ب. گزارش
قرآن: بررسى واژگان مربوط به خط و كتابت
در باستانشناسى وجود شىء يا پديدهاى را در
يك دوره زمانى مورد مطالعه و تحقيق قرار مىدهند و معمولا براى اين بررسى، با كمبود
يا نبود مواد محسوس و ملموس به جاى مانده از آن دوره زمانى رو به رو هستند. براى حل
اين مسئله زبانشناسى باستانى(796)
به وجود آمده است كه در آن، مجموعه لغات و واژگانى كه از آن دوره زمانى و در ارتباط
با شىء يا پديده باقى مانده است، مورد بررسى و مطالعه قرار مىگيرد و از اين طريق،
رديابى و شناسايى آن شىء يا پديده پىگيرى مىشود.
بنابراين يكى ديگر از راههاى بررسى ابزار
كتابت و آشنايى اعراب با فن گردآورى و تدوين مكتوب، بررسى واژهايى است كه در اين
زمينه در قرآن مجيد - محكمترين سند زندگى عرب آن زمان و سيره پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) - به كار رفته است و ما نيز در ادامه به بررسى برخى از اين
واژگان در قرآن كريم مىپردازيم:
1. كتاب:
ماده كتب و مشتقات
آن 319 مرتبه در قرآن به كار رفته است. در فرهنگهاى عربى، كتب
به معناى درز چيزى را دوختن، افزودن چيزى بر چيز ديگر و جمع كردن آنها آمده است(797).
حسن مصطفوى در التحقيق، اصل معنايى اين ماده را
اين گونه توضيح مىدهد:
اظهار آنچه در ذهن و اراده
است و تثبيت آن در خارج به وسيله اسبابى كه متناسب آن است. بنابراين در اين اصل
معنايى دو قيد اصلى وجود دارد: اظهار و تثبيت؛ كه عمل تثبيت يا با نوشتن حروف و به
تصوير كشيدن كلمات است: يا أيها الذين آمنوا اذا تداينتم بدين
الى أجل مسمى فاكتبوه(798)
يا با دستور و فرمان انجام مىگيرد: يا أيها الذين آمنوا كتب
عليكم القصاص فى القتلى(799)
يا با ضبط و گردآورى و تدوين و تنظيم آنها صورت مىپذيرد: و
انه فى أم الكتاب لدينا لعلى حكيم(800)؛
قد علمنا ما تنقص الأرض منهم و عندنا كتاب حفيظ
(801) يا با تقدير و اندازه
گرفتن صورت مىگيرد: و لا ينفقون نفقة صغيرة و لا كبيرة و لا
يقطعون و اديا الا كتب لهم ليجزيهم الله أحسن ما كانوا يعملون
(802). پس كتاب به هر چه در
آن، امور معنوى يا مادى، ضبط و جمع و حفظ مىگردد، اطلاق مىشود(803).
از كاربردهاى محسوس و ملموس واژه كتاب در قرآن مىتوان به اين
موارد اشاره كرد:
كتاب آسمانى: فالذين آتيناهم الكتاب(804)؛
يسألك أهل الكتاب(805).
نامه: قالت يا أيها الملؤا انى ألقى الى كتاب
كريم(806).
نامه اعمال: فأما من أوتى كتابه بيمينه(807).
صحيفه مكتوب (نوشته شده): يسألك أهل الكتاب
أن تنزل عليهم كتابا من السماء(808)؛
و لن نؤمن لرقيك حتى تنزل علينا كتابا نقرؤه
(809).
نوشته: و لو نزلنا عليك كتابا فى قرطاس
فلمسوه بأيديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين(810).
بنابراين كاربردهاى مادى كتاب به دو
دسته تقسيم مىشود:
الف. مجموعهاى از ورقهاى گردآورى شده است كه با نظم و ترتيب
خاصى، تدوين و تأليف شدهاند و به هم پيوستهاند.
ب. نوشتهاى كوتاه كه براى انتقال پيام به كار مىرود (نامه).
