علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۳۹ -


نظمآهنگ درونى قرآن

«موسيقى بيرونى‏»دست آورد صنايعى مانند قافيه،سجع و تجزيه يا تقسيم‏سخن منظوم به مصراع‏هاى مساوى و اوزان و بحور قرار دادى است كه همگى‏قالب‏هاى مجرد لفظى و پيوسته به شمار مى‏آيند.اما«نظماهنگ درونى‏»دست آوردجلالت تعبير و ابهت‏بيان پديد آمده از مغز كلام و كنه آن است.فاصله نوع نخست‏با نوع دوم نيز بسيار است،زيرا در نوع دوم،زيبايى لفظ و شكوه‏مندى معنا،پيوندى‏ناگسستنى دارند و مؤانست ميان اين دو نوايى احساس انگيز پديد مى‏آورد و نسيمى‏روح نواز را به وزيدن وا مى‏دارد و درون آدمى را به خلجان مى‏نشاند.

استاد«مصطفى محمود»در بيان راز شگفت معمارى قرآن كه در سبك خود بى‏نظير و در اسلوبش يگانه است،چنين مى‏گويد:«اين راز يكى از عميق‏ترين رازهاى‏ساختار كلامى قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه كلامى مسجع،بلكه‏قسمى معمارى سخن است كه موسيقى درونى را آشكار مى‏سازد.

بايد دانست كه ميان موسيقى درونى و موسيقى بيرونى فاصله بسيار است.براى‏مثال بيتى از شعرهاى‏«عمر بن ابى ربيعه‏»را كه شعرهايش به داشتن موسيقى وآهنگ مشهور است،از نظر مى‏گذارنيم:

قال لى صاحبى ليعلم مابي اتحب القتول اخت الرباب

شنونده وقتى اين بيت را مى‏شنود،از موسيقى آن به وجد مى‏آيد،اما موسيقى‏اين شعر از نوع بيرونى است و شاعر با آوردن كلامى موزون در دو مصراع متساوى وبا نشاندن يك پايان بندى هم سان-ياء ممدود-در هر كدام از دو مصراع،به آهنگين‏شدن سخن خود كمك كرده است. موسيقى در اين بيت از خارج به گوش مى‏رسد ونه از داخل و به عبارتى،پايان بندى(قافيه)و وزن و بحر،موسيقى را مى‏سازند.اماهنگامى كه اين آيه را تلاوت مى‏كنيم: و الضحى،و اليل اذا سجى (1) با شطرى رو به روهستيم كه از قافيه،وزن و مصراع بندى قرار دادى تهى است و با اين همه سرشار ازموسيقى است و از هر حرف آن نوايى دل پذير مى‏تراود.اين نوا از كجا و چگونه‏پديد آمده است؟اين همان نظماهنگ يا موسيقى درونى است.نظماهنگ درونى،رازى از رازهاى معمارى قرآن است و هيچ ساختار ادبى ياراى برابرى با آن را ندارد.

هم چنين وقتى مى‏خوانيم: الرحمان على العرش استوى (2) .يا وقتى سخنان زكرياخطاب به خداوند را تلاوت مى‏كنيم: قال رب اني وهن العظم مني و اشتعل الراس شيباو لم اكن بدعائك رب شقيا (3) .يا سخن خداوند خطاب به موسى را مى‏شنويم كه: ان‏الساعة آتية اكاد اخفيها لتجزى كل نفس بما تسعى (4) .

يا سخنانى را كه خداوند با آن مجرمين را وعده كيفر مى‏دهد تلاوت مى‏كنيم كه:

انه من يات ربه مجرما فان له جهنم لا يموت فيها و لا يحيى (5) .هر كدام از اين عبارت‏هاداراى بنيان موسيقيايى قائم به ذاتى است كه موسيقى آن را درون واژه‏ها و ازلا به لاى آن به شكلى شگرف بيرون مى‏تراود.

