راه يافتن به اسباب نزول
چون اسباب نزول از راه نقل روايتبه دست مىآيد و متاسفانه وقايع و
حوادثدر گذشته ضبط نمىشد،بنابر اين غالب روايات منقول چندان منابع قابل
اعتمادىنيستند،جز اندكى كه بيشتر آنها ضعيف السند يا متعارض و متهافت
است.
واحدى در اسباب النزول مىگويد:«جايز نباشد در اسباب نزول آيات چيزى
گفتهشود،مگر آن كه روايت صحيح و قابل اعتمادى در دستباشد و از كسانى
روايتشده باشد كه خود شاهد حوادث اتفاق افتاده آن زمان بوده باشند.نه آن
كه از روىحدس و گفتههاى بىاساس،سخنى گفته باشند».سپس از ابن عباس روايت
مىكندكه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله فرمود:«از نقل حديثبپرهيزيد مگر
بدان علم و شناخت صحيحداشته باشيد،زيرا هر كس بر من و قرآن دروغى
ببندد،جاى گاه خود را در آتشفراهم ساخته است».لذا سلف صالح از هر گونه
سخن درباره قرآن خوددارىمىكردند.محمد بن سيرين مىگويد:«از عبيده،يكى از
سرشناسان تابعين،دربارهتفسير آيهاى از قرآن پرسشى نمودم گفت:رفتند كسانى
كه مىدانستند در چه جهتقرآن نازل شده است».يعنى علم به اسباب النزول
داشتهاند.واحدى مىگويد:«دراين زمان بسيارند كسانى كه در اين زمينه دروغ
پردازىهاى فراوانى دارند،لذا براىرسيدن به حقايق قرآن بايد راه احتياط را
پيمود» (1) .سخن امام احمد بن حنبل دراين باره گذشت:«ثلاثة لا
اصل لها:المغازي و الفتن و التفسير».جلال الدين سيوطى،با تمام توانى كه در
اين زمينهها دارد،نتوانسته استبيش از 250 حديث مسند،اعم از صحيح و سقيم
جمع آورى كند (2) ،ولى خوشبختانه در مكتب اهل بيت عليهم
السلامروايات فراوانى است كه به گونه صحيح از طرق ايشان به دست ما رسيده
است و تابه حال بيش از چهار هزار روايت در اين زمينه جمع آورى شده است
(3) .
منابعى كه امروزه در دست داريم و براى دستيابى به اسباب نزول مورد
استفاده قرار مىگيرند تا حدودى قابل اطمينانند.مانند جامع البيان
طبرى،الدر المنثورسيوطى،مجمع البيان طبرسى،تبيان شيخ طوسى و علاوه بر آنها
كتابهايى نيزبه طور خاص درباره اسباب نزول نگاشته شده است،مانند اسباب
النزول واحدى ولباب النقول سيوطى.البته در اين نوشتهها صحيح و سقيم در هم
آميخته و بايستى باكمال دقت در آنها نگريست.تشخيص درست از نادرست،مخصوصا
در مواردتعارض،به يكى از راههاى زير امكان دارد:
1.بايد سند روايت،به ويژه آخرين كسى كه روايتبه او منتهى مىشود
مورداطمينان باشد. يعنى يا معصوم باشد يا صحابى مورد اطمينان،مانندعبد الله
بن مسعود و ابي بن كعب و ابن عباس كه در كار قرآن سر رشته داشته و موردقبول
امتبودهاند.و يا از تابعين عالى قدر باشد، مانند مجاهد،سعيد بن جبير
وسعيد بن مسيب كه هرگز از خود چيزى نمىساختند و انگيزه دروغ
پردازىنداشتهاند.
2.بايد تواتر يا استفاضه(كثرت نقل)روايات ثابتشده باشد،گر چه با
الفاظمختلف ولى مضمونا متحد باشند و در صورت اختلاف در مضمون،قابل
جمعباشند.در اين صورت اطمينان حاصل مىشود كه خبر مذكور صحيح
است،مانندرواياتى كه درباره تحويل قبله و اسباب نزول آيات مربوط وارد شده
است.