در خانواده زبانهاى سامى، كتب به
معناى دبيرى كردن و يك نوع نوشتن است كه رسميت خاصى دارد(811).
برخى كتاب را واژهاى قرضى از زبان آرامى مىدانند كه
ممكن است اين وامگيرى در حيره صورت گرفته باشد؛ يعنى از جايى كه فن كتابت و نوشتن
از آن جا در ميان اعراب ترويج و گسترش يافت؛ يا اين كه چون هم صورت فعلى و هم صورت
اسمى اين واژه در زبان نبطى متداول بوده است، ممكن است يك واژه قرضى قديمى از
عربستان شمالى باشد(812).
پس با توجه به كاربرد واژه كتاب در قرآن، عرب عصر نزول با فرهنگ
كتابت و جمع و تدوين كتاب آشنا بوده است؛ به ويژه كه اصطلاح
اهل كتاب در قرآن 31 مرتبه به كار رفته است.
2. صحف:
مفرد آن صحيفه است.
مصحف و صحائف از ديگر هم
خانوادههاى اين كلمه در قرآن به كار نرفته است. منظور از صحف،
مجموعهاى از برگههاست كه قابليت تورق ندارد و از كاغذ يا پوست دباغى شده ساخته
مىشد.
در عربى جنوبى و حبشى (sahafa) به معناى نوشتن كاربردى عام دارد.
بنابراين نوع ابزارى را كه تمدنهاى جنوبى و حبشيان براى نگارش به كار مىبردهاند
(برگهها و اوراق پهن و مسطح)، سبب شد كه واژه صحف در تبادل فرهنگى جنوب با سرزمين
حجاز، معناى مسطح و ورقه ورقه بودن را با خود انتقال دهد؛ چنان كه صحيفه و صحائف به
مفهوم ورق و صفحه هايى كه بر آن مىنويسند، در ادبيات قديم عرب نيز به كار رفته
است(813).
اين واژه هشت بار در قرآن به دو صورت زير به كار رفته است:
الف. برگههاى مسطح كه تا نخوردهاند: بل
يريد كل امرىء منهم أن يوتى صحفا منشرة(814).
ب. از برخى كتابهاى آسمانى با نام صحف ياد شده است:
ان هذا لفى الصحف الاولى * صحف ابراهيم و موسى(815).
مسلمان كلمه مصحف را از همين واژه (صحف) گرفته بودند و آن را به
معناى قرآن مكتوب به كار مىبردند؛ يعنى مجموعهاى از برگهها و ورق هايى مسطح و
افقى
(816) كه بر روى آنها، متن قرآن
كتابت مىشد و به تدريج در حال تدوين و تأليف نهايى بود(817).
3. سطر:
سطر و مشتقات آن در زبانهاى مختلف
سامى به معناى مطلق نوشتن و دست
نوشت به كار مىرفت. در قرآن نيز به معناى نوشتن و نوشتههايى كه در
رديفهاى منظم قرار مىگيرد، به كار رفته است(818).
4 - سجل:
يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب(819)؛
يعنى طومارو هر چيزى كه بر آن بنويسند و لوله كنند(820).
اصل اين كلمه را سيگيليوم )sigillum(در زبان سريانى
دانستهاند(821)
كه در عبرى و آرامى نيز به معناى نامه و طومار به كار مىرود. مصريان از اواسط
هزاره سوم قبل از ميلاد، از كاغذ پاپيروس، طومارهاى بلندى را براى نوشتن وردهاى
مذهبى و امور مختلف به كار مىبردند(822).
5. نسخ:
اين واژه چهار بار در قرآن به كار رفته است:
هذا كتابنا ينطق عليكم بالحق انا كنا نستنسخ ما كنتم تعملون(823)
؛ و لما سكت عن موسى الغضب أخذ الألواح و فى نسختها هدى و رحمة للذين هم لربهم
يرهبون(824).
اين واژه در دو كاربرد فوق و در زبانهاى مختلف سامى به معناى
رونوشت، انتقال دادن و نسخهبردارى به كار رفته است(825).