وقتى قرآن حكايت موسى را بازگو مى‏كند،شيوه‏اى سمفونيك و حيرت انگيزپيش مى‏گيرد: و لقد اوحينا الى موسى ان اسر بعبادي فاضرب لهم طريقا فى البحر يبسا لاتخاف دركا و لا تخشى.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشيهم من اليم ما غشيهم.و اضل فرعون‏قومه و ما هدى (6) . واژگان در اوج سلاست‏اند.كلماتى مانند«يبسا»يا«لا تخاف دركا»

-به معناى لا تخاف ادراكا-تجسمى از رقت‏اند،گويى كلمات در دستان خالقشان‏ذوب مى‏شوند،نظام مى‏گيرند و نظم و آهنگى بى‏مانند در آنان تجلى مى‏يابد.اين‏نظماهنگ، ساختارى است كه در تمام كتب عرب مانندى نداشته و ندارد.

ميان اين نظماهنگ و شعر جاهلى،يا شعر و نثر معاصر هيچ گونه شباهتى فراهم‏نيست و على رغم تمام كينه توزى‏هاى دشمنان كه براى كاستن از شان قرآن صورت‏پذيرفته،تمام تاريخ حتى يك نمونه از تلاش‏هاى تقليد گونه و كيدهاى دشمنانه رامحفوظ نداشته است.در ميان اين همه هياهو،عبارت‏هاى قرآن خصوصيات‏منحصر به فرد خود را دارند و چون پديده‏اى تفسير ناپذير جلوه مى‏كنند.يگانه‏توجيه باور مندانه‏اى كه مى‏توان از آن داشت،اين است كه قرآن سرچشمه‏اى دارددور از دست رس انسان.

اكنون،به ايقاع (7) زيباى نغمه آميز اين آيات گوش فرا دهيد:

رفيع الدرجات ذو العرش يلقي الروح من امره على من يشاء من عباده لينذر يوم‏التلاق (8) .

فالق الحب و النوى يخرج الحي من الميت و مخرج الميت من الحى (9) .

فالق الاصباح و جعل الليل سكنا و الشمس و القمر حسبانا (10) .

يعلم خائنة الاعين و ما تخفي الصدور (11) .

لا تدركه الابصار و هو يدرك الابصار (12) .

خواندن قرآن با آواز خوش

و رتل القرآن ترتيلا (13) .

حال كه با موسيقى درونى اجمالا آشنا شديم و ساختار نظماهنگ و نغمه‏هاى‏صوت و لحن شعرى شگفت آن را شناختيم،به اين نكته مى‏رسيم كه در دستور تلاوت قرآن،صداى خوش سفارش شده است و از قارى خواسته‏اند كه نكات‏ظريف تلاوت-اعم از كشيدن صدا و يا زير و بم آن و ترجيع قراءت و غيره-رارعايت كند.در اين جا به بازگويى چند روايت در اين زمينه مى‏پردازيم:

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:«هر چيزى زيورى دارد و زيور قرآن آواز خوش است‏».

«زيباترين زيبايى‏ها،يكى موى زيباست و ديگرى آواز و صداى دل كش‏».

«قرآن را با آواز و نواى[متين]عرب بخوانيد و از آواز[مبتذل]اهل فساد وگنه كاران كبيره پرهيز كنيد» (14) .

«آواز خوش زيورى براى قرآن است‏».

«قرآن را با صداى خود خوش كنيد،زيرا صداى خوش زيبايى قرآن را افزون‏مى‏كند».

«قرآن را با آوازتان زينت‏بخشيد».

امام صادق عليه السلام نيز در تفسير آيه: و رتل القرآن ترتيلا (15) فرموده است:«به اين‏معناست كه آن را با تانى بخوانيد و صدايتان را خوش داريد» (16) .

امام باقر عليه السلام فرموده است:«قرآن را با آواز بخوانيد،زيرا خداوند-عز و جل‏دوست مى‏دارد كه با صداى خوش قرآن خوانده شود» (17) .

رسول الله صلى الله عليه و آله فرمود:«قرآن با آهنگى حزين نازل شده،پس آن را با گريه[برخاسته از وجد]بخوانيد و اگر گريه نكرديد،لحن گريه به خود بگيريد و آن را باآواز خوش بخوانيد،كه هر كس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نيست‏».

«از ما نيست هر كس قرآن را با آواز خوش نخواند» (18) .

