26
بسم الله الرحمن الرحيم
ان المصدقين و المصدقات و اقرضوا الله قرضاً حسناً يضاعف لهم و لهم اجر كريم
والدين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون والشهداء عند ربهم لهم اجرهم و نورهم
و الذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم(294)
چرا دعايمان مستجاب نمىشود؟
در كتاب الدعاء از اصول كافى روايتى نقل كرده كه تذكرش بسيار نافع است:
شخصى خدمت كشاف حقائق جعفر بن محمد الصادق (عليه السلام) عرضه داشت(295)
گفت دو آيه در قرآن هست من آنها را مىجويم ولى نمىيابم. فرمود كدام آيه است كه
تخلف شده است و تو، به نتيجه نرسيدهاى؟ گفت اول اينكه خداوند در قرآن فرموده است
و قال ربكم ادعونى استجب لكم مرا بخوانيد تا استجابت كنم و من مكرر دعا
كردهام و نشده. امام فرمود: افترى الله عزوجل اخلف وعده
آيا گمان مىكنى خدا خلف وعده بكند؟ (خلف وعده قبيح است عقلاً و شرعاً مذموم است.
خدا مىفرمايد: اوفوا بالعهد هر عهدى كه كرديد وفا
بكنيد آن وقت خودش به وعدهاش وفا نمىكند كه دعا بكنند اجابت نشود) اظهار حيرت كرد
گفت آقا البته هيچ وقت خدا خلف وعده نمىكند قال فمم
پس علت چيست؟ قال لا ادرى گفت آقا نمىدانم.
مىفرمايد:(296) اينكه فرمود دعا كنيد تا من
اجابت كنم، نه هر كس مىخواهد باشد اگر تو حرف خدا را شنيدى، خدا هم حرف تو را
مىشنود.
آدمى اطاعت خدا را نمىكند آن وقت منتظر است خدا اطاعت او را بكند؟ در ضمن حديث
قدسى نسبت به ماه رجب دارد(297) هر كس حرف مرا
بشنود من حرفش را مىشنوم، چقدر واجبات از تو فوت شده با چه روئى مىگوئى يا الله و
حاجت مىطلبى؟ اولين قدم اطاعت است اگر كسى واجبى از او فوت نشود حرامى هم از او سر
نزند آن وقت بگويد يا الله به جا است. كسى كه مىخواهد دعا بكند آيا حق دعا دارد يا
نه؟ مثلاً معصيت كننده حق دعا ندارد عقلا، مگر اينكه توبه كند كه بعداً هم امام
مىفرمايد: ثم دعاه من جهة الدعاء عرض مىكند آقا جهت
دعا چيست؟ فرمود اينكه فتحمد الله و تذكر نعمه عندك ثم تشكره
كسى كه از خداى خودش چيزى بخواهد اول دادههايش را بشمارد. بگو: اى خداى كريم كه من
در شكم مادر بودم تو شير در پستان مادر برايم تهيه كردى لذا امام دستور مىدهد
موقعى كه مىخواهى حاجت بطلبى اول ثناء خدا كن آنگاه حمد خداى را كن بر نعمتهائى كه
به تو داده و شكر كن آن نعمتها را آنگاه صلوات بر محمد و آل محمد (صلى الله عليه و
آله و سلم) فرست و پس از صلوات ثم تذكر ذنوبك فتقربها ثم تستعيذ
منها گناهانت را بشمار و بگو: خدايا منم همان بنده كفران نعمت كننده، از
تو پوزش مىطلبم و استغفار مىنمايم پس از اينكه فارغ شد بگويد: خدايا منت بر من
بگذار مثلا مريضم را شفا بده بايد از جهت دعا وارد گردى.
سريع الاجابة براى بنده مطيع
در تذكرهها هم نوشتهاند وقتى بچهاى پشت بام بوده مادرش تعقيبش مىكند كه او را
بگيرد بچه مىرود روى لب بام نزديك ناودان كه مىرسد بچه است نمىفهمد، افتادن و
مردن است بالاخره مادر بيچاره از پشت بام داد مىزند مسلمانها به فريادم برسيد،
كسانى كه در كوچه رد مىشويد به داد برسيد خلاصه آن لحظهاى كه موقع سقوط بچه بود
از حسن اتفاق يك نفر از اخيار رد مىشد ديد ناودان زير پاى بچه شكست و افتاد آن
بنده خدا گفت يا الله بگير، بچه معلق در هوا ايستاد و سقوط نكرد. به اشاره مومنى
خرق عادت مىشود كه بعد آن مومن صالح بچه را مىگيرد روى زمين مىگذارد
اين طرف و آن طرف كوچه مردم تا اين منظره را مىبينند مىآيند به دست بوسى او و
لباسش را به تبرك بردن، آن بنده صالح گفت: مسلمانها چطور شده كسى كه شصت سال فرمان
خدا را برده اگر يك دفعه هم خداى عالم عرض اين بنده را بشنود مگر مهم است؟ من شصت
سال فرمان او را اطاعت مىكنم يك دفعه اگر خدا حرف مرا بشنود كه مهم نيست.
بالاخره غرضم همين كلمه بود انا مطيع من اطاعنى آدمى
بايد مطيع باشد تا وقتى حاجت مىطلبد به او بدهند، تو چقدر لبيك گفتهاى به امر خدا
تا خدا هم لبيك به خواهش تو بگويد اگر تمام امرهاى خدا را اطاعت كردى. اگر هيچ
گناهى از تو سر نزد آن وقت حاجت طلبيدى و نشد گله كن(298)
شما به عهد خدا وفا كنيد خدا هم به عهد شما وفا مىفرمايد.
اجابت به تدريج و به وسيله اسباب
چون اين بحث پيش آمد ناچارم اين جمله را هم بگويم نسبت به اجابت دعا شرايط دارد و
بعد از آن هم كه شرايطش درست شد اجابت دعا دو قسم است گاهى صلاح در اين است كه
فوراً بشود گاهى صلاح در تدريج است، اينكه فرمود استجب لكم
نه اينكه بدون سبب اجابت شود؟
خدا فرمود دعا كن بگو خدايا اين مريض را شفا بده آن وقت اگر اجابت شد اجابتش نه
فورى و بدون اسباب است كه مثلاً بدون دواء و جراحى خوب شود فرمود
استجب لكم تو مىخواهى كه اين مريض خوب شود خوبش مىكنيم هر چند مثلاً
ماه ديگر با دواء و جراحى نه اينكه آناً خرق اسباب شود مگر معجزه مىخواهى؟ آن هم
مخصوص پيغمبر و امام است براى مصالح ديگرى وگرنه اجابت لازمهاش خرق اسباب نيست.
