نگاهى به آراى فقيهان
شيخ ابو جعفر طوسى در باب جواز آواز خوانى زن مىگويد:«زنان آواز
خوانوقتى اجازه تغنى دارند كه مردى به مجلسشان وارد نيايد و زبان به باطل
نگشايندو از سرگرمىهايى مانند تركه چوب و نى و غيره پرهيز كنند.زن آواز
خوان كه عروسرا به حجله مىفرستد مىتواند شعر بخواند و از گفتار باطل
دورى جويد،درصورتى كه اين امور را رعايت نكند چه در عروسى و چه در غير آن
حق خواندنندارد» (1) .
مرحوم«فيض»در دنبال اين سخن گويد:«از سخنان بالا نتيجه مىگيريم
كهتحريم آواز به جهت كارهاى حرامى است كه ممكن است در آن صورت بگيرد وچنان
چه اين گونه افعال در آن نباشد،اشكالى پيدا نمىكند در غير اين صورت
جوازآواز خوانى به جشنهاى عروسى هم اختصاص نمىيابد،به ويژه كه در غير
اينمورد هم رخصت داده شده است،اما مىتوان گفت كه برخى رفتارها
شايستهمقامات عاليه و صاحبان شان نيست،هر چند كه مباح باشد».
مرحوم فيض مىافزايد:«پس در اين باره معيار،همان حديث وارد است كه هركس
به گويندهاى گوش فرا دهد،او را پرستيده است».او مىگويد:«بر اين
اساس،شنيدن آوازى كه در آن يادى از بهشت و دوزخ يا قيامت استيا وصف
نعمتهاىبىشمار خداوند متعال و عبادات است و در آن به خير خواهى و
پارسايى در دنياىزود گذر و غيره دعوت مىشود،-همان گونه كه در
حديث«فذكرتك الجنة»-آمدهاشكالى ندارد».او ادامه مىدهد«...از اين
جهتشايان توجه است كه در آن،يادخداوند است و شايد با اين ياد آورى،دلشان
به ياد خدا نرم گردد.كوتاه سخن اين كهبر اهل منطق-پس از شنيدن اين
اخبار-پوشيده نيست كه ميان آواز حق و باطلفاصله هست و ديگر اين كه اغلب
آوازهايى كه متصوفه در مجالس خود مىخواننداز نوع باطل مىباشد» (2)
.
او در كتاب بزرگ فقهى خود موسوم به«مفاتيح الشرايع»مىگويد:«از
مجموعاخبارى كه درباره آواز به ما رسيده مىتوان استنباط كرد كه حرام بودن
آن به دليلرفتار رايج در آن زمان بوده است،به اين گونه كه مردان با زنان
بىگانه مىنشستند و بهآواز آنان و سخنان ياوهشان گوش فرا مىدادند كه
جملگى از افعال محرمبوده است» (3) .
علامه شعرانى-در حاشيه كتاب وافى-مىگويد:«از بررسى كلام عرب و اهلادب
چنين بر مىآيد كه غنا،مطلقا به صدايى گفته مىشود كه در آن مد و
ترجيعباشد،حال مىخواهد طرب انگيز باشد يا نباشد.شاعر در وصف كبوترىگفته
است:
«اذا هي غنت ابهت الناس حسنها و اطرق اجلالا لها كل حاذق،
اگر آن كبوتر آواز بخواند،زيبايى صدايش مردم را مبهوت خواهد كرد و هر
استادماهرى به احترامش سر فرود مىآورد».
بنابر اين،نمىتوان گفت كه هر صدايى كه تاثير گذار باشد،حرام استيا اين
كه هرصدايى كه بتواند كلام را به زيبايى،تركيب و ادا كند به طورى كه آدمى
را جذبنمايد،حرام به شمار آيد. همان گونه كه پيشتر گفته آمد،صداى امام
سجاد عليه السلام بههنگام خواندن قرآن بسيار دل نشين و جذاب بوده و پيامبر
اكرم صلى الله عليه و آله نيز فرمان دادهكه قرآن با آواز خوش خوانده
شود.هم چنين سرود ساربانان-با اين كه از نغمههاىتاثير بر انگيز تركيب
يافته-رخصت داده شده است و شكى نيست كه تغنى بر تماماينها صدق مىكند».
