علوم قرآنى

آيت الله محمد هادي معرفت (ره)

- ۷ -


شبهات وارده درباره مكى و مدنى بودن سوره‏ها

شبهاتى كه در اين زمينه وارد شده بيش‏تر از جانب مستشرقين بوده است كه قرآن‏را تابع و متاثر از محيط و جو حاكم بر منطقه دانسته‏اند و به ان چندان جنبه ثابت‏الهى نداده‏اند.ولى بايد بين تاثر از محيط و همگامى با جو حاكم براى تاثير گذارى‏در مردم فرق قايل شد.كسى كه مى‏خواهد بر محيط خود تاثير بگذارد بايد نخست‏حركت‏خود را با آن محيط هم آهنگ سازد و واقعيات محيط را مورد توجه قراردهد،و هم آهنگ با آن گام بردارد تا بتواند با زبان مردم سخن گويد و با روش و شيوه‏متعارف موجود،ايده خود را پياده كند.پس بايد وضع محيط خود را در نظر بگيردو آن را كاملا بشناسد تا عوامل مؤثر را به شايستگى به كار اندازد.

بنابر اين فرق است ميان آن كه محيط بر وى تاثير گذارد و او را دنبال خود بكشد،با آن كه او خود را با محيط هم آهنگ سازد تا عوامل مؤثر در آن را شناخته و بتواندبر آن تاثير گذارد. مثلا اگر فرهنگ حاكم بر جامعه‏اى ادبيات محكم و استوار و علاقه‏و گرايش مردم به شعر و جملات موزون است،اگر شخص با توجه به چنين گرايشى‏دعوت خود را اعلام كند و در ضمن با جملات محكم و كوتاه و موزون پيام‏هاى خود را بيان كند رعايت جامعه شناسى محيط را كرده و هم گام با جو حاكم رسالت‏خود را بيان داشته است.پس آن چه عيب و نقص است، فرض نخست(تاثير پذيرى‏از محيط)است ولى فرض دوم(تاثير گذارى بر محيط و هم گام با فرهنگ جامعه)

كمال و ورزيدگى است كه از بهترين راه توانسته است مرام و آيين خود را پياده كند.

پس از اين مقدمه كوتاه به طرح شبهات وارده مى‏پردازيم:

1.شيوه سوره‏هاى مكى،شدت و عنف و پر خاش كردن است.در صورتى كه‏شيوه سوره‏هاى مدنى مسالمت آميز است.و اين تفاوت بدان جهت‏بوده است كه‏برخورد مردم مكه تند و مقاوم و برخورد مردم مدينه مسالمت آميز و پذيرش واربوده است.لذا قرآن در مقابل اين دو حالت متضاد،حالت مشابه به خود گرفته وهمان شيوه‏اى را به كار برده است كه مردم در برابر آن پيش گرفته‏اند.

در جواب بايد گفت:اولا،تنها سوره‏هاى مكى ويژگى وعيد و تهديد را ندارد،بلكه در بسيارى از سوره‏هاى مدنى نيز متناسب مخاطبين خود روش شدت و عنف‏و تهديد به كار رفته است.اگر مخاطبين در مدينه،همانند مخاطبين در مكه،افرادمقاوم و سر سخت و حق ناپذير بودند، لحن قرآن با آنان تند و با شدت بوده است،زيرا بايد با هر كس با همان سلاح كه به كار مى‏برد مقابله كرد و اين از قدرت‏مندى‏قران حكايت مى‏كند،نه از ضعف آن.در سوره بقره مى‏خوانيم:

الذين ياكلون الربا لا يقومون الا كما يقوم الذي يتخبطه الشيطان من المس (1) .

يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و ذروا ما بقي من الربا ان كنتم مؤمنين فان لم تفعلوا فاذنوا بحرب من‏الله و رسوله و ان تبتم فلكم رءوس اموالكم لا تظلمون و لا تظلمون (2) . فان لم تفعلوا و لن‏تفعلوا فاتقوا النار التي و قودها الناس و الحجارة اعدت للكافرين (3) .

