه من نهاد و از پرودگار خواست كه قلبم را از علم و فهم و حكمت و نور پر كند. من گفتم : اى رسول خدا پدر و مادرم فدايت ، از آن هنگام كه آن درخواست را از خدا درباره من نمودى چيزى را از ياد نبردم ، و آن چه را هم ننوشتم از دستم نرفته است ، آيا پس از اين ترس فراموشى برايم دارى . فرمود: نه ، من از فراموشى و نادانى نسبت به تو بيمناك نيستم (65)
فرمايش اميرالممومنين (ع ) چنان كه در بحار الانوار(66) آمده : و هر آينه كتابى براى شما آورده ام كه كامل است و مشتمل بر تاويل و تنزيل و محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ است . بنابراين هيچ كس به طور قطعى نمى تواند بگويد كه حضرت على سوره ها را جمع مرتب نموده و سوره ها در زندگانى پيغمبر مرتب نبوده ، و اخبار ديگرى هم كه دلالت دارند بر اين كه ابوبكر و ديگران قرآن را جمع كردند نيز از همين قبيل است و بر اين دلالت ندارد. ترتيب سوره هاى قرآن به فرمان پيغمبر نبوده . پس هر كه آنها را براى آن غرض دست آويز خود قرار دهد قطعا به اشتباه افتاده است .

هم اكنون قرآن بر طبق قرائت على عليه السلام قرائت مى شود


طبرسى در مجمع البيان در تفسير فرموده خداوند:


و اظهره الله عليه عرف بعضه و افرض عن بعض (67)


گويد: كسائى تنها عرف بدون تشديد خوانده و ديگران عرف به تشديد خوانده اند، و ابوبكر به عايش هم قول به تخفيف را برگزيده است . گفته است : آن از ده حرف و قرائتى است كه من آن را وارد در قرائت عاصم از قرائت على بن ابيطالب (ع ) نمودم تا اين كه قرائت على را خالص گردانم و آن قرائت حسن و ابى عبدالرحمن سلمى است . ابو عبد الرحمن و وقت شخصى را مى ديد كه عرف را به تشديد مى خواند او را با سنگريزه مى زد. مى گويم : ابوبكر بن عياش (68) و حفص بن سليمان بزاز هر دو از عاصم بن ابى النجود بهدله روايت مى كنند، و عاصم يكى از هفت تن قاريانى است كه قرائتشان به حد تاتر رسيده ولكن صداهاى اعراب قرآن كه هم اكنون رائج است ، تنها بر طبق قرائت حفص از عاصم اعراب گذارى شده و از آن چه طبرسى از ابن عايش نقل كرده بر مى آيد كه قرائت عاصم همان قرائت امير المومنين على بن ابى طالب است مگر در ده كلمه كه ابوبكر بن عياش در قرائت عاصم وارد كرده تا قرائت على (ع ) خالص گردد، بنابراين قرائتى كه حالا متداول است همان قرائت على (ع ) مى باشد. و همچنين طبرسى در فن دوم از مقدمه تفسيرش در ذكر نامهاى قراء گويد: پس اما عاصم بر ابى عبدالرحمن سلمى قرائت كرده است و او بر على بن ابى طالب (ع )(69)

