پا در خانه مىگذارى ياد قبرت كن
ماه رمضان رو به اتمام است، نمىدانم كارهايتان يك طرفى شد يا نه. اين همه خودتان
را سرگرم نكنيد هر چه كه شما را از خدا باز مىدارد كنار بگذاريد مرگ را نزديك
ببينيد. امام صادق (عليه السلام) مىفرمايد(260)
در خانه كه مىرويد، پا كه در منزل مىگذاريد ياد كن از منزل ابدى خودت. ياد كن
وقتى كه پايت را در گور مىگذارند. اينجا خودت با كيف خودت مىروى، آنجا كه
بىاختيار تو را مىبرند. امام مىفرمايد: به خانه كه مىروى تا ياد كن خانه گورت
را، اگر كسى اين معنى را ملتزم شود، كجا ديگر در خانه با زنش نزاع مىكند تمام نزاع
و جدالها از غفلت است.
اما موقعى كه از خانه مىآئى بيرون، امام مىفرمايد: در نظر بياور وقتى كه از اين
خانه جنازهات را بيرون مىآورند حالا خودت آمدى، يك روز هم تو را مىآورند. خدايا
تو خودت قبل از مرگ هوشيارى بده.
ياد مرگ، چاره سختى دل
ياد مرگ، علاج قساوت است. اى كسى كه از قساوت قلب مىترسى، علاج قطعيش ياد مرگ است
تا جائى كه بعضى از بزرگان بودند در خانه، قبر خودشان را درست مىكردند كه جلوى
چشمشان باشد. مجلله علويه نفسيه سلام الله عليها كه در مصر قبر شريفش مىباشد
علويهاى است كه به چند واسطه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) مىرسد. در حالات
اين مجلله نوشتهاند قبربش را آماده كرده بود روزها در قبرش مىرفت و قرآن
مىخواند. قربان آدمى كه در گور خودش براى خودش قرآن بخواند. شش هزار مرتبه قرآن را
در گور خود ختم كرد(261) زن هم در عالم اين جور
پيدا مىشود؟ بله، بعضى از زنها هستند صد شرف بر مردها دارند. كدام مرد است كه اين
قسم مردانه ميدان بيايد. غرضم قبرهايشان را آماده مىكردند گاهى سر قبرشان
مىرفتند.
گوشهاى از سفرنامه ابن بطوطه
ابن بطوطه در سفرنامهاش مىنويسد: در شيراز سه روز بودم و اين سه روز در مسجد
جامع عتيق شيراز ماندم. مردم در اين مسجد اعتكاف مىكردند كه محل شاهدم نيست.
مىگويد در جنب مسجد جامع عتيق شيراز (راجع به ششصد يا هفتصد سال قبل است) بازارى
است كه مثلش را نديدم مگر در جنب مسجد جامع اموى كه نامش سوق حميديه است غير از شام
چنين بازار زيبا و با شكوهى در تمام شهرهائى كه رفته بودم نديدم. در اين بازار
(شايد بازار حاجى فعلى شيراز باشد) چشمم به دكانى افتاد كه يك نفر نورانى، اهل
تقوا، ظاهر الصلاح در آن نشسته قرآن مىخواند. رفتم نزديك سلام كردم نشستم، او هم
پذيرائى كرد گفتم: شما اينجا چه مىكنيد گفت من شغلم تجارت است. هرگاه مشترى نباشد
قرآن مىخوانم نگاه كن فرشها را عقب زد ديدم قبر است گفت اين گور خودم است كنار گور
خودم مىنشينم براى خودم قرآن مىخوانم. گورم را در مغازهام قرار دادهام كه گول
دنيا را نخورم و وصيت هم كردهام هر وقت مردم همينجا خاكم كنند كه خودم آماده
كردهام.
بعد از خودت هر كس بيايد بالاى گورت قرآن بخواند مثل يك آيه كه خودت بخوانى نيست،
خودت يك سورهاى بخوانى بهتر است از ختم قرآنهائى كه قاريها بخوانند.
24
بسم الله الرحمن الرحيم
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين
والمصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم(262)
تفكر در حيات، راه خداشناسى
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها مطلب اساسى مهمى
را كه در قرآن مجيد بيش از پنجاه جا در اثر اهميتش تكرار كرده، اينجا نيز يادآورى
مىفرمايد بر عموم مسلمين لازم است فكر كنند، مبدأ و معاد خود را بشناسند و آن
موضوع حيات است، حيات يعنى زندگى، مقابل موت - اى بشر نفهم! تو، به چه جرأت به خدا
كافر مىشوى در حالى كه مرده بودى تو را زندگى داديم(263)
اين حيات از كجا آمد؟ آيا ماده مىتواند مولد حيات بشود؟ نگاهى به كره خاك بكن، خاك
بيجان را چه كسى جان داد(264)؟ خدا است كه جان
به تو داد و بعد هم مىگيرد و دوباره زندهات مىكند(265)
يحيى و يميت در قرآن زياد به آن تكيه شده است براى پيدايش ايمان، معرفت، شناسائى
خدا و شناسائى حيات بعد از مرگ تمام بر موضوع حيات تكيه شده است.
حقيقت حيات مانند و جود شناخته نشده
با اينكه معنى حيات بديهى و آشكار است اما كنه و حقيقت آن از هر معمائى پيچيدهتر
است و قابل درك نمىباشد بفرموده حاجى سبزوارى:
مفهومه من اعرف الاشياء
|
|
و كنهه فى غاية الخفاء
|
معنى حيات را هر عاقلى مىفهمد كه زنده داراى حيات است و بى رشد و نمو مرده است و
اما حقيقتش از حقائق مجهولهاى كه از اول خلقت تا كنون هيچ دانشمندى پيدا نشده كه
بفهمد حقيقت حيات چيست؟ چون حجيات غير از ماده است ماوراء حس است از عالم غيب از
مقام غيب الغيوب تراوش كرده است حياتى كه در كره خاك در حيوانات، نباتات، جمادات هر
چه كه مىبينى تمام رشحهاى است از حى مطلق، در اصطلاح گويند ضم معدوم به معدوم
وجود نمىآورد - ضم بىشعور با بىشعور كه شعور نمىآورد اگر صدها يا هزارها اتم
جمع بشوند نمىتوانند شعور بياورند.
ذات نايافته از هستى بخش
|
|
كى تواند كه شود هستى بخش
|
ماده بىشعور نمىتواند شعور دهنده بشود - ديگر آنكه چطور مىتوانى بگوئى حيات
معلول ماده است در حالتى كه حيات، قاهر بر ماده و بالاتر از آن است و ماده را خورد
مىكند.
آثار حيات در بدن انسان
آثار حيات در بدن خودت را تامل كن، خوراكى كه آدمى مىخورد به هر جا كه مىرسد
مناسب همانجا مىشود از حيث كم و كيف مثلاً به سياهى چشم مىرسد سياه مىشود، به
سفيدى چشم، سفيد مىشود، به قرمزى لب قرمز مىشود صبغة الله
دستگاه رنگرزى خدا، بايد پى به معنويات ببرى ببينى چه خبر است، تو با حيوان فرق
مىكنى بايد عاقل شوى، غرضم قاهريت جان است.
ريشه درخت، سنگ را مىشكافد
مثال واضحتر بزنم، ريشه درخت را هرگاه از زمين بيرون بياورى با يك فوتى تكان
مىخورد بلكه همين ريشه اگر جاندار باشد كوه را تكان مىدهد، سنگ را مىشكافد اين
قاهريت از كجاست؟ آيا از مناده است؟ اينجور ماده را مىكوبد پس غير از ماده است
اينها رشحهاى از رشحات حى مطلق است الحى القيوم از
حياتش فيض بخشى كرد و به موجودات داد در كوهها تماشا بكن ببينن حيات چه كرده است
جان اين قسم نفوذ دارد فانظر الى آثار رحمة الله به قول
يكى از محققين مىفرمايد ابواب فقه (نماز، روزه، خمس) قريب يك صد و پنجاه آيه است
اما آيات معارف، آيات خداشناسى هفتصد و پنجاه آيه قرآن است مثلاً اگر يك دفعه گفت
نماز بخوان چندين مرتبه مىفرمايد تدبر، تفكر كن كيف يحيى الارض
بعد موتها زمين مرده را چگونه زنده مىگرداند، همان كه اين حيات را مىدهد،
همان هم آن را مىگيرد يحيى و يميت امروز تكيه حرف من
حيات است خداى ما در قرآن مجيد روى اين موضوع زياد تكيه فرموده بايد مسلمانان حيات
را در نظر بگيرند.
از آب بيرنگ صدهزاران رنگ
از عناصر پراكنده و خاكهاى تيره گياه مىرويد، با كم و زيادى اجزاء مىبينى بوى
گلها فرق مىكند. مثلاً يكى گل سرخ، ديگرى گل زرد، يكى نسترن، ديگرى گل ياس، شب بو،
گل محمدى، هر گلى بوئى مىدهد. اين اختلافات از چيست يك آب هم كه بيشتر نيست كه
رنگهاى مختلف، طعمهاى متفاوت، مزههاى گوناگون از آن پيدا مىشود.
گياههاى نامرئى
اخيراً كشف كردهاند سبزيهائى در كره زمين خدا آفريده كه از بس لطيف است چشمهاى
عادى آن را نمىبيند. گاه گاهى اول غروب روى آبها، پشت بامها گاهى خط سبزى بنظر
مىآيد اين درختها است، گياهها است كه دست قدرتش در هوا آفريده كه بدانيد خدا همه
كار مىتواند بكند.
در بزرگى مىرسد به درخت مثل نارگيل نود قدم طول اين درخت است. بعضى درختها است كه
پنج نفر دست به دست هم بدهند قطر آن را مىگيرند.
درخت حيوان خوار
ديگر از مسائلى كه عجيب است، مسأله حس و شعور است. شعور از حيات است البته شعور
نباتى ضعيفتر از شعور حيوانى است مثالهائى ذكر شده، طنطاوى مىگويد، درختى است كه
به عربى به آن النبات المفترس گويند. در فارسى اسمش
نمىدانم چيست.
از خصوصيات اين درخت آن است (همه حيوانات درخت مىخورند) اين درخت حيوان مىخورد و
كيفيتش اين است كه همينطور منتظر است حشرهاى يا پرندهاى بيايد روى برگش بنشيند
فورا بالا و پائين برگ را جمع مىكند، زود پنهانش مىكند و مواد صمغى هم دارد آن
وقت برگ درخت هم آن را مىمكند آنقدر پرنده را مىمكند تا خلاص شود. به زبان حال،
اين درخت مىگويد: ان الله على كل شىء قدير.
چشم براى ديدن عجائب و شامه...
ربط و ارتباطها را اى انسان بدان كه ناظم يكى است شاهدش اين است همان كه چشم به تو
داد، درختها را خلق كرد كه تو ببينى و بشناسى و بگوئى الله اكبر، چشمت ببيند، عقلت
بفهمد، زبانت ترجمان دلت گردد، بگويد سبحان الله، اشهد ان لا
اله الا هو الحى القيوم. باز مثال بزنم: اين بوهائى كه خدا در گياهان خلق
كرده، اگر حيوانى كه شامه داشته باشد نيافريند چه فايده؟ بوى خوش خلق كردن چه
فايده؟ مگر اينكه شامهاى هم بيافريند كه ادراك كند بگويد سبحان الله.
مراتب حيات، نباتى و حيوانى
بلاشك حيات از خدا است هيچ عاقلى نمىتواند حيات را مستند به ماده كند و لذا در
قرآن مىفرمايد: كيف تكفرون بالله و كنتم امواتاً فاحياكم(266)
اى كافرون چطور منكر خدا مىشويد در حالتى كه خدا به شما جان داد، علقه كه بودى جان
داشتى، نطفه كه بودى جان داشتى، اين جان از كجا آمد، مگر تو يك مشت خاك بيشتر بودى؟
جان، آيت كبراى خدا است، آنگاه جان سه مرتبه دارد اول جان نباتى، يعنى خدا اين حيات
را كه داد انواع روئيدنيهاى زمين پيدا مىگردد.
دوم حيات حيوانى علاوه بر اينكه نمو و رشد دارد متحرك بالاراده هم هست و ادراكات
زيادترى هم دارد، بينائى، شنوائى حسهاى ديگر متحرك بالاراده بودن، رفتن به جائى يا
نرفتن به اختيار مثلاً گوسفند حيوان است اگر برايش آب نياورند خودش مىرود مىخورد
و درخت اينطور نيست چون متحرك بالاراده نيست.
علف، چشم و گوش ندارد، گوسفند چشم و گوش دارد اين را حيات حيوانى گويند و آثارش به
مراتب زيادتر از حيات نباتى است بالاتر از اين هم داريم. امروز مىخواهم حيات سوم
را برايتان بگويم.
حيات آدمى روح الايمان است
حيات سوم، حيات آدمى است حيات آدمى يعنى جان زيادترى بايد پيدا بشود غير از جان
حيوانى است. جان حيوانى يعنى خوراك خوردن، توليد نسل كردن، جنبش كردن، اينها همهاش
حيوانى است قدرت ديگرى بايد پيدا بشود كه اسمش را مىگذاريم روح الايمان تمام سعادت
همان است روح الايمان و عقل و عدل و علم يكى است آدمى برسد به جائى كه تكيه به غيبت
پيدا كند(267) علم ماده پيشش هيچ باشد. روايتى
است كه مىفرمايد: كسى به طعم ايمان نمىرسد تا تكيهاش به آنچه در خزينه خداست
بيشتر باشد از آنچه در دست او است(268) مثلاً
صد ميليون در بانك دارد يك ذره دل خوشى به آن ندارد، قوت قلبش آنچه پيثش خداست
مىباشد، رشدش به جائى مىرسد كه تمام زندگى دنيا پيشش كوچك مىباشد مىفهمد
دنيا نيارزد آنكه پريشان كنى دلى براى عمر دو روزه، اين همه حرص، ولع
فايده ندارد. رشد كه پيدا شد مىفهمد براى نهادن چه سنگ و چه زر
عاقل چرا اسراف مىكنى؟ اسراف ظلم است. من امروز دو سه مثال بزنم براى روح آدمى:
خرجهاى بيهوده و دورى از ايمان
ثروتى كه خدا داده براى رفع حاجت است بطور كلى هر چه پول جمع كند از حيوانيت تجاوز
نكرده است كوچك، پست، رذل، ظالم، مسرف است يا روى هم بگذارد يا در غير محل صرف بكند
خلاف رضاى خدا است، در مجلهاى نوشته بود در آمريكا ساليانه سه ميليارد دلار خرج
سگها مىشود ملتها را لخت مىكنند آن وقت خرج سگ مىكنند، حتى ايرانيان هم تقليد از
آمريكا كردهاند، در روزنامهاى نوشته بود خانوادهاى سگشان دندان درد گرفته بود
خانم گفته بود در ايران معالجه نمىشود بايد بفرستيم لندن، اجمالاً بليط هواپيما
براى جناب سگ الدوله مىخواستند بگيرند خودش تنها هم نمىشود بايد نوكرى هم داشته
باشد، بدبخت، خدا سگ خلق كرده براى خدمت تو، نه تو را براى خدمت او! خدا سگ آفريده
كه پاسبان خانه تو باشد نه اينكه تو او را هم خوراك خودت بكنى.
شراب ضد ايمان
در كيهان نوشته بود كه در ايران روزى ششصد هزار شيشه شراب زهرمار مىكنند واقعاً(269)
فساد همه جا را گرفته است، خرپولهائى كه پولهايشان را در بانك مىگذارند مگر غير از
اسراف است حرام است مىدانيد چه اشخاصى در پائين همين شهر به چه سختى زندگى مىكنند
يا مثلاً مردك يك ماشين براى خودش يكى براى زنش، يكى براى پسرش، يكى براى نوكرش كه
فرمان ببرد، خريده است آيا ظلم نيست؟!
در برابر نعمت خدا خدمتى به دينش كنيد
دو روز قبل روزنامه كيهان نوشته بود در كشور سعودى خطابهاى ملك ايراد كرده است كه
در تمام كشور سعودى زنهاى خارجى كه سرگرم كارند (قريب سى هزار زن آمريكائى در كشور
سعودى مشغول كار هستند) هر زن خارجى كه ساق و سمش باز باشد، مجرم است جريمه مىشود
آخرش هم نوشته بود خدا نفتى به كشور سعودى داده كه در سال بيش از چهل ميليارد درآمد
دارد. آيا ما در مقابل نعمتهايش نبايد خدمتى هم به دينش بكنيم ما در برابر اين همه
نعمت نبايد منكرى را برداريم؟
كار اسراف در ايران به جائى مىرسد كه مرد بايد دو تا شلوار بپوشد زن اگر هيچ
نپوشد عيبى ندارد؟ وضع شيئى در غير محل، اسراف است. دور شيطان نرويد تا حيات طيبه
نصيبتان گردد(270) حيات طيبه وقتى نصيب مىشود
كه آدم شويد خدا چراغى به دستت مىدهد كه در تاريكى جلوى پايت مىبينى(271)
و مىروى. چراغ عبارت است از دين، تقوا، دانش حقيقى، خودشناسى، خداشناسى،
عالمشناسى، هدفشناسى، كه حقيقت همه، ايمان است.
زمين مرده به ظلم را به عدل زنده مىكند
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها آيه شريفه ظاهرى
دارد و باطنى، به زمين مرده خدا جان مىدهد، گياه، حيوان در آن به جنبش مىآيد.
