عيادت على (عليه السلام) و توبه پيش از آن
كلمه لطيفى شيخ شوشترى ذكر كرده است مىفرمايد مستحب است كسى كه عيادت مريض
مىرود، هديهاى براى بيمار ببرد چون دلشاد مىگردد. امروز هم على (عليه السلام)
سخت بيمار است، بيائيد كارى كنيد على (عليه السلام) را شاد كنيد. آن وقت شيخ
مىگويد: پيش از رفتن عيادت تا در مسجد هستيم توبهاى از گناهان بكنيم كه با توبه
برويم پيش على (عليه السلام).
21
بسم الله الرحمن الرحيم
اومن كان ميتاً فاحييناه و جعلنا له نوراً يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات
ليس بخارج منها(236)
على (عليه السلام) رعايت حقوق را مىفرمايد
روز بيست و يكم ماه رمضان و روز شهادت على (عليه السلام) است دوستان و اهل محبت از
راههاى دور در خانه خدا جمع شدهاند امروز سالگرد شهادت على است موقع جوش آمدن
مهرهاى اهل محبت است.
مرحوم نراقى در دارالسلام نقل كرده است (مختصر مىگويم محل شاهد را) راجع به
شيعهاى كه در ورود به عراق، شرطه بغداد خيلى اذيتش كرد به طورى كه بالاخره گفت:
مىروم نجف شكايتت را به على (عليه السلام) مىكنم. در نجف اشرف بالاى قبر على
(عليه السلام) متحصن شد حاجتش فقط اين بود كه اين ظالم هلاك بشود. نفرين كرد. شب در
عالم رويا اسدالله الغالب على بن ابى طالب (عليه السلام) را ديد. حضرت فرمود او را
به من ببخش رهايش كن، گفت آقا رهايش نمىكنم تا شما تلافى نكنيد من دوست شما هستم
در راه دوستى شما اينطور به سرم آورده، فرمود: او را به من ببخش من تلافى مىكنم
چون اين شخص حقى بر من دارد گفتم: آقا اين شخص چه حقى به شما دارد؟ فرمود: وقتى
همراه قشونش از صحراى نجف مىگذشت نظرش به گنبد قبر من افتاد پياده شد ادب و خضوع
كرد بعد سوار شد و رفت آن ادب پيش ما محفوظ است، در عوض آن ادبى كه كرده من عفوش را
از تو مىخواهم.
بعد از اينكه بر مىگردد آن رئيس شرطه به او مىرسد مىگويد رفتى چكار كردى؟ گفت
چه بگويم از فتوت على (عليه السلام) كارى كرده بودى كه على (عليه السلام) ملاحظه آن
كارت را كرد و جريان را برايش گفت مبهوت شد گريه كرد توبه و انابه كرد كارهايش را
اصلاح كرد بعد هم رفت نجف سر قبر على (عليه السلام) گفت اى آقائى كه شما كوچكترين
عملى را فراموش نمىكنى خاك بر سر ما اگر به غير از شما سر و كار داشته باشيم.
حفظ از شرور به بركت ولايت اهل بيت
در كتاب آثارالحجة مكاشفه علامه بزرگوار حكيم اسلامى فيلسوف بزرگ مرحوم مغفور حاج
ميرزا مهدى آشتيانى را نقل كرده است اين عالم بزرگ برايش مكاشفهاى رخ داد كه
واقعاً شنيدنى است آدمى بايد عبرت بگيرد. ايشان فرمود من مبتلا به مرض يرقان بودم
وقتى مشرف شدم براى زيارت مشهد رضا (عليه السلام) به قصد اينكه از على بن موسى
الرضا (عليه السلام) سه حاجت بطلبم يك حاجتم اينكه اين مرضم خوب شود، حاجت دومم
حاجت مخصوصى بود كه ذكر نمىكنم، حاجت سومم نجات ايران از فتنه كمونيست بود موقع
فتنه تودهاىها و گرفتن شمال ايران بود كه همان فتنه پيشهورى باشد كه در سى سال
قبل واقع شد ايران در خطر بزرگى قرار گرفته بود. ايشان مىفرمايد: خيلى ناراحت بودم
حركت كردم براى مشهد مقدس در اثناى راه حالم به هم خورد بى هوش شدم همراهانم هم از
سفر باز ماندند در آن حال اغماء مكاشفهاى به من دست داد يك وقت ديدم از آسمان متصل
نور به زمين مىآيد متوجه شدم كه صحراى عرفات است ديدم نورهائى كه مىآيد در يك
قسمت است كه همه خلق هم متوجه آن قسمت هستند آن قسمت را نگاه كردم ديدم چهارده خيمه
نورانى است كه نور، از آسمان به اين چهارده خيمه متصل در اياب و ذهاب مىباشد.
پرسيدم چه خبر است گفتند: آنكه از همه بزرگتر است خيمه خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى
الله عليه و آله و سلم) تا آخرى آنها خيمه مهدى آل محمد امام ثانى عشر صلوات الله
عليهم اجمعين. دويدم خودم را رساندم به رسول الله مقابل رسول خدا عرض ادب و سلام
كردم گفتم يا رسول الله! سه حاجت دارم رسول خدا فرمود كه چون تو در راه زيارت
فرزندم رضا (عليه السلام) هستى مىخواهى به روى سر قبر حضرت رضا (عليه السلام) اين
حاجتهايت را هم از آقا بگير از خيمه بيرون آمدم رفتم خيمه امام هشتم و اذن گرفتم
وارد شدم سلام كردم خيلى به من رأفت و مهربانى كرد، گفتم يا مولا سه حاجت دارم
آمدهام سر قبر شما براى اين سه حاجت. يكى يكى سه حاجتم را گفتم اول خوب شدنم، دوم
آن حاجت مخصوص، سوم رفع شر تودهايها از ايران.
