علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۲۱ -


انحصار قرائت‏ها به هفت قرائت

در مبحث قبل،نمونه‏هاى روشنى از توجه مسلمانان به قرائت ارائه گرديد و بيان‏شد كه در تمامى دوره‏ها مردم نسبت‏به قرائت‏شخصيت‏هاى معروف و حفظ وتدوين و پذيرش همه آن‏ها اهتمام مى‏روزيدند.هم چنين مردم هر منطقه‏اى به قارى‏محلى و منطقه خود توجه بيش‏ترى داشتند و هيچ كس اعم از عامه و خاصه بر اين‏سيره مستمر اعتراض نداشته است.

بدين ترتيب اجتهاد و تحقيق قراء در انتخاب و اختيار قرائت مورد توجه همه‏مسلمانان قرار داشت و مسلمانان در چار چوب شروط خاصى كه قبلا اشارت رفت،قرائت را فرا گرفته و مى‏پذيرفتند.

اين روش هميشگى در فراگيرى و آموزش قرائت تا اوايل قرن چهارم ادامه‏داشت،تا اين كه نابغه فرزانه بغداد،يعنى ابن مجاهد كه در جذب قلوب مردم و نفوذدر ميان سران و مقامات دولتى ورزيدگى داشت،ظاهر گرديد.وى كرسى شيخ‏القراء را به طور رسمى به خود اختصاص داد و عامه مردم به او روى آوردند.ولى‏رقيبانى داشت كه برتر از وى بودند و در علوم قرآن سابقه‏اى بيش‏تر داشتند.آنان‏ابن مجاهد را به علت قلت‏بضاعت علمى و كمى روايت از شيوخ و سفر نكردن درطلب علم و بى‏اطلاعى از فنون قرائت و انواع قرائت‏هاى منقول از ائمه بزرگ، تحقير مى‏كردند.

المعافى ابو الفرج مى‏گويد:«روزى نزد ابن شنبوذ رفتم.در مقابل وى انبوهى ازكتاب قرار داشت.به من گفت:در كتاب خانه را باز كنم،گشودم.در آن كتاب خانه‏قفسه‏هايى بود و در هر يك،كتاب‏هاى خاص يك فن و يك علم قرار داشت و من‏هيچ كتابى را بر نداشتم و نگشودم، مگر اين كه ابن شنبوذ،آن را همانند سوره حمد ازبر مى‏خواند».وى آن گاه گفت:«با اين حال، بازار داغ از آن ابن مجاهد است‏».

العلاف نيز نقل كرده است كه از ابو طاهر پرسيدم:«ابوبكر ابن مجاهد و ياابو الحسن ابن شنبوذ كدام افضل و برتر از ديگرى است؟»ابو طاهر گفت:«عقل‏ابن مجاهد بالاتر و بيش‏تر از علمش و علم ابن شنبوذ برتر و بيش‏تر از عقلش‏مى‏باشد!» (1) .

ابن الجزرى گفته است:«همان طور كه در بين اقران و هم‏گنان اتفاق مى‏افتاد،بين‏ابن مجاهد و ابن شنبوذ نيز اختلاف افتاد،تا آن جا كه ابن شنبوذ كسى را كه شاگردى‏ابن مجاهد را مى‏داشت‏به شاگردى نمى‏پذيرفت و مى‏گفت:اين شخص پاهاى خودرا در راه كسب دانش به غبار نيالوده است‏».كنايه از آن كه رنج‏سفر در طلب علم رانبرده است.

ابن مجاهد بسيار خشك و غير قابل انعطاف و سخت پاى‏بند به تقليد از قرائت‏پيشينيان بود. عبد الواحد بن ابى هاشم مى‏گويد:«كسى از ابن مجاهد پرسيد:چراشيخ قرائتى خاص اختيار نمى‏كند؟او در پاسخ گفت:نياز ما در حفظدست آوردهاى ائمه پيشين،بيش از آن است كه قرائتى اختيار كنيم تا پس از ما رواج‏يابد» (2) .