هم چنين شدت لحن آياتى كه در بر خورد با منافقين و سر سختان اهل كتاب درمدينه نازل شده،كمتر از شدت لحن آياتى كه در مكه در برخورد با مشركين نازل‏شده است،نيست و احيانا بسيار شديدتر است.شايد عنيف‏ترين سوره‏هاى قرآنى‏سوره برائت‏باشد كه از آخرين سوره‏هاى نازل شده در مدينه است و مخاطبين آن عموم اهل شرك و لجاج و عنادند.

در مقابل،در بسيارى از سوره‏هاى مكى،ملايمت و نرمش مى‏بينيم كه درموقعيت‏هايى نازل شده كه به شدت نياز نبوده است.در سوره زمر مى‏خوانيم: قل‏يا عبادي الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله يغفر الذنوب جميعا انه هوالغفور الرحيم (4) ،بگو:اى بندگان من كه بر خويشتن زياده روا داشته‏ايد،از رحمت‏خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مى‏آمرزد،زيرا او بسيار آمرزنده ومهربان است‏».در سوره حجر مى‏خوانيم: و لقد اتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم،لا تمدن عينيك الى ما متعنا به ازواجا و لا تحزن عليهم و اخفض جناحك للمؤمنين (5) ،و به‏راستى،ما به تو سوره حمد و قرآن عظيم داديم[بنابر اين]هرگز چشم خود را به‏نعمت‏هايى[مادى]كه به گروه‏هايى از آنان[كفار]داديم ميفكن و بر ايشان غمگين‏مباش و بال[عطوفت]خود را براى مؤمنين فرو گستر».

در سوره شورى مى‏خوانيم: «فما اوتيتم من شي‏ء فمتاع الحياة الدنيا و ما عند الله خيرو ابقى للذين امنوا و على ربهم يتوكلون،و الذين يجتنبون كبائر الاثم و الفواحش و اذا ماغضبواهم يغفرون،و الذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلاة و امرهم شورى بينهم و ممارزقناهم ينفقون‏» (6) ، آن چه به شما ارزانى شده متاع زود گذر دنياست و آن چه نزدخداست‏براى كسانى كه ايمان آورده و بر پروردگارشان توكل مى‏كنند بهتر وپايدارتر است.همان كسانى كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت اجتناب مى‏ورزند وهنگامى كه خشمگين شوند عفو مى‏كنند و كسانى كه دعوت پروردگارشان رااجابت كرده و نماز را بر پا مى‏دارند و كارشان را با مشورت انجام مى‏دهند و از آن چه‏به آنان روزى داده‏ايم انفاق مى‏كنند».

2.كوتاهى آيه‏ها و سوره‏هاى مكى و بلندى آيه‏ها و سوره‏هاى مدنى،دليل برتفاوت دو جامعه مكه و مدينه است.مردم مكه غالبا بى‏سواد،فاقد فرهنگ،خشن‏و دور از تمدن بودند.لذا متناسب با آن محيط،كم گفتن،كوتاه گفتن،موجز ومختصر و مفيد آوردن آيات ضرورت داشت.ولى مردم مدينه تا حدودى داراى فرهنگ و با سواد و آشنا به تمدن بودند و متناسب با آن محيط،به تفصيل سخن‏گفته شده است.

در جواب بايد گفت:اولا،متناسب با محيط سخن گفتن،شيوه سخن دانان‏ورزيده و شرط بلاغت است.هر سخن جايى و هر نكته مقامى دارد.ثانيا،چه بسياردر مكه،سوره‏هاى بلند نازل شده است،مانند سوره‏هاى انعام(165 آيه)،اعراف(206 آيه)،اسراء(111 آيه)،كهف(110 آيه)، طه(135 آيه)،مريم(98 آيه)،انبيا(112 آيه)و مؤمنون(118 آيه)و نيز در مدينه سوره‏هاى كوچك‏و كوتاه نازل شده است،مانند سوره نصر و زلزله و بينه.