امام فرمود: اما حاجت اولت موضوع بيمارى يرقان صلاح تو اين است تو بايد تا آخر عمر
بيمار باشى، قبول كردم (گاه مىشود خدا براى مؤمن مقامى تدارك كرده كه به آن مقام
نمىرسد مگر به يك نوع گرفتارى در دنيا) حاجت دوم را فرمود: رواست و اما حاجت سوم
كه شاهد ما است به پيشهورى و تودهاىها و فسادها كه هست فرمود راحتباش به اين
زودى تمامشان را رد مىكنيم. رفع شر تمامشان خواهد شد و اين جمله را هم فرمود: كه
تمام عرايضم مقدمه اين جمله بود فرمود شما ايرانيان مادامى كه با قبور ما اهل بيت
سر و كار و پناهندگى داريد و به مجالس مصيبت ما علاقمنديد از هر شرى در امانيد.
واقعاً همين است.
خواستم بگويم كه هر چه بروز ارادتى كه داديد اينها فراموش شدنى نيست.
ايمان و عمل نيك موجب زندگى روحانى
در جاهاى متعدد قرآن مجيد كه از ايمان نام مىبرد در پى آن عمل صالح را نيز تذكر
مىفرمايد شايد يكى از نكات آن اين باشد كه اين دو، ايمان و عمل صالح بايد با هم
باشد تا شخص بهرهمند گردد و حيات روحانى بيابد ان الذين آمنوا و
عملوا الصالحات اين دو تا در هر كس پيدا شود خداى عالم حيات تازهاى به او
مىدهد دو سه آيهاش را مىخوانم و به ترجمه اكتفا مىنمايم.
در سوره انفال مىفرمايد يا ايها الذين آمنوا استجيبوا لله و
للرسول اذا دعاكم لما يحييكم(237) اى
كسانى كه ايمان آورديد پاسخ دهيد خدا و پيغمبرش را هنگامى كه شما را به چيزى
مىخواند كه شما را زنده مىكند. اى مومنين وقتى خدا، محمد (صلى الله عليه و آله و
سلم) به شما مىگويند بيائيد چيزى يادتان بدهيم كه زنده بشويد (و آن ايمان و عمل
صالح است) اگر اين دو را پذيرفتيد حيات پيدا مىكنيد و شما را زنده مىنمايد.
آيه شريفه ديگر اومن كان ميتا فاحييناه آيا كسى كه مرده
بود پس او را زنده گردانيديم، مردهها! مىخواهيد زنده شويد؟ ايمان و عمل صالح
كنيد.
آيه شريفه ديگر مىفرمايد كه من عمل صالحاً من ذكر او انثى و هو
مومن فلنحيينه حيوة طيبة(238) از اين
صريحتر نمىشود هر كس كار نيك كند از واجبات يا مستحبات هر چند خار از سر راهى
بردارد، مرد باشد يا زن در حالى كه مؤمن باشد پس زنده مىگردانيم او را زندگى نيكو.
در ايمان و عمل صالح زن و مرد ندارد اگر ايمان و عمل صالح آمد، اين ترقى، رشد و
تكامل است، حيات طيبه خالصه، حيات پاكيزه به او مىدهيم.
عزت، براى مومن صالح است
حيات كه فارسيش زندگى است حقيقت حيات نيرو است منشأ آثار است يعنى چيزى است كه از
آن آثار تراوش مىكند. منشأ اثر خداى عالم براى تو قرار داده كه اگر ايمان و عمل
صالح داشته باشى يك نيروى فوق العادهاى به تو مىدهد اگر ايمان نباشد بشر ضعيف
است، به قدرى شخص بى ايمان ذليل مىشود، از در سينما كه رد مىشود چشمش به مناظر
عكسهاى مهيج شهوات كه مىافتد نمىتواند رد شود جاى خود خشك مىشود، نيرو و عزت آن
است كه اگر خوشكلترين زنها جلويش عريان شود مىتواند خودش را بگيرد، نگاهش نمىكند
چون قوى است، قوى كه شد خود زن لخت هم ببيند نگاهش نمىكند آخرش را مىخواند
مرد آخر بين مبارك بندهاى است مىفهمد اگر نگاهش كرد به آن ميل مىكند
دنبالش نمىكند در چه ذلتهائى كه مىافتد مگر هر كس دنبال هر هوسى رفت به آسانى به
آن مىرسد؟ نيروى ايمان كه نباشد آدمى در برابر هر شهوتى زانو به زمين مىزند
العزة لله و لرسوله و للمؤمنين اگر حيات آمد خيانت نمىكند، خيانت مال آدم
ضعيف و ذليل است.
ابوذر نيرومند در ايمان
مؤمن عزيز و قوى است، مثل ابوذر كه وقتى معاويه مىخواست دينش را بخرد دويست اشرفى
داد به دو غلامش گفت اگر توانستيد اين پول را به ابوذر بدهيد و ابوذر را پولكى
بكنيد من شما را آزاد مىكنم دو نفرشان آمدند پيش ابوذر و دويست اشرفى را گذاشتند
جلوى ابوذر، ابوذر پرسيد چيست؟ گفتند: دويست اشرفى است و معاويه داده فرمود از كجا
آورده؟ معاويه مالش كجا بود گفتند از بيت المال است فرمود كه بيت المال از همه
مسلمانها است به چه مناسبت دويست مثقال اشرفى به من مىدهد آيا به همه مسلمانها
دويست مثقال طلا داده است؟ گفتند: نه براى شما خصوصى آورده شده، تا اين را گفتند
فرمود فوراً پولها را برداريد و به معاويه بدهيد و بگوئيد من احتياج ندارم تا اين
دو گرده نان جو را دارم كه يكى از آن براى امروز و يكى ديگر براى امشب - پس كيست از
من بى نيازتر - اما بودند اشخاصى كه پولها را گرفتند دست از على (عليه السلام)
برداشتند نوكر معاويه و معاويه صفتها شدند و ذليل گرديدند. اگر حيات آمد ديگر ذليل
پول و شهوت نمىشود بلكه بزرگ مىشود هيچ وقت به دنيا اهميت نمىدهد، دنيا چيزى
نيست كه به آن اهميت داده شود.
اگر اين نيرو پيدا شد آيا با همه تواضع مىكند يا نه؟ كبرى در كار نمىآيد اگر رشد
عقلى پيدا كرد هيچ وقت آدمى حرص نمىزند براى نهادن چه سنگ و چه
زر غصه فردا براى چه مىخورى؟ آيا يقين دارى تا فردا زنده هستى؟ نبايد آدمى
بدون جهت و براى چيزهاى فانى غصه بخورد لنحيينهم حياة طيبة
غصه نداشته باش مگر براى آخرت و پس از مرگت.