و ابن‏مقسم (4) را احضار كند و هر يك از آن دو را در محضر جمعى از فقها به محاكمه بكشدتا مانع از اجتهاد و اختيار قرائت‏شود.دكتر صبحى الصالح مى‏گويد:«هر دو جلسه‏محاكمه به دستور شيخ القراء(ابن مجاهد)تشكيل گرديد و او اولين كسى است كه‏قرائت‏هاى هفت‏گانه را جمع آورى كرد.ابن مجاهد قرائت را از ابن شاذان رازى فراگرفت.ابن مقسم و ابن شنبوذ نيز از شاگردان ابن شاذان بودند،اما اشتراك اين سه تن‏در استاد و اخذ قرائت از يك شيخ،مانع از تشدد ابن مجاهد با دو هم رديف خودنگرديد» (5) .

اعتراض ابن شنبوذ نسبت‏به اين روش ابن مجاهد،(حصر قرائات در هفت‏قرائت)همان طور كه قبلا نقل شد،بسيار شديد بود.ابن مقسم نيز نسبت‏به سد باب‏انتخاب و اختيار رائت‏شديدا اعتراض كرد و گفت:«همان طور كه خلف بن هشام وابى عبيد و ابن سعدان مى‏توانستند قرائتى اختيار كنند و اين كار براى آنان جايز بود،ديگران نيز كه پس از آنان آمده‏اند،مى‏توانند به همان نحو عمل كنند» (6) .

ابن مجاهد تمام كوشش خود را براى سد باب اجتهاد در قرائت‏به كار برد وبه طور نسبى توفيقى حاصل كرد،زيرا شرايط حاكم بر آن دوران تاريك و نابسامان‏جامعه اسلامى او را كمك كرد تا در خواسته‏هايش پيروز شود،و مخالفان خود رامنزوى سازد.مساله حصر قرائات در هفت قرائت از جمله كارهاى اوست و اگرناهم گونى و نقصى در اين كا وجود دارد،بر عهده او است كه شتاب زده به چنين‏عمل خطيرى دست زد.

دكتر صبحى صالح مى‏گويد:«بيش‏ترين سهم سرزنش اين عمل توهم آفرين(كه‏تنها قرائت معتبر قرائت قراء سبعه است)متوجه ابن مجاهد است كه در راس قرن‏سوم هجرى در بغداد، به جمع آورى هفت قرائت از هفت تن از ائمه مكه و مدينه وبصره و كوفه و شام دست زد و تنها اينان به وثوق و امانت و دقت در ضبط قرائت‏معروف شدند.در حالى كه اين عمل،ملاكى واقعى نداشته و صرفا يك تصادف واتفاقى است،زيرا در بين ائمه قراء افراد بسيار و قابل توجهى هستند كه از قراء سبعه‏برترند» (7) .

آرى،به هنگامى كه دانش مندانى مانند:ابو عبيد قاسم بن سلام و ابو جعفر طبرى وابو حاتم سجستانى و ديگران،كتاب‏هايى در فن قرائت نگاشته و فراهم مى‏ساختند، اصطلاح‏«قرائت‏هاى هفت گانه‏»مطرح نبود و چندان شهرتى نداشتند و آنان درتاليفات خود، قرائت‏هاى بيش‏ترى را يادآور شده‏اند.اين عبارت‏«قرائت‏هاى‏هفت گانه‏»در اول قرن چهارم به دست ابن مجاهد كه احاطه‏اى بر روايات و در راه‏كسب علم سفرى نداشت (8) ،رواج يافت.در نتيجه مردم عوام تصور كردند كه منظوراز«قرائت‏هاى سبعه‏»همان‏«احرف سبعه‏»است كه در حديث نبوى آمده است.ازاين‏رو بزرگان و نقادان،همگى سرزنش و ملامت تند خود را متوجه ابن مجاهدكردند،كه عمل او است كه اين تصور عاميانه را به وجود آورده و ايجاب كرده است‏تا عظمت و شؤون ائمه ديگر كه برتر و بالاتر از قراء سبعه‏اند،ناچيز و بى‏ارزش‏جلوه كند!.

