پيامبر امى
به رغم همه آسانگيرىهاى پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
و معلمان و مقريان در امر قرائت قرآن و ترويج آن و بستن راه هرگونه سختگيرى در اين
حوزه، آن حضرت در امر كتابت قرآن، بسيار سختگير و پىگير بودند تا حرف به حرف و
كلمه به كلمه قرآن به صورتى صحيح و دقيق ثبت و ضبط شود و از هرگونه لغزش و خطايى در
امان بماند، اما عواملى چند سبب شده است كه بنيانگذارى كتابت قرآن توسط پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) ناشناخته و بدون بررسى بماند.
يكى از آن عوامل و مشهورترين آنها، امى بودن پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) است كه بنابر مشهور، آن حضرت نه چيزى از رو، مىخواند و نه
مىنوشت
(877). معمولا آيه 48 سوره عنكبوت:
و ما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لأرتاب
المبطلون را مؤيد اين ديدگاه مىدانند. در مقابل، برخى معتقدند كه:
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پيش از بعثت چيزى نخوانده و ننوشته بود،
اما بعد از بعثت، خواندن و نوشتن مىدانست(878)
ولى به دست خود چيزى ننوشت(879).
همچنين گروهى معتقدند كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بعد از بعثت، هم
مىخواند و هم مىنوشت(880).
كلمه امى دو بار به صورت
النبى الأمى به عنوان صفت رسولخدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) در سوره اعراف (آيات 157 و 158) و سه بار به صورت
الأميين در سوره جمعه (آيه 2) و سوره آل عمران (آيات 20 و 75) و يك بار به
صورت أميون در سوره بقره (آيه 78) به كار رفته است.
به نظر مىرسد كه اين كلمه از ام و
ياء نسبت تركيب شده است. راغب اصفهانى مىگويد:
به هر چيزى كه اصل و مبدأ چيزى باشد يا آن را تربيت و اصلاح
كرده باشد، ام مىگويند
(881). ابن فارس نيز آن را
اصل واحدى مىداند كه از آن، چهار مفهود اصل،
مرجع، جماعت و
دين برگرفته شده است(882).
برخى ديگر، اصل معنايى آن را آنچه مورد قصد و توجه خاص قرار
مىگيرد
(883) مىدانند.
در معناى كلمه امى و اين كه منسوب به
چيست، اختلاف نظر است:
گروهى آن را منسوب به ام يا امة
مىدانند؛ يعنى كسى كه بر اصل ولادت مادر يا خلقت، مانده و چيزى نياموخته است(884).
به بيانى ديگر، امى؛ يعنى كسى كه علم و فضل يا تربيتى جز به مقدارى كه از مادر خود
به طور طبيعى دريافت كرده، چيز ديگرى اكتساب نكرده است؛ درس
ناخوانده يا به مكتب نرفته.
برخى آن را منسوب به ام القرى يا مكه
مىدانند. بنابراين امى؛ يعنى شخصى كه از اهالى مكه است(885).
امى منسوب به اميين است؛ يعنى اعراب،
امتى كه بر حسب عادتشان اهل نوشتن نيستند؛ چنان كه وقتى به يك فرد گفته مىشود
عامى، منظور اين است كه بر عادت و روش عامه مردم است(886).
بنابراين ملازمهاى بين كلمه امى و معناى بىسوادى
برقرار نيست، چرا كه يك فرد مىتواند با سواد باشد، ولى عادت غالب او اين باشد كه
دست به نوشتن نمىبرد.
امى؛ يعنى كسى كه نمىنويسد و از روى نوشته نمىخواند(887).
اين معنى را مىتوان دو گونه تفسير كرد: كسى كه نوشتن مىداند و نمىنويسد؛ كسى كه
چون نوشتن نمىداند، نمىنويسد.
قطرب (د 206ق) اميت را غفلت و جهالت
معنا مىكند و امى را منسوب به آن مىداند(888).
به هر حال، بررسى و تحقيق موضوعى اين كلمه در قرآن نشان مىدهد كه
ناظر به بيان سطح سواد اعراب آن زمان يا سواد و بىسوادى پيامبراكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) نيست، بلكه بيانگر يك تقابل فرهنگى - ارزشى - اجتماعى است؛ يهوديان كه
از اهل كتاباند، خود را مصدر انديشه و عالم به كتاب الله
و وحى الهى مىدانستند و از اين كه مدتهاست پيامبران
الهى به سوى آنها مبعوث مىشوند: اذ جعل فيكم أنبياء(889)
خود را أولياء الله
(890) و
أبناء الله(891)
و هدايت شدگان و خاصان درگاه الهى و مشمول لطف و فضل خدا مىپنداشتند و بقيه مردم:
من دون الناس
(892) (اميين) را از اين
موهبتها محروم مىدانستند و با اين روحيه استكبارى و خودخواهانه و با سوء استفاده
از اين موقعيت، به تحريف و تغيير كتابهاى آسمانى براى رسيدن به آرزوهاى باطل و
ناحق خود دست مىزدند: من الذين هادوا يحرفون الكلم عن
مواضعه(893)؛
قالوا ليس علينا فى الأميين سبيل
(894)، اما خداوند اراده
كرد كه آخرين رسول خويش را نه از ميان آنان و نه فقط به سوى آنان، بلكه به سوى همه
مردم بفرستد و رسالت و دعوت او جهان شمول و ابدى باشد: قل يا
أيها الناس انى رسول الله اليكم جميعا(895).