3.بايد رواياتى كه درباره سبب نزول آيات وارد شده است،به طور قطعى
اشكالرا حل و ابهام را رفع مىكند.كه اين خود شاهد صدق آن حديثخواهد
بود،گر چه ازلحاظ سند به اصطلاح علم الحديث روايت صحيح يا حسن نباشد.بيشتر
وقايعتاريخى از همين قبيل هستند كه با ارتباط دادن چند واقعه تاريخى به
صحتيكجريانى پى مىبريم و آن را مىپذيريم و گرنه از راه صحت اسناد امكان
پذيرشنيست.در مورد آيه«نسىء»مطلب از همين قرار است.
در سوره توبه آمده است: «انما النسيء زيادة في الكفر يضل به الذين
كفروا يحلونهعاما و يحرمونه عاما ليواطؤا عدة ما حرم الله فيحلوا ما حرم
الله،زين لهم سوء اعمالهم والله لا يهدي القوم الكافرين، (4)
نسىء[ جا به جا كردن و تاخير ماههاى حرام]فزونى در كفر[مشركان]است كه با
آن،كافران گمراه مىشوند.يك سال آن را حلال و سالديگر آن را حرام مىكنند
تا به مقدار ماههايى كه خداوند حرام كرده موافق سازند[وعدد چهار ماه به
پندارشان تكميل گردد] و به اين ترتيب آن چه را خدا حرام كرده،حلال
گردانند.اعمال زشتشان در نظرشان زيبا جلوه داده شده و خداوند گروهكافران
را هدايت نمىكند».
جنگ در ماههاى حرام ممنوع بود و دليل آن،براى به وجود آمدن امنيت
درمسير رفت و آمد عرب كه از دورترين نقاط جزيره براى حج در سه ماه ذو
القعده،ذو الحجه و محرم و در ماه رجب براى اداى عمره به مكه سفر
مىكردند،بوده است.
ولى زورگويان قبايل عرب هرگاه در آستانه پيروزى بر قبيله ديگر قرار
مىگرفتند واحيانا يكى از ماههاى حرام پيش مىآمد،جاى آن ماه را با ماه
ديگر عوضمىكردند.مثلا مىگفتند فعلا ماه رجب را از جاى خود بر مىداريم و
ماه شعبان راجلو مىآوريم و با اين توجيه به جنگ خود ادامه مىدادند و در
احكام الهى و سنتجارى تصرف مىكردند.اين شيوه ناپسند در سال نهم هجرى به
كلى ممنوع شد (5) .
بنابر اين آن چه در سبب نزول آيه آمده استبا جملات آيه تطبيق مىكند و
قرائن وشواهد هم مطلب را تاييد مىكند و از معناى آيه هم رفع ابهام
مىكند،گر چه از نظرسند قوى نباشد. موارد ديگر را مىتوان بر اساس اين
قاعده تبيين نمود.
حضور ناقل سبب
آيا شرط است ناقل سبب نزول خود شاهد حادثه باشد؟بيشتر علما حضورناقل
اول سبب نزول را شرط كردهاند تا سند روايت از خود واقعه منقطع نباشد،وسند
تا وى نيز متصل بوده باشد.واحدى مىگويد:«لا يحل القول في اسباب النزولالا
بالرواية و السماع ممن شاهدوا التنزيل و وقفوا على الاسباب و بحثوا
عنعلمها» (6) .ولى ديگران علم قطعى ناقل را به سبب نزول كافى
مىدانند و حضور او رادر حادثه شرط نمىدانند.حاكم نيشابورى در علم الحديث
گفته است:«اگرصحابىاى كه زمان وحى و نزول قرآن را درك كرده استبگويد:آيه
كذا در حادثه كذا نازل شد،اين كلام به منزله حديث مسند است.يعنى حديث،منقول
ازپيامبر صلى الله عليه و آله تلقى مىشود» (7) .اين قول
صحيحتر به نظر مىرسد،زيرا حضور ناقل بافرض قاطع بودن،عادل بودن و صادق
بودن او در گفتار خود،شرط نيست و صرفاوثاقت و درستى و مورد اعتماد بودن او
مورد نظر است.به همين دليل رواياتمنقول از ائمه اطهار عليهم السلام درباره
قرآن براى ما اطمينان بخش است و مورد پذيرشقرار مىگيرد.
اسامى و اوصاف قرآن
مفسر بزرگ قرن ششم جمال الدين ابو الفتوح رازى در مقدمه تفسير خود 43
نامبراى قرآن آورده است (8) كه بيشتر جنبه وصفى دارد.و طبرسى
در مجمع البيانبه نامهاى قرآن،فرقان، كتاب و ذكر اكتفا كرده است (9)
.بدر الدين زركشى (10) نقل مىكندكه حرالى كتابى در اين
زمينه نوشته و بيش از نود اسم يا وصف براى قرآن ياد آورشده است.از قاضى
عزيزى نيز 55 نام و عنوان براى قرآن نقل شده است كه درجدول ذيل آمده و 43
نام اول آن با نظر ابو الفتح رازى مشترك است.
رديف - نام يا وصف قرآن - شاهد - نام سوره - شماره آيه -
1- قرآن ان علينا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتبع قرآنه - قيامت - 17 و
18
2- فرقان يا ايها الذين آمنوا ان تتقوا الله يجعل لكم فرقانا - انفال 29
و انزل التوراة و الانجيل من قبل هدى للناس و انزل الفرقان - آل عمران -
3 و 4
تبارك الذي نزل الفرقان على عبده ليكون للعالمين نذيرا - فرقان - 1
3- كتاب ان الذين يتلون كتاب الله و اقاموا الصلاة - فاطر - 29
انا انزلنا اليك الكتاب بالحق لتحكم بين الناس - نساء 105
ذلك الكتاب لا ريب فيه بقره - 2
4- ذكر ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم - آل عمران - 58
انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون - حجر - 9
و انزلنا اليك الذكر لتبين للناس ما نزل اليهم و لعلهميتفكرون نحل - 44
و انه لذكر لك و لقومك - زخرف - 44
و هذا ذكر مبارك انزلناه افانتم له منكرون - انبيا - 50
ص و القرآن ذى الذكر - ص - 1
ان هو الا ذكر و قرآن مبين - يس - 69
ان الذين كفروا بالذكر لما جائهم و انه لكتاب عزيز - فصلت - 41
و لقد يسرنا القرآن للذكر فهل من مدكر - قمر - 17
5- تنزيل و انه لتنزيل رب العالمين - شعراء - 192
انا نحن نزلنا عليك القرآن تنزيلا - انسان - 23
و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا - اسراء - 106
6- حديث - الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثاني تقشعر منهجلود
الذين يخشون ربهم - زمر - 23
فلعلك باخع نفسك على آثارهم ان لم يؤمنوا بهذاالحديث اسفا - كهف - 6
ا فمن هذا الحديث تعجبون و تضحكون و لا تبكون - نجم - 59 و 60
فلياتوا بحديث مثله ان كانوا صادقين - طور - 34
7- موعظه - يا ايها الناس قد جائتكم موعظة من ربكم و شفاء لما فيالصدور
- يونس - 57
8- تذكره - و انه لتذكرة للمتقين - الحاقه - 48
ان هذه تذكرة - مزمل - 19
9- ذكرى - و جاءك في هذه الحق و موعظة و ذكرى للمؤمنين - هود - 120
10- بيان - هذا بيان للناس و هدى و موعظة للمتقين - آل عمران - 138
11 - هدى ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين - بقره - 2
12- شفاء - ا اعجمي و عربي قل هو للذين آمنوا هدى و شفاء - فصلت - 44
13- حكم - و كذلك انزلناه حكما عربيا - رعد - 37
14- حكمت - و اذكرن ما يتلى في بيوتكن من آيات الله و الحكمة - احزاب -
34
15- حكيم - ذلك نتلوه عليك من الآيات و الذكر الحكيم - آل عمران - 58
16- مهيمن - و انزلنا اليك الكتاب بالحق مصدقا لما بين يديه منالكتاب -
و مهيمنا عليه - مائده - 48
17- هادى - انا سمعنا قرآنا عجبا يهدي الى الرشد فآمنا به - جن - 1 و 2
18- نور - و اتبعوا النور الذي انزل معه - اعراف - 157
19- رحمت - و انه لهدى و رحمة للمؤمنين - نمل - 77
20- عصمت - و اعتصموا بحبل الله جميعا - آل عمران - 103
21- نعمت - و اما بنعمة ربك فحدث - ضحى - 11
22- حق - و انه لحق اليقين - حاقه - 51
23- تبيان - و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء - نحل - 89
24- بصائر - بصائر للناس و هدى و رحمة لعلهم يتذكرون - قصص - 43
25- مبارك - هذا ذكر مبارك انزلناه - انبيا - 50
26- مجيد - ق و القرآن المجيد - ق - 1
27- عزيز - و انه لكتاب عزيز - فصلت - 41
28- عظيم - و لقد آتيناك سبعا من المثاني و القرآن العظيم - حجر - 87
29- كريم - انه لقرآن كريم - واقعه - 77
30- سراج - و داعيا الى الله باذنه و سراجا منيرا - احزاب - 46
31- منير - و سراجا منيرا(بنابر آن كه«سراج منير»قرآن باشد كه
همراهپيامبر فرستاده شد.) - احزاب - 46
32- بشير - كتاب فصلت آياته قرآنا عربيا لقوم يعلمون بشيرا و نذيرافاعرض
اكثرهم - فصلت - 3 و 4
33- نذير - بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون - فصلت - 4
34 - صراط - اهدنا الصراط المستقيم - حمد - 6
35- حبل - و اعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا - آل عمران - 103
36- روح - و كذلك اوحينا اليك روحا من امرنا - شورى - 52
37- قصص - نحن نقص عليك احسن القصص - يوسف - 3
38- فصل - انه لقول فصل - طارق - 13
39- نجوم - فلا اقسم بمواقع النجوم ،(بنابر آن كه نجوم به معناىتدريجى
قرآن باشد.) - واقعه - 75
40- عجب - انا سمعنا قرآنا عجبا - جن - 1
41- قيم - و لم يجعل له عوجا قيما لينذر باسا شديدا - كهف - 1 و 2
42- مبين - تلك آيات الكتاب المبين - يوسف - 1
43- على - و انه في ام الكتاب لدينا لعلي حكيم - زخرف - 4
44- كلام - و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمعكلام الله -
توبه - 6
45- قول - و لقد وصلنا لهم القول - قصص - 51
46- بلاغ - هذا بلاغ للناس - ابراهيم - 52
47- متشابه - الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها - زمر - 23
48- عربى - قرآنا عربيا غير ذي عوج لعلهم يتقون - زمر - 28
49- عدل - و تمت كلمة ربك صدقا و عدلا - انعام - 115
50- بشرى - هدى و بشرى للمؤمنين - نمل - 2
51- امر - ذلك امر الله انزله اليكم - طلاق - 5
52- ايمان - سمعنا مناديا ينادي للايمان - آل عمران - 193
53- نبا - عم يتسائلون عن النبا العظيم - نبا - 1 و 2
54- وحى - انما انذركم بالوحي - انبيا - 45
55- علم - و لئن اتبعت اهوائهم بعد ما جاءك من العلم - رعد - 37
مفهوم سوره و آيه
سوره از«سور بلد»(ديوار بلند و گرداگرد شهر)گرفته شده است،زيرا هر
سورهآياتى را در بر گرفته است و به آن احاطه دارد،مانند حصار(سور)شهر كه
خانههايىرا در بر گرفته است.
برخى آن را به معناى بلنداى شرف و منزلت رفيع گرفتهاند،زيرا بنابر
گفتهابن فارس يكى از معانى سوره،علو و ارتفاع است و«سار يسور»به معناى
غضبنمودن و بر انگيخته شدن از همين ماده است.هر طبقه از ساختمان را نيز
سورهمىگويند.
ابو الفتوح رازى مىگويد:«بدان كه سوره را معنا منزلتبود از منازل شرف
و دليلاين،قول نابغه ذبيانى است:
ا لم تر ان الله اعطاك سورة ترى كل ملك دونها يتذبذب
نمىبينى كه خداوند به تو شرف و منزلتى رفيع داده است كه هر پادشاهى نزد
آنمتزلزل مىنمايد».اضافه مىكند:«با روى شهر را از آن جهتسور خوانند كه
بلند ومرتفع باشد» (11) .
برخى ديگر آن را از«سور»به معناى پاره و باقى مانده چيزى دانستهاند.ابو
الفتوحدر اين باره مىگويد:«اما آن كه مهموز گويد،اصل آن از«سؤر
الماء»باشد و آن بقيهآب بود در آبدان و عرب گويد:«اسارت في الاناء»اگر در
ظرف چيزى باقى گذارى.
از همين جاست كه اعشى بنى ثعلبه-شاعر عرب-مىگويد:
فبانت و قد اسارت في الفؤاد صدعا على نايها مستطيرا
آن زن،از من جدا شد و در دل باقى گذارد شكافى عميق بر اثر دورى خود كه
هرلحظه در حال گسترش است» (12) .
بنابر اين،سوره در اصل سؤوه بوده(به معناى پارهاى از قرآن)و به منظور
سهولتدر تلفظ، همزه به واو بدل شده است،و تمام قاريان متفقا آن را با واو
خواندهاند و درهيچ يك از موارد نه گانه كه در قرآن آمده كسى آن را با همزه
قرائت نكرده است.
آيه،به معناى علامت است،زيرا هر آيه از قرآن نشانهاى بر درستى سخنحق
تعالى استيا آن كه هر آيه مشتمل بر حكمى از احكام شرع يا حكمت و پندىاست
كه بر آنها دلالت دارد:
و لقد انزلنا اليك آيات بينات و ما يكفر بها الا الفاسقون (13)
و تلك آيات الله نتلوها عليكبالحق و انك لمن المرسلين (14)
و ...كذلك يبين الله لكم الآيات لعلكم تتفكرون (15) .
جاحظ گويد:«خداوند كتاب خود را-كلا و بعضا-بر خلاف شيوه عربنام گذارى
كرد و تمام آن را قرآن ناميد.چنان كه عرب مجموع اشعار يك شاعر راديوان
مىگويد.و بعض(پاره)آن را مانند قصيده ديوان،سوره و بعض سوره را مانندهر
بيت قصيده،آيه ناميده و آخر هر آيه را مانند قافيه در شعر،فاصله گويند»
(16) .
راغب اصفهانى مىگويد:«آيه،شايد از ريشه«اي»گرفته شده باشد،زيرا
آيهاست كه روشن مىكند:ايا من اي،كدام از كدام است»ولى صحيح آن است كه
از«تايي»اخذ شده باشد،زيرا تايي به معناى تثبب و پايدارى است.گويند:«تاي
ايارفق،مدارا كن،آرام باش»و شايد از«اوي اليه»گرفته شده باشد،به معناى
پناه بردنو جاى گزين كردن و هر ساختمان بلندى را آيه گويند: ا تبنون بكل
ريع آية تعبثون (17) ،در زمينهاى مرتفع ساختمانهاى بلندى به
پا مىداريد و بيهوده كارى مىكنيد».
سپس گويد:«هر جملهاى از قرآن را كه بر حكمى از احكام دلالت كند آيه
گويند،خواه سوره كامل باشد يا چند فصل يا يك فصل از يك سوره،و گاه به يك
كلام كاملكه جدا از كلام ديگر باشد آيه گويند.به همين اعتبار آيات سورهها
قابل شمارشاست و هر سوره را مشتمل بر چند آيه گرفتهاند» (18)
.
لازم استبه طور اختصار ياد آور شويم كه اشتمال هر سوره بر تعدادى
آيات،يكامر توقيفى است.و كوچكترين سوره-سوره كوثر-شامل بر سه آيه
است.وبزرگترين سوره-سوره بقره-شامل بر 286 آيه است.به هر تقدير كم يا زياد
بودنآيههاى هر سوره با دستور خاص پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله انجام
گرفته و هم چنان بدون دخلو تصرف تاكنون باقى است،و در اين امر سرى نهفته
است كه مربوط به اعجاز قرآن و تناسب آيات مىباشد.