انحصار قرائتها به هفت قرائت
در مبحث قبل،نمونههاى روشنى از توجه مسلمانان به قرائت ارائه گرديد و
بيانشد كه در تمامى دورهها مردم نسبتبه قرائتشخصيتهاى معروف و حفظ
وتدوين و پذيرش همه آنها اهتمام مىروزيدند.هم چنين مردم هر منطقهاى به
قارىمحلى و منطقه خود توجه بيشترى داشتند و هيچ كس اعم از عامه و خاصه بر
اينسيره مستمر اعتراض نداشته است.
بدين ترتيب اجتهاد و تحقيق قراء در انتخاب و اختيار قرائت مورد توجه
همهمسلمانان قرار داشت و مسلمانان در چار چوب شروط خاصى كه قبلا اشارت
رفت،قرائت را فرا گرفته و مىپذيرفتند.
اين روش هميشگى در فراگيرى و آموزش قرائت تا اوايل قرن چهارم
ادامهداشت،تا اين كه نابغه فرزانه بغداد،يعنى ابن مجاهد كه در جذب قلوب
مردم و نفوذدر ميان سران و مقامات دولتى ورزيدگى داشت،ظاهر گرديد.وى كرسى
شيخالقراء را به طور رسمى به خود اختصاص داد و عامه مردم به او روى
آوردند.ولىرقيبانى داشت كه برتر از وى بودند و در علوم قرآن سابقهاى
بيشتر داشتند.آنانابن مجاهد را به علت قلتبضاعت علمى و كمى روايت از
شيوخ و سفر نكردن درطلب علم و بىاطلاعى از فنون قرائت و انواع قرائتهاى
منقول از ائمه بزرگ، تحقير مىكردند.
المعافى ابو الفرج مىگويد:«روزى نزد ابن شنبوذ رفتم.در مقابل وى انبوهى
ازكتاب قرار داشت.به من گفت:در كتاب خانه را باز كنم،گشودم.در آن كتاب
خانهقفسههايى بود و در هر يك،كتابهاى خاص يك فن و يك علم قرار داشت و
منهيچ كتابى را بر نداشتم و نگشودم، مگر اين كه ابن شنبوذ،آن را همانند
سوره حمد ازبر مىخواند».وى آن گاه گفت:«با اين حال، بازار داغ از آن ابن
مجاهد است».
العلاف نيز نقل كرده است كه از ابو طاهر پرسيدم:«ابوبكر ابن مجاهد و
ياابو الحسن ابن شنبوذ كدام افضل و برتر از ديگرى است؟»ابو طاهر
گفت:«عقلابن مجاهد بالاتر و بيشتر از علمش و علم ابن شنبوذ برتر و بيشتر
از عقلشمىباشد!» (1) .
ابن الجزرى گفته است:«همان طور كه در بين اقران و همگنان اتفاق
مىافتاد،بينابن مجاهد و ابن شنبوذ نيز اختلاف افتاد،تا آن جا كه ابن
شنبوذ كسى را كه شاگردىابن مجاهد را مىداشتبه شاگردى نمىپذيرفت و
مىگفت:اين شخص پاهاى خودرا در راه كسب دانش به غبار نيالوده است».كنايه
از آن كه رنجسفر در طلب علم رانبرده است.
ابن مجاهد بسيار خشك و غير قابل انعطاف و سخت پاىبند به تقليد از
قرائتپيشينيان بود. عبد الواحد بن ابى هاشم مىگويد:«كسى از ابن مجاهد
پرسيد:چراشيخ قرائتى خاص اختيار نمىكند؟او در پاسخ گفت:نياز ما در حفظدست
آوردهاى ائمه پيشين،بيش از آن است كه قرائتى اختيار كنيم تا پس از ما
رواجيابد» (2) .
و ابنمقسم (4) را احضار كند و هر يك از آن دو را در محضر
جمعى از فقها به محاكمه بكشدتا مانع از اجتهاد و اختيار قرائتشود.دكتر
صبحى الصالح مىگويد:«هر دو جلسهمحاكمه به دستور شيخ القراء(ابن
مجاهد)تشكيل گرديد و او اولين كسى است كهقرائتهاى هفتگانه را جمع آورى
كرد.ابن مجاهد قرائت را از ابن شاذان رازى فراگرفت.ابن مقسم و ابن شنبوذ
نيز از شاگردان ابن شاذان بودند،اما اشتراك اين سه تندر استاد و اخذ قرائت
از يك شيخ،مانع از تشدد ابن مجاهد با دو هم رديف خودنگرديد» (5)
.
