علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۲۲ -


ويژگى قرائت‏حفص

يگانه قرائتى كه داراى سندى صحيح و با پشتوانه جمهور مسلمين استحكام‏يافته، رائت‏حفص است.اين قرائت در طى قرون پى در پى تا امروز هم‏واره ميان‏مسلمانان متداول بوده و هست و تداول آن به چند سبب بر مى‏گردد:

1.سبب اول،همان است كه قبلا به آن اشاره شد.در واقع،قرائت‏حفص همان‏قرائت عامه مسلمانان است،زيرا حفص و استاد او عاصم شديدا به آن چه كه باقرائت عامه و روايت صحيح و متواتر ميان مسلمانان موافق بود،پاى بند بودند.اين‏قرائت را عاصم از شيخ خود ابو عبد الرحمان سلمى و او از امام‏«امير المؤمنين‏»اخذكرده است و على عليه السلام به هيچ قرائتى جز آن چه با نص اصلى وحى كه ميان مسلمانان‏از پيامبر صلى الله عليه و آله متواتر بوده، قرائت نمى‏كرده است.اين قرائت را عاصم به شاگرد خودحفص آموخته است.از اين‏رو در تمامى ادوار تاريخ مورد اعتماد مسلمانان قرارگرفت و اين اعتماد عمومى صرفا از اين هت‏بوده است كه با نص اصلى و قرائت‏متداول توافق و تطابق داشته است.نسبت اين قرائت نيز به حفص،به اين معنانيست كه اين قرائت مبتنى بر اجتهاد حفص است،بلكه اين يك نسبت رمزى است‏براى تشخيص اين قرائت و قبول قرائت‏حفص،به معنا قبول قرائتى است كه حفص‏اختيار كرده و پذيرفته است،زيرا اين قرائت از روز نخست‏بين مسلمانان متواتر ومتداول بوده است.

2.عاصم در بين قراء،معروف به خصوصيات و خصلت‏هايى ممتاز بوده كه‏شخصيتى قابل توجه به او بخشيده است.وى ضابطى بى‏نهايت استوار و در اخذ!236 قرآن از ديگران بسيار محتاط بوده است،لذا قرائت را از كسى غير از ابو عبد الرحمان‏سلمى كه از على عليه السلام فرا گرفته بود،اخذ نمى‏كرد و آن را بر زر بن حبيش كه قرائت را ازابن مسعود آموخته بود،عرضه مى‏كرد.

ابن عياش مى‏گويد:«عاصم به من گفت:هيچ كس جز ابو عبد الرحمان،حرفى ازقرآن را براى من قرائت نكرد و من هر وقت كه از پيش وى باز مى‏گشتم،مسموعات‏خود را درباره قرآن به زر بن حبيش عرضه مى‏كردم.ابو عبد الرحمان نيز قرائت را ازعلى عليه السلام و زربن حبيش از عبد الله بن مسعود،اخذ كرده بودند» (1) .از اين جهت است كه‏به تعبير ابن خلكان:«عاصم در قرائت،يگانه مورد عنايت و توجه بوده است‏» (2) .به‏اين ترتيب،در تمام دوره‏هاى تاريخ،قرائت عاصم قرائتى بوده كه بر همه قرائت‏هاترجيح داشته و بين عامه مسلمانان رواج داشته و همگان بدان توجه داشته‏اند.

قاسم بن احمد خياط(متوفاى 292)كه از افراد حاذق و مورد وثوق بود،در قرائت‏عاصم،امام به شمار مى‏آيد و از اين جهت مردم اتفاق بر آن داشتند تا قرائت او را برديگر قرائت‏ها ترجيح دهند (3) .

در ابتداى قرن چهارم،در جلسه قرائت ابن مجاهد قارى بغداد،پانزده تن‏متخصص قرائت عاصم وجود داشته است و ابن مجاهد تنها قرائت عاصم را به آنان‏تعليم مى‏داد (4) .نفطويه، ابراهيم بن محمد(متوفاى 323)كه پنجاه سال آموزش‏قرائت را به عهده داشت،هر وقت كه جلسه خود را آغاز مى‏كرد،قرآن را به قرائت‏عاصم مى‏خواند و پس از آن به قرائت‏هاى ديگر مى‏پرداخت (5) .