در زبان پهلوى نيز نسك به معناى نوشته و نوشته مقدس به
كار رفته است و به هر يك از دفترها و قسمتهاى اوستا كه تقريبا معادل
سوره در قرآن است، نسك
مىگفتهاند(826).
6 - رق:
اين كلمه يك بار در قرآن به كار رفته است: و
الطور * و كتاب مسطور* فى رق منشور(827)
و به معناى ورقهاى است كه از پوست نازك و نرم تهيه مىشد و بر روى آن مىنوشتند.
اين واژه در زبان حبشى دقيقا به همين معنا به كار رفته است(828).
در كتاب تاريخ خط آمده است:
پوست حيوانات از دوران ماقبل تاريخ، نخست به عنوان سرپناه و پوشاك
و سپس براى نگارش به كار گرفته شده است. پوست را مىتوان به كمك عمل دباغى،
فسادناپذير و در مقابل آب، غير قابل نفوذ كرد و بدين ترتيب آن را به چرم مبدل ساخت.
نخستين اسناد باقى مانده بر چرم از مصر باستان به دست آمده است (حدود2500 ق.م) اما
اين ماده در آسياى غربى، ايران، عراق و بعدها تركستان نيز به همان اندازه رواج
داشته است. و از آنجا كه تنها يك روى چرم براى نوشتن مناسب است، شكل طومارى آن
تكامل يافته است.
چرم به رغم مزاياى فراوانش، آشكارا كم ارزشتر از پاپيروس بود و
كوشش براى بالا بردن كيفيت آن، سرانجام منجر به كشف پوست كاغذى شد (197 تا 158
ق.م). پوست كاغذى محصول فرآيند پيچيدهاى از آمودنهاست... قطعاتى از پوست كاغذى
متعلق به قرن دوم پيش از ميلاد به دست آمده است. از قرن دوم ميلادى به بعد بود كه
اين ماده در دنياى رومى رقابت با پاپيروس را آغاز كرد و دو قرن بعد براى ثبت بهترين
كتابها به كار گرفته شد. حدودا در همين زمان بود كه شكل دست نوشته ورقهاى جايگزين
شكل قديمى طومارى شد؛ زيرا ديگر نيازى نبود كه نوشتهها تنها بر يك رويه ثبت شوند.
اعراب براى نسخه بردارى قرآن از پوست كاغذى استفاده مىكردند(829).
7. قرطاس:
جمع آن (قراطيس) در سوره انعام، آيه 7 و 91 به كار رفته است:
ولو نزلنا عليك كتابا فى قرطاس فلمسوه
بأيديهم لقال الذين كفروا ان هذا الا سحر مبين.
قل من أنزل الكتاب الذى جاء به موسى نورا و
هدى للناس تجعلونه قراطيس تبدونها و تخفون كثيرا.
در آرامى و سريانى (qartisa) و در يونانى، (Xartis) (كارتيس) به
معناى كاغذ (ورقهاى مسطح) به كار رفته است(830).
مصريان نخستين بار نوعى كاغذ را از پوست نى يا گياهى به نام پاپيروس (بردى) در حدود
3100 تا 2890 سال قبل از ميلاد مسيح ساختند كه بيشتر به شكل طومار و لولهاى به كار
مىرفت. در مصر و حكومتهاى بينالنهرين طى مدتى بيش از چهار سال، پاپيروس ماده
اصلى نوشتار به شمار مىآمد.
حدود سال 150 ميلادى يك نوع كاغذ در چين اختراع
شد كه كاغذهاى امروزى، شكل تكامل يافته آن است. اين كاغذ، تركيبى از پوست درخت توت،
علف چينى و پارچه كهنه بود. اين اختراع، محصول فرآيند تكاملى ابزار نگارش و تا حد
زيادى بر تجارب ساخت كاغذ ابريشمى استوار بود كه اولين بار در همان كشور و در آغاز
مسيحيت شاخته شده بود و سالها كالايى صادراتى و ممتاز به حساب مىآمد(831).