اعتراض به موضع ابن مجاهد

بسيارى از بزرگان شتاب زدگى و نا استوارى ابن مجاهد را در انتخاب قرائات‏سبع،شديدا مورد نكوهش قرار داده‏اند كه نمونه‏هايى از آن ذيلا نقل مى‏شود:

امام ابو العباس احمد بن عمار مهدوى،قارى و مفسر قرآن،ابن مجاهد را سخت‏سرزنش مى‏كند و مى‏گويد:«بنيان گذار انحصار قرائت‏ها در هفت قرائت،عملى‏ناشايسته انجام داد و اين توهم را بر عامه كوته نظر آورد كه اين قرائت‏هاى هفت گانه،همان احرف سبعه است كه در حديث آمده است و شايد اگر او قرائت‏ها را درعددى زير عدد هفت و يا بيش‏تر قرار مى‏داد، اين اشكال و توهم به وجود نمى‏آمد وشبهه از ميان مى‏رفت.علاوه بر اين،وى در مورد هر امامى به دو راوى اكتفا كرده واين موجب شده است كه اگر كسى قرائتى را بشنود كه ثالثى غير از آن دو نقل‏كرده باشد،نپذيرد و آن را باطل بداند.در حالى كه چه بسا اين قرائت مشهورتر وصحيح‏تر باشد و ممكن است كه نادانانى در اين مورد دچار مبالغه شوند و امر آنان‏به خطا و كفر بيانجامد» (9) .

ابوبكر ابن العربى در همين زمينه گفته است:«تنها قرائت‏هاى هفت‏گانه نيست كه‏روا باشند تا اين كه گفته شود قرائت‏هاى ديگر مانند:قرائت ابو جعفر و شيبه واعمش كه همانند قراء سبعه و يا برتر از آنان بوده‏اند،غير مجاز است!».جلال الدين‏سيوطى پس از نقل اين مطلب از ابن العربى،مى‏گويد:«كسان ديگرى نيز اين سخن‏را گفته‏اند كه از جمله آنان:ابو محمد مكى بن ابى طالب و ابو العلاء همدانى و ديگرائمه قراء را مى‏توان نام برد» (10) .

اثير الدين ابو حيان اندلسى مى‏گويد:«در كتاب ابن مجاهد و كسانى كه از وى‏تبعيت كرده‏اند، تنها تعداد كمى از قرائت‏هاى مشهور آمده است.در موردابو عمرو بن العلاء هفده راوى نام برده شده كه از وى نقل كرده‏اند،ولى در كتاب‏ابن مجاهد تنها به‏«اليزيدى‏»اكتفا شده است.ده كس از«اليزيدى‏»روايت كرده‏اند وابن مجاهد تنها به السوسى و الدورى بسنده كرده است در حالى كه اين دو بر ديگران‏مزيتى ندارند و همه آنان در انضباط و استوارى و اخذ قرائت مشترك بوده‏اند و ماعلتى براى اين كار نمى‏بينيم مگر اندك بودن دانش او!» (11) .

امام استاد،اسماعيل بن ابراهيم ابن القراب،در اول كتاب خود به نام‏«الشافى‏»

مى‏گويد:«تمسك به قرائت‏هاى هفت‏گانه و عدم تمسك به ديگر قرائت‏ها،مبتنى برهيچ سند و نص و روش و سنتى نيست.و فقط ناشى از اين است كه برخى ازمتاخران(منظور او ابن مجاهد است)كه به بيش از هفت قرائت آشنايى نداشته‏اند،كتابى به نام‏«السبعه‏»منتشر كرده كه فقط حاوى هفت قرائت است و به علت‏شهرت‏و معروفيت مؤلف كتاب،عامه مردم تصور كردند كه تمسك به قرائت‏هايى غير ازاين قرائت‏هاى هفت گانه جايز نيست.افراد بسيار ديگرى پس از ابن مجاهد درباره‏قرائت كتاب‏هايى تاليف كرده و براى هر امام از ائمه قراء روايات بسيار و انواع‏اختلافات نقل كرده‏اند و هيچ كس نگفته است كه قرائت‏به موجب اين روايات،به جهت آن كه در كتاب ابن مجاهد نيامده است،جايز نيست.» (12) .