او مىآيد تا اكاذيب، تحريفها و آرزوهاى باطل آنان و هر آنچه را كه از كتاب خدا
پنهان و مخفى كردهاند، برملا و تبيين سازد: يا أهل الكتاب قد
جاءكم رسولنا يبين لكم كثيرا مما كنتم تخفون من الكتاب(896)
و كتاب و حكمت را به آنان بياموزد: يعلمهم الكتاب و الحكمة(897).
برخى از يهوديان، سالها به داشتن كتاب و علم به كتاب افتخار
مىكردند، ولى در حقيقت، چيزى از كتاب نمىدانستند: مثلهم
كمثل الحمار يحمل أسفارا(898).
وضعيت آنان مانند وضعيت اميين بود. اميين بدون داشتن كتاب در
ضلالت مبين بودند و برخى از يهوديان با داشتن كتاب
در ضلالتى مبين قرار داشتند، چرا كه امانى و ظن و گمان خود را به جاى كتاب الله
مىنوشتند و بيان مىكردند
(899): و
منهم أميون لا يعلمون الكتاب الا أمانى و ان هم الا يظنون * فويل للذين يكتبون
الكتاب بأيديهم ثم يقولون هذا من عند الله(900)؛
و ان منهم لفريقا يلوون ألسنتهم بالكتاب لتحسبوه من الكتاب و
ما هو من الكتاب و يقولون هو من عندالله(901).
به هر روى، آيه دوم سوره جمعه كه در برگيرنده شرح وظايف و مأموريت
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) است، هم پاسخى به طعنه يهود و هم تثبيت
هميشگى جايگاه و موقعيت رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) در عرصه
تعليم كتاب و حكمت است: هو الذى بعث فى الأميين رسولا منهم
يتلوا عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان كانوا من قبل لفى ضلال
مبين و اين حكم امييت بنا به آيه بعدى:
و آخرين منهم لما يلحقوا بهم، همچنان در ميان ديگرانى
كه بعدها به ايشان ملحق خواهند گرديد، جارى است(902)؛
هرچند كه همگى اهل سواد خواندن و نوشتن باشند، مگر اين كه خود را در معرض نفخه حيات
بخش تلاوت آيات و تعليم كتاب و حكمت رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) قرار
دهند و با مبانى فرهنگ قرآن همراه و همدل شوند.
بنابراين امى بودن يا نبودن يك فرد يا امت، در گروه توانايى خواندن
و نوشتن آنان نيست. جاهليت(903)
نيز در قرآن به معناى عدم برخوردارى از خواندن و نوشتن يا چيزى در حد آن نيست(904)
بلكه قرآن كريم دوران قبل از اسلام را از اين جهت جاهليت شمرده است كه از فرهنگ
وحى محروم بودهاند؛ چنان كه سالها بعد نيز در سور
مدنى نسبت به امر بازگشت به جاهليت به شدت اعلام خطر و اين موضوع را نكوهش مىكند(905):
و قرن فى بيوتكن و لا تبرجن تبرج الجاهلية الأولى(906).
مؤيدات ديگر نيز نشان مىدهد كه از كلمه اميين
بىسوادى فردى يا گروهى اراده نشده است. امام صادق (عليه السلام) از امام على (عليه
السلام) روايت مىكند:
أيها الناس ان الله تبارك
و تعالى أرسل اليكم الرسول و أنزل اليه الكتاب بالحق و أنتم أميون عن الكتاب و من
أنزله، و عن الرسول و من أرسله على حين فترة من الرسل...(907)؛
اى مردم! در حالى كه از خدا و رسول و كتاب او
بيگانه بوديد، خداوند متعال رسولش را به سوى شما فرستاد و بر او كتابش را به حق
نازل كرد.
امام صادق (عليه السلام) نيز در توضيح آيه دوم
سوره جمعه فرمود:
آنان مىنوشتند، ولى كتابى از جانب خدا به سوى
آنان نيامده بود و رسولى نيز به سوى آنان مبعوث نشده بود. از اين رو خداوند آنان را
به اميين نسبت داد(908).
ابو عبيده (د 210ق) نيز منظور از اميين را در
اين جا امتهايى مىداند كه كتابى به سوى آنان نازل نشده بود(909).