مزيت قرائت عاصم


اين كه در مصحف گرانمايه تنها قرائت عاصم بكار گرفته شده ، براى سادگى و مزيت و شايستگى آن است و چون از قرائتهاى ديگر بهتر ضبط كرده ، و راز اضبط بودنش در اين است كه از قرائت اميرالمومنين (ع ) گرفته شده . گر چه جايز است قرآن به قرائت متواتر هر يك از قراء سبعه خوانده شود. علامه حلى قدس سره در كتاب منتهى مطلبى فرموده كه متنش اينست دقيق ترين اين قرائتهاى هفتگانه نزد آن كه داراى بينش هستند همان قرائت عاصم است كه بر روايت ابى بكر بن عياش ذكر شده است . در كتاب تذكره فرموده است : قطعا اين مصحفى كه اكنون در دست ما هست از روى مصحف على (ع ) استنساخ شده . محقق طوسى قدس سره در تجريد گويد: على (ع ) از همه مردم برتر بود به جهت كثرت جهاد او و... و چون آن جناب از همه صحابه كتاب خداى والاى توانا بهتر حفظ كرد. فاضل قوشجى در شرحش بر آن گويد پس بيشتر ائمه قراء فراگرفته اند، زيرا آنان شاگردان ابوعبدالرحمن سلمى بودند كه شاگرد على (ع ) بوده است . مختصر آن كه ما قائليم كه اولا قطعا ترتيب سوره ها مانند آيات توقيفى و مستند به دستور پيغمبر است . و همه محققين از علماء شيعه و سنى بر اين عقيده اند و شواهد و براهين بر اثبات ا: فراوان است و معتقديم كه قرآن بعد از وفات پيغمبر جمع نشده تا سوره هايش بر طبق نظر و اجتهاد صحابه مرتب گرديده باشد، بخاطر آن كه فهميدى ، اخبارى كه به آنها تمسك نموده اند بر مدعايشان دلالت ندارد. از آن هم كه چشم پوشى كنيم گوئيم كه شيعه و سنى اتفاق دارند در اين كه اميرالمومنين (ع ) در دوران زندگى پيامبر خدا (ص ) قرآن را حفظ نموده بوده و چندين بار بر آن حضرت قرائت كرده و در مورد قرآن از همه صحابه شناخت بيشترى داشته است . على (ع ) در خطبه 208 از نهج البلاغه و همچنين وافى (ص ) 62 ج 1 به نقل از كافى در پاسخ شخصى كه از احاديث مجهول و خبرهاى گوناگونى كه در دسترس مردم آن زمان قرار داشت پرسيد، فرمود: آن چه در دست مردم است حق است و باطل تا آن كه فرمود: همه اصحاب پيامبر خدا نميتوانستند چيزى از او بپرسند يا از او بخواهند كه چيزى را به آنها بفهماند تا جائى كه دوست داشتند باديه نشينى يا غريبى از راه برسد و از آن حضرت بپرسد تا آنها هم بشنوند و از آن مطالب چيزى بر من نگذشت مگر اين كه از آن حضرت مى پرسيدم و آن را در حافظه ام جاى مى دادم .(70) گروهى از دانشمندان بزرگ گفته اند: قرائتى كه الان معمول مى باشد قرائت على (ع ) است و او نخستين فردى بوده كه بعد از پيغمبر قرآن را جمع آورى كرده و او در همه علوم مورد اعتماد صحابه بوده و در قرآن و احكام به او مراجعه مى كردند، بويژه نزد اصحاب ما اماميه كه به عصمت او قائلند و به اتفاق همه مسلمين ، پيغمبر (ص ) در حق او فرموده :
در داورى و حكومت على از همه شما برتر است . فرموده است : على با قرآن ، و قرآن با على است . فرموده است : على با حق است ، و حق با على است به هر طرف كه بگردد. و...بنابراين ترتيب سوره هاى قرآن بر شيوه اى كه خدا و رسولش اراده كرده اند واقع شده . سپس مى گوئيم : فرض كنيم بر اين كه ترتيب سوره هائى كه ميان دو جلد قرار گرفته بعد از زندگى پيغمبر بوده و فقط در عهد ابوبكر و به دستور او بوده چنان كه از ظاهر پاره اى از اقوال بدست مى آيد. سخنى نيست در اين كه اميرالمومنين على (ع ) آن را پذيرفته و آن را پسنديده است ، و گرنه در دوران خلافت خودش آن را تبديل مى كرد اگر گفته شود كه اين كار در عهد ابى بكر برايش امكان نداشت و چون آن بزرگوار معصوم است و پذيرش و امضايش براى ما حجت است .
علاوه بر اين كه تركيب سوره ها از آيات اجماعى است و چنان كه فهميدى خلافى در آن نيست ، پس اگر بالفرض ترتيب سوره ها بدستور معوصم هم نباشد بنابر آن چه گفتيم تمام آيات و سوره هائى كه بر پيغمبر نازل شده همان است كه الان ما بين دو جلد قرار دارد و به هر صورت و حالت چيزى در آن زايد نگرديده و چيزى هم از او كم نشده پس با اين استدلال روشن شد كه قول فقيه بحرانى در كتاب و ديگران كه مانند او گفته اند؛ گرد آورى قرآن در مصحفى كه الان موجود است از جمع معصوم نيست ، بى مدرك و بى نهايت دور از ثواب است .