خواستم بگويم بالاخره مستجاب است ولى به اسباب و به تدريج، نه اينكه خرق عادت و
بدون اسباب، خدا مستجاب مىكند با اسباب گاهى مثلاً يك سال طول مىكشد.
در اصول كافى از عجله داشتن در استجابت دعا نهى شده است هيچ وقت نگو طول كشيد تا
گفتى چرا نشد كار خراب است، منتظر باش ببين چه وقت مىشود دست آخر اگر اينجا نشد
براى آخرتت ذخيره فرموده است كه راستى برايت بهتر است، خود شخص نمىفهمد خداى او كه
عالم الغيب است مىداند و برايش خير باقى را اختيار مىفرمايد همه دنيا چه ارزش
دارد تا خواستههاى جزئى آن چه باشد در هر حال مىگذرد مثلاً از خداوند خانه و پارك
و فرش خواسته آيا مدت استفاده از اينها با آن همه دردسرهايش چند سال است به اين
مناسبت داستان ابو ميسر عابد را بگويم كه در مفاتيح هم ذكر كرده است.
ازدواج عابد با دختر اشراف زاده
ابو ميسر عابد در عبادت قوى بوده، در مسجد برائا در اين مكان مقدس شبانه روز
مىمانده و به عبادت سرگرم بوده، دخترى از اشراف زادهها عبورش از اين مكان مىافتد
تا چشمش به وضع عابد مىافتد منقلب مىشود خيلى كيف مىكند پياده مىشود نزد عابد
مىآيد احوالپرسى مىكند عابد به او مىگويد من ديدم آخرش دنيا فانى است چه بهتر از
همان اول رهايش كنم دختر گفت: ابو ميسر ممكن است من را به همسرى خودت در آورى، من
زن تو بشوم گفت به يك شرط اگر مىتوانى با همين شرط زندگى بكنى و با همين حصير
بسازى آرى وگرنه با اين وضع اشرافى تو، ازدواج ما جور در نمىآيد. دختر پذيرفت
مراسم عقد به سادگى هر چه تمامتر برگزار شد وقتى وارد حجله شدند دختر ديد زير پاى
ابو ميسر يك حصير است گفت ابو ميسر اگر مىخواهيم با همديگر باشيم و براى خدا كار
بكنيم بين بدنمان و خاك هيچ فاصلهاى نبايد باشد اين حصير را هم كنار بگذار، روى
خاك مثل شب اول قبر عروسى كنيم.
گاهى بعضى نفوس بيدار مىشوند آنچه در قبر برايش پيدا مىشود همين جا آگاه مىشود.
گاهى مصلحت در تاخير استجابت است
جوان عزيز تو دعا بكن بگو: خدايا براى حفظ دينم همسر صالحهاى نصيب فرما، مستجاب
مىشود اما به مرور و گاهى هم مىشود كه خود تاخير مصالحى دارد يعنى ممكن است زود
به او بدهند لكن مصلحتهائى زير پرده است كه كمى بايد طول بكشد، مثلاً مصلحتى كه در
روايت ذكر شده است حبا لذكره(299)
گاه مىشود مومنى حاجتى دارد با سوز دل به درگاه خدا ندبه مىكند، ندا مىرسد حاجتش
رواست اما به اين زودى به او ندهيد زيرا كه اگر زود به او داديد ديگر ما را از سوز
دل نمىخواند، ما صداى ناله بنده مان را دوست داريم اين بنده تا گرفتار است روى سوز
دل ما را مىخواند و با سوز دل يا الله گفتن هم دواى تمام دردهاى باطنى اوست ولى
همين كه حاجحتش را دادند، ديگر در مسجد پيدايش نمىشود. خداى نكرده اگر روزگارى يكى
از شما مثلاً ميلونر شويد كجا در مسجد پيدايتان مىشود؟
نزديكترين حالات بنده به پروردگارش وقتى است كه سرش به سجده باشد(300)
دلش شكسته باشد، چشمش گريان باشد، اين نزديكترين حالات بنده به خداست - آن وقت چنين
سعادت عظيمى به تو داده اگر مثلاً خدا يك ميليون پول به تو بدهد و اين سعادت كنار
برود آيا مىارزد؟ اگر پرده عقب برود مىگوئى نه، كاميابى و رسيدن به مراد، نفس را
گردن كلفتتر مىكند، انسان را از خدا دور مىكند، كامهاى مادى غالب مىشود، كام
الهى، روحانى اخروى رها مىشود، اما در حاجات مادى صورتش ناكامى است باطنش رحمت،
لطف، فضل كرم، ظاهرش گريه و انابه است اما باطنش خنده و شادمانى است.
آب و آتش و تعبيرى شگفت
براى تاييد عرضم روياى صادقهاى بگويم - عالم رويا كه نمونهاى از عالم ملكوت است
عجائب دستگاه خلقت و حقائق را نمايش مىدهد البته امر معنوى غير از صورت است لذا
علم تعبير هم عطاى خداست و يكى از كسانى كه علم تعبير به او عطا شده بود ابن سيرين
است.
يك نفر نزد ابن سيرين آمد و گفت: من خواب عجيبى ديدهام در صحرا آنچه به چشم
مىآمد دو قسمت بود يك قسمت سمت راست آب فرحانگيز، شيرين و روان ولى از سمت چپش
تمام آتش و دود طورى كه نمىشد نفس كشيد، شعلههاى آتش زبانه مىكشيد و مردمان دو
دسته بودند. عدهاى لخت مىشدند در آب فرحانگيز و خنك مىرفتند و قليلى به عكس يك
دفعه در آتش مىرفتند و كمى طول مىكشيد مىديدم سر در آب نشاط انگيز در مىآوردند
راحت مىشدند و خنده و شادى مىكردند، تعبيرش چيست؟
ابن سيرين هم خيلى خوب فهماند گفت: آب، تمام خوشيهاى دنياست، تمام شهوات دنياست،
تمام لذات نفسانى است كه بشر نگاه ظاهرش مىكند خودش را در آب مىافكند اما آخرش را
نمىبيند مرد آخر بين مبارك بندهاى است آخرش آتش قهر
خداست - سوال و جواب است(301) رهايت كه
نمىكنند.
و اما آتشى كه چند نفر قليلى در آن مىرفتند و سپس از رحمت سر در مىآوردند، اصحاب
بلا بودند هر كس در دنيا بلا، سختى، گرفتارى به انواع مختلفه داشت يكى گرفتار
يمالى، ديگرى بدنى، خود اينها رحمت است، مدتش اندك و پاداشش باقى است، راستى
مىارزد(302).
ابن ابى يعفور خدمت امام جعفر صادق (عليه السلام) عرضه داشت كه آقا مريضم، از خدا
شفاى مرا بخواه (حاصل روايت شريفه) فرمود: خود من يك سال است تب دارم، پسرم اسماعيل
شش ماه است كه تب دارد. خواستم بگويم بالاخره حاجت رواست منتهى حاجتهائى كه رواست
اكثراً با اسباب و مرور زمان است و گاهى مصالح عاليهاى در كار است كه رعايت آن
مصلحت، اولى است.
چهل سال پس از اجابت واقع شد
پيغمبر اولواالعزم جناب موسى با وزيرش هارون اين دو بزرگوار نفرينى كردند چون خيلى
از دست فرعونيان شكنجه، آزار به موسى و بنى اسرائيل رسيد گفتند: خدايا اينها را
هلاك كن اموالشان را از بين ببر(303) از سوز دل
و تمام شرائط در آنها موجود بود، ندا رسيد اجيبت دعوتكما
خيلى خوب حاجتتان رواست - طول كشيد تا چهل سال كه اين دو بزرگوار چشم به راه بودند
آن وقت هنگام استجابت رسيد، اولاً تمام زينتهاى ششصدذ هزار نفر لشكر فرعون نصيب
موسى و بنى اسرائيل شد، ثانيا چقدر آيات بينات كه موجب زيادتى بصيرت و معرفت مىشد
مشاهده كردند و در ظرف اين مدت چقدر پاداش صابرين را بردند.
آيات عظيم الهى در چگونگى از بين بردن فرعونيان همه شنيدهايد. وقتى آمدند از رود
نيل رد شوند فرعون كه سوار اسبش بود اسب نزديك نمىآيد جبرئيل سوار بر ماديانى
مىشود و جلو اسب فرعون به راه مىافتد اسب فرعون نيز حركت مىكند دوازده كوچه در
رود نيل پيدا شد. آخرين نفر از لشكر فرعون كه پشت سر لشكريان موسى بودند كه رسيد،
يك دفعه تمام ديوارهاى آبى ريخت روى سر تمامشان همه را غرق كرد يك نفر زنده نماند
اما بعد از چهل سال از دعاى موسى و هارون كه همان وقت اجابت شد ولى زمان وقوعش چهل
سال بعد بود. موضوع اين آيه بس است بقيه روايت راجع به آيه دوم را بگويم:
چرا عوض انفاق در دنيا نيامد
دومين آيه كه در آن اشكال داشت و ما انفقتم من شىء فهو يخلفه(304)
خدا در قرآن وعده داده هر چيزى دادى ما جايش پر مىكنيم هر چه دادى خدا عوضش مىدهد
در همين دنيا، ثواب آخرت كه سر جايش فهو يخلفه ثواب
آخرت و جبران در دنيا گفت آقا من خودم مكرر پول دادهام در راه خدا انفاق كردهام
خبرى هم نشده جايش پر نشده است. امام (عليه السلام) فرمود: آيا گمان مىكنى خدا خلف
وعده مىكند؟ گفت نه ولى نمىدانم. فرمود: لو ان احدكم اكتسب
المال من حله و انفقه فى حله لم ينفق درهما الا اخلف عليه كسى كه از راه
حلال پول در آورد چه اشخاصى كه انفاق مىكنند از پول حرام در حالى كه هم اكنون بايد
حقوق واجبهاش را بدهد يا الان واجب شده بود آن را خرج كند و نكرد چطور مىتواند از
اين مال انفاق كند؟ يا مثلاً فرض كنيد زن بدون اذن شوهرش از مال شوهرش بخواهد انفاق
بكند يا اولاد بدون اذن پدر، همين كه حلال نباشد هيچ فايدهاى ندارد تا برسيد به
كلاه سر مشترى گذاشتن يا غش در معامله كردن تا برسد به جائى كه كسب و كارش خراب
باشد مثلاً ماهى بى فلس فروختن اصل معامله حرام است يا حرمت عرضى مثل دزدى كردن.
انفقه فى حله محلى كه مىدهى آن هم حلال باشد، هر
انفاقى كه آدمى در راه نفس و هوى كرد غلط است هر چند صورت3 بهترين كارها است همين
كه رياء كرد به قصد انمايش يا شهرت كرد عوضى ندارد كه خدا بخواهد عوضش بدهد، تو
دادى كه مرحبا به تو بگويند، مرحبا كه گفتند مزدت را گرفتى. اگر براى خدا داده باشى
لم ينفق درهماً الا اخلف عليه يك درهم نمىدهى مگر اينكه خدا جايش را
مىدهد(305).
حاجى نورى چهل داستان در اين باره نقل كرده است. اگر بخواهم شواهد اين معنى را ذكر
كنم خيلى طول مىكشد ولى همينقدر بدانيد هر كس مال حلال به دست بياورد و در راه
حلال هم صرف كند يعنى براى خدا بدهد با مورد بدهد، اسراف نكند، بلاشك عوضش را
مىبيند هر چه بدهد معامله با خدا زيان ندارد اگر مىبينى چيزى گيرت نيامده بدانكه
انفاقت از جهتى خراب بوده يا براى خدا نبوده يا به كسى كه دادى موردش نبوده يا اصل
پول خرابى داشته است و الا هر چه دادى خدا در اين دنيا هم عوض مىدهد.