او مىافزايد:«ما ناگزير بايد يا موافق شيخ در استبصار باشيم كه اخبار
حرمت رابه دليل پيامدهاى آن مىداند،نه خود عمل،يا اين كه حرمت آواز را
مختص بهنوعى كه باعث ارتكاب فحشا و حرام مىشود بدانيم و در اين
صورت،حرامبودنش به دليل حرامى است كه هم راه با آن رخ مىدهد».هم چنين
مىگويد:«و اينهمان امرى است كه روايتها و عبارتهاى فقهاى گذشته ناظر به
آن است» (4) .
محقق ارجمند ملاى سبزوارى در زمينه حرام بودن نوعى آواز كه در آن
زمانرايجبوده و اين كه آواز بالكل حرام نيست،استدلال لطيفى دارد.او
مىگويد:«غنا درروايات منع،مفرد است و معرف به الف و لام.اين امر خود به
خود در زبان برشمول دلالت ندارد،زيرا عموميت،زمانى به اثبات مىرسد كه براى
نوع خاص يابرخى از انواع عام قرينه يا نشانهاى در دست نباشد،زيرا در آن
صورت مختصكردن امر به مورد خاص،با مقصود و نيز سياق بيان و حكمت منافات
خواهدداشت،پس به ناگزير آن را به استغراق و شمول نسبت مىدهيم،اما در اين
جا مسالهاين گونه نيست،زيرا آواز رايج در آن زمان به شيوهاى بود كه براى
لهو وسرگرمىهاى باطل به كار مىرفت و اغلب،كنيزكان آواز خوان و غيره در
مجالسفساد و مى خوارگى و غيره بدان مبادرت مىكردند.لذا نظر داشتن به
شيوههاى رايجدر آن زمان بعيد نيست (5) در بسيارى از
احاديث،«غنا»لهو باطل به شمار آمده است وگونه حق آن،در قرآن و دعاها و
ذكرهاى خوانده شده با صداى خوش است كه درآن يادى از آخرت آمده و به عالم
قدسى ترغيب و تشويق مىكند.بنا بر اين،اينحكم حتى در مواردى غير از غنا كه
در آن راه لهو باشد،جارى است و در غير اينصورت،حكم آن مباح و راه احتياط
در آن واضح است» (6) .
مرحوم نراقى را سخنى است كه مىگويد:«براى حرام بودن آواز به اجماع
وكتاب و سنت پيامبر صلى الله عليه و آله استناد كردهاند...،درباره اجماع
بايد دانست كه دلالتش برحرمت غنا به صورت اجمال و«فى الجمله»است و بر بيش
از آن دلالتى ندارد.دركتاب(قرآن)،نيز جز حرام بودن لهو و لعب كه وسيلهاى
براى دور شدن از سبيل اللهاست هيچ نشانه ديگرى وجود ندارد».او
مىافزايد:«...شكى در اين نداريم و هيچنشانهاى از حرام بودن گونه ديگر
وجود ندارد، مانند آوازى كه براى نرم كردن دلهاو ياد آورى بهشت و بر
انگيختن اشتياق به جهان ديگر و براى تاثير گذارى قرآن و دعاباشد.حتى
مىتوان گفتخداوند با آوردن«لهو الحديث»نوع آواز حرام را مشخصكرده است.
اما سنت،على رغم فراوانىاش اصولا خالى از هر گونه دلالتى بر حرمت
است،زيرا اين تعبيرها: (ايمن نبودن از وقوع در معصيت،پذيرفته نشدن دعا،داخل
نشدنفرشته در خانه،لانه نفاق بودن و...)هيچ يك دلالتى بر اثبات حرمت غنا
ندارد،چون امثال اين عبارتها در اغلب مكروهات نيز وارد شده است.علاوه بر
اين،بيشتر اين روايات سندهاى ضعيفى دارند».
وى ادامه مىدهد:«بنابر اين براى حرمت آن جز كلام خداوند كه مىفرمايد:
و اجتنبوا قول الزور (7) و ضميمه آن،يعنى رواياتى كه اين آيه
را به تغنى و آواز خوانىتفسير مىكنند،هيچ دليل ديگرى وجود ندارد.البته
دليل فوق نيز تمام نيست،زيرابا تفسيرى كه درباره«احسنت»است تضاد دارد و
معلوم مىشود كه آن تفسير مبتنىبر يكى از مصداقهاست. لذا منظور از«قول
الزور»شمولىتر است و معناى لغوى وعرفى خود را مىگيرد كه عبارت از باطل و
دروغ و تهمت و غيره است.ناگفتهپيداست كه اين معانى شامل تلاوت قرآن و
خواندن دعا و موعظه و مرثيهنمىشود،هر چند كه مد و ترجيع داشته باشد.