امام صادق عليه السلام فرمود:«قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنى حزين‏بخوانيد» (19) .

البته سخنانى كه معتمدان از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل كرده‏اند فراوان و دليل اثباتى براى اين گفته‏هاست.

ابن الاعرابى گفته است (20) :«عرب به هنگام سوار كارى يا نشستن در حياط و خيلى‏مواقع ديگر،به آواز ركبانى (21) تغنى مى‏كرد.وقتى قرآن نازل شد،پيامبر صلى الله عليه و آله و آوازشان با قرآن باشد» (23) زمخشرى نيز گفته است:«عرب عادت داشت كه در همه احوال-چه هنگام‏سواركارى و چه در حال لميدن و يا نشستن در حياط خانه‏ها و غيره-به آواز و زمزمه‏ركبانى تغنى كند.پيامبر خدا صلى الله عليه و آله وقتى مبعوث شد،بر اين حال بر آمد تا آواز و زمزمه‏آنان با قرآن باشد. پس بدان فرمان داد،يعنى فرمود:«هر كس قرآن را جاى گزين‏ركبانى نكند و آن را زمزمه زير لب و تغنى با آواز خوش قرار ندهد،از ما نيست‏» (24) .

فيروز آبادى گفته است:«غناه الشعر و غنى به تغنية:تغنى به‏».يعنى شعر را به‏آواز خواند و آن را تغنى كرد.

شاعر گفته است:

«تغن بالشعر اما كنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (25)

«زبيدى‏»ضمن آن كه نقل اين گفته را به پيامبر صلى الله عليه و آله منسوب داشته گفته است:

«خداوند به هيچ كس چون پيامبر گرامى اجازه نداده است كه با قرآن آشكارا تغنى‏كند».

«ازهرى‏»گفته است:«عبد الملك البغوى‏»به نقل از ربيع و او به نقل از شافعى به‏من اطلاع داد كه معناى تغنى‏«خواندن قرآن با صداى محزون و رقيق است‏» (26) .اوحديث ديگرى را نيز به شهادت مى‏گيرد كه مى‏گويد:«زينوا القرآن باصواتكم‏».

بر همين اساس،امامان اهل بيت عليهم السلام كوشش داشتند كه قرآن با ترتيل و صداى‏بلند و تجويد و با آواز خوش خوانده شود.

محمد بن على بن محبوب اشعرى در كتاب خود به نقل از معاوية بن‏عمار روايت مى‏كند كه به ابى عبد الله عليه السلام گفتم:آيا هر كس،دعا يا قرآن مى‏خواند،اگرصدايش را بلند نكند، گويى چيزى نخوانده است؟فرمود:«همين طور است،على بن الحسين عليه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترين مردم بود و هنگام تلاوت‏صدايش را چنان بالا مى‏برد كه تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق عليه السلام در خواندن‏قرآن خوش صداترين مردم بود.هرگاه شب براى تلاوت بيدار مى‏شد،صدايش رابالا مى‏برد و وقتى سقاها و ديگر عابران از آن مسير مى‏گذشتند،مى‏ايستادند و به‏تلاوت او گوش مى‏دادند (27) .

هم چنين روايت است كه موسى بن جعفر عليه السلام نيز صدايى خوش داشت و قرآن‏نيكو تلاوت مى‏كرد.او روزى فرموده بود:«على بن الحسين عليه السلام با صداى بلند قرآن‏مى‏خواند تا شايد ره گذرى از آن جا بگذرد و به خود آيد.وقتى امام چنان كرد،ديگرمردم آن را تاب نمى‏آوردند».از او پرسيده شد:آيا رسول الله صلى الله عليه و آله در نماز جماعت‏صدايش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمى‏كرد؟فرمود:«رسول الله صلى الله عليه و آله فقط آن گونه‏كه در توان مردم بود تلاوت مى‏فرمود» (28) .

هم چنين از امام على بن موسى الرضا و او از پدرش و نياكانش از رسول الله صلى الله عليه و آله نقل‏است كه فرمود:«قرآن را با آواز خوش بخوانيد،زيرا آواز خوش زيبايى قرآن را افزون‏مى‏كند»،سپس اين آيه را تلاوت كرد: يزيد في الخلق ما يشاء (29) .