كلمه فارسى كاغذ با
قرطاس ارتباط مستقيمى دارد. برخى بر اين باورند كه كلمه
كاغذ از كلمه كوكدوز چينى گرفته شده و از فارسى به
زبانهاى يونانى و آرامى رفته و در عربى به شكل قرطاس در آمده است. مسعودى (د 345ق)
از كاذى به معناى نوعى كاغذ ياد مىكند.
كاذى واژهاى هندى (سانسكريت) است(832).
8. اسفار:
جمع سفر است و دو
بار در قرآن به كار رفته است: مثلهم كمثل الحمار يحمل أسفارا(833)؛
فقالوا ربنا باعد بين أسفارنا و ظلموا أنفسهم(834).
برخى منظور از سفر را كتاب بزرگ دانستهاند(835).
در عبرى به معناى كتاب يا كتاب مقدس يا دفتر و قسمتى از كتاب مقدس به كار مىرود(836).
سفره جمع كلمه سافر در آيه
پانزدهم سوره عبس به صورت بأيدى سفرة به معناى
نويسندگان و كاتبان وحى به كار رفته است.
در زبان آرامى (sapar) به معناى كاتب، منشى يا
دبيرى بود كه ملازم و همراه استاندار يا والى بود.
آرتور جعفرى معتقد است كه چون واژهها و
اصطلاحات عربىاى كه مربوط به فنون ادبى و كتابت است، عموما ريشه سريانى دارند،
مىتوانيم نتيجه بگيريم كه سفرة از آرامى مسيحى گرفته
شده است نه آرامى يهودى؛ هر چند كه آمدن آن در زبان پالميرى (تدمرى) به صورت (spr)
ممكن است نشان قرض گرفتن آن در عربستان شمالى باشد(837).
9. قلم:
نى، خامه يا ابزارى است كه با آن مىنويسند(838).
اين كلمه چهار بار (دو بار به صورت قلم و دو بار به
صورت اقلام به كار رفته است: الذى
علم بالقلم(839)؛
ن والقلم و ما يسطرون(840)؛
ولو أن ما فى الأرض من شجرة أقلام و البحر يمده من بعده سبعة
أبحر ما نفدت كلمات الله(841)؛
و ما كنت لديهم اذ يلقون أقلامهم أيهم يكفل مريم(842).
در آيه اخير، قلم به معناى تير قرعه به كار رفته است.
واژه قلم را همان واژه يونانى (kalamos)
دانستهاند كه نخست به معناى نى و سپس به معناى خامه به كار مىرفت و از طريق يك
صورت سامى به زبان عربى راه يافت
(843). نلدكه، قلم را برگرفته از
واژه حبشى (qalam) مىداند. اين واژه در شعر قديم عربى و سنگ نبشتههاى عربستان
جنوبى به كار رفته است
(844). فرهنگهاى عربى، قلم را
مشتق از قلم به معناى بريدن و تراشيدن مىدانند(845).
فرآيند نوشتن را مىتوان به طور كلى به دو گونه
تقسيم كرد: يك دسته، خطوطى را شامل مىشود كه با استفاده از ابزارى تيز مانند:
سوزن، چاقو، قلم سنگ تراشى و... بر سطح ماده نوشتارى كنده مىشود و دسته ديگر، شامل
خطوطى است كه به وسيله قلم بر، نى، چوب، فلز يا قلمو و با استفاده از جوهر بر سطح
چيزى ترسيم مىشود. ابزارها و مواد نگارش، همواره با يكديگر رابطهاى تنگاتنگ
داشتهاند و ابزار نگارش بر تكامل برخى از گونههاى نوشتار تأثير گذاشته است(846).
10. مداد:
جوهر يا مركبى است كه در نوشتن به كار مىرود(847).
اين كلمه يك بار در آيه 109 سوره كهف به كار رفته است:
قل لو كان البحر مدادا
لكلمات ربى لنفد البحر قبل أن تنفد كلمات ربى ولو جئنا بمثله مددا.