اعتراض ابن شنبوذ نسبتبه اين روش ابن مجاهد،(حصر قرائات در
هفتقرائت)همان طور كه قبلا نقل شد،بسيار شديد بود.ابن مقسم نيز نسبتبه سد
بابانتخاب و اختيار رائتشديدا اعتراض كرد و گفت:«همان طور كه خلف بن هشام
وابى عبيد و ابن سعدان مىتوانستند قرائتى اختيار كنند و اين كار براى آنان
جايز بود،ديگران نيز كه پس از آنان آمدهاند،مىتوانند به همان نحو عمل
كنند» (6) .
ابن مجاهد تمام كوشش خود را براى سد باب اجتهاد در قرائتبه كار برد وبه
طور نسبى توفيقى حاصل كرد،زيرا شرايط حاكم بر آن دوران تاريك و
نابسامانجامعه اسلامى او را كمك كرد تا در خواستههايش پيروز شود،و
مخالفان خود رامنزوى سازد.مساله حصر قرائات در هفت قرائت از جمله كارهاى
اوست و اگرناهم گونى و نقصى در اين كا وجود دارد،بر عهده او است كه شتاب
زده به چنينعمل خطيرى دست زد.
دكتر صبحى صالح مىگويد:«بيشترين سهم سرزنش اين عمل توهم آفرين(كهتنها
قرائت معتبر قرائت قراء سبعه است)متوجه ابن مجاهد است كه در راس قرنسوم
هجرى در بغداد، به جمع آورى هفت قرائت از هفت تن از ائمه مكه و مدينه وبصره
و كوفه و شام دست زد و تنها اينان به وثوق و امانت و دقت در ضبط
قرائتمعروف شدند.در حالى كه اين عمل،ملاكى واقعى نداشته و صرفا يك تصادف
واتفاقى است،زيرا در بين ائمه قراء افراد بسيار و قابل توجهى هستند كه از
قراء سبعهبرترند» (7) .
آرى،به هنگامى كه دانش مندانى مانند:ابو عبيد قاسم بن سلام و ابو جعفر
طبرى وابو حاتم سجستانى و ديگران،كتابهايى در فن قرائت نگاشته و فراهم
مىساختند، اصطلاح«قرائتهاى هفت گانه»مطرح نبود و چندان شهرتى نداشتند و
آنان درتاليفات خود، قرائتهاى بيشترى را يادآور شدهاند.اين
عبارت«قرائتهاىهفت گانه»در اول قرن چهارم به دست ابن مجاهد كه احاطهاى
بر روايات و در راهكسب علم سفرى نداشت (8) ،رواج يافت.در نتيجه
مردم عوام تصور كردند كه منظوراز«قرائتهاى سبعه»همان«احرف سبعه»است كه
در حديث نبوى آمده است.ازاينرو بزرگان و نقادان،همگى سرزنش و ملامت تند
خود را متوجه ابن مجاهدكردند،كه عمل او است كه اين تصور عاميانه را به وجود
آورده و ايجاب كرده استتا عظمت و شؤون ائمه ديگر كه برتر و بالاتر از قراء
سبعهاند،ناچيز و بىارزشجلوه كند!.
اعتراض به موضع ابن مجاهد
بسيارى از بزرگان شتاب زدگى و نا استوارى ابن مجاهد را در انتخاب
قرائاتسبع،شديدا مورد نكوهش قرار دادهاند كه نمونههايى از آن ذيلا نقل
مىشود:
امام ابو العباس احمد بن عمار مهدوى،قارى و مفسر قرآن،ابن مجاهد را
سختسرزنش مىكند و مىگويد:«بنيان گذار انحصار قرائتها در هفت
قرائت،عملىناشايسته انجام داد و اين توهم را بر عامه كوته نظر آورد كه اين
قرائتهاى هفت گانه،همان احرف سبعه است كه در حديث آمده است و شايد اگر او
قرائتها را درعددى زير عدد هفت و يا بيشتر قرار مىداد، اين اشكال و توهم
به وجود نمىآمد وشبهه از ميان مىرفت.علاوه بر اين،وى در مورد هر امامى به
دو راوى اكتفا كرده واين موجب شده است كه اگر كسى قرائتى را بشنود كه ثالثى
غير از آن دو نقلكرده باشد،نپذيرد و آن را باطل بداند.در حالى كه چه بسا
اين قرائت مشهورتر وصحيحتر باشد و ممكن است كه نادانانى در اين مورد دچار
مبالغه شوند و امر آنانبه خطا و كفر بيانجامد» (9) .