غنا و موسيقى از ديدگاه شرع

اكنون شايسته است كه به‏«غنا»از ديدگاه شرع بپردازيم.نخستين پرسشى كه‏مطرح مى‏شود اين است كه آيا غنا ذاتا و با همين عنوان حرام شده است و آياتلاوت قرآن با آواز استثناست و تخصيصى در عموم حكم است؟يا اين كه آواز،زمانى حرام مى‏شود كه رنگى از محرمات به خود بگيرد؟به عبارتى اين حرام،زمانى به وقوع مى‏پيوندد كه آواز هم راه با ياوه و باطل و قول زور يا اشاعه فحشا و ازنوع سخنى باشد كه انسان را از راه خداوند باز مى‏دارد؟

در بسيارى از متون،«قول زور»در آيه كريمه قرآن به غنا تفسير شده است.زيدالشحام نقل مى‏كند كه از امام صادق عليه السلام پرسيدم:منظور خداوند در آيه و اجتنبواقول الزور (30) ، چيست؟فرمود«منظور از قول زور،غناست‏».اين گفته در بسيارى‏ديگر از روايات نيز آمده است (31) . به عبارتى‏«قول زور»كه آيه كريمه قرآن به اجتناب‏از آن فرمان داده،بر آواز مطابقت مى‏كند و آواز يكى از مصداق‏هاى قول زور است،زيرا زور-در لغت-ميل و عدول است (32) و هر عامل كه باعث تحريف و موجب‏انصراف از جديت در زندگانى شود و هر امرى كه دست آويزى براى اشاعه فحشا درميان مؤمنان گردد-حال مى‏خواهد به دليل محتواى فريبنده يا پيامدهاى فريب‏انگيزش باشد-سرگرمى و ياوه و باطل و سرانجام‏«قول زور»شناخته مى‏شود ومصداق آن مى‏گردد.

اما اگر گفته شود كه از نظر مفهومى،لغت و معنا،بر آن منطبق است‏بايد پاسخ‏داد كه ظاهر عبارت،اين را نشان نمى‏دهد و قطعا خلاف واقع است،زيرا نه شرع‏اصطلاحى در اين زمينه دارد و نه با اوضاع لغت مطابقت مى‏كند.

در تفسير«الرجس من الاوثان‏»نيز به همين گونه عمل شده و آن را به شطرنج‏تفسير كرده‏اند. عبد الاعلى نقل مى‏كند كه از امام صادق عليه السلام درباره اين آيه كه خداوندعز و جل فرموده است: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور (33) پرسيدم،فرمود:«الرجس من الاوثان:شطرنج است و قول الزور:آواز».عبد الاعلى مى‏گويد:

باز پرسيدم:منظور خداوند عز و جل در اين آيه كه مى‏فرمايد: و من الناس من يشتري‏لهو چيست؟فرمود:«از جمله آن،آواز است‏» (35) .آن چه گفته آمد واضح‏ترين شاهد براى اراده مصداق است،بدون وجود اشتراك در مفهوم.

نظير همين را در حديث‏«حماد»نيز مى‏بينيم.او مى‏گويد از امام صادق عليه السلام‏پرسيدم كه‏«قول الزور»چيست؟فرمود:«از جمله آن،يكى اين است كه كسى به‏ديگرى كه آواز مى‏خواند بگويد:احسنت‏» (36) .شكى نيست كه اگر كسى آوازى‏فساد انگيز بخواند و به او احسنت‏بگوييد او را وسوسه كرده‏ايد كه به ارتكاب فحشاو ترويج فساد ادامه دهد.

تمام اين گفته‏ها دلاليلى هستند كه نشان مى‏دهند چنان چه آواز،عناوين باطلى‏مانند:لهو، وسوسه انگيزى،ياوه فساد آور و قول زور به هم راه داشته باشد حرام‏است،اما اگر از اين قماش نبود و وسيله‏اى بود براى تاثير گذارى در موعظه‏ها وكشت فضيلت و خصلت‏هاى نيك در جان‏هاى مستعد،آن وقت نه تنها باطل‏نيست،بلكه به حق نزديك‏تر است و راهى براى رستگارى و ارشاد است و نه‏زمينه‏اى براى پرورش فساد.