امام احمد بن حنبل نيز قرائت عاصم را بر ديگر قرائت‏ها ترجيح مى‏داد،زيرامردم كوفه كه اهل علم و فضيلت‏بودند،قرائت عاصم را پذيرفته بودند (6) .همان طوركه ذهبى نقل كرده است: «احمد بن حنبل گفته است:عاصم مورد وثوق بود و من‏قرائت او را اختيار كرده‏ام‏» (7) .

لذا تمام ائمه قرائت كوشش كرده‏اند تا اسناد قرائت‏خود را به عاصم به روايت‏حفص به خصوص متصل كنند.امام شمس الدين ذهبى مى‏گويد:«بالاترين چيزى‏كه براى ما به وقوع پيوست‏به دست آوردن قرائت قرآن عظيم از طريق عاصم است‏».

او سپس اسناد خود را متصلا تا حفص نقل مى‏كند كه او از عاصم و عاصم ازابو عبد الرحمان سلمى و وى از على عليه السلام و از زربن حبيش و او از ابن مسعود گرفته واين دو(على و ابن مسعود)آن را از پيامبر صلى الله عليه و آله اخذ كرده و پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به واسطه‏جبرئيل از خداوند گرفته است (8) .

از اين‏رو،هم واره بزرگان و شاخص‏هاى فقهاى اماميه،قرائت عاصم به روايت‏حفص را ترجيح داده و برگزيده‏اند،زيرا آن را يگانه قرائت‏برتر و مطابق با لهجه‏فصيح قريش كه قرآن بر وفق آن نازل گشته مى‏دانستند كه عرب و مسلمانان بر آن‏توافق دارند.

دانش‏مند بزرگ و مجاهد ابو الحسن ثابت‏بن اسلم حلبى،از شاگردان برجسته‏تقى الدين ابو الصلاح حلبى و جانشين او در آن ديار،كه حدود سال(460)به درجه‏رفيع شهادت نائل گشت، كتابى ارزنده در ترجيح و توجيه قرائت عاصم نگاشته وروشن ساخته كه قرائت او همان قرائت قريش است (9) .

نيز ابو جعفر رشيد الدين محمد بن على بن شهر آشوب(متوفاى 588)در كتاب‏پر ارج خود«المناقب‏»گويد:«عاصم قرائت را از ابو عبد الرحمان سلمى فرا گرفته،كه‏او نيز قرائت تمامى قرآن را از على امير مؤمنان عليه السلام دريافت نموده و اضافه مى‏كندفصيح‏ترين قرائات،قرائت عاصم است،زيرا از ريشه آن فرا گرفته و هر آن چه‏ديگران كج رفته‏اند،او راه استوار را انتخاب نموده است‏» (10) .

هم چنين فقيه گران مايه ابو منصور جمال الدين حسن بن يوسف،ابن مطهر علامه‏حلى(متوفاى 762)در كتاب‏«المنتهى‏»گويد:«بهترين قرائت‏ها نزد من قرائت‏عاصم است‏» (11) .

قارى بزرگ قدر عماد الدين استر آبادى-از علماى قرن نهم-كتابى در خصوص‏قرائت عاصم نوشته و سند خود را به او بيان داشته است.اين رساله در اين باب‏يگانه است و براى دختر شاه طهماسب صفوى نگاشته و در خاتمه آن،آن چه را كه‏از شاطبى در قصيده شاطبيه‏اش فوت شده،ياد آور شده و استدراك نموده است (12) .

معلم و قارى بزرگ مصطفى فرزند محمد ابراهيم تبريزى،مقيم مشهد مقدس كه‏در قرن يازده مى‏زيسته(ولادت وى به سال 1007 بوده)رساله‏اى ارزنده در اسنادقرائت عاصم تاليف نموده است (13) .خلاصه،كتب فراوان و متعددى بر دست‏بزرگان‏علما درباره ارزش قرائت عاصم به رشته تحرير در آمده و هم‏واره دانش مندان باجمهور مسلمين در بها دادن به قرائت عاصم هم دوش و هم صدا بوده‏اند،كه براهميت‏شان اين قرائت دلالت دارد.علاوه بر مزاياى ديگر كه شرح آن رفت.