تنها از گناهانتان بترسيد
حضرت على (عليه السلام) فرمود پنج كلمه يادتان مىدهم و براى اين پنج كلمه اگر
شترسواريها كنيد و شترها از كار بيفتند و بيابانها را طى كنيد، بدانستن اين چند
كلمه مىارزد. من كلمه اولش را بگويم: لا يخافن احد الا ذنبه
شيعيان على! حق نداريد از چيزى بترسيد مگر از گناه، هيچ چيزى را زشت ندانى مگر
گناه، گناهت خوابت را بگيرد نه امور دنيوى(239)
.
در دنيا هر كس در راه ايمان و عمل صالح افتاد، زندگى خوشى و نيروى الهى به او داده
مىشود كه از آثارش عفت، قدرت، نگهدارى نفس است در برابر هر موضوع تكان دهندهاى،
خودش را محكم مىتواند بگيرد چون زنده است، اهل رضا و تسليم است هيچ پيش آمدى تكانش
نمىدهد به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست بهجتى
نصيبش مىگردد كه زوال ندارد لذا من اين جمله را امروز در اين اجتماع عام بگويم:
توحش غرب در اخلاقيات
در ذهن بعضى از جوانها مىآيد شنيدهاند يا خواندهاند كه مثلاً آمريكا كشور
پيشرفته است و ايران عقب مانده. من نمىدانم چه دستهائى در كار است كه اين چيزها را
در ذهن جوانهاى ما مىاندازند؟ به چه مناسبت اين حرفها را مىزنيد؟ فقط مختصر بگويم
من عددش در نظرم نيست روزانه بلكه ثانيه شمارى شده است در آمريكا چه جنايات و
خودكشيها و فسادهائى كه مىشود مثلاً دختر دزدى كه تتمهاش به ايران سرايت كرده است
آيا اين پيش افتادن است؟! آيا خود كشى و دختر دزدى پيش افتادن است. آمريكا كه اين
همه پول مىريزد براى اسلحه جمع كردن، آيا توانسته است امنيت كشورش را حفظ كند؟ بله
اسلحه خوب است براى موقعى كه جنگ بشود تنها حرفى كه مىتوانم بزنم اى مسلمانها، اى
كسانى كه صداى مرا مىشنويد، تنها چيزى كه بدون اسلحه و مأمور براى امنيت كفايت
است، ايمان است و بس و هر كس چيز ديگرى خيال كند، خيال خام است.
يا مثلاً درباره سوئد، گويند: در جهان تنها كشورى كه آرامش و راحتيش بهتر و بيشتر
است سوئد است. فعلاً خود كشيهائى كه در كشور سوئد مىشود نسبت به جمعيتش بيشتر است
از خود كشيهائى كه در تمام ايالات آمريكا به قدر جمعيتش واقع مىشود آيا اين خود
كشىهاى اهالى سوئد از چيست؟ از اصل آرامش كه ايمان است بى خبرند.
22
بسم الله الرحمن الرحيم
ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم
الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور فاليوم لا يؤخذ منكم فدية ولا من
الدين كفروا مأويكم النار هى مولاكم و بئس المصير(240)
ديدار بهشتيان و دوزخيان و سخنانشان به يكديگر
از موضوعاتى كه در قرآن و روايات ذكر شده اين است كه جهنميان يكديگر را مىبينند.
در سوره مباركه اعراف دارد كه مخاطبه مىكنند اهل جهنم مىگويند، اى بهشتيان منت بر
ما گذاريد از اين آبهاى فراوان و روزيهائى كه خدا به شما عطا فرموده به ما نيز
بدهيد(241) بهشتيان پاسخ گويند خداوند اين
نعمتها را بر كافران حرام فرموده است. غرضم ملاقات و ديدن است نزديك كه نمىتوانند
بشوند ولى مىبينند البته اين هم حكمتى دارد كه مؤمنين جهنميان را مىبينند و
برعكس، مؤمنين جهنميان را مىبينند تا لذتشان بيشتر شود كه شكر خداى را كه ما مبتلا
نشديم. جهنميان هم بهشتيان را مىبينند براى اينكه بر حسرتشان افزوده گردد. در دعاى
كميل مىخوانيد(242) خدايا گيرم بتوانم صبر كنم
بر سختى گرمى آتش جهنم، اما چطور صبر كنم بر محروميتم؟
وقتى كه منافقين چشمشان به مؤمنين مىافتد نور افشانى آنان را مىبينند در حاليكه
خودشان اين قسم در تاريكى و ظلمت چه بر سرشان مىآيد؟ صدا مىزند اى مؤمنين مگر نه
ما با شما در دنيا بوديم ينادونهم الم نكن معكم حالا شما
هم نگاهى به ما كنيد تا از نور شما بهرهمند شويم قالوا بلى
آرى، در دنيا تمام ما در يك شهر زندگى مىكرديم، با هم معاشرت، مصاحبت هم داشتيم
لكن با اين تفاوت كه ما از جان و دل وعده خدا را پذيرفتيم و عمل كرديم لكن شما
فتنتم انفسكم خودتان را در هلاكت انداختيد و تربصتم
همه منتظر بوديد كه چه وقت بلا بر سر مؤمن مىآيد، منتظر بوديد وضعشان خراب بشود
و ارتبتم تمام در شك بوديد يا مثلاً مىگفتيد اينها را آخوندها در آوردند.
آرزوها پايان ندارد
و غرتكم الامانى آمال و آرزو مشغولتان كرد واى از آدمى،
هيچ حجابى بين انسان با آخرت و خدا و ايمان مثل آمال و آرزوها نيست هوسها هم كه مرز
ندارد هل من مزيد مىكند، ديگر چه وقت به فكر مرگ مىافتد
وقتى مرد ديگر آنجا هر چه مىخواهد بگويد رب ارجعون لعلى اعمل
صالحاً در تفسير منهج ذيل آيه غرتكم الامانى حديث
لطيفى از خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم) نقل نموده است خلاصه
آن را عرض كنم.