عوض صدقه گاهى جلوگيرى از بلا است
نكته ديگر آنكه گاهى عوضى كه خدا مىدهد مطابق با آنچه شخص داده است و گاهى بدل آن
است مثلاً صد تومان داد عوضش جلوگيرى از پيش آمد بدى شد يا مثلاً تصادفى مىخواست
بشود كه برود بيمارستان ده پانزده هزار تومان خرج بكند آخرش هم با پاى شل از
بيمارستان بيرون بيايد خدا همين جا پيش از تصادف، او را نگهداشت چون صد تومان در
راه خدا داد. خواستم بگويم عوضش هم گاهى رفع بلا از او مىگردد.
27
بسم الله الرحمن الرحيم
و الذين آمنوا بالله و رسله اولئك هم الصديقون و الشهداء عند ربهم لهم اجرهم و
نورهم والذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم اعلموا انما الحيوة الدنيا
لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار
نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاماً و فى الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و
رضوان و ما الحيوة الدنيا الا متاع الغرور(306).
ايمان راستى از عمل جدا نيست
مراد به ايمان در اين آيه البته ايمان حقيقى است نه ايمان زبانى كه در ظاهر است
ايمان قلبى كه خشوع قلب همراه آن است، بلاشك ايمان راستى بدون انقياد و تسليم
نمىشود، يك واجبى را كه انجام ندهد به همان اندازه در ايمان ناقص است، يك حرامى را
كه ترك نكند به همان اندازه ايمان ناقص است ايمان كامل تصديق
بالجنان و عمل بالاركان است ايمان بدون عمل اصلش متحقق نمىشود، دروغ است
كسى ايمان به خدا و قيامت و به سوال و جواب داشته باشد آن وقت مثلاً ماه رمضان روزه
نگيرد چنين چيزى نمىشود اگر كسى خداى را بشناسد لزوم اطاعت پيغمبر و قرآن را
بشناسد و ايمانى داشته باشد به چه جرأت بدون عذر روزه نگيرد معلوم مىشود اصل ايمان
خراب است، ضعيف است. غرضم ايمان حقيقى بدون عمل متحقق نخواهد شد به هر اندازه كه
باشد لذا اينجا كه مىفرمايد والذين آمنوا (يعنى آمنوا
تحقيقاً، صادقاً، خالصاً، مخلصاً) هر كس ايمان به خدا و رسولش در دل او جاى گرفت به
ايمان راست و درست اولئك هم الصديقون بنابر مشهور،
مراد آن است كه ايشان ملحق به صديقين و شهداء مىشوند لهم اجر
الصديقين و الشهداء از براى آنها است پاداشى كه خدا به صديقين و شهداء
داده و مىدهد.
صديق بسيار راستگو و درست كردار است
معنى صديق و شهداء كدام است؟ صديق مبالغه در صدق است، صادق يعنى راست البته راستى
در گفتار و كردار يعنى دروغ نگويد خلاف واقع و خلاف حقيقت نگويد صادق باشد و از آن
بدتر دروغ در كردار است و از صدق در كلام مهمتر صدق در كردار است كه آدمى علاوه بر
اينكه بر زبانش دروغ نگويد مطابق با واقع بگويد كردارش هم مطابق گفتارش باشد
من صدق فعله قولهيعنى هر طورى كه قول او بوده عملش، راه و روشش هم مطابق آن
باشد مثلاً وعدهاى مىدهد اگر تخلف در عمل كند دروغ محسوب مىشود، بايد عملش
گفتارش را تصديق كند، در امور دينى كه صدق در آنجا خيلى مهم است به زبانش مىگويد
الله اكبر، خداى عالم از همه چيز بزرگتر است، بايد عملاً بفهماند ظاهر كند، خدا از
پول و زن و اولاد و از هر چه تصور شود بزرگتر است بايد در راه و روشش هم اين قسم
باشد.
براى پول بيشتر خاضع است
سيد بن طاووس مىفرمايد: گاهى آدمى رسوا مىشود در چه؟ مثلاً با يك نفر گفتگو دارد
از او خواهش مىكنى براى خدا رهايش كن قبول نمىكند اما اگر مثلاً يك هزار تومانى
كنار دستش بگذارى و بگوئى نديده قرار بده مىگويد: چشم، براى پول فوراً تسليم
مىشود اما براى خدا اعتناء نمىكند.
غرضم مثال است براى الله اكبر، آيا خدا بزرگتر از پول نيست؟! بى مروت، گاه مىشود
ترس پاى طرف مىگذارى زود تسليم مىشود از خدا بايد بيشتر بترسى يا فلان مخلوق؟!
در بيم و اميد از غير خدا رسوا مىشود
اگر خوف و رجاء در كار بيايد آنجا صدق خيلى سخت است آدمى خيال مىكند مىگويد از
عذاب خدا مىترسم اما از عذاب خدا بيشتر مىترسى يا از فقر؟ بسيارى از تاجرها هستند
به آنها مىگوئى اين معامله حرام است. مىگويد چاره ندارم، خوف ديگر كدام است؟ رجاء
و اميد صادق نيست هر كس دنبال هر چه مىرود از اين است كه اميد به آن دارد كسى كه
دنبال نماز و روزه نمىرود چون اميد به خدا ندارد كسى كه كار خير نمىكند چون اميد
به بهشت ندارد، دروغ مىگويد، زارع اگر اميد داشته باشد كه اگر در اين زمين تخم
بپاشد يك دانه صد برابر بهرهاش مىبرد، اگر زير زمين باشد تخم پيدا مىكند و
مىكارد. كسى كه اميد داشته باشد يك درهم اگر در راه خدا داد خدا هفتصد برابر به او
مىدهد چقدر با خدا معامله مىكند؟ پس آن كسى كه در راه خدا انفاق نمىكند اميد
ندارد، دروغ مىگويد.