جوهر از دوران باستان مورد استفاده بوده و
پارهاى از شيوههاى تهيه آن نيز به دست ما رسيده است. در بسيارى از اين
دستورالعملها دوده سياه، ماده اصلى است كه به اقتضاى خواص مورد نياز، با صمغ كاج،
سقز، انگبين، بادام سوخته و در مورد جوهرهاى رنگى، با يك عامل رنگزا (گاهى طلا و
نقره) تركيب مىشود(848).
برخى از مفسران تابعى، مقصود از
ن در آيه اول سوره قلم:
ن والقلم و ما يسطرون را ظاهرا با توجه به آيه
وذا النون اذ ذهب مغاضبا(849)
جوهر يا دوات مىدانند(850).
گفته شده است دريانوردان قديم، اين مايع سياه
رنگ را از ماهى مخصوصى به دست مىآوردند(851)كه
به هنگام هجوم دشمن، با ترشح آن، خود را استتار مىكرد. در روايتى از رسول خدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) آمده است: نخستين آفريده خدا در آغاز
آفرينش، قلم بود. سپس ن يا دوات را آفريد و آن گاه به آن فرمان داد كه هر آنچه قرار
است تا روز قيامت به وجود آيد، بنويس(852).
شاعر عرب نيز نون
را در همين معنا به كار برده است:
اذا ما الشوق يرجع بىاليهم
|
|
القت النون بالدمع السجوم
|
يعنى هنگامى كه شوق مرا به سوى ايشان باز مىگرداند، دوات خود را
با اشك ريزان ليقه مىكنم.
كتابت همزمان با قرائت قرآن
در اين باره، نخست مىتوان اين پرسش را مطرح كرد كه آيا پيامبراكرم
(صلى الله عليه و آله و سلم) از جانب خداوند حكيم، مأمور كتابت و جمع و تدوين قرآن
(مانند قرائت كامل آن) بودهاند؟ اگر جواب مثبت باشد، پس جمع و تدوين قرآن تحت
تعليم الهى و در زمان آن حضرت به طور كامل و دقيق انجام شدهه است، اما اگر جواب
منفى باشد، باز هم هر كارى كه در كتابت قرآن توسط پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله
و سلم) انجام شد، نيازمند تأييد و تقرير خداوند سبحان است.
بر پايه آيه هفدهم سوره قيامت: ان علينا جمعه
و قرآنه و آيه نهم سوره حجر: انا نحن نزلنا الذكر و
انا له لحافظون، خداوند جمع قرآن را در كنار اقرا و قرائت قرآن و به موازات
آن، به عهده گرفته و حفظ و نگهدارى آن را براى هميشه تضمين كرده است.
جمع و حفظ قرآن توسط خداوند حكيم به اين معنى نيست كه خداوند از
راههاى غير عادى، قرآن را جمع و حفظ مىكند و راهى است كه كسى آن را نمىفهمد يا
اصلا شناخت اين راه و روش امكان ندارد: أبى الله أن يجرى
الأمور الا بأسبابها. بلكه خداوند اراده خويش را براى جمع و حفظ قرآنكريم،
با برنامهريزى و روشى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) در پيش گرفت، محقق
گردانيد و همه كارهايى كه در حوزه قرائت و كتابت قرآن انجام شده و با قول و فعل و
تقرير پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به تأييد رسيده است، مربوط و منوط به
همان حكمتهاى برنامهريزى شده الهى براى جمع و حفظ قرآن است(853).