ابوبكر ابن العربى در همين زمينه گفته است:«تنها قرائتهاى هفتگانه
نيست كهروا باشند تا اين كه گفته شود قرائتهاى ديگر مانند:قرائت ابو جعفر
و شيبه واعمش كه همانند قراء سبعه و يا برتر از آنان بودهاند،غير مجاز
است!».جلال الدينسيوطى پس از نقل اين مطلب از ابن العربى،مىگويد:«كسان
ديگرى نيز اين سخنرا گفتهاند كه از جمله آنان:ابو محمد مكى بن ابى طالب و
ابو العلاء همدانى و ديگرائمه قراء را مىتوان نام برد» (10) .
اثير الدين ابو حيان اندلسى مىگويد:«در كتاب ابن مجاهد و كسانى كه از
وىتبعيت كردهاند، تنها تعداد كمى از قرائتهاى مشهور آمده است.در موردابو
عمرو بن العلاء هفده راوى نام برده شده كه از وى نقل كردهاند،ولى در
كتابابن مجاهد تنها به«اليزيدى»اكتفا شده است.ده كس از«اليزيدى»روايت
كردهاند وابن مجاهد تنها به السوسى و الدورى بسنده كرده است در حالى كه
اين دو بر ديگرانمزيتى ندارند و همه آنان در انضباط و استوارى و اخذ قرائت
مشترك بودهاند و ماعلتى براى اين كار نمىبينيم مگر اندك بودن دانش او!»
(11) .
امام استاد،اسماعيل بن ابراهيم ابن القراب،در اول كتاب خود به
نام«الشافى»
مىگويد:«تمسك به قرائتهاى هفتگانه و عدم تمسك به ديگر قرائتها،مبتنى
برهيچ سند و نص و روش و سنتى نيست.و فقط ناشى از اين است كه برخى
ازمتاخران(منظور او ابن مجاهد است)كه به بيش از هفت قرائت آشنايى
نداشتهاند،كتابى به نام«السبعه»منتشر كرده كه فقط حاوى هفت قرائت است و
به علتشهرتو معروفيت مؤلف كتاب،عامه مردم تصور كردند كه تمسك به
قرائتهايى غير ازاين قرائتهاى هفت گانه جايز نيست.افراد بسيار ديگرى پس
از ابن مجاهد دربارهقرائت كتابهايى تاليف كرده و براى هر امام از ائمه
قراء روايات بسيار و انواعاختلافات نقل كردهاند و هيچ كس نگفته است كه
قرائتبه موجب اين روايات،به جهت آن كه در كتاب ابن مجاهد نيامده است،جايز
نيست.» (12) .
ابو الحسن على بن محمد(شيخ و استاد ابو شامه)مىگويد:«در اوايل قرن
چهارم،ابوبكر ابن مجاهد كه رياست قرائتبه وى منتهى گرديد و مقدم بر مردم
زمان خودبود،قرائتهايى را كه با رسم الخط مصحف موافقت داشت،اختيار كرد و
قرائى راكه قرائتشان شهرت داشت،برگزيد و با توجه به تعداد مصحفهايى كه
عثمان بهمراكز مهم اسلامى فرستاده بود و با توجه به گفته پيامبر صلى الله
عليه و آله كه قرآن بر هفتحرفنازل شده است،بر آن شد كه هفت قارى و
قرائتهاى آنان را انتخاب كند و آنان راائمه بلاد و مناطق مختلف به حساب
آورد.بنابر اين، ابن مجاهد اولين كسى است كهبه اين هفت تن اكتفا كرده و
كتابى پيرامون قرائتهاى آنان تاليف كرده است و مردمنيز در اين مورد از وى
تبعيت كردهاند و هيچ كس در جمع آورى قرائتهاى اين هفتنفر،پيش از وى اين
كار را نكرده است» (13) .