افزون بر اين رواياتى هست كه غنا را به دو گونه،يكى حلال و ديگرى
حرامتقسيم مىكند، مانند«اگر معصيتى در آن نباشد،اشكال ندارد».و«هر كسى
غناىحرامى بخواند كه باعث معصيتشود...»كه غنا را مقيد به حرام كرده است
و«آوازخوانى زن اشكالى ندارد،به شرطى كه مردى در آن مجلس وارد نشود»و
غيره».وىمىافزايد:«كلام طبرسى نشان مىدهد كه گويا اين تقسيم بندى از
صدر اسلام وجودداشته است».او سپس حرمت گونه خاصى از آواز،و نه تمام
گونهها را به طور مطلقتاييد مىكند و موارد استثنا را آن گونه كه فقها به
تفصيل گفتهاند بيان مىدارد (8) .
اين دانستههاى ما از كلام شيخ الطائفه و فقهاى بعد از اوست كه در باب
اينمساله به تفصيل سخن گفته و ميان گونه حلال و حرام غنا تميز قايل
شدهاند.حرامدانستن غنا در نزد بيشتر فقها ناظر به قسم حرام آن است كه در
روايات آمده.
بنابر اين،هيچ گونه دليلى براى اتفاق نظر اصحاب بر حرمت غنا به طور مطلق
وجودندارد و چنين دليلى در قرآن و سنت نيز نيست.
از جهتى،برخى از متاخرين سعى كردهاند كه بر عكس اين جهتحركت كنند.
براى نمونه به كلام سيد محمد جواد عاملى در اين باره توجه كنيم كه
مىگويد:«درحرام بودن آواز اختلاف نظرى نيست،حال مىخواهد به هنگام تلاوت
قرآن باشديا دعا و شعر و غيره،اما محدث كاشانى و فاضل خراسانى حرام بودن
غنا را به دليلحرمت امر خارجى كه بر آن عارض شده دانستهاند،مانند ورود
مردان به مجلس ياآوردن كلام باطل و غيره.آنان براى اثبات كلام خود به حدود
دوازده حديث استنادكردهاند.ولى اين نظر مخالف كتاب است و موافق عامه و با
بيست و پنجخبر كه بهصراحتيا ظهور بر تحريم مطلق دلالت دارند در تعارض
است» (9) .
صاحب جواهر نيز در پيروى از او مىگويد:«من هيچ كس را مخالف سخن
اونيافتم و اجماع نيز با هر دو قسمش بر آن قائم است و سنت در آن متواتر است
وحتى مىتوان گفت كه از ضروريات مذهب است» (10) .
بر كسى پوشيده نيست كه اين استدلال چند اشكال دارد:
اول:در ادعاى«نبودن اختلاف نظر درباره حرمت مطلق»هيچ گونه سندى
ارائهنشده است و از سوى ديگر خلاف اين ادعا را در كلام شيخ الطائفه
مىبينيم،اوگونههايى از غنا را استثنا مىكند و«فيض»و«نراقى»و ديگران
بدان استشهادمىكنند.
دوم:ترجيح دادن يا انتخاب يكى از دو خبر متعارض،زمانى صحيح است كهنتوان
ميانشان جمع كرد.مثلا درباره غنا اخبار متعارض قابل جمع است،به اينصورت كه
اخبار نهى،حمل بر كراهت مىشود،زيرا نهى،ظهور در حرمت دارد،ولى ترخيص(اجازه
دادن)تصريح در جواز دارد و هم واره تصريح(نص)بر ظهورمقدم است.
سوم:تعارض در اين جا بدوى و ظاهرى است نه واقعى و حقيقى،زيرا اخبار
منعيا مطلقاند يا عام و اخبار جواز يا مقيدند و يا اين كه تخصيص
خوردهاند و ميان عامو خاص و هم چنين مطلق و مقيد تعارضى نيست.مخفى نماند
كه با وجود قيد،هيچ گونه مطلقى وجود نخواهد داشت،زيرا آن گونه كه محقق
سبزوارى مىگويدمقدمات اطلاق،تمام نيستند.
چهارم:بر فرض آن كه اين اخبار متعارض،قابل جمع نباشند ترجيح يكى از
دوطرف صرفا به دليل اين كه تعداد رواياتش بيشتر است-با اين كه تعداد
رواياتطرف ديگر هم كم نيست-بر خلاف مقررات معهود و ضوابط اصولى است.