روزى پيغمبر در مسجد با انگشت يا با چوب جلوى روى اصحاب روى زمين نقشهاى كشيد
بعدش فرمود: نگاه كنيد، خط دراز و درشتى روى آن از اول تا آخرش كشيد فرمود: اصحاب
ديديد چكار كردم؟ خطهائى كه اول كشيدم آرزوها بود كه ناگاه بانگى
بر آمد خواجه رفت و اين خطى كه رويش كشيدم مرگ است، مرگ مىآيد تمامش را
نيست مىكند.
مانند مور و دانه خوراك گنجشك
به تعبيرى كه يكى از دانشمندان كرده است گويد روزى در بيرون صحرا نشسته بودم مورى
را ديدم كه دانه گندمى زير خار و خاشاك پيدا كرد به چه زحمت و مشقتى از زير خار و
خاشاك بيرون آورد و مقدار مسافتى را پيمود هر جا كه پست و بلندى بود آن دانه گندم
را به زحمت مىبرد. من هم عقب سرش رفتم ببينم به كجا مىرود. مسافت زيادى پيمود تا
به لانهاش رسيد. ديدم گنجشكى از بالا به پائين جست دانه گندم و خود مورچه را
بلعيد. به فكر رفتم آدمى اين همه زحمت مىكشد ناگهان ملك الموت مىآيد او را
مىبرد. آنچه زحمت كشيده تمامش به هدر مىرود. مال و جاه را آورد تا سوراخ گور، اما
آنجا از او گرفتند و بدنش را زير خاك كردند نه فرش و نه چراغ، نه انيس و مونسى جز
ايمان و عمل صالح هيچ چيز هم ندارد غرتكم الامانى آدمى
بدبخت اينجور است كه زحمت مىكشد براى خوشى اما بيچاره نمىداند غير از دردسر چيز
ديگر نيست.
امام سجاد مىفرمايد: واكفنا طول الامل خدايا تو خودت ما
را از شر آمال و آرزوها نگهدار.
حتى جاء امرالله مرگ هم آمد و گذشت و
غركم بالله الغرور شيطان شما را مغرور كرد، تا مىگويند انفاق به فقراء بكن
مىگويد نبايد چيزى به آنها داد چون اگر خدا مىخواست خودش به آنها مىداد اينها
كفر است(243) .
مؤمن، ظاهر و باطنش يكى است
فاليون لا يؤخذ منكم فديد ولا من الدين كفروا ما ويكم النار
فرق بين منافق و كافر كه در آيه اسم هر دو را يادآورى كرده، انسان ظاهر و باطنى
دارد. ظاهرش زبان است، دست و پا و چشم و گوش است. باطن، درون و ناپيدا است كه ايمان
باشد گاهى آدمى در دلش ايمان هست به ظاهرش نيز آن را آشكار مىكند، نماز و روزه و
غيره را به جا مىآورد، ياد خدا و تقوا و عمل صالح دارد هم برون و هم درون است، هم
باطنش از خوف خدا مىترسد و ظاهر و بدنش از ترس خدا از گناه فرار مىكند. در دلش
شوق بهشت است و راستى آرزو دارد جمال على (عليه السلام) را ببيند، آرزو دارد سر حوض
كوثر باشد در ظاهرش هم آنچه هم جوارى با بزرگان است پرهيز مىكند يعنى از گناه فرار
مىكند.
اگر مىخواهى با پيغمبر هم نشينى باشى...
ضمناً حديث لطيفى بگويم: روزى اعرابى (باديه نشين) كه كمتر موفق مىشدند خدمت
پيغمبر برسند به مدينه خدمت خاتم انبياء محمد مصطفى (صلى الله عليه و آله و سلم)
آمد عرض كرد يا رسول الله من آنچه خدا واجب فرموده انجام مىدهم يعنى روزه مىگيرم
فقط ماه رمضان كه روزهاش واجب است و نماز هم مىخوانم فقط نمازهاى يوميه و خمس و
زكات هم كه فقير هستم ندارم بدهم حال من چطور است؟ (حاصل روايت منقوله) پيغمبر هم
فرمود انك فى الجنة تو در بهشت هستى (چون واجباتت را
انجام مىدهى) تا فرمود بهشتى هستى، آن اعرابى زرنگ گفت حالا كه بهشتى هستم
معك با تو هستم؟ بودن با پيغمبر شوخى نيست. اجتماع با اولياء عادى نيست.
حضرت تاملى كرد فرمود بودن با من شرط دارد بايد خودت را از هر گناهى نگاه بدارى،
چشمت را از هر حرامى نگه بدارى.
اگر مىخواهى با پيغمبر باشى مناسبت مىخواهد، با كثافت گناه نمىشود، بعين مثل
كسى كه از چاه مستراح آمده بيرون مىخواهد برود پيش سلطان، در روايت دارد كه شخص
مثلاً دروغى مىگويد و بوى گندش تا هفت آسمان بالا مىرود كه ملائكههاى هفت آسمان
لعنتش مىكنند.(244)
از كوزه برون همان تراود كه در اوست در دلت اگر حب على
است در برونت هم از هر گناهى بايد پرهيز بكنى.
منافق دو رو، و دو رنگ است
بعضى هستند ظاهرشان خوب هستند، اظهار ايمان و تقوا مىكنند اما درونشان خبرى نيست،
منافق كسى است كه ظاهرش ايمان و تقوا، نماز، روزه اما در دلش پارك و پول و زرق و
برق و مال و جاه و رياست است.
اما كافر آن است كه اين حقه و كلك را ندارد، ظاهر و باطنش كفر است واى از منافقين
ان المنافقين فى الدرك الاسفل من النار(245)
منافق يك در كه عذابش سختتر از هر كافرى است - باز كافر تكليفش معين است يك طرفى
است، اما منافق كه لعنت خدا بر هر منافقى باد، نماز جماعت مىآيد براى منزلت و قرب
پيش خلق يراؤن الناس براى اينكه تعريفش كنند يا مىرود
پاى منبر مىنشيند(246) نماز مىخواند براى
اينكه نمايش بدهد كه من نماز خوان هستم، امروز روزى است كه لا
يؤخذ منكم فدتة اى منافقها فديه از هيچ كدامتان گرفته نمىشود در آخرت اصلاً
از اين حرفها نيست كسى نمىتواند حبسش را بخرد، كسى عذاب آنجا را نمىتواند بخرد
چون چيزى ندارد لخت و عريان است ولا من الذين كفروا و نه
از كسانى كه كافرند فديه گرفته مىشود مأويكم النار جاى
تمامشان آتش است هى مولاكم مولا از اولويت است اولى و
سزاوار براى شما جهنم است و بئس المصير و بد بازگشتى است.
