علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۸ -


آيات استثنايى

در نوشته‏هاى برخى از قدما آمده است كه در برخى سوره‏ها،آياتى بر خلاف‏اصل سوره آمده است.يعنى اگر سوره مكى است‏برخى آيات آن مدنى و اگر مدنى‏است‏برخى آيات آن مكى است.البته ما با تتبعى كه انجام داده‏ايم به خلاف اين نظردست‏يافته‏ايم،هر سوره‏اى كه مكى است تمام آن مكى است و هر سوره‏اى كه‏مدنى است تمام آن مدنى است (1) .در اين كتاب به چند نمونه به اختصار اشاره‏مى‏شود:

نمونه اول:گفته‏اند:در سوره مائده آيه اليوم يئس الذين كفروا من دينكم فلا تخشوهم‏و اخشون،اليوم اكملت لكم دينكم و اتممت عليكم نعمتي و رضيت لكم الاسلام دينا... (2) درعرفات بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد (3) ،ولى اين توهم بر اساس آن است كه معيار و شاخص‏مكى و مدنى را مكان بدانيم و بگوييم هر سوره‏اى كه در مكه نازل شده مكى است‏گرچه پس از هجرت نازل شده باشد.در صورتى كه معيار مكى يا مدنى بودن زمان‏هجرت است و تقسيم مكى و مدنى به پيش از هجرت و پس از هجرت برمى‏گردد.

نمونه دوم:گفته‏اند:سوره توبه،آيه‏هاى ما كان للنبي و الذين آمنوا ان يستغفرواللمشركين و لو كانوا اولي قربى...ان ابراهيم لاواه حليم (4) هنگام وفات ابو طالب در مكه‏نازل شده در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله به او وعده داد تا براى آمرزش وى دعا كند (5) .اين‏گفته از كسانى است كه سعى بر آن دارند تا ابو طالب را موقع وفات كافر بشمارند.ودر جاى خود،واهى و مغرضانه بودن اين پندار را ثابت نموده‏ايم.لذا صحيح همان‏است كه طبرسى در تفسير خود آورده كه گروهى از مسلمانان پس از فتح مكه،از پيامبر صلى الله عليه و آله خواستند تا اجازه فرمايد براى پدران مشرك خود طلب استغفار كنند.

آن گاه اين آيه نازل شد و به طور صريح از اين كار منع نمود (6) .

نمونه سوم:گفته‏اند:سه آيه نخست‏سوره يوسف مدنى است.جلال الدين‏سيوطى اين نظر را سست مى‏داند،ولى عجيب است كه شخصيتى مانند ابو عبد الله‏زنجانى آن را پذيرفته (7) .در استدلال به اين كه اين چند آيه مدنى است گفته‏اند:چون‏كفار مكه از يهود خواستند كه در مدينه درباره يوسف از پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال كنند،اين‏سه آيه نازل شد.در صورتى كه وقتى تمام داستان قبلا در مكه نازل شده است معناندارد كه مقدمه آن در مدينه نازل شده باشد.البته ممكن است‏بگوييم بر عكس،يهود از كفار و مشركين مكه خواستند كه درباره داستان يوسف عليه السلام بپرسند و آنان‏پرسيدند و اين سوره نازل شد.

اسباب نزول

در اهميت‏شناخت اسباب نزول يا شان نزول بايد گفت:همان گونه كه مى‏دانيم‏قرآن،تدريجى و در مناسبت‏هاى مختلف نازل شده است.بر حسب اقتضا اگرحادثه‏اى پيش مى‏آمد يا مسلمانان دچار مشكلى مى‏شدند،يك يا چند آيه و احيانايك سوره براى رفع مشكل نازل مى‏گرديد.پر واضح است كه آيات نازل شده در هرمناسبتى،به همان حادثه و مناسبت نظر دارد.پس اگر ابهام يا اشكالى در لفظ يامعناى آيه پديد آيد،با شناخت آن حادثه يا پيش آمد، رفع اشكال مى‏كرد.در نتيجه‏براى دانستن معنا و تفسير كامل هر آيه،بايد به شان نزول آن رجوع كرد تا كاملاموضوع روشن شود.پس شان نزول مى‏تواند قرينه‏اى باشد تا دلالت آيه را تكميل‏كند و بدون آن،دلالت آيه ناقص مى‏ماند.مثلا در مورد آيه ان الصفا و المروة من‏شعائر الله فمن حج البيت او اعتمر فلا جناح عليه ان يطوف بهما... (8) اشكال شده است كه‏سعى ميان دو كوه صفا و مروه در حج و عمره از اركان است،چرا به لفظ‏«لا جناح‏» (9) تعبير شده است؟

معناى ظاهرى آيه چنين است:گناهى نيست كه ميان آن دو كوه سعى نماييد.اين‏عبارت جواز را مى‏رساند نه وجوب را.ولى با مراجعه به شان نزول آيه روشن‏مى‏شود كه اين عبارت براى رفع توهم گناه آمده است،زيرا پس از صلح حديبيه درسال ششم هجرى مقرر شد كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و صحابه سال بعد براى انجام مراسم‏عمره به مكه مشرف شوند و در اين قرار داد چنين آمده بود كه به مدت سه روزمشركان بت‏هاى خود را از اطراف بيت و هم چنين از روى كوه صفا و مروه بردارند تامسلمانان آزادانه مراسم طواف و سعى را انجام دهند.پس از گذشت‏سه روز بت‏هابرگردانده شد.برخى از مسلمانان به عللى هنوز مراسم سعى را انجام نداده بودند وبا بازگرداندن بت‏ها،چنين گمان بردند كه با وجود بت‏ها، سعى ميان صفا و مروه‏گناه است.آيه مذكور نازل شد تا مسلمانان از سعى خوددارى نكنند، زيرا اساساسعى از شعائر الهى است و وجود بت‏ها امر عارضى است و به آن زيان‏نمى‏رساند (10) . لذا مفهوم اين آيه با مراجعه به شان نزول كاملا واضح و روشن مى‏شودو مساله جواز يا وجوب سعى در كار نيست،بلكه صرفا«دفع توهم منع‏»است.

يعنى با وجود بت‏ها منعى از انجام سعى نيست.پس شناخت اسباب نزول نقش‏اساسى در فهم و پى‏بردن به معانى بسيارى از آيات ايفا مى‏كند (11) .

راه شناخت و پى‏بردن به اسباب نزول بسى دشوار است،زيرا پيشينيان در اين‏زمينه مطلب قابل توجهى ثبت و ضبط نكرده‏اند،جز اندكى كه كاملا چاره سازنيست.شايد يكى از علل عدم ضبط دقيق اين بود كه خود به وضع آشنا بودند وديگر نيازى نمى‏ديدند كه معلومات و مشاهدات خود را به عنوان سند براى آينده‏ثبت كنند.بعدها رواياتى در اين زمينه فراهم شد كه بيش‏تر داراى ضعف سند و غيرقابل اعتماد بوده و احيانا اعمال غرض در كار وجود داشته است.به ويژه در دوران‏تاريك حكومت‏بنى اميه كه از روى غرض ورزى،آيات بى‏شمارى با تنظيم شان‏نزول‏هاى ساختگى،طبق دل خواه تفسير و تاويل شده است.از امام احمد بن حنبل‏در اين باره نقل شده:«سه چيز اصل و پايه درستى ندارد:رواياتى كه درباره جنگ‏هاى صدر اسلام ثبت‏شده،رواياتى كه درباره فتنه‏هاى آخر الزمان گفته شده ورواياتى كه درباره تفسير و تاويل قرآن آورده‏اند».امام بدر الدين زركشى از برخى‏محققين نقل مى‏كند:«مقصود بيش‏ترين روايات در اين باره قابل اعتماد نيست،نه‏اين كه همه آن‏ها قابل اعتماد نباشند» (12) . معروف‏ترين كسى كه در اين باره رواياتى‏جمع آورى كرده است،ابو الحسن على بن احمد واحدى نيشابورى(متوفاى 468)