3.در سوره‏هاى مكى از تشريع خبرى نيست و هر چه هست در سوره‏هاى مدنى‏است.

وجود برخى احكام در سوره‏هاى مكى اين نظر را رد مى‏كند.آيه‏هاى‏146-141 سوره انعام در بيان حكم شرعى ثمرات و انعام و حلال و حرام‏آن‏هاست.آيه‏هاى 152-151 اعمال و اموال محرمه و محلله را مطرح كرده است.

در سوره اعراف آيه‏هاى 33-31 درباره حلال،حرام،زينت‏ها،فواحش و غيره‏مسائلى ذكر شده است.در سوره اسراء بسيارى از مبادى اخلاق و احكام اوليه‏اسلام مشروحا آمده است.بنابر اين در سوره‏هاى مكى احكام بسيارى بيان‏شده است و ادعاى مذكور بى‏اساس است.

4.در سوره‏هاى مكى برهان و استدلال به چشم نمى‏خورد،ولى در سوره‏هاى‏مدنى استدلال به كار رفته است.

اين ادعا نيز مردود است.زيرا در سوره مؤمنون براى نفى ولد و نفى شريك براى‏خدا چنين استدلالى آمده است: ما اتخذ الله من ولد و ما كان معه من اله،اذن لذهب كل‏اله بما خلق و لعلا بعضهم على بعض سبحان الله عما يصفون (7) .در سوره انبيا مى‏فرمايد:

لو كان فيهما آلهة الا الله لفسدتا فسبحان الله رب العرش عما يصفون،لا يسال عما يفعل وهم يسالون،ام اتخذوا من دونه آلهة قل هاتوا برهانكم هذا ذكر من معي و ذكر من قبلي بل‏اكثرهم لا يعلمون الحق فهم معرضون (8) .در سوره عنكبوت درباره اثبات نبوت آمده: وما كنت تتلوا من قبله من كتاب و لا تخطه بيمينك اذن لارتاب المبطلون.بل هو آيات بينات في صدور الذين اوتوا العلم و ما يجحد بآياتنا الا الظالمون.و قالوا لو لا انزل عليه آيات من‏ربه قل انما الايات عند الله و انما انا نذير مبين.ا و لم يكفهم انا انزلنا عليك الكتاب يتلى‏عليهم ان في ذلك لرحمة و ذكرى لقوم يؤمنون (9) .در سوره ق درباره قيامت آمده:« و نزلنامن السماء ماء مباركا فانبتنا به جنات و حب الحصيد،و النخل باسقات لها طلع نضيد،رزقاللعباد و احيينا به بلدة ميتا كذلك الخروج و ا فعيينا بالخلق الاول بل هم في لبس من خلق‏جديد (10) .در سوره مؤمنون،مى‏فرمايد: ا فحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون (11) .در سوره جاثيه مى‏فرمايد: ام حسب الذين اجترحوا السيئات ان نجعلهم‏كالذين امنوا و عملوا الصالحات سواء محياهم و مماتهم ساء ما يحكمون،و خلق الله‏السماوات و الارض بالحق و لتجزى كل نفس بما كسبت و هم لا يظلمون (12) .