ابو الحسن على بن محمد(شيخ و استاد ابو شامه)مى‏گويد:«در اوايل قرن چهارم،ابوبكر ابن مجاهد كه رياست قرائت‏به وى منتهى گرديد و مقدم بر مردم زمان خودبود،قرائت‏هايى را كه با رسم الخط مصحف موافقت داشت،اختيار كرد و قرائى راكه قرائتشان شهرت داشت،برگزيد و با توجه به تعداد مصحف‏هايى كه عثمان به‏مراكز مهم اسلامى فرستاده بود و با توجه به گفته پيامبر صلى الله عليه و آله كه قرآن بر هفت‏حرف‏نازل شده است،بر آن شد كه هفت قارى و قرائت‏هاى آنان را انتخاب كند و آنان راائمه بلاد و مناطق مختلف به حساب آورد.بنابر اين، ابن مجاهد اولين كسى است كه‏به اين هفت تن اكتفا كرده و كتابى پيرامون قرائت‏هاى آنان تاليف كرده است و مردم‏نيز در اين مورد از وى تبعيت كرده‏اند و هيچ كس در جمع آورى قرائت‏هاى اين هفت‏نفر،پيش از وى اين كار را نكرده است‏» (13) .

ابو محمد مكى بن ابى طالب نيز در همين زمينه مى‏گويد:«كليه اين قرائت‏هاى‏هفت گانه جزئى از«احرف سبعه‏»است كه قرآن بر آن مبنا نازل شده است.اما غلط واشتباه بزرگى است كه كسى تصور كند كه قرائت هر يك از اين قراء سبعه يكى ازاحرف سبعه است،زيرا نتيجه اين اعتقاد اين است كه هر قرائتى را كه قراء سبعه‏بدان تمسك نكرده باشند،متروك و مطرود باشد».

وى اضافه مى‏كند كه ائمه در كتاب‏هاى خود بيش از هفتاد تن كسانى را يادكرده‏اند كه داراى مقامى بالاتر و شانى عظيم‏تر از اين هفت تن بوده‏اند.علاوه‏بر آن كه گروهى از دانش‏مندان از ذكر برخى از اين قراء سبعه در كتاب‏هاى قرائت‏خود،خوددارى كرده و آنان را كنار گذارده‏اند. في المثل ابو حاتم و دانش‏مندان‏ديگر،حمزه و كسائى و ابن عامر را در كتاب خود ذكر نكرده و در حدود بيست تن ازائمه قراء را كه برتر از قراء سبعه بوده‏اند،ذكر نموده‏اند.هم چنين طبرى در كتاب‏قرائات خود علاوه بر قراء سبعه،از 15 تن ديگر نام مى‏برد.ابو عبيد و اسماعيل‏قاضى نيز به همين نحو عمل كرده‏اند.

او مى‏گويد:«بنابر اين،چگونه روا باشد كه كسى گمان كند قرائت‏هاى اين هفت‏تن از متاخرين همان‏«احرف سبعه‏»است؟اين اشتباهى بزرگ است.آيا اين ادعا برنصى از پيامبر صلى الله عليه و آله مبتنى است‏يا مبناى ديگرى دارد؟!و چگونه قابل قبول است كه‏كسائى در ايام مامون همين ديروز به قراء سبعه ملحق شود،در حالى كه هفتمين نفراز قراء سبعه يعقوب حضرمى بوده است و ابن مجاهد،در حوالى سال سيصد،كسائى را به جاى يعقوب تعيين كرد!».وى سخن در اين زمينه را به درازا كشانده كه‏به همين اندازه اكتفاء مى‏شود (14) .