تاويل آيه هم بنا به روايتى كه از امام پنجم باقرالعلوم رسيده، يعنى
يحيى الارض بالعدل بعد الجور هر جا عدل است حيات است هر جا ظلم است موت
است، هر فردى كه عدل در او پيدا شد معلوم مىشود زنده است تا عدل پيدا نشده در حكم
مرده است نگاه اين زرق و برقها نكن، اينها زندگى نيست كه بشر امروز دارد، اينها
مردگى است، تمام توحش، تمام اضطراب است، دست به دل هر ميليونرى بگذارى خون مىچكد،
يك نفر نيست كه از خود و خدا و زندگى و دولت و وضع زمان راضى باشد. بشر امروزه از
همديگر كنار مىگيرند محبت از بينشان برداشته شده است، به نظر بيگانه به هم نگاه
مىكنند حتى ارحام... زن و شوهرها كم و بيش اينطور شدهاند، ظلم عالم را گرفته است،
نشنيدهاى كه در روايات مسلم از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و
سلم) شيعه و سنى بالاتفاق روايت كردهاند لو لم يبق من الدنيا
الا يوم واحد لطول الله ذلك اليوم حتى يخرج فيه رجلا من ولدى يواطى اسمه اسمى يملاء
الارض قسطاً و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جوراً(272)
اگر از عمر دنيا باقى نمانده باشد غير از يك روز خدا آن يك روز را آنقدر طولانى
مىكند تا آشكار شود، يكى از فرزند زادگان من كه اسمش اسم من است يعنى هم اسم محمد
مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) است پر مىكند زمين را از عدل، ايمان، تقوا، تا
اسم ظلم آورده مىشود زود هوشتان به ظلم سلاطين نرود آن ظلمها هم يك رشتهاش است،
هر فردى كه نگاه كنى ظلمهائى دارد كه خدا مىداند، كيست كه ظالم نيست، دنيا پر است
از ظلم، در هر خانه و در هر مغازهاى، در هر ادارهاى بر وى ظلم است.
ايراد بى جا در ازدواج ظلم است
در موضوع ازدواج چه ظلمهائى مىشود، خدا زن را قرار داده براى انس مرد
لتسكنوا اليها آيا عدل است كه دختر و پسر در سن بيست سالگى ازدواج كنند؟
دختر و پسر اول بلوغ حق ازدواج دارند قرآن مىفرمايد(273)
اگر تهيدست باشند خداوند آنان را از بخشش خود بىنياز مىفرمايد. سابق هر جا كه
مىرفتند براى عقد گفتگوئى كه مىشد عمدهاش اين بود آيا اين جوان دين دارد يا نه؟
ايرادگيريها تمام غلط است فقط تكيه شما تقوا باشد المسلم كفوا
المسلمة(274).
فرمايش على (عليه السلام) به علاء بن زياد بصرى
روايت كوتاهى بخوانم، علاء بن زيادى يكى از شيعيان خاص اسدالله الغالب على بن ابى
طالب (عليه السلام) در بصره بوده است، بيمار شد خبر به على (عليه السلام) دادند در
ايامى كه حضرت در بصره تشريف داشت فرمود: برويم عيادتش آقا عيادت كرد از علاء بن
زياد وقتى تشريف آورد ديد پارك و ساختمانى تهيه كرده است على (عليه السلام) كه مريد
دارى نمىخواهد بكند او حق مىگويد نگاهى به علاء كرد، نگاهى به ساختمان و دستگاه،
فرمود: علاء تو براى بعد از مرگ به چنين خانهاى احتياج دارى نه اينجا آن هم خانه
ملكوتى كه به اعمال صالحه تدارك مىشود خلاصه فرمود علاء اين اسراف است، بعد حضرت
هم قدرى راه را نشانش داد فرمود: اگر آنچه را كه مىگويم بكنى اميد است كه همين
خانه هم وسيله آخرتت شود اولاً حقوق الهى را بدهى، دوم اينكه به رحم خود كمك كنى،
به فقراء اطعام نمائى آن وقت از اسراف بيرون مىآيد(275).
مهدى (عج) پرچمدار عدل
امروز جمعه آخر از ماه رمضان است، خوب جائى رسيديم به مهدى آل محمد (صلى الله عليه
و آله و سلم) پرچمدار عدل آقائى است كه وقتى ظاهر گرديد ظلم را ريشه كن مىفرمايد -
امام زمان شخص خاص و آن پسر امام حسن عسكرى است كه در سنه دويست و پنجاه هجرى كه
مطابق با كلمه نور است متولد گرديده تا الان يك هزار و يك صد و اندى از سن شريفش
مىگذرد مسأله طول عمر هم عقلاء گفتهاند ميزان قطعى ندارد بعضى بگويند محال است
كسى هزار سال عمر كند اگر محال بود پس حضرت نوح چيست؟ و در سلسله غير از انبياء
درباره جمشيد نوشتهاند هزار سال سلطنت كرد. ضحاك ماردوش هزار سال عمر كرد چند سال
قبل در چين شخصى ديده شده است كه سنش سيصد سال است، دويست و هشتاد ساله مصر هم الان
موجود است كه پسرش دويست و چهل ساله است قدرت خدا است كه اگر بخواهد نگاه بدارد.
ديگر آنكه مهدى (عج) كسى است كه همه پيغمبران آدم تا خاتم به امتشان بشارت دادند
كه در آخر الزمان مىآيد زمانى كه در آن زمان يك نفر هادى آشكار مىگردد تمام كره
زمين همه ايمان حقيقى مىآورند بشر معنى زندگى را آن وقت مىفهمد حالا توحش است آن
زمان واقعا زندگى است خدايا به حق مهدى (عج) زمان ظهور مهدى آل محمد را جزء عمر ما
قرار بده، در زبور داود خداوند صريحاً خبر داده الان هم موجود است عين همين مطلب هم
در آن هست، كره زمين بالاخره عباد صالح وارثش مىشود هر جا بروى صلاح است(276).
جنگ و قحطى، آمادگى براى اصلاح
مىپرسى چطور مىشود كه يك نفر چهار ميليارد بشر ظالم را عادل بكند اول پيش از
ظهور مهدى (عج) خداى تعالى دو بلا مىفرستد در كره زمين بشر را ثلث مىكند در روايت
دارد موت احمر و موت ابيض دو موت واقع مىشود در هر موتى ثلثى از بشر از بين مىرود(277)
موت احمر يعنى كشتار شايد جنگ سوم جهانى باشد و قطعاً پيش خواهد آمد كه در آن جنگ
ثلث بشر از بين مىروند و اما موت ابيض قحط و غلاء است آن هم پناه بر خدا قحط و
غلائى مىشود كه ثلث ديگر بشر هم از بين مىروند، ثلث باقى جنگ زده قحطى زده مصيبت
و داغديده خدا آنان را در فشار مىاندازد كه صداى مهدى (عج) كه بلند مىشود مصلح
آسمانى آمد همه بدوند و مطيع شوند(278) ديگر
احتياجى به جنگ نيست.
صيحه آسمانى و نزول مسيح
از علائم قحطى كه قابل تغيير نيست صيحه آسمانى است يعنى پيش از ظهور مهدى (عليه
السلام) در آسمان صداى عظيمى بلند مىشود و به گوش تمام جهان بشرى مىرسد و به هر
بشرى به لغت خودش به گوشش مىرسد اى اهل عالم! آماده باشيد، ظاهر شد، آمد مهدى آل
محمد (عج) تكان دهنده است همه را حركت مىدهد. شوخى نيست سيصد و سيزده نفر به طى
الارض خودشان را به مكه معظمه خدمت مولايشان مىرسانند. ديگر از كارهاى عظيمى كه
مىشود، نزول مسيح عيسى بن مريم است. عيسى (عليه السلام) حاضر مىشود پشت سر مهدى
آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) نماز مىخواند نصارا كه چنين مىبينند همه
مطيع مىشوند(279).
در روايت است كه حضرت مهدى (عليه السلام) به عيسى مىفرمايد، تو بايست جلو براى
نماز، عرض مىكند امروز پرچمدار الهى و هستى حضرت مهدى جلو، عيسى عقب سر، همه جا در
ركاب ظفر امتثالش حاضر است حتى موقعى كه دجال را مىكشد مباشرش مسيح ذكر گرديده
است(280) اين نشانهها و جريانات از الطاف الهى
به بشر است كه به طوع و رغبت مطيع مهدى (عليه السلام) شوند نه به زور.
با تكامل عقل، مردم رو به مصلح مىآورند.
كار مهم ديگرى هم مىشود. در اول اصول كافى در كتاب عقل روايت كرده است(281)
از كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) خداى عالم دست قدرت روى سرهاى بشر
مىكشد تمام بشر عاقل كامل مىشوند فتكمل عقولهم بشر
امروزه كودك است اما آن وقت دست ولايت الهى به سرها كشيده مىشود رشد عقلى پيدا
مىكنند، مىفهمند پيروى حق براى خودشان خوب است، به صلاح دنيا و آخرتشان است.
دعا براى ظهور موثر است
روايت است كه بشر دوره آخرالزمان دعا كنند، نگويند هر وقت مقدر است آقا مىآيد،
دعا اثر دارد، اقل نفعش خودت را پاكتر مىكند لذا در روايت دارد اگر كسى با انتظار
بميرد، مثل كسى است كه در ركاب مهدى شمشير مىزند(282).
در زمان ظهور مهدى (عليه السلام) خود خواهيها و خودپرستيها كنار مىرود.
امام مىفرمايد: در آخرالزمان ايمانها در خطر است، دعا كنيد بگوئيد
يا الله يا رحمن يا رحيم يا مقلب القلوب ثبت قلبى على دينك(283)
خدايا دل ما را تو نگهدار به ايمانت تا نفس آخر.
البته دين بايد مهمترين چيزها براى مؤمن باشد. وقتى پيغمبر (صلى الله عليه و آله و
سلم) به على (عليه السلام) فرمود ريشت را با خون سرت خضاب مىكنند عرض كرد يا رسول
الله آيا دينم سالم است(284)؟
قمر بنى هاشم وقى دست راستش را قطع كردند، فرمود: دست بريده شد، بشود، دينم سالم
باشد.
خدايا چنان كن سرانجام كار
|
|
تو خشنود باشى و ما رستگار
|
25
بسم الله الرحمن الرحيم
اعلموا ان الله يحيى الارض بعد موتها قد بينا لكم الايات لعلكم تعقلون ان المصدقين
و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم والدين آمنوا بالله
و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و تورهم والدين كفروا و
كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم(285).
خداشناسى عقلا واجب است
خلاصه آيه شريفه، اعلموا بدانيد (امر است) بايد دانا
شويد، خيلى به فكر دنيا نباشيد، قدرى هم خداشناس شويد واجب است كه آدمى خداشناس شود
همانطور كه عبادات واجب است معرفت و شناسائى حق هم بيشتر و مهمتر واجب است
فاعلم انه لا اله الا هو بايد به علم برسيد گمان فايدهاى ندارد آدمى بايد
كاملاً برايش روشن شود كه خداى عالم حيات بخش است. آنچه را كه مىبينيد در كره خاك
دست قدرتش چطور خاك تيره، عناصر پراكنده را مركب كرد حيات به آن افاضه كرد. حيات كه
ديروز تفصيلش ذكر شد، حقيقتش زبر همه مجهول است همه مىدانند هست و اما نمىدانند
چطور است عرض شد كه حيات، ماوراء طبيعت است و لذا حاكم و قاهر بر ماده است. هسته
خرما با آن سختى كه با سنگ بخواهيم هسته را خرد كنيم واقعاً زحمت دارد لكن اين هسته
خرما وقتى كه خاك و آب و حرارت به آن مىرسد، حيات به آن داده مىشود كه آن حيات،
هسته را مىشكافد هستهاى كه با سنگ خرد نمىشد ولى حيات تا افاضه شد چنان قوى
مىگردد كه خود به خود آن را نصف مىكند، نصفش ريشه مىشود رو به پائين و نصف ديگر
سر از خاك در مىآورد. اين قدرت از حيات پيدا شد، حيات هم چارهاى ندارى غير از
اينكه بگوئى از خدا است وگرنه ماده خودش مقهور است، محكوم به حيات است از مرده كه
زنده در نمىآيد، از ماده بى جان، جان پيدا نمىشود جانى ندارد كه بدهد، خدائى كه
عين جان است، خدائى كه جان درست كن است او حيات بخش است الحى
القيوم .