پنجم:بحث مخالفتبا كتاب در اين جا وارد نيست،زيرا قرآن تصريحى دراين
باره ندارد و استدلال به عمومات غير ناظر در اين امر بخصوص كفايت نمىكند.
ششم:موافقتبا عامه نيز در اين جا موضوعيت ندارد،زيرا آن چه از مذهب
آنانمشهور است، حرام بودن غنا است.براى مثال،ابن منذر و ديگر اعلام
سنتبهاتفاق،تغنى را حرام مىدانند و اجير نمودن زن آواز خوان را باطل
مىدانند. (11)
هفتم:ادعاى صاحب جواهر كه مىگويد:«روايات منع،متواتر است و حتى
ازضروريات مذهب است»وارد نيست،زيرا اعلام طائفه،خلاف آن را به
تفصيلگفتهاند و رواياتى كه در اين باب آمده نيز همگى عكس آن را ثابت
مىكنند.
د- وحدت موضوعى يا تناسب معنوى آيات
يكى ديگر از ويژگىهاى قرآن،وجود تناسب معنوى ميان آيات هر سوره
است،گرچه يك جا نازل نگشته و به صورت پراكنده با فاصلههاى زياد يا كم نازل
شدهباشند.زيرا پراكندگى در نزول آيات كه به جهت مناسبتهاى گوناگون
بوده-طبيعتا-اقتضا مىكند ميان هر دسته آياتى كه به مناسبتى نازل گشته با
دسته ديگر كهبه مناسبت ديگرى نازل گشته است،رابطه و تناسبى وجود نداشته
باشد،و اينپراكندگى در نزول بايستى در چهره مجموع آيات هر سوره به خوبى
هويدا باشد.درصورتى كه با دقتى كه دانش مندان-به ويژه در عصر اخير-در
محتواى سر تا سر هرسوره انجام دادهاند به اين نتيجه رسيدهاند كه هر سوره
هدف يا هدفهاى خاصىرا دنبال مىكند كه جامع ميان آيات هر سوره است و
امروزه به نام«وحدتموضوعى»در هر سوره خوانده مىشود،همين وحدت موضوعى
است كه وحدتسياق سوره را تشكيل مىدهد و مساله اعجاز در همين نكته است كه
پراكندگى درنزول،عدم تناسب را اقتضا مىكند،با آن كه تناسب و وحدت سياق در
هر سوره به خوبى مشهود است و بر خلاف مقتضاى طبع پراكندگى در نزول مىباشد!
دانش مندان بر اين مدعا دلايلى دارند از جمله تفاوت در عدد و كميت
آياتسورهها است.اين تفاوت در عدد آيات هر سوره نمىتواند اتفاقى
باشد،زيرا اتفاقىبودن يعنى نسنجيده و عارى از حكمت و بدون سبب بودن است و
صدور هر گونهعمل حساب نشده از فاعل حكيم ممتنع است.سورههاى قرآن بيشتر
به طور كاملنازل گشته،به ويژه سورههاى كوتاه،سورههاى ديگر كه آيات آنها
در طول مدت وپراكنده نازل گشته است،با نزول بسم الله الرحمان الرحيم آغاز
مىگرديد،و هر آيه ياآياتى كه پس از آن نازل مىگشت،با دستور پيامبر اكرم
صلى الله عليه و آله به دنبال آيات پيشين ثبتمىگرديد،تا بسم الله ديگرى
نازل گردد كه پايان سوره قبل و آغاز سوره بعد را اعلامنمايد.لذا مقدار عدد
آيات هر سوره و ترتيبى كه ميان آيههاى هر سوره وجود دارد،تماما توقيفى است
و با دست وحى و دستور پيامبر انجام گرفته است.
اكنون اين سؤال مطرح است كه اين اختلاف عدد در آيات سورهها
براىچيست؟پاسخ درست همان است كه يادآور شديم:هر سوره هدفى را دنبالمىكند
كه با پايان يافتن بيان هدف، سوره پايان مىيابد و اختلاف در عدد آيات
هرسوره معلول همين علت است.اين اختلاف هرگز به صورت اتفاقى و بدون
سببمعقول انجام نگرفته است و همين جهت است كه وحدت موضوعى يا وحدتسياق هر
سوره را تشكيل مىدهد،يعنى ميان آيات هر سوره يك رابطه معنوى وتناسب نزديك
وجود دارد.