ابو محمد مكى بن ابى طالب نيز در همين زمينه مىگويد:«كليه اين
قرائتهاىهفت گانه جزئى از«احرف سبعه»است كه قرآن بر آن مبنا نازل شده
است.اما غلط واشتباه بزرگى است كه كسى تصور كند كه قرائت هر يك از اين قراء
سبعه يكى ازاحرف سبعه است،زيرا نتيجه اين اعتقاد اين است كه هر قرائتى را
كه قراء سبعهبدان تمسك نكرده باشند،متروك و مطرود باشد».
وى اضافه مىكند كه ائمه در كتابهاى خود بيش از هفتاد تن كسانى را
يادكردهاند كه داراى مقامى بالاتر و شانى عظيمتر از اين هفت تن
بودهاند.علاوهبر آن كه گروهى از دانشمندان از ذكر برخى از اين قراء سبعه
در كتابهاى قرائتخود،خوددارى كرده و آنان را كنار گذاردهاند. في المثل
ابو حاتم و دانشمندانديگر،حمزه و كسائى و ابن عامر را در كتاب خود ذكر
نكرده و در حدود بيست تن ازائمه قراء را كه برتر از قراء سبعه بودهاند،ذكر
نمودهاند.هم چنين طبرى در كتابقرائات خود علاوه بر قراء سبعه،از 15 تن
ديگر نام مىبرد.ابو عبيد و اسماعيلقاضى نيز به همين نحو عمل كردهاند.
او مىگويد:«بنابر اين،چگونه روا باشد كه كسى گمان كند قرائتهاى اين
هفتتن از متاخرين همان«احرف سبعه»است؟اين اشتباهى بزرگ است.آيا اين ادعا
برنصى از پيامبر صلى الله عليه و آله مبتنى استيا مبناى ديگرى دارد؟!و
چگونه قابل قبول است كهكسائى در ايام مامون همين ديروز به قراء سبعه ملحق
شود،در حالى كه هفتمين نفراز قراء سبعه يعقوب حضرمى بوده است و ابن
مجاهد،در حوالى سال سيصد،كسائى را به جاى يعقوب تعيين كرد!».وى سخن در اين
زمينه را به درازا كشانده كهبه همين اندازه اكتفاء مىشود (14)
.
حافظ ابن الجزرى مىگويد:«از بعضى كه دانشى ندارند شنيدهام كه
قرائتهاىصحيح همانهاست كه از قراء سبعه است.بلكه بسيارى از جهال و
نادانان بر آنند كهقرائتهاى صحيح همان است كه در«الشاطبى»و«التيسير»آمده
است.حتى برخىقرائتهايى را كه در دو كتاب مذكور نيامده و يا از قراء سبعه
نيست،شاذ و خلافقاعده مىدانند.در حالى كه چه بسيار قرائتهايى كه در دو
كتاب ياد شده نيامده و يااز قراء سبعه نيست،ولى صحيحتر از قرائتهايى است
كه در اين دو كتاب آمده و يااز قراء سبعه است.اين شبهه از آن جا نشات گرفته
كه گمان بردهاند قرائتهاىهفت گانه همان«احرف سبعه»است كه در حديثبدان
اشاره شده!».
وى اضافه مىكند:«گروه زيادى از ائمه پيشين،عمل ابن مجاهد را مبنى بر
اكتفاءبه هفت تن از قراء مورد نكوهش قرار داده و در اين مورد به او
نسبتخطا داده وگفتهاند:اگر عددى كمتر از عدد هفت و يا بيشتر انتخاب
مىنمود و يا مقصود خودرا به وضوح بيان مىكرد،نادانان از اين شبهه رهايى
مىيافتند» (15) .
جلال الدين سيوطى گويد:«بزرگان پيشين نسبتبه كسانى كه گمان كردهاند
كهقرائتهاى معروف همان است كه در كتابهايى مانند التيسير و الشاطبيه
آمدهكاملا اعتراض دارند و آخرين كسى كه به آن تصريح نموده،شيخ تقى
الدينسبكى است» (16) .
اين بود اعتراضات بزرگان فن نسبتبه ابن مجاهد،درباره حصر قرائات
درسبعه،كارى كه ديگران نكرده بودند.ولى آيا اين اعتراضات تاثيرى داشته
است؟!