روز گذشته عرض شد كه در اين قرن تمام دانشمندان در مسأله حيات زانو به زمين
زدهاند و گفتهاند چارهاى نيست غير از ايمان به غيب زيرا حيات هيچ ربطى به ماده
ندارد هر چه باشد مىشود يك سبب مادى برايش درست كرد مگر حيات.
حركت به مجرد اراده، قدرت جان
شيخ الرئيس مىگويد: تا وقتى كه آدمى زنده است تا اراده مىكند بجنبد آناً با
سهولت، بدن به اين سنگينى حركت مىكند با چه آسانى مىجنبد ولى تا جان رفت يك نفر
كه نمىتواند او را حركت دهد بلكه دو نفر هم مشكل است بايد اقلاً چهار نفر پيدا
بشوند او را وارد گور كنند اين همان بدنى بود كه تا جان داشت خودش را به نيم ساعت
مىرساند به دارالرحمة بدون هيچ زحمتى.
زيركيها در حيوانات از روح حيوانى است
بعضى از شعورها و غريزهها نيز هيچ ربطى به ماده ندارد غير از اينكه مستند به حيات
داده گردد حيوان را كه مىبينيم مادهاش از همين خاك است كه گوشت و پوست... شده
است، از آب و خاك است كه اين طور شده اما مىبينيد پيش از اينكه جان بيابد مثل خاك
بود وقتى كه جان آمد هوشها و زرنگيهائى بلكه چاره جوئيهائى پيدا مىكند، قصه بگويم:
موش و شيشه شربت نارنج
موش اصلش از خاك است تا خاك بود هيچ اذيتى نمىتوانست بكند از وقتى كه به شكل موش
شد حياتى پيدا كرد مىبينى چه حقه هائى مىزند. يكى از رفقا نقل مىكرد شيشه شربتى
(شربت نارنج) در خانه نگهداشته بود بعد از چندى كه سراغ شيشه شربتى مىرود كه بخورد
مىبيند شيشه خالى است سر جايش پر از ريگ است اجمالاً شيشه ديگرى مىگذارد و منتظر
مىماند. معلوم شد موش مىآمده و با زبانش مىخورده وقتى شيشه خالىتر مىشده دمش
را داخل شيشه مىكرد و مىليسيده بعد كه كمتر مىشد، نه دم مىرسد نه دهن مىرفته
ريگ داخل شيشه مىانداخته و شربت بالا مىآمده و مىخورده است.
ميمون و بز با ظرف ماست
نقل كردهاند در خارجه يك نفر بوده ميمونى داشته و بزى. روزها در خانه كسى نبوده
در خانه را مىبسته و مىرفته و بعد بر مىگشته روزى ظرف ماستى داشته براى اينكه
اين ميمون و يا بز از ظرف ماست نخورند در ديوار طاقچه مانندى بوده ظرف ماست را آنجا
گذاشته كه در دسترس نباشد. بالاخره بيرون مىرود وقتى كه بر مىگردد ظرف را پائين
مىآورد كه بخورد مىبيند تا آخرش را ليسيدهاند نگاه مىكند مىبيند ريش بز ماستى
است در حالى كه بز نمىتوانسته به آنجا برود. براى تحقيق فردايش ظرف ماست را همان
جا مىگذارد ولى وقتى كه مىخواهد بيرون برود اشتباه كارى مىكند در را روى هم
مىاندازد و پنهان مىشود كه ميمون و بز نفهمند كه صاحب منزل در خانه است. بز و
ميمون مقدارى كه گذشت مطمئن شدند كه صاحب خانه نيست ميمون با تو سرى به شكم بز
مىزند و بز را مىراند و او را تا پاى ديوار مىآورد آن وقت روى بز مىجهد و مشغول
خوردن مىشود وقتى كه تمام مىشود زبان مىزند و بريش بز مىمالد تا بيندازد گردن
بز بيچاره كه ما نخورديم بز خورده است گرگ دهن آلوده يوسف ندريده
.
جان دهنده و گيرنده خداست
غرضم حيلهها و چاره جوئيها است. اينها عجائبى است كه ربطى به خاك ندارد اگر داشت
چرا پيش از آنكه جان بيايد از اين چيزها خبرى نبود غير از اينكه بگوئى از جان است
البته جان و آثارش هم از جان آفرين است.
خلاصه اين آثار از حيات استو چشم و گوش تا جان هست مىبيند و مىشنود تا جان رفت
نه مىبيند و نه مىشنود پس بينائى و شنوائى از جان است اگر از بدن است چشم كه فرقى
نكرد پس چرا نمىبيند؟ چون جان رفت. امر از اين آشكارتر كه آدمى فكر كند تا يقين
بكند هو الحى لا اله الا هو يحيى و يميت جان دادن و
گرفتن همه از خدا است. هيچ كس نمىتواند اين آثار را به ماده بچسباند و اگر چنانچه
اولين و آخرين دانشمندان عالم جمع شوند و پشت به پشت هم بزنند نمىتوانند به يك
پشهاى جان بدهند چنانچه قرآن مجيد مىفرمايد نمىتوانند پشه بيافرينند(286)
هر جا كه رو كنى مىبينى عدل است، هر كس به وظيفه خودش، عمل مىكند، هر كس حق ديگرى
را اداء مىكند با خداى خودش عدل با خلق، عدل با زن و اولاد، عدل با طرف معامله.