غرضم مسأله رجاء صادق است اگر در دلى پيدا شد از عمل براى خدا جدا نيست، اگر گاهى
ياد بهشت بكند هوس است. اگر راست مىگوئى چرا دنبال بهشت نمىروى؟ چرا براى بهشت
خودت را آماده نمىكنى؟
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: خدا بهشت را حرام فرموده بر هر لغو
گوئى بر هر هرزهاى، بر هر بد زبانى، فحش دهندهاى كه باك ندارد از هر چه با زبانش
بگويد يا بشنود(307) بهشت حرام است براى چنين
اشخاصى مگر اصلاح شوند. لعنت به مردى كه جلوى روى بچه به زنش فحش دهد علاوه آنچه
گذشت بچهاش را هم فحش دهنده مىكند.
با رئيس صديقين على (عليه السلام) محشور مىشود
اولئك هم الصديقون صدق لعله قوله به زبانت اقرار
مىكنى من بنده خدا هستم در عملت كبر نكنى(308)
به خودت مغرور نباشى، در اعمالت كبر از تو سر نزند، آدمى كه مىگويد:
اياك نعبد و اياك نستعين تنها خدا را مىپرستم و تنها از خدا يارى مىجويم
اجمالاً مومن در كارهايش صدق مىورزد تا به صديقين ملحق بشود كه در راس آنها
اسدالله الغالب على بن ابى طالب است. يكى از القاب آقا الصديق است. صديق لقب على
است نه ديگران، صدق مطلق در على (عليه السلام) است. كدام صدق مىرسد به صدق على
(عليه السلام) از اول تا آخرش، گفت: بنده خدايم قولش، فعلش راه و روشش يك لحظه از
طريق بندگى تجاوز نكرد يوم ينفع الصادقين صدقم اى شيعه
على (عليه السلام) تو هم اگر به مقدار خودت در صدق سعى كردى ان شاء الله ملحق
مىشوى به اميرالمؤمنين سيدالموحدين الصديق الاكبر و الفاروق الاعظم اسدالله الغالب
على بن ابى طالب (عليه السلام).
يك نفر خدمت رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) آمد گفت: يا رسول الله فاصله من
تا مدينه بسيار است جمله جامعى به من بفرمائيد تا سرمشقى باشد فرمود
احفظ لسانك زبانت را درياب، باز پرسيد ديگر چه، فرمود
احفظ لسانك مرتبه سوم فرمود: احفظ لسانك عرب
پرسيد سه سوال كردم فرموديد: احفظ لسانك فرمود(309)
مگر آدمى را در آتش جهنم مىاندازد غير از خرمن گفتارهاى او؟!
خرمن يك عمر زبانت آتش شده خيلى مواظبت كنيد گاه مىشود به همين زبان كفر مىگويد،
به اين زبانش دلى را مىرنجاند، سرى را فاش مىكند، به وسيله يك كلمه، آتشهائى روشن
مىكند غرضم صدق است ان شاء الله شيعيان على (عليه السلام) شما مىخواهيد برسيد به
خدمت صديق اكبر، بيائيد ايمان صادقى كه با عمل همراه باشد پيدا كنيم، به مقدار قوه
سعى در صدق كنيم راست بگو با خدا، با محمد، با على، با خلق راست بگو.
براى آشتى دادن دروغ مانعى ندارد
البته چند مورد است دروغ شرعاً اذن داده شده يكى مورد اصلاح است، اصلاح بده هر چند
به وسيله دروغ باشد، ميان زن و شوهرى يا همسايه، يا دو نفر مسلمان، اصلاح بده هر
چند به دروغ باشد، دروغ كه از گناهان كبيره است، در مورد آشتى دادن بسيار خوب است
براى شرح بيشتر و موارد استثناى دروغ، به كتاب گناهان كبيره مراجعه شود.
امامان گواهان امتند
شهداء جمع شاهد و در اينجا بسيارى از مفسرين گفتهاند به معنى گواه است نه شهداء
باصطلاح متاخرين يعنى كسانى كه كشته شدهاند در راه خدا، بلكه مراد در اينجا شاهد و
گواه است گواهها، شاهدهاى خدا و ملائكه و كسانى كه به مقام علم رسيدند به يكتائى
خدا(310) اين گواهى خيلى مهم است در قيامت هر
امامى گواه بر اعمال اهل زمان خودش است(311).
گواهان اين امت دوازده نور پاك، دودمان طاهره آل محمد (صلى الله عليه و آله و سلم)
هستند.
والدين آمنوا كسانى كه ايمان حقيقى پيدا كردند اينها
هستند كه ملحق مىشوند به صديقين و شهداء لهم اجرهم
يعنى لهم كاجرهم البته نه عين آن مقام كه هر كس موحد
شد در درجه سيدالموحدين اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) باشد بلكه
اجر آنها نيز به او داده مىشود وگرنه توحيد على (عليه السلام) مختص به خود او است(312)
لهم، يعنى براى مومنين است اجرى كه براى شهدا و صديقين است.
آنگاه نقطه مقابل مومن يعنى وضع كافر را هم ذكر مىكند.
كافران ملازم دوزخند
والذين كفروا و كذبوا باياتنا اولئك اصحاب الجحيم
آنهائى كه كافر شدند ايمان به خدا نداشته، آخرت را تكذيب مىكردند آيات قرآن را،
آيات تكوينيه الهيه را كه انبياء و آل محمدند، تكذيب مىنمودند، هر كافرى اهل آتش
است، اصحاب نار، عبارت است از ملازم آتش يعنى هميشه با آتش است، از جاى خودش تكان
نمىخورد كه جهنم باشد چون در جهنم رفتن دو قسم است يك وقت زندان و محل پاك شدن از
گناه است كه گناهكار را يك ماه يا يك سال يا بيشتر آنجا مىبرند براى پاك شدن بعد
بيرونش مىآورند ولى اگر بى ايمان مرد ديگر علاجى ندارد، در جهنم نمىماند مگر كسى
كه منكر خدا و رسول است كسى كه تكذيب مىكند حرفهاى خدا و امام را(313)
ديگر علاجى ندارد بلى اميد است آنهائى كه اين طور نيستند امثال من و شماها، خدايا
تو شاهدى ما مكذب نيستيم، مصدقيم. منتهى گناه هم از ما سر مىزند، صدقى هم نداريم
لذا اميدواريم كه خلود براى ما و امثال ما نباشد ان شاء الله، لكن يك ساعتش هم سخت
است بلكه يك لحظه هم سخت است.