از اين قبيل آيات كه مشتمل بر انواع مباحث‏برهانى و خطابى است در سوره‏هاى‏مكى فراوان است.با توجه به اشكالات فوق و جواب‏هاى نقضى و حلى كه بيان‏شد،نمى‏توان آيات قرآن را متاثر از محيط دانست.ولى با توجه به هم‏وار ساختن‏مسير دعوت و ايجاد زمينه گسترش اسلام،بين سوره‏هاى مكى و مدنى تفاوت‏هايى‏وجود دارد.هر حركتى در آغاز با مشكلات فراوانى روبروست كه بايد نخست دررفع آن‏ها كوشيد و تلاش شود كه راه اين حركت هم‏وار گردد.آن گاه كه مسير آماده‏شد،مى‏توان برگسترش و افزايش جلوه‏هاى خود رونق بيش‏ترى داد،اهداف ومقاصد خود را به طور علنى آشكار نمود و دعوت خود را با بيان شريعت قرين‏ساخت.بنابر اين اسلوب و شيوه بيان و نحوه دعوت در دو حالت‏ياد شده با هم‏تفاوت مى‏كند،و نبايد انتظار داشت آن چه را كه در آخر گفته مى‏شود،در آغاز اعلام‏گردد.

ترتيب نزول

در ترتيب نزول سوره‏ها رواياتى در دست است كه مورد اعتماد بزرگان است وعمدتا از ابن عباس نقل شده است.مانند روايتى كه احمد بن ابى يعقوب كاتب،معروف به ابن واضح يعقوبى(متوفاى 292)در تاريخ خود از محمد بن سائب كلبى از ابى صالح از ابن عباس نقل مى‏كند (13) .و يا روايتى كه محمد بن اسحاق وراق،معروف به ابن نديم(متوفاى 385)در كتاب الفهرست‏خود آورده است (14) .و يا علامه‏طبرسى صاحب تفسير از شيخ خود ابو محمد مهدى بن نزار حسينى قاينى از علامه‏قرن پنجم حافظ كبير عبيد الله بن عبد الله بن احمد،معروف به حاكم حسكانى‏نيشابورى صاحب كتاب‏«شواهد التنزيل‏»روايت ترتيب را از ابن عباس آورده‏است.و نيز از كتاب‏«الايضاح‏»استاد احمد زاهد روايتى را نقل كرده است (15) .

و نيز امام بدر الدين زركشى،اولين محقق مسايل قرآنى(متوفاى 794)در كتاب خود«البرهان في علوم القرآن‏»كه در سال 773 آن را نگاشته،تفصيلا روايات ترتيب راآورده است و مى‏گويد:«هذا نزل من القرآن و عليه استقرت الرواية من الثقات‏» (16) .وبالاخره جلال الدين سيوطى،علامه عصر خود(متوفاى 911)در كتاب معروف‏خود«الاتقان‏»اين روايات را آورده است،و از ابو الحسن بن حصار،در اين زمينه‏منظومه‏اى مى‏آورد كه در كتاب الناسخ و المنسوخ وى درج شده است.سيوطى‏روايت ترتيب را از جابر بن زيد (17) نيز مى‏آورد كه تكميل كننده روايت ابن عباس‏به شمار مى‏رود (18) .

علامه طبرسى و ديگر بزرگان فن،متذكر مى‏شوند كه رعايت ترتيب سوره‏ها،نظربه ابتداى هر سوره است.اگر سوره‏اى تا چند آيه نازل شود،و پيش از اتمام آن‏سوره،سوره ديگرى به طور كامل نازل گردد،و حتى چند سوره ديگر در اين ميان‏به صورت كامل نازل شود،آن گاه بقيه سوره نخست نازل شود،در اين حالت نيزاعتبار ترتيب،مبدا نزول هر سوره خواهد بود.چنان كه سوره علق تا پنج آيه در آغازبعثت نازل گرديد و پس از چند سال بقيه سوره نازل شد.هم چنين سوره مدثر و سوره مزمل و غيره نيز به همين روال نازل شده‏اند.به همين دليل سوره علق اولين‏سوره نازل شده شمرده مى‏شود.چنان كه طبرسى در مجمع البيان(ج 10 ص 405)

از كتاب‏«الايضاح‏»احمد زاهد نقل كرده است.

ترتيب سوره‏ها طبق روايت ابن عباس و تكميل آن مطابق روايت جابر بن زيد،باتصحيح از روى نسخه‏هاى متعدد قابل اعتماد،عبارت است از:

ترتيب - نزول - ترتيب - موجود - اسم - سوره

1 - 96 - علق

2 - 68 - قلم

3 - 73 - مزمل

4 - 74 - مدثر

5 - 1 - فاتحه

6 - 111 - مسد(تبت)

7 - 81 - تكوير

8 - 87 - اعلى

9 - 92 - ليل

10 - 89 - فجر

11 - 93 - ضحى

12 - 94 - شرح

13 - 103 - عصر

14 - 100 - عاديات

15 - 108 - كوثر

16 - 102 - تكاثر

17 - 107 - ماعون

18 - 109 - كافرون

19 - 105 - فيل

20 - 113 - فلق

21 - 114 - ناس

22 - 112 - اخلاص

23 - 53 - نجم

24 - 80 - عبس

25 - 97 - قدر

26 - 91 - شمس

27 - 85 - بروج

28 - 95 - تين

29 - 106 - قريش

30 - 101 - قارعه

31 - 75 - قيامه

32 - 104 - همزه

33 - 77 - مرسلات

43 - 50 - ق

35 - 90 - بلد

36 - 86 - طارق

37 - 54 - قمر

38 - 38 - ص

39 - 7 - اعراف

40 - 72 - جن

41 - 36 - يس

42 - 25 - فرقان

43 - 35 - فاطر

44 - 19 - مريم

45 - 20 - طه

46 - 56 - واقعه

47 - 26 - شعراء

48 - 27 - نمل

49 - 28 - قصص

50 - 17 - اسراء

51 - 10 - يونس

52 - 11 - هود

53 - 12 - يوسف

54 - 15 - حجر

55 - 6 - انعام

56 - 37 - صافات

57 - 31 - لقمان

58 - 34 - سبا

59 - 39 - زمر

60 - 40 - غافر(مؤمن)

61 - 41 - فصلت

62 - 42 - شورى

63 - 43 - زخرف

64 - 44 - دخان

65 - 45 - جائيه

66 - 46 - احقف

67 - 51 - ذاريات

68 - 88 - غاشيه

69 - 18 - كهف

70 - 16 - نحل

71 - 71 - نوح

72 - 14 - ابراهيم

73 - 21 - انبيا

74 - 32 - مؤمنون

75 - 32 - سجده

76 - 52 - طور

77 - 67 - ملك

78 - 69 - حاقه

79 - 70 - معارج

80 - 78 - نبا

81 - 79 - نازعات

82 - 82 - انفطار

83 - 84 - انشقاق

84 - 30 - روم

85 - 29 - عنكبوت

86 - 83 - مطففين

سوره‏هاى - مدنى(28 - سوره)

87 - 2 - بقره

88 - 8 - انفال

89 - 3 - آل - عمران

90 - 33 - احزاب

91 - 60 - ممتحنه

92 - 4 - نساء

93 - 99 - زلزال

94 - 57 - حديد

95 - 47 - محمد

96 - 13 - رعد

97 - 55 - رحمان

98 - 76 - انسان(دهر)

99 - 65 - طلاق

100 - 97 - بينه

101 - 59 - حشر

102 - 110 - نصر

103 - 24 - نور

104 - 22 - حج

105 - 63 - منافقون

106 - 58 - مجادله

107 - 49 - حجرات

108 - 66 - تحريم

109 - 62 - جمعه

110 - 64 - تغابن

111 - 61 - صف

112 - 48 - فتح

113 - 5 - مائده

114 - 9 - توبه(برائت)

سوره‏هاى مورد اختلاف

آن چه در ترتيب سوره‏هاى مكى و مدنى عرضه شد،طبق روايت ابن عباس‏بوده است-كه زركشى و طبرسى آن را نقل كرده‏اند-و با روايت جابر بن زيد تصحيح‏و تكميل شده است.در عين حال در بيش از سى سوره اختلاف نظر هست كه آيامكى است‏يا مدنى.در ذيل به آن‏ها اشاره مى‏كنيم:

1.سوره فاتحه:مجاهد اين سوره را مدنى مى‏داند.در صورتى كه در سوره حجر،كه مكى است آمده: و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم (19) .سبع مثانى،اشاره‏به سوره حمد است.مولى امير المؤمنين عليه السلام مى‏فرمايد:«سوره حمد از گنجى زيرعرش در مكه نازل شد».حسين بن فضل (20) مى‏گويد:«اين اشتباه بزرگى است كه‏مجاهد مرتكب شده،زيرا بر خلاف اتفاق علما سخن گفته است‏» (21) .