خدايا تو خودت فرج مولا و سرور ما را نزديك فرما، همه به انتظار او هستيم، خدايا
تو زمان ظهورش را جزء عمر ما قرار ده كه چشممان به جمال آقا روشن شود.
خداوند، زمين دلها را زنده مىكند
مرتبه ديگر از حيات و موت در اين آيه كه بيشتر مفسرين اشاره كردهاند، حيات دل است
و اعلموا ان الله يحيى الارض چون آيه قبل راجع به مردن و قساوت دل بود كه
فرمود در اثر طول كشيدن آرزوها دلها قساوت پيدا مىكند و در حقيقت مىميرد مثل
دلهاى يهود مىشود كه غير از پول و مال دنيا و جاه و جلال دنيا هيچ هدفى ندارند.
شما مسلمانها هم كم كم دلهايتان قساوت پيدا كرده است. خلاصه چون اين آيه را فرمود
آنگاه ممكن است يأس خواننده را بگيرد. بشارت مىدهد اى كسى كه از مردن دلت بيمناكى،
اى مسلمانى كه از قساوت دلت مىترسى نا اميد نباش بدان خدا مىتواند اين دل مرده تو
را زنده كند، دل چركين تو را پاك كند يحيى ارض القلوب
به چه؟ به حيات علم، ايمان، خشوع، دل مرده يعنى غافل از خدا، دل زنده يعنى به ياد
خدا.
خدا است آن خدائى كه يحيى الارض زنده مىكند دل مرده
را چه بسا كه زنده كرد چه اشخاصى و چه غافلهائى كه يك مرتبه برق رحمت آمد زندهاش
كرد. خدايا پيش از اينكه دل ما به آتش بسوزد، ذليل شود الان براى ايمان، دل ما را
ذليل كن(287).
با صدقه خود را از آتش برهانيد
ان المصدقين و المصدقات مصدقين اصلش متصدقين است تاء
قلب بصاد و در صاد ادغام شد، مىشود مصدقين به تشديد صاد قبلاً راجع به صدقات فرمود
حالا باز تاكيد مىفرمايد: ان المصدقين هر آينه مردان
صدقه دهنده و المصدقات و زنهاى صدقه دهنده.
در تفسير آيه و المصدقات كه خدا مىفرمايد:
زنهاى صدقه دهنده در اينجا روايت چنين ذكر شده است كه خاتم انبياء محمد
مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) رو كرد به زنهاى صدر اسلام فرمود:
تصدقن فان اكثر كن حصب جهنم شما زنها بايد خيلى صدقه بدهيد تا سپرى بشود
براى جهنمتان، چرا؟ زيرا كه بيشتر شما جهنمى هستيد. يكى از زنها گفت يا رسول الله
مگر ما زنها چكار كردهايم كه بيش از مردها جهنمى باشيم (البته مردهاى سابق) دو
جمله رسول خدا فرمود اول آنكه فرمود شما زنها خيلى از خدا ناراضى و شاكى هستيد.
كدام زن است كه شكر خدا بكند (يا مردهاى زن صفت) خيلى از خدا غافل هستيد اين همه
خدا نعمت داده است نمىبينيد مثل حالت بچگى مثلاً بچه پنج شش ساله چقدر پدر برايش
زحمت كشيده يك دفعه مىگويد پول به من بده، مثلاً چاقو بخرم كه شايد دعوايم بشود با
بچه ديگر، پدر نصيحتش مىكند اگر به او پول نداد ناراحت مىشود.
در روايت دارد هرگاه زنى به شوهرش بگويد من در خانه تو خيرى نديدم، تمام كارهايش
حبط مىشود(288) براى چه كفران نعمت مىكنى؟ خدا
به توسط شوهرت چه خيرها به تو رساند، ديگر قهر كردن و بچهها را بى سرپرست گذاشتن
براى چه؟
برگرديم به روايت: علت جهنمى شدن بيشتر زنها، اول، كفران نعمت و شكر خدا نكردن
است، كفران از گناهان كبيره و در كتاب گناهان كبيره به تفصيل نوشته شده است براى
شرح به آنجا مراجعه شود.
كوتاهى در شوهر دارى موجب هلاكت است
دومين چيزى كه براى زنها فرموده در اين روايت انكن تكفرن
الغشير(289) عشير ترجمه به شهور شده است
از معاشرت است شوهرهايتان به شما حق دارند، نسبت به شوهرهايتان اداء حق نمىكنيد آن
طورى كه سزاوار است لذا مستحق عذاب هستيد. مثلاً در غياب شوهر، نگاه به مرد اجنبى
كردن، لعنت خدا به زنى كه دست به دست مرد اجنبى بدهد. فرمود هر زنى كه چشمش را پر
كند از غير شوهرش، روز قيامت دو ميخ آتشين در دو چشمش خواهند كرد اجمالاً بايد حق
شوهر را اداء كرد. مال شوهرتان زير دستتان امانت است واى اگر يك درهم بدون رضاى
شوهر تصرف كنى نعوذبالله اگر زنى با اجنبى سر و كار پيدا كند كه لعنت خدا بر او
باد.
ان المصدقين و المصدقات خواستم بگويم زنهاى متصدقه
بايد هوششان باشد كه براى زن بيش از مرد صدقه دادن افضل است اگر دارى مىدهى، اگر
ندارى خدا به نيتت با تو معامله مىفرمايد البته شرط انفاق آن است كه آدمى از مال
طيب و حلالش بدهد(290).