است كه جلال الدين سيوطى(متوفاى 911)بر او خرده گرفته و مى‏گويد كه درفراهم كردن روايات ضعيف همت گماشته،صحيح و سقيم را به هم آميخته وبيش‏تر روايات خود را از طريق كلبى از ابى صالح از ابن عباس آورده است كه جداواهى و ضعيف است (13) ...سپس خود سيوطى در اين زمينه رساله‏اى نگاشته به نام‏لباب النقول(برگزيده‏هاى منقول)كه خود نيز در انتخاب روايات از روايت‏هاى‏ضعيف،مصون نمانده است.مثلا درباره آيه و ان عاقبتم فعاقبوا بمثل ما عوقبتم به ولئن صبرتم لهو خير للصابرين،و اصبر و ما صبرك الا بالله و لا تحزن عليهم و لا تك في ضيق‏مما يمكرون،ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (14) نوشته است كه پيامبر صلى الله عليه و آله‏آن‏گاه كه بر سر نعش حمزه ايستاد و او را بدان حالت زار يافت،فرمود:«لامثلن‏بسبعين منهم مكانك،هر آينه با هفتاد نفر از آنان(قريش)همان كنم كه با تو كردندبريدن گوش و بينى و پاره كردن شكم‏».آن گاه جبرئيل اين آيات را نازل نمود و او را ازاين كار منع كرد (15) ...در حالى كه سوره نحل از سوره‏هاى مكى است.سال‏ها پيش ازجنگ احد كه در مدينه در سال چهارم هجرت اتفاق افتاد،نازل شده است.به علاوه‏از مقام پيامبر صلى الله عليه و آله كه تربيت‏شده آيين اسلام است و هم‏واره عدل و انصاف را درزندگى خود پيش گرفته،كاملا به دور است كه چنين انديشه ناعادلانه‏اى را به خودراه دهد.آرى آيات فوق در مكه موقعى كه مسلمانان مورد شكنجه كفار بودند نازل‏شد كه هرگز تجاوز نكنيد و بهتر است‏شكيبا باشيد (16) .

سبب نزول يا شان نزول

چه فرقى ميان اين دو عبارت وجود دارد؟بيش‏تر مفسرين فرقى ميان اين دوقايل نشده‏اند و هر مناسبتى را كه ايجاب كرده است آيه يا آيه‏هايى نازل شود،گاه‏سبب نزول و گاه شان نزول گفته‏اند.در صورتى كه ميان اين دو عبارت فرق است،ازاين جهت كه شان نزول اعم از سبب نزول است.هر گاه به مناسبت جريانى درباره‏شخص و يا حادثه‏اى،خواه در گذشته يا حال يا آينده و يا درباره فرض احكام،آيه ياآياتى نازل شود همه اين موارد را شان نزول آن آيات مى‏گويند،مثلا مى‏گويند كه‏فلان آيه درباره عصمت انبيا يا عصمت ملائكه يا حضرت ابراهيم يا نوح يا آدم نازل‏شده است كه تمامى اين‏ها را شان نزول آيه مى‏گويند.اما سبب نزول،حادثه ياپيش آمدى است كه متعاقب آن،آيه يا آياتى نازل شده باشد و به عبارت ديگر آن‏پيش آمد باعث و موجب نزول گرديده باشد.لذا سبب،اخص است و شان اعم.