3.از طرف ديگر،حفص كه قرائت عاصم را در مناطق مختلف رواج داده به‏انضباط و استوارى شايسته‏اى معروف بود و از اين جهت همه مسلمانان علاقه‏مندبودند تا قرائت عاصم را به خصوص از وى اخذ كنند.علاوه بر آن كه حفص،اعلم‏اصحاب عاصم نسبت‏به قرائت او بوده و در حفظ و ضبط قرائت عاصم برابوبكر بن عياش،هم رديف خود،پيشى گرفته بود (14) .

ابو عمرو دانى گويد:«حفص كسى است كه قرائت عاصم را براى مردم تلاوت‏مى‏كرد و در ترويج آن مى‏كوشيد.او در بغداد و در مكه به آموزش قرائت عاصم‏همت گماشت‏» (15) .

ابن المنادى گفته است:«پيشينيان حفص را در حفظ و ضبط قرآن برتر ازابن عياش مى‏دانستند و او را به ضبط كامل قرائتى كه از عاصم آموخته بود،توصيف‏كرده‏اند» (16) .

شاطبى درباره وى مى‏گويد:«و حفص و بالاتقان كان مفضلا (17) ،حفص به جهت‏دقت و اتقان در قرائت،برتر از ديگران شمرده مى‏شد».

ارباب نقد و تحقيق روايت‏حفص را از عاصم روايتى صحيح مى‏دانند.ابن معين‏گويد:«روايت صحيحى كه از قرائت عاصم باقى است،روايت‏حفص بن سليمان است‏» (18) .

با اين كيفيت،قرائتى كه بين همه مسلمانان رواج يافت،قرائت عاصم از طريق‏حفص است.

4.علاوه بر آن اسناد حفص در نقل قرائت عاصم از على امير المؤمنين عليه السلام،اسنادى صحيح و عالى است كه در ديگر قرائت‏ها نظير ندارد،زيرا:

اولا عاصم قرائت را به طور كامل از احدى غير از شيخ و استاد خودابو عبد الرحمان سلمى اخذ نكرده كه شخصيتى بزرگ و موجه به شمار مى‏آمد و اگرعاصم اين قرائت را بر ديگرى عرضه كرده است،صرفا براى حصول اطمينان‏بوده است.

ابن عياش مى‏گويد:«عاصم بن من گفت:احدى حرفى از قرآن را براى من قرائت‏نكرد،مگر ابو عبد الرحمان سلمى كه قرآن را از على عليه السلام اخذ كرده است.من موقعى‏كه از نزد ابو عبد الرحمان باز مى‏گشتم،آن چه را كه فرا گرفته بودم بر زربن حبيش كه‏قرائت را از عبد الله بن مسعود اخذ كرده بود،عرضه مى‏كردم‏» (19) .

ثانيا هيچ گاه عاصم با استاد و شيخ خود ابو عبد الرحمان سلمى مخالفت‏نورزيد،زيرا يقين داشت آن چه را از او فرا گرفته،دقيقا همان است كه او از على عليه السلام‏فرا گرفته است.عاصم در اين باره گويد:«من در قرائت هيچ اختلافى باابو عبد الرحمان سلمى نداشتم و در هيچ مورد با قرائت او مخالفت نورزيدم،زيرابه يقين مى‏دانستم كه ابو عبد الرحمان سلمى نيز در هيچ موردى با قرائت على عليه السلام‏مخالفت نورزيده است‏» (20) .

ثالثا عاصم،اختصاصا اسناد طلايى و عالى قرائت‏خود را به ربيب خود حفص (21) منتقل كرده و نه به هيچ كس ديگر!و اين فضيلت‏بزرگى است كه تنها حفص در بين‏ديگر قراء،بدان ممتاز است.اين همان شايستگى ويژه است كه براى حفص فراهم‏آمد تا مسلمانان به او روى آورند و تنها قرائت او را بپذيرند.حفص مى‏گويد:«عاصم‏به من گفت:قرائتى را كه به تو آموختم،همان قرائتى است كه از ابو عبد الرحمان‏سلمى اخذ كرده‏ام و او عينا از على عليه السلام فرا گرفته است و قرائتى را كه به‏ابوبكر بن عياش آموختم،قرائتى است كه بر زربن حبيش عرضه كرده‏ام و او ازابن مسعود اخذ كرده بود» (22) .