سه شرط براى قرض حسن
و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم
مردهاى صدقه دهنده و زنهاى صدقه دهنده و قرض دهنده به خدا هر كس صدقه مىدهد در
حقيقت قرض خدا مىدهد، تكرارش به مناسبت قرضاً حسناً
است نه هر صدقهاى بلكه صدقه حسن - اولين شرط حسن اين است كه آدمى از حلال به دست
بياورد و در راه خدا بدهد، اگر مالى را از حرام به دست آورد به راه خدا دادنش حرام
است شرط دومش اين است كه براى خدا بدهد. شرط سومش اين كه باطلش نكند، به منت گذاشتن
يا اذيت و آزار رساندن(291) بالاخره
اقرضوا الله قرضاً حسناً چنين شد يضاعف لهم خدا
دو چندان به او تلافى ميكند و لهم اجر كريم چه كرمهائى
كه خدا در برابر بذل مال مىفرمايد كم و زياديش تابع اشخاص است اگر كسى در راه خدا
بذل مال كرد خدا وعده فرموده دو چندانش مىكند تا هفت صد برابر مثل كسى كه گندم
بكارد هر دانه هفت خوشه مىدهد، هر خوشهاى صد دانه روى هم رفته هر دانه هفتصد دانه
مىدهد و خدا براى هر كه بخواهد دو چندانش مىفرمايد يعنى هزار و چهارصد دانه(292).
و اقرضوا الله قرضاً حسناً... اگر در راه خدا مال دادى
خدا مالت مىدهد، اگر سر دادى خدا سرت مىدهد، اگر جان دادى خدا جانت مىدهد.
مىخواهم اشارهاى بكنم ببينم دلها مىشكند يا نه؟ اگر هم دو دست دادى دو بالت
مىدهد معامله با خدا زيانآور نيست.
وقتى كه رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) خبر داد جعفر بن ابى طالب (عليه
السلام) در موته كشته شده به وضع فجيعى، اول كفار دو دستش را از بدنش جدا كردند بعد
هم شهيدش كردند، آنگاه پيغمبر گريه كرد و آمد در خانه ديد دختر جعفر گريه مىكند
پيغمبر آرامش كرد فرمود: پروردگار خبرم داد جعفر در عوض دو دست بريده، دو بال به او
عطاء گرديد و در بهشت با ملائكه طيران مىكند(293).
عين همين هم درباره قمر بنى هاشم است، قمر بنى هاشم هم دو دستش را در كربلا داد،
از حضرت زين العابدين (عليه السلام) است خدا در عوض دو دست، دو بال به قمر بنى هاشم
داده است بال هم اشاره به قدرت است، خدا هم در عوضش قدرتى به قمر بنى هاشم داده كه
قيامت مىتواند شفاعت بكند.
پىنوشتها:
260) و اذا رجعت منرلك فادخل دخول الميت فى القبر .
مصباح الشريعه، ص 27.
261) سفينة البحار، جلد 2، صفحه 604، س 19.
262) سوره حديد، آيه 18.
263) كيف تكفرون بالله و كنتم امواتا فاحياكم
سوره بقره، آيه 26.
264) فانظر الى آثار رحمة الله كيف يحيى الارض بعد موتها .
سوره روم، آيه 49.
265) الله الذى خلقكم ثم رزقكم ثم يميتكم ثم يحييكم .
سوره روم، آيه 39.
266) سوره بقره، آيه 28.
267) الذين يومنون بالغيب
سوره بقره، آيه 3.
268) عدة الداعى.
269) ظهر الفساد فى البر و البحر
سوره روم، آيه 40.
270) فلنحيينه حياة طيبة.
سوره نحل، آيه 99.
271) اومن كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس .
سوره انعام، آيه 122.
272) بحار، ج 51، ص 79 تا 87 - احقاق الحق، ج 13، ص 32، با اخلاف در بعضى جملات.
273) ان يكونوا فقراء يغنهم الله من فضله.
سوره نور، آيه 32.
274) وسائل، ج 14، ص 44، آخر رواية 1.
275) نهج البلاغه، ص 324، خطبه 209.
276) و لقد كتبنا فى الزبور من بعد الذكران الارض يرثها عبادى الصالحون .
سوره انبياء، آيه 105.
277) كتاب المهدى تأليف مرحوم صدر نقل از عقدالداميرالمومنين، بحار، جلد 52، ص
207، حديث 42.
278) فاخذناهم بالباساء والضراء لعلهم يتضرعون .
سوره انعام، آيه 42.
279) بحارالانوار، ج 52، ص 191، حديث 24 و ص 279.
280) بحارالانوار، ج 51، ص 85.
281) بحارالانوار، ج 52، ص 328، حديث 47 و اصول كافى، ج 1، ص 19، كتاب العقل و
الجهل.
282) بحارالانوار، ج 52، ص 126، حديث 18.
283) بحارالانوار، ج 52، ص 148، حديث 73.
284) خطبه شعبانيه، امالى صدوق، ص 85.
285) سوره حديد، آيات 17 - 19.
286) يا ايها الناس ضرب مثل فاستمعو اله ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا
ذبابا ولو اجتمعوا له و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستنفذوه منه ضعف الطالب و
المطلوب .
سوره حج، آيه 72.
287) اسئلك خشوع الايمان قبل خشوع الذل فى النار .
دعاى سحر ماه رمضان، دعاى ابو حمزه ثمالى، مفاتيح، ص 198.
288) محجة البيضاء.
289) قال رسول الله صلى الله عليه و آله يا معاشر النساء تصدقن و اطعن ازواجكم فان
اكثر كن فى النار (الى ان قال صلى الله عليه و آله) انكن كافرات بحق ازواجكن .
سفينة البحار، جلد 2، ص 588.
290) انفقوا من طيبات ما كسبتم .
سوره بقره، آيه 269.
291) لا تبطلوا صدقاتكم بالمن ولاذى كالذى ينفق ما له رثاء الناس .
بقره، آيه 266.
292) مثل الذين ينفقون اموالهم فى سبيل الله كمثل حبة انبتت سبع سنابل فى كل سنبلة
مأة حبة .
سوره بقره، آيه 26.
293) السيرة النبوية، ج 4، ص 12 و الكامل لابن اثير، ج 2 - ص 237 و 238.
294) سوره حديد، آيه 19.