شانزده معنى براى مولا
قريب شانزده معنى در لغت عرب براى مولا ذكر شده است هر جا بكار رفت بايد مراعات
مناسبت مقام را كرد اينجا رعايت مناسبت مولا، اولى است - اولى يعنى سزاوارتر،
مناسبتر مثلاً در غدير خم كه رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) على (عليه
السلام) را بلند كرد فرمود من كنت مولاه فهذا على مولاه
مولا آنجا از باب ولايت الهيه است و مولاى اينجا انسب است مناسبتر، سزاوارتر يعنى
اى كافرها مناسب شما بهشت نيست بلكه جهنم است.
عدل خدا در همه عوالم وجود
بلاشك در تمام عوالم وجود عدل خدا مسلم است چه عوالم ملك يا ملكوت
دنيا و آخرت از قطره آب تا برود عرش تا بالاتر همه جا با عدل است
بالعدل قامت السموات والارض عدل كدام است؟ وضع كل شىء فى
محله هر چيزى را به جاى خودش جاى دادن است چنانكه ظلم در غير محل است در
قيامت عدل الهى كمال ظهور را دارد مثلاً اگر جهنمى را در بهشت بياورند استفاده
نمىكند بهره نمىبرد زيرا كسى كه ايمان ندارد چشم دلش كور است، كسى كه اصلش با خدا
سر و كار ندارد، كسى كه با محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) سر و كار ندارد حالا
او را پيش محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) ببرند چه استفادهاى مىكند؟ كسى كه
چشمى ندارد كه جمال محمد (صلى الله عليه و آله و سلم) را ببيند.
صم بكم عمى فهم لا يعقلون كسى كه عقل ندارد بهره نمىبرد. مومن لطيف است
بدنش هم در قيامت در نهايت لطافت است. كافر غليظ است قلوبهم
كالحجارة دل كافر از سنگ سختتر است فرداى قيامت بدنش از سنگ سختتر است
آنجا ديگر ظاهر و باطن يكى مىشود آنكه شما شنيدهايد زنجير هفتاد زرعى(247)
آتشين دور گردن كافر و ظالم مىپيچيند، كوه تكان مىخورد اما دل كافر ذرهاى تكان
نمىخورد. غرضم چنين نفوس شقيهاى، بدنشان هم سخت و غليظ مىشود و بعضى از كفار به
قدرى غليظ مىشوند كه هر دندانى از آنان به قدر كوه احد است به همان اندازه مومنى
كه در دنيا دلش نازك و رقيق بود حالا در اين عالم نيز لطافتش آشكار مىشود.
قلبى كه طاقت شنيدن آيه عذاب ندارد
تا يك آيه عذاب برايش بخوانند از كف مىرود. در تذكرهها نوشتهاند وقتى كه منصور
عمار رد مىشود مىشنود از خانهاى صداى نالهاى مىآيد گوش مىگيرد مىفهمد جوانى
است با خدا مناجات مىكند. خوشش آمد ديد دلش آتشينى دارد آتشى روى آتشش ريخت، از
شكاف در، آيه عذابى برايش خواند يا ايها الذين آمنوا قوا انفسكم
بالاخره يك وقت ديد صدا نمىآيد فردا آمد از همانجا رد شود ديد صداى گريه مىآيد
نگاه كرد ديد پير زنى گريان است، پرسيد چيست؟ گفت: جوانى داشتم ديشب در حال عبادت
بود يك نفر از پشت در، آيه عذابى خواند كه پسرم طاقت نياورد صيحهاى زد و از دنيا
رفت چقدر دلش رقيق و لطيف بوده است. اين لطافت كه حالا هست فرداى قيامت سرايت در
بدنها دارد. مومن به اين لطيفى تو را به خدا آيا مىشود در كُند و زنجيرش كرد. قرآن
مىفرمايد مومنين وقتى آيه قرآن برايش مىخوانند مىلرزند(248)
مىترسند لذا بهشتيان تمامشان لطيف هستند و جهنميان همه غليظ و سخت هستند. واى از
قساوت دل(249) (براى شرح قساوت دل به كتاب قلب
سليم مراجعه كنيد) امروز روز كار است. فردا فديه (حبس خريدن) نيست عدل اين الست كه
خوراك مناسب جهنمى، حميم است نه آب حوض كوثر. از آن طرف هم حميم جهنم نمىشود نزديك
بهشتيان برد. در قرآن مجيد مىفرمايد: بعد از آنكه بهشتيان در بهشت و جهنميان در
جهنم هر كس در جاى خودش قرار گرفت، منادى ندا مىكند الحمدلله، حمد خدائى را كه هر
كس جهنمى بود به جهنم و هر كه هم بهشتى بود او را به بهشت برد(250)
.