با توجه با آيه دوم سوره جمعه: هو الذى بعث
فى الأميين رسولا منهم يتلوا عليهم آياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمة و ان
كانوا من قبل لفى ضلال مبين، تلاوت آيات و
تعليم كتاب از وظايف رسولاكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) برشمرده شده است. حال، چون تلاوت آيات (اقرا) محور
اصلى تعليم و تعلم قرآن است و به شكل شنيدارى - گفتارى صورت مىپذيرد، بسيار
نفوذناپذير و تأثيرپذير است. در نتيجه تلاوت آيات نياز
به پشتوانهاى ثابت و نفوذناپذير دارد؛ از اين رو كتابت و جمع و تدوين قرآن اهميت
مىيابد؛ يعنى تعليم قرآن در شكل كتاب نيز جزو وظايف رسالت پيامبراكرم (صلى الله
عليه و آله و سلم) قرار مىگيرد. البته كتاب هرگز جاى
تلاوت و قرائت را در آموزش،
ترويج و فهم قرآن نمىگيرد، بلكه تلاوت قرآن نقش اصلى
را در تعليم و تعلم كتاب و حكمت و حفظ قرآن مكتوب به عهده دارد.
بارى، سيره نبوى، تاريخ معتبر و شواهد قرآنى نشان مىدهد كه
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) همزمان با نزول تدريجى آيات و سور قرآن و
ابلاغ و قرائت آنها براى مردم، نسبت به كتابت و تدوين آنها اهتمام فراوان داشتند
و آيه به آيه و سوره به سوره، تحت هدايت و نظارت مستقيم ايشان به نگارش در آمد و
تدوين مىشد و اين كار تا پايان نزول قرآن، با دقت و اصرار فراوان ايشان ادامه
يافت.
حضرت امام على (عليه السلام) - از اولين قرآنآموزان و كاتبان وحى
- مىفرمايند:
آيهاى بر رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نازل نشد مگر اين
كه ابتدا آن آيه را بر من اقرا مىفرمود، سپس آن را بر من املا مىكرد و من با خط
خودم آن را مىنگاشتم(854).
براء ابن عازب مىگويد:
همين كه آيه لا يستوى القاعدون من المؤمنين
غير أولى الضرر و المجاهدون فى سبيل الله(855)
نازل شد، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زيد را فرا خوان! و او با
دوات و لوح و استخوان كتف سر رسيد. پس به زيد فرمود: بنويس لا
يسترى القاعدون...(856).
كتابت تمام قرآن در زمان پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) و
تحت نظارت ايشان، مورد اتفاق و اجماع همه علماى اسلامى است. مسعودى آورده است:
پيغمبر خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) 22 سال مردم را به سوى خدا
دعوت كرد و در اين مدت بر او وحى نازل مىشد و آن را بر ياران و اصحاب خويش املا
مىكرد و آنان قرآن را لفظ به لفظ فرا مىگرفتند و كتابت و تدوين مىكردند(857).
قرآن نيز در چندين آيه به كتابت و تدوين تدريجى خود اشاره فرموده
است؛ از جمله در سوره عبس (اعمى) كه در سال دوم بعثت نازل شد و بيست و چهارمين يا
سى و دومين سوره در ترتيب نزولهاى مشهور است
(858) مىخوانيم
كلا آنهاتذكرة * فمن شاء ذكره * فى صحف مكرمة * مرفوعة مطهرة
* بأيدى سفرة * كرام بررة(859).
گرچه اغلب مفسران اين آيات را حاكى از عالم ملكوت و مصدر نزول قرآن
و طهارت و اصالت آن و رابطه قرآن با فرشتگان مىدانند، ولى به نظر مىرسد كه
گزارشگر اين نكته مهم و اصولى در نظام آموزشى قرآن نيز هست كه اولا: به موازات
تعليم قرآن، آيات و سور قرآن كتابت مىشد(860)
و ثانيا: نوشتههاى قرآن يا قرآن مكتوب، آن قدر والا و بلند مرتبه است كه فقط بايد
در دست سفيرانش قرار گيرد؛ يعنى در دست قرآنآموزانى كه
آن آيات و سور را قبلا تعليم ديدهاند و از محتواى آن باخبرند(861).
در سوره فرقان كه حدود سالهاى ششم يا هفتم بعثت نازل شد
(862) مىخوانيم:
و قال الذين كفروا ان هذا الا افك افتراه و
أعانه عليه قوم آخرون فقد جاؤ ظلما وزورا * و قالوا أساطير الأولين اكتتبها فهى
تملى عليه بكرة و أصيلا * قل انزله الذى يعلم السر فى السموات و الأرض انه كان
غفورا رحيما
(863)
عزة دروزه آورده است:
اين آيه (آيه 5) نمىخواهد يك ادعاى گزاف را از اعراب معاصر پيغمبر
نقل كند، بلكه گزارشگر يك واقعيت است و آن اين كه آيات و سورههاى قرآن همان گونه
كه به تدريج نازل مىشدهاند، تدوين مىشده و سپس از روى صحيفههاى نوشته شده و
مرتب شده، براى مردم خوانده مىشده است ان هذا و همين
موضوع فرصتى براى مشركان فراهم آورد كه بگويند: وى آنچه را قرآن مىنامد، از روى
كتابها و افسانههاى پيشينيان رونويسى كرده است(864)!.
مىتوان از تعبير و أعانه عليه قوم آخرون
اين نكته را فهميد كه كتابت و تدوين قرآن در چندذين نسخه در محضر رسولخدا (صلى
الله عليه و آله و سلم) به انجام رسيده است و اين صحنه به دور از چشم ديگران نبوده،
بلكه قابل مشاهده بوده و بسيار تكرار مىشده است:
بكرة و أصيلا. افزون بر آن، اصطلاح
اساطير الاولين كه در قرآن نه بار به كار رفته است،
نشان مىدهد كه در ميان اعراب، مجموعهاى مكتوب يا شفاهى مربوط به پيشينيان وجود
داشته كه مورد استشهاد آنان قرار گرفته است.
در آيات يازده و دوازده سوره احقاف نيز آمده است:
و قال الذين كفروا للذين آمنوا لو كان خيرا
ما سبقونا اليه و اذ لم يهتدوا به فسيقولون هذا افك قديم * و من قبله كتاب موسى
اماما و رحمة و هذا كتاب مصدق لسانا عربيا لينذر الذين ظلموا و بشرى للمحسنين.
خداوند در رد تهمت كافران مبنى بر اين سخن كه سخنان قرآن دروغى
ديرينه است، مىفرمايد: قبل از قرآن، كتاب موسى راهنما و مايه رحمت بود و حال اين
(قرآن) كتابى است تصديق كننده آن، به زبانى روشن و واضح، تا ستمكاران را انذار كند
و مايه بشارت نيكوكاران باشد.
بنابراين كه اصل تناظر را در اين جا برقرار بدانيم، بايد قرآن نيز
تا زمان نزول اين آيات، به صورت كتابى مدون فرآهم آمده باشد؛ هرچند كه سوره احقاف،
مكى و در ترتيب نزول مشهور، شصت و ششمين سوره است(865).
كاتبان وحى
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) از آغاز به منظور تثبيت و
ضبط صحيح و كامل متن قرآن كريم و رواج قرآن نويسى در ميان قرآنآموزان، اهتمام
فراوانى داشتند كه به موازات آموزش و ترويج آيات و سور قرآن، متن مكتوب آنها نيز
در چندين نسخه تهيه و تدوين شود و با رعايت اصول و ضوابط نظام آموزشى قرآن، به
آسانى در دسترس قرآنآموزان قرار گيرد تا از يك سو تعداد بيشترى از قرآنآموزان
بتوانند از مزاياى نسخه مكتوب قرآن براى تثبيت فرآيند فراگيرى قرآن و افزودن بهره
آموزشى خود استفاده كنند و از سوى ديگر، كار انتقال كامل متن مكتوب قرآن به نسلهاى
بعدى به صورت واحد، منظم، صحيح، دقيق و مطمئن انجام شود.
به همين منظور، پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) چند نفر از
ماهرترين با سوادانى را كه هنر و مهارت كتابت را به نيكويى مىدانستند، دعوت مىكرد
كه آيات و سورههاى قرآن را كه به تدريج نازل مىشد و آن حضرت آنها را كلمه به
كلمه و حرف به حرف بر آنان املا و تلقين مىكرد، كتابت و تدوين كنند كه بنا بر
مشهور، معروفترين آنان على (عليه السلام)، عثمان بن عفان، ابى بن كعب و زيد بن
ثابت بودند(866).