مفسرين متاخر به اين حقيقت پى بردهاند و در پى آنند تا به اهداف ويژه
هرسوره دستيابند و تا حدودى نيز پيش رفت كردهاند،از جمله،علامه طباطبايى
ونيز سيد قطب كه در مقدمه تفسير هر سوره طبق برداشتخود،هدف آن را
مختصراتوضيح مىدهد.يكى از شاگردان وى به نام«عبد الله محمود شحاته»كتابى
به نام«اهداف كل سورة و مقاصدها»تاليف نموده و سعى بر آن داشته كه اهداف
هر سورهرا مشخص نمايد كه تا اندازهاى هم موفق گرديده است.او از سوره بقره
شروع كردهو تا سوره جاثيه ادامه داده و مجموعا در 45 سوره اين هدف را
دنبال كرده است.
وى در مقدمه كتاب خود مىگويد:«پيشينيان به اين امر اهميت فراوان داده و
مقاصد هر سوره در قرآن را تبيين كردهاند، از جمله فيروز آبادى(متوفاى 817)
كتابى به نام«بصائر ذوي التمييز في لطائف الكتاب العزيز»تاليف نموده،كه
مجلساعلاى شؤون اسلامى در قاهره با تحقيقى كه استاد«محمد على نجار»بر آن
انجامداده آن را به چاپ رسانيد.
در آغاز قرن اخير شيخ محمد عبده صاحب تفسير المنار،همين نظريه را دنبال
ومساله«الوحدة الموضوعية للسوره»را مطرح كرده و اصرار دارد كه فهم هدف
هرسوره كمك شايانى استبه مفسر تا به طور دقيق به مقاصد سوره پى ببرد و
بهمعانى آيه آيههاى هر سوره نزديك شود.شاگرد وى سيد رشيد رضا در
تفسيرالمنار،اين نظر استاد را به خوبى توضيح داده است.ديگر مفسران عصر حاضر
ازهمين روش الهام گرفتهاند،مانند استاد مصطفى مراغى.استاد محمودشلتوت
تفسيرى دارد كه 10 جزء قرآن را فرا گرفته و همت گماشته تا اهداف هرسوره و
اغراض و مقاصد آنها را بيان نمايد.
استاد شحاته مىگويد:مرحوم استاد سيد قطب در اين راستا سعى فراوانمبذول
داشته و نظرى نافذ در اين راه به خرج داده كه احاطه كامل خود را در
فهماهداف سورهها نشان داده است،و نيز استاد ديگرش دكتر محمد عبد الله
دراز دردانش گاه پيش از تفسير هر سوره در اين باره تاكيد داشته و اين ذهنيت
را كه قرآنمجموعهاى از گفتهها و انديشههاى پراكنده است،به شدت رد
مىنمود و مىگفت:
با دقتى كه دانش مندان اسلامى امروزه انجام دادهاند،به خوبى روشن
گرديده كه هرسوره داراى تنظيم خاص و از نظم و ترتيب ويژهاى برخوردار
است،كه با يكمقدمه شيوا شروع مىگردد،سپس به مقاصد عاليه خود مىپردازد و
با يكجمع بندى كوتاه خاتمه مىيابد (12) .
لذا استاد محمد عبد الله دراز مىگويد:«از همين جا نتيجه مىگيريم كه
قرآن باآن كه به مقتضاى مناسبتهاى خاص و در زمانهاى متفاوت نازل
گرديده،در عينحال وحدت منطقى و ادبى خود را حفظ كرده و اين بزرگترين شاهد
بر اعجاز قرآناست» (13) .
استاد محمد محمد مدنى-رياست دانشكده الهيات در ازهر-نيز بر اين
مسالهتاكيد دارد و دقت در فهم مقاصد هر سوره را بهترين راه براى فهم معانى
آياتدانسته است.او مىگويد:«تا منظر عام سوره را با ديد باز ننگرى،هرگز
نتوانى بهدرك جزئيات ترسيم شده در پهناى سوره دستيابى».اين مطلب با ارزش
را درمقدمه تفسير سوره نساء بيان داشته و آن را با نام«المجتمع الاسلامى
كما تنظمهسورة النساء،جامعه اسلامى آن گونه كه سوره نساء ترسيم كرده»ياد
كرده است (14) .
دكتر محمد محمود حجازى در اين زمينه كتابى دارد به نام«الوحدة
الموضوعيةفي القرآن الكريم»كه به سال 1390 ه و 1970 م به چاپ رسيده و به
تفصيل سخنگفته است.
خلاصه،متاخرين در اين باره تاكيد دارند كه هر سوره داراى يك
جامعيتواحدى است كه در انسجام و به هم پيوستگى آيات نقش دارد و اولين
وظيفهمفسر،پيش از ورود به تفسير آيات، به دست آوردن آن وحدت جامع حاكم بر
سورهاست تا به خوبى بتواند به مقاصد سوره ستيابد.
به علاوه،علماى بلاغت از دير زمان،«حسن مطلع»و«حسن ختام»در هر سورهرا
از جمله محسنات بديعى قرآن دانستهاند،بدين ترتيب كه هر سوره با
مقدمهاىظريف آغاز مىگردد و با خاتمهاى لطيف پايان مىيابد.گويند:ضرورت
بلاغتاقتضا مىكند كه سخنور سخن خود را با ظرافت تمام به گونهاى آغاز
كند كه همآمادگى در شنونده ايجاد كند و هم اشارتى باشد به آن چه مقصود
اصلى كلام است.
اين نحو شروع در سخن با نام«براعت استهلال»خوانده مىشود،يعنى ورزيدگى
وهنرمندى در جلب نظر شنونده در آغاز سخن.ابن معصوم-اديب تواناى
معروفگويد:«و قد اتت جميع فواتح السور من القرآن المجيد على احسن الوجوه و
ابلغهاو اكملها (15) ،تمامى آغاز سورههاى قرآن به بهترين وجهى
اين نكته بنيادين بلاغت رارعايت كرده است».ابن اثير نيز در اين باره،
ابتداى سورههاى قرآنى را به عنوانبهترين شاهد مثال ياد مىكند (16)
.
درباره«حسن ختام»ابن ابى الاصبع گويد:«لازم است كه متكلم سخن خود را
بالطافت كامل پايان بخشد،زيرا اين آخرين جملاتى است كه اثر آن در ذهن
شنوندهباقى مىماند.لذا بايد سعى كند تا با شيواترين و پختهترين
عبارتها،سخن خود راخاتمه دهد».آن گاه به تفصيل،به تك تك سورهها پرداخته و
شيوايى خاتمه هر يكرا از ديدگاه«علم بديع»روشن مىسازد (17)
. علماى بلاغت اتفاق نظر دارند،كه خاتمهسورهها هم چون افتتاح آنها،در
نهايت لطافت و ظرافت انجام يافته است.ابنمعصوم گويد:«خواتيم السور
كفواتحها واردة على احسن وجوه البلاغة و اكملها ممايناسب الاختتام».آن گاه
خاتمه برخى سورهها را بر مىشمرد و حسن آن را ارائهمىدهد،سپس مىگويد:«و
تامل سائر خواتيم السور تجدها كذلك في غاية الجودةو نهاية اللطافة»
(18) .
جلال الدين سيوطى در زمينه حسن افتتاح و حسن ختام سورهها-در كتاببزرگ
قدرش«معترك الاقران»-به درازا سخن گفته و از استادان سخن
دان،گوهرهاىتابناكى در اين باره ارائه داده است (19) .در جلد 5
كتاب«التمهيد»فشرده مطالب يادشده را با ذكر شواهد و مثال آوردهايم
(20) .
اكنون اين پرسش پيش مىآيد:آيا مىشود،كلامى با مقدمهاى شيوا و
خاتمهاىزيبا،مقصودى بس والا در ميان نداشته باشد؟اين همان نكتهاى است كه
متاخرينبدان پى بردهاند.استاد بزرگوار علامه طباطبايى بر اين نكته اصرار
دارد كه هر سورهصرفا مجموعهاى از آيات پراكنده و بدون جامع واحدى
نمىباشد،بلكه يكوحدت فراگير بر هر سوره حاكم است كه پيوستگى آيات را
مىرساند.مساله«وحدت موضوعى»يا«وحدت سياق»در هر سوره-كه از قرائن كلاميه
به شمارمىرود-از همين جا نشات گرفته است.علامه مىفرمايد:«ان لكل طائفة من
هذهالطوائف من كلامه تعالى-التى فصلها قطعا قطعا و سمى كل قطعة سورة-نوعا
منوحدة التاليف و الالتئام لا يوجد بين ابعاض من سورة،و لا بين سورة و
سورة.و منهنا نعلم ان الاغراض و المقاصد المحصلة من السور مختلفة،و ان كل
واحدة منهامسوقة لبيان معنا خاص و لغرض محصل لا تتم السورة الا بتمامه
(21) ،اين كه خداوندهر دسته از آياتى را جدا از دسته ديگر قرار داده
و نام سوره بر هر يك نهاده،شاهد براين است كه يك گونه انسجام و پيوستگى در
هر مجموعه وجود دارد،كه در قسمتىاز يك مجموعه و يا ميان هر سوره و سوره
ديگر،آن پيوستگى خاص وجود ندارد.
از اينرو در مىيابيم كه اهداف و مقاصد مورد نظر در هر سوره با
سورههاى ديگرتفاوت دارد، هر سوره براى بيان هدف و مقصد خاصى عرضه شده كه
پاياننمىيابد مگر با پايان يافتن آن هدف و رسيدن به آن مقصد».
وى پيشاپيش هر سوره،فشردهاى از مطالب گسترده آن را بيان داشته و با
ايناقدام شايسته، از راز بزرگى كه در متن سورهها نهفته است پرده برداشته
و جهشىارزنده به جهان تفسير بخشيده است.جزاه الله عن القرآن خير الجزاء.
ما به عنوان نمونه،از انسجام و به هم پيوستگى آيات سوره حمد و نظم
طبيعىهفت آيه آن و نيز از مقدمه و اهداف و خاتمه سوره بقره كه حاكى از
نظام طبيعىخاصى است،در حد توانايى بحث كردهايم (22) .با تامل
و دقت در هر سوره،اينانسجام و جامعيتحاكم به خوبى مشهود است.
امام فخر رازى درباره آيات پايانى سوره بقره و پيوند آنها با مطالب
مطرح شدهدر متن سوره گويد:«و من تامل في لطائف نظم هذه السورة و في بدائع
ترتيبها،علمان القرآن كما انه معجز بحسب فصاحة الفاظه و شرف معانيه،فهو
ايضا معجزبحسب ترتيبه و نظم آياته.و لعل الذين قالوا انه معجز بحسب اسلوبه
ارادوا ذلك.الااني رايت جمهور المفسرين معرضين عن هذه اللطائف،غير متنبهين
لهذه الامور (23) ،هر كه در ظرافت نظم اين سوره-بقره-تامل كند و
بدايعى-هنر جالب-كه در ترتيبآيات آن رعايتشده مورد توجه قرار دهد،خواهد
يافت كه قرآن همان گونه كه ازلحاظ فصاحت الفاظ و شرف و بلنداى معانى معجز
است،بر حسب ترتيب و نظمآيات آن نيز معجز است.و شايد كسانى كه اعجاز قرآن
را بر حسب اسلوب گفتهاندهمين را خواستهاند.ولى-متاسفانه-مىبينم كه
بيشتر مفسرين از اين نكته غفلتورزيدهاند و بدان توجهى ننمودهاند».
آن گاه گفته شاعر را ياد آور مىشود:
«و النجم تستصغر الابصار رؤيته و الذنب للطرف لا للنجم في الصغر،
ستارگان را گر چه ديدگان ما كوچك مىبيند،گناه از ديدگان است نه در
ستارگانكه كوچك مىنمايند».
تذكر لازم:برخى علاوه بر تناسب آيات،مساله تناسب سورهها را نيز
مطرحساخته و خواستهاند ترتيب موجود ميان سورهها را توقيفى بدانند.بلكه
برخى ازاين فراتر رفته آن را حكمتبالغه الهى گرفته،شاهدى بر اعجاز قرآن در
ترتيبسورهها دانستهاند (24) .برهان الدين بقاعى(متوفاى
885)تفسير گستردهاى دارد به نام«نظم الدرر في تناسب الآيات و السور»كه به
افراط در اين زمينه سخن گفته و از حداعتدال بيرون رفته است. مطلب را از آن
جا شروع مىكند كه تناسب ميان«استعاذه»
و«بسمله»در آن است كه«استعاذه»با حرف«الف»شروع مىشود و اشاره
بهابتداى آفرينش است، ولى«بسمله»با حرف«باء»كه حرف«شفوى»استشروع وبا
حرف«ميم»ختم مىشود كه اشاره به«معاد»است.پس استعاذه و بسمله مبدا ومعاد
را فرا گرفتهاند.به علاوه،يك تناسب دورانى ميان آخر قرآن(كه به دو
سورهمعوذتين ختم مىشود)و ابتداى قرآن كه با«استعاذه»شروع مىشود،قايل
شده،كههرگاه كسى بخواهد در تلاوت قرآن،آخر آن را به اول آن وصل كند،اين
تناسبرعايتشده است (25) .آن گاه در بيان پيوستگى سورهها به
يك ديگر سخنان بسيارىگفته كه عموما فاقد دليل و تعجب بر انگيز است.
شگفت آورتر،معاصر وى جلال الدين سيوطى،با آن ذكاوت و تيز نظرى-با آن كه
كار بقاعى را ناپسند خوانده-خود رسالهاى به نام«تناسق الدرر في
تناسبالسور»نگاشته و در عرضه اين گونه مطالب بدون پشتوانه اسراف ورزيده
است،از جمله مناسبتسوره«مسد»با سوره«توحيد»كه پس از آن واقع گرديده را
در وزنو قافيه(حرف دال)گرفته،گويد: «سوره«مسد»به آيه في جيدها حبل من مسد
(26) ختممىشود و سوره«توحيد»به آيه قل هو الله احد (27)
آغاز مىگردد،كه حرف آخر هر دوآيه"دال"است» (28) و از
اين گونه تكلفات كه آدمى از شنيدن آن رنج مىبرد.به گفته سيد قطب:«قرآن آن
اندازه شكوهمند و بزرگ قدر است و عظمت آن فراگير،كهنيازى به اين گونه
تكلفات بىرنگ و بى مايه ندارد».جاى شگفتى است كه برخى ازمفسرين عالى قدر
ما،اين گونه گفتهها را پى گيرى كرده در كنار مطالب ارزشمند ووالاى تفسير
خود درج كردهاند (29) .
لذا متذكر مىشويم،كه هيچ تناسب معنوى ميان سورهها با يك ديگر
وجودندارد و هرگز ترتيب موجود بين سورهها توقيفى نيست،بلكه پس از رحلت
پيامبرگرامى صلى الله عليه و آله بر دست صحابه،از روى برخى مناسبتهاى
اعتبارى-مثلا بزرگى وكوچكى سورهها و از اين قبيل- انجام گرفته است،كه شرح
آن در فصلهاى قبلى آمد.
1.استبصار،ج 3،ص 62،شماره 7-207.
2.وافى،ج 3،م 10،ص 35.
3.مفاتيح الشرائع،مفتاح 465،ج 2،ص 21،(با تلخيص).
4.وافى،ج 3،م 10،ص 38-36.
5.در آن صورت مقدمات حكمت كه شرط تحقق مطلق است،فراهم نمىآيد.
6.كفاية الاحكام،ص 86.
7.حج 22:30.
8.مستند الشيعة،كتاب المكاسب.
9.مفتاح الكرامة،ج 4،ص 52.
10.جواهر الكلام،ج 22،ص 44.
11.در اين باره رجوع شود به:حاشيه المحاضرات نوشته عبد الرزاق المقرم.
12.شحاته،اهداف كل سورة،ص 5-4.
13.استاد دراز،المدخل الى دراسة القرآن الكريم،مقدمه.(همان ص 6-5).
14.مدنى،المجتمع الاسلامي،ص 7-5.
15.ابن معصوم،انوار الربيع،ج 1،ص 34.
16.ابن اثير،المثل السائر،ج 3،ص 98.
17.ابن ابى الاصبع،بديع القرآن،ص 343 و ص 353-346.
18.انوار الربيع،ج 6،ص 325.
19.ر.ك:جلال الدين سيوطى،معترك الاقران،ج 1،ص 79-75 و نيز
كتاب«الاتقان»،ج 3،ص 319-316.البرهان زركشى،ج 1،181 164.
20.التمهيد،ج 5،ص 304-290.
21.تفسير الميزان،ط تهران،ج 1،ص 14،و ط بيروت،ص 16.
22.ر.ك:التمهيد،ج 5،ص 251-248.
23.فخر رازى،تفسير كبير،ج 7،ص 127.
24.محمد تقى شريعتى،تفسير نوين،ص 20-19.
25.بقاعى،نظم الدرر،ج 1،ص 22 و ص 15.
26.مسد 111:5.
27.اخلاص 112:1.
28.سيوطى،تناسق الدرر،ص 71،اين رساله با نام«اسرار ترتيب القرآن»به
تحقيق عبد القادر احمد عطا به چاپرسيده است.
29.هم چون مفسر گران قدر طبرسى عظيم،در تفسير پر ارج و گران
قيمتخود«مجمع البيان».