در اين جا مناسب آمد به نكته‏اى اشاره شود:علامه طبرسى در تفسير سوره‏تحريم ذيل آيه 3 عرف بعضه و اعرض عن بعض در بخش قرائت آيه مى‏گويد:

«كسائى تنها كسى است كه‏«عرف‏»را با تخفيف‏«راء»خوانده و ديگر قراء همگى باتشديد خوانده‏اند».آن گاه گويد:«ابوبكر بن عياش-يكى از دو راوى عاصم-قرائت‏تخفيف را اختيار كرده‏»و از وى نقل مى‏كند كه گفته است:«اين يكى از ده قراءاتى‏است كه در قرائت عاصم وارد ساخته‏ام كه از على عليه السلام فرا گرفته بود،خواستم تاقرائت على را خالص گردانم‏».

سپس اضافه مى‏كند:«قرائت تخفيف،قرائت‏حسن بصرى و ابو عبد الرحمان‏سلمى است و ابو عبد الرحمان سلمى اگر كسى را مى‏ديد كه با تشديد مى‏خواند اورا با سنگ ريزه مى‏زد» (23) .

طبرى در همين مورد مى‏گويد:«تمامى قراء شهرها و بلاد اسلامى جز كسائى،باتشديد خوانده‏اند و اين كسائى است كه قرائت تخفيف را نيز به حسن بصرى وابو عبد الرحمان سلمى و قتاده نسبت داده است‏» (24) .

در كتب قرائات تصريح دارند كه جز كسائى كسى با تخفيف نخوانده (25) و روشن‏نيست طبرسى اين سخن را از كجا آورده كه در منابع موجود اثرى از آن يافت‏نمى‏شود.علاوه كه اين سخن با تصريح خود عاصم نيز مخالفت دارد كه قرائتى راكه به حفص آموخته صرفا از طريق ابو عبد الرحمان سلمى از على عليه السلام گرفته و ابوبكرابن عياش را نشايد كه در آن دخالتى كند يا تغييرى دهد.به نظر مى‏رسد تسامحى دراين نسبت ناروا رخ داده باشد.

آيا حفص مخالفتى با عاصم دارد؟

ابن جزرى مى‏گويد:«حفص گفته است:من در هيچ موردى با قرائت عاصم‏مخالفتى نداشتم، مگر در مورد كلمه‏«ضعف‏»كه سه بار در اين آيه تكرار شده است:

الله الذي خلقكم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوة ثم جعل من بعد قوة ضعفا (26) عاصم، كلمه‏«ضعف‏»را به فتح ضاد و حفص،به ضم ضاد خوانده است‏» (27) .ابو محمد مكى‏مى‏گويد:«ابو بكر و حمزه اين كلمه را در هر سه مورد به فتح ضاد خوانده‏اند و گفته‏شده است كه حفص نيز آن را به فتح ضاد از عاصم روايت كرده،ولى خود بر مبناى‏روايت عبد الله بن عمر،آن را به ضم ضاد خوانده است.ابن عمر گفته است كه من اين‏كلمه را در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله به فتح ضاد خواندم و پيامبر صلى الله عليه و آله قرائت مرا تصحيح كردو در هر سه مورد به ضم ضاد خواند».مكى اضافه مى‏كند كه:«از حفص روايت‏شده‏كه گفته است:من در قرائتى كه از عاصم فرا گرفتم،در هيچ مورد با وى اختلافى‏نداشتم و مخالفتى نكردم،مگر در مضموم خواندن اين سه كلمه‏» (28) .

به نظر مى‏رسد اين نسبت كاملا ناروا است و هرگز حفص بر خلاف قرائت عاصم‏قرائت نكرده و چنين چيزى نگفته است و لذا مكى به صراحت آن را به حفص‏نسبت نداده و با لفظ مجهول (29) (گفته شده و روايت‏شده)اين موضوع را با شك وترديد نقل مى‏كند.به طورى كه گويى صحت و درستى آن برايش روشن نيست.اين‏نكته‏اى است كه ما نيز آن را ترجيح مى‏دهيم،زيرا اعتماد شخصيتى مانند حفص به‏ابن عمر،كه در زندگى با سردرگمى روز مى‏گذراند و ترجيح دادن وى بر شيخ واستاد خود عاصم،كه مورد وثوق و امانت و ضبط بوده،معقول به نظر نمى‏آيد.