حافظ ابن الجزرى مى‏گويد:«از بعضى كه دانشى ندارند شنيده‏ام كه قرائت‏هاى‏صحيح همان‏هاست كه از قراء سبعه است.بلكه بسيارى از جهال و نادانان بر آنند كه‏قرائت‏هاى صحيح همان است كه در«الشاطبى‏»و«التيسير»آمده است.حتى برخى‏قرائت‏هايى را كه در دو كتاب مذكور نيامده و يا از قراء سبعه نيست،شاذ و خلاف‏قاعده مى‏دانند.در حالى كه چه بسيار قرائت‏هايى كه در دو كتاب ياد شده نيامده و يااز قراء سبعه نيست،ولى صحيح‏تر از قرائت‏هايى است كه در اين دو كتاب آمده و يااز قراء سبعه است.اين شبهه از آن جا نشات گرفته كه گمان برده‏اند قرائت‏هاى‏هفت گانه همان‏«احرف سبعه‏»است كه در حديث‏بدان اشاره شده!».

وى اضافه مى‏كند:«گروه زيادى از ائمه پيشين،عمل ابن مجاهد را مبنى بر اكتفاءبه هفت تن از قراء مورد نكوهش قرار داده و در اين مورد به او نسبت‏خطا داده وگفته‏اند:اگر عددى كمتر از عدد هفت و يا بيش‏تر انتخاب مى‏نمود و يا مقصود خودرا به وضوح بيان مى‏كرد،نادانان از اين شبهه رهايى مى‏يافتند» (15) .

جلال الدين سيوطى گويد:«بزرگان پيشين نسبت‏به كسانى كه گمان كرده‏اند كه‏قرائت‏هاى معروف همان است كه در كتاب‏هايى مانند التيسير و الشاطبيه آمده‏كاملا اعتراض دارند و آخرين كسى كه به آن تصريح نموده،شيخ تقى الدين‏سبكى است‏» (16) .

اين بود اعتراضات بزرگان فن نسبت‏به ابن مجاهد،درباره حصر قرائات درسبعه،كارى كه ديگران نكرده بودند.ولى آيا اين اعتراضات تاثيرى داشته است؟!

بررسى آثار موجود نشان مى‏دهد كه طبقه عامه از آغاز قرن چهارم،همان رويه‏اوليه را ادامه داده و به پيروى تقليد گونه محض،به همان قراء سبعه اكتفا كرده‏اند.اماعلما و دانش مندان كه در زمان‏هاى بعد آمده‏اند،به رعايت‏بى‏طرفى و اتخاذ روشى‏بر خلاف نظر عامه قادر نبوده‏اند،و عملا هم آهنگ و هم راه با عامه در سرازيرى‏مسيل حركت كرده‏اند.نمونه اين دانش مندان، ابو محمد مكى(متوفاى 437)است‏كه سر سخت‏ترين مخالفان انحصار قرائات به هفت قرائت است.مع الوصف كتاب‏خود را به نام‏«الكشف عن وجوه القراءات السبع‏»به قرائت‏هاى سبعه اختصاص‏داده است.

ديگرى ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى(متوفاى 444)است كه كتاب خود رابه نام‏«التيسير»منحصرا پيرامون قرائت‏هاى هفت گانه نگاشته است.

نمونه ديگر ابو عبد الله،محمد بن شريح اشبيلى است كه به سال 476 وفات يافته‏و در كتاب خود به نام‏«الكافى‏»تنها درباره قرائت‏هاى هفت گانه و روات آن بحث‏كرده است.هم چنين ابو حفص بن عمر بن القاسم انصارى اندلسى كتاب خود رابه نام‏«المكرر»به قرائت‏هاى سبعه منحصر كرده است.