اميرالمؤمنين در نهج البلاغه مىفرمايد(314)
خدا بندهاى را كه دوست دارد فرداى قيامت نمىگذارد نعره جهنم هم به گوشش بخورد(315)
از راه دور تا جهنم گنهكار را مىبيند از همان دور شعله آتش كه او را مىبيند نعره
عاشقانهاى براى گنهكاران و كافران از جهنم بلند مىشود كه پردههاى گوش را پاره
مىكند، مگر اهل تقوا آنهائى كه با خدا سر و كار داشتند، خدا آنها را دوست مىدارد
نمىگذارد نعره جهنم بگوششان برسد.
اى مومنى كه در دنيا خصوصاً ماههاى رمضان العفوها گفتى پناه به او بردى، التماسها
و تضرعهاى تو بى اثر نيست در عوضش هم خدا نمىگذارد حتى صداى جهنم را هم بشنوى
خداوند چشمهايشان را نگه مىدارد كه به منظرههاى هولناك نيفتد، وقتى كه شعله بالا
مىرود شايد ديده باشيد جرقه هائى هم پيدا مىشود، شعلههاى جهنم هم جرقههايش مثل
قطعات كوه است چه بهشتش و چه جهنمش قابل توصيف نيست نمىشود از بهشت صرفنظر كرد و
نه به جهنم مىشود تن در داد اگر آدمى در عمر چهل پنجاه سالهاش از اول تا آخرش
تمام به سختى و ناراحتى بگذراند به اميد اينكه ساعت مرگ وعدههاى خدا نصيبش گردد
مىارزد هر ناكامى سهل است ولكن به خدا، محروميت از بهشت سهل نيست(316).
مكاشفه بهشت برزخى و ناله از فراق آن
مرحوم شيخ محمود عراقى اعلى الله مقامه از اجله تلامذه شيخ انصارى است در آخر كتاب
دارالسلام نوشته است شبى پشت بام مدرسه صدر در كربلا بودم بعد مقدارى خوابم برد در
آن عالم در برزخ واردم كردند و جائى كه بعد از مرگ بايد بروم نشانم دادند انواع
نعمتها، پذيرائيها، دلربائيها خلاصه وضع طورى بود كه من در همان حال عرض كردم
پروردگارا، ديگر دنيا را نمىخواهم به من گفتند نمىشود هنوز زود است بعد كه بيدار
شدم به خودم آمدم از فراق آن عالم گريه مىكردم.
يك نفر ديگر از اخيار بوده است بعد از اينكه برزخ را مىبيند باز بر مىگردد به
دنيا تا دو ماه گريه مىكرده از فراق بهشت برزخى و آن دستگاهى كه مؤمن بعد از مرگ
دارد بعد از دو ماه از دار دنيا مىرود.
من و تو چون آن بهجتها را نديدهايم نمىدانيم چه خبر است، وصفهائى كه خدا در
قرآن براى بهشت ذكر فرموده اذا رأيت ثم رأيت نعماً و ملكاً
كبيراً هفت اقليم كره زمين را خدا در قرآن بازيچه گرفته است چون چيزى
نيست، تمام دارائى كره زمين و حكومتش جز دردسر چيزى نيست. لهو و لعب، بازى و سرگرمى
بيهوده است اما ملك مىخواهى؟ بعد از مرگ است خدا بگويد بزرگ است آن درست است. بى
خود نيست كه سرورهاى ما، بزرگان دين ما، ائمه ما چه نالهها داشتند چون پى به آن
عالم برده بودند.
در دعاى ابو حمزه است: خدايا ادخلنى الجنة برحمتك و زوجنى من
الحور العين بفضلك آنجا وضع ديگرى است. آدمى در اينجا نمىتواند حقيقت
بهشت را بفهمد، هر كس در هر عالمى است ادراكش از آن عالم تجاوز نمىكند. بچه در رحم
مادر، بيرون رحم را ادراك نمىكند كسانى كه روى خاك هستند بيرون پوسته عالم ماده را
محال است ادراك كنند غير از تصديق خدا و محمد و آل محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) اجمالاً بهشت صرف نظر كردنى نيست، به اشك چشمت، به انفاق كردنت، آن قدر بايد
پشيمان شوى از گناهانت تا بهشت برايت درست شود، كثافتها پاك شود، هر كثافت گناهى،
احتياج به پاك كردن دارد(317) ديروز گفتم كه
رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمود: زنها بيشتر جهنمى هستند مگر به انفاق
و بذل مال، خودت را برهانى، هر چه دارى در راه رضاى خدا بدهى تا خدا هم تلافى كند.
بگذرم هر كس بايد به فكر خودش باشد.
همه از عاقبت كار بايد بترسيم
تو نگو من شيعه هستم، ميزان قلب است و ايمان و تقوا هيچ كس نمىتواند به خودش
اطمينان پيدا بكند كه من با ايمان مىميرم، چه دانى؟ به قول شيخ شوشترى روى منبر
مىفرموده: من بدبخت مىترسم ساعت آخر عمرم بدترين ساعاتم باشد، مىترسم وقتى كه
مىميرم تابوتى كه برايم مىآورند آتش باشد، كفنم، غسلم، قبرم، زمينم، آسمانم،
خوراكم، لباسم، از هر طرف رو كنم، آتش باشد. كسى چه داند كه آخر كار چه شود، چه
اشخاصى كه مدتها در راه تقوا و صلاح بودند آن را رها كردند در راه فساد و فسق و
فجور و كفر افتادند تا به درك واصل شدند. گاهى به عكس است چه اشخاصى كه مدتها از
خدا غافل بودند، يك دفعه به ياد خدا افتادند و به راه اصلى ادامه دادند تا مردند.
هيچ كس نمىداند كه آخر كار چه مىشود لذا بايد مثل بيد از ايمان خود بترسند،
بلرزند، تمام پناه به خدا ببرند يك لحظه هم در آتش جهنم سخت است، ديدنش هم سخت است.