تنزيل و تاويل

در اصطلاح سلف،تنزيل بر مورد نزول گفته مى‏شود.اين مورد مى‏تواند يك‏واقعه خاص باشد كه آن واقعه سبب نزول آيه شده است.ولى تاويل مفهوم عامى‏است كه از آيه برداشت مى‏شود و قابل انطباق بر جريانات مشابه است.در برخى‏تعابير به اين دو اصطلاح ظهر و بطن نيز گفته مى‏شود كه ظهر همان تنزيل و بطن‏همان تاويل است،زيرا ظاهر آيه همان مورد نزول را مى‏رساند و در بطن آيه مفهوم‏گسترده‏ترى نهفته است.فضيل بن يسار درباره حديث معروف‏«ما في القرآن آية الا ولها ظهر و بطن‏»كه از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل شده است،از امام صادق عليه السلام سؤال كرد.

حضرت در جواب فرمود:«ظهره تنزيله و بطنه تاويله،منه ما قد مضى و منه ما لم‏يكن،يجري كما تجري الشمس و القمر، (17) ظهر همان مورد نزول آيه است و بطن‏تاويل آن[كه موارد قابل انطباق را شامل مى‏شود].برخى در گذشته اتفاق افتاده وبرخى هنوز نيامده است. قرآن[پيوسته زنده و جاويد و قابل بهره‏گيرى است و]مانند آفتاب و ماه در جريان است‏».در حديث ديگر مى‏فرمايد:«ظهر القرآن الذين‏»

نزل فيهم و بطنه الذين عملوا بمثل اعمالهم، (18) ظهر،كسانى را در بر مى‏گيرد كه آيه‏درباره آنان نازل شده است و بطن كسانى را شامل مى‏شود كه كردارى مانند كردارآنان داشته باشند».

استفاده فقهى از شان نزول و تنزيل و تاويل

فقها و دانش‏مندان اسلامى با توجه به سبب و شان نزول و ظهر و بطن آيات،قاعده‏اى را به دست آورده‏اند و با تمسك به آن قاعده،احكام را استنباط مى‏كنند.

آن قاعده عبارت است از:«العبرة بعموم اللفظ لا بخصوص المورد،اعتبار به‏گستردگى لفظ است،نه خصوصيت مورد».يعنى يك فقيه دانا و توانا بايدخصوصيات مورد را كنار بگذارد و از جنبه‏هاى عمومى لفظ بهره بگيرد.البته‏جنبه‏هاى خصوصى براى فهم دلالت كلام مفيد است، ولى انحصار را نمى‏رساند،زيرا احكام الهى پيوسته همگانى بوده و در همه زمان‏ها جريان دارند.اينك دونمونه از آيات را مى‏آوريم كه در روايات،جنبه كلى آن بررسى شده و مورد استفاده‏قرار گرفته است:

نمونه اول:در سوره بقره چنين آمده است: و لله المشرق و المغرب فاينما تولوا فثم‏وجه الله ان الله واسع عليم (19) .اين آيه از آياتى است كه داراى ظهر و بطن(تنزيل وتاويل)است كه با راه‏نمايى امام معصوم جنبه عمومى آن روشن شده است.اين آيه‏در ظاهر با آياتى كه ايجاب مى‏كند حتما رو به كعبه نماز بخوانيد منافات دارد،ولى‏با مراجعه به شان نزول،اين تنافى برطرف مى‏شود.

شان نزول آيه چنين است:يهوديان به مسلمانان اعتراض مى‏كردند كه اگر نمازگزاردن به سوى بيت المقدس حق است،آن گونه كه تاكنون عمل مى‏شد پس‏تحويل آن به سوى كعبه باطل است و اگر رو به سوى كعبه نماز خواندن حق است،پس بطلان آن چه تاكنون خوانده شده است ثابت مى‏شود.خداوند در اين آيه‏جواب مى‏دهد كه هر دو كار حق بوده و هست زيرا اصل نماز،يك حقيقت ثابت است ولى رو به سوى كعبه يا بيت المقدس،يك امر اعتبارى محض است كه براى‏ايجاد وحدت در صفوف نمازگزاران به آن دستور داده شده است.به هر كجا كه روكنى خدا هست و رو به خدا ايستاده‏اى.پس رو به مشرق نمازگزاردن به جهت قرارداشتن كعبه(مكه)در شرق مدينه و رو به مغرب نماز خواندن به دليل قرار داشتن‏بيت المقدس در غرب مدينه همگى از آن خداست و رو به خداست.خداوند درتنگناى جهت‏خاص قرار نگرفته است: ان الله واسع عليم .