2.سوره نساء:نحاس (22) اين سوره را به دليل آيه «ان الله يامركم ان تؤدوا الامانات الى‏اهلها (23) مكى مى‏داند،زيرا اين آيه در مكه،سال فتح نازل شده است.اين نظر صحيح‏نيست،زيرا اولا،يك آيه نمى‏تواند معيار تمامى سوره باشد.ثانيا،نزول پس ازهجرت معيار مدنى بودن است.

3.سوره يونس:برخى به ابن عباس نسبت داده‏اند كه اين سوره را مدنى شمرده‏است.در صورتى كه روايات متعدد از وى خلاف آن را ثابت مى‏كند.

4.سوره رعد:محمد بن سائب كلبى از قدما و سيد قطب از متاخرين آن را مكى‏دانسته‏اند، زيرا محتواى سوره و شدت لحن آن مانند سوره‏هاى مكى است.ولى‏روايات ترتيب،بر مدنى بودن آن اتفاق دارند.به علاوه شدت لحن در بسيارى ازسوره‏هاى مدنى(مانند سوره بقره)نيز به چشم مى‏خورد.

5.سوره حج:ابو محمد مكى بن ابى طالب،اين سوره را مكى دانسته و استدلال‏خود را مبتنى بر آيه 52 قرار داده است،كه درباره افسانه غرانيق نازل شده است.اين‏نظر به دو دليل صحيح نيست:اولا،افسانه غرانيق جزء افسانه‏هاى ساختگى است،ثانيا،محتواى سوره با مكى بودن سازگار نيست.

6.سوره فرقان:اين سوره را صرفا ضحاك،بر خلاف روايات ترتيب و اتفاق‏مفسرين مدنى دانسته است.

7.سوره يس:برخى اين سوره را مدنى دانسته‏اند،ولى قايل آن شناخته نشده ودليل روشنى هم در اين باره ارائه نشده است.

8.سوره ص:بنابر قول شاذ و شناخته نشده‏اى آن را مدنى شمرده‏اند.

9.سوره محمد:گروهى بر خلاف اجماع اين سوره را مكى دانسته‏اند.

10.سوره حجرات:برخى بر خلاف اجماع اين سوره را مكى دانسته‏اند.

11.سوره رحمان:سيد قطب،به جهت لحن و نسق(نظم)سوره و جلال الدين‏سيوطى به استناد دو روايت-يكى از مستدرك حاكم و ديگرى از مسند احمد-اين‏سوره را مكى دانسته‏اند.اين نظر به چند دليل مردود است:اولا،لحن و نسق به‏تنهايى به مكى يا مدنى بودن سوره كفايت نمى‏كند.ثانيا،روايت‏حاكم در مكى‏بودن سوره صراحت ندارد و روايت مسند احمد ضعف سند دارد (24) .ثالثا،روايات‏ترتيب،متفقا اين سوره را مدنى شمرده است.

12.سوره حديد:برخى اين سوره را مكى شمرده‏اند،زيرا عمر با خواندن آن درنوشته‏اى كه در خانه خواهرش يافت اسلام آورد (25) .اين راى نيز به دليل اختلاف درنقل قابل بحث است،زيرا برخى روايات سوره طه و دسته‏اى سوره حاقه را(كه‏بيش‏تر مفسرين آن را پذيرفته‏اند) (26) موجب اسلام آوردن عمر ذكر كرده‏اند.