در روايت دارد كمترين كسى كه معذب مىشود نعلينى از آتش پايش مىكنند ولى تا پايش
را در نعلينى مىكند، مغز سرش جوش مىآيد(318)
با اين ضعف چطور طاقت دارى؟ اى زنها! چرا پايتان را باز مىگذاريد؟ آيا نمىترسيد
كه يك جفت نعلين آتش پاى شما كنند. عريان رفتن به خيابان آتش است. دارى خودت و
جوانها را آتش مىزنى، آتش فتنه بر پا مىكنى هيچ ترس هم ندارى؟ چقدر بى باك.
سابقين از عباداتشان ترسشان بيشتر بوده تا مردمان كنونى از گناه. بشر امروزه از
گناه ترسى ندارد، ترسها به كلى از بين رفته، از همه چيز مىترسند مگر از گناه.
اولئك اصحاب النار خالدين فيها راجع به كسانى است كه
بى ايمان مردهاند اما آنهائى كه با ايمان مردند ولى از گناه پاك نشدهاند، هميشه
در آتش نيستند البته گناه هم مراتب دارد.
در روايت دارد در دنيا پيش از مرگ بلاهائى به مؤمن مىدهند تا كفاره گناهانش بشود(319)
وقتى مىميرد كمى بارش سبكتر گردد اگر به اين پاك نمىشود در جان كندنش معطلش
مىكنند تا بارش كمتر شود اگر هم به اين نشد از حضرت زين العابدين (عليه السلام)
است مىفرمايد در برزخ مىماند خدا داند تا هر چه گناه داشته پاك و پاكيزه شود.
وارد محشر كه شود ديگر پاك وارد گردد(320) و
بعضى هستند گناهشان زياد است كه در برزخ پاك نمىشوند مىافتد به قيامت و آنجا هم
به عقبات كه پنجاه موقف، هر موقفى هزار سال معطل مىشود در هر موقفى مقدارى اصلاح
مىگردد.
ندانم اينها اشاره به چه نوع گناهان است مگر بگويم گناهان قلبى مثل كبريا حقد يا
حسد يا اينطور گناهان، بايد سالها بگذرد تا اصلاح گردد اگر چنانچه در مواقف هم نشد
مىرسد به جهنم، آنجا كه رسيد مقدار وقوفش در جهنم به مقدار پاكى از گناهش است وقتى
كه پاك شد از جهنم بيرونش مىآورند.
اين مطالب روى قاعده است، لكن تبصرهاى دارد مگر اينكه شفاعتى هم به او برسد شفاعت
هم بسته به فضل خداست، از ساعت مرگ تا آخر كار. تا چه وقت حسين (عليه السلام) نظر
لطفى كند تا چه وقت خدا اين بزرگان را به فريادرسى برساند ولكن اميد هم زياد است.
امام رضا (عليه السلام) فرمود كسى كه زيارت كند قبر مرا، سه جا زيارتش مىكنم، نزد
ميزان و سنجش اعمال، موقعى كه نامههاى عمل پراكنده مىشود و نزد صراط(321).
28
بسم الله الرحمن الرحيم
اعلموا انما الحيود الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال
والاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و فى
الاخرة عذاب شديد و مغفرة من الله و رضوان و ما الحيوة الدنيا الامتاع الغرور(322)
شناسائى حقيقت ويژه انسان
از خصوصيات قرآن مجيد آشكار ساختن حقائق و نشان دادن واقعيات يعنى دانش حقيقى است.
در دانستن ظاهر اشياء انسان با حيوان شريك است لكن حقيقتش را دانستن از خصائص انسان
است حقيقت و ذات اشياء آنچه كه واقع اوست دانستن آن مهم است خداى عالم در اين آيه
مباركه كه تلاوت شد مىخواهد عالم دنيا و آخرت را براى شما مسلمانان معرفى كند،
بشناساند، دنيا چيست و آخرت كدام است؟ اولاً دنيا زندگى روى خاك است تا ساعت مرگ از
هنگام تولد تا ساعت مرگ را دنيا مىنامند. عقبى و آخرت از ساعت مرگ الى الابد است
اين را هم آخرت گويند متصل به هم است، آخر دنيا، اول آخرت مىگردد
من مات فقد قامت قيامته طليعه قيامت از ساعت مرگ آدمى است، چرا اين مقدار
را دنيا گويند؟
دنيا به معنى نزديكتر يا پستتر
دنيا بر وزن صغرى، معناى نزديكتر دارد يا اينكه دنيا، از دنائت يعنى پستى باشد،
دنياست يعنى پستتر است. نسبت به عالم عقبى كه حقيقت است، اينجا پست و رذل است
البته دنيا يعنى منهاى آخرت زندگى مادى قطع نظر از كارهاى آخرتى در پنج عنوان
پروردگار ذكر فرموده كه آدمى در اين عمر كوتاه اشتغالش به اين پنج چيز است، اول
لعب، دوم لهو، سوم زينت، چهارم تفاخر، پنجم تكاثر، زندگى آدمى منهاى آخرت يكى از
اين امور است.
لعب، كار پر رنج ولى بيهوده است
لعب فارسيش بازى است، يعنى زحمت و مشقت مىكشد، رنج مىبرد بيهوده بدون نتيجه، اين
را لعب گويند مثل دو تا بچه كوچك كه با هم كشتى مىگيرند كه يكى ديگرى را به زمين
بزند با اين كار كه چيزى به ذات طرفين وارد نمىشود، ذات تو كه رشدى نكرد كمالى
نيست اگر چنانچه زورمندى كمال است جناب گاو از ورزشكار بهتر است بلاشك گرگ و فيل و
شتر زورشان از جناب ورزشكار بيشتر است، زورمندى كه كمال نيست پس بازى يعنى كار پر
رنج بى ثمر.
كسى مىگفت براى فيلمهاى ورزشى، بچهها زياد به تماشا مىروند!! هر كارى را
بخواهيد بفهميد كار درست و عقلائى است يا نه اگر مشتريش زن و بچه شد بدانيد بازيچه
است در بچگى دكان درست مىكردى، از صبح زحمت مىكشيدى، شب كه مىخواستى بروى خانه
تمام را خراب مىكردى حالا هم هفتاد، هشتاد هزار آجر يابيم آهن يا سيمان فرقى
نمىكند آقاى حاجى زحمت كشيد زايد از حد زحمت كشيد براى يك سر و سايه، اين همه خون
جگر مىخورد كه آخر كارش به تيمارستان بيفتد آخر براى چه؟! مگر تو چقدر خانه
مىخواهى تمام زياديها بازى است، تمام لعب است، ساختمانهاى زائد بر حد، بيهوده است
يا كارهاى ديگر...