مسيح بر سر جنازه مادرش مريم
در مصابيح القلوب سبزوارى اين داستان را نقل كرده است جناب عيسى شهرى نبوده بلكه
بيابانى بوده است و از اين قريه به آن قريه مىرفته است. گاهى حضرت عيسى با حواريين
مىگشته است گاهى دو تا گاهى بيشتر تا بالاخره يك وقت تمام قوم را رها مىكند فقط
مادرش مخدره سيده زنان زمانش حضرت مريم و خودش رفتند كوه لبنان را اختيار كردند و
آنجا هم روزها بعضى از اوقات مادرش را رها مىكرد ميوه و خوراكى از درختها
جمعنموده براى مادرش مىآورد و افطار مىكردند. روزى جناب مسيح براى تهيه خوراك
رفت، تصادفاً مرگ مريم رسيد. در نبودن جناب عيسى، مريم از دار دنيا رفت. مسيح وقتى
مىآيد مىبيند مادرش افتاده، اول خيال مىكند خواب است به آرامى صدايش مىزند
متوجه مىشود كه نفس نمىكشد. خيلى به مسيح سخت گذشت، در كوه و غربت و تنهائى
علاقهاش در كره خاك به مادرش بود. اجمالاً خيلى ناراحت شد چنين نوشتهاند كه خداى
عالم براى انس مسيح در همان حال اجازه فرمود با روح مادرش اتصال پيدا كند و با
مادرش انسى بگيرد از جمله از مادرش پرسيد گفت من كه موقع مردنت نبودم تا از تو
بپرسم دلت چه مىخواهد حالا بگو. فرمود فرزندم حالا كه اينجا رسيدم آرزو دارم
برگردم به دنيا شبهاى طولانى زمستان در مكان تار و تاريكى با خداى خودم راز و نيازى
داشته باشم و روز گرم تابستانى باشد آن روز را روزه بدارم.
در روايت است كسى كه نور سحر خيزى نداشته باشد در قيامت مفلس است. خدا همه را موفق
بدارد.
يك شب قدر بهتر از هزار ماه
تا حال دو ثلث از ماه رمضان گذشته است و از ثلث آخرش هم دو روزش گذشته است يك امشب
ديگرى از قدر باقى مانده است. ليلة القدر - اگر ليلة القدر نصيب كسى شود
خير من الف شهر بهتر از هزار ماه عبادت است لذا امام صادق (عليه السلام) در
شب بيست و سه ماه رمضان مريض بود فرمود بسترم را ببريد در مسجد پناهنده به خانه خدا
بشوم.
روايت است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها خودش و هر كه در خانه بود سعى مىكرد كه
خوابشان نبرد با خدا راز و نيازى داشته باشند. در شب بيست و سوم رسيده است كه هر كس
سوره روم و عنكبوت بخواند اهل بهشت است ضمناً مغرور هم نشويد اين قضايا قضاياى
مطلقه است بيان بزرگى ثواب و كار است مثل گريه بر حسين (عليه السلام) است كه هر كس
بر حسين (عليه السلام) گريه كند، بهشت برايش واجب است.
در يك روايت مىفرمايد كسى كه امشب (شب بيست و سوم) سوره روم و عنكبوت را بخواند
بهشت برايش واجب است. در روايت ديگرى هم مىفرمايد شب قدر چهار طايفه هستند از هر
فضلى محرومند يكى دائم الخمر، ديگر عاق والدين، سوم قاطع رحم، گاه مىشود شخص تا
پدر و مادرش زنده بودند از او راضى بودند وقتى مردند يادشان نمىكند ناراضى
مىشوند. خدايا به عزت و جلالت حيا و ميتا پدر و مادر و ذوى الحقوق از ماها راضى
بفرما.
خدايا ما كه جاهليم هيچ متوجه نيستيم تو نظر لطفى بفرما خدايا به حق اين شب بزرگ
پدر و مادر و بستگان ما و همه را غريق رحمت بفرما.
چهارم، مشاحن يعنى كسى كه با مؤمنين دشمنى نمايد(251)
.
23
بسم الله الرحمن الرحيم
ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم
الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور فاليوم لا يؤخذ منكم فديد ولا من
الذين كفروا مأويكم النار هى مولاكم و بئس المصير، الم بان للذين آمنوا ان تخشع
قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال
عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون(252)
.
نور ايمان كجا و تاريكى شك كجا؟!
منافقين به مومنين مىگويند: شما چكار كرديد كه ما نكرديم؟ جواب مىدهند بله ما با
هم در دنيا بوديم با اين تفاوت كه دعوت انبياء در ما اثر گذاشت، آمادگى پيدا كرديم
گفتند: بعد از مرگ نور ايمان مىخواهيد؟ ما هم دست و پا زديم حرف شنيديم
ولكنكم فتنتم انفسكم و ارتبتم و تربصتم ولى شما به عكس حرفهاى انبياء را
مسخره پنداشتيد به مؤمنين به نظر حقارت نگاه كرديدت منتظر بوديد كسانى كه راه تقوا
پيش مىگرفتند محروميتى ببينند و ذلت آنها را مىخواستيد ديگر آنكه شما در شك بوديد
مىگفتيد از كجا كه اينها درست باشد. و غرتكم الامانى عرض
كردم امانى جمع امنيه يعنى خواستههاى نفس، آرزوها چه جهت جانى و چه مالى و چه
شهواتى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور غرور به
معناى فريبنده چيزى كه آدمى را گول مىزند يعنى بيهودهاى كه از حقيقتى انسان را
باز مىدارد.
دزد با دلسوزى مال را هدر مىدهد
مىگويند وقتى چند نفر دزد شب به در خانهاى آمدند بعد از آنكه چيزها را بيرون
بردند، بيچاره صاحب منزل بيدار شد آنها را دنبال كرد يكى از آن دزدهاى زرنگ كه
اثاثيه را به دوش گرفته بود رد شد و يكى ديگر جلو صاحبخانه ايستاد تا نگذارد
صاحبخانه به دزد و اثاثيه برسد، سر راهش ايستاد به عنوان اينكه من راهگذار هستم. تا
صاحبخانه به او رسيد پرسيد كجا مىخواهيد برويد، چه چيزهائى بردهاند؟ راه دنبال
كردنش چنين و چنان است من هم كمك مىكنم تو از اين راه برو، من هم از آن راه پيدايش
مىكنيم. خيلى معطلش كرد صاحبخانه مىدويد دنبال دزد پيدايش نكرد بعد متوجه شد چه
كلاهى سرش رفته فهميد دزد حقيقى همان بود كه بيچارهاش كرد سرگرم و مشغولش كرد براى
اينكه وقت بگذرد مال از كفش برود.
تمام سرگرمى هائى كه امروزه براى شما مردم درست كردهاند داستان اين دزد است تا
شما مشغول بشويد و به هدف نرسيد، صبحگاهى در خيابان ديدم آگهى مفصلى زده بود، به خط
درشت دعوت كرده بود و نوشته بود كه امشب انواع سرگرميها در فلان سينماى خراب شده
آماده است. خندهام گرفت، مردم نادان كه اين را مىخوانند مىفهمند يعنى چه، يا نه؟
اصل سرگرمى يعنى چه يعنى سرگمتان بكند و دينتان را بدزدد. مردم را سرگرم كردهاند و
مردم جاهل هم مثل پشه هستند كه به هر طرف باد بيايد مىروند و آن زرنگهاى بى ايمان
از موقعيت استفاده كرده و ايمانشان را مىبرند و رهايشان مىكنند. به فرموده قرآن:
از خود باقى گذاردند نسلى كه نماز را ضايع كردند و شهوات را پيروى كردند زود است كه
به دوزخ برسند(253) اى ناخلفها كه واقعاً ناخلف
نسل سابق هستيد نسل سابق خيلى به نماز اهميت مىدادند اما حالا... سرگرميها و
غفلتها نمىگذارد به فكر خدا و آخرت بيفتند.
پول، حلّال مشكلات نيست
خواستم كلمه غرور را ترجمه كنم الغرور از غار به معنى
فريبنده مىباشد. فريبنده چيست اول از همه جناب اسكناس است پول گول مىزند، دلها را
مىربايد، مىگويد مشكلى دارى، اگر مريضى دارى، خوشى عيش و نوش من به كارت مىخورم،
به قول عوام: پول حلال مشكلات است. بدبخت اگر خدا نخواهد، پول كه كار كن نيست
انبارها هم پر از پول داشته باش، چه فايده؟ خيال مىكنى نان و رياست و سلامتى در
پول است؟ نه والله، اينقدر مالهاى سنگين در دست كسانى بود كه بندى از پاى مرغى
نخواستند باز كنند حسرت هم به گور بردند.
زن و رياست هم مىفريبند
دوم زن است هم در جهت شهوت طورى است كه مرد را بدبخت مىكند و فريب مىدهد معمولاً
زن از جهت شهوت خيلى ذليل است چنان سرگرم كارش مىشود كه در آن حال همه چيز را
فراموش مىكند عذاب خدا، قهر خدا هيچ اعتنائى ندارد، حتى انتقامهاى ظاهرى هم يادش
مىرود نمونه قطامه و ابن ملجم مرادى.
سوم از اسباب غرور، رياست است كه از همه بدتر است. واى از كرسى رياست كه از هر حقى
باز مىماند. خدايا تو خودت ما را از هر غرورى نگهدار: اين موضوع هم بس است.
آيه بعد: الم يأن... چون قبلاً تفسير شده است ديگر تفصيل
لزوم ندارد مختصرى اين آيه را امروز معنى مىكنم الم يأن للذين
آمنوا آيا نرسيده وقتش براى آنهائى كه ايمان آوردهاند ان
تخشع قلوبهم دلشان هم با خبر شود نه زبان تنها بگويد لا اله الا الله، دل هم
ياد عظمت خدا كند معنى تخشع زارى است وقتى كه عبد ذليل در
محضر رب جليل خود را غرق نعمت ببيند و در عين حال كفران كننده نعمت و اينكه اداء حق
منعم نكرده است با يك عالم شرمسارى و محبت به پروردگارش با آن حال بگويد الله اكبر.
با گفتن الله اكبر كليسا را لرزانيد
در خزائن نراقى نقل كرده است داستان لطيفى است. در سفر هند در كليساى نصارا بعضى
از كشيشهايشان به جناب مير، اشكال مىكنند مىگويند: نگاه كليساى ما بكنيد در هر
شهرى كه برويد كليساها نو و تميز ديوارش يك شكاف هم ندارد اما هر چه مسجد مسلمانها
است سالم نيست. مير، هم فرمود چه مىگوئى بنده خدا: اگر آن عبادتهائى كه در مسجد
مسلمين مىشود در كليساها مىشد، يك كليساى سالم پيدا نمىشد براى امتحان، من آن
نمازى كه در مسجد خودمان مىخوانم در كليساى شما مىخوانم اگر كليسايتان سالم ماند؟
آنها باور نمىكردند، بالاخره قبول كردند جناب مير مىايستد رو به قبله در كليسا تا
مىگويد الله اكبر خود محبت، خضوع و تذلل مىآورد با خشوع تمام گفت: الله اكبر با
همان الله اكبر اولى، طاق كليسا فرو ريخت، كليسا شكاف پيدا كرد قسمتى از آن منهدم
شد. غرضم اين است كه بعد هم همه قبول كردند. چقدر لطيف فرمود: الله اكبرهائى كه ما
در مسجدهايمان مىگوئيم، اگر در كليساهاى شما بگوئيم يك كليسا سالم نمىماند يعنى
آن انكسارها، تاثرات مال روحيه مسلمين است مومن چنان دلش با خدايش قوى است كه همه
موجودات را تحت تاثر در مىآورد بطورى كه وقتى ذكر خدا مىكند، مسجد و در و ديوار
با او ذكر مىكنند.
آيا هنگام خشوع دل نرسيده؟
الم يأن للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله آيا
نرسيده مؤمنين كه چند سال است ايمان آوردهاند بيايند دلشان خاضع شود دل از دنيا
ببرند بع عقبى پيوند كنند، خاضع شوند براى خدا و ما نزل من الحق
خاضع شوند براى قرآن ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب
مسلمانها مثل يهوديها نشوند مسلمانها بايد حب دنيا را كنار بگذارند يهود پول پرست
است، يهود حريص به دنياست مىخواهد هزار سال در دنيا بماند(254)
مبادا صفت يهوديت در شما پيدا شود مسلمان يعنى تسليم حق، تو مىگوئى شيعه على (عليه
السلام) هستم بايد شيعه على (عليه السلام) حب على (عليه السلام) داشته باشد نه حب
پول.
پول پرستى، مسلمانها را بيچاره كرده
ولا يكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل مغالطه مىكنند
همين حرفها را زديد كه مسلمانها عقب افتادند، اف بر تو با مغالطهات آيا اسرائيل
چون پول دارد جلو افتاده است؟ مال اين است كه مسلمانها دين ندارند بىدينى
مسلمانها، آنها را جلو انداخته است، مسلمانها مثل اسرائيل پول پرست شدهاند نه
اينكه چون ثروت مسلمانها كمتر از ثروت آنها است. گفتم يك كشور عربى از مسلمانها
ثروتش چند برابر اسرائيل است ولى وا اسفا تقوا نيست، خشوع براى حق نيست، آنچه در
يهود است در مسلمانها هم هست، يهود پول مىخواهد، مسلمانها نيز چنينند.