فيض كاشانى در ذيل آيه بيست سوره آل عمران(910)
و جواد على همين معنا را ارائه مىدهند، چون كتابى نداشتهاند
(911).
راميار (د 1360 ش) آورده است:
برخى از خاورشناسان نيز معتقدند از آنجا كه
يهود خود را بنى اسرائيل و غير عبرانيان را معمولا
گوى (goy) و جمع آن (را) گوييم
(goyim) مىخوانند، از اين رو (اميين) عربى شده گوييم
است، بدين كيفيت، يهود همسايگان عرب خود را امى
مىخواند و منظورشان از اين خطاب چنان كه گفتهاند، جهل به قرائت و كتابت نبوده،
بلكه مرادشان بيشتر مفهوم بيگانه و گوييم بوده است،
زيرا آنان در نظر خودشان قوم برگزيدهاى بودند كه وحى و نبوت و انبياء، خاص آن قوم
است و ديگران از چنين امتيازى بىبهرهاند. بنابراين آنان بىگانهاند و ايشان را
گوييم مىخواندند و اين اطلاقى است كه بر هر غير يهودى
مىشد. همچنين كلمه اموتها عولام در عبرى به معنى ملل
غير يهودى به كار مىرود(912).
آيه 48 سوره عنكبوت نيز بر قادر نبودن
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر خواندن و نوشتن دلالتى ندارد؛ چرا كه
سياق آيه نشان مىدهد كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) قبل از نزول كتاب
(قرآن) از هيچ كتاب ديگرى تلاوت نمىكرد و با دست خود نمىنوشت؛ زيرا اگر چنين چيزى
اتفاق افتاده بود، باطل گرايان بهانه به دست مىآوردند و به ايجاد شك و شبهه در
حقانيت قرآن و رسالت ايشان مىپرداختند: و ما كنت تتلوا من
قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذا لارتاب المبطلون
(913)؛
و كذلك أنزلنا اليك الكتاب(914)؛
أتل ما أحى اليك من الكتاب(915).
شيخ طوسى (د 468ق) در تفسير آيه 48 سوره عنكبوت
آورده است:
مفسران گفتهاند: پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) نوشتن نمىدانست، ولى آيه چنين دلالتى ندارد؛ صرفا گوياى اين جهت است كه
نمىنوشته است و چه بسا كسانى نمىنويسند، ولى قادر بر نوشتن هستند... آيه دلالت
دارد كه رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از دريافت وحى الهى، سواد نوشتن
نداشتهاند، هرچند كه عادتشان بر اين بود كه نمىنوشتند(916).
برخى منظور از كتاب در آيه 48 سوره عنكبوت را
نوشتههاى مذهبى يهود و نصارى مىدانند كه به زبانهاى عبرى يا سريانى بوده و
پيامبر نسبت به آنها بيگانه و نا آشنا بوده است و آيه در رد بيانات يهود نازل شده
است(917).
ابوذر، عبدالله بن احمد بن محمد هروى (د 435ق)
ابوالفتح نيسابورى، ابوالوليد باجى مالكى (د 474ق) و علمايى از آفريقا نيز نفى
خواندن و نوشتن در اين آيه را مربوط به قبل از نزول قرآن دانستهاند و توانايى
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بر خواندن و نوشتن، بعد از نزول قرآن، آن
هم از طريق وحى را معجزه ديگرى از خاتمالنبيين شمردهاند(918).
مناوى در فيض القدير و ابوبكر بن العربى در
سراج المريدين همين مطلب را تأييد مىكنند(919).
كتانى نيز مىگويد:
در مدينه منوره به رسالهاى از علامه محقق محمد
بن عبدالرسول برزنجى شافعى مدنى برخوردم كه در آن به اثبات آگاه بودن پيامبراكرم به
قرائت و كتابت پرداخته بود و من نتوانستم آن را خلاصه كنم(920).
شيخ طوسى، شيخ (مفيد)، ابو عبدالله حلى و يوسفى
نيز معتقدند كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) پس از وحى و نبوت، كتابت
مىدانستند؛ هرچند كه قبل از بعثت اين گونه نبود(921).
در دو روايت از امام باقر (عليه السلام) و امام
جواد (عليه السلام) نيز آمده است:
چگونه ممكن است پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) نوشتن نداند، در حالى كه خداوند در كتاب محكمش مىفرمايد:
هو الذى بعث فى الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و
يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة. اگر پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم)
خواندن و نوشتن نداند، چگونه كتاب و حكمت را به آنان بياموزد(922)؟
به هر روى، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) بعد از بعثت و نزول قرآن به دليل اين اصل قرآنى كه مىفرمايد:
و أنزل الله عليك الكتاب و الحكمة و علمك مالم تكن تعلم و كان
فضل الله عليك عظيما(923)
دست كم سواد نوشتن قرآن و خواندن از روى آن را فرا گرفتهاند؛ چرا كه در آيه هيچ
قيدى زده نشده و فرموده است: هر آنچه را كه تو نمىدانستى، ما
آن را به تو تعليم داديم.