در احاديث صحيح نيز روايت‏هايى هست كه بر دو گونگى آواز حرام و حلال،فساد آور و اصلاح انگيز يا بر سبيل شر و سبيل خير دلالت دارد:

على بن جعفر از برادر خود موسى كاظم عليه السلام پرسيد:آيا آواز خواندن در عيدهاى‏فطر و قربان يا در جشن‏ها جايز است؟امام پاسخ داد:«اگر در آن معصيتى نباشد،اشكالى ندارد» (37) . رسول اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«هر كس آواز حرامى بخواند كه باعث‏معصيت‏شود، درى از درهاى شر را باز كرده است‏» (38) .

بنابر اين گونه‏اى غنا هست كه معصيت نيست و باعث معصيت نيز نمى‏شود ولذا حرام نيست و شر به شمار نمى‏آيد.

نكته قابل توجه اين كه بيش‏تر رواياتى كه درباره حرام بودن غنا است نظر به‏مجالس غنا دارد و مجالس غنا در آن روزگار مركز فحشا و منكرات بوده و انواع‏محرمات فساد آور در آن صورت مى‏گرفته است.بر اين اساس،وقتى ابو بصير ازامام صادق عليه السلام مى‏پرسد:مزدى كه زن آواز خوان بابت‏خواندن در عروسى مى‏گيرد چه حكمى دارد؟امام پاسخ مى‏دهد:«اشكالى ندارد،به اين شرط كه در آن مجلس‏مردى نباشد» (39) .پس اگر مزد آواز خوانى حلال است،خود آواز نيز حلال خواهد بودو شرطش اين است كه حرامى در آن صورت نگيرد مثلا آواز خوانى در مجلسى‏نباشد كه مردان بى‏گانه با زنان در يك جا گرد آيند،زيرا چنين امرى به ارتكاب گناه وفحشا كمك مى‏كند.

در تاييد اين نظريه-كه روايات تحريم غنا ناظر به مجالس غنا است-كلام‏امام صادق عليه السلام است در پاسخ شخصى كه درباره غنا سؤال كرده بود.آن حضرت‏فرمود:«به خانه‏هايى وارد نشويد كه خداوند از مردمانش روى گردان است‏» (40) .

هم چنين نقل است كه فرمود:«مجلس غنا،جايى است كه خداوند به مردمانش‏نگاه نمى‏كند، زيرا خداوند عز و جل فرموده است: و من الناس من يشتري لهو الحديث‏ليضل عن سبيل الله (41) . نيز فرموده است:«غنا،نفاق و جدايى مى‏آورد و به فقر دچارمى‏كند» (42) .يا«غنا،لانه نفاق است‏» (43) . يا«غنا،نردبان زناست‏» (44) .بديهى است كه‏منظور اين روايات همان غنايى است كه در آن روزگار معمول بوده كه مايه تباهى وفساد مى‏گشته.

ناگفته نماند كه به مقتضاى قواعد علم اصول اگر حكم شرعى-در زبان شريعت‏مقيد به عنوان خاصى شود ناگزير بايد بدان پايبند شد و نمى‏توان آن را مطلق‏دانست.بنابر اين آواز به صرف آواز بودن حرام نيست،مگر اين كه عناوينى مانندلهو،عامل انحراف،باعث معصيت مانند نفاق، دروغ،زنا،فحشا و غيره به هم راه‏داشته باشد و در غير اين صورت نمى‏توان گفت مطلقا حرام است.

در حديث ابن ابى عباد كه مردى مى‏خواره بود و به آواز گوش فرا مى‏دادآمده است كه از امام رضا عليه السلام درباره گوش دادن به آواز پرسيد.امام عليه السلام آن را در زمره‏كارهاى لهو و باطل به شمار آورد.سپس اين آيه را تلاوت كرد: و اذا مروا باللغو مروا كراما (45) .شكى نيست كه اين پاسخ در خور كارى بوده كه ابن ابى عباد بدان‏مى‏پرداخته است.