در مكه، على (عليه السلام) بيش از همه ملازم پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و
سلم) بود. بعدها عثمان بن عفان نيز به اين كار پيوست. در مدينه، ابى بن كعب و زيد
بن ثابت نيز اضافه شدند(867)و
گفتهاند كه اين دو، هرگاه كه على (عليه السلام) و عثمان در دسترس نبودند، به اين
كار مىپرداختند(868).
ابى بن كعب از باسوادان پيش از اسلام(869)
و از معلمان و مقريان معروف قرآن در مدينه بود. زيد بن ثابت نيز قبل از ورود
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) به يثرب (مدينه) هفده سوره قرآن را فرا
گرفته بود و آنها را در بدو ورود آن حضرت به مدينه، براى ايشان خواند و آن حضرت از
ديدن اين صحنه شادمان گشت(870).
گفتهاند كه نوشتن را از اسيران بدر فرا گرفت(871)،
ولى بلاذرى او را جزو باسوادان قبل از ورود اسلام به مدينه دانسته است كه با تشويق
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) خط عبرى يا سريانى را فرا گرفت(872).
نام اين چهار تن در شمار جامعان قرآن نيز آمده است(873)
و اين نشان مىدهد كه آنان علاوه بر كتابت متن قرآن براى رسولخدا (صلى الله عليه و
آله و سلم) براى خودشان نيز قرآن را جداگانه كتابت و تدوين مىكردهاند و صاحب مصحف
بودهاند؛ چنان كه حافظ، حامل و معلم آيات و سور قرآن نيز بودهاند.
مورخان و سيره نويسانى مانند: يعقوبى، طبرى، ابن اثير و ابن كثير
نام چندين نفر از صحابه را به عنوان كتاب النبى،
ذكر من كان يكتب لرسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم)،
كتاب الوحى و غيره بين يديه (صلى الله عليه و آله و سلم)
به دست دادهاند كه به حدود 33 نفر مىرسند(874).
منظور اين مورخان، ارائه نام افرادى بوده است كه براى پيامبراكرم (صلى الله عليه و
آله و سلم) كتابت كردهاند و درصدد استقصاء و احصاء كامل كاتبان وحى نبودهاند؛ از
اين رو برخى كاتبان وحى را منحصر به همين افراد دانستهاند كه قرآن را براى
پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) كتابت كردهاند، در حالى كه جمعى از
قرآنآموزان، قرآن را براى تهيه يك مصحف شخصى كتابت مىكردند. نام بسيارى از آنان
مانند: ابن مسعود، سالم مولى ابو حذيفه، ابودرداء، مجمع بن جاريه، معاذ بن جبل و
سعد بن عبيد در شمار جامعان قرآن آمده است(875).
نام بعضى نيز به علت مسائل حزبى و سياسى ذكر نشده است.
مسعودى مىگويد:
در همه مدتى كه وحى نازل مىشد و ياران پيامبر (صلى الله عليه و
آله و سلم) آنها را كلمه به كلمه كتابت و تدوين مىكردند، وضعيت معاويه چنان بود
كه خدا مىداند. او چند ماه پيش از وفات پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم) دبير
آن حضرت شد، به همين جهت نام او را بلند آوازه كردند و منزلش را بالا بردند و او را
كاتب وحى عنوان دادند. اين صفت را بر او افزودند و از ديگران باز گرفتند و نام
ديگران را ياد نكردند(876).
اصولا هر قرآنآموزى كه قرآن را كتابت كرده باشد، عنوان كاتب وحى
بر او صادق است؛ چه يك آيه از قرآن را كتابت كرده باشد و چه تمام آن را؛ چه اين كار
را در حضور رسولخدا (صلى الله عليه و آله و سلم) انجام داده باشد و چه براى شخص
خود.