در روايات،از اين آيه استفاده ديگرى نيز شده است و آن اين كه مى‏توان نمازهاى‏مستحبى را در حالت‏سواره به هر سويى كه در حركت است‏به جاى آورد (20) .اين بطن‏آيه است كه با فهم معصومين عليهم السلام بدان رهنمون شده‏ايم.

نمونه دوم:در سوره جن مى‏خوانيم: و ان المساجد لله فلا تدعوا مع الله احدا (21) .

مساجد،يا جمع مسجد به معناى معبد و جاى‏گاه عبادت است كه معناى آيه بر اين‏فرض چنين مى‏شود:مساجد از آن خداست و كسى را با خدا نخوانيد.يا جمع‏مسجد(مصدر ميمى) يعنى عبادت و پرستش است،يعنى پرستش جز خدا رانشايد و در مقام عبادت كسى را با خدا نام نبريد.بر هر دو فرض،ظاهر آيه از شريك‏قرار دادن در مقام عبادت منع مى‏كند.ولى طبق روايت صحيحى كه در دست داريم‏معناى ديگرى نيز از آيه استنباط مى‏شود كه مسجد را شامل‏«ما يسجد به‏»(مواضع‏سجود)گرفته است.گروهى از مفسرين،مانند سعيد بن جبير و زجاج و فراء گفته‏اند:

مساجد شامل مواضع سجود(اعضاى سبعه در حال سجود)نيز مى‏شود كه اين‏مواضع از آن خداست و خداوند آن‏ها را به انسان ارزانى داشته است و نبايد براى‏ديگرى به كار گرفت (22) .از امام محمد تقى عليه السلام نيز همين تاويل به اين صورت آمده كه‏در مورد موضع قطع دست دزدى در حضور خليفه عباسى،معتصم بالله،سؤالى‏مطرح شد.هر كس به فراخور حال خود سخنى گفت.آن گاه امام عليه السلام فرمود:«از بن‏انگشتان‏».از مدرك اين فتوى از امام سؤال شد.فرمود:«كف دست‏يكى از مواضع‏هفت‏گانه در حال سجود است و از آن خداست و نبايد قطع شود» (23) .زيرا عقوبت‏سارق بايد بر چيزى واقع شود كه از آن خود اوست.


پى‏نوشتها:

1- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 237-169.

2- مائده 5:3.

3- تاريخ القرآن،ص 27.

4- توبه 9:114-113.

5- صحيح بخارى،ج 2،ص 119 و ج 6،ص 87.

6- تفسير طبرسى،ج 5،ص 76.

7- ر.ك:الاتقان،ج 1،ص 15.تاريخ القرآن،ص 28.

8- بقره 2:158.

9- جناح معرب گناه است.

10- ر.ك:تفسير عياشى،ج 1،ص 70.

11- .ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 243 به بعد.

12- البرهان،ج 2،ص 156.

13- ر.ك:لباب النقول در حاشيه جلالين،ج 1،ص 11.

14- نحل 16:128-126.

15- ر.ك:لباب النقول در حاشيه جلالين،ج 1،ص 213.

16- ر.ك:التمهيد،ج 1،ص 253-247.

17- الصفار،بصائر الدرجات،ص 196،حديث 7.

18- تفسير عياشى،ج 1،ص 11،حديث 4.

19- بقره 2:115.

20- ر.ك:وسايل الشيعة،ج 3،ابواب قبله،باب 8 و 15.

21- جن 72:18.

22- ر.ك:تفسير طبرسى،ج 10،ص 372.

23- وسايل الشيعه،ج 18،ابواب حد السرقة،باب 4.