هم چنين در پرسشى كه هشام بن ابراهيم عباسى-كه از دولت مردان بود و درشنيدن آواز راه افراط مى‏پيمود-درباره آواز از امام رضا عليه السلام پرسيد،حضرت پاسخ‏داد:«مردى نزد ابو جعفر عليه السلام آمد و درباره آواز پرسيد.امام پاسخ داد:اى فلان،اگرخداوند حق و باطل را هر كدام در طرفى قرار دهد، آواز در كدام طرف خواهد بود؟

مردم گفت:در طرف باطل.امام فرمود:به درستى حكم كردى‏» (46) .البته ما به قرينه‏مقاميه در مى‏يابيم كه منظور،آواز آن زمان بوده است.

اما در ماجراى حسن بن هارون (47) كه مدتى طولانى در خلوت گاه مى‏نشست و به‏آواز زنان همسايه گوش مى‏داد،به اين دليل كار او حرام بود كه به صداى زنان بى‏گانه‏گوش مى‏داد،به خصوص كه صدايشان گرم و بر انگيزاننده بود.خداوند فرموده‏است: و لا تخضعن بالقول فيطمع الذي في قلبه مرض (48) .

امام رضا عليه السلام ابن هارون را توبيخ كرد و او را از اين كار كه به مثابه خيانت در ناموس‏مردم بود باز داشت.امام،كلام خداوند را به ياد او آورد كه فرموده است: ان السمع والبصر و الفؤاد كل اولئك كان عنه مسؤولا (49) .امام افزود:«گوش و آن چه مى‏شنود،چشم‏و آن چه مى‏بيند و قلب و آن چه حس مى‏كند،همه مسؤولند».

اما رواياتى كه در آن نام سازهاى رايج در آن زمان آمده بيش‏تر رواياتى ضعيف وفاقد سندى محكم است و قابل استناد نيست.

برهانى كه مى‏گويد:«مسايلى كه داراى علل عقلى و فطرى است ما دامى كه‏علت آن موجود باشد هيچ گونه استثنائى را نمى‏پذيرد و از مسايل و قضاياى‏تخصيص ناپذير است‏»بايد مورد توجه و دقت قرار گيرد،زيرا تعليل،حد وسط و به‏منزله كبراى استدلال و علت است،علت همان گونه كه در مرحله ثبوت دخالت داشت در مرحله اثبات نيز دخالت دارد،بر اين اساس، موضوع در حقيقت همان‏عنوانى است كه به عنوان علت‏حكم ذكر شده است و هيچ حكمى از موضوعى كه‏خود علت ثبوت و اثبات آن است تخلف نمى‏كند،زيرا تخلف معلول از علت‏ناممكن است.

بنابر اين،حرمت آواز به اين علت كه لهو باطل است،مستلزم آن است كه علت‏اصلى تحريم، يعنى‏«لهو باطل‏»در آن موجود باشد.لذا هر آوازى بايد لهو باطل‏به حساب آيد و به همين دليل حرام باشد،در اين صورت اگر ما آواز را در تلاوت‏قرآن مجاز بشماريم،طبق اصل بالا بايد گفته شود كه ورود لهو باطل را در قرآن مجازشمرده‏ايم!اما اين مساله را نه عقل مى‏پذيرد و نه وجدان.

علاوه بر آن،زشتى باطل امرى فطرى است و استثناء بردار نيست و در قبيح بودن‏آن نيز عقل به تنهايى حكم كرده است،به ويژه كه اين باطل موجب انحراف از راه‏خدا نيز مى‏شود.بنا بر اين،اگر آواز به طور مطلق از لهو باطل به شمار آيد،بايد درهمه جا اين طور باشد،چه در قرآن و چه در جاى ديگر.

بر اين اساس،ناگزير بايد گفت كه آواز مى‏تواند لهو و باطل باشد و مى‏تواندنباشد،پس جواز آواز در تلاوت قرآن از نوع‏«تخصص‏»است،نه‏«تخصيص‏».

حال اين پرسش را مطرح مى‏كنيم كه اگر خداوند ميان سخنان نيكو و زشت‏مرزى قابل شود، در اين صورت آواز در تلاوت قرآن كه به منظورى صحيح و براى‏تاثير گذارى بيش‏تر بر دل‏ها آمده در كدام طرف قرار خواهد گرفت؟

شكى نيست كه اين كار زيور و زينت و زيبايى است و از معدود طيباتى است كه‏خداوند آن را براى بندگان خود جزء روزى حلال قرار داده است.خداوند فرموده‏است: قل من حرم زينة الله التي اخرج لعباده و الطيبات من الرزق قل هي للذين آمنوا في‏الحياة الدنيا خالصة يوم القيامة (50) .

آرى‏«خداوند فحشا را چه پنهان و چه آشكار و گناه و فساد را حرام گردانيده‏است‏» (51) ،ولى آيا آواز در تلاوت قرآن جنبه گناه و بغى و فحشا دارد يا زيور و زينت وزيبايى است و افزودن بر آن، حكمت و هدايت و وسيله‏اى براى ارشاد بندگان‏است؟


پى‏نوشتها:

1.ضحى 93:2 1.

2.طه 20:5.

3.مريم 19:4.

4.طه 20:15.

5.طه 20:74.

6.طه 20:79-77.-

7.ايقاع:هم آهنگ ساختن آوازها.

8.غافر 40:15.

9.انعام 6:95.

10.انعام 6:96.

11.غافر 40:19.

12.انعام 6:103.ر.ك:محاولة لفهم عصري للقرآن ص 19-12.

13.مزمل 73:4.

14.الكافى،ج 2،ص 616-614،شماره‏هاى 9-8-3.

15.مزمل 73:4.

16.بحار الانوار،ج 89،كتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190.

17.الكافى،ج 2،ص 616،شماره 13.

18.بحار الانوار،ج 89،ص 191.

19.الكافى،ج 2،ص 614،شماره 2.

20.«ابو عبد الله محمد بن زياد كوفى‏»يكى از زبان دانان مشهور عرب است كه در محضر درس او مردمان بسيارحاضر مى‏شدند.او در سخندانى و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جايى كه مى‏گويند بر«ابو عبيده‏»و«اصمعى‏»برترى داشته است.او در رجب سال 150 هجرى زاده شد و در شعبان 231 از دنيا رفت(قمى،الكنى و الالقاب،ج 1،ص 215).

21.ركبانى:خواندن سرود باكش و قوس دادن و زير و بم صدا.

22.هجيراء:زمزمه و طنين آواز و ترانه.

23.نهايه ابن اثير،ج 3،ص 391.

24.الفائق،ج 2،ص 36(رثث).

25.ابن منظور گفته است:«منظور شاعر تغنى بوده و اسم را(غناء)به جاى مصدر آورده است‏».

26.لسان العرب،ج 15،ص 136،«تحسين القراءة و ترقيقها»آمده است.

27.مستطرفات السرائر،ص 484.

28.كتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170.

29.فاطر 35:1،ر.ك:عيون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.

30.حج 22:30.

31.وسايل،ط جديد،ج 17،ص 303،احاديث‏شماره 2 و 9 و 20 و 26.

32.مقابيس اللغة،ج 3،ص 36.

33.حج 22:30.

34.لقمان 31:6.

35.وسايل،ط جديد،ج 17،ص 309،شماره 20.

36.همان،شماره 21.

37.همان،ص 122،شماره 5.

38.بحار الانوار،ج 76،ص 262،شماره 8.

39.همان،ص 121،شماره 3.

40.همان،ص 306،شماره 12.

41.لقمان 31:6.ر.ك:وسايل،ج 17،ص 307،شماره 16.

42.وسايل،ج 17،ص 309،شماره 23.

43.همان،ص 305،شماره 10.

44.مستدرك،ط جديد،ج 13،ص 214،شماره 14.

45.فرقان 25:72.ر.ك:وسايل الشيعه،ط جديد،ج 17،ص 308،شماره 19.

46.وسايل ج 17،ص 306،شماره 13.بحار ج 76،ص 243،شماره 14.

47.وسايل،ج 17،ص 311،شماره 29.

48.احزاب 33:32.

49.اسراء 17:36.

50.اعراف 7:32.

51.اعراف 7:33.