مرگ و پايان بازى
لعب عبارت شد از كار با رنج و محنتى كه ثمره عقلى نداشته باشد، چه موقع همه دست از
بازى بر مىدارند؟ ساعت مرگ، آفتاب عمر كه غروب مىكند آنگاه متوجه مىشوند مثل بچه
هائى مىمانند كه گرم بازى مىشوند و از هر كارى باز مىمانند، لباسهايشان را هم
بيرون مىآورند گوشهاى مىريزند دزد مىآيد لباسهايشان را مىبرد و نمىفهمند، تا
وقتى كه هوا تاريك مىشود، خواهى نخواهى بايد بروند متوجه مىشوند لباس و اسبابشان
را دزد برده است با اين وضع چطور پيش پدر و مادر بروند.
اى كسى كه سرگرم بازيهاى دنيا هستى، تا ساعت مرگ از اين بازيهايت متوجه نمىشوى،
آفتاب عمر كه غروب كرد فهميدى بايد به سراغ گور بروى، لباس تقوا را چه كردهاى(323).
لهو سرگرمى و باز ماندن از هدف
اما لهو در فارسى به معناى سرگرمى است، آدمى كار و مقصد مهمى در پيش دارد آنگاه به
يك كار جزئى كه نفع بيهودهاى برايش دارد مشغول مىشود كه از كار مهم باز مىماند
اين را لهو گويند، لهو يعنى كار جزئى كه آدمى را مشغول كند و از كار بزرگ باز دارد،
بچه شغل مهمش آن است كه موقع درس بايد مدرسه برود رفيقش مىآيد او را مشغول مىكند
به مورچه شمردن، تا وقتى كه متوجه مىشود وقت كلاس گذشته است، مثال مورچهاى كه
گفتم براى بچه كوچك بود اما براى بچههاى چهل يا پنجاه ساله داخل سينماها بايد سر
در آورند تمام لهو است مناظر خلاف عفتى كه در سينماها است يا عكسها و روزنامهها و
ورق پارهها سرگرمى از ذكر و ياد خداست يعنى مشغولت مىكنند كه اصلاً به فكر گورت
نيفتى. آيا كسى كه در راه فساد است ديگر نگاه قرآن مىكند؟ به ياد قبر و برزخش
مىافتد؟ اشتباه مىكند؟ صورتش بجهت و لذت است باطنش تمام آتش و بدبختى است، دنبال
ناموس مردم مىافتد آن وقت مگر راحتى دارد؟ چه فسادهائى پشت سر دارد كه هر روز در
روزنامهها مىخوانيم.
بر من واجب است بگويم، بر شما هم واجب است بدانيد اعلموا
حقيقت و زندگى دنيا را بدانيد كه خدا آن را رسوا كرده حقائق را آشكار فرموده كه كسى
هلاك نشود.
پىنوشتها:
295) ايتان فى كتاب الله اطلبهما ولا اجدهما .
اصول كافى جلد 2، ص 352، باب الثناء قبل الدعاء.
296) من اطاع الله فيما امره ثم دعاه من جهة الدعاء اجابه .
اصول كافى، ج 2، ص 352، باب الثناء قبل الدعاء.
297) انا مطيع من اطاعنى
اقبال سيد بن طاووس.
298) اوفوا يعهدى اوف بعهد كم .
سوره بقره، آيه 40.
299) حبا لصوته و استماع نحيبه .
عدة الداعى، ص 187، ص 7.
300) اقرب ما يكون العبد الى الله و هو ساجد.
سفينة البحار، ج 1، ص 599.
301) ثم لتسلن يومئذ عن النعيم.
سورهتكاثر، آيه 8.
302) صبروا اياما قليلة اعقبتهم راحة طويلة
خطبه همام نهج البلاغه صبحى صالح، ص 304.
303) -ژ ربنا اطمس على اموالهم و اشدد على قلوبهم .
سوره يونس، آيه 88.
304) سوره سبا، آيه 39.
305) تفسير برهان، ج 3، ص 353.
306) سوره حديد، آيه 20.
307) ان الله حرم الجنة على كل فحاش بذى قليل الحياء لايبالى ما قال ولا ما قيل له
فانك ان فتشته لم تجده الا لغيه او شرك شيطان.
سفينة البحار، ج 2، ص 346.
308) لا يملك لنفسه نفعا ولا ضرا ولا مونا ولا حيود ولا نشورا.
309) هل يكب الناس على مفاخرهم فى النار الا حصائد السنتهم.
لئالى الاخبار، ج 1، ص 176.
310) شهد الله انه لا اله الا هو و الملائكة و اولوا العلم .
سوره آل عمران، آيه 16.
311) و كذلك جعلناكم امة وسطا لتكونوا شهداء على الناس و يكون الرسول عليكم شهيدا.
سوره بقره، آيه 137.
312) يوم ينفع الصادقين صدقهم.
سوره مائده، آيه 119.
313) لا يصليها الا الاشقى الذى كذب و تولى .
سوره ليل، آيات 15 - 16.
314) و اكرم اسماعهم ان تسمع حسيس نار ابداً .
نهج البلاغه، خطبه 183، صبحى صالح، ص 268.
315) اذا رأتهم من مكان بعيد سمعوا لها تغيظاً و زفيراً
سوره فرقان، آيه 13.
316) فهبنى يا الهى و سيدى و مولاى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك و هبنى يا
الهى صبرت على حرنارك فكيف اصبر عن النظر الى كرامتك .
دعاى كميل.
317) صقله بمصقلة التوبه - مصباح الشريعه.
318) بحارالانوار، ج 8، ص 295.
319) بحارالانوار، ج 6، ص 157، ح 14.
320) سفينة البحار، ج 1، ص 106.
321) اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا و عند الصراط و عند الميزان .عيون اخبارالرضا
(عليه السلام)، ج 2، ص 258.
322) سوره حديد، آيه 20.
323) و لباس التقوى ذلك خير .
سوره اعراف، آيه 25.