13.سوره صف:ابن حزم اين سوره را بر خلاف مشهور و روايات ترتيب مكى دانسته است.

14.سوره جمعه:بنابر قولى كه خلاف اجماع مفسرين و روايات ترتيب است،اين سوره مكى دانسته شده است.ولى قايل آن مجهول است.

15.سوره تغابن:به ابن عباس نسبت داده شده است كه او اين سوره را مكى‏دانسته است.البته اين قول بر خلاف روايات منقول از ابن عباس است.

16.سوره ملك:برخى اين سوره را مدنى دانسته‏اند،كه بر خلاف اتفاق راى‏علماست.

17.سوره انسان:عبد الله بن زبير و برخى كه غالبا منكر فضايل اهل بيت عليهم السلام‏هستند، اين سوره را مكى شمرده‏اند،تا سبب نزول آن را در واقعه اطعام‏اهل بيت عليهم السلام به مسكين و يتيم و اسير انكار كنند.سيد قطب نيز به استناد سياق‏سوره آن را مكى دانسته است.ولى حافظ حسكانى مى‏گويد:«برخى از نواصب‏براى انكار فضيلت اهل بيت عليهم السلام گفته‏اند:اتفاق مفسرين بر آن است كه اين سوره‏مكى است.در جواب بايد گفت:چگونه دعوى اتفاق مى‏كنند در حالى كه بيش‏ترعلما آن را مدنى شمرده‏اند». (27) علامه طبرسى تحقيقى لطيف درباره مدنى بودن اين‏سوره دارد. (28) عمده‏ترين دليل،روايات سلف است كه جملگى اتفاق دارند كه اين‏سوره مدنى است.

18.سوره مطففين:يعقوبى مى‏گويد:«اين سوره اولين سوره‏اى است كه درمدينه نازل شد.و برخى نزول آن را در بين راه مكه و مدينه دانسته‏اند».ولى روايات‏ترتيب بالاتفاق آن را آخرين سوره مكى شمرده است.

19.سوره اعلى:برخى اين سوره را مدنى شمرده‏اند،به دليل آيه «قد افلح من‏تزكى،و ذكر اسم ربه فصلى (29) كه درباره نماز عيد نازل شده است.ولى اشاره به نماز دراين آيه جنبه عمومى دارد و منافاتى ندارد كه برخى روايات آيه را بر نماز عيد هم‏تطبيق داده باشند.

20.سوره ليل:برخى اين سوره را به دليل رواياتى كه در شان نزول سوره آمده، مدنى شمرده‏اند (30) .

21.سوره قدر:برخى اين سوره را مدنى شمرده‏اند،زيرا در شان نزول آن چنين‏آمده است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در خواب ديدند بوزينه‏هايى بر بالاى منبر او رفته‏اند (31) ،در حالى كه پيامبر در مكه منبر نداشت.اين استدلال بسيار بى‏پايه است،زيرا لازمه‏ديدن منبر در خواب داشتن منبر نيست.

22.سوره بينه:مكى بن ابى طالب اين سوره را مكى شمرده است (32) ،در حالى كه‏روايات ترتيب بر مدنى بودن آن اتفاق دارند.

23.سوره زلزال:برخى اين سوره را به جهت لهجه تند آن مكى شمرده‏اند،ولى‏روايت ترتيب بر خلاف آن است.

24.سوره عاديات:قتاده اين سوره را مدنى دانسته است و مستند او روايت‏ضعيفى است كه قابل اعتماد نيست (33) .

25.سوره تكاثر:جلال الدين سيوطى اين سوره را به دليل شان نزول آن درباره‏يهود مدنى دانسته است (34) ،ولى نه محتواى سوره و نه روايت وارده دلالتى براختصاص آن به يهود دارد.

26.سوره ماعون:ضحاك آن را مدنى شمرده است،ولى روايات ترتيب،بر خلاف آن است.