بررسى آثار موجود نشان مىدهد كه طبقه عامه از آغاز قرن چهارم،همان
رويهاوليه را ادامه داده و به پيروى تقليد گونه محض،به همان قراء سبعه
اكتفا كردهاند.اماعلما و دانش مندان كه در زمانهاى بعد آمدهاند،به
رعايتبىطرفى و اتخاذ روشىبر خلاف نظر عامه قادر نبودهاند،و عملا هم
آهنگ و هم راه با عامه در سرازيرىمسيل حركت كردهاند.نمونه اين دانش
مندان، ابو محمد مكى(متوفاى 437)استكه سر سختترين مخالفان انحصار قرائات
به هفت قرائت است.مع الوصف كتابخود را به نام«الكشف عن وجوه القراءات
السبع»به قرائتهاى سبعه اختصاصداده است.
ديگرى ابو عمرو عثمان بن سعيد دانى(متوفاى 444)است كه كتاب خود رابه
نام«التيسير»منحصرا پيرامون قرائتهاى هفت گانه نگاشته است.
نمونه ديگر ابو عبد الله،محمد بن شريح اشبيلى است كه به سال 476 وفات
يافتهو در كتاب خود به نام«الكافى»تنها درباره قرائتهاى هفت گانه و
روات آن بحثكرده است.هم چنين ابو حفص بن عمر بن القاسم انصارى اندلسى كتاب
خود رابه نام«المكرر»به قرائتهاى سبعه منحصر كرده است.
ابو محمد قاسم بن فيره شاطبى(متوفاى 590)قصيدهاى به نام«حرز الاماني
ووجه التهاني»درباره قرائتهاى سبعه سروده و همان گونه كه عامه به تقليد
ازابن مجاهد معتقدند، براى هر قارى دو راوى ذكر نموده است.مؤلفان ديگرى
نيزتاليفاتى به همين نحو به نگارش در آوردهاند و همه آنان قرائتها را در
عدد هفتمنحصر كردهاند.
تنها برخى از متاخران سه تن را به هفت قارى معروف اضافه كرده و به پيروى
ازابن مجاهد براى هر يك از آن سه،دو راوى بر شمردهاند.از جمله اينان:شمس
الدينابو الخير ابن الجزرى است كه به سال 833 در گذشته است.وى كتابى در دو
جلدبه نام«النشر في القراءات العشر»تاليف كرده و پس از آن كتابى ديگر به
نام«التحبيرفي قرائات الائمة العشرة»تاليف كرده و قصيدهاى نيز به
نام«طيبة النشر في القراءاتالعشر»سروده كه به همين نمط است.
پس از ابن الجزرى تا عصر اخير همه مؤلفان كتب قرائات از وى پيروى
كردهاند،كه از آن جمله نويسنده معاصر،محمد سالم محيسن كتابى به
نام«المهذب فيالقراءات العشر»تاليف كرده است.
برخى نيز چهار قارى از قراء شواذ را بر اين قراء ده گانه اضافه
كردهاند،تا قراءمورد اعتماد(به عقيده آنان)به چهارده تن برسند.كتاب«اتحاف
فضلاء البشر فيالقراءات الاربعة عشر»تاليف احمد بن محمد دمياطى(متوفاى
1117)مبتنى برهمين اساس ابداعى و نو آورى است.
اما پيروان مكتب تشيع بر اين باورند كه تنها دليل اعتبار قرائت،قرائتى
است كهداراى شروط ياد شده باشد و عمدتا با قرائتشناخته شده نزد انبوه
مسلمانان وفقدهد و آن جز يك رائتبيش نيست،زيرا نص قرآنى يكى بيش نيست كه
از نزدخداى يكتا نازل گرديده است«القرآن واحد نزل من عند الواحد»و تمامى
ايناختلافات در قرائت قرآن،ناشى از اجتهاد قاريان است كه خود را راويان آن
نصگمان كردهاند.هر گونه اجتهادى در به دست آوردن نص قرآن بيهوده است،جز
ازطريق سماع و نقل متواتر،كه منحصرا در قرائت عاصم به وايتحفص
اينويژگىها وجود دارد.كه قبلا اشارت رفت و ذيلا به اختصار ياد آور
مىشويم: