معارفى از قرآن

شهيد محراب آيت الله دستغيب (ره)

- ۱۵ -


چگونه مؤمنين را مى‏سوزاندند؟

در سوره بروج‏(393) داستان اصحاب اخدود را ذكر مى‏فرمايد در حبشه بودند، پيغمبرى بر آنها مبعوث مى‏شود عده‏اى به او ايمان مى‏آورند، سلطان وقت با عده‏اى كه مسلمان شده‏اند مى‏جنگد. كيفيت مبارزه اين بود كه اولاً پيغمبر را مى‏گيرند و مى‏كشند پس از كشتن پيغمبر امر مى‏كند عده مأمورين (اخدود، خدد يعنى گودالها) گودالهائى درست كردند آتش زياد در آن روشن نمودند كه خدا مى‏فرمايد: النار ذات الوقود
آنگاه اطراف آن آتش برافروخته نشستند مؤمنين بيچاره را مى‏آوردند نه اينكه آنها را يك دفعه مى‏انداختند در گودال آتشين بلكه به يكى يكى مى‏گفت سلطان خدا است يا خداى عالم؟ اگر مى‏گفت خداى عالم خداست كه بايد در گودال بيفتد و اگر مى‏گفت سلطان خدا است، او را آزاد مى‏گذاشتند به خانه‏اش برود. آنهائى كه مسلمان بودند با كمال قوت ايمان و قدرت توحيد با پاى خودشان به آتش مى‏رفتند. در روايتى ديدم بيست هزار نفر مسلمان را به آتش انداختند.
در تفسير دارد كه زنى پسر دو ساله‏اى داشت، اين زن بيچاره را هم مخير كردند گفتند: يا شاه پرست باش و آزاد شو - و يا خداپرست و در گودال آتش بسوز. اول تصميم گرفت به آتش برود اما نگاه بچه‏اش كرد تا صورت بچه شير خوارش را ديد قدرى ايستاد (چند طفلند كه در گهواره سخن گفتند يكى حضرت مسيح (عليه السلام) كه ويكلم الناس فى المهد(394) ديگرى همين بچه از اصحاب اخدود است) تا مادر خواست سستى كند يك دفعه بچه به سخن آمد گفت‏(395): مادر برو در آتش و من را هم ببر، در راه خدا چيزى نيست. جان چه باشد. كاش انسان از جان چيز عزيزترى داشت، به قول بعضى از شهداى كربلا گفتند اى حسين عزيز، كاش كشته مى‏شدم زنده مى‏شدم تا هفتاد دفعه ولى چه حيف كه يك جان بيشتر نيست.

چگونه سر ز خجالت برآورم بر دوست   كه خدمتى به سزا بر نيامد از دستم‏(396)

34

بسم الله الرحمن الرحيم
اعملوا انما الحيوة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفراً ثم يكون حطاماً و فى الاخره عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور(397)

مظاهر تمدن در راه توحش

حيات دنيا يعنى زندگى روى خاك از ساعت ولادت تا ساعت مرگ منهاى دين، منهاى كارهاى الهى كه از بشر سر بزند، كارهاى دنيائى را در تحت پنج عنوان ذكر فرموده لعب يعنى بازى، لهو يعنى بيهوده، و زينت و تفاخر يعنى فخريه نسبها، جسمها، كارها است. پنجمين تكاثر در اموال و اولاد است يعنى بشر احمق مى‏خواهد پول جمع كند مى‏خواهد اولادش زياد گردد، سر و سامانش مفصل‏تر گردد دامنه زندگى مادى و دنيويش وسيعتر گردد.
جوانى ديروز سؤال كرد شايد در ذهن بعضى هم باشد جوابش بالاى منبر داده شود. مى‏پرسيد لهو و لعب را مثال زديد مانند توپ بازى، ورزش، بوكس، سينما، تلويزيون، بنابراين تمام مظاهر تمدن را رد كرديد.
جوان است نمى‏داند مطلب چيست ظاهرش تمدن است ولى در حقيقت در راه توحش است خيال مى‏كنى سينماهاى مهيج شهوات، مظاهر تمدن است، توحش از اين بدتر، مكرر اين تعبير را كرده‏ام كه آدم مى‏رود، يك حيوان وحشى بيرون مى‏آيد كه كارش دنبال شهوات رفتن است، زن مردم، دختر مردم ووو، و هر كثافتكارى و علاوه چيزى است كه در مجله‏ها نوشته‏اند نه چيزى است كه من بخواهم تهمت بزنم، خودتان هم مكرر شنيده‏ايد بسيارى از جنايتهائى كه مردم امروز مى‏كنند، برنامه سينماها و تلويزيون يادشان داده است كه حتى در محاكمه در كلانترى در دادگاه آن جنايتكار را كه خواستند بازجوئى كنند كه از كجا تحريك شده است براى چه برادرت، مادرت، زنت را كشتى اصل منشأش معلوم شد كه آقا ديشب تحت تأثير نمايش تلويزيون واقع شده و اين جنايتها را كرده است‏(398) آنچه را كه ديگر نمى‏نويسند جزئى از هزارهائى است - يا مثلاً بازى بوكس، وحشى گرى است، اين تمدن نيست بلكه توحش است از آدميت دور است اولاً تعبير از اينها به مظاهر تمدن غلط است، كلمه‏اى است بر خلاف واقع و حقيقت و اما مسأله حكم شرعى، بنده نگفتم تمام اينها حرام است من مثال براى لهو و لعب زدم و اما حكم فقيهش فرق مى‏كند اگر عنوان خاصى پيدا كرد از عناوين محرمه حرام مى‏گردد.

حكم لعب بسته به عنوان ثانوى است

مثلاً لعبها گاهى با قمار است اگر به آلات قمار است بلاشك حرام است هر نوع قمارى باشد اگر برد و باخت هم نباشد حرام است و اما غير از آلات قمار را گر برد و باخت بر سر مال باشد آن هم حرام است مثلاً اگر دوچرخه سوارى مى‏كنند و مى‏گويند سر فلان دقيقه هر كس زودتر به آنجا رسيد اينقدر، از طرفى كه ديرتر رسيده بگيرد مسابقه مى‏گذارند، با عوض لا سبق الا فى خف او نصل او حافر(399) گروبنديها تمام حرام است چندى قبل شرط بسته بودند كه هر كس يك من بستنى بخورد صد تومان بگيرد، يك نفر خورد صد تومان را گرفت و فى المجلس هم مرد، عيبى ندارد مى‏ارزد!!
ديگر از عناوين محرمه، هرگاه چنانچه آن بازى كه مى‏كند نه آلات قمار است و نه برد و باخت است لكن عنوان ديگرى براى حرمتش پيدا مى‏شود مثلاً ايذاء به غير، اذيت به ديگرى شد، اين بازى حرام است، اذيت به خود يا غير، فرقى نمى‏كند روى آن عنوان، باز، حرام مى‏گردد، مثل كشتى گرفتن يا بوكس، بالاخره يا دست تو مى‏شكند يا دست او، يا اعضاى بدن تو عيب دار مى‏شود يا او، بالاخره بلائى به سرتان مى‏آيد همديگر را زدن حيوانى است عرضم بازيهائى كه در آن اضرار است براى خودش يا براى طرف يا ديگرى آن هم حرام مى‏گردد، اما توپ بازى كردن اگر چنانچه ضررى نداشته باشد مانعى ندارد ولى اگر زيان و ضررى به خودش يا به ديگرى برساند باز هم عنوان حرمت دارد من عرض مى‏كنم اگر موجب زيان و ضرر شد براى خود يا ديگرى حرام است و اگر زيان و ضررى نداشت عيبى ندارد اگر چنانچه به غرض عقلائى باشد كه خوب است مثلاً براى صحت مزاجش ورزش مى‏كند.
و اما سينما: خودش يعنى توى ساختمان حرمت ذاتى ندارد يعنى اگر كسى آنجا كار دارد عيبى ندارد اما هنگامى كه برنامه‏هاى حرام در آن رفتنش بلاشك حرام است، نشستن حرام، تماشا كردنش حرام، اگر داخلش چنين است كه ما بيرونش رد مى‏شويم تبليغش كرده است كه لعنت خدا به مؤسسش، عكس زن لخت كه آدمى شمرش مى‏شود كه تكرار نظر به عكسش كند، وقتى كه چنين فحشا گريهائى باشد. لعنت خدا به كسى كه برود برنامه هايش را تماشا كند، يك مرتبه كسى نگويد پس كسانى كه به سينماى ركس آبادان رفته بودند چون كارشان حرام است پس كشتنشان عيبى نداشته، كجا را به كجا مى‏زنى اولاً بايد ديد فيلمى كه نشان مى‏دادند چگونه فيلمى بوده اگر مسلم شد از آن قبيل لعبهاى حرام بوده، رفتنش حرام است ولى هر كس هر حرامى به جا آورد كه خونش حلال نمى‏شود، اين عمل كه خونشان را حلال نمى‏كند، بايد آنها را به توبه واداشت، لعنت خدا به دستگاههائى كه اين بيچاره‏ها را آتش زد.

مؤمن از كار خدا به شگفت مى‏آيد

اين پنج عنوان حيات دنيويه آدمى است و آن وقت اين حيات دنيويه آدمى كه به اين پنج چيز مى‏گذرد يعنى بدون دين، بشرى كه اعتقاد به دين ندارد، حياتش اين پنج عنوان است آن وقت چه مى‏شود؟
كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم ييهج فتراه مصفراً غيث يعنى باران بهارى كه وقتى مى‏آيد دانه بزرگ، زرع را چگونه رشد مى‏دهد؟ هنوز سه روز نشده تمام سبزيها رشد كرده كه وقتى صحرا مى‏روى چشم خيره مى‏شود. اعجب الكفار در اينجا، كفار دو معنى دارد احتمال اول اين است كه معناى زراع باشد، علت اين است كه به زارع كافر مى‏گويند چون كفر به معنى بستر است، زارعها بذر را زير زمين نهان مى‏كنند لكن وجه ديگر بهتر است، مراد به كفار همان كافران خارجى است، يعنى آنكه منكر خدا است، وقتى كافر زارع مى‏آيد سر زراعتش خود زراعت به شگفتش مى‏آورد. مؤمن زارع وقتى مى‏بيند زراعتش خوب شده خداى را به نظر مى‏آورد، زراعتكار كافر نشانه‏اش اين است كه وقتى زراعتش را مى‏بيند به خودش مى‏بالد. ولى اگر مؤمن به خدا باشد تا چشمش به زراعتش افتاد مى‏گويد الله اكبر، خدا پيشش بزرگ مى‏آيد: چه خدائى اعجب الكفار نباته كفارند كه متعجبند ولى اعجب المؤمنين خالقه و رازقه نسبت به مؤمنين نفس زرع به شگفتش نمى‏آورد قدرت بى نهايت پروردگارش، كرامت حق آنها را بشگفت مى‏آرود ثم يهيج سپس خشك مى‏شود فتراه مصفراً پس آن را زرد مى‏بينى پس از زرد شدن ثم يكون حطاماً سپس خرد مى‏گردد مثل اينكه نبود بعد از خشكى چطور ريزه ريزه گرديد از بين رفت آدمى بدبخت هم همين است. زندگى دنيايش چند صباحى: سن جوانى و زينت - آرايش زندگى مرفه.

نشاط عمر باشد تا چهل سال پس از پنجه نباشد تندرستى چو شصت آمد نشست آمد پديدار   چهل رفته فرو ريزد پر و بال بصر كندى پذيرد پاى سستى چه هفتاد آمد آلت افتد از كار

ثم يكون حطاماً - خشك مى‏شوى، نگاه به پيرها بكن چطور شده‏اند تو هم همينطور خواهى شد! زينت كجا؟ هر گاه سر قبر من و تو را بردارند، مى‏بينند جز مشتى استخوان پوسيده چيز ديگرى نيست. اين بود زندگى دنيا اول تا آخرش همه لهو و لعب و زينت و تفاخر و تكاثر بود آخرش هم حطام است. اولش مصفر بود بعد حطام گرديد.
اگر كسى بگويد بنابراين خداى تعالى چرا آدمى را خلق كرد؟ پس اين خوشيها را براى چه كسى خلق كرده؟
خدا تو را آفريد كه حيات آدمى داشته باشى نه حيات مادى گفتم منهاى اين، حيات توحش است و فى الاخره عذاب شديد ولى اگر حيات تو، اى انسان، حيات عقلائى شد، روحانى، دينى، آسمانى شد، هم اينجا خوب و هم آنجا و مغفره من الله و رضوان دست خودت است حركت حيوان از روى خيال و هوس مادى است تمام دنبال نتيجه زود گذر است. صبح كه از طويله بيرون مى‏آيد تا غروب دنبال چيزى مى‏گردد كه داخل شكمش بكند. تو اى آدم، اگر چنين شدى كه دنبال پيدا كردن پول و خوراك رفتى و بعد هم از آن طرف خالى كنى، چه فرقى با حيوان كردى؟ حركت عقلائى آن است كه امر باقى تو را بجنباند و آن هم خداست آقاى كاسب حياتى نصيب شود كه صبح از خانه كه بيرون مى‏آئى براى اين باشد كه خداى من امر فرموده است فانتشروا فى الارض وابتغوا من فضل الله برويد عقب كسب، خدا امر كرده است. زن بگويد خدا بچه را به من سپرده است، امر خداست، قدم به قدم چنين اشخاصى باقى است، بهترين عبادتها است. كى كه مشقت بكشد براى معيشت عيالش، مانند مجاهد در راه خدا است‏(400) در حالات خاتم الانبياء (صلى الله عليه و آله و سلم) نوشته‏اند هنگامى كه در خانه وارد مى‏شد تا وقتى كه در خانه بود، در امر خانه دارى با زنها كمك مى‏فرمود، خانه را جاروب مى‏كرد و از گوسفند به دست خودش شير مى‏دوشيد(401).
اگر لهو و لعب و زينت، جنبه الهى پيدا كند، مثلاً لعب، با همسر شرعى هر نوع ملاعيه مطلوب است. با اولادش خصوص دختر كه مستحب است كه هر گاه انسان وارد خانه مى‏شود، اولاً دست خالى نرود و بعد دخترش را ترجيح بر پرسش دهد اولادش را ببوسد چون اينها همه امانت خدا است.

تكاثر، پول روى هم انباشتن

و اما تكاثرش، پول جمع كردن دو قسم است، يك وقت كسى مى‏خواهد پول بيايد روى پول بماند، خود پول را دوست مى‏دارد، خاك بر سر چنين افرادى، يك وقت كسى پول دوست مى‏دارد براى اينكه تا اعلام كردند براى مدرسه علميه چند مى‏دهى؟ فوراً چك بكشد.
پول جمع كردن اگر چنانچه به فرض رحمانى شد بسيار خوب است كه آدمى پول به دست بياورد كه خرج كند نه روى هم بگذارد. معناى تكاثر، پول جمع كردن و خرج نكردن است، بخل كردن است. بلاشك بعضى از تكاثر، حرام است مثال بزنم: اول - كسى كه پول جمع بكند خمس واجبش را ندهد، دوم - كسى كه پول جمع بكند و دراثناى سال در بين بستگانش يك نفر پيدا شود كه احتياج به قرض و كمك داشته باشد و اين شخص قطع رحم كند و ندهد، حرام است، سوم - در جائى كه انفاق واجب مى‏گردد قطع نظر از حقوق واجبه آن وقت تكاثر، حرام مى‏گردد. اگر غير از رحم، آدمى احتياج به پول داشت مثلاً آدمى چشم لازم دارد كه هيچ پول ندارد و بى پول هم نمى‏شود ولى تو ميليون‏ها مال دارى، بر تو واجب است كه كمكش كنى.
در لئالى الاخبار مروى است كه وقتى خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) در مسافرت با اصحاب بودند رسيدند به گله گوسفندى كه زياد بود فرستادند نزد صاحب گله كه مقدارى شير بخرند براى خود پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) و چند نفر اصحاب كه تشنه و گرسنه بودند رفتند به آن بدبخت گفتند. صاحب گله نداد عذر آورد. به رسول خدا گفتند، رسول خدا نفرينش كرد گفت خدايا مالش را زياد كن. رفتند بعد رسيدند به خيمه‏اى، زنى بود و گوسفندى در خيمه‏اش بود. تا گفتند رسول خدا هست شير مى‏خواهد، زد توى سرش و رفت: گوسفندى كه شير زياد داشت آورد رسول خدا هم شاد شد آن وقت گفت خدايا به مقدار كفاف به او عنايت كن (بقدرى كه محتاج به مخلوق نشود) گفتند: يا رسول الله آنكه نداد گفتى زيادش كن آنكه داد گفتى خدايا به قدر كفايت. فرمود: (مضمون روايت) مال زياد، بلا هم مى‏شود كسانى كه مال را، ذخيره مى‏كنند، روى هم مى‏گذارند و انفاق هم نمى‏كنند بشارتشان بده به عذاب دردناك‏(402) مال را در آتش جهنم سرخ مى‏كنند و پيشانى، پشت و پهلوهايشان را مى‏سوزانند(403).

ديدى كه چه كرد اشرف خر   او مظلمه برد و ديگرى زر

در كتاب زينه المجالس نقل شده است: سلطان محمود غزنوى مرد فاتحى بوده است چند مرتبه به هند لشكر كشيد و فتح نمود، عاشق جواهر بود، نوشته‏اند از كشورى كه فتح كرده بود چيزى برنمى‏داشت مگر خزينه جواهراتيش را.
هر كس به هر چه دلبسته باشد ساعت مرگش جلويش ظاهر مى‏شود اين بدبختى كه يك عمر جواهر دوست بود، جواهر جمع كن بود الان مى‏خواهد بميرد گفت: برويد جعبه جواهراتم را بياوريد، جعبه‏هاى جواهر را مى‏آوردند باز مى‏كردند جلوى چشمش، نگاه مى‏كرد اشك مى‏ريخت كه صاحب كتاب مى‏گويد: من در تعجبم واقعاً از عاقبت به شرى اين مردك، مى‏بيند مى‏خواهد بميرد و اين جواهرات هم ديگر به دردش نمى‏خورد، اما دستور انفاق آن را به فقراء نمى‏دهد.

احتضار مأمون و رژه لشكر

وقتى كه مأمون از خراسان تجديد جايش كرد لشكر كشيد به سمت يرموك، به حدود طراسوس رسيد هوا گرم بود. به او خبر مى‏دهند چشمه آبى هست مأمون آمد ديد عجب جائى است دستور داد روى همان چشمه خيمه بزنند بالاخره بعد موقع طعام خوردن شد مأمون نگاهى به آب كرد ديد آب در نهايت صفاست و يك ماهى در نهايت جلا و دلربائى در اين چشمه است گفت: كسى هست كه اين ماهى را بگيرد و آب هم خيلى سرد بود، يك نفر داوطلب پيدا شد و جايزه هم معين كرد كه اگر اين ماهى را بگيرى چنين جايزه‏اى به تو خواهم داد، بالاخره برهنه شد و غوص كرد و ماهى را گرفت و آورد جلوى مأمون يك دفعه ماهى از دستش پريد و رفت در آب تا افتاد آب جنبيد و لباسهاى مأمون را خيس كرد فى المجلس تب كرد ندانم همان روز يا فردايش طبيب مخصوص همراهش بود و گفت علاج ندارد نزديك است قلب از كار بيفتد تا فهميد مى‏خواهد برود گفت: آرزو دارم قشونم را ببينم، پنج هزار لشكر داشت، بالاخره گويند امر به لشكر كرد كه همه مسلح سوار شدند و رژه بروند همانطور كه رژه مى‏رفتند اين بدبخت آه مى‏كشيد.

چشم باز و گوش باز و اين عمى   حيرتم از چشم بندى خدا

از على (عليه السلام) آموز اخلاص عمل

آدمى هر كارى مى‏كند بايد براى خدا باشد، مثل على (عليه السلام) كه پانصد دانه خرما جمع كرده به دوشش كشيده مى‏رود دانه دانه مى‏كارد براى خدا بعدها كه درخت خرما شد وقفش مى‏كند، در هواى گرم حضرت على (عليه السلام) در ينبوع با دست خودش چاه حفر كرد تا به آب رسيد دو ركعت نماز خواند و گفت خدايا تو شاهد باش اين آب را وقف كردم بر تمام عبور كنندگان و تشنگان كه سبب شود تو هم فرداى قيامت مرا از حميم جهنم نجات دهى. اين تكاثر، روحانى است، حتى نان خوردن هم بايد براى خدا باشد مستحب است سحرى خوردن هر چند يك دانه خرما باشد، چون امر است سحرى مى‏خورد.

زفاف و سپاس خدا در حجله

و همچنين پهلوى زنت كه مى‏روى براى خدا باشد، در فقه نوشته شده است هنگام جماع اول بگو بسم الله الرحمن الرحيم، جوانها ديگر از ما گذشته است، نوبت شما است، هر كدامتان زن نگرفتيد، شب عروسيتان خيلى كار مى‏شود كرد، عروس مستحب است با وضو باشد، داماد بايد با وضو برود در حجله، نه به عنوان دو حيوان نر و ماده به هم بچسبند، پيش از مواقعه مستحب است سجاده بگذارند كه داماد او دو ركعت نماز بخواند، نماز شكر نعمت، اين زن نعمت است كه خدا به تو داده است جعل بينكم مودة و رحمة خداى تعالى قرار داده است براى انس تو، براى بقاى نسل تو، حفظ دين تو، اگر زن حلال نبود چكار مى‏كردى؟
نماز ليله زفاف را بخوان كه يكى از مواقف اجابت دعا است دعا مستجاب است.
خلاصه بحث امروز ما: حيات دو قسم است حيات دنيوى و حيات اخروى.
حيات دنيائى همين پنج چيز بود كه فرمود و اين دو روز مفصل صحبت شد.

حيات رحمانى به غرض عقلائى

اما حيات رحمانى: لعب يعنى اصلاً بيهوده كارى ندارد هر كارى مى‏كند به غرض عقلائى مى‏كند، آدم عاقل سرگرمى غافل كننده ندارد، آدم عاقل زينت ندارد، دنبال زينت حقيقى مى‏گردد كه عبارت از تقوا مى‏باشد.
آدم عاقل تفاخر ندارد، تفاخر از جهل است، مؤمن به عكسش تذلل دارد هر چه ايمان بيشتر شود ذلت آدمى در خودش بيشتر است، هر چه عزت ظاهريش بيشتر شود ايمانش كمتر مى‏گردد.
در عيون اخبار الرضا دارد كه يك نفر به حضرت رضا (عليه السلام) عرض كرد يابن رسول الله روى كره زمين اشرف از تو و اعلاى از تو يافت نمى‏گردد حضرت فرمود: من يكون اتقى منى افضل منى هر كس روى كره زمين تقوايش از من بيشتر باشد از من افضل است يعنى ميزان فضيلت، تقوا است، ميزان فضيلت نسبت نيست ان اكرمكم عندالله اتقيكم .
تكاثر - اهل جهل مى‏خواهد مادياتش زياد شود، اهل عقل مى‏خواهد خيراتش زياد شود، اهل عقل تكاثر فى الاعمال مى‏خواهد اما اهل جهل تكاثر فى الاموال واولا ولاد مى‏خواهد اهل دنيا مى‏رود عقب پول، اهل عقل و حقيقت كارى مى‏كند كه رضاى خدايش در آن باشد. على (عليه السلام) فرمود: تا درهم آخر، در بيت المال است و من نمى‏روم و براى فردا نمى‏گذارمش، شايد فردا على زنده نباشد بايد عجله در كار خير كرد سابقوا سبقت بگيريد پيش از آنكه وقت بگذرد، عمر اعتبار ندارد به عكس اهل دنيا. و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور اين است سرانجام زندگى دنيا منهاى عقبى در آخرت مثل دنيا نيست كه اسبابهاى سرگرمى باشد در آنجا يا ثواب است يا عقاب.
بدانيد زندگى دنيا براى اهل دنيا جز غرور چيزى نيست، غرور يعنى خلاف واقع.

دل به جهان مبند كه اين بى‏وفا عروس   با هيچ كس شبى به محبت سحر نكرد

ثلث آخر ماه مبارك رمضان است، دعا كنيد كه حياتتان حيات روحانى شود.
شبهاى ماه رمضان روى پا بايست. آنقدر پيغمبر ما، روى پاهايش رو به درگاه خدا ايستاد كه پاهايش ورم كرد. گفتند: يا رسول الله چرا خودت را در مشقت مى‏اندازى فرمود: افلا اكون عبداً شكوراً(404) آيا من بنده سپاسگزار پروردگارم نباشم؟!

35

بسم الله الرحمن الرحيم
سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنه عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للدين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء و الله ذوالفضل العظيم‏(405)
كلام در اين آيات مباركه دو حياتى است كه براى آدمى است. حيوان يك حيات بيشتر ندارد و آن هم حيات مادى است آدمى حيات ديگرى هم دارد و آن حيات ابدى و روحانى است خلقتم للبقاء لا للفناء حيوان براى روى خاك آفريده شده ولى آدمى بدنش از خاك است بعد هم زير خاك مى‏رود اما حانش از عالم اعلى است‏(406) روح آدمى‏(407) شريف است و از عالم امر خداست، به شرطى كه كثيفش نكند، اگر شر ورزيد به ملكوت سفلى مى‏پيوندد كه در باطن اين عالم است، ظهور قهر الهيه است.
شأن آدمى موقعى است كه به هيچ مخلوقى توجهى نداشته باشد همه را كنار بگذارد نبيند غير از خدا را(408) خودش را بنگرد به بندگى و حقارت تمام عالمى هستى را به فنا و خداى را به دوام و بقاء بشناسد.

هواى سلطنتم بود بندگى تو كردم   خيال خواجگيم بود خدمت تو گزيدم

سلطان حقيقى كسى است كه خود را بنده خدا شناخته، حقيقت شناس شده است، هر كس از خدا غافل است، مرده است، حيات آدمى ندارد، حيات حيوانى دارد.

خور و خواب و خشم و شهوت   شغب است و جهل و ظلمت

خشم، مال گرگ است، سگ خشم مى‏كند، كسى كه اسير خشم است آدم نمى‏شود، شايد پس از مرگش آدم شود و يا آدمش كنند، مرگ كه آمد دفتر بسته مى‏شود هر چه التماس كند برگردم به دنيا بلكه آدم شوم پاسخش منفى است‏(409).
امروز راجع به حيات آدمى بگويم: ايهاالناس به قرآن گوش فرا دهيد.
سابقوا الى مغفرة من ربكم وجنة بشتابيد به سوى آمرزش از طرف پروردگارتان و بهشت. سارعوا سرعت كنيد برويد، اول وقت نماز كه مى‏شود معامله را رها كنيد، صفوف جماعت را پر كنيد دنبال چيزى بدويد كه در گور با خود مى‏بريد تا آدم نشوى كه نمى‏شود به جوار اولياء برسى، تو براى رسيدن به خانه هزار مترى قصرالدشت چقدر زحمت مى‏كشى آن وقت با اين همه زحمت چقدر مى‏خواهى در آن بمانى؟!
فرق است بين بهشت و خانه‏هاى اينجا اگر تمام دنيا را به تو بدهند فايده‏اى ندارد زيرا فانى است ولى در بهشت جاى يك تازيانه هم ارزش دارد زيرا الى الابد است اصلش فنا ندارد.

سبب آمرزش در اطاعت و توبه

سابقوا بشتابيد مسامحه نكنيد الى مغفره يعنى سبب المغفرة آمرزش خدا، رحمت خدا، پاك كردن، اسباب دارد، سرعت كنيد در اسباب مغفرت، تمام واجبات و مستحبات اسباب مغفرت خداست تمام كارهاى خير كه براى خدا شد سببى است از اسباب مغفرت، هر چند خارى سر راهى براى خدا بردارى، اگر آدمى كار خير كند و براى خدا كند. در تعقيبات مى‏خوانيد: اللهم انى اسلك موجبات رحمتك و عزائم مغفرتك عزائم يعنى حتميات، يعنى خدايا موفقم بدار به اعمالى كه حتماً بيامرزم، كارهائى كه نتيجه‏اش آمرزش قطعى تو باشد، بعضى از اعمال مظنون است لكن بعضى از آن عزيمت است و آن توبه است اگر از در توبه كسى وارد شود قطعاً آمرزيده مى‏شود ولى توبه هر گناهى مناسب همان گناه است، اگر مظلومى را زدى توبه آن كه بخواهى آمرزيده شوى، اول بايد بروى جنبه خلقش را درست كنى، البته طرف هم اگر عفو كند براى خودش بهتر است قرآن مجيد در باب قصاص مى‏فرمايد: و ان تعفوا اقرب للتقوى براى خدا عفوش كن چون خدا عفو را دوست دارد.

گفتگوى حضرت سجاد (عليه السلام) با زهرى

امام چهارم زين العابدين (عليه السلام) در وقتى كه مى‏خواست مكه برود در اثناى راه در دامنه كوهى ماندند خيمه زدند يك نفر گفت: در اين كوه زهرى هست، زهرى قاضى مدينه بود و نسبته به زين العابدين (عليه السلام) ارادتمند بود مكرر مشرف مى‏شد خدمت امام وقتى خواست مقصرى را تنبيه كند طرف مرد، اين قتل او را بيچاره كرد به طورى كه به كوههاى مدينه رفت، اهل و عيال را رها كرد، به زين العابدين خبر دادند آقا، زهرى را يأس گرفته، ديوانه وار در كوهها ناله‏ها دارد، ميل داريد از او ملاقاتى بفرمائيد چون جلوتر با امام آشنا و ارادتمند بود حضرت فرمود: بله، براى هدايتش از كوه بالا آمد زهرى را ديد موهاى سر و صورتش ريخته بدنش برهنه و از بس گريه كرده رمقى برايش نمانده (حاصل روايت شريفه) فرمود يأس تو از رحمت خدا بدتر از گناهت هست پس چرا علاج نمى‏كنى؟ گفت آقا آيا علاج هم دارد، آدمكشى هم علاج دارد؟! تا اين را گفت آقا فرمود: ديه قتل را به بستگان مقتول بپرداز به كار دين و دنيا برس‏(410) مگر درد بى درمان در اين دنيا هست؟
غرض از غزائم مغفرت الهيه كه بلاشك موجب مغفرت است سرعت به توبه هست، پس الان تصميم بگيريم از هر گناهى توبه بكنيم خدا مى‏فرمايد شتاب بكن چون اطمينانى به عمر نيست، شتاب كنيد به مغفرت، خصوصاً عزائم مغفرت كه اهمش توبه هست.

وسعت بهشت به اندازه همه آسمانها و زمين

وجنة - سرعت كنيد به سوى بهشت عرضها كعرض السماء اولاً، عرض هر چند اكثراً در برابر طول استعمال مى‏گردد لكن در اين آيه شريفه چنانكه بعضى از محققين گفته‏اند به مناسبت موضوع و مقام عرض به معنى وسعت است، بهشت مى‏دانيد چقدر بزرگ است، كعرض السماء و الارض مثل وسعت آسمان و زمين است اخيراً توسط آلات عجيبى كه درست كرده‏اند گويند چندين متر قطر آينه و شيشه اين تلسكوپها هست توسط اين آلات كوكبى در فضا كشف كرده‏اند فاصله‏اش از زمين هزار ميليون سال نورى است، سرعت نور هر ثانيه‏اى سيصد هزار كيلومتر مى‏باشد، شصت ثانيه يك دقيقه است و شصت دقيقه يك ساعت است بيست و چهار ساعت يك شبانه روز است، سى شبانه روز يك ماه است، دوازده ماه يك سال است، خدا مى‏فرمايد: وسعت بهشت به اندازه آسمانها و زمين است.

مسابقه در خيرات نتيجه ايمان

سابقوا، براى كار خير روى دست هم برويد، تو زودتر چك بكش، تا اسم كار خيرى بوده شد بيا جلو، اما اين مسلمانها براى هر كارى خودشان را جلو مى‏اندازند مگر براى كار خير كه خودشان را عقب مى‏كشند احتياطاً ماه رمضان توى مسجد هم نمى‏آيد چون اهل قرآن نيستند، قرآن مى‏فرمايد: سبقت بگيريد مثل مسابقه در توپ بازى، اسب دوانى، در تيراندازى در كار خير هم خودتان را جلو بيندازيد بشوى درجه يك در كار خير.
نماز جماعت هم يكى از مراتب جهاد است، سبقت بگيريد براى نماز، چطور اهل دنيا در معاملاتشان سبقت مى‏گيرند شما در كارهاى خيرتان براى بهشت رفتنتان سبقت بگيريد، و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للدين آمنوا بالله، ورسله براى بهشتى كه آماده شده است براى اهل ايمان، هر كس دور دنيا مى‏گردد رذل است، شأنش هم همان است كسى كه اهل آخرت شد گروشش به خدا است او هم آنجا حاضر است ورسله گروشش به رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و اهل بيت است چون مى‏خواهم مطلب ديگرى هم بگويم تتمه آيه شريفه براى فردا(411).

36

بسم الله الرحمن الرحيم
سابقوا الى مغفرة من ربكم و جنة عرضها كعرض السماء و الارض اعدت للذين آمنوا بالله و رسله ذلك فضل الله يوتيه من يشاء والله ذوالفضل العظيم ما اصاب من مصيبة فى الارض ولا فى انفسكم الا فى كتاب من قبل ان نبرأها ان ذلك على الله يسير لكيلا تاسوا على مافاتكم ولا تفرحوا بما آتاكم والله يحب كل مختال فخور(412)

شتاب در كار آخرت خوب است

روز گذشته كلام درباره اين آيه مباركه سابقوا الى مغفرة من ربكم بود ذكر فرق بين سابقوا با سارعوا كه در جاى ديگر است سرعت كنيد، شتاب كنيد، العجلة من الشيطان اين براى امر دنيا است اما شتابزدگى در امر آخرت، رحمانى است. قرآن مى‏فرمايد: كار خير را زود انجام دهيد نه اينكه اگر كسى بگويد جاى لازمترى هست زود بايستد و انجام ندهيد سابقوا سبقت به معنى اين است كه چند نفرى شتاب مى‏كنند تا از ديگران جلو بيفتند. مى‏بينى مؤمنينى را چطور به طور شتابزدگى به هر خيرى دست مى‏اندازد تو كارى بكن از آنها پيش بيفتى سابقوا يعنى شتاب كنيد تنبلها را رها كنيد، آنهائى كه تنبل هستند در امر آخرت محرومند، آنهائى كه زرنگ و سرعت مى‏كنند، تو هم در بين آنها زرنگتر بشو.

بهشت هم اكنون موجود است

جمله دوم كه در اين آيه شريفه است مى‏فرمايد: اعدت كلمه اعدت يعنى بهشت آماده شده است اشاره به اين است كه بهشت، موجود فعلى است (لا سيوجد) نه اينكه بهشت و جنهم بعد موجود مى‏گردد. بنابر قول تحقيق الان بهشت در ملكوت عالم كه در غيب اين عالم است موجود است، هيچ كس مكان بهشت و جهنم را نتواند پيدا كند چون ملك نيست، ملكوت است، بلاشك هر وقت در برزخ رفتى، تو هم مى‏بينى عالم، عالم ديگرى است ولى اين را بدان كه هست اعدت بهشت زينت كرده شده، مهيا براى اهل ايمان شده است در ليلة المعراج هم خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) مشاهده فرمود بسيارى از بزرگان از اهل ايمان و عمل بهشت برزخى را در عالم خواب يا مكاشفه يا بين النوم و اليقظه ديده‏اند و از بهشت برزخى هم بهره هائى برده‏اند.

مجلسى و شفاء به بركت طعام بهشتى

از آن جمله مرحوم مجلسى اول است، در اول شرح من لايحضره الفقيه مى‏نويسد كه مريض شده بود به مرض موت بطورى كه همه مأيوس شدند. در آن ساعات آخرش خمسه طيبه، پنج نور پاك اصحاب كساء تشريف مى‏آورند. رسول خدا سيخ كبابى كه از طلا بوده است به او مى‏دهند مى‏فرمايند: ميل كن او هم مى‏خورد. خود مجلسى عرض مى‏كند يا رسول الله! اين همان طعام بهشتى است كه فرمودى يك صد هزار مزه در آن واحد مى‏دهد؟ فرمود همان است و بعد هم بشارت شفا به ايشان دادند به بركت خوردن خوراك بهشتى و بعد هم سفارش فرمود كه شرح كلمات اهل بيتش را بنويسد كه همان كتاب من لايحضره الفقيه باشد كه به قلم مبارك خودش نوشته است.
منظورم كلمه اعدت است كه بهشت موجود است نقد و آماده است، هيچ فاصله‏اى بين مؤمن و بهشت نيست مگر اينكه نفس برود و برنگردد چنان كه جهنم هم براى كافران آماده است، افروخته شده است هيچ فاصله‏اى نيست مگر نفسش قطع شود.

ثواب باقى، تنها از فضل خداست

جمله سوم ذلك فضل الله اشاره به اين است كه اين بهشت و ثوابها و مغفرتهاى الهى است كه به هر مؤمنى داده مى‏شود استحقاق نيست، صرف فضل خداست استحقاق يعنى مزد. خدا بهشت را نه به عنوان مزد مى‏دهد چون اولاً مزد بايد مقابل با جنس آن كار باشد مثل خياط لباسى بدوزد مزدى بگيرد. عبادتهاى بشر خودش مزدش چيست؟ فرض كنيد اين بشر پنجاه سال عبادت كرد حال بخواهند مزدش بدهند بايد پنجاه سال در خوشى و ثواب باشد. مزد عبادت پنجاه سال چقدر است؟ بگو پنجاه سال در خوشى نه پنجاه سال، يك روزش باشد اصلش بى‏نهايت است، بى‏نهايت دادن مزد كار محدود نيست ذلك فضل الله ، اينكه به اهل تقوا بهشت مى‏دهم از روى فضلمان است نه مزدشان. مثلاً سى روز يك عده خوراك نخورده مزدش سى روز عوضش مرغهاى بهشتى به او بدهند كه هزار مزه بدهد اگر مزد بخواهند بدهند مزد يك ماه گرسنگى يك ماه هم پذيرايى عالى به تمام معنى نه الى الابد. اما پاداش الهى كه حساب ندارد بى‏نهايت است چه در برزخ و چه در قيامت و چه بهشت هيچ كدام نهايت ندارد.

پى‏نوشتها:‌


393) قل اصحاب الاخدود النار ذات الوقود ادهم عليها فعود و مهم على ما يفعلون بالمومنين شهود و ما نقموا منهم الا ان يؤمنوا بالله العزيز الحميد الذى له ملك السموات و الارض والله على كل شى‏ء شهيد .
سوره بروج، آيات 4 تا 10
394) سوره آل عمران، آيه 46.
395) يا اماه اقتحمى النار فان هذا قليل فى جنب الله .
تفسير منهج الصادقين، ج 10، ص 189 تا 200
396) سپس حدود نيم ساعت در اعتراض به كشتار پنجم رمضان 98 در شيراز و ساير - شهرستانها صحبت گرديد و به قواى انتظامى هشدار داده شد و مخصوصاً در آن خفقان و حكومت شبه نظامى در شيراز آنانرا صريحاً از شاه پرستى بر حذر داشتند كه چون از بحث خارج بود حذف گرديد.
397) سوره حديد، آيه 20 .
398) البته خوانندگان عزيز متوجهند كه اين مطلب در زمان رژيم سابق ايراد شده است و مربوط به برنامه‏هاى تلويزيون با سينماها در زمان جمهورى اسلامى و پيروزى انقلاب اسلامى ايران نيست.
399) سفينه البحار، ج 1، ص 596.
400) الكاد على عياله كالمجاهد فى سبيل الله .
بحار، ج 104، ص 73 و كافى جلد 5، ص 88، حديث 1
401) اذا دخل فى بيته كان فى محنه اهله
بحار
402) والذين يكنزون الذهب و الفضه ولا ينفقونها فى سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم .
سوره توبه، آيه 34
403) يوم يحمى عليها فى نار جهنم فتكوى بها جباههم و جنوبهم و ظهورهم .
سوره توبه، آيه 35
404) بحارالانوار، جلد 46، ص 57 و 79.
405) سوره حديد، آيه 21 .
406) و نفخت فيه من روحى .
سوره حجر، آيه 29
407) يسلونك عن الروح قل الروح من آمر ربى . (((سوره اسراء، آيه 85))) 408) و جهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفاً و ما آنا من المشركين .
سوره انعام، آيه 79
409) كلا انها كلمه هو قائلها .
سوره مؤمنون، آيه 100
410) كشف الغمه، ج 2، ص 105، س 21 (روايت نقل به مضمون است).
411) حدود سه ربع ساعت درباره اوضاع روز كشور و حكومت اختناق طاغوت و بيدار كردن مردم صحبت گرديد.
412) سوره حديد، آيات 21 - 23 .