دليل روشن بر اين كه عثمان از قرآن چيزى كم و زياد نكرده ، بلكه مردم را بر يكقرائت جمع كرده

بايد توجه داشته باشى كه صحابه و مسلمانان ديگر در حفظ و نگهبانى قرآن بى نهايت سخت كوش بودند و انگيزه ها بر نقل و حمايت قرآن فراوان بود كه هزاران انسان به او روى آوردند و دانستى كه گروهى از ياران پيامبر (ص ) تمامى قرآن را از بر كرده و بر لوح دل نگاشته بودند و اما آنان كه پاره اى از قرآن را حفظ كره بودند عددشان را نمى توان به حساب و شمارش در آورد، بنابراين هر شخصى كه در شيوه برخورد صحابه با قرآن و سخت كوشى آنان در نگهدارى و گرفتن علوم و احكامشان را از آن اندك دقتى بنمايد، خواهد دانست كه احتمال نفوذ زياده و كمى در آن جدا پوچ است .
هيچكس ادعا نكرده كه عثمان چيزى در قرآن افزوده يا چيزى از آن كم نموده باشد. براى اين كه عقل مى گويد چنين چيزى امكان پذير نيست كه با آن همه كوششى كه از طرف مسلمين جهت حفظ قرآن بعمل مى آمده و با آن كه مردم در همه روى زمين قرآن و شماره سوره ها و آياتش را مى دانستند ديگر كجا براى عثمان چنان فرصتى بود كه دست به كم و زياد كردن آن بزند بلكه او مردم را به يك قرائت جمع كرد و بقيه قرائتها را بدور افكند، بدين گمان كه با آن كار قرآن از زياده و كم شدن محفوظ خواهد ماند و مى پنداشت كه زيادى قرائتها سبب مى شود تا آن چه از قرآن نمى باشد در آن وارد گردد.عثمان خواست و او (و الذين يكنزون الذهب ...) از آيه 35 توبه را بردارد، ابى بن كعب گفت يا بايد و او را بجايش بنهيد و يا بايد شمشيرم را بر شانه ام بنهم . به تفسير در منثور سيوطى رجوع شود (فافهم ).اينك اقوال و آراء گروه بيشمارى از مشايخ را در آن باره پيش رويت قرار مى دهيم تا خود چه بينديشى . ابن التين و غير او گفته اند(71) چون ناسازگارى در وجوه قرائتها زايد شد تا به اندازه اى كه با وجود لهجه هاى فراوان قرآن را هر دسته اى با لهجه خود مى خواندند و اين كار آنان را به جائى كشانده بود كه به يكديگر نسبت خطا مى دادند، عثمان از خطرناك شدن كار ترسيد، لذا همه آن مصحفها را در يك مصحف استنساخ كرد، سوره ها را به هان ترتيب كه بود قرار داد، و از بقيه لهجه ها به لهجه قريش بسنده نمود و استدلال مى كرد كه : قرآن به لغت ايشان فرو فرستاده شده هر چند- اجازه داده شده بود كه توسعه يابد و به لغت ديگران نيز خوانده شود. تا در آغاز كار دردسرى ايجاد نشود، عثمان ديد نياز به اين كار پايان پذيرفته پس به يك لغت اكتفا كرد.
قاضى ابوبكر در كتاب الانتصار گفته : مقصود عثمان جمع كردن مسلمين بر قرائتهاى ثابت و معروفى كه از پيغمبر رسيده لغو قرائتهاى ديگر بود. او مردم را وادار كرد كه مصحفى برگيرند كه تقديم و تاخيرى در آن نباشد، و تاويل آيات را در كنار آنها ننوشته باشند، و آن چه تلاوتش نسخ شده بود با آن چه تلاوتش بجا مانده درج نگردد، تا مبادا در نسلهاى بعدى فساد و شبهه پديد آيد. حارث محاسبى گفته : در ميان مردم شهرت يافته است كه عثمان جمع كننده قرآن بوده ولى اين طور نيست ، بلكه عثمان مردم را بر يك وجه خواندن قرآن واداشت بر مبناى قرائتى كه او و هر يك مهاجرين و انصار كه وى آن را ديده بود برگزيده بودند زيرا وقتى كه اختلاف مردم عراق و شام در حروف قرائتها پيش آمد از آشوب و بلواترسيد، اما قبل از آن مصحفها به وجوهى از قرائتهاى بى قيدى بودند كه بر اساس حروف هفتگانه اى كه قرآن بر آنها نازل شده نوشته شده بودند.در اتقان از محاسبى مذكور نقل كرد، كه على (ع ) فرموده : اگر حكومت بدست من بيفتد هر آينه با مصحفها همان كار را مى كردم كه عثمان كرد. گويد: و ابن ابى داود به سندى صحيح از سويد بن غفله روايت كرده كه گفت : على (ع ) فرمود: جز نيكى چيزى درباره عثمان نگوئيد به خدا سوگند آن چه در مصاحف انجام داد جز با مشورت ما نبود و در حضور ما انجام گرفت ، به ما گفت : درباره اين قرائتها چه مى گوئيد؟ به من گزارش رسيده كه برخى به يكديگر مى گويند قرائت من بهتر از قرائت تو است و اين كار بقدرى بالا گرفته كه نزديك است به كيفر بيانجامد. گفتم : نظر خودت چيست . پاسخ داد: راى من آن است كه مردم بر يك مصحف جمع شوند، و ديگر تفرقه و دسته بندى در كار نباشد. گفتم : خوب نظرى دارى . گويد : و قاضى ابوبكر در كتاب الانتصار گفته : به عقيده ما همه قرآنى كه پروردگار آن را نازل فرموده ، و نوشتن آن را دستور داد، و آن را نسخ نكرد و پس از نزول تلاوتش را بر نداشت همين است كه مصحف عثمان فرا گيرنده آن است و از آن چيزى كم نشده و به آن افزدوه نگرديده و نظم و ترتيبش بر آن چه خداوند مظم فرموده و پيامبر خدا ترتيب داده برقرار مانده ، آن چه مقدم بوده موخر نشده ، و آن چه در آخر بوده به پيش نيفتاده ، و ترتيب آيات هر سوره و جاها و شناخت مواضع آنها را مسلمين از پيامبر گرامى (ص ) ضبط كرده اند، همچنانكه خود قرائتها و تلاوتش را ضبط كرده اند، و امكان دارد خود پيغمبر سوره هايش را در جاى خود قرار داده باشد واحتمال دارد آن را به امت واگذارده باشد كه پس از خودش اين كار را بنمايد و خود آن بزرگوار چنين كارى را ننموده باشد سپس گفته احتمال دوم به واقع نزديكتر است . من مى گويم بلكه قول اول متعين و حتمى است و ترديدى نداريم در اين كه شخصيت والاى پيغمبر (ص ) خود عهده دار ترتيب سوره ها نيز بوده است چنانكه گذشت . در اتقان نيز گويد: لغوى در كتاب شرح السنة گفته است : صحبابه قرآن را كه پروردگار بر پيغمبرش فرو فرستاده بود ميان دو جلد جمع كردند بدون اين كه چيزى از آن را زياد و كم نمايند، از ترس آن كه مبادا با از بين رفتن آن كه به سينه سپرده بودند چيزى از آن كم شود، پس آن را به همان نحو كه از پيغمبر (ص ) شنيده بودند نوشتند بدون آن كه چيزى از آن را پس و پيش كنند.يا از براى آن ترتيب جديدى اتخاذ نمايند كه از پيامبر گرامى نگرفته باشند، و رسول خدا (ص ) آن چه از قرآن بر او نازل مى شد به ترتيبى كه هم اكنون در مصحفها هست به اصحاب خود مى فهماند و به آنها ياد مى داد، با املاء و دستور جبرئيل كه به هنگام فرود آوردن هر آيه به آن حضرت مى گفت : اين آيه بعد از فلان آيه در فلان سوره نوشته شود. پس ثابت شد كه تلاش صحبه بر اين مدار بود كه قرآن را يك جا جمع كنند نه اين كه آن را مرتب كنند.چون كه قرآن در لوح محفوظ به همين گونه نوشته شده است . قادر متعال آن را يك جا به آسمان دنيا نازل فرمود، آن گاه آن را بطور پراكنده در مواقع نياز فرو فرستاد، و ترتيب نزول غير از ترتيب خواندن آن است . گويد: و ابن داود از طريق محمد بن سيرين از كثير بن افلح روايت نموده كه گفت : وقتى عثمان مى خواست مصحفها را بنويسد دوازده تن از قريش و انصار را جمع كرد، پس آنها فرستادند و جعبه جزوه هاى قرآن را كه در خانه عمر بود آوردند، و عثمان بر كارشان نظارت مى كرد و چون درباره چيزى با هم اختلاف مى كردند جايش را خالى مى گذاشتند و نوشتن آن را به تاخير مى انداختند. گويد: و از ابن وهب نقل شده است ؟ گفت : از مالك شنيدم كه مى گفت فقط بنا بر آن چه از پيامبر مى شنيدند قرآن تاليف شده . در مناهل العرفان گويد: بخرى از ابن زبير روايت نموده كه گفت : به عثمان بن عفان گفتم : آيه (الذين يتوفون منكم و يذرون ازواجا)(72) را آيه ديگرى كه ؛ رهمان سوره است نسخش كرده پس چرا بنويسى ، آن را واگذارم و معنايش اين است كه چرا آن را بنويسى ، يا گفته باشد چرا آن را بنويسى و به حكم آن عمل نكنى ، چون كه حكم آن با آيه قبل از او برداشته شده ! گفت : اى فرزند برادرم چيزى را از جاى خودش تغيير نميدهم .(73) و گفتار ديگرى هم در اين زمينه هست و اين كه اين مقدار راما نقل كرديم بخاطر تاييد بود چون مطلب در آن روشن اتر از آن است و در آن نيازى به نقل همه اقوال نيست . عثمان را در كارش به دو جهت سرزنش مى كنند:
1- سوزاندن او مصحفها را سبك شمردن دين بود.
2- اين كار راه محافظت قرآن بود و اگر اين كار برج و باروكشيدن به دور قرآن براى رخنه نكردن دشمن در آن بود. پيامبر خدا قرائتهاى گوناگون را جايز نمى فرمود. و بطور كامل در اين مورد سخن گفته شد.و با آن كه عثمان با اين كار مى خواست همه مردم را بر يك قرائت جمع كند، معذلك آنقدر قرائتها زياد شد كه متواتر آن به هفت تا رسيد.

شيوه نگارش قرآن


از شدت توجه و دقت مسلمين و كوشش آنان در صحت و درستى قرآن مبين ، نوشتن قرآن ، و نحوه نگارش آن به حروف 28 گانه الفبايى است كه نويسندگان وحى براى نخستين بار در عهد پيغمبر (ص ) نوشته بودند، اگر چه در برخى مواضع ، آن شيوه مخالف آئين نگارش است ، ولى به هيچكس ‍ اجازه داده نمى شود كه قرآن را بنويسد مگر بر طبق همان شوره اى كه از گذشته به تواتر ضبط گرديده و اين سخت گيرى دو جهت دارد.
1- تا قرآن همان گونه كه بوده دست نخورده باقى بماند.
2- پيشگيرى و مواظبت از آن كه مبادا خطر تحريف در آن رخنه كند و لو از جهت شيوه نگارش .
بلكه مى گوئيم : دگرگون ساختن شيوه نگارش قرآن حرمتش آشكار است ، زيرا نگارش قرآن از شعائر دين است ، و حفظ شعائر واجب است تا اين كه تا روز بازپسين از شبهه ها، و تحريف دشمنان محفوظ بماند، و حجت باشد بر تمامى افراد بشر، كه تا انقراض عالم با كمال اطمينان به آن احتجاج كنند. همچنان كه حفظ شعائر ديگر واجب است مانند آن كه در سرزمين مكه بايد حدود مرزهاى منى و مشعر و خانه كعبه ، و آرامگاه پيغمبر و غير آنها حفظ گردد.جهت تاييد اين مطلب چند موضع از قرآن را به عنوان شاهد مثال مى آوريم تا كاملا برايت روشن گردد كه قرآن از همه وجوه تغيير و تبديل و تحريف و تصحيف و زياده و كمى مصون گرديده و دست نخورده باقى مانده است .

نمونه هايى از شيوه نگارش اوليه قرآن


مثال : كلمه مرضات در همه مصاحف به تاء كشيده نوشته شده :
1-


و من الناس من يشرى نفسه ابتغاء مرضات الله(74)


2- و در آيه ديگر: مثل


الذين ينفقون اموالهم ابتغاء مرضات الله .(75)


3-


و من يفعل ذلك ابتغاء مرضات الله فسوف نوتيه اجراعظيما (76)


4-


يا ايها النبى لم تحرم ما احل الله لك تبتغى مرضات ازواجك (77)


كلمه نعمت نيز در مصاحف به تاء كشيده نوشته شده :