به خصوص كه قرائت عاصم به موجب اسناد صحيح و عالى ماخوذ از على عليه السلام‏است و عاصم آن را به دست پرورده خود«حفص‏»كه مورد وثوق او بوده،به وديعت‏سپرده است اين موضوعى نيست كه به مجرد روايتى كه شخص فاقد اعتبارى نقل‏كرده،بتوان آن را مورد شك و ترديد قرار داد.چگونه ممكن است چنين موضوعى‏در مورد آيه‏اى از آيات قرآن بر ديگر صحابه بزرگ و امين پيامبر پوشيده باشد و تنهاابن عمر از آن اطلاع داشته باشد؟!آيا معقول است كه حفص،قرائت‏شيخ موردوثوق خود را كه عينا قرائت على عليه السلام است و با اخلاص و امانت تمام از سلمى اخذكرده،كنار گذارد،تنها به علت روايتى كه صحت آن ثابت نشده است‏به گونه ديگرقرائت كند؟!

با توجه به اين كه ما به ميزان دقت كوفى‏ها،به خصوص در عصر تابعين،و نيز به‏ميزان دوستى آنان نسبت‏به اهل بيت عليهم السلام آگاه بوده،ناباورى‏هايى كه نسبت‏به‏افرادى سست عنصر مانند ابن عمر از خود نشان مى‏دادند،به نادرستى نسبت‏ياد شده و عدم صحت آن يقين داريم و معتقديم كه حفص در هيچ موردى با قرائت‏استاد خود،عاصم اختلافى نداشته است.چنان كه عاصم با سلمى اختلافى نداشته،زيرا سلمى با على عليه السلام مخالفتى نداشته است. نظرى را كه مى‏توان ترجيح داد اين‏است كه اين كلمه را حفص هرگز به ضم نخوانده و با شيخ خود هيچ گاه مخالفتى‏نورزيده است.


پى‏نوشتها:

1- ذهبى،معرفة القراء الكبار،ج 1،ص 75.

2- وفيات الاعيان،ج 3،ص 9،شماره 315.

3- ابن الجزرى،الطبقات،ج 2،ص 11.

4- ذهبى،معرفة القراء الكبار،ج 1،ص 217.

5- ابن حجر،لسان الميزان،ج 1،ص 109.

6- ابن حجر،تهذيب التهذيب،ج 5،ص 39.

7- ذهبى،ميزان الاعتدال،ج 2،ص 358.

8- معرفة القراء الكبار،ج 1،ص 77.

9- به نقل از«صفدى‏».ر.ك:ذهبى،سير اعلام النبلاء،ج 18،ص 176،شماره 92 پاورقى شماره 1 و نيز مقدمه‏كتاب‏«الكافى‏»ص 18 عاملى،و اعيان الشيعه،ج 4،ص 7،ستون 2.سيد عاملى نسبت كتاب ياد شده را به وى ازذهبى نقل مى‏كند.

10- مناقب آل ابى طالب،ج 2،ص 43.

11- منتهى المطلب،چاپ سنگى،ج 1،ص 273،فرع ششم.

12- ر.ك:تهرانى،الذريعه،ج 17،ص 55،شماره 304.

13- همان،ج 12،ص 236،شماره 1542.

14- ابن الجزرى،طبقات القراء،ج 1،ص 254.

15- همان.

16- النشر في القراءات،ج 1،ص 156.

17- شرح الشاطبية(سراج القاري‏ء)،ص 14.

18- النشر في القراءات،ج 1،ص 156.

19- معرفة القراء الكبار،از ذهبى،ج 1،ص 75.

20- همان و الطبقات،ج 1،ص 348.

21- حفص،فرزند همسر عاصم و در دامن وى پرورش يافته بود.

22- ابن الجزرى،طبقات القراء،ج 1،ص 348.

23- مجمع البيان،ج 1،ص 312.

24- جامع البيان،ج 28،ص 103.

25- ر.ك:ابن جزرى،النشر،ج 2،ص 388.همان،شرح طيبة النشر،ص 407-406.دانى، التيسير،ص 212.ابوزرعه،حجة القراءات.ص 713.ابن مجاهد.السبعه.ص 64.زاد المسير،ج 8، ص 309.محمد سالم‏محيسن،المهذب،ج 2،ص 417.

26- روم 30:54.

27- طبقات القراء،ج 1،ص 254.

28- الكشف عن وجوه القراءات،ج 2،ص 186.

29- «روى عن حفص‏»يا«ذكر هن حفص‏».