امام صادق (عليه السلام) نيز مىفرمايد:
ان الله - عزوجل - لم يترك شيئا مما يحتاج اليه الا علمه نبيه
(صلى الله عليه و آله و سلم)
(924). قرآن كريم نيز گزارش
مىدهد كه رسول من الله يتلوا صحفا مطهرة * فيها كتب قيمة(925).
كيفيت تنزيل
تدريجى سورهها
چون در مجموعه علوم قرآنى متداول، دانشهاى
مهمى مانند: علم نزول قرآن، علم
اسباب نزول، علم مكى و مدنى،
علم ناسخ و منسوخ و علم جمع و
ترتيب قرآن به دور از قرآن به عنوان اصلىترين منبع علوم قرآنى تدوين
شدهاند و بدين سبب از تعاليم و مبانى قرآنشناسى مكتب نبوى و ائمه هدى (عليه
السلام) و صحابه بزرگ نيز دور شدهاند، اين پندار بر برخى اذهان حاكم شده است كه
آيات و سور قرآن از هم گسيخته و ناهماهنگاند و هيچ ارتباط و نظم و ترتيبى ميان
آنها ديده نمىشود و نحوه شكلگيرى قرآن و چگونگى تدوين و ترتيب آن در زمان رسالت
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آشفته و نابسامان بوده است!
در مرحله تنزيل تدريجى كه 20(926)
يا 23 سال به طول انجاميد، قرآن به تدريج در قالب يك سوره كامل، يا يك واحد موضوعى
(ركوع) يا يك آيه و بيشتر نازل مىشده است. پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
با نظارت و تعليم وحى الهى، اين تنزيل تدريجى را به ساختار كامل و منظم قرآن در
نزول دفعى(927)
ارجاع مىدادند و مطابق آن، جايگاه آيات و سورهها را در يك مجموعه منظم و مدون
شفاهى به نام قرآن و متن مكتوبى به نام
مصحف تعيين و تدوين مىفرمودند.
با توجه به مضامين و ساختار سورههاى قرآن،
مىتوان آنها را درباره نحوه نزول و كيفيت تدوين، به سه گروه اصلى تقسيم كرد:
1. سورههاى يكپارچه:
36 سوره ذيل يكجا. يكباره نازل شدند: فاتحه،
ناس، فلق، اخلاص (صمد(928)،
مسد، نصر، كافرون، كوثر، ماعون، قريش، فيل، همزه، عصر، تكاثر، قارعه، عاديات،
زلزال، بينه، قدر، علق، تين، انشراح، ضحى، ليل، شمس، بلد، فجر، غاشيه، اعلى، طارق،
بروج، انشقاق، مطففين، انفطار، تكوير، عبس.
در اين سورهها يكپارچگى موضوع كاملا آشكار است
و هر يك از اين سورهها در يك مرتبه نزول وحى نازل و ابلاغ شده و به عنوان يك سوره
مستقل شناخته شدهاند. در اين ميان، بر پايه برخى روايات ضعيف و مجعول (ولى مشهور)،
سوره علق استثنا شده است؛ يعنى اين سوره يكجا نازل نشده
است، بلكه پنج آيه اول آن اولين آيات نازل شده بر رسولخدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) در غار حراء پنداشته شده است(929)،
اما بايد گفت: اولا: با توجه به آموزههاى روشنگر قرآن درباره چگونگى نزول دفعى و
يكپارچه قرآن(930)و
حالات پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هنگام دريافت عالمانه آن(931)
و زمان(932)و
مكان آن نزول(933)
و ثانيا: ضعف سند و نقدهاى فراوانى كه بر متن اين روايات وارد است
(934)، نمىتوان پنج آيه اول اين
سوره را آيات آغازين نزول و اين سوره را چند پاره دانست، زيرا سياق آيات سوره بر
نزول يكپارچه و كامل آن در غير مكان ذكر شده دلالت دارد(935).
2. سورههايى
كه واحدهاى موضوعى آنها در پى هم نازل مىشد؛ بدون آن كه آياتى از سورههاى ديگر
در بينشان نازل شود:
يعنى تا نزول هر يك از اين سورهها پايان
نمىپذيرفت، سوره بعدى نازل نمىشد. اين سورههاى 61 گانه عبارتند از: نازعات، نبأ،
مرسلات، انسان، قيامت، جن، نوح، معارج، حاقه، قلم، ملك، واقعه، رحمان، قمر، طور،
ذاريات، قاف، تحريم، نساء قصرى (طلاق)، تغابن، منافقون، صف، حشر، حديد، حجرات، فتح،
محمد (قتال)، احقاف، جاثيه، دخان، زخرف، شورى، فصلت، مؤمن، زمر، ص، صافات، يس،
فاطر، سبأ، سجده، لقمان، روم، عنكبوت، قصص، نمل، شعراء، فرقان، مؤمنون، حج، انبياء،
طه، مريم، كهف، نحل، حجر، ابراهيم، رعد، يوسف، هود و يونس.
شايد بتوان رواياتى را كه مىفرمايند: صحابه با
نزول بسم الله الرحمن الرحيم نسبت به بسته شدن و ختم
هر سوره آگاه مىگشتند(936)
ناظر بر اين دسته از سورهها دانست.
دروزه معتقد است:
آيات اين سورهها از نظر سياق و هماهنگى فصول
مختلف آنها كاملا به هم پيوسته و بيشتر اين سورهها از نظر موضوع يكپارچهاند...
بنابراين وقتى مطالب سوره متشابه است و از نظر اسلوب نيز يكساناند، چه لزومى
مىتواند داشته باشد كه قبل از تمام شدن يك سوره، آياتى از سوره ديگر نازل شود(937)؟!
از اين رو نمىتوانيم پارهاى از روايات اسباب
نزول را كه بر پايه آنها وضعيت نزول و تدوين بعضى از سورهها آشفته و ناهماهنگ به
نظر رسيده است، بپذيريم؛ زيرا اولا: سياق آيات سوره بهترين دليل و گواه بر هماهنگى
و يكپارچگى اجزاى سوره است(938).
ثانيا: هيچ يك از روايات اسباب نزول از زبان
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) صادر نشده است و اين روايات به فرض صحت،
فقط در پرتو مطالعه تطبيقى قرآن و سيره مىتواند جايگاه خود را بيابند(939).
ثالثا: صحابه و تابعان هيچ گاه مقيد نبودهاند
كه تعبير نزلت فى كذا را منحصرا درباره حادثه يا
واقعهاى به كار ببرند كه در زمان نزول يك آيه يا مجموعهاى از آيات قرآنى روى داده
و سبب نزول آن آيه يا آيات باشد؛ چنان كه گاهى استشهاد و تمثيل پيامبراكرم (صلى
الله عليه و آله و سلم) و صحابه ايشان را به آياتى از قرآن مطرح مىكنند كه بيانگر
مصاديق و موارد تطبيق آيات قرآنىاند(940)؛
مثلا:
سوره اعلى را همگان مكى دانستهاند؛ با وجود
اين، برخى از مفسران به لحاظ دو آيه 14 و 15 كه به زكات فطره و نماز عيد فطر تفسير
شده ند، تنها صدر سوره را مكى و ذيل آن را مدنى پنداشتهاند... وجود چنين عباراتى
در آيات و سورههاى مكى لزوما به معناى تشريع مضامين آنها در مكه نيست و منافاتى
با تشريع احكام مربوط به آنها و نيز به اجرا در آمدن آنها در مدينه ندارد(941).
3. سورههاى
تأليفى:
قسمتهاى مختلف اين سورهها در پى هم نازل نشده
است، بلكه ميان فصول هر سوره، قسمتى از سورههاى ديگر نيز نازل شده است. سورههاى
نجم، مدثر و مزمل (هر سه مكى)، جمعه، مجادله، ممتحنه، احزاب، نور، اسراء و سور طوال
قرآن؛ يعنى: بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه كه همگى
مدنىاند، در اين گروه قرار دارند(942).
ابن عباس مىگويد:
زمانى نسبتا طولانى بر رسول خدا (صلى الله عليه
و آله و سلم) گذشت تا در اين مدت سورههاى پر آيه قرآن نازل (و كامل) شدند؛ پس
هرگاه چيزى از اين سورهها نازل مىشد، رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم)
كاتبان قرآن را فرا مىخواند و مىفرمود: اين آيات را در سورهاى كه در آن از فلان
مطلب ياد شده، قرار دهيد(943).
نيز از عثمان بن عفان روايت شده است:
هرگاه سورهاى از قرآن نازل مىشد، رسولخدا
(صلى الله عليه و آله و سلم) به بعضى كه قرآن را كتابت مىكردند، مىفرمود: اين
سوره را در موضع و جايگاهى كه در آن از فلان مطلب ياد شده است، قرار دهيد(944).
آيه اول سوره اسراء در مكه نازل شده است و به
همين علت به عنوان يك سوره مكى شهرت يافته(945)
و اصطلاحا زير عنوان ما يشبه نزول المدنى فى المكى
قرار مىگيرد؛ چرا كه شيوه بيان و مضامين و مندرجات سوره، بيشتر با حوادث و وقايع
سالهاى پايانى عهد رسالت همخوانى دارد(946).
شيوه تدوين سورههاى تأليفى
بر پايه روايات معتبر و گزارشهاى سيره و تاريخ
و با استمداد از برآيند قراين، مىتوان تدوين آيات و سورههاى تأليفى قرآن را به
طور كلى اين گونه طراحى و بيان كرد كه پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم)
بلافاصله پس از نزول قسمتى از آنها، يك يا چند نفر از كاتبان وحى را براى كتابت
فرا مىخواند: دعا بعض من كان يكتب له(947)
و آنان با هر وسيله مناسبى كه آماده داشتند و در شأن قرآن بود(948)؛
مانند صحف، قرطاس، رق، حرير (پارچه)، اديم و رقاع (پوست دباغى شده يا چرم(949))
به حضور رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) مىرسيدند و آن حضرت آيات و واحدهاى
موضوعى نازل شده را حرف به حرف و كلمه به كلمه براى آنان املا و تعليم مىكرد و بر
امر كتابت آنان نظارت و اشراف داشت. سپس آنها را در دفاتر مخصوصى قرار مىدادند:
ضعها فى موضع كذا كذا من السورة؛
ضعها فى السورة التى يذكر فيها كذا و كذا(950)؛
اجعلوها فى سورة كذا و كذا
(951)؛
ضعوا هذه الآيات فى السورة التى يذكر فيها كذا و كذا(952)؛
ضعوا هذه السورة فى الموضع الذى يذكر فيه كذا و كذا(953).
چنان كه با نزول آيه و اتقوا يوما ترجعون فيه الى الله...
كه بر پايه برخى رواياتن، آخرين آيات نازل شده قرآن است، پيامبراكرم (صلى الله عليه
و آله و سلم) دستور فرمود كه آن را بعد از آيه 280 سوره بقره قرار دهند(954).
با تكميل سورهها دوباره آنها را بر روى
صحيفهها و ورقهاى مناسبى كه براى ترتيب و تدوين نهايى و جاويدان سورهها در متن
كامل قرآن آماده كرده بودند، بازنويسى مىكردند(955)و
اين اوراق و صحيفهها را به يكديگر مىدوختند
(956). زيد بن ثابت مىگويد:
كنا عند رسول الله نؤلف القرآن من الرقاع(957).
مؤلف از ريشه
الف به معناى انس دادن، وصل كردن، پيوند دادن و به هم
دوختن دو يا چند چيز براى جمع، تنظيم و ترتيب آنها آمده است(958).
رقاع نيز جمع
رقعه به معناى ورقههاى پهن و گستردهاى است كه سطحى
صاف و نرم داشتند و معمولا از پوست يا پاپيروس ساخته مىشد(959).
بدين سان، عمل تعيين و تنظيم آيات در متن
سورهها و ترتيب و تدوين سورهها در متن نسخه كامل قرآن، به تدريج و با تعليم و
نظارت مستقيم رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و در حضور چندين نفر از كاتبان
وحى و معلمان قرآن انجام مىشد؛ به طورى كه قرآن داراى ابتدا و انتها و هر سوره آن،
مستقل بود و اسم مخصوصى داشت و جايگاه آن در متن مكتوب قرآن (مصحف) مشخص و معين
بود؛ چنانكه وقتى وفد ثقيف در رمضان سال نهم هجرى وارد مدينه شدند(960)،
با مجموعه تقريبا كامل متن مكتوب قرآن كه حزب بندى شده و سورههاى هر حزب نيز مشخص
و معين بود، رو به رو شدند.
اوس بن حذيفه ثقفى مىگويد: به همراه وفد ثقيف
در مدينه بر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) وارد شديم. آن حضرت ما را در
گوشهاى از مسجد مستقر كرد
(961) (تا قرآن را بشنويم و مردم
را به هنگام خواندن نماز ببينيم(962)).
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) هر شب بعد از نماز عشاء به ديدن ما مىآمد و
ضمن گفت و گو، قرآن و فرايض را به ما تعليم مىداد. يك شب، آن حضرت كمى ديرتر از
وقت هميشه به ديدن ما آمد، علت را جويا شديم، فرمود: حزبى از قرآن در خاطرم گذشت،
دوست داشتم آن را كامل كنم و سپس به سوى شما بيايم.
صبح روز بعد، از اصحاب آن حضرت درباره حزبهاى
قرآن سؤال كرديم. آنان گفتند: ثلاث و خمس و سبع و تسع و احدى
عشرة و ثلاث عشرة و حزب المفصل أوله قاف(963)
(من دق حتى يختم)
(964)؛ يعنى پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) قرآن را به هفت حزب زير تقسيم كرده و آن را به اصحاب
آموزش دادهاند: سه سوره اول (بقره، آل عمران و نساء)، حزب اول؛ پنج سوره بعدى، حزب
دوم؛ هفت سوره بعدى، حزب سوم؛ نه سوره بعدى، حزب چهارم؛ يازده سوره بعدى، حزب پنجم؛
سيزده سوره بعدى، حزب ششم و حزب مفصل از سوره
ق تا ناس (شامل 65 سوره)
حزب هفتم قرآن است(965).
مجموع اين سورهها 113 سوره است كه با احتساب
سوره حمد، 114 سوره مىشود. با توجه به جايگاه خاص سوره حمد(966)
به عنوان أم القرآن و أم الكتاب(967)
اين سوره خارج از حزبهاى قرآن قرار گرفته است. نام معروف آن (فاتحة الكتاب) نيز
نشان دهنده مجموعه منسجم و هماهنگ قرآن است كه آغازش با اين سوره است؛ چنان كه وقتى
ابن عباس قرآن را نزد ابى بن كعب ختم كرد، ابى به او تعليم داد كه دوباره سوره حمد
و پنج آيه اول سوره بقره را بخوان، زيرا هنگامى كه من نيز قرآن را نزد پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) ختم كردم، آن حضرت اين را به من تعليم داد(968).
بنابر اين روايت و دلايل و قراين، تا اوايل سال
نهم هجرى، همه سورههاى قصار و متوسط قرآن قبلا نازل، تعليم، ترويج و مدون شده بود
و بيشتر آيات سورههاى طوال نيز نازل شده بود و جايگاه آنها معلوم و مضبوط بود؛ به
گونهاى كه اصلا بر سر ترتيب آيات در اين سورهها اختلافى در روايات گزارش نشده است
و براى تكميل نزول آنها بايد منتظر آياتى مىبودند كه در بقيه سالهاى عمر شريف آن
حضرت نازل شد تا در جاى خود قرار گيرند.
عثمان بن ابى العاص يكى ديگر از افراد وفد ثقيف
مىگويد:
شبها نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و
سلم) قرآن مىآموختم و در غياب ايشان نزد ابوبكر(969)
و ابى بن كعب مىرفتم. (در پايان سفر) مصحفى را كه نزد رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) بود خواستار شدم، ايشان نيز آن را به من عطا كرد(970).
در احاديث ختم قرآن، رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) ختم قرآن را در 40 يا 30 روز توصيه مىكنند و در مقابل اصرار برخى
جوانان عابد، ختم در كمتر از يك هفته (و در ماه رمضان، كمتر از سه روز) را روا
نمىدانند(971).
در عين حال، مسلمانان را به مداومت بر قرائت سوره به سوره قرآن در كنار ختم آن از
آغاز تا پايان و از پايان تا آغاز قرآن تشويق مىكردند:
عن زرارة بن أبى أوفى: أن
النبى سئل أى العمل أفضل؟ قال: الحال المرتحل؛ قيل: و ما الحال المرتحل؟ قال: صاحب
القرآن يضرب من أول القرآن الى آخره، و من آخره الى أوله، كلما حل ارتحل(972).
البته ختم قرآن هر كسى به تعداد آيات و سورى
است كه فرا گرفته بود: ختم القرآن الى حيث تعلم(973).
بر پايه رواياتى ديگر، پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) فرمودند:
خداوند سورههاى سبع طوال را به جاى تورات و
سورههاى مئين (كم و بيش صد آيهاى) را به جاى انجيل و سورههاى مثانى را به جاى
زبور به من داده است و سورههاى (حزب) مفصل، فضلى است كه خداوند مرا به آن برترى و
فضيلت داده است(974).
سبع طوال به هفت سوره طولانى ابتداى قرآن
(بقره، آل عمران، نساء، مائده، انعام، اعراف، انفال و توبه) گفته مىشود كه در اين
اصطلاح، سوره انفال و توبه كه از ديرباز به عنوان قرينتين
شناخته شدهاند
(975) يكى محسوب شدهاند، ولى در
خارج از اين اصطلاح، هر كدام سوره مستقلى است؛ چنان كه ابى بن كعب مىگويد:
كان رسول الله يأمرنا
بوضع بسم الله الرحمن الرحيم فى أول كل سورة ولم يأمرنا فى هذا بشىء فلذلك لم
نضعه(976).
در روايات تقسيم قرآن به هفت حزب، به نام
سورهها به صورت كامل اشاره نشده است و علت آن را مىتوان در بىنيازى راويان از
ذكر آنها دانست؛ زيرا اولا: اغلب مسلمانان اين ترتيب را به تواتر مىدانستند و
ثانيا: چگونگى قرار گرفتن سورهها در متن مكتوب قرآن (مصحف)، خود بهترين روايت و
سند كتبى بر نحوه ترتيب آنهاست. با اين حال، در روايات آداب ختم قرآن، به سوره حمد
و بقره به عنوان سورههاى آغازين قرآن و سوره ناس، آخرين سوره آن اشاره شده و در
روايت اوس بن حذيفه نيز به شروع حزب مفصل با سوره ق
تصريح شده است.
هرچند اين سؤال وجود داشته است كه چرا سورههاى
آغازين تنزيل تدريجى در ابتداى مصحف قرار نگرفتند؟ از ربيعة بن ابى عبد الرحمن فروخ
تيمى (د 136ق) سؤال شد كه چرا سوره بقره و آل عمران كه در مدينه نازل شدهاند، در
ابتداى مصحف قرار گرفتهاند، در حالى كه قبل از اين دو، هشتاد اندى سوره در مكه
نازل شده بود. در پاسخ گفت:
قدمتا والف القرآن على
علم من ألفه به. و من كان معه فيه. و اجتماعهم على علمه بذلك، فهذا مما ينتهى اليه
و لا يسأل عنه(977)؛
اين دو سوره قبل از سورههاى ديگر قرار داده
شده (زيرا) تنظيم و تأليف قرآن بر اساس علم كسى است كه با قرآن انس داشته و همواره
با آن همدم و همزبان بوده است. اصحاب بر علم ايشان اجتماع كردهاند (و اين نظم و
ترتيب را پذيرفتهاند)؛ از اين رو علت و پاسخ آن به ايشان باز مىگردد و ايشان از
اين نظم و چينش، مورد سؤال قرار نگرفتهاند.
عبدالله بن وهب (د 197ق) نيز مىگويد: از مالك
شنيدم كه مىگفت:
انما الف القرآن على ما
كانوا يسمعون من قراءة رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)(978)؛
صحابه تأليف و تدوين آيات و سور قرآن را بر مبناى تعليم و قرائت رسول خدا (صلى الله
عليه و آله و سلم) انجام دادند.
به دست نوشتههاى قرآنى كامل يا ناقص هر يك از
صحابه در عهد رسالت پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) نيز
مصحف گفته مىشد. راميار دست كم از چهارده صحابى(979)
و عاملى از بيست و چهار صحابى(980)نام
مىبرند كه در زمان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) صاحب مصحف بودهاند.
واژه مصحف و جمع آن به صورت مصاحف
در زبان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و صحابه به مناسبتهاى مختلف به
كار مىرفته است(981)؛
از جمله تأكيد و ترغيب به قرائت قرآن از روى مصحف، پس از فراگيرى شفاهى و حمل آن در
قلب، نهى از رهبانيت كسانى كه در مسجد عزلت گزيده و جامعه و خانواده را رها كرده و
به ختمهايى پى در پى و بدون تدبر خود از روى مصاحف افتخار مىكردند و نيز نهى از
بردن مصحف به سرزمين دشمن(982)
كه به نظر مىرسد علت عمده آن، خطر از بين رفتن مصحف در ميدان نبرد و شرايط سفر
بوده است. البته پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و مسلمانان از اين فرصت
نيز براى يادگيرى و تثبيت قرائت
(983) و ابلاغ قرآن به غير
مسلمانان بهره مىبردند
(984). نيز توجه دادن به اين كه
داشتن مصحف، به تنهايى موجب سعادت و كمال نيست، بلكه بايد در قرآن تدبر و تحقيق كرد(985).
قديمىترين مصاحفى كه در دسترس است، نشان
مىدهد كه مسلمانان با همه اختلافات مذهبى، عقيدتى و نژادى، قرآن را به همين ترتيب
كنونى كتابت كرده و به نسل بعدى سپردهاند و به صورت متواتر به دست ما رسيده است كه
اين خود توقيفى بودن ترتيب آيات و سورهها را تقويت مىكند(986).
طبرسى را نقل از سيد مرتضى علم الهدى (د 436ق)
آورده است:
ان القرآن كان على عهد
رسول الله مجموعا مؤلفا على ما هو عليه الآن، و استدل على ذلك بأن القرآن كان يدرس
و يحفظ جميعه فى ذلك الزمان... و أن جماعة من الصحابة... ختموا القرآن على النبى
(صلى الله عليه و آله و سلم) عدة ختمات و كل ذلك يدل بأذنى تأمل على أنه كان مجموعا
مرتبا غير مبتور و لا مبثوث، و ذكر أن من خالف فى ذلك من الامامية و الحشوية لا
يعتد بخلافهم، فان الخلاف فى ذلك مضاف الى قوم من أصحاب الحديث نقلوا أخبارا ضعيفة
ظنوا صحتها لا يرجع بمثلها عن المعلوم المقطوع على صحته(987)؛
همانا قرآن در زمان رسول خدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) به همين ترتيب كنونى جمع و تدوين گرديد، زيرا قرآن محور اصلى تعليم و
تعلم بود و تمام متن آن در همان زمان حفظ و تثبيت مىشد. گروهى از صحابه قرآن را
بارها به پيامبراكرم عرضه و ختم كردند. اين دلايل با اندك تأملى دلالت دارند بر
اينكه قرآن يك مجموعه مرتب و مدون بوده و آيات و سور آن پراكنده و گسسته نبوده است.
بنابراين نبايد از اين دلايل معلوم و درست و قطعى دست كشيد و به بعضى اخبار ضعيف كه
برخى از اصحاب حديث آنها را صحيح پنداشته و گزارش كردهاند و برخى از اماميه و
حشويه به آنها اعتماد كردهاند، اعتنا كرد.