سرگرميها با ايمان نمىسازد
دلها بعد از چند سال قساوت پيدا مىكند فقست قلوبهم در
اثر طول كشيدن آمال و آرزوها و غفلت از ذكر خدا دلها قساوت پيدا كرده
كثير منهم فاسقون چه مسلمان چه يهود چه نصارا در اين جهت فرق نمىكند، واى
اگر آدمى در اثر طول آمال و آرزوها تقوا را پشت سر اندازد غفلت را زياد كند، به
سرگرميها مشغول گردد اين اعلان خطر است اى مسلمانها والله ايمانتان در خطر،
سعادتتان در خطر است، سرگرميها ضد ايمان است، سرگرمى تو را از نماز باز مىدارد
قديم براى سرگرمى مردم ميمون را تربيت مىكردند و مىآوردند در خيابانها كه
مشغولياتى باشد براى مردم، اما حالا به جاى ميمون ستاره سينما مىآورند مىخواهند
جيب مردم را خالى كنند: والله نگاه كردن به فيلمهاى مهيج شهوات، تيرى است كه به دل
خودتان مىزنيد - اول منبر، داستان دزد را برايتان گفتم چنان سرگرمت مىكند كه
دنبال دزد نروى وقتت تلف شود عمر عزيزت از كفت برود.
هر نفس ز انفاس عمرت گوهرى است
|
|
آن نفس سوى خدايت رهبرى است
|
فيمة اعماركم الجنة قيمت عمرتان بهشت است، عمر عزيز است
در يك ساعت مىتوانى چقدر سعادت ببرى، چقدر خودت به دست خودت عمر عزيز را هدر
مىدهى، ايكاش به باد فنا مىدادى، تمام ساعات عمرت بعد از مرگ مورد پرسش است. وقتى
مردى از اول تا آخر عمرت روز و ساعات و دقائقش بلكه اوضاع زمان جلويت صورت مىبندد
مثلاً شما بعد از مرگ همين ماه مرضان را مىبينيد همان ساعات بهجتها و سرورها را.
همان وقتى كه دستت را به در خانه خدا دراز مىكردى تمام كارهايت حساب است.
چو عريان گردى از پيراهن تن
تنت باشد وليكن بى كدورت
|
|
شود عيب و هنر يكباره روشن
نمايندت ولى چون آه و صورت
|
قرآن مجيد اين مطالب را صريح ذكر فرموده است(255)
و(256) و(257)
هر كس آنچه كرده نزدش حاضر شده مىيابد، عمل محو نمىشود تا جائى كه در روايت دارد
كسى كه با تار و تنبور سر و كار داشته است روز قيامت به دستش تار و تنبورش چسبيده
است(258) بالا مىرود به سرش مىخورد بدون
اختيار خودش. يا شرابخوار شيشه شراب دستش است و مىخورد تو سرش و بالا مىرود(259)
تمام كثافت كاريهايتان ايها الناس ثبت است همه را خواهيد ديد و تمام نيكى هايتان هم
ضبط و ثبت است مگر اينكه در اين ماه رمضان بديهايتان را پاك نمائيد همينجا خودتان
را اصلاح نمائيد.
پىنوشتها:
236) سوره انعام، آيه 122.
237) سوره انفال، آيه 24.
238) سوره نحل، آيه 97.
239) اوصيكم بخمس لو ضربتم اليها آباط الابل لكانت لذلك اهلا لا يرجون احد منكم
الا ربه ولا يخافن الا ذنبه ولا يستحين احد منكم اذا سئل عما لا يعلم ان يقول
لا اعلم ولا يستحين احد اذا لم يعلم الشىء ان يتعلمه و عليكم بالصبر فان الصبر
من الايمان كالرأس من الجسد .
نهج البلاغه، كلمه 82، صبحى صالح، ص 482.
240) سوره حديد، آيات 13 - 15.
241) ان افيضوا علينا من الماء اومما رزقكم الله .
سوره اعراف، آيه 48.
242) و هبنى يا الهى صبرت على حرنارك فكيف اصبر عن النظر الى كرامتك .
مفاتيح، ص 64، دعاى كميل.
243) قال الذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء الله اطعمه.
سوره يس، آيه 47.
244) قال رسول الله صلى الله عليه و آله المومن اذا كذب من غير عذر لعنه سبعون الف
ملك و خرج من قلبه نتن حتى يبلغ العرش و يلعنه حملة العرش.
سفينة البحار، جلد 2، صفحه 474.
245) سوره نساء، آيه 145.
246) الذين هم يراؤن و يمنعون الماعون .
سوره ماعون، آيه 6 و 7.
247) ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعا فاسلكوه.
سوره حاقه، آيه 32.
248) الله نزل احسن الحديث كتابا متشابها مثانى تقشعر منه جلود الذين يخشون ربهم .
سوره زمر، آيه 24.
249) فويل للقاسة قلوبهم من ذكر الله .
سوره زمر، آيه 23.
250) و قضى بينهم بالحق و قيل الحمدلله رب العالمين .
سوره زمر، آيه 75.
251) وقايع الايام - ضمن خطبه رسول خدا صلى الله عليه و آله، ص 459.
252) سوره حديد، آيات 13 تا 16.
253) فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات فسوف يلقون غيا.
سوره مريم، آيه 60.
254) ايوذ احدهم لو يعمر الف سنة .
سوره بقره، آيه 96.
255) لتجزى كل نفس بما كسبت .
سوره جاثية، آيه 22.
256) فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره .
سوره زلزال، آيه 7.
257) يوم تجد كل نفس ما عملت من خير محضرا و ...
سوره آل عمران، آيه 30.
258) يعرف المجرمون بسيماهم .
سوره الرحمان، آيه 41.
259) علم اليقين مرحوم فيض، ص 202، ص 22.