27.سوره كوثر:گروهى مى‏گويند:اين سوره در مدينه در حال خواب برپيامبر صلى الله عليه و آله نازل شده است (35) .اين مطلب صحيح نيست،زيرا هيچ آيه و سوره‏اى درخواب بر پيامبر نازل نشده است،مگر آن كه آيه يا سوره از پيش نازل شده‏اى را درخواب براى ايشان بازگو كرده باشند.

28.سوره توحيد:سيوطى مدنى بودن اين سوره را ترجيح مى‏دهد (36) ،ولى روايت استنادى وى ثابت نيست.

29 و 30.معوذتان:يعقوبى اين دو سوره را از آخرين سوره‏هاى مدنى شمرده‏است (37) ،ولى روايات معارض بسيارى خلاف آن را ثابت مى‏كند


پى‏نوشتها:

1- بقره 2:275.

2.بقره 2:278 و 279.

3- بقره 2:24.

4- زمر 39:53.

5- حجر 15:88-87.

6- شورى 42:38-36.

7- مؤمنون 23:91.

8- انبيا 21:24-22.

9- عنكبوت 29:51-48.

10- ق 50:51 و 11-9.

11- مؤمنون 23:115.

12- جاثيه 45:22-21.

13- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 26 و 35.

14- ابن النديم،الفهرست،فن سوم از مقاله اول،ص 47-43.

15- تفسير طبرسى،ج 10،ص 406-405.نيز رجوع شود به شواهد التنزيل،ج 2،ص 311 به بعد.

16- البرهان،ج 1،ص 193.

17- جابر بن زيد،از فقهاى بنام بصره و از بزرگان تابعين به شمار مى‏رود.از ابن عباس و عكرمه روايت كرده است.

وفات او به سال 103 اتفاق افتاده است.روز وفات او قتاده گفت:«امروز داناترين اهل عراق وفات نمود».

18- الاتقان،ج 1،ص 29-22.

19- حجر 15:87.

20- علامه مفسر در زمان خود پيش‏واى همگان به شمار مى‏رفت.در نيشابور در خانه‏اى كه در سال 217 ابن طاهربراى او خريدارى كرده بود،فقه و قرآن تدريس مى‏نمود و مرجع فتواى مردم بود.در سال 282 در سن 104سالگى وفات يافت و قبر او مزار گرديد.

21- الاتقان،ج 1،ص 130.

22- ابو عمير عيسى بن محمد نحاس(متوفاى 256)از بزرگان علما و محدثين به شمار مى‏رفت.

23- نساء 4:58.

24- الاتقان،ج 1،ص 33.

25- ابن حزم اندلسى،الناسخ و المنسوخ في القرآن در حاشيه جلالين،ج 2،ص 197.

26- ر.ك:سيره ابن هشام،ج 1،ص 370.اسد الغابة،ج 4،ص 54.الاصابة،ج 2،ص 519.تفسير طبرسى،ج 9،ص 237.اسباب النزول در حاشيه جلالين،ج 2،ص 94.

27- شواهد التنزيل،ص 315-310.

28- تفسير طبرسى،ج 10،ص 405.

29- اعلى 78:14 و 15.

30- ر.ك:الدر المنثور،ج 6،ص 357.تفسير طبرسى،ج 10،ص 501.

31- ر.ك:المستدرك،ج 3،ص 171.

32- ابو محمد مكى بن ابى طالب،الكشف عن وجوه القراءات السبع،ج 2،ص 386.

33- ر.ك:الدر المنثور،ج 6،ص 383.تفسير طبرسى،ج 10،ص 527.تفسير طبرى،ج 30،ص 177.

34- الاتقان،ج 1،ص 14.

35- تفسير طبرسى،ج 10،ص 548.

36- جلال الدين سيوطى،لباب النقول در حاشيه جلالين،ج 2،ص 147.الاتقان،ج 1،ص 14.

37- تاريخ يعقوبى،ج 2،ص 35.