ابو محمد قاسم بن فيره شاطبى(متوفاى 590)قصيده‏اى به نام‏«حرز الاماني ووجه التهاني‏»درباره قرائت‏هاى سبعه سروده و همان گونه كه عامه به تقليد ازابن مجاهد معتقدند، براى هر قارى دو راوى ذكر نموده است.مؤلفان ديگرى نيزتاليفاتى به همين نحو به نگارش در آورده‏اند و همه آنان قرائت‏ها را در عدد هفت‏منحصر كرده‏اند.

تنها برخى از متاخران سه تن را به هفت قارى معروف اضافه كرده و به پيروى ازابن مجاهد براى هر يك از آن سه،دو راوى بر شمرده‏اند.از جمله اينان:شمس الدين‏ابو الخير ابن الجزرى است كه به سال 833 در گذشته است.وى كتابى در دو جلدبه نام‏«النشر في القراءات العشر»تاليف كرده و پس از آن كتابى ديگر به نام‏«التحبيرفي قرائات الائمة العشرة‏»تاليف كرده و قصيده‏اى نيز به نام‏«طيبة النشر في القراءات‏العشر»سروده كه به همين نمط است.

پس از ابن الجزرى تا عصر اخير همه مؤلفان كتب قرائات از وى پيروى كرده‏اند،كه از آن جمله نويسنده معاصر،محمد سالم محيسن كتابى به نام‏«المهذب في‏القراءات العشر»تاليف كرده است.

برخى نيز چهار قارى از قراء شواذ را بر اين قراء ده گانه اضافه كرده‏اند،تا قراءمورد اعتماد(به عقيده آنان)به چهارده تن برسند.كتاب‏«اتحاف فضلاء البشر في‏القراءات الاربعة عشر»تاليف احمد بن محمد دمياطى(متوفاى 1117)مبتنى برهمين اساس ابداعى و نو آورى است.

اما پيروان مكتب تشيع بر اين باورند كه تنها دليل اعتبار قرائت،قرائتى است كه‏داراى شروط ياد شده باشد و عمدتا با قرائت‏شناخته شده نزد انبوه مسلمانان وفق‏دهد و آن جز يك رائت‏بيش نيست،زيرا نص قرآنى يكى بيش نيست كه از نزدخداى يكتا نازل گرديده است‏«القرآن واحد نزل من عند الواحد»و تمامى اين‏اختلافات در قرائت قرآن،ناشى از اجتهاد قاريان است كه خود را راويان آن نص‏گمان كرده‏اند.هر گونه اجتهادى در به دست آوردن نص قرآن بيهوده است،جز ازطريق سماع و نقل متواتر،كه منحصرا در قرائت عاصم به وايت‏حفص اين‏ويژگى‏ها وجود دارد.كه قبلا اشارت رفت و ذيلا به اختصار ياد آور مى‏شويم:


پى‏نوشتها:

1- غاية النهاية في طبقات القراء،ج 2،ص 56-54.

2- معرفة القراء الكبار،از ذهبى،ج 1،ص 217.

3- محمد بن احمد بن ايوب بن شنبوذ.ر.ك:غاية النهاية ج 2،ص 52.

4- محمد بن الحسن بن يعقوب بن الحسن بن مقسم.ر.ك:غاية النهاية،ج 2،ص 123.

5- مباحث في علوم القرآن،ص 252-251.ر.ك:معرفة القراء الكبار،ج 1،ص 221 و 247.

6- معرفة القراء،ج 1،ص 249.

7- مباحث في علوم القرآن،ص 247 و 148.

8- زركش،البرهان،ج 1،ص 327.

9- الاتقان في علوم القرآن،ج 1،ص 80.

10- همان.

11- همان.

12- النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 46.

13- جمال القراء،ص 111،و نيز رجوع شود به:المرشد الوجيز،ص 160.

14- ر.ك،الابانه،ص 102.المرشد الوجيز،ص 153-151.

15- النشر في القراءات العشر،ج 1،ص 36.

16- الاتقان،ج 1،ص 81.